آموزشکده توانا
58.2K subscribers
29.8K photos
36.1K videos
2.54K files
18.5K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
فروغ فرخزاد ۸۱ ساله شد
به مناسبت #زادروز #فروغ_فرخزاد

فروغ فرخزاد:
«آرزوی من #آزادی #زنان #ایران و #تساوی حقوق آن‌ها با مردان است... من به رنج‌هایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان می‌برند، کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آن‌ها به کار می‌برم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیت‌های علمی هنری و اجتماعی زنان است.»

فروغ‌الزمان فرخزاد هشتم دی‌ماه ۱۳۱۳ در خیابان معزالسلطنه در محله امیریه تهران به دنیا آمد. پس از گذراندن دبستان و دبیرستان به هنرستان بانوان رفت و خیاطی و نقاشی فراگرفت. تا سال سوم در دبیرستان «خسرو خاور» درس خواند. یکی از هم‌کلاسی‌های فروغ می‌گفت: زنگ‌های انشا برای فروغ بدترین ساعات درس بود؛ همیشه می‌گفت که من از #انشا متنفرم و بیزارم چرا که معلم انشا همیشه او را توبیخ می‌کرد و می‌گفت: فروغ تو این ‌ها را از کتاب‌ها می‌دزدی؟ فروغ گویا به خیاطی علاقه‌ی وافر داشت و می‌گفت وقتی از خیاطی برمی‌گردم بهتر می‌توانم #شعر بگویم.

فروغ تنها شانزده سال داشت که به یکی از بستگان مادرش دل بست و او کسی نبود جز پرویز شاپور که خود #نویسنده بود و از لحاظ سنی پانزده سال از فروغ بزرگتر بود. خانواده فروغ با این ازدواج مخالف بودند. محصول این ازدواج فرزند پسری است به نام کامیار. این وصلت چندان نپائید و از همسرش جدا شد و این جدایی موجب شد که از دیدار فرزندش محروم بماند. فروغ هم‌واره نگران قضاوت فرزندش در مورد خود بود.

او در جایی در این باره می‌گوید:
«کامی یک روز بزرگ خواهد شد و مرا چنان که هستم خواهد شناخت نه آن‌طور که درباره من به او تلقین می‌کنند و معصومیت او را با تفتیش‌های بیمارانه‌ی خود آلوده می‌سازند.»

فروغ سیزده یا چهارده ساله بود که شعرگفتن آغاز کرد. او در مصاحبه‌ای می‌گوید:
«وقتی سیزده یا چهارده ساله بودم، خیلی غزل می‌ساختم و هیچ‌وقت هم آن‌را چاپ نکردم. وقتی #غزل را نگاه می‌کنم با وجود این‌که از حالت کلی آن خوشم می‌آید به خودم می‌گویم خوب خانم، کمپلکس غزل‌سرایی آخر تو را هم گرفت.»

فروغ هفده سال داشت که نخستین مجموعه‌ی اشعار خود به نام «اسیر» را در سال ۱۳۳۱ چاپ کرد و بیست‌ویک‌سال داشت که مجموعه «دیوار» را منتشر ساخت. در این هنگام بود که ناسزا و دشنام‌های بسیاری بر فروغ باریدن گرفت. عصیان فروغ به فرهنگ ِ نرسالار خوش نیامد و تهمت‌ها بود که از چپ و راست بر او فرود می‌آمد.

در سال ۱۳۳۶ و در سن بیست‌ودو‌سالگی فروغ سومین مجموعه #شعر خویش به نام «عصیان» را به چاپ رساند. فروغ کم‌کم داشت سینما را هم تجربه می‌کرد. در شهریور ۱۳۳۷ و در سن بیست‌وسه‌سالگی به جهان سینما نزدیک شد. در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا شد؛ آشنایی‌ای که مسیر زندگی فروغ را تغییر داد. در سال ۱۳۴۱ فروغ فیلم “خانه سیاه است” را در آسایش‌گاه جذامیان بابا باغس تبریز می‌سازد. تهیه‌کنندگی این #فیلم را #ابراهیم_گلستان بر عهده می‌گیرد و در واقع این فیلم حاصل هم‌کاری فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان در استودیو فیلم گلستان است.

این فیلم توانست جایزه‌ی بهترین فیلم مستند همان سال را در فستیوال فیلم آلمان غربی از آن ِ خود کند.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/9v5lqZ

#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
امروز زادروز #فروغ فرخ‌زاد، #شاعر سرشناس #ایرانی است.

خواننده‌ی ایرانی «جهان» یکی از اشعار #فروغ_فرخزاد با نام «نگاه کن» را اجرا کرده است.

غلام‌عباس قشقایی با نام هنری «جهان» مردادماه ۱۳۳۳ در شهر جهرم به دنیا آمد. جهان تا پایان دوران دبیرستان در شهر زادگاه خود به سر برد و پس از آن برای ادامه‌ی تحصیل در رشته‌ی مهندسی #معماری به تهران رفت.

جهان برای خوانندگی به #آمریکا مهاجرت کرد. نخستین آلبوم وی با نام «از دست عشق» را شرکت پارس ویدئو در سال ۱۳۷۱ پخش کرد.

جهان سال ۱۳۸۲ و پس از زمین‌لرزه بم برای نخستین بار پس از سال‌ها به ایران بازگشت. او نخست به شهر بم رفت و سپس به شهر خود جهرم.

«جهان» در روز ۲۲ فروردین ۱۳۸۹ خورشیدی در سن ۵۵ سالگی بر اثر سکته قلبی درگذشت.

یاد فروغ فرخزاد و جهان گرامی!

نگاه کن

نگاه کن که غم درون دیده‌ام
چگونه قطره‌قطره آب می‌شود
چگونه سایه سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می‌شود

نگاه کن
تمام هستی‌ام خراب می‌شود
شراره‌ای مرا به کام می‌کشد
مرا به اوج می‌برد
مرا به دام می‌کشد

نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می‌شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطر‌ها و نورها
نشانده‌ای مرا کنون به زورقی
ز عاج‌ها ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
به راه پر ستاره می‌کشانی‌ام
فراتر از ستاره می‌نشانی‌ام ....

برای آشنایی بیش‌تر با فروغ فرخزاد:
https://goo.gl/9v5lqZ

#توانا

@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
عاشقانه‌ای سروده فروغ فرخزاد؛

تقدیم به همراهان همیشگی #توانا

یکی از مولفه‌هایی که شعر فروغ را از عصر و زمانه خویش متفاوت می‌سازد #سرودن از عشق زمینی است. در شعر او زنی زندگی می‌کند که با #عشق #شعر می‌سراید و همچون #شاعران بسیار موفق زمانه خود رنگ و بوی روزگارش را در آن می‌ریزد. فروغ امان نیافت که از زندگی و دردهایش بیش از پنج دفتر بسراید. او همچون «اسیری» بود که «دیوار»ها را در هم شکست و به «عصیان» رسید. بعد‌ها «تولدی دیگر» یافت و نهایتا «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» آخرین پناهش شد. جامعه هنری ایران فروغ فرخزاد را در روزی برفی از دست داد اما هنوز هم پس از گذشت هشت دهه ابیات او ماندگار و دلنشین است.

ترانه بسیار زیبای «عاشقانه» از دفتر «تولدی دیگر» را در زادروز #فروغ به شما همراهان عزیز توانا تقدیم می‌کنیم. فروغ در لابلای بیت‌های این شعر دل‌انگیز از خواهش‌های عاطفی و روحی‌اش می‌سراید. آنچه که برای بسیاری از زنان روزگار وی معمول نبود.

زادروزش فرخنده و مبارک

شعر: فروغ فرخزاد
خواننده: معین
آلبوم: پنجره
آهنگساز: کاظم عالمی

ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده

ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش

همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی ها کرده پاک

ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایهء مژگان من

ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرین شاخه ها پر بارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردیدها

با توام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست

ای دل تنگ من و این بار نور؟
هایهوی زندگی در قعر گور؟

ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من

پیش از اینت گر که در خود داشتم
هرکسی را تو نمی انگاشتم

درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن

سر نهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها

در نوازش، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن

آه، ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته

چون ستاره، با دو بال زرنشان
آمده از دور دست آسمان

جوی خشک سینه ام را آب تو
بستر رگهایم را سیلاب تو

در جهانی اینچنین سرد و سیاه
با قدمهایت قدمهایم براه

ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده

گیسویم را از نوازش سوخته
گونه هام از هرم خواهش سوخته

آه، ای بیگانه با پیرهنم
آشنای سبزه زاران تنم

آه، ای روشن طلوع بی غروب
آفتاب سرزمین های جنوب

آه، آه ای از سحر شاداب تر
از بهاران تازه تر سیراب تر

عشق دیگر نیست این، این خیرگیست
چلچراغی در سکوت و تیرگیست

عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد

این دگر من نیستم، من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم

ای لبانم بوسه گاه بوسه ات
خیره چشمانم به راه بوسه ات

ای تشنج‌های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیرهنم

آه می خواهم که بشکافم ز هم
شادیم یک دم بیالاید به غم

آه، می خواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم های های

این دل تنگ من و این دود عود؟
در شبستان، زخمه های چنگ و رود؟

این فضای خالی و پروازها؟
این شب خاموش و این آوازها؟

ای نگاهت لای لائی سِحر بار
گاهوار کودکان بیقرار

ای نفس‌هایت نسیم نیم‌خواب
شسته از من لرزه های اضطراب

خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیا های من

ای مرا با شور شعر آمیخته
اینهمه آتش به شعرم ریخته

چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی.

درباره #فروغ_فرخزاد بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/ForoughFarokhzad

@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
خاکسپاری #فروغ

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
به مناسبت سالگرد مرگ #فروغ_فرخزاد

...به مادرم گفتم :"دیگر تمام شد."
گفتم :" همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم."

سلام ای غرابت تنهایی
اتاق را به تو تسلیم میکنیم
چرا که ابرهای تیره همیشه
پیغمبران آیه های تازه تطهیرند
و در شهادت یک شمع
راز منوری است که آن را
آن آخرین و آن کشیده ترین شعله خوب میداند.

ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانه های باغ های تخیل
به داس های واژگون شده ی بیکار
و دانه های زندانی .
نگاه کن که چه برفی میبارد....

شاید حقیقت آن دو دست جوان بود ، آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
و سال دیگر ، وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره همخوابه میشود
و در تنش فوران میکنند
فواره های سبز ساقه های سبک بار
شکوفه خواهد داد ای یار ، ای یگانه ترین یار

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد....

برای آشنایی بیش‌تر با فروغ فرخزاد:
https://goo.gl/9v5lqZ

ویدیو: bit.ly/1Thab0r
#زن #شاعر #نوگرا #زنان

@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
http://ow.ly/pXCj304xeMS

إيمان بياوريم به آغاز فصل سرد روز اول مهر در اين عكس زينب و اسما ١١ ساله (سمت چپ من) بخاطر ازدواج از تحصيل محروم شدن😞 زينب ميگفت شال رو كه بندازن سرم اتيش ميزنم 😞😞😞😞تلاش كرديم اما نشد فقر اقتصادي و فرهنگي از ما قويتر بود😞سن ازدواج هنوز در بعضي نقاط از كشور كه از نزديك شاهدش بودم ١١ ساله. يازده سالي كه همه در اون سنت پذيرفتن و بسيار عادي بنظر مياد😞 آيا همچنان نجات دهنده در گور خفته است😞 #سيستان_بلوچستان #زندگي #من_ايراني_ام #تو_يه_دنيا_مي_ارزي #ايمان_بياوريم_به آغاز_فصل_سرد #فروغ_فرخزاد #سبز_خواهم_شد #ميدانم

از اینستاگرام مهناز محمدی، #سینماگر، #مستندساز، #بازیگر و #مدافع #حقوق_زنان و فعال #حقوق_کودک

#ازدواج_کودکان
#کودکی
طنز علیرضا رضایی درباره ازدواج کودکان
https://tavaana.org/fa/Rishkhand16

حقوق کودک و نوجوان از تولد تا 18 سالگی:
https://goo.gl/ZPPyAd

مطالعه موردی
نجود علی مبارزه علیه ازدواج کودکان در یمن
https://goo.gl/EC2g0H

@Tavaana_TavaanaTech
روایت پوران فرخزاد از خانه‌ای که خراب شد
فروغ خانه می‌خواهد چه‌کار؟

همه‌چیز از عکسی شروع شد که چند روز پیش، سر صبح، هوشنگ گلمکانی، سردبیر مجله فیلم، در اینستاگرام خود گذاشت و در توضیحش نوشت: «هرروز از کنار کوچه اعرابی در خیابان هدایت می‌گذشتم، اما امروز صبح شاهد اتفاق تأسف‌برانگیزی شدم. خانه فروغفرخزاد با خاک یکسان شده بود. تخریب کامل، دیگر هیچ‌چیز از آن بر جای نمانده».

ماه اخیر، ماه عجیبی برای فروغ فرخزاد بود؛ انتشار نامه‌ای از او به ابراهیم گلستان حواشی فراوانی را لااقل در فضای مجازی به وجود آورد و حالا خانه‌اش با خاک یکسان شده؛ خانه‌ای که می‌گویند ابراهیم گلستان برای او فراهم کرده و مدتی نیز کاوه گلستان و بعدها لیلی گلستان در آن اقامت داشته‌اند.

پوران فرخزاد، این خانه، واقع در دروس را به‌خوبی به یاد می‌آورد: «چندین‌بار به این خانه رفته بودم. از نظر معماری خانه خاصی نبود، اما فروغ آن را به زیبایی تزئین کرده بود. حیاط قشنگی داشت و هالِ بزرگی و دو اتاق کوچک». خواهر فروغ می‌دانسته که این خانه بالاخره خراب خواهد شد، فارغ از آنکه دراین‌میان خاطره خواهرش چه خواهد شد: «این خانه را بعد از فوت همسر لیلی گلستان فروخته بودند. مالک هم قصد داشت خانه را خراب کند و چند طبقه بسازد. من و دو فیلم‌ساز، چندباری جلسه گذاشتیم، دیدار کردیم و اصرارمان بر این بود که خانه تخریب نشود بلکه بتوان از آن مکانی برای بزرگداشت فروغ ایجاد کرد، اما مالک می‌گفت: «من فروغ مروغ سرم نمی‌شود». پول داده بود و خانه را خریده بود و حالا حق داشت که خرابش کند». این اولین و آخرین‌بار نخواهد بود که خانه‌ای با بوی خاطرات تاریخ ادبیات ایران ویران می‌شود؛ از خانه پروین اعتصامی تا خانه هدایت، از خانه میرزاده‌عشقی تا خانه سیمین و جلال که هنوز وضع روشنی ندارد.

پوران فرخزاد با صدای بغض‌آلودش ادامه می‌دهد: «این یعنی روال رایج در یک جامعه که بی‌فرهنگی در آن قالب شده است. شما توقع داشتید که بیاید‌ میلیون‌ها تومان پولش را لنگِ فروغ کند؟ اصلا مگر می‌داند فروغ کیست؟ فروغ برای آنهایی که می‌شناسندش، زنده است و باقی‌ماندن خاطره‌اش ربطی به این خانه و آن خانه ندارد. اصلا فروغ خانه می‌خواهد چه‌کار؟»

از خانه‌هایی که فروغ در آن زندگی کرده، هنوز یکی دیگر مانده است؛ خانه پدری‌اش در چهارراه مولوی؛ خانه‌ای که آن‌هم به‌نوعی محل مناقشه است و هر روز بیم آن می‌رود که به روزگار همین خانه بدل شود.
این موضوع اما برای پوران که به گفته خودش، تلخ‌ترین داغ‌ها، داغ مرگ اعضای خانواده‌اش- را در سینه دارد، از جنس دیگری است: «ما در دورانی زندگی می‌کنیم که همه‌چیز در حال تغییر است؛ خانه‌ها را خراب می‌کنند تا برج بسازند، شهرها ویران می‌شوند، گل‌های آفتابگردان حیاط خانه فروغ از بین می‌روند و ما هم زنده‌ایم و شاهد. فروغ رفته است و راحت شده، خوش‌به‌حالش. ما مانده‌ایم و دیدن و شنیدن این خبرهای تلخ».

سعید برآبادی- روزنامه شرق
goo.gl/vQHFOU
مطلب مرتبط:
فروغ فرخزاد
http://bit.ly/1uMdl1p
«...در پایان همان روز بود که تقی گلستان از پسر پرسید این خانم فروغ کجاست. فردایش پدر و پسر با فروغ راهی زرده بند شدند گفتگوکنان. در همه راه گلستان بزرگ با فروغ سخن می گفت. تا ناگهان از این دو پرسید چرا ازدواج نمی کنید… مخاطبان به طبع لبخند می زدند و پاسخی در کار نبود. اما آقای پدر پیگیر بود و صلاح نمی دید ارتباطی که همه از آن باخبر بودند، چنین بماند. ابراهیم گلستان سنگ انداخت و پرسید شما به فخری می گویید. و از پدر جواب شنید بله. فردایش وقتی آنان به دیدار آیت الله تقوی شیرازی رفتند، آقای گلستان پدر که برای فخری خانم گلستان عمو و بزرگتر و عزیز بود و علاقه سرشاری هم به وی داشت، پاسخ آورده است که گفته اند موافقم به هر چه صلاح می دانید. و بدین گونه بود که روز نهم شهریور ۱۳۴۲ آیت الله تقوی شیرازی، خطبه عقد شرعی فروغ فرخ زاد فرزند سرهنگ محمدباقر فرخ زاد را با سید ابراهیم گلستان فرزند سید تقی خواند. هم او بیست سال قبل دو برادرزاده خود فخری و سید ابراهیم را هم برای هم عقد کرده بود.»

این‌ها بخشی از نوشته‌ی مسعود بهنود، روزنامه‌نگار و از دوستان ابراهیم گلستان است که در صفحه‌ی فیس‌بوک شخصی‌اش نوشته است. این روزنامه‌نگار می‌گوید که فروغ فرخزاد همسر دوم ابراهیم گلستان بوده است.
خراب شدن خانه‌ی فروغ فرخزاد در تهران و بنا شدن آپارتمانی چند طبقه بر روی آن و همینطور انتشار برخی از نامه‌های فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان موجب شده که داستان زندگی فروغ فرخزاد و رابطه‌اش با ابراهیم گلستان بار دیگر بر سر زبان‌ها بیاید.
goo.gl/pemP7p

مسعود بهنود در بخشی از این نوشته با عنوان «آن خانه و ان عقد» می‌آورد:

«فروغ از گفته های خودش چنین پیداست که از وقتی از زنده یاد پرویز شاپور جدا شد و تلخ و سرگشته به تهران آمد هرگز نه در این شهر و نه در رم و نه وقتی آلمان بود خاطر امن و مامن راحت نیافت، ده ها قصه داشت که گاه مانند صداهای هر شبه و هر دمه آپارتمان مزین الدوله با خنده می گفت و گاه با وحشت نقل می کرد مانند نقل آن شب وحشت انگیز حمله دو سرباز آمریکایی به خانه اش وقتی مست می خواستند به درون بریزند، یا وقتی دست به خودکشی زد و در بالاخانه ای در خیابان شمیران همسایه مرکز جغرافیایی ارتش بود، یا بار دیگری در آپارتمان انتهای خیابان تخت جمشید.
سخت بود زندگیش و پادر هوا تا اواخر ۱۳۴۱ که ابراهیم گلستان در محضرخانه یخچال از یک شیرازی با نام راد زمینی خرید و مهندس بیژن صفاری به سلیقه و سفارش فروغ خانه ای جمع و جور چنان که وی می خواست طراحی کرد و چنان که آماده شد فروغ در آن خانه کوی دوم ماوا گرفت. در همان جا گاه میهمانی های ساده داد و دوستان را جمع کرد، خندید، هزاران نخ سیگار کشید و گاه سرمست درافتاد و گاه از دردهایی که بیرون از اختیارش بود شیون کرد. اما نه مانند همه زندگیش، بلکه به گفته خودش «به زندگی آدمیزاد شبیه شده زندگی من» . و ۲۴ بهمن ۱۳۴۶ سه سال اندی بعد، از همین خانه رفت و دو کوچه آن طرف تر تصادف کرد و دیگر برنگشت.»

مطلب مرتبط:
فروغ فرخزاد
http://bit.ly/1uMdl1p
امروز روز اول دی‌ماه است
من راز فصل‌ها را می‌دانم
و حرف لحظه‌ها را می‌فهمم
نجات‌دهنده در گور خفته است
و خاک، خاک پذیرنده
اشارتی‌ست به آرامش
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
در کوچه باد می‌آید
در کوچه باد می‌آید
و من به جفت‌گیری گل‌ها می‌اندیشم
به غنچه‌هایی با ساق‌های لاغر کم خون
و این زمان خسته‌ی مسلول
و مردی از کنار درختان خیس می‌گذرد
مردی که از رشته‌های آبی رگ‌هایش
مانند مارهای مرده از دو سوی گلوگاهش
بالا خزیده‌اند
و در شقیقه‌های منقلبش آن هجای خونین را
تکرار می‌کنند
- سلام
- سلام
و من به جفت‌گیری گل‌ها می‌اندیشم...

شعر از فروغ فرخزاد
طرح از بزرگمهر حسین‌پور
goo.gl/gfZBxo
مطلب مرتبط:

فروغ فرخزاد
http://bit.ly/1uMdl1p

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
فروغ فرخزاد ۸۲ ساله شد
goo.gl/yBn10G

«آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آن‌ها با مردان است... من به رنج‌هایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان می‌برند، کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آن‌ها به کار می‌برم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیت‌های علمی هنری و اجتماعی زنان است.» - فروغ فرخزاد

فروغ‌الزمان فرخزاد هشتم دی‌ماه ۱۳۱۳ در خیابان معزالسلطنه در محله امیریه تهران به دنیا آمد. پس از گذراندن دبستان و دبیرستان به هنرستان بانوان رفت و خیاطی و نقاشی فراگرفت. تا سال سوم در دبیرستان «خسرو خاور» درس خواند. یکی از هم‌کلاسی‌های فروغ می‌گفت: زنگ‌های انشا برای فروغ بدترین ساعات درس بود؛ همیشه می‌گفت که من از انشا متنفرم و بیزارم چرا که معلم انشا همیشه او را توبیخ می‌کرد و می‌گفت: فروغ تو این ‌ها را از کتاب‌ها می‌دزدی؟ فروغ گویا به خیاطی علاقه‌ی وافر داشت و می‌گفت وقتی از خیاطی برمی‌گردم بهتر می‌توانم شعر بگویم.

فروغ تنها شانزده سال داشت که به یکی از بستگان مادرش دل بست و او کسی نبود جز پرویز شاپور که خود نویسنده بود و از لحاظ سنی پانزده سال از فروغ بزرگتر بود. خانواده فروغ با این ازدواج مخالف بودند. محصول این ازدواج فرزند پسری است به نام کامیار. این وصلت چندان نپائید و از همسرش جدا شد و این جدایی موجب شد که از دیدار فرزندش محروم بماند. فروغ هم‌واره نگران قضاوت فرزندش در مورد خود بود. او در جایی در این باره می‌گوید:
«کامی یک روز بزرگ خواهد شد و مرا چنان که هستم خواهد شناخت نه آن‌طور که درباره من به او تلقین می‌کنند و معصومیت او را با تفتیش‌های بیمارانه‌ی خود آلوده می‌سازند.»
فروغ سیزده یا چهارده ساله بود که شعرگفتن آغاز کرد. او در مصاحبه‌ای می‌گوید:
«وقتی سیزده یا چهارده ساله بودم، خیلی غزل می‌ساختم و هیچ‌وقت هم آن‌را چاپ نکردم. وقتی غزل را نگاه می‌کنم با وجود این‌که از حالت کلی آن خوشم می‌آید به خودم می‌گویم خوب خانم، کمپلکس غزل‌سرایی آخر تو را هم گرفت.»

فروغ هفده سال داشت که نخستین مجموعه‌ی اشعار خود به نام «اسیر» را در سال ۱۳۳۱ چاپ کرد و بیست‌ویک‌سال داشت که مجموعه «دیوار» را منتشر ساخت. در این هنگام بود که ناسزا و دشنام‌های بسیاری بر فروغ باریدن گرفت. عصیان فروغ به فرهنگ ِ نرسالار خوش نیامد و تهمت‌ها بود که از چپ و راست بر او فرود می‌آمد.

در سال ۱۳۳۶ و در سن بیست‌ودو‌سالگی فروغ سومین مجموعه شعر خویش به نام «عصیان» را به چاپ رساند. فروغ کم‌کم داشت سینما را هم تجربه می‌کرد.
در شهریور ۱۳۳۷ و در سن بیست‌وسه‌سالگی به جهان سینما نزدیک شد. در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا شد؛ آشنایی‌ای که مسیر زندگی فروغ را تغییر داد. در سال ۱۳۴۱ فروغ فیلم “خانه سیاه است” را در آسایش‌گاه جذامیان بابا باغس تبریز می‌سازد. تهیه‌کنندگی این فیلم را ابراهیم گلستان بر عهده می‌گیرد و در واقع این فیلم حاصل هم‌کاری فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان در استودیو فیلم گلستان است. این فیلم توانست جایزه‌ی بهترین فیلم مستند همان سال را در فستیوال فیلم آلمان غربی از آن ِ خود کند. در سال ۱۳۴۳ فروغ به آلمان و ایتالیا و فرانسه سفر می‌کند. او در دومین جشن‌واره سینمای مولف در پزارو شرکت می‌کند و تهیه‌کننده‌ای سوئدی در آن‌جا ساخت چند فیلم را به او پیش‌نهاد می‌کند. پس از این دوره فروغ مجموعه “تولدی دیگر” را انتشار می‌دهد که مورد توجه بسیار زیاد منتقدان قرار می‌گیرد و تحسین‌های بسیاری را برمی‌انگیزد.

بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/1uMdl1p

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
تشییع غریبانه ی زنده ياد #پوران_فرخزاد
goo.gl/rkj8NE

پوران فرخزاد، #پژوهشگر، #شاعر و #نویسنده، بامداد روز پنجشنبه ۹ دیماه در سن ۸۳ سالگی در تهران درگذشت. او خواهر بزرگتر #فروغ_فرخزاد، شاعر و #فریدون_فرخزاد، #خواننده، مجری رادیو و تلویزیون و فعال سیاسی بود.

از پوران فرخ‌زاد کتاب‌های متعددی به چاپ رسیده است که از جمله آثار او به «زن از کتیبه تا تاریخ» (دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان در دو جلد)، «اوهام سرخ شقایق» (گزیده‌ای از اشعار زنان جهان)، «نیمه‌های ناتمام؛ سیری در شعر زنان از رابعه تا فروغ»، «زن شبانه موعود» (نشان زن در آثار سهراب سپهری)، «کسی که مثل هیچ‌کس نیست» درباره فروغ فرخزاد، مجموعه شعر «خوشبختی در خوردن سیب‌های سرخ»، مجموعه داستان «دیداری در پاییز»، مجموعه‌ رباعی «جنگ مشوش»، داستان‌های بلند «در پس آینه» و «آتش و باد»، رمان «در انتهای آتش و آیینه‌» و فرهنگ «کارنمای زنان کارای ایران از دیروز تا امروز» می‌توان اشاره کرد.

یادش گرامی
http://bit.ly/2iSPtZl
محمد نوری‌زاد، نویسنده و فعال سیاسی مخالف با انتشار این ویدئوی کوتاه در کانال تلگرام خود، مراسم تشییع پیکر خانم فرخ‌زاد را «غریبانه» توصیف کرده و گفته مردمی «اندک» در این مراسم شرکت داشتند.

آقای نوری‌زاد تاکید کرده نزدیکان این نویسنده‌ی فقید بعد از چند روز تلاش، نتوانستند مجوز برگزاری مراسم تشییع او از مقابل «تالار وحدت یا جایی مانند آن» را بگیرند.

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
‏خانه‌ی ‎#فروغ_فرخزاد هنوز ثبت ملی نشده است، قرار است چند روز دیگر تخریب شود و به جایش آپارتمانی نو ساخته شود!
- ایلنا
درباره‌ی فروغ فرخزاد:
bit.ly/1uMdl1p

@Tavaana_TavaanaTech
خانه‌ فروغ فرخزاد هنوز ثبت ملی نشده و قرار است چند روز دیگر تخریب شود و به جایش آپارتمان ساخته شود

دیوارهای خانه اگرچه ۴۱ سال پیش بازسازی شده اما حیاط هنوز همان حوض بکری را دارد که بارها و بارها با ماهی‌های قرمزش پا به شعرهای فروغ گذاشته بود.

باغچه‌های حیاط خانه فرخزاد، دیگر رونق سابق را ندارند. از همه آن درخت‌های انگور و پرتقال و ... یک درخت خرمالو مانده که ثابت کند فروغ راست می‌گفت؛ کسی نمی‌خواهد باور کند که باغچه دارد می‌میرد/و ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی می‌شود.

فروغ در همین خانه به سال ۱۳۱۳ به دنیا آمد. در همین خانه بزرگ شد. در همین خانه اولین شعرهایش را گفت و در غربت همین خانه لباس عروسی به تن کرد.

 سال‌های ابتدای جدایی‌ش از پرویز شاپور به همین خانه بازگشته بود و چند صباحی هم کنار کامیار و خانواده‌اش در انتهای کوی خادم آزاد زندگی کرد. حتی بنا بر روایت توران خانم، مادر فروغ، او در آخرین روز زندگی خود، ۲۴ بهمن سال ۴۵ هم، به این خانه سر زده بود.

« کوچه‌ای هست که قلب من آن را /از محله‌های کودکی‌ام دزیده است...»

حالا  با پتک‌ها ‌و کلنگ‌هایشان در یک قدمی حیاط خانه فرخزاد ایستاده‌ و خبر از تخریب آن در همین یکی دو روز آینده می‌دهند. پیرمرد تفرشی که سال‌ها پیش این‌ خانه را از پدر فروغ خریده و حافظ تاریخ و خاطره‌های آن بود، حالا فوت کرده است و ورثه می‌خواهند هرچه سریع‌تر خانه را تخریب کنند. رسانه‌ها در خواب و شهرداری منطقه ۱۱ ناحیه ۴ هم پروانه ساخت آن را صادر کرده و کار روی کاغذ تمام است.

دکتر شفیعی‌کدکنی چند سال پیش در مقاله‌ای نوشته بود: «از حوزه‌ی کار خودم، دانشگاه تهران، مثال می‌زنم. اگر از دانشگاه تهران بپرسند که ما می‌خواهیم نوع سؤالات امتحانی ملک‌الشعراء بهار یا بدیع‌الزمان فروزانفر یا خانم فاطمه سیّاح را بدانیم، آیا دانشگاه تهران یک نمونه ـ فقط یک نمونه ـ از پرسش‌های امتحانی این استادان بزرگ و بی‌مانند را، که فصول درخشانی از تاریخ ادبیات و فرهنگ عصر ما را شکل داده‌اند، می‌تواند در اختیار ما قرار دهد؟ نه تنها در این زمینه پاسخ دانشگاه تهران منفی است، که حتی پرونده استخدامی ملک‌الشعراء بهار را هم ندارد. "بهار نوعی" اگر در فرانسه می‌زیست، برای صورت‌حساب قهوه‌ای که در فلان "کافه" پاریس خورده بود، آرشیو داشتند و ما حتی پرونده استخدامی او را نداریم؛ تا چه رسد به نوع صورت سؤال‌های امتحانی او.»

به نظر شما ریشه این بی‌توجهی به فرهنگ و مفاخر ایرانی چیست؟

درباره فروغ فرخزاد بیشتر بخوانید:
bit.ly/1uMdl1p

#فروغ_فرخزاد

@Tavaana_TavaanaTech
زادروز پرویز شاپور

احمد شاملو برای کارهای #پرویزشاپور نام «کاریکَلِماتور» را برگزیده بود چرا که می‌گفت کارهای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شده‌است. این واژه‌ی انتخابی ِ شاملو در دایره‌ی واژگانی زبان فارسی برای همیشه ماندگار شد.

#پرویز_شاپور از ۵ اسفندماه ۱۳۰۲ تا ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ زندگی کرد. شاپور در سال ۱۳۲۹ با فروغ فرخ‌زاد، شاعر ایرانی که نوه‌ی خاله‌ی مادرش بود ازدواج کرد. زندگی‌ای که ۵ سال دوام داشت و حاصل آن فرزندی بود به نام کامیار شاپور.

از پرویز شاپور ۱۲ جلد اثر بر جای مانده است.

برخی از کاریکلماتورهای شاپور:

وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهی‌ها صلوات فرستادند.

اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان می‌سازم.

به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.

به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.

قلبم پرجمعیت‌ترین شهر دنیاست.

قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.

زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی‌رود.

هر درخت پیر، صندلی جوانی می‌تواند باشد.

باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد.

فاصله بین دو باران را سکوت ناودان پر می‌کند.

فریاد زندگی در سکوت گورستان ته نشین می‌شود.

برای اینکه پشه‌ها کاملاً نا امید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون می‌گذارم.

گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.

روی همرفته زن و شوهر مهربانی هستند!

🔘یاد نوازش‌های پر از صمیمیت تو می‌افتم. پرویز به خدا بدبخت هستم و این بدبختی مثل شرابی مرا مست می‌کند. این بدبختی اعصاب مرا تخدیر کرده تو را می‌خواهم و نمی‌خواهم، نمی‌خواهم زیرا بدبختی را از من می‌گیری و می‌خواهم به این جهت که آرامش من هستی نباید حرف‌های من به نظر تو خیلی رمانتیک باشد ولی باور کن که این طور احساس می‌کنم. می‌دانم که نباید این حرف ها را برای تو بنویسم. می‌دانم که دیگر تو مال من نیستی اما نمی‌شود. نمی‌توانم همین یک دفعه را بگذار بگویم بعد دیگر نامه نمی‌نویسم. پرویز امروز برف می‌آید بعد از چهار سال امروز دارم رنگ برف را می‌بینم یادم می‌آید همیشه به تو می گفتم که اهواز ما را از دیدن برف محروم کرده و در دلم شوقی داشتم که زمستان حقیقی را با چشم‌هایی ببینم اما حالا مثل این است که این برف روی قلب من می بارد و سردی مشئوم آن را در تمام رگ‌ها و اعصابم احساس می‌کنم. کاش این برف روی گور من می‌آمد و من حالا زنده نبودم یا اگر زنده بودم برف را با تو تماشا می‌کردم و پرویز به من نخند حرف‌هایم را مسخره نکن به خدا دلم می‌خواهد به یک جایی فرار کنم که گذشته‌ام را نبینم و دلم می‌خواهد دیوانه شوم و شعورم از بین برود.
.
🔸از نامه های #فروغ_فرخزاد به پرویز شاپور


@Tavaana_TavaanaTech
سالگرد پرویز شاپور

احمد شاملو برای کارهای #پرویزشاپور نام «کاریکَلِماتور» را برگزیده بود چرا که می‌گفت کارهای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شده‌است. این واژه‌ی انتخابی ِ شاملو در دایره‌ی واژگانی زبان فارسی برای همیشه ماندگار شد.

#پرویز_شاپور از ۵ اسفندماه ۱۳۰۲ تا ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ زندگی کرد. شاپور در سال ۱۳۲۹ با فروغ فرخ‌زاد، شاعر ایرانی که نوه‌ی خاله‌ی مادرش بود ازدواج کرد. زندگی‌ای که ۵ سال دوام داشت و حاصل آن فرزندی بود به نام کامیار شاپور.

از پرویز شاپور ۱۲ جلد اثر بر جای مانده است.

برخی از کاریکلماتورهای شاپور:

وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهی‌ها صلوات فرستادند.

اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان می‌سازم.

به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.

به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.

قلبم پرجمعیت‌ترین شهر دنیاست.

قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.

زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی‌رود.

هر درخت پیر، صندلی جوانی می‌تواند باشد.

باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد.

فاصله بین دو باران را سکوت ناودان پر می‌کند.

فریاد زندگی در سکوت گورستان ته نشین چمی‌شود.

برای اینکه پشه‌ها کاملاً نا امید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون می‌گذارم.
.
🔸از نامه‌های #فروغ_فرخزاد به #پرویز_شاپور:

🔘یاد نوازش‌های پر از صمیمیت تو می‌افتم. پرویز به خدا بدبخت هستم و این بدبختی مثل شرابی مرا مست می‌کند. این بدبختی اعصاب مرا تخدیر کرده تو را می‌خواهم و نمی‌خواهم، نمی‌خواهم زیرا بدبختی را از من می‌گیری و می‌خواهم به این جهت که آرامش من هستی نباید حرف‌های من به نظر تو خیلی رمانتیک باشد ولی باور کن که این طور احساس می‌کنم. می‌دانم که نباید این حرف ها را برای تو بنویسم. می‌دانم که دیگر تو مال من نیستی اما نمی‌شود. نمی‌توانم همین یک دفعه را بگذار بگویم بعد دیگر نامه نمی‌نویسم. پرویز امروز برف می‌آید بعد از چهار سال امروز دارم رنگ برف را می‌بینم یادم می‌آید همیشه به تو می گفتم که اهواز ما را از دیدن برف محروم کرده و در دلم شوقی داشتم که زمستان حقیقی را با چشم‌هایی ببینم اما حالا مثل این است که این برف روی قلب من می بارد و سردی مشئوم آن را در تمام رگ‌ها و اعصابم احساس می‌کنم. کاش این برف روی گور من می‌آمد و من حالا زنده نبودم یا اگر زنده بودم برف را با تو تماشا می‌کردم و پرویز به من نخند حرف‌هایم را مسخره نکن به خدا دلم می‌خواهد به یک جایی فرار کنم که گذشته‌ام را نبینم و دلم می‌خواهد دیوانه شوم و شعورم از بین برود.

@Tavaana_TavaanaTech