آلت مردانه را به عنوان نماد فرادستی
و کارکرد سکس را در تحقیر دیگری، تعریف کردهاید و بر مبنای آن فرودست را پدید آورده و اخلاق مد نظرتان را بر جامعه تحمیل کرده و از طریق آن انواع آسیب های روانی و اجتماعی، نظیر تجاوز را رقم زدهاید و دست بردار هم نیستید؟
.
این همه دنائت که در پسش از اخلاق دم میزنید را از کجا آوردهاید که چون کلیسای قرون وسطی که نمی پذیرفت زمین گرد است، نمیپذیرید که آدمی اگر چه با آلت جنسی منتسب به زنانه و مردانه به دنیا میآید اما در روند اجتماعی شدن است که در جهت تطبیق با هنجارهای مسلط، مرد یا زن میشود، با جهل مرکبی که دارید شش هزار قرن است به نام اخلاق و انسانیت هنجارهایی را به جامعه تحمیل کردهاید که بتوانید بر قدرت باشید و برای به قدرت ماندن چه قربانیها که نگرفتهاید.
.
نمیخواست خودش را با آنچه که شما میخواهد تعریف کند چرا نگذاشتید؟، شمایی که به قد ارزن نه دانش دارید و نه حتی تجربه زیسته ،اما در سایه نظام تبعیض چنان جسارتی یافته اید ،که حتی برای عرصه خصوصی آدمها بر اساس فهم ناقص خود نسخه میپیچید.
.
با شما هستم
شمایی که از وفاداران نظام تبعیض جنسیتی هستید و این روزها نیرنگ جدیدی هم یادگرفتهاید و مدام قرقره میکنید
من برابری خواه هستم ولی ....
.
آن” ولی“ کذایی تنها یک واژه نیست
در آن به قدر یک تاریخ قدرت طلبی
سلطه و انقیاد دیگری نهفته است، و آنی که معنای ستم را زندگی کرده است، پلشتی آن “ولی” را میفهمد.
اگر خود را برابریخواه میخوانی، به جای ولی و ملی، زین پس سکوت کن، ببین و بشنو
.
.
پ ن :بمیرم برات مادر 😔😔،لعنت به تفکری که این همه شور و زیبایی را خاک کرد
.
#علی_فاضلی_منفرد
#همجنسگراستیزی_از_جهل_است
#الی_خرسندفر
از اینستاگرام الی خرسندفر
@Tavaana_TavaanaTech
و کارکرد سکس را در تحقیر دیگری، تعریف کردهاید و بر مبنای آن فرودست را پدید آورده و اخلاق مد نظرتان را بر جامعه تحمیل کرده و از طریق آن انواع آسیب های روانی و اجتماعی، نظیر تجاوز را رقم زدهاید و دست بردار هم نیستید؟
.
این همه دنائت که در پسش از اخلاق دم میزنید را از کجا آوردهاید که چون کلیسای قرون وسطی که نمی پذیرفت زمین گرد است، نمیپذیرید که آدمی اگر چه با آلت جنسی منتسب به زنانه و مردانه به دنیا میآید اما در روند اجتماعی شدن است که در جهت تطبیق با هنجارهای مسلط، مرد یا زن میشود، با جهل مرکبی که دارید شش هزار قرن است به نام اخلاق و انسانیت هنجارهایی را به جامعه تحمیل کردهاید که بتوانید بر قدرت باشید و برای به قدرت ماندن چه قربانیها که نگرفتهاید.
.
نمیخواست خودش را با آنچه که شما میخواهد تعریف کند چرا نگذاشتید؟، شمایی که به قد ارزن نه دانش دارید و نه حتی تجربه زیسته ،اما در سایه نظام تبعیض چنان جسارتی یافته اید ،که حتی برای عرصه خصوصی آدمها بر اساس فهم ناقص خود نسخه میپیچید.
.
با شما هستم
شمایی که از وفاداران نظام تبعیض جنسیتی هستید و این روزها نیرنگ جدیدی هم یادگرفتهاید و مدام قرقره میکنید
من برابری خواه هستم ولی ....
.
آن” ولی“ کذایی تنها یک واژه نیست
در آن به قدر یک تاریخ قدرت طلبی
سلطه و انقیاد دیگری نهفته است، و آنی که معنای ستم را زندگی کرده است، پلشتی آن “ولی” را میفهمد.
اگر خود را برابریخواه میخوانی، به جای ولی و ملی، زین پس سکوت کن، ببین و بشنو
.
.
پ ن :بمیرم برات مادر 😔😔،لعنت به تفکری که این همه شور و زیبایی را خاک کرد
.
#علی_فاضلی_منفرد
#همجنسگراستیزی_از_جهل_است
#الی_خرسندفر
از اینستاگرام الی خرسندفر
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روز جمعه ۱۳ آبانماه مادر علی فاضلی، از کشتهشدگان اعتراضات در آمل که جمهوری اسلامی تلاش کرده بود او را بسیجی کشتهشده معرفی کند، در مراسم هفتمش بر سر مزار او قند میساید
#علی_فاضلی #آمل #مهسا_امینی #انقلاب_۱۴۰۱ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
#علی_فاضلی #آمل #مهسا_امینی #انقلاب_۱۴۰۱ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
علی فاضلی ۶ آبان ۱۴۰۱ با شلیک گلوله ماموران در آمل کشته شد. ماموران خانواده را مجبور کرده بودند برای تحویل پیکرش، بگویند بسیجی است ما خانواده و دوستان نزدیکاش بعدها آن را افشا کردند.
پروژه بسیجیسازی روی علی در حالی اجرا شد که دوستان و خانواده بارها از شرکت او در تظاهرات گفتهاند. انتشار تصاویر آخرین استوریهای اینستاگرام علی در شبکههای مجازی هم همین را میگفت.
کاربری در توییتر نوشت که علی هر هفته بر سر مزار غزاله چلابی میآمد و برای او گل میآورد. ویدیویی از رقص علی فاضلی نیز بارها در شبکههای اجتماعی منتشر شده است. حکومت همزمان با علی فاضلی، برای شهروند کشتهشده دیگری در آمل به نام «هادی چاکسری» سناریوی مشابهی پیاده کرده است
https://tavaana.org/fa/AliFA
#علی_فاضلی #آمل #مهسا_امینی #انقلاب_۱۴۰۱ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
پروژه بسیجیسازی روی علی در حالی اجرا شد که دوستان و خانواده بارها از شرکت او در تظاهرات گفتهاند. انتشار تصاویر آخرین استوریهای اینستاگرام علی در شبکههای مجازی هم همین را میگفت.
کاربری در توییتر نوشت که علی هر هفته بر سر مزار غزاله چلابی میآمد و برای او گل میآورد. ویدیویی از رقص علی فاضلی نیز بارها در شبکههای اجتماعی منتشر شده است. حکومت همزمان با علی فاضلی، برای شهروند کشتهشده دیگری در آمل به نام «هادی چاکسری» سناریوی مشابهی پیاده کرده است
https://tavaana.org/fa/AliFA
#علی_فاضلی #آمل #مهسا_امینی #انقلاب_۱۴۰۱ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حضور و بیتابی مادر جاویدنام علی فاضلی از جانباختگان راه آزادی، در امامزاده ابراهیم شهر آمل در لحظه تحویل سال
علی فاضلی ۵ آبان به دست سپاه شهر آمل در خیابان هراز آفتاب ۲۶ با اسلحه کلاشینکف به قتل رسید.
#علی_فاضلی #آمل #مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی #انقلاب_ملی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
علی فاضلی ۵ آبان به دست سپاه شهر آمل در خیابان هراز آفتاب ۲۶ با اسلحه کلاشینکف به قتل رسید.
#علی_فاضلی #آمل #مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی #انقلاب_ملی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
من #علی_فاضلی هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۵ آبان ماه ۱۴۰۱. بیست و نه سالم بود، متولد ۱ خرداد ماه ۱۳۷۲. فرزند حسن و پری، یه خواهرداشتم و یه برادر بنام خسرو و اهل و ساکن آمل در استان مازندران بودم. پدرم مذهبی و از هیأتیهای قدیمی آمل بود. لیسانس حسابداری داشتم و مشغول بکار. اهل ورزش و دوستدار فوتبال و تیم مورد علاقم هم پرسپولیس بود. اصولا آدم خوش خنده و شادی بودم و اهل بزن و برقص، هر کسی احتیاج به کمک داشت تا حد امکانم از جون و دل براش انجام میدادم.
با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی، وقتی مردم آمل هم به اعتراضات پیوستن منم از همون اول در کنارشون بودم و تو خیابونا فریاد آزادیخواهی سر میدادم. من یکی از لیدرهای تجمعات تو آمل بودم. میرفتم دانشگاه آمل بچه ها رو جمع میکردم حرف میزدم و میگفتم که چجوری تجمع کنیم و آتش انقلاب رو روشن نگاه داریم. روز ۵ آبان ماه ۱۴۰۱ روز بعد از چهلم مهسا بود، اون روز با دوستام قرار گذاشتیم که تا هوا تاریک شد جمع بشیم و هسته مرکزی اعتراضات رو تشکیل بدیم. قرار بود تو خیابون هراز که خیابون اصلی شهر بود و کوچه هاش آفتاب بودن جمع بشیم، من زودتر از بقیه رسیدم اونجا، تا ساعت هفت و نیم یه تعدادی جمع شدیم، میخواستیم حرکت کنیم به طرف فلکه آمل که یه دفعه یه عالمه گارد ویژه و موتورسوار و مامور ریختن و محاصرمون کردن. از دوطرف آفتاب بیست شش رو که تجمع کرده بودیم بستن، با گلوله ساچمه ای، باتوم و گلوله جنگی به مردم حمله ور شدن. اونا رو میزدن و کسانی که گیر میاوردن رو کشون کشون میبردن تو ماشین. ناگهان یکی از مزدورا توی شلوغی تو آفتاب ۳ با کلاشینکف از پشت بهم شلیک کرد، غرق در خون افتادم زمین. دوستام به خانوادم اطلاع دادن و سریع منو رسوندن بیمارستان شمال ولی اونا قبول نکردن که درمانم کنن چون تیر خورده بودم و از معترضین بودم! بعد منو بردن بیمارستان هفده شهریور ولی دیر شده بود…
برادرم خودشو رسوند بیمارستان کنار پیکر بیجون من فریاد میکشید «خدایا یعنی تمام؟؟ کی جوابگو هست؟
ل ع ن ت به خامنه ای! علی بهم گفته بود نیم ساعت میرم یه دور میزنم بعد میام خونه با هم مشروب بخوریم»…کادر درمان تمام سعیشونوکردن ولی من خون زیادی از دست داده بودم، بدنم تاب نیاورد و چشم از دنیا فرو بستم…
اونشب مزدورای رژیم من و #مهدی_چاکسری رو با گلوله جنگی کشتن…
بعد از کشته شدنم خانوادم متوجه شدن که نیروهای امنیتی میخوان جنازه منو بردارن ببرن و گروگان بگیرن به همین خاطر سریع جسدمو با خودشون بردن خونه! دو روز جنازه منو توی خونه نگه داشتن و دنبال گرفتن اجازه دفن بودن ولی مزدورا بهشون مجوز نمیدادن و اصرار داشتن جنازمو تحویل بگیرن. خواهر و برادرم ساعتها توی جلسه شورای تامین استان بودن ولی عاقبت مزدورا مادر و خواهرمو گروگان گرفتن تو فرمانداری تا پدرمو مجبور کنن هم جسد منو تحویل بده هم مصاحبه تلویزیونی و اعتراف اجباری بکنه. پدرمو مجبور کردن که بگه من در راه بازگشت از باشگاه توسط تروریستا کشته شدم! خانوادمو بشدت تهدید کردن و تو فشار گذاشتن که منو بسیجی معرفی کنن که توی عملیات تروریستی شهید شدم!! مرتب مزدورا رو میفرستادن خونمون که خانوادمو ساکت کنن. معاون سیاسی امنیتی استاندار مازندران گفت: «تو این حادثه نقش سرویسهای امنیتی به طور خاص سیا و موساد مشهوده»!!!
عاقبت با اعتراف اجباری پدرم روز جمعه ۸ آبان ۱۴۰۱ پیکر بیجون من در قطعه شهدای آمل امامزاده ابراهیم به عنوان «شهید بسیجی عملیات تروریستی» با حضور سنگین مزدورا و قاتلام و دوربین رسانه های حکومتی به خاک سپرده شد….
مراسم هفتم در تاریخ ۱۳ آبان ماه بر سر مزارم برگزار شد، توی اون مراسم مادر داغدارم روی سنگ قبرم قند میسايید و میگفت علی برات عروس ندارم ولی برات قند میسابم…برادرم هم با شیون میگفت: «على شرمندومه على علی مه ره ببخش علی »…
بعد از خاکسپاری خانوادم ساکت نموندن و تمام استوریهای ضد حکومتی منو منتشر کردن و سناریوهای ساختگی و جعل م ر گ منو نقش بر آب کردن. مامورای امنیتی از روزی که دیدن خانوادم زیر بار دروغاشون نمیرن شروع کردن به آزار و اذیتشون.
مراسم چهلم در تاریخ سه شنبه ۱۵ آذرماه برپا شد، مادرم حین عزاداری میگفت: «بچه ها جمع بشین و هلهله کنین، پسرم میاد به خدا میاد، نگین علی نمیاد.»
روز ۱ خرداد ماه ۱۴۰۲ خانوادم تولد ۳۰ سالگیمو بر سر مزارم با دل خون جشن گرفتن. مزدورا راههای منتهی به آرامستان رو بسته بودن و از ورود مردم که از سراسر مازندران (ساری، بابل، محمودآباد و قائمشهر) به محل اومده بودن جلوگیری کردن.
برای سالگرد کشته شدنم مزدورا به خانوادم گفتن فقط ۴۵ دقیقه اجازه برگزاری مراسم دارین. حتی نمیذاشتن دوستام بیان سر مزارم.
ادامه متن
https://tinyurl.com/bdfmn6v3
جمعآوری اطلاعات و تنظیم متن از خانم لعبت
loabatk
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی، وقتی مردم آمل هم به اعتراضات پیوستن منم از همون اول در کنارشون بودم و تو خیابونا فریاد آزادیخواهی سر میدادم. من یکی از لیدرهای تجمعات تو آمل بودم. میرفتم دانشگاه آمل بچه ها رو جمع میکردم حرف میزدم و میگفتم که چجوری تجمع کنیم و آتش انقلاب رو روشن نگاه داریم. روز ۵ آبان ماه ۱۴۰۱ روز بعد از چهلم مهسا بود، اون روز با دوستام قرار گذاشتیم که تا هوا تاریک شد جمع بشیم و هسته مرکزی اعتراضات رو تشکیل بدیم. قرار بود تو خیابون هراز که خیابون اصلی شهر بود و کوچه هاش آفتاب بودن جمع بشیم، من زودتر از بقیه رسیدم اونجا، تا ساعت هفت و نیم یه تعدادی جمع شدیم، میخواستیم حرکت کنیم به طرف فلکه آمل که یه دفعه یه عالمه گارد ویژه و موتورسوار و مامور ریختن و محاصرمون کردن. از دوطرف آفتاب بیست شش رو که تجمع کرده بودیم بستن، با گلوله ساچمه ای، باتوم و گلوله جنگی به مردم حمله ور شدن. اونا رو میزدن و کسانی که گیر میاوردن رو کشون کشون میبردن تو ماشین. ناگهان یکی از مزدورا توی شلوغی تو آفتاب ۳ با کلاشینکف از پشت بهم شلیک کرد، غرق در خون افتادم زمین. دوستام به خانوادم اطلاع دادن و سریع منو رسوندن بیمارستان شمال ولی اونا قبول نکردن که درمانم کنن چون تیر خورده بودم و از معترضین بودم! بعد منو بردن بیمارستان هفده شهریور ولی دیر شده بود…
برادرم خودشو رسوند بیمارستان کنار پیکر بیجون من فریاد میکشید «خدایا یعنی تمام؟؟ کی جوابگو هست؟
ل ع ن ت به خامنه ای! علی بهم گفته بود نیم ساعت میرم یه دور میزنم بعد میام خونه با هم مشروب بخوریم»…کادر درمان تمام سعیشونوکردن ولی من خون زیادی از دست داده بودم، بدنم تاب نیاورد و چشم از دنیا فرو بستم…
اونشب مزدورای رژیم من و #مهدی_چاکسری رو با گلوله جنگی کشتن…
بعد از کشته شدنم خانوادم متوجه شدن که نیروهای امنیتی میخوان جنازه منو بردارن ببرن و گروگان بگیرن به همین خاطر سریع جسدمو با خودشون بردن خونه! دو روز جنازه منو توی خونه نگه داشتن و دنبال گرفتن اجازه دفن بودن ولی مزدورا بهشون مجوز نمیدادن و اصرار داشتن جنازمو تحویل بگیرن. خواهر و برادرم ساعتها توی جلسه شورای تامین استان بودن ولی عاقبت مزدورا مادر و خواهرمو گروگان گرفتن تو فرمانداری تا پدرمو مجبور کنن هم جسد منو تحویل بده هم مصاحبه تلویزیونی و اعتراف اجباری بکنه. پدرمو مجبور کردن که بگه من در راه بازگشت از باشگاه توسط تروریستا کشته شدم! خانوادمو بشدت تهدید کردن و تو فشار گذاشتن که منو بسیجی معرفی کنن که توی عملیات تروریستی شهید شدم!! مرتب مزدورا رو میفرستادن خونمون که خانوادمو ساکت کنن. معاون سیاسی امنیتی استاندار مازندران گفت: «تو این حادثه نقش سرویسهای امنیتی به طور خاص سیا و موساد مشهوده»!!!
عاقبت با اعتراف اجباری پدرم روز جمعه ۸ آبان ۱۴۰۱ پیکر بیجون من در قطعه شهدای آمل امامزاده ابراهیم به عنوان «شهید بسیجی عملیات تروریستی» با حضور سنگین مزدورا و قاتلام و دوربین رسانه های حکومتی به خاک سپرده شد….
مراسم هفتم در تاریخ ۱۳ آبان ماه بر سر مزارم برگزار شد، توی اون مراسم مادر داغدارم روی سنگ قبرم قند میسايید و میگفت علی برات عروس ندارم ولی برات قند میسابم…برادرم هم با شیون میگفت: «على شرمندومه على علی مه ره ببخش علی »…
بعد از خاکسپاری خانوادم ساکت نموندن و تمام استوریهای ضد حکومتی منو منتشر کردن و سناریوهای ساختگی و جعل م ر گ منو نقش بر آب کردن. مامورای امنیتی از روزی که دیدن خانوادم زیر بار دروغاشون نمیرن شروع کردن به آزار و اذیتشون.
مراسم چهلم در تاریخ سه شنبه ۱۵ آذرماه برپا شد، مادرم حین عزاداری میگفت: «بچه ها جمع بشین و هلهله کنین، پسرم میاد به خدا میاد، نگین علی نمیاد.»
روز ۱ خرداد ماه ۱۴۰۲ خانوادم تولد ۳۰ سالگیمو بر سر مزارم با دل خون جشن گرفتن. مزدورا راههای منتهی به آرامستان رو بسته بودن و از ورود مردم که از سراسر مازندران (ساری، بابل، محمودآباد و قائمشهر) به محل اومده بودن جلوگیری کردن.
برای سالگرد کشته شدنم مزدورا به خانوادم گفتن فقط ۴۵ دقیقه اجازه برگزاری مراسم دارین. حتی نمیذاشتن دوستام بیان سر مزارم.
ادامه متن
https://tinyurl.com/bdfmn6v3
جمعآوری اطلاعات و تنظیم متن از خانم لعبت
loabatk
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech