سالگرد درگذشت ترانهسرای «مرا ببوس»
ترانهی «مرا ببوس» را شاید بتوان یکی از خاطرهسازترین ترانههایی دانست که در خاطرهی جمعی #ایرانیان ثبت شده است. برای این آهنگ تاریخچههای فراوانی نقل شده است که گاه با افسانه پهلو میزند. بسیاری بر این نظر بودهاند که ترانهسرای این ترانهی مشهور دو تن از اعدامیان بیستوهفتم مهرماه سال ۱۳۳۳ و از جمله سرهنگ ژاندارمری عزتالله سیامک از رهبران سازمان نظامی حزب توده بوده است که پیش از #اعدام در #زندان و در توصیف شرایط زندانیانم اعدامی سروده است. و البته افراد دیگری نیز گمان داشتند که این ترانه سرودهی محمدعلی مبشری عضو دیگر رهبری این سازمان و در وصف سرهنگ سیامک سروده است. اما ترانهسرای این ترانه کسی نبود جز حیدر رقابی.
#حیدررقابی با تخلص «هاله» برای اولینبار شعر آن را در مجموعهی «آسمان اشک» و در سال ۱۳۲۹ منتشر کرد و با ویولن پرویز یاخقی و با صدای زیبای حسن #گلنراقی در رادیو اجرا شد و مورد توجه علاقهمندان بسیاری قرار گرفت و موجب شد تا بارها از رادیو ایران پخش شود.
ماجرای سرودن این ترانه به هیچ وجه به ۲۸ مرداد و اعدامها ربطی نداشت و آهنگ این ترانه برای موسیقی یک فیلم سینمایی ساخته شد. (شرح کامل در متن)
حیدر رقابی، با تخلص «هاله» در نوزدهم آذرماه ۱۳۱۰ به دنیا آمد. پدرش باجناق محمدحسن شمشیری از هوادران محمد مصدق بود و مادرش نیز با بیژن ترقی، ترانهسرای معروف دختر عمو بودهاند.
رقابی نیز از طرفداران دکتر محمد #مصدق بود. او به دلیل فعالیتهای سیاسی #بازداشت میشود اما با وساطت شمشیری از زندان آزاد میشود و پس از آزادی در سال ۱۳۳۴ ایران را ترک میکند و در دانشگاه کلمبیا در آمریکا به تحصیل مشغول میشود و در رشتهی #حقوق بینالملل لیسانس و فوق لیسانس خود را اخذ میکند. رقابی پس از آن به آلمان رفت و دورهی دکترای فلسفهی خود را در دانشگاه برلین گذراند.
آنطور که گفته میشود رقابی #روحیه و #منش #آنارشیستی داشته است. خسرو سیف میگوید:
«حیدر رقابی با #کنفدراسیون و گروههای سیاسی خارج از کشور همراه نمیشد. نوعی کجروی داشت و کسی را تحویل نمیگرفت.»
رقابی وقتی به آمریکا میرود با گروههای معترض سرخپوستهای آمریکا مرتبط میشود.
پس از انقلاب اسلامی رقابی به ایران میآید و به گفتهی خسرو سیف به دیدن روحالله خمینی میرود و یک چپق سرخپوستی به عنوان یادگار #سمبل مبارزات سرخپوستها علیه هجوم سفیدپوستها به همراه خود میبرد.
رقابی پس از بازگشت به #ایران در #دانشگاه به تدریس میپردازد اما پس از #انقلاب_فرهنگی مانع از کار او میشوند. او به آمریکا بازمیگردد.
ابتلای او به سرطان طحال باعث میشود که در بیمارستانی در آمریکا بستری بشود. او در آخرین روزهای زندگیاش توسط برادرش جهانگیر #رقابی به ایران برگردانده میشود و در ۲۳ آذرماه فوت میکند.
او را در گورستان ابن بابویه به خاک سپردند.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/WV4Fvm
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ترانهی «مرا ببوس» را شاید بتوان یکی از خاطرهسازترین ترانههایی دانست که در خاطرهی جمعی #ایرانیان ثبت شده است. برای این آهنگ تاریخچههای فراوانی نقل شده است که گاه با افسانه پهلو میزند. بسیاری بر این نظر بودهاند که ترانهسرای این ترانهی مشهور دو تن از اعدامیان بیستوهفتم مهرماه سال ۱۳۳۳ و از جمله سرهنگ ژاندارمری عزتالله سیامک از رهبران سازمان نظامی حزب توده بوده است که پیش از #اعدام در #زندان و در توصیف شرایط زندانیانم اعدامی سروده است. و البته افراد دیگری نیز گمان داشتند که این ترانه سرودهی محمدعلی مبشری عضو دیگر رهبری این سازمان و در وصف سرهنگ سیامک سروده است. اما ترانهسرای این ترانه کسی نبود جز حیدر رقابی.
#حیدررقابی با تخلص «هاله» برای اولینبار شعر آن را در مجموعهی «آسمان اشک» و در سال ۱۳۲۹ منتشر کرد و با ویولن پرویز یاخقی و با صدای زیبای حسن #گلنراقی در رادیو اجرا شد و مورد توجه علاقهمندان بسیاری قرار گرفت و موجب شد تا بارها از رادیو ایران پخش شود.
ماجرای سرودن این ترانه به هیچ وجه به ۲۸ مرداد و اعدامها ربطی نداشت و آهنگ این ترانه برای موسیقی یک فیلم سینمایی ساخته شد. (شرح کامل در متن)
حیدر رقابی، با تخلص «هاله» در نوزدهم آذرماه ۱۳۱۰ به دنیا آمد. پدرش باجناق محمدحسن شمشیری از هوادران محمد مصدق بود و مادرش نیز با بیژن ترقی، ترانهسرای معروف دختر عمو بودهاند.
رقابی نیز از طرفداران دکتر محمد #مصدق بود. او به دلیل فعالیتهای سیاسی #بازداشت میشود اما با وساطت شمشیری از زندان آزاد میشود و پس از آزادی در سال ۱۳۳۴ ایران را ترک میکند و در دانشگاه کلمبیا در آمریکا به تحصیل مشغول میشود و در رشتهی #حقوق بینالملل لیسانس و فوق لیسانس خود را اخذ میکند. رقابی پس از آن به آلمان رفت و دورهی دکترای فلسفهی خود را در دانشگاه برلین گذراند.
آنطور که گفته میشود رقابی #روحیه و #منش #آنارشیستی داشته است. خسرو سیف میگوید:
«حیدر رقابی با #کنفدراسیون و گروههای سیاسی خارج از کشور همراه نمیشد. نوعی کجروی داشت و کسی را تحویل نمیگرفت.»
رقابی وقتی به آمریکا میرود با گروههای معترض سرخپوستهای آمریکا مرتبط میشود.
پس از انقلاب اسلامی رقابی به ایران میآید و به گفتهی خسرو سیف به دیدن روحالله خمینی میرود و یک چپق سرخپوستی به عنوان یادگار #سمبل مبارزات سرخپوستها علیه هجوم سفیدپوستها به همراه خود میبرد.
رقابی پس از بازگشت به #ایران در #دانشگاه به تدریس میپردازد اما پس از #انقلاب_فرهنگی مانع از کار او میشوند. او به آمریکا بازمیگردد.
ابتلای او به سرطان طحال باعث میشود که در بیمارستانی در آمریکا بستری بشود. او در آخرین روزهای زندگیاش توسط برادرش جهانگیر #رقابی به ایران برگردانده میشود و در ۲۳ آذرماه فوت میکند.
او را در گورستان ابن بابویه به خاک سپردند.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/WV4Fvm
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
توانا
حیدر رقابی، ترانهسرای «مرا ببوس»
توانا- ترانهی «مرا ببوس» را شاید بتوان یکی از خاطرهسازترین ترانههایی دانست که در خاطرهی جمعی ایرانیان ثبت شده است. برای این آهنگ تاریخچههای فراوانی نقل شده است که گاه با افسانه پهلو میزند.
«ساعت حدود شش صبح در فرودگاه به همراه دو نفر از دوستانم منتظر اعلام پرواز بودیم. پسرکی حدوداً هفت ساله جلو آمد و گفت: واکس میخواهی؟
کفشم واکس نیاز نداشت، اما از روی دلسوزی گفتم: «بله.»
به چابکی یک جفت دمپایی جلوی پاهایم گذاشت و کفش ها را درآورد. به دقت گردگیری کرد، قوطی واکسش را با دقت باز کرد، بندهای کفش را درآورد تا کثیف نشود و آرام آرام شروع کرد کفش را به واکس آغشتن. آنقدر دقت داشت که گویی روی بوم رنگ روغن میمالد. وقتی کفشها را حسابی واکسی کرد، با برس مویی شروع کرد به پرداخت کردن واکس. کفشها برق افتاد. در آخر هم با یک پارچه، حسابی کفش را صیقلی کرد.
گفت: «مطمئن باش که نه جورابت و نه شلوارت واکسی نمیشود.»
در مدتی که کار میکرد با خودم فکر میکردم که این بچه با این سن، در این ساعت صبح چقدر تلاش میکند! کارش که تمام شد، کفشها را بند کرد و جلوی پای من گذاشت. کفشها را پوشیدم و بندها را بستم. او هم وسایلش را جمع کرد و مؤدب ایستاد. گفتم: «چقدر تقدیم کنم؟»
گفت: «امروز تو اولین مشتری من هستی، هر چه بدهی، خدا برکت.»
گفتم: «بگو چقدر؟»
گفت: «تا حالا هیچ وقت به مشتری اول قیمت نگفتم.»
گفتم: «هر چه بدهم قبول است؟»
گفت: «یا علی.»
با خودم فکر کردم که او را امتحان کنم. از جیبم یک پانصد تومانی درآوردم و به او دادم. شک نداشتم که با دیدن پانصد تومانی اعتراض خواهد کرد و من با این حرکت هوشمندانه به او درسی خواهم داد که دیگر نگوید هر چه دادی قبول. در کمال تعجب پول را گرفت و به پیشانیاش زد و توی جیبش گذاشت، تشکر کرد و کیفش را برداشت که برود. سریع اسکناسی ده هزار تومانی از جیب درآوردم که به او بدهم. گردن افراشتهاش را به سمت بالا برگرداند و نگاهی به من انداخت و گفت: «من گفتم هر چه دادی قبول.»
گفتم: «بله میدانم، میخواستم امتحانت کنم!»
نگاهی بزرگوارانه به من انداخت، زیر سنگینی نگاه نافذش له شدم.
گفت: «تو؟ تو میخواهی مرا امتحان کنی؟»
واژه «تو» را چنان محکم بکار برد که از درون خرد شدم. رویش را برگرداند و رفت. هر چه اصرار کردم قبول نکرد که بیشتر بگیرد. بالاخره با وساطت دوستانم و با تقاضای آنان قبول کرد اما با اکراه. وقتی که میرفت از پشت سر شبیه مردی بود با قامتی افراشته، دستانی ورزیده، شانههایی فراخ، گامهایی استوار و ارادهای مستحکم. مردی که معنای سخاوت و بزرگواری را در عمل به من میآموخت. جلوی دوستانم خجالت کشیده بودم، جلوی آن مرد کوچک، جلوی خودم، جلوی خدا.»
پرویز پرستویی
ــ یکی از همراهان توانا این نوشته را با عنوان «خاطرهای از پرویز پرستویی» ارسال کرد که همانگونه منتشر میشود.
#استغنا #بلند_طبعی #مناعت_طبع #سخاوت #بزرگواری #منش #غرور
@Tavaana_TavaanaTech
کفشم واکس نیاز نداشت، اما از روی دلسوزی گفتم: «بله.»
به چابکی یک جفت دمپایی جلوی پاهایم گذاشت و کفش ها را درآورد. به دقت گردگیری کرد، قوطی واکسش را با دقت باز کرد، بندهای کفش را درآورد تا کثیف نشود و آرام آرام شروع کرد کفش را به واکس آغشتن. آنقدر دقت داشت که گویی روی بوم رنگ روغن میمالد. وقتی کفشها را حسابی واکسی کرد، با برس مویی شروع کرد به پرداخت کردن واکس. کفشها برق افتاد. در آخر هم با یک پارچه، حسابی کفش را صیقلی کرد.
گفت: «مطمئن باش که نه جورابت و نه شلوارت واکسی نمیشود.»
در مدتی که کار میکرد با خودم فکر میکردم که این بچه با این سن، در این ساعت صبح چقدر تلاش میکند! کارش که تمام شد، کفشها را بند کرد و جلوی پای من گذاشت. کفشها را پوشیدم و بندها را بستم. او هم وسایلش را جمع کرد و مؤدب ایستاد. گفتم: «چقدر تقدیم کنم؟»
گفت: «امروز تو اولین مشتری من هستی، هر چه بدهی، خدا برکت.»
گفتم: «بگو چقدر؟»
گفت: «تا حالا هیچ وقت به مشتری اول قیمت نگفتم.»
گفتم: «هر چه بدهم قبول است؟»
گفت: «یا علی.»
با خودم فکر کردم که او را امتحان کنم. از جیبم یک پانصد تومانی درآوردم و به او دادم. شک نداشتم که با دیدن پانصد تومانی اعتراض خواهد کرد و من با این حرکت هوشمندانه به او درسی خواهم داد که دیگر نگوید هر چه دادی قبول. در کمال تعجب پول را گرفت و به پیشانیاش زد و توی جیبش گذاشت، تشکر کرد و کیفش را برداشت که برود. سریع اسکناسی ده هزار تومانی از جیب درآوردم که به او بدهم. گردن افراشتهاش را به سمت بالا برگرداند و نگاهی به من انداخت و گفت: «من گفتم هر چه دادی قبول.»
گفتم: «بله میدانم، میخواستم امتحانت کنم!»
نگاهی بزرگوارانه به من انداخت، زیر سنگینی نگاه نافذش له شدم.
گفت: «تو؟ تو میخواهی مرا امتحان کنی؟»
واژه «تو» را چنان محکم بکار برد که از درون خرد شدم. رویش را برگرداند و رفت. هر چه اصرار کردم قبول نکرد که بیشتر بگیرد. بالاخره با وساطت دوستانم و با تقاضای آنان قبول کرد اما با اکراه. وقتی که میرفت از پشت سر شبیه مردی بود با قامتی افراشته، دستانی ورزیده، شانههایی فراخ، گامهایی استوار و ارادهای مستحکم. مردی که معنای سخاوت و بزرگواری را در عمل به من میآموخت. جلوی دوستانم خجالت کشیده بودم، جلوی آن مرد کوچک، جلوی خودم، جلوی خدا.»
پرویز پرستویی
ــ یکی از همراهان توانا این نوشته را با عنوان «خاطرهای از پرویز پرستویی» ارسال کرد که همانگونه منتشر میشود.
#استغنا #بلند_طبعی #مناعت_طبع #سخاوت #بزرگواری #منش #غرور
@Tavaana_TavaanaTech
اقدام انسانی #سارا_خادم_الشریعه
goo.gl/85d0Hp
رقابتهای شطرنج بانوان گرند پریکس روسیه به روزهای پرهیجانش نزدیک شده و مسابقات سختی برای کسب عنوان قهرمانی بین شرکت کنندگان در حال برگزاری است.
دقایقی پیش و از دور هشتم این مسابقات، سارا خادم الشریعه به مصاف قهرمان اوکراینی رفت. #شطرنج بازی که سارا از چهار مسابقه قبلی خود تنها یک تساوی برابر وی کسب کرده بود و به نظر امروز کار سختی برای کسب امتیاز داشت اما تنها پس از چند دقیقه و تنها در یازده حرکت بازی با نتیجه مساوی به پایان رسید.
این تساوی زودهنگام تعجب بسیاری از علاقمندان به شطرنج را در پی داشت و برای همه سوال پیش آمد که چگونه این دو قهرمان به این سرعت به تساوی رضایت دادند.
اما ماجرایی پشت این تساوی بود.چند ساعت پیش از شروع دور هشتم، شطرنج باز فرانسوی دچار ناراحتی قلبی شده و همراه شطرنج باز اوکراینی راهی بیمارستان می شوند. مسوولین برگزاری تاکید داشتند که مسابقه باید سر ساعت برگزار شود و به همین دلیل شطرنج باز اوکراینی روبروی سارا می نشیند اما با حالی خراب و بدون تمرکز.
وی که پیش از مسابقه به شدت گریه کرده و حال خوبی نداشت با پیشنهادی از طرف سارا مواجه می شود. اینکه در کمترین زمان ممکن بازی را با تساوی به اتمام برسانند تا شطرنج باز اوکراینی به بیمارستان بازگردد. به همین دلیل مسابقه در یازده حرکت به پایان رسید و سارا خادم فعلا با کسب پنج امتیاز در صدر جدول قرار گرفته است.
چرا باید هوای هم را داشته باشیم؟
http://bit.ly/UCgKiV
#همدلی #انسانیت #منش #منش_پهلوانی #پهلوان #زنان #دختران #شطرنج_زنان
پی نوشت:
پی نوشت :
گویا پیشنهاد مساوی از طرف حرف اوکراینی بوده، برخی خبرگزاری ها نوشته اند پیشنهاد از طرف سارا بود.
اما سارا خادم الشریعه پیشنهاد را با توجه به وضعیت روحی حریف پذیرفت، در حالی که برتری ای جزئی داشت و ممکن بود بازی را در صورت ادامه با توجه به عدم تمرکز حریفش برنده شود.
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/85d0Hp
رقابتهای شطرنج بانوان گرند پریکس روسیه به روزهای پرهیجانش نزدیک شده و مسابقات سختی برای کسب عنوان قهرمانی بین شرکت کنندگان در حال برگزاری است.
دقایقی پیش و از دور هشتم این مسابقات، سارا خادم الشریعه به مصاف قهرمان اوکراینی رفت. #شطرنج بازی که سارا از چهار مسابقه قبلی خود تنها یک تساوی برابر وی کسب کرده بود و به نظر امروز کار سختی برای کسب امتیاز داشت اما تنها پس از چند دقیقه و تنها در یازده حرکت بازی با نتیجه مساوی به پایان رسید.
این تساوی زودهنگام تعجب بسیاری از علاقمندان به شطرنج را در پی داشت و برای همه سوال پیش آمد که چگونه این دو قهرمان به این سرعت به تساوی رضایت دادند.
اما ماجرایی پشت این تساوی بود.چند ساعت پیش از شروع دور هشتم، شطرنج باز فرانسوی دچار ناراحتی قلبی شده و همراه شطرنج باز اوکراینی راهی بیمارستان می شوند. مسوولین برگزاری تاکید داشتند که مسابقه باید سر ساعت برگزار شود و به همین دلیل شطرنج باز اوکراینی روبروی سارا می نشیند اما با حالی خراب و بدون تمرکز.
وی که پیش از مسابقه به شدت گریه کرده و حال خوبی نداشت با پیشنهادی از طرف سارا مواجه می شود. اینکه در کمترین زمان ممکن بازی را با تساوی به اتمام برسانند تا شطرنج باز اوکراینی به بیمارستان بازگردد. به همین دلیل مسابقه در یازده حرکت به پایان رسید و سارا خادم فعلا با کسب پنج امتیاز در صدر جدول قرار گرفته است.
چرا باید هوای هم را داشته باشیم؟
http://bit.ly/UCgKiV
#همدلی #انسانیت #منش #منش_پهلوانی #پهلوان #زنان #دختران #شطرنج_زنان
پی نوشت:
پی نوشت :
گویا پیشنهاد مساوی از طرف حرف اوکراینی بوده، برخی خبرگزاری ها نوشته اند پیشنهاد از طرف سارا بود.
اما سارا خادم الشریعه پیشنهاد را با توجه به وضعیت روحی حریف پذیرفت، در حالی که برتری ای جزئی داشت و ممکن بود بازی را در صورت ادامه با توجه به عدم تمرکز حریفش برنده شود.
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. اقدام انسانی #سارا_خادم_الشریعه . رقابتهای شطرنج بانوان گرند پریکس روسیه به روزهای پرهیجانش نزدیک شده و مسابقات سختی برای کسب عنوان قهرمانی بین شرکت کنندگان در حال برگزاری است. دقایقی پیش و از دور هشتم این مسابقات، سارا خادم الشریعه به مصاف قهرمان اوکراینی…