آموزشکده توانا
58K subscribers
30K photos
36.2K videos
2.54K files
18.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
خلیل‌الله بلوچی با توجه به حادثه سقوط بالگرد رئیسی در شبکه اکس نوشت:
«با دو ساعت بی‌خبری چه عزایی سرتان ریخته؟!
درک می‌کنید که ۲۳ سال بر سرِ پدر و مادر #سعیدزینالی چه گذشته و می‌گذرد.»
از یاد نبریم طی ۴۵ سال حاکمیت جمهوری اسلامی هزاران جان بی‌گناه به خون افتادند و حتی پیکر آن‌ها را به خانواده‌های‌ّشان تحویل ندادند.
سعید زینالی فرشته علیزاده و آزادی‌خواهان دیگری که جمهوری اسلامی مسئول قتل آنان بوده.

#سعید_زینالی
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مردم ایران قهرمانان سر به دار خود را فراموش نمی‌کنند. نصب بنری با تصویر جاویدنام مجید کاظمی در اتوبان همت تهران


۲۹ اردیبهشت سالگرد قتل حکومتی سه متهم پرونده خانه اصفهان بود.

یادشان گرامی باد

#خانه_اصفهان #مجید_کاظمی #سعید_یعقوبی #صالح_میرهاشمی #ما_ادامه_داریم #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
نوشته سعید ماسوری، زندانی سیاسی،  درباره درد و رنج‌های زندانیان (به ویژه محکومان به اعدام) و خانواده‌هایشان

سعید ماسوری، زندانی سیاسی، نامه‌ای در واکنش به اجرای حکم اعدام خسرو بشارت منتشر کرد. او در این نامه به شرح ظلم‌هایی اشاره دارد که زندانیان سیاسی محکوم به اعدام و خانواده‌هایشان تجربه می‌کنند.
سعید ماسوری یکی از قدیمی‌ترین زندانیان سیاسی ایران است که شاهد شکنجه و اعدام بسیاری از همبندی‌های خود بوده است.

متن نامه سعید ماسوری به این شرح است:

«چهره‌های مسیح مانندی را تجسم می‌کنم که همه با صلیب‌هایشان بر دوش از تپه “جلجتا” بالا میروند که نه سنگینی صلیب را بر دوش و نه فرورفتن سنگریزه و خار و تیغ را در پاهایشان احساس می‌کنند…!!
آنقدر که فاجعه هولناک است…!
انگار صدای قطع شدن نخاع را در شکستن کمر خودم، خفگی او را در تنگی نفس خودم و لرزشهایش بر طناب دار را در همه تن و جانم و انبوه اضطراب و دلهره و سوزش جگر عزیزانش را در سوزش جگر خودم…داغ و سوزنده احساس می‌کنم!

چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۵ بعداز ظهر است؛ فکر میکردم امروز به خیر گذشت و تا سحرگاهی دیگر او زنده است…که خبر اعدام‌ها رسید …عاقبت خسرو را هم اعدام کردند…ای لعنت و نفرین بر آنها و هر آنچه که می‌پرستند…!!
هرچقدر میخواهم احساساتم را در  قالب واژگانی در خور و در چارچوب انسانی و به اصطلاح حقوق بشری بیان کنم نمیتوانم و واژگانی را سراغ ندارم که در حوزه انسانی بوده و قادر باشد این همه جنایت و شقاوت را توصیف کند. پیشتر زندان قزلحصار را “قزل اخدود” توصیف کرده بودم ولی شاید بهتر است زندان‌ها را به مرداب‌هایی تشبیه کنم با تمساح‌هایی گرسنه و خونخوار که همچنان که در خیابانها به جوانان و دخترانمان حمله می‌کنند، در مرداب زندان بدنهای آنها را تکه پاره کرده و دندانهای شقاوت و سبوعیت‌شان را در قلب و مغز و چشمان آنها فرو می‌کنند و لابد آراواره‌های خونین‌شان را به نشانه پیروزی و اقتدار می‌لیسند تا همه‌ ما و مردممان را در آن مرداب وحشت و جنایت فرو کنند…این “۱۴روز” طناب دار را، تنها بر گردن او نیانداخته‌ بودند بلکه ما (که در واحد دیگر زندان قزلحصارهستیم) و همه عزیزان او را هم این ۱۴ روز آویخته بر طناب دار نگه داشته بودند! وتنها در اعدام خسرو چنین نکرده بودند بلکه همه روزه و انبوه “۱۴روزهای”دیگر را در اعدام‌های دیگر مثل اعدام فرهاد، ایوب، آسو، قبادلو، قاسم، انور و ….چنین کردند…!! اینها قصه نیستند، کابوس‌هایی است که زندگی می‌کنیم …

و این “تمساح‌های عمامه به سر” برای همه مردم ایران  تدارک دیده‌اند…به همین خاطر این عزیزانمان را نه با هم و در یک روز که تک به تک با فاصله روز ها و “۱۴روزها” تیغ بر گلو و طناب بر گردن نگه میدارند تا تاثیر رعب و هراس جنایت‌شان بیشتر و بیش‌تر باشد.!!
کدام حیوان خون‌خوار و درنده‌ای با قربانی خود چنین می‌کند؟ اگر هدف هراس و ارعاب همگانی نیست؟!!
پیش از انقلاب و در دهه شصت شنیده بودیم که محکومان را زیر شکنجه می‌برند و محکومان دیگر را پشت درب اتاق شکنجه به انتظار نگه می‌داشتند تا ناله‌ها و فریادهای او را بشنوند و هم زمان همه را شکنجه و مرعوب سازند…!! ولی این جانیان فراتر رفته و نه فقط با زندانیان که با همه مردم چنین می‌کنند و طناب دار را برگردن کل خانواده محکوم سیاسی و همه مردم نگه می‌دارند!!
این تفاوت‌‌ِ اشقی‌ترین اشقیایی است که امروزه در حاکمیت ایران هستند بایک جنایتکار معمولی.. که محکوم به اعدام و خانواده‌اش را به جایی میرساند تا مرگی سریعتر را از خدا طلب کند.!
فَقُبحاً لَهُم وَ تَرحا (رویشان زشت و دلشان پراندوه باد)
دل نوشته ای از سعید ماسوری زندانی سیاسی در زندان قزلحصار»


درباره سعید ماسوری، این مطالب را ببینید:
از پشت میله‌های زندان، سعید ماسوری
https://tavaana.org/from-prison-2-saeed-masoori/

روایت یک پرونده، سعید ماسوری
https://tavaana.org/clubhouse_case_saeidmasouri/


#سعید_ماسوری #خسرو_بشارت #بیانیه #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
متهمان پرونده «خانه اصفهان»، لحظاتی قبل از اعدام مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفتند.

خبرنگار ایران اینترنشنال در گزارشی در گفت‌و‌گو با منابع آگاه نوشته است:
«مسئولان زندان دستگرد اصفهان در شب اجرای حکم اعدام سه معترض زندانی در پرونده موسوم به خانه اصفهان، در ساعت یک بعد از نیمه شب، به دستور مقامات قضایی، تمام تلفن‌های زندان را قطع، موبایل‌های پرسنل را جمع‌آوری و حکم را اجرا کرده‌اند. صالح میرهاشمی، سعید یعقوبی و مجید کاظمی در نیمه شب ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ در حالی اعدام شدند که مردم در شب‌های ۲۴ و ۲۷ اردیبهشت در اعتراض به اجرای حکم آنها مقابل زندان دستگرد تجمع کرده بودند.
به گفته یک منبع نزدیک به خانواده صالح میرهاشمی مسئولان زندان یک روز قبل از اجرای حکم، به صالح گفته بودند که حداقل تا ۱۰۰ روز آینده حکم را اجرا نخواهند کرد. یک زندانی که در شب اجرای حکم، سلول او در نزدیکی سلول این سه معترض بوده به یکی از نزدیکان خانواده صالح میرهاشمی گفته است که تعدادی مامور در ساعت یک بعد از نیمه شب به سلول آنها هجوم برده‌اند، آنها را ضرب و شتم کرده‌اند و به سالن اجرای حکم برده‌اند.

منابع نزدیک به خانواده هر سه معترض اعدام شده در گفت‌وگو با ایران اینترنشنال آثار خون و جراحت و کبودی را هنگام شناسایی پیکر بی‌جان آنها در سردخانه تایید کرده‌اند. این سه معترض در یک پرونده‌سازی جعلی و زیر فشار شکنجه‌های جسمی و جنسی و روحی متهم به قتل دو بسیجی به نام‌های محمدحسین کریمی و محسن حمیدی و یک مامور یگان ویژه به نام‌اسماعیل چراغی در شب ۲۵ آبان ۱۴۰۱ در منطقه خانه اصفهان شدند.»
به گزارش دادبان ۲۵ آبان‌۱۴۰۱، در میدان نگهبانی محله «خانه اصفهان»، سه عضو نیروی بسیج به نام‌های «محسن چراغی»، «محسن حمیدی» و «محمد کریمی» کشته شدند.

نیروهای امنیتی مدعی‌شدند که کشته‌شدن این نیروها، یک «اقدام تروریستی» بوده و ۶ نفر را در ارتباط با این پرونده بازداشت کردند.

در جریان این پرونده صالح میرهاشمی، به «محاربه» از طریق کشیدن سلاح کمری، مجید کاظمی به «محاربه» از طریق کشیدن سلاح کلاشینکف، سعید یعقوبی به «محاربه» از طریق کشیدن اسلحه متهم شدند.
در جریان این پرونده حکم اعدام این سه تن توسط دیوان عالی کشور تایید و فرجام‌خواهی آن‌ها رد شد.


#مجید_کاظمی #خانه_اصفهان
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری‌_اسلامی
#نه_به_اعدام
#صالح_میرهاشمی
#سعید_یعقوبی
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز، زادروز مجید کاظمی، از بچه‌های ایران و از سربداران پرونده خانه اصفهان است. او را اگر نکشته بودند، تازه ۳۲ ساله شده بود، جوانی ورزشکار، فعال و کارآفرین که در راه آزادی ایران جانش را نثار کرد.

محمد هاشمی، پسر خاله مجید، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:

«وقتی که با ضرب و شتم، همراه سعید و صالح کشوندنت دم اون چوبه دار لعنتی، فریاد زدی: مرگ بر خامنه ای، مرگ بر دیکتاتور!

وقتی بیشتر زدنت و گفتند ابراز پشیمونی کن، بهشون گفتی که شما مردم کف خیابون رو کشتین و باید پشیمون باشید. من راهم این بوده که برای این مردم برم تو خیابون و اصلا پشیمون نیستم. شمایید که نفس‌های آخرتونو می‌کشید!

بازم زدنت و بهت گفتند اگه اشهدتو نگی، جنازتو تحویل خانوادت نمیدیم، نمیذاریم سنگ قبر برات بذارن و بی‌نام و نشون میمیری!
بهشون گفتی من اصلا دین شما رو قبول ندارم، شما همه چیتون دروغه. یه ایران مارو میشناسه، بسمه! جانم فدای ایران!

هر موقع این لحظات آخر زندگیت رو به گفته یکی از سربازان زندان دستگرد اصفهان مرور می‌کنم از ته دلم و با تمام وجودم بهت افتخار میکنم مجید!

تولدت مبارک قهرمان! اگر بودی کنارهم تولد ۳۲ سالگی رو جشن می‌گرفتیم!»

- روایت سربازان زندان دستگرد از آخرین لحظات زندگی این سه قهرمان را خواندید؟ چه با افتخار به پای دار رفتند، چه قهرمانانه ایستادند و تا آخربن نفس تسلیم نشدند. این لحظات را در ذهن‌مان تصور کنیم. یک روز فیلم این دلاوری‌ها را خواهند ساخت...

یادشان گرامی باد.



#مجید_کاظمی #بچهای_ایران #نذارید_ما_را_بکشند
#سعید_یعقوبی #صالح_میرهاشمی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی که دختر قالیباف، از شب عروسی خودش گفت، یاد عروس‌های پرپر شده، دامادهای به خاک و خون افتاده و دل‌های غمزده مادران و پدران دادخواه افتادیم.
از خراب شدن روحیه خود به خاطر انتشار خبر جعلی گفتند، که فرض کنیم ادعایشان هم درست باشد، اما این فقط یک خبر جعلی بود، شما هواپیما را واقعی زدید و مردم را کشتید، شما در خیابان‌ها مردم را واقعی کشتید...
اما وقاحت حکومت‌ها به همین ختم نشد، پزشکیان و ظریف به عر شهری می‌روند بر سر مزار جان‌باختگان هواپیمای اوکراینی حاضر می‌شوند!!
دو ماه پس از واقعه انهدام هواپیمای با موشک‌های سپاه و تروریستی اعلام شدن سپاه، همین آقای پزشکیان لباس سپاه پوشید و گفت من سپاهی‌ام...

ویدیو از پوریا افضلی

#پونه_گرجی #آرش_ضرابی #علیرضا_خوشکار #نیلوفر_ابراهیم #سعید_طهماسبی #علیه_فراموشی #رای_بی_رای #سیرک_انتخابات #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
سعید ماسوری: تحریم نمایش انتخابات فقط ذره‌ای شرافت می‌خواهد!
۵ تیر ۱۴۰۳

انحطاط ابتذال، در وصف سیرک انتصابی

زندانی سیاسی سعید ماسوری با ارسال پیامی به تحریم همه جانبه سیرک انتصابی موسوم به انتخابات فراخواند. سعید ماسوری که از قدیمی ترین زندانیان سیاسی ایران محسوب می شود در پیام خود با عنوان « انحطاط ابتذال» تحریم نمایش انتخابات را یک ضرور و نیاز توصیف کرد و این عمل یعنی تحریم را یک فعالیت فعالانه و اکتیو نامید.
او با استناد به سخنان یکی از مادران قهرمان این میهن تصریح کرد که تحریم این نمایش به دلیل نیاز ندارد بلکه به ذره‌ای شرافت نیاز هست.

متن کامل پیام سعید ماسوری از زندان قزلحصار
انحطاط ابتذال
«در گفتمان جنایت در آلمان نازی بیرون انداختن شهروندان آلمانی از خانه و کاشانه‌شان را “اسکان مجدد”، ریختن انسانها در کوره‌های آدم سوزی را “حل مسئله یهود” و کشتار آزمایشگاهی انسانها را با گاز و “موادسمی” را “امور پزشکی” میخواندند.
فلذا در چنان گفتمانی ،جنایتکاری همچون آدولف آیشمن (مسئول کوره‌های آدم‌سوزی) به تصریح خودش تنها یک “مدیر کارگزار” بوده که صرفاً قوانین و دستور مافوق را اجرا میکرد. فلذا ریختن انسانها در کوره‌های آدم‌سوزی به زعم او “فقط یک موضوع اداری و بوروکراتیک” بوده است.
ودنیا هم باید می‌پذیرفت که حتی شخصی مثل آیشمن در چنان سیستم بوروکراتیکی ،تنها یک مدیر اجرایی و بوروکراتیک بوده ونه یک جنایتکار !

مکانیزم آیشمنی

درحکومت ولایت فقیه نیز دقیقا با همان مکانیزم آیشمنی،کارگزاران و روشنفکرانِ دولت پرورده برای پست ریاست‌جمهوری لفظ “تدارکاتچی” را بکار می‌بردند که حتی اگر آنرا بپذیریم نمیدانم کسانی که برای این منصب “تدارکاتچی گری” به جان هم افتاده‌اند را چه باید نامید؟ و اگر برای نامیدن آن‌ها از واژه‌هایی نظیر کوتوله، نوکر و اوباش سیاسی استفاده بشود. آنگاه برای نامیدن آن کسانیکه دعوت به مشارکت در این “سیرک انتخاباتی” می‌کنند قطعاً با بحران واژه مواجه خواهیم شد!
چرا که در هیچ دوره تاریخی واژه “ابتذال” بدین درجه از انحطاط نرسیده است بطوریکه این “فرهیختگان لاکردار” تفاوت مفهوم “تدارکاتچی” در دوره‌های پیشین را با شرایط بعد از مرگ رئیسی نفهمیده‌اند اگر آن زمان از معنای واژه تدارکاتچی تنها فقدان اختیارات اراده میشد امروز اما تدارکاتچی یعنی مهیا کننده و بستر ساز جانشینی ولی‌فقیه(درصورت مرگ ولی فقیه)و اگر کسی چنین شرایطی را برای جانشین مطلوب خامنه‌ای فراهم نیاورده و یا کمترین قابلیت دردسرسازی را داشته‌باشد، به زبان عامیانه “وِل معطل” است.

به همین دلیل است که می‌بینیم که مناظرات تلویزیونی هم به مغازلات عاشقانه برای رئیسی مبدل گشته و دعوت کنندگان به مشارکت در این سیرک هم با همان حربه‌های همیشگی که اگر یکی از این شش نفر نباشند جنگ میشود و چنین میشود و چنان جز سفاهت و خیانت خود را برملا نمیکنند، چرا که عموم هموطنانمان در این ۴۵ ساله هم سگ زرد را دیده‌اند و هم شغال را…!
چه پزشک باشد و چه شیخک همشهری!
فلذا بخوبی می‌دانند که تحریم این سیرک انتصاباتی
اولا:به هیچ وجه انفعال سیاسی نیست بلکه کنشی است کاملا فعالانه و اکتیو و
ثانیا: به قول آن مادر قهرمان‌مان تحریم این نمایش به دلیل نیاز ندارد و تنها ذره‌ایی شرافت می‌خواهد.

زندانی سیاسی سعید ماسوری
۵ تیر ۱۴۰۳

سعید ماسوری در حال طی‌کردن بیست و چهارمین سال زندان بدون مرخصی خود است.

درباره سعید ماسوری، این مطالب را ببینید:
از پشت میله‌های زندان، سعید ماسوری
https://tavaana.org/from-prison-2-saeed-masoori/

روایت یک پرونده، سعید ماسوری
https://tavaana.org/clubhouse_case_saeidmasouri/

#سعید_ماسوری #بیانیه #سیرک_انتخابات #رای_بی_رای #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
«پانزده سال گذشت ! تابستان ۸۸ و آن ماهِ تیر

ماه تیری که در اوج ناباورانه طعم تلخ زندان ، شکنجه و مرگ انسانیت را تجربه کردم. پانزده سال گذشت ! تابستان ۸۸ و آن ماهِ تیر ، روزهای بلندش کوتاه می شد در امتداد شکنجه تن‌هامان . زیر آن آفتاب سوزان، پای برهنه بر سطحِ سیاه داغ، چهار دست و پا بر آسفالتی که گداخته بود، می‌رفتیم .. می‌رفتیم.. در میان حصارهای بلند کهریزک دیگر تابی نمانده بود، صدای شکستن استخوان یاران به گوش می‌رسید، هوشی نمانده بود در زیر تابشی که ما را بی‌تاب کرده بود.انگار زمان ایستاده بود، خورشید مرده بود ! روز شب می‌شد و شب آنقدر بلند، که روشنی‌های تیر، تار می‌شد. هر ماه تیری که می‌رسد، شب ناله‌های امیر برایم زنده می‌شود که از مادرش چشم‌هایش را می‌خواست، تصویر لب‌های خشک و تشنه‌اش وقتی که ناباورانه با ما وداع کرد، هر ماه تیر که می‌رسد، تنم دوباره از تب آن کابوس تیره می سوزد.. تو یادت هست محسن ! لباست را درآوردی و مرا با آن باد می‌زدی ! محسن؛ هنوز تنم می‌سوزد ، هنوز ! زخم‌هایت بزرگ و بزرگ تر می شد و تو ایستاده‌تر، حیرانم از آن همه ایستادگی ! چه سربلند زندگان را ترک گفتی!

من ماه تیر را دوست ندارم، آخر یاد دستهای بسته ی محمد می‌افتم ، از آنجا که می‌آمدیم، در اوین، از ما جدا شد. ما در اوین بودیم و او در بیمارستانی ، با دست‌های زنجیر شده بر تخت، در آنجا جهنم کهریزک را می‌گویم! او مدام نگران بود و بی‌قرار، انگار چند روزی به آزمون کنکورش نمانده بود. بعداً خبر قبولیش را شنیدم، البته نه در کنکور، شنیدم در آزمون دیگری پذیرفته شد.

از تمام آن روزهای سرد و سیاه ، از آن روزی که دوباره در روزنگارمان، یادآور تلخی و سیاهی شد. از آن هجده ِ تیر ده سال گذشته بود و هنوز چیزی تمام نشده بود که دوباره روز بد دیگری آغاز شد، هجده ِ تیری دیگر خون‌های ریخته و پایمال شده‌ی هجده تیر ۷۸ و مادری که از آن سال تا به امروز سعیدش ( #سعید_زینالی ) را هنوز جستجو می‌کند! و دوباره هجده تیری دیگر و زخم های من همه از این روز است از این روز ! هر ماه تیری که از راه می‌رسد، دوباره باز تنم می لرزد از یادِ آن همه، از دیدن زخم‌های مانده بر تنم پانزده سال گذشت ! و هنوز مانده بر تنم، مانده بر قلبم، زخم‌های آن ماه تیرگی.»
.

✍️ مسعود علیزاده

#محسن_روح_الامینی
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#احمد_نجاتی_کارگر
#رامین_پوراندرجانی
#سعید_زینالی
#رای_بی_رای
#نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تولد سعید یعقوبی، معترض اعدام‌شده در پرونده «خانه اصفهان»، در مزارش

سعید یعقوبی از متهمان پرونده خانه اصفهان روز ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ اعدام شد.

۲۵ آبان ‌۱۴۰۱، در میدان نگهبانی محله خانه اصفهان، سه عضو نیروی بسیج  کشته شدند.

نیروهای امنیتی مدعی شدند که کشته‌شدن این نیروها، یک «اقدام تروریستی» بوده و ۶ نفر را در ارتباط با این پرونده بازداشت کردند، که مجید کاظمی، سعید یعقوبی و صالح میرهاشمی در جریان این پرونده محکوم به اعدام شدند.

در این پرونده، هیچ شواهد و مدارکی در پرونده به جز اعترافات اجباری متهمان علیه خود و یکدیگر وجود ندارد. حتی تصویر محل حادثه نیز هیچ چیزی را نشان نمی‌دهد. متهمان صرفا افرادی هستند که در صحنه اعتراضات آن شب حضور داشته‌اند. هیچکدام نپذیرفتند که به سوی ماموران تیراندازی کرده‌اند. تنها مستند تیراندازی متهمان به سوی ماموران اعترافات اجباری آنها علیه یکدیگر است. حتی علیه خود نیز اعتراف اجباری نکردند که در تیراندازی نقش داشته‌اند.


#سعید_یعقوبی
#خانه_اصفهان #اصفهان  #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
مصطفی معین وزیر پیشین علوم ۲۵ سال پس از سرکوب خونین دانشجویان در واقعه کوی دانشگاه در سال ۱۳۷۸ در گفتگو با کافه‌خبر خبرآنلاین گفت:
«دانشجو در این حادثه قربانی شد چون گناهی نداشت، امانتی بود در دستان ما، کوی خانه او بود اما شبانه به او حمله کردند، دست و پای او را شکستند، از بالای بام پرتابش کردند، ویژگی جوان و دانشجو این است که آرمان‌خواه باشد، آرمان‌خواهی که چیز بدی نیست.»

فردا سالگرد حمله وحشیانه به کوی دانشگاه است. و پس از ۲۵ سال اکنون وزیر آن زمان علوم دولت خاتمی اذعان کرده که دانشجو در آن حادثه قربانی شده است.


اما ۲۵ سال پیش در کوی دانشگاه چه گذشت؟
روزنامه «سلام» در ۱۵ تیرماه ۱۳۷۸ تیتر می‌زند که سعید امامی - مجری قتل‌های زنجیره‌ای - مجری اصلی طرح قانون مطبوعات بوده است. این روزنامه ۱۶ تیرماه توقیف می‌شود. غروب پنج‌شنبه ۱۷ تیرماه، دانشجویان برای اعتراض به توقیف سلام، در کوی دانشگاه گرد می‌آیند. تظاهرات دانشجویان تا پاسی از شب طول می‌کشد. نیروی‌انتظامی به همراه نیروهای لباس‌شخصی به کوی یورش می‌آورند. دانشجویان به شدت مضروب و مصدوم می‌شوند و حتی سرپرست کوی دانشگاه و معاون دانشجویی دانشگاه تهران بازداشت می‌شوند.
اما خشم نیروهای حزب‌اللهی نمی‌خوابد. ساختمان‌های مختلف کوی محل تاخت‌وتاز نیروهای حزب‌اللهی می‌شود و تا سپیده‌دم آن روز، دانشجویان به شدت کتک می‌خورند. روایت‌هایی از پرت‌کردن دانشجویان از طبقات بالا وجود دارد. با فریاد «یا حسین» و «یا زهرا» حتی به مسجد کوی حمله می‌برند و دانشجویان نمازگزار را نیز به شدت زیر ضرب می‌گیرند. در ساختمان‌ها گاز اشک‌آور می‌زنند. دانشجویان احساس خفگی می‌کنند. در راهروها دالان مرگ درست می‌کنند و بر سر و روی دانشجویان بی‌پناه باتوم می‌کوبانند.
ادامه را بخوانید:
https://tavaana.org/18tir1378/

#یاری_مدنی_توانا
#کوی_دانشگاه
#دانشجو
#سعید_زینالی
#عزت_الله_ابراهیم_نژاد
#فرشته_موسوی
#تامی_حامی_فر
@Tavaana_TavaanaTech