This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«در سالگرد جانباختن جاویدنامانمون و مجروح شدن بیشمار فرزندان میهن، بر سر مزار یکی از جوانان وطن رفتیم که اساسی با ریشه ظلم و ستم یعنی جهالت و خرافات مبارزه میکرد و با اتهام سبالنبی، ظالمانه محکوم به اعدام شد و توسط حکومت به خاطر اعتقاداتش به قتل رسید.
یادت گرامی سید سدرالله فاضلی، که جان را بر سر عقیده نهادی»
- ارسالی مخاطبان
- سپاس از مخاطبان گرامی که جانباختگان راه آزادی را هرگز فراموش نمیکنند.
#سیدصدرالله_فاضلی #اعدام #نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_به_اعدام #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
یادت گرامی سید سدرالله فاضلی، که جان را بر سر عقیده نهادی»
- ارسالی مخاطبان
- سپاس از مخاطبان گرامی که جانباختگان راه آزادی را هرگز فراموش نمیکنند.
#سیدصدرالله_فاضلی #اعدام #نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_به_اعدام #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«میم مثل مادر : ضجههای مادر جاویدنام #محمد_رسول_مومنی_زاده در دومین سالگرد قتل حکومتی پسر شجاع و قهرمانش بر سر مزارش
آخرین نگاه در آغوش برادر . 💔😞
محمدرسول مؤمنی زاده یکی از جانباختگان انقلاب مهسا در شهر رشت می باشد، محمد رسول بر اثر شلیک مستقیم نیروهای امنیتی در تاریخ ۳۰ شهریور جانش را در راه آزادی وطن مظلومانه از دست داد.
روایت برادر جاویدنام محمد رسول مومنی زاده از شبی که برادرش را مظلومانه کشتند:
داداشی هیچوقت یادم نمیره با کابل و باتوم مارو جلو چشم همدیگه میزدن، داداشی اون خانومی که اونشب نجاتش دادیم یادته؟داداشی اون کاملا سالمه و حالش خوبه دیگه نگران نباش بچه شم سالمه ، داداشی اون صحنه که لگد میزدن به پهلوی تیر خوردت وااای دارم روانی میشم ، لعنت به پدرمادرتون بیناموسا هرچی میگفتم نزنین بدتر مارو جلو چشم همدیگه میزدین لگدكوب ميكنند.دو برادر سعي ميكردند يكديگر را نجات دهند كه آدم کشان حکومت از فاصله کمتر از یک متری به محمدرسول شليك كرد.برادرش امير او را در آغوش گرفت اما محمدرسول با اين نگاه كه از ما انتظار ادامه ي راهش را دارد آسماني شد.آن زن و كودكش صحيح و سالمند و ما تاابد مديون خون اين جوان باغيرتيم!
این نگاه، این نگاههاست که تا ابد بروی ماست که کار رو تا آخر پیش ببریم؛ بخاطر چشمهایی که تا ابد باز موندن تا ثمرهی خونهایی که ریخته شد، آزادی باشه، #زن_زندگی_آزادی و نه چیز دیگری. به چهره اش نگاه کنید!!معصومیت و آرامش موج میزنه.
جرمش محمد رسول چه بود ؟ جلوگیری از کتک خوردن دختر بی گناه
حکمش چه شد؟ شلیک مستقیم از نزدیک و کتک زدن با کابل و باتوم!
مزدوران امنیتی رژیم به پهلوی شیر پسری به نام محمد تیر زدن و با سنگ دلی تمام به همون پهلو هزاران بار لگد زدن و در آخر در بغل برادرش جان داد و به شهادت رسید ، برادر شجاع و قهرمانم! نه میبخشیم و نه فراموشتان میکنیم!
یاد و خاطره تمامی جانباختگان راه آزادی وطن گرامی باد.💔»
از صفحه مسعود علیزاده
#زن_زندگی_آزادی
#محمد_رسول_مومنی_زاده
#دادخواهی
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
آخرین نگاه در آغوش برادر . 💔😞
محمدرسول مؤمنی زاده یکی از جانباختگان انقلاب مهسا در شهر رشت می باشد، محمد رسول بر اثر شلیک مستقیم نیروهای امنیتی در تاریخ ۳۰ شهریور جانش را در راه آزادی وطن مظلومانه از دست داد.
روایت برادر جاویدنام محمد رسول مومنی زاده از شبی که برادرش را مظلومانه کشتند:
داداشی هیچوقت یادم نمیره با کابل و باتوم مارو جلو چشم همدیگه میزدن، داداشی اون خانومی که اونشب نجاتش دادیم یادته؟داداشی اون کاملا سالمه و حالش خوبه دیگه نگران نباش بچه شم سالمه ، داداشی اون صحنه که لگد میزدن به پهلوی تیر خوردت وااای دارم روانی میشم ، لعنت به پدرمادرتون بیناموسا هرچی میگفتم نزنین بدتر مارو جلو چشم همدیگه میزدین لگدكوب ميكنند.دو برادر سعي ميكردند يكديگر را نجات دهند كه آدم کشان حکومت از فاصله کمتر از یک متری به محمدرسول شليك كرد.برادرش امير او را در آغوش گرفت اما محمدرسول با اين نگاه كه از ما انتظار ادامه ي راهش را دارد آسماني شد.آن زن و كودكش صحيح و سالمند و ما تاابد مديون خون اين جوان باغيرتيم!
این نگاه، این نگاههاست که تا ابد بروی ماست که کار رو تا آخر پیش ببریم؛ بخاطر چشمهایی که تا ابد باز موندن تا ثمرهی خونهایی که ریخته شد، آزادی باشه، #زن_زندگی_آزادی و نه چیز دیگری. به چهره اش نگاه کنید!!معصومیت و آرامش موج میزنه.
جرمش محمد رسول چه بود ؟ جلوگیری از کتک خوردن دختر بی گناه
حکمش چه شد؟ شلیک مستقیم از نزدیک و کتک زدن با کابل و باتوم!
مزدوران امنیتی رژیم به پهلوی شیر پسری به نام محمد تیر زدن و با سنگ دلی تمام به همون پهلو هزاران بار لگد زدن و در آخر در بغل برادرش جان داد و به شهادت رسید ، برادر شجاع و قهرمانم! نه میبخشیم و نه فراموشتان میکنیم!
یاد و خاطره تمامی جانباختگان راه آزادی وطن گرامی باد.💔»
از صفحه مسعود علیزاده
#زن_زندگی_آزادی
#محمد_رسول_مومنی_زاده
#دادخواهی
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من #مهرداد_قربانی هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۳۰ شهریور ماه ۱۴۰۱. فقط هجده سالم بود، متولد ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۳. فرزند محمد حسین و زینب بودم. اهل و ساکن زنجان و با خانوادم تو محله کوی قائم زندگی میکردم.
با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی، مردم غیور زنجان هم به پا خاستن. روز ۳۰ شهریور ماه بود که من و دوستام برای حمایت از مردم کردستان و قتل مهسا به خیابون رفتیم تا اعتراض خودمونو فریاد بزنیم. اونروز ساعت شش و نیم عصر با دوستام قرار گذاشته بودیم دم در مجتمع فجر، پیاده به طرف سعدی شمالی حرکت کردیم از سمت استانداری و بعد در نزدیکی بوتیک تیک تاک به دوستای دیگمون ملحق شديدم، ده دقيقه اونجا ایستادیم، محل شلوغ بود و یگان ویژه با استفاده از گاز اشک آور مردمو متفرق می کردن. وقتی موتور سوارا از سمت زینبیه به سمت چهار راه سعدی اومدن ما از کوچه کنار بوتیک به دروازه رشت فرار کردیم، بعد از فرار و گریز فراوان از دوستام جدا موندم، حدود ساعت ۹ شب از کوچه بینش خارج و وارد بلوار چمران تو خیابون منتهی به قائم شدم، مزدورای موتور سوار هم زمان به محل رسیدن من به سمت میدان قائم حرکت کردم که ناگهان اونا در کمتر از یه دقیقه دو بار اقدام به شلیک کردن، اولین شلیک به سمت جمعیت بود و کمتر از سی ثانیه دومین شلیک به من اصابت کرد از فاصله پنج متری و از پشت سر، پشت بدنم و باسن چپم پر از ساچمه شد و غرق در خون شدم، افتادم زمین، مزدورا ریختن رو سرم، نمیذاشتن منوببرن بیمارستان حتی نیروهای سرکوب ازم فیلم برداری میکردند. چند نفر رهگذر بمن کمک کردن که از جام بلند شم ، با کمک راننده یه ماشین پژو ۲۰۶ میخواستن منو به بیمارستان ببرن ولی از ترس اینکه دست مامورا نیفتیم تصمیم گرفتم برم خونمون. وقتی منو رسوندن خونه خانوادم منو به بیمارستان ولیعصر زنجان رسوندن ولی اونجا به علت شدت جراحات وارده چشم از دنیا فرو بستم….
بعد از کالبد شکافی پزشکی قانونی علت مرگم رو برخورد اجسام سخت فلزی پر شتاب (ساچمه) یا تیز اعلام کرد. به تشخیص اونا من دچار خونریزی وسیع داخلی و خارجی و عوارض ناشی از اون و همینطور آسیب ارگانهای داخل شکم و خلف صفاق شده بودم.
مامورای امنیتی خانوادمو تهدید کردن که مراسم خاکسپاری باید در سکوت و بدون حضور مردم انجام بشه. خواهرم تو مراسم فریاد میزد و میگفت: «مهرداد مثل یه دسته گل بود، گناهی نداشت. صداش باشین، راه مهرداد رو ادامه بدین، این جوونا نیاز به فاتحه ندارن پاکترین انسانهای روی زمین هستن، چرا باید کشته بشن فقط خونخواهی کنین». پیکر بیجون من مظلومانه در بهشت زهرای زنجان در قطعه ۷، شماره ۴-۳ به خاک سپرده شد…
بعد از کشته شدنم مامورا میخواستن خانوادمو مجبور به گرفتن دیه بکنن تا از شکایت صرفنظر کنن ولی اونا قبول نکردن و دادخواه خون به ناحق ریخته شده من بودن.
از اونطرف قاتل من شناسایی شد ولی پرونده قتل رو چندین ماه از این دادگاه به اون دادگاه ارجاع دادن و گفتن پرونده امنیتیه و محرمانه هست، حتی لباسی که موقع کشته شدن تنم بود رو به خانوادم پس ندادن ولی بعد همون پرونده به اصطلاح محرمانه رو فرستادن دادسرای عمومی! بعد از گذشت نه ماه از قتل من، جلسه محاکمه توی دادسرای زنجان برگزار شد. قاتل از نیروهای مسلح بود ولی تو پرونده ذکر نکردن از کدوم ارگان و در نهایت هم به دلایل واهی و غیرمنصفانه تبرئه شد.
خانوادم از نتیجه دادگاه خیلی آزرده شدن، خواهرم گفت: قاتل مهرداد رو با دلایل و ادله ای تبرئه کردن که هر دانشجوی ترم اول وکالت هم پرونده رو بخونه گریهاش میگیره به این همه بی عدالتی و ظلم سیستم قضایی! اما صبر ما زياده صبح میشه این شب باز میشه این در….
هموطن منم مثل خیلی دیگه از جوونای وطنم رویاهای زیادی برای رسیدن به آزادی و زندگی عادی داشتم. من دو روز بعد باید راهی مدرسه میشدم ولی به جاش در آرامستان بهشت زهرای زنجان تو خونه ابدیم زیر خروارها خاک سرد خوابیدم. برای آزادی جون دادم، نذار خونم پایمال بشه فراموشم نکن و روز پیروزی از منم یاد کن…💔
متن از لعبت
LoabatK
#مهسا_امینی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی، مردم غیور زنجان هم به پا خاستن. روز ۳۰ شهریور ماه بود که من و دوستام برای حمایت از مردم کردستان و قتل مهسا به خیابون رفتیم تا اعتراض خودمونو فریاد بزنیم. اونروز ساعت شش و نیم عصر با دوستام قرار گذاشته بودیم دم در مجتمع فجر، پیاده به طرف سعدی شمالی حرکت کردیم از سمت استانداری و بعد در نزدیکی بوتیک تیک تاک به دوستای دیگمون ملحق شديدم، ده دقيقه اونجا ایستادیم، محل شلوغ بود و یگان ویژه با استفاده از گاز اشک آور مردمو متفرق می کردن. وقتی موتور سوارا از سمت زینبیه به سمت چهار راه سعدی اومدن ما از کوچه کنار بوتیک به دروازه رشت فرار کردیم، بعد از فرار و گریز فراوان از دوستام جدا موندم، حدود ساعت ۹ شب از کوچه بینش خارج و وارد بلوار چمران تو خیابون منتهی به قائم شدم، مزدورای موتور سوار هم زمان به محل رسیدن من به سمت میدان قائم حرکت کردم که ناگهان اونا در کمتر از یه دقیقه دو بار اقدام به شلیک کردن، اولین شلیک به سمت جمعیت بود و کمتر از سی ثانیه دومین شلیک به من اصابت کرد از فاصله پنج متری و از پشت سر، پشت بدنم و باسن چپم پر از ساچمه شد و غرق در خون شدم، افتادم زمین، مزدورا ریختن رو سرم، نمیذاشتن منوببرن بیمارستان حتی نیروهای سرکوب ازم فیلم برداری میکردند. چند نفر رهگذر بمن کمک کردن که از جام بلند شم ، با کمک راننده یه ماشین پژو ۲۰۶ میخواستن منو به بیمارستان ببرن ولی از ترس اینکه دست مامورا نیفتیم تصمیم گرفتم برم خونمون. وقتی منو رسوندن خونه خانوادم منو به بیمارستان ولیعصر زنجان رسوندن ولی اونجا به علت شدت جراحات وارده چشم از دنیا فرو بستم….
بعد از کالبد شکافی پزشکی قانونی علت مرگم رو برخورد اجسام سخت فلزی پر شتاب (ساچمه) یا تیز اعلام کرد. به تشخیص اونا من دچار خونریزی وسیع داخلی و خارجی و عوارض ناشی از اون و همینطور آسیب ارگانهای داخل شکم و خلف صفاق شده بودم.
مامورای امنیتی خانوادمو تهدید کردن که مراسم خاکسپاری باید در سکوت و بدون حضور مردم انجام بشه. خواهرم تو مراسم فریاد میزد و میگفت: «مهرداد مثل یه دسته گل بود، گناهی نداشت. صداش باشین، راه مهرداد رو ادامه بدین، این جوونا نیاز به فاتحه ندارن پاکترین انسانهای روی زمین هستن، چرا باید کشته بشن فقط خونخواهی کنین». پیکر بیجون من مظلومانه در بهشت زهرای زنجان در قطعه ۷، شماره ۴-۳ به خاک سپرده شد…
بعد از کشته شدنم مامورا میخواستن خانوادمو مجبور به گرفتن دیه بکنن تا از شکایت صرفنظر کنن ولی اونا قبول نکردن و دادخواه خون به ناحق ریخته شده من بودن.
از اونطرف قاتل من شناسایی شد ولی پرونده قتل رو چندین ماه از این دادگاه به اون دادگاه ارجاع دادن و گفتن پرونده امنیتیه و محرمانه هست، حتی لباسی که موقع کشته شدن تنم بود رو به خانوادم پس ندادن ولی بعد همون پرونده به اصطلاح محرمانه رو فرستادن دادسرای عمومی! بعد از گذشت نه ماه از قتل من، جلسه محاکمه توی دادسرای زنجان برگزار شد. قاتل از نیروهای مسلح بود ولی تو پرونده ذکر نکردن از کدوم ارگان و در نهایت هم به دلایل واهی و غیرمنصفانه تبرئه شد.
خانوادم از نتیجه دادگاه خیلی آزرده شدن، خواهرم گفت: قاتل مهرداد رو با دلایل و ادله ای تبرئه کردن که هر دانشجوی ترم اول وکالت هم پرونده رو بخونه گریهاش میگیره به این همه بی عدالتی و ظلم سیستم قضایی! اما صبر ما زياده صبح میشه این شب باز میشه این در….
هموطن منم مثل خیلی دیگه از جوونای وطنم رویاهای زیادی برای رسیدن به آزادی و زندگی عادی داشتم. من دو روز بعد باید راهی مدرسه میشدم ولی به جاش در آرامستان بهشت زهرای زنجان تو خونه ابدیم زیر خروارها خاک سرد خوابیدم. برای آزادی جون دادم، نذار خونم پایمال بشه فراموشم نکن و روز پیروزی از منم یاد کن…💔
متن از لعبت
LoabatK
#مهسا_امینی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
امروز پنجم مهر ماه، زادروز جاویدنام محمدعلی گمشادزهی است. او یکی از دهها جانباخته جمعه خونین زاهدان در هشتم مهر ماه سال ۱۴۰۱ است یعنی سه روز بعد از تولدش جانش را گرفتند.
در جمعه خونین زاهدان، مردم نمازگزار را با تیربار سنگین به رگبار بستند. آن روزها علاوه بر موضوع مهسا امینی فضای بلوچستان به دلیل انتشار خبر تجاوز یکی از فرماندهان نیروی انتظامی زاهدان به یک دختر نوجوان بلوچ ملتهب بود و مردم به این موضوع معترض بودند.
نیروهای حکومتی مردم نمازگزار را به گلوله بستند، عده زیادی از جمله تعداد زیادی کودک هم کشته شدند.
#محمدعلی_گمشادزهی #جمعه_خونین_زاهدان
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در جمعه خونین زاهدان، مردم نمازگزار را با تیربار سنگین به رگبار بستند. آن روزها علاوه بر موضوع مهسا امینی فضای بلوچستان به دلیل انتشار خبر تجاوز یکی از فرماندهان نیروی انتظامی زاهدان به یک دختر نوجوان بلوچ ملتهب بود و مردم به این موضوع معترض بودند.
نیروهای حکومتی مردم نمازگزار را به گلوله بستند، عده زیادی از جمله تعداد زیادی کودک هم کشته شدند.
#محمدعلی_گمشادزهی #جمعه_خونین_زاهدان
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روز گذشته مراسم زادروز امیرمحمد همتآزاد بر سر مزارش برگزار شد
خانوادههای دادخواه فرزین معروفی، یلدا اقا فضلی، محسن شکاری، ابوالفضل امیرعطایی، متین نادرخانی و محسن جعفرپناه از جمله حاضران در این مراسم در کنار خانواده امیرمحمد بودند
جوانی که تولدش میتوانست پر از شور و شعف و شادی باشد، ولی جمهوری اسلامی با خشونت جانش را گرفت و خانوادهاش را برای همیشه داغدار کرد.
#امیررضا_همت_آزاد ، جوان بیست و هفت ساله ساکن شهرک وحدت در کرج بود. روز دوم آذر ۱۴۰۱، در اعتراضات و شلوغیهای پاساژ علاالدین در تهران، جلو در مغازهاش، مورد ضرب و شتم سرکوبگران با باتون قرار میگیرد. بعد از چند ساعت، دچار سردردهای شدید و حالت و سرگیجه میشود و بعد از مراجعات متعدد به پزشک و عدم بهبود، در تاریخ هجدهم آذر، به بیمارستان مراجعه میکند. بعد از انجام اسکن به او اعلام میشود که : «در اثر ضربه به سر، دچار ضربه مغزی شده». در بیست آذر ایشان با سطح هوشیاری پایین و به صورت اورژانس مورد جراحی قرار میگیرد و بعد از جراحی به کما میرود. پس از آن هم سه بار مورد عمل جراحی قرار میگیرد. ولی دیگر به هوش نمیآید. #امیررضا_همت_آزاد در روز بیست و چهار اسفند از بیمارستان مرخص شده و بیست و چهار ساعت پس از مرخصی از بیمارستان شریعتی تهران، در اثر ایست قلبی فوت میکند.
خانواده این جانباخته راه آزادی، تحت فشار نیروهای امنیتی در سکوت خبری فرزندشان را به خاک میسپارند.
خاکسپاری این جانباخته راه آزادی، در تاریخ نوزده اسفند ۱۴۰۱، با تدابیر شدید امنیتی در قطعه ۳۲۸ بهشت زهرا انجام شده است.
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
روز گذشته مراسم زادروز امیرمحمد همتآزاد بر سر مزارش برگزار شد
خانوادههای دادخواه فرزین معروفی، یلدا اقا فضلی، محسن شکاری، ابوالفضل امیرعطایی، متین نادرخانی و محسن جعفرپناه از جمله حاضران در این مراسم در کنار خانواده امیرمحمد بودند
جوانی که تولدش میتوانست پر از شور و شعف و شادی باشد، ولی جمهوری اسلامی با خشونت جانش را گرفت و خانوادهاش را برای همیشه داغدار کرد.
#امیررضا_همت_آزاد ، جوان بیست و هفت ساله ساکن شهرک وحدت در کرج بود. روز دوم آذر ۱۴۰۱، در اعتراضات و شلوغیهای پاساژ علاالدین در تهران، جلو در مغازهاش، مورد ضرب و شتم سرکوبگران با باتون قرار میگیرد. بعد از چند ساعت، دچار سردردهای شدید و حالت و سرگیجه میشود و بعد از مراجعات متعدد به پزشک و عدم بهبود، در تاریخ هجدهم آذر، به بیمارستان مراجعه میکند. بعد از انجام اسکن به او اعلام میشود که : «در اثر ضربه به سر، دچار ضربه مغزی شده». در بیست آذر ایشان با سطح هوشیاری پایین و به صورت اورژانس مورد جراحی قرار میگیرد و بعد از جراحی به کما میرود. پس از آن هم سه بار مورد عمل جراحی قرار میگیرد. ولی دیگر به هوش نمیآید. #امیررضا_همت_آزاد در روز بیست و چهار اسفند از بیمارستان مرخص شده و بیست و چهار ساعت پس از مرخصی از بیمارستان شریعتی تهران، در اثر ایست قلبی فوت میکند.
خانواده این جانباخته راه آزادی، تحت فشار نیروهای امنیتی در سکوت خبری فرزندشان را به خاک میسپارند.
خاکسپاری این جانباخته راه آزادی، در تاریخ نوزده اسفند ۱۴۰۱، با تدابیر شدید امنیتی در قطعه ۳۲۸ بهشت زهرا انجام شده است.
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به یاد جاویدنام #مهرگان_زحمتکش
مهرگان قرار بود ۲۸ مهرماه ١۴٠١ تولد سی سالگی خود را جشن بگیرد، اما ١٧ مهر با شلیک "سه گلوله جنگی" ماموران #زندان_لاکان_رشت ، شمع زندگیاش برای همیشه خاموش شد.
#علیه_فراموشی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
ارسالی مخاطبان توانا
- - یکشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۱ در بحبوحه خیزش سراسری مردم ایران، خبری مبنی بر درگیری و آتشسوزی در زندان لاکان رشت منتشر شد، برخی خانوادهها برای آگاهی از وضعیت سلامتی فرزندانشان مقابل ورودی این زندان تجمع کردند. در ادامه نیروهای امنیتی برای جلوگیری از حضور بیشتر خانوادهها و معترضان، راههای ارتباطی به این زندان را مسدود کردند.
یکی از زندانیان کشتهشده در این شب هولناک، مهرگان زحمتکش بود.
مهرگان جانش را سپر کرد تا به زندانیان خیزش انقلابی کمک کند، او با یک حکم کوتاه مدت در زندان بود و قرار بود آزاد شود...
ماجرای دلاوری مهرگان را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/49br7ep8
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مهرگان قرار بود ۲۸ مهرماه ١۴٠١ تولد سی سالگی خود را جشن بگیرد، اما ١٧ مهر با شلیک "سه گلوله جنگی" ماموران #زندان_لاکان_رشت ، شمع زندگیاش برای همیشه خاموش شد.
#علیه_فراموشی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
ارسالی مخاطبان توانا
- - یکشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۱ در بحبوحه خیزش سراسری مردم ایران، خبری مبنی بر درگیری و آتشسوزی در زندان لاکان رشت منتشر شد، برخی خانوادهها برای آگاهی از وضعیت سلامتی فرزندانشان مقابل ورودی این زندان تجمع کردند. در ادامه نیروهای امنیتی برای جلوگیری از حضور بیشتر خانوادهها و معترضان، راههای ارتباطی به این زندان را مسدود کردند.
یکی از زندانیان کشتهشده در این شب هولناک، مهرگان زحمتکش بود.
مهرگان جانش را سپر کرد تا به زندانیان خیزش انقلابی کمک کند، او با یک حکم کوتاه مدت در زندان بود و قرار بود آزاد شود...
ماجرای دلاوری مهرگان را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/49br7ep8
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
علیه فراموشی؛
تصاویری از قدرت و رشادت مردم ایران در مهر ماه ۱۴۰۱
مردم ایران اگر با هم در میدان مبارزه حضور داشته باشند، میتوانند بر دیکتاتوری فائق آیند و آن روز دور نیست که خیابانهای شهرهای ایران در تسخیر آزادیخواهان در آید.
#علیه_فراموشی #زن_زندگى_آزادى #قدرت_مردم #قدرت_بی_قدرتان #همبستگی #یاری_مدنی_توانا
@Ravaana_TavaanaTech
تصاویری از قدرت و رشادت مردم ایران در مهر ماه ۱۴۰۱
مردم ایران اگر با هم در میدان مبارزه حضور داشته باشند، میتوانند بر دیکتاتوری فائق آیند و آن روز دور نیست که خیابانهای شهرهای ایران در تسخیر آزادیخواهان در آید.
#علیه_فراموشی #زن_زندگى_آزادى #قدرت_مردم #قدرت_بی_قدرتان #همبستگی #یاری_مدنی_توانا
@Ravaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#آریان_مریدی متولد ۸ مهر ۱۳۸۲ در شهرستان مرزی ثلاث باباجانی استان کرمانشاه بود. آریان دانش آموز رشته انسانی بود و پسری بود آرام و متین که برای کنکور درس میخواند و آرزویش این بود که معلم شود. در شامگاه ۱۷ مهر، اعتراضات مردم این شهرستان که در حمایت از انقلاب ژینا برپاخواسته بودند توسط نیروهای سرکوبگر به خشونت کشیده میشود و مأموران با شلیک گلوله به معترضان حمله میکنند. اکثر معترضان جوانان و نوجوانانی بودند که برای مطالبه زندگی و در اعتراض به نداشتن حداقل حقوق شهروندی خود به خیابان ها آمده بودند. جوانانی که دستشان خالی بود و تنها شعار میدادند.
در حمله مأموران حکومت به معترضین، آریان از ناحیه چپ شانه مورد اصابت گلوله جنگی قرار میگیرد و گلوله از سمت راست شانه او خارج میشود. مردم آریان را به بیمارستان صحرایی میرسانند اما به دلیل نبود امکانات و پزشک جراح پس از یک ساعت او را به جوانرود منتقل میکنند. در بیمارستان جوانرود عملیات تخلیه خون داخلی انجام میگیرد و بعد او را به بيمارستان طالقانی کرمانشاه منتقل میکنند و متاسفانه عمليات احیای قلب جواب نمیدهد. گلولهای که از شانه سمت چپ وارد شده بود باعث شکسته شدن کتف و پاره شدن شریانهای داخلی شده بود و ریه پر از خون شده بود.
آریان در آغاز سن ۱۹ سالگی با دو گلوله جنگی در زادگاهش کشته شد و در ۱۸ مهر ۱۴۰۱ در آرامستان روستای قُلقُله به خاک سپرده شد.
پیام خانواده و دوستان آرین این است که مردم با عادیسازی نباید اجازه دهند خون این جوانان پایمال شود. ما راه بازگشتی نداریم و باید این انقلاب به ثمر بنشیند. باید یکبار دیگر همه با هم به خیابان بیاییم و کار را تمام کنیم.
متن از صفحه نغمه جاه
#علیه_فراموشی
#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
#ایران
#آزادی
#یاری_مدنی_توانا
#آریان_مریدی #آرین_مریدی
#aryanmoridi
#arianmoridi
@Tavaana_TavaanaTech
در حمله مأموران حکومت به معترضین، آریان از ناحیه چپ شانه مورد اصابت گلوله جنگی قرار میگیرد و گلوله از سمت راست شانه او خارج میشود. مردم آریان را به بیمارستان صحرایی میرسانند اما به دلیل نبود امکانات و پزشک جراح پس از یک ساعت او را به جوانرود منتقل میکنند. در بیمارستان جوانرود عملیات تخلیه خون داخلی انجام میگیرد و بعد او را به بيمارستان طالقانی کرمانشاه منتقل میکنند و متاسفانه عمليات احیای قلب جواب نمیدهد. گلولهای که از شانه سمت چپ وارد شده بود باعث شکسته شدن کتف و پاره شدن شریانهای داخلی شده بود و ریه پر از خون شده بود.
آریان در آغاز سن ۱۹ سالگی با دو گلوله جنگی در زادگاهش کشته شد و در ۱۸ مهر ۱۴۰۱ در آرامستان روستای قُلقُله به خاک سپرده شد.
پیام خانواده و دوستان آرین این است که مردم با عادیسازی نباید اجازه دهند خون این جوانان پایمال شود. ما راه بازگشتی نداریم و باید این انقلاب به ثمر بنشیند. باید یکبار دیگر همه با هم به خیابان بیاییم و کار را تمام کنیم.
متن از صفحه نغمه جاه
#علیه_فراموشی
#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
#ایران
#آزادی
#یاری_مدنی_توانا
#آریان_مریدی #آرین_مریدی
#aryanmoridi
#arianmoridi
@Tavaana_TavaanaTech
من #کیانا_آتش_زر هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۱۷ مهرماه ۱۴۰۱. فقط ۱۵ سالم بود، متولد ۱۴ شهریور ماه ۱۳۸۶. فرزند محمد و معصومه و اهل و ساکن تهران و دانش آموز بودم.
اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی شروع شده بود. روز ۱۷ مهر ماه بود، اونروز توی مدرسه با دوستام قرار گذاشتیم بریم تظاهرات، یکی از اونا گفت: بچه ها اگه بگیرنمون بهمون رحم نمیکنن… و من در جوابش گفتم: هر چیزی بهایی داره…وقتی مدرسه تعطیل شد رفتم خونه لباسامو عوض کردم و راه افتادیم به طرف تظاهرات توی هفت حوض و به هموطنای معترضمون پیوستیم تا آزادی رو فریاد بزنیم. مردم آتش روشن کرده بودن، من رقصان خودمو به اون رسوندم و روسریمو انداختم وسط آتش. مامورای سرکوبگر موتورسوار وحشیانه به مردم حمله ور شدن. ما شروع به دویدن کردیم که یکی از بسیجیا گفت: این همونه که روسریشو آتش زد… منو گرفتن و به زمین انداختن و با باتوم افتادن به جونم، آنقدر به جمجمه ام ضربه زدن که له شد و من چشم از دنیا فرو بستم…
بعد از کشته شدنم مامورای حکومتی پیکر بیجون منو دزدیدن و اعضای بدنمو درآوردن و به باند قاچاق سپاه دادن، اونا حتی موهامو چیدن. بعد از دو روز به خانوادم خبر دادن که جنازه منو توی یه چاه پیدا کردن درحالیکه مرگ مغزی شده بوده! گفتن بیاین تا بهتون تحویلش بدیم. وقتی اونا اومدن دیدن که چشمای من دوخته شده! وقتی پدرم پرسید چرا چشماشو دوختین؟ گفتن کالبدشکافی کردیم و وقتی بچتون مرده بود اعضای بدنشو اهدا کردیم! اعتراضی دارین؟ممکنه برای بقیه اعضای خانوادتون هم پیش بیاد! و پدرم گفت: نه اعتراضی نداریم ولی اونی که بچمونو تو چاه انداخت تو چاه خواهد افتاد…
مامورای امنیتی خانوادمو تهدید کردن که باید به همه بگن من افتادم توی چاه و فوت شدم و خبر کشته شدنم نباید رسانه ای بشه و اونا رو وادار به سکوت کردن…
خانوادم بعد از مرگم تو شوک بودن، پدرم مبهوت به در خونه خیره شده بود و میگفت: دخترم از مدرسه اومد لباسشو عوض کرد و به هفت حوض رفت، یه ساعت بعد دوستاش خبر مرگشو آوردن…
پیکر بیجون من در بهشت زهرا قطعه ۲۵۸، ردیف ۱۸۹ و شماره ۱ مظلومانه به خاک سپرده شد…
روز قبل از کشته شدنم تو استوری
اینستاگرامم نوشتم هیچکی توی تاریخ قد ما خون دل نخورده…
هموطن من بهای آزادی رو با نثار جونم پرداختم، اسممو به خاطرت بسپار و روز آزادی به یادم باش….💔
جمعآوری اطلاعات و تنظیم متن از کاربر لعبت
loabatk
#مهسا_امینی
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی شروع شده بود. روز ۱۷ مهر ماه بود، اونروز توی مدرسه با دوستام قرار گذاشتیم بریم تظاهرات، یکی از اونا گفت: بچه ها اگه بگیرنمون بهمون رحم نمیکنن… و من در جوابش گفتم: هر چیزی بهایی داره…وقتی مدرسه تعطیل شد رفتم خونه لباسامو عوض کردم و راه افتادیم به طرف تظاهرات توی هفت حوض و به هموطنای معترضمون پیوستیم تا آزادی رو فریاد بزنیم. مردم آتش روشن کرده بودن، من رقصان خودمو به اون رسوندم و روسریمو انداختم وسط آتش. مامورای سرکوبگر موتورسوار وحشیانه به مردم حمله ور شدن. ما شروع به دویدن کردیم که یکی از بسیجیا گفت: این همونه که روسریشو آتش زد… منو گرفتن و به زمین انداختن و با باتوم افتادن به جونم، آنقدر به جمجمه ام ضربه زدن که له شد و من چشم از دنیا فرو بستم…
بعد از کشته شدنم مامورای حکومتی پیکر بیجون منو دزدیدن و اعضای بدنمو درآوردن و به باند قاچاق سپاه دادن، اونا حتی موهامو چیدن. بعد از دو روز به خانوادم خبر دادن که جنازه منو توی یه چاه پیدا کردن درحالیکه مرگ مغزی شده بوده! گفتن بیاین تا بهتون تحویلش بدیم. وقتی اونا اومدن دیدن که چشمای من دوخته شده! وقتی پدرم پرسید چرا چشماشو دوختین؟ گفتن کالبدشکافی کردیم و وقتی بچتون مرده بود اعضای بدنشو اهدا کردیم! اعتراضی دارین؟ممکنه برای بقیه اعضای خانوادتون هم پیش بیاد! و پدرم گفت: نه اعتراضی نداریم ولی اونی که بچمونو تو چاه انداخت تو چاه خواهد افتاد…
مامورای امنیتی خانوادمو تهدید کردن که باید به همه بگن من افتادم توی چاه و فوت شدم و خبر کشته شدنم نباید رسانه ای بشه و اونا رو وادار به سکوت کردن…
خانوادم بعد از مرگم تو شوک بودن، پدرم مبهوت به در خونه خیره شده بود و میگفت: دخترم از مدرسه اومد لباسشو عوض کرد و به هفت حوض رفت، یه ساعت بعد دوستاش خبر مرگشو آوردن…
پیکر بیجون من در بهشت زهرا قطعه ۲۵۸، ردیف ۱۸۹ و شماره ۱ مظلومانه به خاک سپرده شد…
روز قبل از کشته شدنم تو استوری
اینستاگرامم نوشتم هیچکی توی تاریخ قد ما خون دل نخورده…
هموطن من بهای آزادی رو با نثار جونم پرداختم، اسممو به خاطرت بسپار و روز آزادی به یادم باش….💔
جمعآوری اطلاعات و تنظیم متن از کاربر لعبت
loabatk
#مهسا_امینی
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
من #آیناز_جواهری هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۱۶ مهر ماه ۱۴۰۱. فقط ۱۵ سالم بود. فرزند عبداله و فروزان بودم و یه خواهر بزرگتر داشتم بنام آیسان. اهل و ساکن کرمانشاه و دانش آموز بودم.
با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی در اواخر شهریور ماه ۱۴۰۱، منم در کنار هموطنای مبارزم برای اعتراض به خیابون رفتم. روز ۱۶ مهر ماه بود، اون روز مزدورای سرکوبگر وحشیانه به تجمع ما حمله ور شدن. اونا با گلوله های جنگی به سمت مردم بی دفاع شلیک میکردن. ناگهان یکی از مامورا منو نشونه گرفت و شلیک کرد… گلوله به سر و صورتم برخورد کرد و غرق در خون افتادم کف خیابون و در دم جان دادم…..
بعد از کشته شدنم مامورای امنیتی خانوادمو تهدید کردن و به شدت تحت فشار گذاشتن که قتل منو نباید رسانه ای کنن و هیچ نوع اطلاع رسانی نباید انجام بشه!
عاقبت پیکر بیجون من مظلومانه در تاریخ ۱۷ مهر ماه ۱۴۰۱ در آرامستان زادگاهم در سکوت خبری و تحت تدابیر شدید امنیتی به خاک سپرده شد…
مجلس ختم هم همون روز تو مسجد امام شافعی برگزار شد.
هموطن من یکی از گمنامترین جانباخته ها هستم که حکومت جنایتکار فقط به جرم اعتراض منو به قتل رسوند و خانوادمو مجبور به سکوت کرد. از من فقط یه عکس پخش شد و دیگه هیچی…نذار خونم پایمال بشه، با ظالم بجنگ و روزی که پیروز شدی از منم یاد کن که تو سن نوجوانی با آرزوهام در راه آزادی وطن دفن شدم…💔
جمعآوری اطلاعات و تنظیم متن از خانم لعبت
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی در اواخر شهریور ماه ۱۴۰۱، منم در کنار هموطنای مبارزم برای اعتراض به خیابون رفتم. روز ۱۶ مهر ماه بود، اون روز مزدورای سرکوبگر وحشیانه به تجمع ما حمله ور شدن. اونا با گلوله های جنگی به سمت مردم بی دفاع شلیک میکردن. ناگهان یکی از مامورا منو نشونه گرفت و شلیک کرد… گلوله به سر و صورتم برخورد کرد و غرق در خون افتادم کف خیابون و در دم جان دادم…..
بعد از کشته شدنم مامورای امنیتی خانوادمو تهدید کردن و به شدت تحت فشار گذاشتن که قتل منو نباید رسانه ای کنن و هیچ نوع اطلاع رسانی نباید انجام بشه!
عاقبت پیکر بیجون من مظلومانه در تاریخ ۱۷ مهر ماه ۱۴۰۱ در آرامستان زادگاهم در سکوت خبری و تحت تدابیر شدید امنیتی به خاک سپرده شد…
مجلس ختم هم همون روز تو مسجد امام شافعی برگزار شد.
هموطن من یکی از گمنامترین جانباخته ها هستم که حکومت جنایتکار فقط به جرم اعتراض منو به قتل رسوند و خانوادمو مجبور به سکوت کرد. از من فقط یه عکس پخش شد و دیگه هیچی…نذار خونم پایمال بشه، با ظالم بجنگ و روزی که پیروز شدی از منم یاد کن که تو سن نوجوانی با آرزوهام در راه آزادی وطن دفن شدم…💔
جمعآوری اطلاعات و تنظیم متن از خانم لعبت
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech