ادیت پیاف: برای هیچ چیز افسوس نخور
۱۹ دسامبر صدمین سالگرد تولد ادیت پیاف، #خواننده مشهور فرانسویست. وقتی صد سال بعد از تولد یک هنرمند از او یاد میکنیم، یک معنایش این است که آثار و زندگی او آنقدر در تاریخ و فرهنگ ملتی اهمیت داشته که ماندگار شده است. چند ترانه از ادیت پیاف، شانسونهایی مانند «زندگی به رنگ صورتی» و «نه افسوس نمیخورم» نام او را در تاریخ #موسیقی پایدار کردهاند.
صدایی در اوج میمیرد
اوج #ادیت_پیاف، مثل هر #اسطوره دیگری هنگام مرگش فرارسید:
اکتبر ۱۹۶۰ است. پاریس در تب و تاب اول پاییز به سر میبرد. میشل ووکر و شارل دومون خود را به محله اعیاننشین پانزدهم میرسانند. ادیت پیاف به سرطان مبتلا شده و او که اصولاً زنیست لاغر و نحیف، بیمار و نانوان جلوه میکند. آنها ترانه «نه، افسوس نمیخورم» را در خانه ادیت پباف با پیانو اجرا میکنند.
در این ترانه «اینترو» نومیدکننده و سیاه است، اما بهتدریج حال و هوای ترانه امیدبخش میشود و این مفهوم را القا میکند که اندیشیدن به گذشته سودی ندارد. باید افسوس را کنار گذاشت، همتی کرد و اندوهها و شادیهای سپری شده را به آتش خاطرات سپرد.
ادیت پیاف به میشل ووکر میگوید: «دوست جوان، نگران نباش. عمری منتظر چنین ترانهیی بودم. حالا اطمینان داشته باش، شهرت آن عالمگیر میشود.»
این ترانه برای نخستین بار ۱۰ نوامبر ۱۹۶۰ با ارکستر روبرت شوینی در استودیوی «پته مارکونی» پاریس ضبط شد. پیاف این ترانه را برای هزاران نفر در مراسم افتتاحیه بازیهای المپیک سال ۱۹۶۰ در پاریس اجرا کرد. تماشاگران چنان به شعف آمده بودند که به مدت یکربع او را تشویق میکردند.
روزنامهها تیتر زدند: پیاف با این ترانه عشق را زنده کرد.
در طی فقط یک سال بیش از یک میلیون نسخه از این ترانه در فرانسه به فروش رسید.
اکنون اسطوره پیاف کامل شده بود و او میتوانست جهان ما را بگذارد و برود و خیالش راحت باشد که نام او با نام پاریس درآمیخته است. هنوز هم در برخی از محلات قدیمی پاریس مثل این است که از پنجره خانهها، از گاراژها و پستوها و دکهها، و حتی از گلوی همه زنان تنفروش جنگل بولونی صدای ادیت پیاف به گوش میرسد. او در روزگاری که ترور مذهبی بر جهان سایه انداخته به ما میگوید: «افسوس نخور. زندگی همین است. زندگی کن و از زندگی لذت ببر.»
نه، افسوس نمیخورم
نه، هیچ چیز اهمیت ندارد،
نه، برای هیچ چیز افسوس نمیخورم.
نه خوبیها، نه بدیها.
همه برایم یکساناند.
نه، هیچ چیز اهمیت ندارد،
نه، برای هیچ چیز افسوس نمیخورم.
بهای همه را پرداختهم، کنارشان گذاشتهم، و فراموششان کردهم،
و دیگر افسوس آنچه را که گذشته نمیخورم.
با خاطراتم آتشی افروختهم.
اندوههایم، شادیهایم،
به هیچکدام دیگر نیازی ندارم.
عشقها را رُفتهام، با همه آشفتگیهایشان،
برای همیشه کنارشان گذاشتهم. دوباره از نو آغاز میکنم.
نه، هیچ چیز اهمیت ندارد،
نه، برای هیچ چیز افسوس نمیخورم.
نه خوبیها، نه بدیها.
همه برایم یکسانند.
نه، هیچ چیز اهمیت ندارد،
نه، برای هیچ چیز افسوس نمیخورم.
زندگی من، #شادمانی من،
امروز
با تو آغاز میشود.
حسین نوشآذر
متن کامل این نوشته را در ایرانوایر بخوانید: http://bit.ly/1Qwle4W
ترجمه آزاد و زیرنویس فارسی ویدیو: امیر دولت پناه http://bit.ly/1JisHww
@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
۱۹ دسامبر صدمین سالگرد تولد ادیت پیاف، #خواننده مشهور فرانسویست. وقتی صد سال بعد از تولد یک هنرمند از او یاد میکنیم، یک معنایش این است که آثار و زندگی او آنقدر در تاریخ و فرهنگ ملتی اهمیت داشته که ماندگار شده است. چند ترانه از ادیت پیاف، شانسونهایی مانند «زندگی به رنگ صورتی» و «نه افسوس نمیخورم» نام او را در تاریخ #موسیقی پایدار کردهاند.
صدایی در اوج میمیرد
اوج #ادیت_پیاف، مثل هر #اسطوره دیگری هنگام مرگش فرارسید:
اکتبر ۱۹۶۰ است. پاریس در تب و تاب اول پاییز به سر میبرد. میشل ووکر و شارل دومون خود را به محله اعیاننشین پانزدهم میرسانند. ادیت پیاف به سرطان مبتلا شده و او که اصولاً زنیست لاغر و نحیف، بیمار و نانوان جلوه میکند. آنها ترانه «نه، افسوس نمیخورم» را در خانه ادیت پباف با پیانو اجرا میکنند.
در این ترانه «اینترو» نومیدکننده و سیاه است، اما بهتدریج حال و هوای ترانه امیدبخش میشود و این مفهوم را القا میکند که اندیشیدن به گذشته سودی ندارد. باید افسوس را کنار گذاشت، همتی کرد و اندوهها و شادیهای سپری شده را به آتش خاطرات سپرد.
ادیت پیاف به میشل ووکر میگوید: «دوست جوان، نگران نباش. عمری منتظر چنین ترانهیی بودم. حالا اطمینان داشته باش، شهرت آن عالمگیر میشود.»
این ترانه برای نخستین بار ۱۰ نوامبر ۱۹۶۰ با ارکستر روبرت شوینی در استودیوی «پته مارکونی» پاریس ضبط شد. پیاف این ترانه را برای هزاران نفر در مراسم افتتاحیه بازیهای المپیک سال ۱۹۶۰ در پاریس اجرا کرد. تماشاگران چنان به شعف آمده بودند که به مدت یکربع او را تشویق میکردند.
روزنامهها تیتر زدند: پیاف با این ترانه عشق را زنده کرد.
در طی فقط یک سال بیش از یک میلیون نسخه از این ترانه در فرانسه به فروش رسید.
اکنون اسطوره پیاف کامل شده بود و او میتوانست جهان ما را بگذارد و برود و خیالش راحت باشد که نام او با نام پاریس درآمیخته است. هنوز هم در برخی از محلات قدیمی پاریس مثل این است که از پنجره خانهها، از گاراژها و پستوها و دکهها، و حتی از گلوی همه زنان تنفروش جنگل بولونی صدای ادیت پیاف به گوش میرسد. او در روزگاری که ترور مذهبی بر جهان سایه انداخته به ما میگوید: «افسوس نخور. زندگی همین است. زندگی کن و از زندگی لذت ببر.»
نه، افسوس نمیخورم
نه، هیچ چیز اهمیت ندارد،
نه، برای هیچ چیز افسوس نمیخورم.
نه خوبیها، نه بدیها.
همه برایم یکساناند.
نه، هیچ چیز اهمیت ندارد،
نه، برای هیچ چیز افسوس نمیخورم.
بهای همه را پرداختهم، کنارشان گذاشتهم، و فراموششان کردهم،
و دیگر افسوس آنچه را که گذشته نمیخورم.
با خاطراتم آتشی افروختهم.
اندوههایم، شادیهایم،
به هیچکدام دیگر نیازی ندارم.
عشقها را رُفتهام، با همه آشفتگیهایشان،
برای همیشه کنارشان گذاشتهم. دوباره از نو آغاز میکنم.
نه، هیچ چیز اهمیت ندارد،
نه، برای هیچ چیز افسوس نمیخورم.
نه خوبیها، نه بدیها.
همه برایم یکسانند.
نه، هیچ چیز اهمیت ندارد،
نه، برای هیچ چیز افسوس نمیخورم.
زندگی من، #شادمانی من،
امروز
با تو آغاز میشود.
حسین نوشآذر
متن کامل این نوشته را در ایرانوایر بخوانید: http://bit.ly/1Qwle4W
ترجمه آزاد و زیرنویس فارسی ویدیو: امیر دولت پناه http://bit.ly/1JisHww
@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
IranWire | خانه
ادیت پیاف: برای هیچ چیز افسوس نخور
ناصر حجازی، اسطورهای که #اسطوره ماند
ناصر حجازی در بیستوهشتمین روز از آذرماه سال ۱۳۲۸ در تهران و در خیابان آریانا (مالک اشتر) دیده به جهان گشود. پدرش متولد تبریز بود و صاحب یک بنگاه معاملات ملکی.ناصر دوران دبستان را در مدرسهی هخامنش آغاز کرد و همچنین دوران دبیرستان را در مدارس سعادت، سینا، سهند و شرق در تهران سپری کرد. در زمانهی که خیلی مرسوم نبود ورزشکاران بیشتر از سواد خواندن و نوشتن بیاموزند ناصر به مدرسهی عالی ترجمه رفت و یک سال پیش از انقلاب اسلامی، لیسانس گرفت.
حجازی اولین بازی ملی خود را در ۲۲ شهریور ۱۳۴۸ در آنکارا در مقابل تبم ملی پاکستان به انجام رساند که پایانش ۴ بر ۲ به نفع ایران بود. آخرین بازی حجازی نیز بازی او در سال ۱۳۵۹ در بازی ایران و کویت انجام پذیرفت و بعد از آن به دلیل قانون ِ معروف به «قانون ۲۷ سالهها» که حضور دروازهبانان بالای ۲۷ سال در تیم ملی را نمیپذیرفت از تیم ملی کنار گذاشته شد.
داستان این قانون و محرومیت ناصر در پی آن ایجاد شد که در شروع یکی از بازیهای تاج (استقلال) تهران در اوایل انقلاب و در مراسم ابتدایی قرار بود که بازیکنان هر دو تیم عکسهایی از روحالله خمینی، رهبری ِ جمهوری اسلامی را در دست بگیرند که ناصر حجازی چنین نمیکند و این موضوع آغاز اختلاف ناصر حجازی با حاکمان جدید برآمده از انقلاب اسلامی میشود.
همسر ناصر حجازی در مورد تنها آرزوی همسرش چنین میگوید:
«تنها آرزویی که حجازی داشت و به آن نرسید، نشستن روی نیمکت تیم ملی بود. ناصر خیلی دوست داشت برای یک دوره سرمربی تیم ملی شود اما هرگز شانسی به او داده نشد؛ او دیگر هیچ آرزویی نداشت.»
ناصر حجازی از لحاظ سیاسی همواره منتقد بود چه در زمانی که حاضر نشد که عکس روحالله خمینی را در دست بگیرد و چه زمانی که با صراحت طرح هدفمندی یارانهها را زیر سوال بود.
حجازی در ۳۱ فروردینماه ۱۳۹۰ در گفتوگویی به وضعیت بد اقتصادی ایران اعتراض میکند و میگوید:
«دولت می گوید چهل هزار تومان در ماه به مردم کمک می کنیم، مگر مردم گدا هستند؟ مردم ایران روی گنج خوابیده اند، نفت، گاز و ... دولت حق ندارد به مردم کمک کند. دولت باید کار کند و خدمت کند و زحمت و دسترنج مردم را دو دستی تقدیم آنها نماید.» در واکنش به این گفتههای حجازی سایت رجا نیوز خطاب به حجازی نوشته بود: «به دروازهبان اسطورهای سالهای دور استقلال توصیه میکنیم در چارچوب خود حرکت کند و پا را فراتر از حد خود نگذارد، چون مردم طاقت همراهی او با دشمنان کشورشان را ندارند.»
مجید تقوی بازیکن سابق استقلال و تیم ملی ایران در مورد منش و شخصیت ناصر حجازی میگوید:
«حجازی مردی سازشناپذیر اما دوست داشتنی بود. باید او را از نزدیک میشناختید تا به زوایای پنهان #شخصیت منحصربهفردش پی میبردید. .. #ناصرحجازی هیچوقت برای اینکه #مربیگری کند با هیچ ارگان و یا شخصی #لابی گری نکرد. اعتماد به نفس و شخصیت دوست داشتنی او موجب شده بود تا به رغم نتایج بدی که تیم در اولین حضورش در استقلال گرفت، تماشاگران و هواداران همچنان از او حمایت کنند. شاید برای خیلی از بازیکنان آن زمان که من هم جزئی از آنان بودم، چنین حمایتی باورکردنی نبود.»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/e3ZyHI
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ناصر حجازی در بیستوهشتمین روز از آذرماه سال ۱۳۲۸ در تهران و در خیابان آریانا (مالک اشتر) دیده به جهان گشود. پدرش متولد تبریز بود و صاحب یک بنگاه معاملات ملکی.ناصر دوران دبستان را در مدرسهی هخامنش آغاز کرد و همچنین دوران دبیرستان را در مدارس سعادت، سینا، سهند و شرق در تهران سپری کرد. در زمانهی که خیلی مرسوم نبود ورزشکاران بیشتر از سواد خواندن و نوشتن بیاموزند ناصر به مدرسهی عالی ترجمه رفت و یک سال پیش از انقلاب اسلامی، لیسانس گرفت.
حجازی اولین بازی ملی خود را در ۲۲ شهریور ۱۳۴۸ در آنکارا در مقابل تبم ملی پاکستان به انجام رساند که پایانش ۴ بر ۲ به نفع ایران بود. آخرین بازی حجازی نیز بازی او در سال ۱۳۵۹ در بازی ایران و کویت انجام پذیرفت و بعد از آن به دلیل قانون ِ معروف به «قانون ۲۷ سالهها» که حضور دروازهبانان بالای ۲۷ سال در تیم ملی را نمیپذیرفت از تیم ملی کنار گذاشته شد.
داستان این قانون و محرومیت ناصر در پی آن ایجاد شد که در شروع یکی از بازیهای تاج (استقلال) تهران در اوایل انقلاب و در مراسم ابتدایی قرار بود که بازیکنان هر دو تیم عکسهایی از روحالله خمینی، رهبری ِ جمهوری اسلامی را در دست بگیرند که ناصر حجازی چنین نمیکند و این موضوع آغاز اختلاف ناصر حجازی با حاکمان جدید برآمده از انقلاب اسلامی میشود.
همسر ناصر حجازی در مورد تنها آرزوی همسرش چنین میگوید:
«تنها آرزویی که حجازی داشت و به آن نرسید، نشستن روی نیمکت تیم ملی بود. ناصر خیلی دوست داشت برای یک دوره سرمربی تیم ملی شود اما هرگز شانسی به او داده نشد؛ او دیگر هیچ آرزویی نداشت.»
ناصر حجازی از لحاظ سیاسی همواره منتقد بود چه در زمانی که حاضر نشد که عکس روحالله خمینی را در دست بگیرد و چه زمانی که با صراحت طرح هدفمندی یارانهها را زیر سوال بود.
حجازی در ۳۱ فروردینماه ۱۳۹۰ در گفتوگویی به وضعیت بد اقتصادی ایران اعتراض میکند و میگوید:
«دولت می گوید چهل هزار تومان در ماه به مردم کمک می کنیم، مگر مردم گدا هستند؟ مردم ایران روی گنج خوابیده اند، نفت، گاز و ... دولت حق ندارد به مردم کمک کند. دولت باید کار کند و خدمت کند و زحمت و دسترنج مردم را دو دستی تقدیم آنها نماید.» در واکنش به این گفتههای حجازی سایت رجا نیوز خطاب به حجازی نوشته بود: «به دروازهبان اسطورهای سالهای دور استقلال توصیه میکنیم در چارچوب خود حرکت کند و پا را فراتر از حد خود نگذارد، چون مردم طاقت همراهی او با دشمنان کشورشان را ندارند.»
مجید تقوی بازیکن سابق استقلال و تیم ملی ایران در مورد منش و شخصیت ناصر حجازی میگوید:
«حجازی مردی سازشناپذیر اما دوست داشتنی بود. باید او را از نزدیک میشناختید تا به زوایای پنهان #شخصیت منحصربهفردش پی میبردید. .. #ناصرحجازی هیچوقت برای اینکه #مربیگری کند با هیچ ارگان و یا شخصی #لابی گری نکرد. اعتماد به نفس و شخصیت دوست داشتنی او موجب شده بود تا به رغم نتایج بدی که تیم در اولین حضورش در استقلال گرفت، تماشاگران و هواداران همچنان از او حمایت کنند. شاید برای خیلی از بازیکنان آن زمان که من هم جزئی از آنان بودم، چنین حمایتی باورکردنی نبود.»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/e3ZyHI
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
ناصر حجازی؛ اسطورهای که اسطوره ماند - توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
ناصر حجازی و غلامرضا تختی تنها چهرههای ورزشی ایران هستند که نامشان در مجموعه مفاخر و نامآوران ایرانزمین قرار گرفته است. علاوه بر این کمتر ورزشکاری در ایران بوده است که اینگونه مورد اقبال و توجه ورزشدوستان و حتی مردم عادی قرار گرفته باشد. ناصر حجازی…
۱۷ دیماه سالگرد درگذشت غلامرضا تختی
"جهان #پهلوان" غلامرضا #تختی ، زندگیاش آمیزهای از واقعیت و #اسطوره بود. داستانهای فراوانی از او شنیدهایم و میشنویم که سرگذشت این ورزشکار سرشناس ایرانی را در هالهای از ابهام و همچنین #تقدس فرو میبرد. گروهی او را قهرمانی میدانند که در حکومت پهلوی به دلیل اعتراض به حکومت سلطنتی کشته شد اما بسیاریها هم این را روایتی ساختگی از زندگی انسانی میدانند که اسطوره بود.
تختی در سال ۱۳۳۰ وارد فعالیتهای سیاسی شد. او نخست در حزب #زحمتکشان ملت ایران به رهبری ملکی و بقایی عضو شد و پس از انشعاب خلیل ملکی ومحمد علی خنجی از بقایی به حزب نیروی سوم پیوست. پس از سرنگونی دولت محمد #مصدق در ۲۸ مرداد ۳۲ در کمیته ورزشکاران #نهضت_مقاومت ملی نیز علاوه بر حزب سوسیالیست فعالیت داشت و پس از تشکیل جبهه ملی دوم در سال ۱۳۳۹ به این سازمان وارد شد و از سوی کمیته ورزشکاران به کنگره و از سوی منتخبین کنگره به شورای مرکزی #جبهه_ملی ایران وارد شد.
آشنایی تختی با جبهه ملی بیشتر به واسطه کاظم حسیبی از فعالان سیاسی ملیگرا و نماینده مجلس شورای ملی بود. حسیبی همان فردی است که تختی در وصیتنامهاش او را به سرپرستی پسرش بابک انتخاب کرد.
بخشی از شهرت تختی نتیجه فعالیتهای #خیرخواهانه او بود. در #زلزله مهیب ۷/۲ ریشتری که به ویرانی شهر یوئینزهرا و روستاهای اطراف آن منجر شده و تلفات آن بیش ار بیستهزار نفر اعلام شده بود تختی به یاری مردم این بخش از ایران شتافت. او با اعتباری که در میان مردم و متمولین تهران داشت با بلندگویی به بخشهای پر جمعیت شهر تهران رفت و از همهگان خواست که به مردم زلزله زده بوئین زهرا کمک کنند. استقبال مردم و ثروتمندان تهران از این فراخوان تختی بسیار چشمگیر بود.
تختی در ۱۷ دیماه در اتاقی در هتل آتلانتیک تهران درگذشت.
او دو روز قبل از مرگ در دفترخانه اسناد رسمیای در تهران کاظم حسیبی را به عنوان سرپرست فرزندش بابک که در آن زمان ۴ ماهه بود برگزید.
روزنامه اطلاعات و همچنین کیهان در آن زمان علت مرگ تختی را #خودکشی دانستند که تختی به دلیل مشکلات خانوادگی و اختلافاتش با همسرش شهلا توکلی به آن دست زده است. در همان زمان مخالفین پهلوی علت مرگ تختی را کشته شدن او به شکل مشکوک به دست ساواک دانستند.
تختی در دوران قهرمانی خود ۸ مدال کسب کرد که ۴ طلا و ۴ مدال نقره بوده است و ۴ عدد آن مربوط به مسابقات المپیک و ۴ عدد جهانی و ۱ عدد بازیهای آسیایی بوده است.
پس از مرگ تختی شاعرانی در رثا و تجلیل او اشعاری سرودهاند که از این میان میتوان به اشعار "جهان پهلوان"سروده سیاوش #کسرایی و "خوان هشتم"سروده مهدی #اخوان_ثالث اشاره کرد.
علی #حاتمی کارگردان شناخته شده ایرانی نیز فیلمی از زندگی تختی ساخت به نام "جهان پهلوان تختی"که پس از مرگ حاتمی نیمهتمام ماند که بهروز افخمی دیگر کارگردان ایرانی آن را به پایان برد.
یادش گرامی!
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/RG6t6t
@Tavaana_Tavaanatech
"جهان #پهلوان" غلامرضا #تختی ، زندگیاش آمیزهای از واقعیت و #اسطوره بود. داستانهای فراوانی از او شنیدهایم و میشنویم که سرگذشت این ورزشکار سرشناس ایرانی را در هالهای از ابهام و همچنین #تقدس فرو میبرد. گروهی او را قهرمانی میدانند که در حکومت پهلوی به دلیل اعتراض به حکومت سلطنتی کشته شد اما بسیاریها هم این را روایتی ساختگی از زندگی انسانی میدانند که اسطوره بود.
تختی در سال ۱۳۳۰ وارد فعالیتهای سیاسی شد. او نخست در حزب #زحمتکشان ملت ایران به رهبری ملکی و بقایی عضو شد و پس از انشعاب خلیل ملکی ومحمد علی خنجی از بقایی به حزب نیروی سوم پیوست. پس از سرنگونی دولت محمد #مصدق در ۲۸ مرداد ۳۲ در کمیته ورزشکاران #نهضت_مقاومت ملی نیز علاوه بر حزب سوسیالیست فعالیت داشت و پس از تشکیل جبهه ملی دوم در سال ۱۳۳۹ به این سازمان وارد شد و از سوی کمیته ورزشکاران به کنگره و از سوی منتخبین کنگره به شورای مرکزی #جبهه_ملی ایران وارد شد.
آشنایی تختی با جبهه ملی بیشتر به واسطه کاظم حسیبی از فعالان سیاسی ملیگرا و نماینده مجلس شورای ملی بود. حسیبی همان فردی است که تختی در وصیتنامهاش او را به سرپرستی پسرش بابک انتخاب کرد.
بخشی از شهرت تختی نتیجه فعالیتهای #خیرخواهانه او بود. در #زلزله مهیب ۷/۲ ریشتری که به ویرانی شهر یوئینزهرا و روستاهای اطراف آن منجر شده و تلفات آن بیش ار بیستهزار نفر اعلام شده بود تختی به یاری مردم این بخش از ایران شتافت. او با اعتباری که در میان مردم و متمولین تهران داشت با بلندگویی به بخشهای پر جمعیت شهر تهران رفت و از همهگان خواست که به مردم زلزله زده بوئین زهرا کمک کنند. استقبال مردم و ثروتمندان تهران از این فراخوان تختی بسیار چشمگیر بود.
تختی در ۱۷ دیماه در اتاقی در هتل آتلانتیک تهران درگذشت.
او دو روز قبل از مرگ در دفترخانه اسناد رسمیای در تهران کاظم حسیبی را به عنوان سرپرست فرزندش بابک که در آن زمان ۴ ماهه بود برگزید.
روزنامه اطلاعات و همچنین کیهان در آن زمان علت مرگ تختی را #خودکشی دانستند که تختی به دلیل مشکلات خانوادگی و اختلافاتش با همسرش شهلا توکلی به آن دست زده است. در همان زمان مخالفین پهلوی علت مرگ تختی را کشته شدن او به شکل مشکوک به دست ساواک دانستند.
تختی در دوران قهرمانی خود ۸ مدال کسب کرد که ۴ طلا و ۴ مدال نقره بوده است و ۴ عدد آن مربوط به مسابقات المپیک و ۴ عدد جهانی و ۱ عدد بازیهای آسیایی بوده است.
پس از مرگ تختی شاعرانی در رثا و تجلیل او اشعاری سرودهاند که از این میان میتوان به اشعار "جهان پهلوان"سروده سیاوش #کسرایی و "خوان هشتم"سروده مهدی #اخوان_ثالث اشاره کرد.
علی #حاتمی کارگردان شناخته شده ایرانی نیز فیلمی از زندگی تختی ساخت به نام "جهان پهلوان تختی"که پس از مرگ حاتمی نیمهتمام ماند که بهروز افخمی دیگر کارگردان ایرانی آن را به پایان برد.
یادش گرامی!
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/RG6t6t
@Tavaana_Tavaanatech
مهرداد بهار استاد اسطورهشناس
۲۲ سال از مرگ مهرداد بهار گذشت.
مهرداد بهار اسطورهشناس و پژوهشگر ایرانی دهم مهرماه ۱۳۰۹ در تهران به دنیا آمد. او فرزند پنجم و جوانترین فرزند ِ ملکالشعرای بهار، شاعر و ادیب سرشناس ایرانی است.
مهرداد بهار دوره ابتدایی ِ تحصیلات خود را در دبستان جمشید جم و دوران دبیرستان را در دبیرستانهای فيروز بهرام و البرز تهران به پایان رساند و پس از آن به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران رفت و به تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی پرداخت.
او که در این زمان به فعالیتهای سیاسی علیه حکومت میپرداخت در سال ۱۳۳۰ بازداشت شد و سه ماه را در زندان قصر زندانی شد که موجب اخراجش از دانشگاه را نیز فراهم ساخت. پس از آزادی از زندان دوباره فعالیتهای ضدحکومتی سابق خود را در پیش گرفت و به دنبال کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بار دیگر دستگیر شد که اینبار تا سال ۱۳۳۴ را در زندان سپری کرد. پس از پایان دوره حبس بار دیگر به دانشگاه تهران بازگشت که در سال ۱۳۳۶ کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را به اتمام رساند.
در زمستان ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل در حوزه ایرانشناسی به انگلستان رفت که تا سال ۱۳۳۸ نزد اساتید بزرگی همچون مری بویس، دی.ان.مکنزی، والتر هنینگ و …به پژوهش و تحقیق پرداخت. مهرداد بهار در سال ۱۳۴۲ دوره فوق لیسانس خود را در رشته مطالعات کهن و میانه ایرانی به پایان برد و پس از آن دوره دکترای خود را با پژوهشی با عنوان “آفرینش در اساطیر ایران” زیر نظر مری بویس آغاز کرد اما آن را به پایان نرساند و از آن دفاع نکرد و پس از شش سال به ایران بازگشت.
بهار هنگام تحصیل در خارج از کشور از موسسان کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور بود و بین سال ۶۱ و ۶۲ میلادی رهبری این تشکیلات را در دوسلدورف آلمان به عهده داشت.
با همه این فعالیتهای سیاسی ضدحکومت وقت، پس از بازگشت به ایران وارد دانشگاه تهران شد و زیر نظر دکتر صادق کیا و در گروه تازه تاسیس شده زبانشناسی و فرهنگ زبانهای باستانی، رساله دکترای خود را تکمیل کرد و در سال ۱۳۴۵ به اخذ درجه دکترا موفق شد.
اگر بشود به مهمترین اثر دکتر مهرداد بهار اشاره کرد میتوان از کار پژوهشی ایشان در اساطیر ایران نام برد که کاوشی سی ساله در یافتن ریشههای اساطیر ایرانی بر اساس متون اوستایی و متون دوره پهلوی است.
مهرداد بهار در ۲۲ آبان ۱۳۷۳ درگذشت.
از مهرداد بهار آثار بسیاری تاکنون منتشر شده است که میتوان از کتابهای زیر نام برد:
- واژه نامه بندهش
- واژه نامه گزیده های زاد اسپرم
- اشکانیان
- اساطیر ایران
- پژوهشی در اساطیر ایران
- بُندهش
- درباره قیام ژاندارمری خراسان برهبری کلنل محمدتقی خان پسیان
- رساله ای با عنوان «سخنی چند درباره شاهنامه»
- جستاری چند در فرهنگ ایران
- از اسطوره تا تاریخ
- ادیان آسیایی
- داستانهای کودکان: جمشید شاه، بَستور، رستم و دیو سپید ، رستم و سهراب
- رساله «تخت جمشید» ، در کتاب عکسی با همین عنوان با همکاری نصرالله کسرائیان
- ادبیات مانوی (در دو جلد) ، با همکاری دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور (در دست چاپ)
- چندین گفتگوی بلند با او انجام شده است که هنوز بطور کامل چاپ نشده اند.
- دیوان بهار را ، در دوجلد، همراه با مقدمه ای بلند، توسط نشر توس، درسال ۱۳۶۸ خورشیدی به چاپ رسانید.
- چاپ تازه ای از مجله «دانشکده» بهار همراه با مقدمه ای از او، توسط نشر معین ، در سال ۱۳۷۰ به چاپ رسیده است.
- چاپ منقح و مصحح مهرداد بهار از جلد دوم «تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران» توسط نشر امیرکبیر، به طبع رسیده است .
.زندگی نامه محمد تقی بهار به قلم مهرداد بهار
یادش گرامی!
goo.gl/DEgwE5
@Tavaana_TavaanaTech
۲۲ سال از مرگ مهرداد بهار گذشت.
مهرداد بهار اسطورهشناس و پژوهشگر ایرانی دهم مهرماه ۱۳۰۹ در تهران به دنیا آمد. او فرزند پنجم و جوانترین فرزند ِ ملکالشعرای بهار، شاعر و ادیب سرشناس ایرانی است.
مهرداد بهار دوره ابتدایی ِ تحصیلات خود را در دبستان جمشید جم و دوران دبیرستان را در دبیرستانهای فيروز بهرام و البرز تهران به پایان رساند و پس از آن به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران رفت و به تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی پرداخت.
او که در این زمان به فعالیتهای سیاسی علیه حکومت میپرداخت در سال ۱۳۳۰ بازداشت شد و سه ماه را در زندان قصر زندانی شد که موجب اخراجش از دانشگاه را نیز فراهم ساخت. پس از آزادی از زندان دوباره فعالیتهای ضدحکومتی سابق خود را در پیش گرفت و به دنبال کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بار دیگر دستگیر شد که اینبار تا سال ۱۳۳۴ را در زندان سپری کرد. پس از پایان دوره حبس بار دیگر به دانشگاه تهران بازگشت که در سال ۱۳۳۶ کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را به اتمام رساند.
در زمستان ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل در حوزه ایرانشناسی به انگلستان رفت که تا سال ۱۳۳۸ نزد اساتید بزرگی همچون مری بویس، دی.ان.مکنزی، والتر هنینگ و …به پژوهش و تحقیق پرداخت. مهرداد بهار در سال ۱۳۴۲ دوره فوق لیسانس خود را در رشته مطالعات کهن و میانه ایرانی به پایان برد و پس از آن دوره دکترای خود را با پژوهشی با عنوان “آفرینش در اساطیر ایران” زیر نظر مری بویس آغاز کرد اما آن را به پایان نرساند و از آن دفاع نکرد و پس از شش سال به ایران بازگشت.
بهار هنگام تحصیل در خارج از کشور از موسسان کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور بود و بین سال ۶۱ و ۶۲ میلادی رهبری این تشکیلات را در دوسلدورف آلمان به عهده داشت.
با همه این فعالیتهای سیاسی ضدحکومت وقت، پس از بازگشت به ایران وارد دانشگاه تهران شد و زیر نظر دکتر صادق کیا و در گروه تازه تاسیس شده زبانشناسی و فرهنگ زبانهای باستانی، رساله دکترای خود را تکمیل کرد و در سال ۱۳۴۵ به اخذ درجه دکترا موفق شد.
اگر بشود به مهمترین اثر دکتر مهرداد بهار اشاره کرد میتوان از کار پژوهشی ایشان در اساطیر ایران نام برد که کاوشی سی ساله در یافتن ریشههای اساطیر ایرانی بر اساس متون اوستایی و متون دوره پهلوی است.
مهرداد بهار در ۲۲ آبان ۱۳۷۳ درگذشت.
از مهرداد بهار آثار بسیاری تاکنون منتشر شده است که میتوان از کتابهای زیر نام برد:
- واژه نامه بندهش
- واژه نامه گزیده های زاد اسپرم
- اشکانیان
- اساطیر ایران
- پژوهشی در اساطیر ایران
- بُندهش
- درباره قیام ژاندارمری خراسان برهبری کلنل محمدتقی خان پسیان
- رساله ای با عنوان «سخنی چند درباره شاهنامه»
- جستاری چند در فرهنگ ایران
- از اسطوره تا تاریخ
- ادیان آسیایی
- داستانهای کودکان: جمشید شاه، بَستور، رستم و دیو سپید ، رستم و سهراب
- رساله «تخت جمشید» ، در کتاب عکسی با همین عنوان با همکاری نصرالله کسرائیان
- ادبیات مانوی (در دو جلد) ، با همکاری دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور (در دست چاپ)
- چندین گفتگوی بلند با او انجام شده است که هنوز بطور کامل چاپ نشده اند.
- دیوان بهار را ، در دوجلد، همراه با مقدمه ای بلند، توسط نشر توس، درسال ۱۳۶۸ خورشیدی به چاپ رسانید.
- چاپ تازه ای از مجله «دانشکده» بهار همراه با مقدمه ای از او، توسط نشر معین ، در سال ۱۳۷۰ به چاپ رسیده است.
- چاپ منقح و مصحح مهرداد بهار از جلد دوم «تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران» توسط نشر امیرکبیر، به طبع رسیده است .
.زندگی نامه محمد تقی بهار به قلم مهرداد بهار
یادش گرامی!
goo.gl/DEgwE5
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. مهرداد بهار استاد اسطورهشناس . ۲۲ سال از مرگ مهرداد بهار گذشت. مهرداد بهار #اسطوره_شناس و #پژوهشگر ایرانی دهم مهرماه ۱۳۰۹ در تهران به دنیا آمد. او فرزند پنجم و جوانترین فرزند ِ ملکالشعرای بهار، شاعر و ادیب سرشناس ایرانی است. مهرداد بهار دوره ابتدایی…
۱۷ دیماه سالگرد درگذشت غلامرضا تختی
goo.gl/CGQ8xU
"جهان #پهلوان" غلامرضا #تختی ، زندگیاش آمیزهای از واقعیت و #اسطوره بود. داستانهای فراوانی از او شنیدهایم و میشنویم که سرگذشت این ورزشکار سرشناس ایرانی را در هالهای از ابهام و همچنین #تقدس فرو میبرد. گروهی او را قهرمانی میدانند که در حکومت پهلوی به دلیل اعتراض به حکومت سلطنتی کشته شد اما بسیاریها هم این را روایتی ساختگی از زندگی انسانی میدانند که اسطوره بود.
تختی در سال ۱۳۳۰ وارد فعالیتهای سیاسی شد. او نخست در حزب #زحمتکشان ملت ایران به رهبری ملکی و بقایی عضو شد و پس از انشعاب خلیل ملکی ومحمد علی خنجی از بقایی به حزب نیروی سوم پیوست. پس از سرنگونی دولت محمد #مصدق در ۲۸ مرداد ۳۲ در کمیته ورزشکاران #نهضت_مقاومت ملی نیز علاوه بر حزب سوسیالیست فعالیت داشت و پس از تشکیل جبهه ملی دوم در سال ۱۳۳۹ به این سازمان وارد شد و از سوی کمیته ورزشکاران به کنگره و از سوی منتخبین کنگره به شورای مرکزی #جبهه_ملی ایران وارد شد.
آشنایی تختی با جبهه ملی بیشتر به واسطه کاظم حسیبی از فعالان سیاسی ملیگرا و نماینده مجلس شورای ملی بود. حسیبی همان فردی است که تختی در وصیتنامهاش او را به سرپرستی پسرش بابک انتخاب کرد.
بخشی از شهرت تختی نتیجه فعالیتهای #خیرخواهانه او بود. در #زلزله مهیب ۷/۲ ریشتری که به ویرانی شهر یوئینزهرا و روستاهای اطراف آن منجر شده و تلفات آن بیش ار بیستهزار نفر اعلام شده بود تختی به یاری مردم این بخش از ایران شتافت. او با اعتباری که در میان مردم و متمولین تهران داشت با بلندگویی به بخشهای پر جمعیت شهر تهران رفت و از همهگان خواست که به مردم زلزله زده بوئین زهرا کمک کنند. استقبال مردم و ثروتمندان تهران از این فراخوان تختی بسیار چشمگیر بود.
تختی در ۱۷ دیماه در اتاقی در هتل آتلانتیک تهران درگذشت.
او دو روز قبل از مرگ در دفترخانه اسناد رسمیای در تهران کاظم حسیبی را به عنوان سرپرست فرزندش بابک که در آن زمان ۴ ماهه بود برگزید.
روزنامه اطلاعات و همچنین کیهان در آن زمان علت مرگ تختی را #خودکشی دانستند که تختی به دلیل مشکلات خانوادگی و اختلافاتش با همسرش شهلا توکلی به آن دست زده است. در همان زمان مخالفین پهلوی علت مرگ تختی را کشته شدن او به شکل مشکوک به دست ساواک دانستند.
تختی در دوران قهرمانی خود ۸ مدال کسب کرد که ۴ طلا و ۴ مدال نقره بوده است و ۴ عدد آن مربوط به مسابقات المپیک و ۴ عدد جهانی و ۱ عدد بازیهای آسیایی بوده است.
پس از مرگ تختی شاعرانی در رثا و تجلیل او اشعاری سرودهاند که از این میان میتوان به اشعار "جهان پهلوان"سروده سیاوش #کسرایی و "خوان هشتم"سروده مهدی #اخوان_ثالث اشاره کرد.
علی #حاتمی کارگردان شناخته شده ایرانی نیز فیلمی از زندگی تختی ساخت به نام "جهان پهلوان تختی"که پس از مرگ حاتمی نیمهتمام ماند که بهروز افخمی دیگر کارگردان ایرانی آن را به پایان برد.
یادش گرامی!
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/RG6t6t
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/CGQ8xU
"جهان #پهلوان" غلامرضا #تختی ، زندگیاش آمیزهای از واقعیت و #اسطوره بود. داستانهای فراوانی از او شنیدهایم و میشنویم که سرگذشت این ورزشکار سرشناس ایرانی را در هالهای از ابهام و همچنین #تقدس فرو میبرد. گروهی او را قهرمانی میدانند که در حکومت پهلوی به دلیل اعتراض به حکومت سلطنتی کشته شد اما بسیاریها هم این را روایتی ساختگی از زندگی انسانی میدانند که اسطوره بود.
تختی در سال ۱۳۳۰ وارد فعالیتهای سیاسی شد. او نخست در حزب #زحمتکشان ملت ایران به رهبری ملکی و بقایی عضو شد و پس از انشعاب خلیل ملکی ومحمد علی خنجی از بقایی به حزب نیروی سوم پیوست. پس از سرنگونی دولت محمد #مصدق در ۲۸ مرداد ۳۲ در کمیته ورزشکاران #نهضت_مقاومت ملی نیز علاوه بر حزب سوسیالیست فعالیت داشت و پس از تشکیل جبهه ملی دوم در سال ۱۳۳۹ به این سازمان وارد شد و از سوی کمیته ورزشکاران به کنگره و از سوی منتخبین کنگره به شورای مرکزی #جبهه_ملی ایران وارد شد.
آشنایی تختی با جبهه ملی بیشتر به واسطه کاظم حسیبی از فعالان سیاسی ملیگرا و نماینده مجلس شورای ملی بود. حسیبی همان فردی است که تختی در وصیتنامهاش او را به سرپرستی پسرش بابک انتخاب کرد.
بخشی از شهرت تختی نتیجه فعالیتهای #خیرخواهانه او بود. در #زلزله مهیب ۷/۲ ریشتری که به ویرانی شهر یوئینزهرا و روستاهای اطراف آن منجر شده و تلفات آن بیش ار بیستهزار نفر اعلام شده بود تختی به یاری مردم این بخش از ایران شتافت. او با اعتباری که در میان مردم و متمولین تهران داشت با بلندگویی به بخشهای پر جمعیت شهر تهران رفت و از همهگان خواست که به مردم زلزله زده بوئین زهرا کمک کنند. استقبال مردم و ثروتمندان تهران از این فراخوان تختی بسیار چشمگیر بود.
تختی در ۱۷ دیماه در اتاقی در هتل آتلانتیک تهران درگذشت.
او دو روز قبل از مرگ در دفترخانه اسناد رسمیای در تهران کاظم حسیبی را به عنوان سرپرست فرزندش بابک که در آن زمان ۴ ماهه بود برگزید.
روزنامه اطلاعات و همچنین کیهان در آن زمان علت مرگ تختی را #خودکشی دانستند که تختی به دلیل مشکلات خانوادگی و اختلافاتش با همسرش شهلا توکلی به آن دست زده است. در همان زمان مخالفین پهلوی علت مرگ تختی را کشته شدن او به شکل مشکوک به دست ساواک دانستند.
تختی در دوران قهرمانی خود ۸ مدال کسب کرد که ۴ طلا و ۴ مدال نقره بوده است و ۴ عدد آن مربوط به مسابقات المپیک و ۴ عدد جهانی و ۱ عدد بازیهای آسیایی بوده است.
پس از مرگ تختی شاعرانی در رثا و تجلیل او اشعاری سرودهاند که از این میان میتوان به اشعار "جهان پهلوان"سروده سیاوش #کسرایی و "خوان هشتم"سروده مهدی #اخوان_ثالث اشاره کرد.
علی #حاتمی کارگردان شناخته شده ایرانی نیز فیلمی از زندگی تختی ساخت به نام "جهان پهلوان تختی"که پس از مرگ حاتمی نیمهتمام ماند که بهروز افخمی دیگر کارگردان ایرانی آن را به پایان برد.
یادش گرامی!
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/RG6t6t
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. ۱۷ دیماه سالگرد درگذشت غلامرضا تختی . "جهان #پهلوان" غلامرضا #تختی ، زندگیاش آمیزهای از واقعیت و #اسطوره بود. داستانهای فراوانی از او شنیدهایم و میشنویم که سرگذشت این ورزشکار سرشناس ایرانی را در هالهای از ابهام و همچنین #تقدس فرو میبرد. گروهی…
ششمین سالگرد درگذشت ناصر حجازی
goo.gl/vr3Odv
ناصر حجازی، اسطورهای که اسطوره ماند
حجازی اولین بازی ملی خود را در ۲۲ شهریور ۱۳۴۸ در آنکارا در مقابل تبم ملی پاکستان به انجام رساند که پایانش ۴ بر ۲ به نفع ایران بود. آخرین بازی حجازی نیز بازی او در سال ۱۳۵۹ در بازی ایران و کویت انجام پذیرفت و بعد از آن به دلیل قانون ِ معروف به «قانون ۲۷ سالهها» که حضور دروازهبانان بالای ۲۷ سال در تیم ملی را نمیپذیرفت از تیم ملی کنار گذاشته شد.
داستان این قانون و محرومیت ناصر در پی آن ایجاد شد که در شروع یکی از بازیهای تاج (استقلال) تهران در اوایل انقلاب و در مراسم ابتدایی قرار بود که بازیکنان هر دو تیم عکسهایی از روحالله خمینی، رهبری ِ جمهوری اسلامی را در دست بگیرند که ناصر حجازی چنین نمیکند و این موضوع آغاز اختلاف ناصر حجازی با حاکمان جدید برآمده از انقلاب اسلامی میشود.
همسر ناصر حجازی در مورد تنها آرزوی همسرش چنین میگوید:
«تنها آرزویی که حجازی داشت و به آن نرسید، نشستن روی نیمکت تیم ملی بود. ناصر خیلی دوست داشت برای یک دوره سرمربی تیم ملی شود اما هرگز شانسی به او داده نشد؛ او دیگر هیچ آرزویی نداشت.»
ناصر حجازی از لحاظ سیاسی همواره منتقد بود چه در زمانی که حاضر نشد که عکس روحالله خمینی را در دست بگیرد و چه زمانی که با صراحت طرح هدفمندی یارانهها را زیر سوال بود.
حجازی در ۳۱ فروردینماه ۱۳۹۰ در گفتوگویی به وضعیت بد اقتصادی ایران اعتراض میکند و میگوید:
«دولت می گوید چهل هزار تومان در ماه به مردم کمک می کنیم، مگر مردم گدا هستند؟ مردم ایران روی گنج خوابیده اند، نفت، گاز و ... دولت حق ندارد به مردم کمک کند. دولت باید کار کند و خدمت کند و زحمت و دسترنج مردم را دو دستی تقدیم آنها نماید.» در واکنش به این گفتههای حجازی سایت رجا نیوز خطاب به حجازی نوشته بود: «به دروازهبان اسطورهای سالهای دور استقلال توصیه میکنیم در چارچوب خود حرکت کند و پا را فراتر از حد خود نگذارد، چون مردم طاقت همراهی او با دشمنان کشورشان را ندارند.»
مجید تقوی بازیکن سابق استقلال و تیم ملی ایران در مورد منش و شخصیت ناصر حجازی میگوید:
«حجازی مردی سازشناپذیر اما دوست داشتنی بود. باید او را از نزدیک میشناختید تا به زوایای پنهان شخصیت منحصربهفردش پی میبردید. .. ناصر حجازی هیچوقت برای اینکه مربیگری کند با هیچ ارگان و یا شخصی لابی گری نکرد.
اعتماد به نفس و شخصیت دوست داشتنی او موجب شده بود تا به رغم نتایج بدی که تیم در اولین حضورش در استقلال گرفت، تماشاگران و هواداران همچنان از او حمایت کنند. شاید برای خیلی از بازیکنان آن زمان که من هم جزئی از آنان بودم، چنین حمایتی باورکردنی نبود.»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/e3ZyHI
@Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/vr3Odv
ناصر حجازی، اسطورهای که اسطوره ماند
حجازی اولین بازی ملی خود را در ۲۲ شهریور ۱۳۴۸ در آنکارا در مقابل تبم ملی پاکستان به انجام رساند که پایانش ۴ بر ۲ به نفع ایران بود. آخرین بازی حجازی نیز بازی او در سال ۱۳۵۹ در بازی ایران و کویت انجام پذیرفت و بعد از آن به دلیل قانون ِ معروف به «قانون ۲۷ سالهها» که حضور دروازهبانان بالای ۲۷ سال در تیم ملی را نمیپذیرفت از تیم ملی کنار گذاشته شد.
داستان این قانون و محرومیت ناصر در پی آن ایجاد شد که در شروع یکی از بازیهای تاج (استقلال) تهران در اوایل انقلاب و در مراسم ابتدایی قرار بود که بازیکنان هر دو تیم عکسهایی از روحالله خمینی، رهبری ِ جمهوری اسلامی را در دست بگیرند که ناصر حجازی چنین نمیکند و این موضوع آغاز اختلاف ناصر حجازی با حاکمان جدید برآمده از انقلاب اسلامی میشود.
همسر ناصر حجازی در مورد تنها آرزوی همسرش چنین میگوید:
«تنها آرزویی که حجازی داشت و به آن نرسید، نشستن روی نیمکت تیم ملی بود. ناصر خیلی دوست داشت برای یک دوره سرمربی تیم ملی شود اما هرگز شانسی به او داده نشد؛ او دیگر هیچ آرزویی نداشت.»
ناصر حجازی از لحاظ سیاسی همواره منتقد بود چه در زمانی که حاضر نشد که عکس روحالله خمینی را در دست بگیرد و چه زمانی که با صراحت طرح هدفمندی یارانهها را زیر سوال بود.
حجازی در ۳۱ فروردینماه ۱۳۹۰ در گفتوگویی به وضعیت بد اقتصادی ایران اعتراض میکند و میگوید:
«دولت می گوید چهل هزار تومان در ماه به مردم کمک می کنیم، مگر مردم گدا هستند؟ مردم ایران روی گنج خوابیده اند، نفت، گاز و ... دولت حق ندارد به مردم کمک کند. دولت باید کار کند و خدمت کند و زحمت و دسترنج مردم را دو دستی تقدیم آنها نماید.» در واکنش به این گفتههای حجازی سایت رجا نیوز خطاب به حجازی نوشته بود: «به دروازهبان اسطورهای سالهای دور استقلال توصیه میکنیم در چارچوب خود حرکت کند و پا را فراتر از حد خود نگذارد، چون مردم طاقت همراهی او با دشمنان کشورشان را ندارند.»
مجید تقوی بازیکن سابق استقلال و تیم ملی ایران در مورد منش و شخصیت ناصر حجازی میگوید:
«حجازی مردی سازشناپذیر اما دوست داشتنی بود. باید او را از نزدیک میشناختید تا به زوایای پنهان شخصیت منحصربهفردش پی میبردید. .. ناصر حجازی هیچوقت برای اینکه مربیگری کند با هیچ ارگان و یا شخصی لابی گری نکرد.
اعتماد به نفس و شخصیت دوست داشتنی او موجب شده بود تا به رغم نتایج بدی که تیم در اولین حضورش در استقلال گرفت، تماشاگران و هواداران همچنان از او حمایت کنند. شاید برای خیلی از بازیکنان آن زمان که من هم جزئی از آنان بودم، چنین حمایتی باورکردنی نبود.»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/e3ZyHI
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. ششمین سالگرد درگذشت ناصر حجازی ناصر حجازی، اسطورهای که #اسطوره ماند حجازی اولین بازی ملی خود را در ۲۲ شهریور ۱۳۴۸ در آنکارا در مقابل تبم ملی پاکستان به انجام رساند که پایانش ۴ بر ۲ به نفع ایران بود. آخرین بازی حجازی نیز بازی او در سال ۱۳۵۹ در بازی ایران…
زادروز ناصر حجازی
ناصر حجازی، اسطورهای که اسطوره ماند
goo.gl/5pFBr1
توانا- ناصر حجازی و غلامرضا تختی تنها چهرههای ورزشی ایران هستند که نامشان در مجموعه مفاخر و نامآوران ایرانزمین قرار گرفته است علاوه بر این کمتر ورزشکاری در ایران بوده است که اینچنین مورد اقبال و توجه ورزشدوستان و حتا مردم عادی قرار گرفته باشد. ناصر حجازی در بیستوسومین روز از آذرماه سال ۱۳۲۸ در تهران و در خیابان آریانا (مالک اشتر) دیده به جهان گشود. پدرش متولد تبریز بود و صاحب یک بنگاه معاملات ملکی.ناصر دوران دبستان را در مدرسهی هخامنش آغاز کرد و همچنین دوران دبیرستان را در مدارس سعادت، سینا، سهند و شرق در تهران سپری کرد. در زمانهی که خیلی مرسوم نبود ورزشکاران بیشتر از سواد خواندن و نوشتن بیاموزند ناصر به مدرسهی عالی ترجمه رفت و یک سال پیش از انقلاب اسلامی، لیسانس گرفت.
ناصر حجازی در دوران دبیرستان در تیم فوتبال دبیرستان ابومسلم در پست گوش راست و دروازهبانی بازی میکرد. حجازی در تیم بسکتبال این دبیرستان نیز بازی میکرد. در حالی که در آنزمان همهگان گمان داشتند که حجازی سر از بازی بسکتبال دربیاورد اما او فوتبالیست شد.
حجازی اولین بازی ملی خود را در ۲۲ شهریور ۱۳۴۸ در آنکارا در مقابل تبم ملی پاکستان به انجام رساند که پایانش ۴ بر ۲ به نفع ایران بود. آخرین بازی حجازی نیز بازی او در سال ۱۳۵۹ در بازی ایران و کویت انجام پذیرفت و بعد از آن به دلیل قانون ِ معروف به «قانون ۲۷ سالهها» که حضور دروازهبانان بالای ۲۷ سال در تیم ملی را نمیپذیرفت از تیم ملی کنار گذاشته شد. البته باید گفت که این قانون در آن زمان تنها به ناصر حجازی ابلاغ شد.
همسر ناصر حجازی، بهناز شفیعی در گفتوگویی میگوید که خانهنشینکردن حجازی فشار روحی بسیاری بر ناصر وارد کرد. او میگوید: «من هنوز اعتقاد دارم آن طرح تنها برای کنار گذاشتن ناصر بود چون نامه مسئولان تنها به در خانهی ما آمد. ناصر پس از آن اتفاق چند شبانه روز گریه میکرد و میگفت چرا باید مرا از خدمت کردن به تیم کشورم محروم کنند؟!» داستان این قانون و محرومیت ناصر در پی آن ایجاد شد که در شروع یکی از بازیهای تاج (استقلال) تهران در اوایل انقلاب و در مراسم ابتدایی قرار بود که بازیکنان هر دو تیم عکسهایی از روحالله خمینی، رهبری ِ جمهوری اسلامی را در دست بگیرند که ناصر حجازی چنین نمیکند و این موضوع آغاز اختلاف ناصر حجازی با حاکمان جدید برآمده از انقلاب اسلامی میشود.
در سایت توانا بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/AbpLxR
#پروفایل
@Tavaana_TavaanaTech
ناصر حجازی، اسطورهای که اسطوره ماند
goo.gl/5pFBr1
توانا- ناصر حجازی و غلامرضا تختی تنها چهرههای ورزشی ایران هستند که نامشان در مجموعه مفاخر و نامآوران ایرانزمین قرار گرفته است علاوه بر این کمتر ورزشکاری در ایران بوده است که اینچنین مورد اقبال و توجه ورزشدوستان و حتا مردم عادی قرار گرفته باشد. ناصر حجازی در بیستوسومین روز از آذرماه سال ۱۳۲۸ در تهران و در خیابان آریانا (مالک اشتر) دیده به جهان گشود. پدرش متولد تبریز بود و صاحب یک بنگاه معاملات ملکی.ناصر دوران دبستان را در مدرسهی هخامنش آغاز کرد و همچنین دوران دبیرستان را در مدارس سعادت، سینا، سهند و شرق در تهران سپری کرد. در زمانهی که خیلی مرسوم نبود ورزشکاران بیشتر از سواد خواندن و نوشتن بیاموزند ناصر به مدرسهی عالی ترجمه رفت و یک سال پیش از انقلاب اسلامی، لیسانس گرفت.
ناصر حجازی در دوران دبیرستان در تیم فوتبال دبیرستان ابومسلم در پست گوش راست و دروازهبانی بازی میکرد. حجازی در تیم بسکتبال این دبیرستان نیز بازی میکرد. در حالی که در آنزمان همهگان گمان داشتند که حجازی سر از بازی بسکتبال دربیاورد اما او فوتبالیست شد.
حجازی اولین بازی ملی خود را در ۲۲ شهریور ۱۳۴۸ در آنکارا در مقابل تبم ملی پاکستان به انجام رساند که پایانش ۴ بر ۲ به نفع ایران بود. آخرین بازی حجازی نیز بازی او در سال ۱۳۵۹ در بازی ایران و کویت انجام پذیرفت و بعد از آن به دلیل قانون ِ معروف به «قانون ۲۷ سالهها» که حضور دروازهبانان بالای ۲۷ سال در تیم ملی را نمیپذیرفت از تیم ملی کنار گذاشته شد. البته باید گفت که این قانون در آن زمان تنها به ناصر حجازی ابلاغ شد.
همسر ناصر حجازی، بهناز شفیعی در گفتوگویی میگوید که خانهنشینکردن حجازی فشار روحی بسیاری بر ناصر وارد کرد. او میگوید: «من هنوز اعتقاد دارم آن طرح تنها برای کنار گذاشتن ناصر بود چون نامه مسئولان تنها به در خانهی ما آمد. ناصر پس از آن اتفاق چند شبانه روز گریه میکرد و میگفت چرا باید مرا از خدمت کردن به تیم کشورم محروم کنند؟!» داستان این قانون و محرومیت ناصر در پی آن ایجاد شد که در شروع یکی از بازیهای تاج (استقلال) تهران در اوایل انقلاب و در مراسم ابتدایی قرار بود که بازیکنان هر دو تیم عکسهایی از روحالله خمینی، رهبری ِ جمهوری اسلامی را در دست بگیرند که ناصر حجازی چنین نمیکند و این موضوع آغاز اختلاف ناصر حجازی با حاکمان جدید برآمده از انقلاب اسلامی میشود.
در سایت توانا بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/AbpLxR
#پروفایل
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. ناصر حجازی، اسطورهای که #اسطوره ماند توانا- ناصر حجازی و غلامرضا تختی تنها چهرههای ورزشی ایران هستند که نامشان در مجموعه مفاخر و نامآوران ایرانزمین قرار گرفته است علاوه بر این کمتر ورزشکاری در ایران بوده است که اینچنین مورد اقبال و توجه ورزشدوستان…
جلال ستاری، نویسنده و اسطورهشناس ایرانی درگذشت
جلال ستاری، نویسنده، مترجم و اسطورهشناس مطرح ایرانی شنبه ۹ مرداد (۳۱ ژوئیه) در حالی که تنها ۵ روز به ۹۰ سالگیاش مانده بود در منزل شخصی خود درگذشت.
عباس مخبر مترجم و اسطورهشناس ایرانی درباره او در صفحه فیسبوک خود نوشت: «او در شمار آن گروه از اسطورهشناسان بود که اسطورهها را صرفاً پدیدهای متعلق به گذشته نمیدانست، و درباره اسطورههای نوین غرب اسطورههای بورژوازی، اسطورههای فکری در ایران معاصر و اسطورهی تهران مینوشت. پژوهندهای با انگیزه و پرکاربود که در همگانیکردن اسطوره و گسترش افقهای دید اسطورهپژوهان ایرانی نقشی بسزا داشت. ستاری ادبیات، تئاتر و موسیقی را خوب میشناخت و پژوهشهای او در اسطورهشناسی که بر دانشی وسیع در این حوزهها استوار است میتواند راهنما و الگویی برای پژوهندگان بعدی باشد.»
ستاری از معدود چهرههایی بود که سالها در حوزه اسطوره و اسطورهپژوهی تلاشهایی پیگیر انجام داد و به همین خاطر در سطح بینالمللی چهرهای شناختهشده به شمار میرفت.
او در سوئیس تحصیل کرد و مدرک دکتری گرفت.
جلال ستاری در مقام نویسنده و مترجم تخصصی نزدیک به ۹۰ جلد کتاب در زمینههای افسانهشناسی، ادبیات نمایشی و نقد فرهنگی به رشته تحریر درآورده است.
از آثار او میتوان به «جانهای آشنا»، «آیین و اسطوره در تئاتر»، «افسون شهرزاد»، «پژوهشی در اسطوره گیلگمش و افسانه اسکندر» و «دانش اساطیر» اشاره کرد.
ستاری در سال ۱۳۸۴ از وزارت فرهنگ فرانسه نشان فرهنگ و هنر دریافت کرد.
منابع:
- فیسبوک عباس مخبر
- خبرگزاری دویچهوله
#جلال_ستاری #اسطوره_شناس #اسطوره_شناسی #ادبیات
@Tavaana_TavaanaTech
جلال ستاری، نویسنده، مترجم و اسطورهشناس مطرح ایرانی شنبه ۹ مرداد (۳۱ ژوئیه) در حالی که تنها ۵ روز به ۹۰ سالگیاش مانده بود در منزل شخصی خود درگذشت.
عباس مخبر مترجم و اسطورهشناس ایرانی درباره او در صفحه فیسبوک خود نوشت: «او در شمار آن گروه از اسطورهشناسان بود که اسطورهها را صرفاً پدیدهای متعلق به گذشته نمیدانست، و درباره اسطورههای نوین غرب اسطورههای بورژوازی، اسطورههای فکری در ایران معاصر و اسطورهی تهران مینوشت. پژوهندهای با انگیزه و پرکاربود که در همگانیکردن اسطوره و گسترش افقهای دید اسطورهپژوهان ایرانی نقشی بسزا داشت. ستاری ادبیات، تئاتر و موسیقی را خوب میشناخت و پژوهشهای او در اسطورهشناسی که بر دانشی وسیع در این حوزهها استوار است میتواند راهنما و الگویی برای پژوهندگان بعدی باشد.»
ستاری از معدود چهرههایی بود که سالها در حوزه اسطوره و اسطورهپژوهی تلاشهایی پیگیر انجام داد و به همین خاطر در سطح بینالمللی چهرهای شناختهشده به شمار میرفت.
او در سوئیس تحصیل کرد و مدرک دکتری گرفت.
جلال ستاری در مقام نویسنده و مترجم تخصصی نزدیک به ۹۰ جلد کتاب در زمینههای افسانهشناسی، ادبیات نمایشی و نقد فرهنگی به رشته تحریر درآورده است.
از آثار او میتوان به «جانهای آشنا»، «آیین و اسطوره در تئاتر»، «افسون شهرزاد»، «پژوهشی در اسطوره گیلگمش و افسانه اسکندر» و «دانش اساطیر» اشاره کرد.
ستاری در سال ۱۳۸۴ از وزارت فرهنگ فرانسه نشان فرهنگ و هنر دریافت کرد.
منابع:
- فیسبوک عباس مخبر
- خبرگزاری دویچهوله
#جلال_ستاری #اسطوره_شناس #اسطوره_شناسی #ادبیات
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفتوشنود
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خورشید دو نیم میشود!
دیگرینامه
اپیزود بیست و سوم
داستان جمشید در شاهنامه، با برآمدن حکومت ضحاک تمام میشود. ضحاک یا در صورت قدیمیتر این نام، آژیدهاک، خود یک دیگری اهریمنی در شاهنامه است که به نظر میرسد نه فقط در شاهنامه، بلکه در متون کهنتر ایرانی یعنی در مجموعه اوستا، شخصیتی از او اهریمنیتر وجود ندارد.
او اگرچه به نظر میرسد که یک انسان است و چنانکه در ابیات آغاز برنامه از فردوسی شنیدید، حتی با استقبال ایرانیان، شاه ایرانزمین میشود، اما در حقیقت ذاتی اهریمنی دارد و مهمترین نشانه این وجه فراانسانی اما مطلقا منفی او، مارهای زهرآگینیست که بر دوش او میرویند.
میتوانید حدس بزنید که این دیگری مطلق و کاملا تیره و تاریک جهان ایرانی، که در تقابل با جمشید قرار میگیرد، تجسمی از تاریکی شب در غیاب خورشید است. مطابق با شاهنامه، رونق کار جمشید رو به افول میگذارد و چون راه بیدادگری در پیش میگیرد، فره ایزدی از او میرود و درست در این وقت است که ایرانیان سردرگمشده، رو به تازیان میکنند و سپاهی از ایرانیان و تازیان به سرکردگی ضحاک، به تخت جمشید حمله میکنند. جمشید تاج و تخت را رها کرده و به دریای چین میگریزد. در سنت شاهنامهنگاری، چین، رمزی از دوردستهاست. در واقع معنای فرار جمشید به دریای چین، فرار به نقطهای دور است تا از دست ضحاک در امان بماند.
اما در روایت شاهنامه آنچه بسیار جالب است زمانی رخ میدهد که جمشید نهایتا به دست ضحاک اسیر میگردد. این روایت میگوید که ضحاک، جمشید را با اره به دو نیم میکند. این تصویریست که خورشید وقتی به افق میرسد از خود بجامیگذارد: گوی تابناک بزرگ آسمان چنان در افق فرو میرود که گویی با خط افق، به دو نیم شده باشد. این آغاز تاریکی، یعنی آغاز شب است…
برای مطالعه ادامه یادداشت به صفحه گفتوشنود بروید:
https://dialog.tavaana.org/others-23/
برای شنیدن نسخه کامل این اپیزود در یوتیوب به:
https://youtu.be/LcjtwdZat3s?si=k_FEzo57d_z08Dy7
و برای شنیدن در کستباکس به:
https://castbox.fm/vb/686913602
و برای شنیدن در ساندکلود به:
https://on.soundcloud.com/dTMXA452b1NhWNhi8
رجوع کنید.
#دیگری_نامه #آژی_دهاک #ضحاک #جمشید #تاریکی #اسطوره_خورشیدی #اسطوره #گفتگو
@Dialogue1402
دیگرینامه
اپیزود بیست و سوم
داستان جمشید در شاهنامه، با برآمدن حکومت ضحاک تمام میشود. ضحاک یا در صورت قدیمیتر این نام، آژیدهاک، خود یک دیگری اهریمنی در شاهنامه است که به نظر میرسد نه فقط در شاهنامه، بلکه در متون کهنتر ایرانی یعنی در مجموعه اوستا، شخصیتی از او اهریمنیتر وجود ندارد.
او اگرچه به نظر میرسد که یک انسان است و چنانکه در ابیات آغاز برنامه از فردوسی شنیدید، حتی با استقبال ایرانیان، شاه ایرانزمین میشود، اما در حقیقت ذاتی اهریمنی دارد و مهمترین نشانه این وجه فراانسانی اما مطلقا منفی او، مارهای زهرآگینیست که بر دوش او میرویند.
میتوانید حدس بزنید که این دیگری مطلق و کاملا تیره و تاریک جهان ایرانی، که در تقابل با جمشید قرار میگیرد، تجسمی از تاریکی شب در غیاب خورشید است. مطابق با شاهنامه، رونق کار جمشید رو به افول میگذارد و چون راه بیدادگری در پیش میگیرد، فره ایزدی از او میرود و درست در این وقت است که ایرانیان سردرگمشده، رو به تازیان میکنند و سپاهی از ایرانیان و تازیان به سرکردگی ضحاک، به تخت جمشید حمله میکنند. جمشید تاج و تخت را رها کرده و به دریای چین میگریزد. در سنت شاهنامهنگاری، چین، رمزی از دوردستهاست. در واقع معنای فرار جمشید به دریای چین، فرار به نقطهای دور است تا از دست ضحاک در امان بماند.
اما در روایت شاهنامه آنچه بسیار جالب است زمانی رخ میدهد که جمشید نهایتا به دست ضحاک اسیر میگردد. این روایت میگوید که ضحاک، جمشید را با اره به دو نیم میکند. این تصویریست که خورشید وقتی به افق میرسد از خود بجامیگذارد: گوی تابناک بزرگ آسمان چنان در افق فرو میرود که گویی با خط افق، به دو نیم شده باشد. این آغاز تاریکی، یعنی آغاز شب است…
برای مطالعه ادامه یادداشت به صفحه گفتوشنود بروید:
https://dialog.tavaana.org/others-23/
برای شنیدن نسخه کامل این اپیزود در یوتیوب به:
https://youtu.be/LcjtwdZat3s?si=k_FEzo57d_z08Dy7
و برای شنیدن در کستباکس به:
https://castbox.fm/vb/686913602
و برای شنیدن در ساندکلود به:
https://on.soundcloud.com/dTMXA452b1NhWNhi8
رجوع کنید.
#دیگری_نامه #آژی_دهاک #ضحاک #جمشید #تاریکی #اسطوره_خورشیدی #اسطوره #گفتگو
@Dialogue1402