Forwarded from گفتوشنود
«پرتره بانویی در آتش»
معرفی فیلم
در گزارش کوتاهی که مرحوم نجف دریابندری از دیدارش با برتراند راسل، فیلسوف مشهور انگلستان، نوشته بود، نکته هوشمندانهای بود؛ اینکه راسل گفته بود: همیشه یک فرهنگ مسلط در دوران اوج خودش، با آنچه که از خردهفرهنگهای مارجینال (حاشیه) میگیرد، غنیتر میشود؛ او به عنوان نمونهی بارز اشاره کرده بود که موزیک در ایالات متحده، با آنچه که سیاهان آفریقاییتبار تولید میکنند، غنیتر میشود.
فیلم پرتره بانویی در آتش (Portrait of a Lady on Fire) که ماجرای عشق نامتعارفی را میان دو زن روایت میکند، مانند اغلب داستانهایی از این دست، داستانهای عاشقانه جهان را غنیتر میکنند.
این داستان عاشقانه را چنان تماشا خواهید کرد که تو گویی کاملا تازه است! همان یک قصه عشق که حافظ اعتقاد داشت از هر زبان که بشنوی، نامکرر است و تازه جلوه میکند، اینجا گویی واقعا تازه شده است؛ واقعا نامکرر شده است! نه به جهت آنکه «غم عشق» همواره مشتاقانی دارد، بلکه به این جهت که فرم قصه، انگاری تازه شده باشد. علتش هم چیزی جز این نیست که اکنون گروههای بزرگ اجتماعی که آنها را به اصطلاح queer میخوانند قصههای کهن بشری را حال و هوای تازهای بخشیدهاند. مثالی دیگر از غنیشدن فرهنگ حاکم بر کلانشهرهای بزرگ، توسط گروههای حاشیهنشین جامعه…
یکی از آن شگردهای سینمایی که سکانسی از فیلم را تکاندهنده کرده است، لحظهای ست که کنار آتش جمع شدهاند و ناگهان همهچیز لطیف میشود! چهره مردم برمیگردد! نگاهها عمیقتر و لبها ترانهخوان میشود. درست در این صحنه که انگاری با پویاسازی تابلوهای نقاشی مواجهیم، نگاه دو چهره اصلی داستان با هم گره میخورد و چنان عمیق میشود، که درنمییابند دامن یکی از آنها آتش گرفته است. فیلم نام خود را از این صحنه میگیرد. این آتشِ به دامن سرایت کرده، نقطهی اوج درام است…
برای مطالعهی ادامهی این یادداشت به صفحهی گفتوشنود مراجعه کنید:
https://dialog.tavaana.org/portrait-of-a-lady-on-fire/
هفدهم می، روز بینالمللی مبارزه با ترس (فوبیا) از دگرباشی جنسیتیست. تیم پژوهشی گفتوشنود، به همهی علاقهمندان روایتهای عاشقانه، و همچنین به علاقهمندان به مطالعات کوییر و گروههای حاشیهای اجتماعی، تماشای این فیلم را توصیه میکند.
#دگرباشی_جنسی #دگرباشی_جنسیتی #دگرباشی #حاشیه #حاشیه_نشینی #مارجینال #مارجینالیسم #مدارا #رواداری
@Dialogue1402
معرفی فیلم
در گزارش کوتاهی که مرحوم نجف دریابندری از دیدارش با برتراند راسل، فیلسوف مشهور انگلستان، نوشته بود، نکته هوشمندانهای بود؛ اینکه راسل گفته بود: همیشه یک فرهنگ مسلط در دوران اوج خودش، با آنچه که از خردهفرهنگهای مارجینال (حاشیه) میگیرد، غنیتر میشود؛ او به عنوان نمونهی بارز اشاره کرده بود که موزیک در ایالات متحده، با آنچه که سیاهان آفریقاییتبار تولید میکنند، غنیتر میشود.
فیلم پرتره بانویی در آتش (Portrait of a Lady on Fire) که ماجرای عشق نامتعارفی را میان دو زن روایت میکند، مانند اغلب داستانهایی از این دست، داستانهای عاشقانه جهان را غنیتر میکنند.
این داستان عاشقانه را چنان تماشا خواهید کرد که تو گویی کاملا تازه است! همان یک قصه عشق که حافظ اعتقاد داشت از هر زبان که بشنوی، نامکرر است و تازه جلوه میکند، اینجا گویی واقعا تازه شده است؛ واقعا نامکرر شده است! نه به جهت آنکه «غم عشق» همواره مشتاقانی دارد، بلکه به این جهت که فرم قصه، انگاری تازه شده باشد. علتش هم چیزی جز این نیست که اکنون گروههای بزرگ اجتماعی که آنها را به اصطلاح queer میخوانند قصههای کهن بشری را حال و هوای تازهای بخشیدهاند. مثالی دیگر از غنیشدن فرهنگ حاکم بر کلانشهرهای بزرگ، توسط گروههای حاشیهنشین جامعه…
یکی از آن شگردهای سینمایی که سکانسی از فیلم را تکاندهنده کرده است، لحظهای ست که کنار آتش جمع شدهاند و ناگهان همهچیز لطیف میشود! چهره مردم برمیگردد! نگاهها عمیقتر و لبها ترانهخوان میشود. درست در این صحنه که انگاری با پویاسازی تابلوهای نقاشی مواجهیم، نگاه دو چهره اصلی داستان با هم گره میخورد و چنان عمیق میشود، که درنمییابند دامن یکی از آنها آتش گرفته است. فیلم نام خود را از این صحنه میگیرد. این آتشِ به دامن سرایت کرده، نقطهی اوج درام است…
برای مطالعهی ادامهی این یادداشت به صفحهی گفتوشنود مراجعه کنید:
https://dialog.tavaana.org/portrait-of-a-lady-on-fire/
هفدهم می، روز بینالمللی مبارزه با ترس (فوبیا) از دگرباشی جنسیتیست. تیم پژوهشی گفتوشنود، به همهی علاقهمندان روایتهای عاشقانه، و همچنین به علاقهمندان به مطالعات کوییر و گروههای حاشیهای اجتماعی، تماشای این فیلم را توصیه میکند.
#دگرباشی_جنسی #دگرباشی_جنسیتی #دگرباشی #حاشیه #حاشیه_نشینی #مارجینال #مارجینالیسم #مدارا #رواداری
@Dialogue1402
Forwarded from گفتوشنود
الیسا و مارسلا
معرفی فیلم
(برمبنای داستانی واقعی)
«راهبهها خود را زنان خداوند میدانند و هر کدام تلاش میکنند سوگلی سلطان باشند؛ اما سلطانی در کار نیست!…»
این را الیسا به مارسلا میگوید. مارسلا پرسیده بود زندگی در این مدرسه با راهبهها چطور است؟ الیسا که چند سالی بزرگتر است و در مدرسه بیشتر سابقه دارد، میگوید این زنها همه ناراضیاند. همه خود را همسران خداوند میدانند و سعی میکنند سوگلی سلطان باشند اما سلطانی در کار نیست.
مارسلا که متوجه زبان استعاری الیسا شده است، با تردید میپرسد: تو به خدا اعتقاد نداری؟ پاسخ الیسا قاطع است: من به کشیشها و راهبهها اعتقادی ندارم. نه به مریم باکره و نه به روحالقدس! من به خدا اعتقادی ندارم!
اما فیلم الیسا و مارسلا (Elisa y Marcela) درباره دو دختر جوان است که در ۱۹۰۱ عاشق یکدیگر میشوند و علیرغم ممنوعیت ازدواج میان همجنسها در اسپانیا و اغلب کشورهای جهان آن روزگار، با یکدیگر ازدواج میکنند. الیسا و مارسلا برای اولین بار در مدرسهای که هر دو در آن تحصیل میکردند در شهر لا کورونیا در منطقه گالیسیا واقع در شمال غربی اسپانیا با هم آشنا شدند. آنها هر دو به عنوان دانشآموز در این مدرسه مذهبی بودند و در آنجا بود که دوستی و سپس رابطه عاطفی میان آنها شکل گرفت. این رابطه در نهایت به ازدواج آنها منجر شد، ازدواجی که به دلیل شرایط خاص آن دوره و جامعه، مجبور شدند آن را با جعل هویت توسط الیسا انجام دهند.
الیسا، سیبیل میگذارد و لباس مردانه میپوشد و نام خود را با جعل مدارک به ماریو تغییر میدهد. این عمل زنانهپوشی و (یا) مردانهپوشی، transvestism نامیده میشود. ترانسوستیسم، که تاریخاً به آن «پوشیدن لباسهای جنس مخالف» گفته میشود، شامل پوشیدن لباسهایی است که سنتاً با جنس مخالف مرتبط هستند. این اصطلاح اغلب از دیگر رفتارهای مرتبط با هویت جنسیتی، مانند تراجنسیتی، متمایز میشود، زیرا ترانسوستیسم به طور خاص به عمل پوشیدن لباسهای جنس مخالف مربوط میشود، اغلب بدون تمایل به تغییر دائمی هویت جنسیتی خود…
برای مطالعهی ادامهی یادداشت به صفحهی گفتوشنود مراجعه کنید:
https://dialog.tavaana.org/elisa-y-marcela/
#مارجینال #مارجینالیسم #حاشیه #حاشیه_نشینی #رواداری #گفتگو #دگرباشی #دگرباشی_جنسی
@dialogue1402
معرفی فیلم
(برمبنای داستانی واقعی)
«راهبهها خود را زنان خداوند میدانند و هر کدام تلاش میکنند سوگلی سلطان باشند؛ اما سلطانی در کار نیست!…»
این را الیسا به مارسلا میگوید. مارسلا پرسیده بود زندگی در این مدرسه با راهبهها چطور است؟ الیسا که چند سالی بزرگتر است و در مدرسه بیشتر سابقه دارد، میگوید این زنها همه ناراضیاند. همه خود را همسران خداوند میدانند و سعی میکنند سوگلی سلطان باشند اما سلطانی در کار نیست.
مارسلا که متوجه زبان استعاری الیسا شده است، با تردید میپرسد: تو به خدا اعتقاد نداری؟ پاسخ الیسا قاطع است: من به کشیشها و راهبهها اعتقادی ندارم. نه به مریم باکره و نه به روحالقدس! من به خدا اعتقادی ندارم!
اما فیلم الیسا و مارسلا (Elisa y Marcela) درباره دو دختر جوان است که در ۱۹۰۱ عاشق یکدیگر میشوند و علیرغم ممنوعیت ازدواج میان همجنسها در اسپانیا و اغلب کشورهای جهان آن روزگار، با یکدیگر ازدواج میکنند. الیسا و مارسلا برای اولین بار در مدرسهای که هر دو در آن تحصیل میکردند در شهر لا کورونیا در منطقه گالیسیا واقع در شمال غربی اسپانیا با هم آشنا شدند. آنها هر دو به عنوان دانشآموز در این مدرسه مذهبی بودند و در آنجا بود که دوستی و سپس رابطه عاطفی میان آنها شکل گرفت. این رابطه در نهایت به ازدواج آنها منجر شد، ازدواجی که به دلیل شرایط خاص آن دوره و جامعه، مجبور شدند آن را با جعل هویت توسط الیسا انجام دهند.
الیسا، سیبیل میگذارد و لباس مردانه میپوشد و نام خود را با جعل مدارک به ماریو تغییر میدهد. این عمل زنانهپوشی و (یا) مردانهپوشی، transvestism نامیده میشود. ترانسوستیسم، که تاریخاً به آن «پوشیدن لباسهای جنس مخالف» گفته میشود، شامل پوشیدن لباسهایی است که سنتاً با جنس مخالف مرتبط هستند. این اصطلاح اغلب از دیگر رفتارهای مرتبط با هویت جنسیتی، مانند تراجنسیتی، متمایز میشود، زیرا ترانسوستیسم به طور خاص به عمل پوشیدن لباسهای جنس مخالف مربوط میشود، اغلب بدون تمایل به تغییر دائمی هویت جنسیتی خود…
برای مطالعهی ادامهی یادداشت به صفحهی گفتوشنود مراجعه کنید:
https://dialog.tavaana.org/elisa-y-marcela/
#مارجینال #مارجینالیسم #حاشیه #حاشیه_نشینی #رواداری #گفتگو #دگرباشی #دگرباشی_جنسی
@dialogue1402
Forwarded from گفتوشنود
@dialogue1402
«ترو بلاد»
معرفی سریال
ایده جانوری که از راه مکیدن خون انسانهای زنده، تغذیه میکند، در اساس ایدهای مسیحی بود. اولین نویسندهای که خونآشامها را وارد ادبیات مغربزمین کرد، به مفهوم «ضدمسیح» نظر داشت: مسیح کسیست که حواریانش از دست او شراب گرفتند و با شنیدن «بخورید! این خون من است!» در معنایی رمزآلود، در حیات معنوی او شریک شدند. مسیح، جان خود را فدیه کرد تا دیگران، پیراسته از گناهان خود، دوباره متولد شوند. به همین ترتیب، شریرترین موجود کسیست که از خون دیگران مینوشد، تا به زندگی نکبتبار خود بیافزاید.
اما در سریال «ترو بلاد»، ساختهی کمپانی آمریکایی HBO، شما با یک چهارچوب داستانی خلاقانه مواجه میشوید که بیش از اینکه از الهیات مسیحی معنا بگیرد، از گفتمانی مبتنی بر حقوق مدنی شهروندان در کلانشهرهای بزرگ، مایه میگیرد. در کلانشهرهای امروزی که مردم از قومیتهای مختلف، نژادهای مختلف، مذاهب مختلف و گرایشهای جنسی مختلف کنار هم جمع شده و دیوار به دیوار زندگی میکنند، محور قرار دادن مفهوم «حقوق شهروندی» به مراتب ضروریتر است تا هر نوع مفهوم یا ایده دیگری که اعتبار خود را از یک سنت تاریخی- ایدئولوژیک مشخص میگیرد.
یک شرکت ژاپنی موفق به بازسازی خون انسانی میشود. محصول این شرکت در فروشگاههای بزرگ به طور قانونی عرضه میگردد. در نتیجه، خونآشامها که قرنها به صورت یک گروه حاشیهای در زیرزمینها، پستوها و مقبرهها زندگی زیرپوستی داشتند، از حاشیهی حیات اجتماعی بیرون میآیند، و مطالبهی حقوق شهروندی میکنند. اغلب آنها فکر میکنند حالا که دیگر نیازی نیست به انسانها حمله کنند، میتوانند در کنار آنها زندگی مسالمتآمیز را تجربه کنند.
شما در کنار خونآشامها، گروههای اجتماعی غریبی مانند گرگنماها و تغییرشکلدهندهها را هم شاهد خواهید بود. آنها در کنار باورمندان به عقاید شمنی و جادویی، و همینطور دگرباشان جنسی، طیف وسیعی از تنوع انسانی را در عمل نمایش میدهند. سریال «ترو بلاد»، بهروزترین مباحث کلانشهرهای بزرگ را روایت میکند که علاوه بر خاصیت سرگرمکنندگی، مشحون از نکات عبرتآمیز در خصوص پیچیدگیهای زندگی اجتماعی انسانی در کلانشهرهای امروزیست.
https://dialog.tavaana.org/true-blood/
#رواداری #گفتگو #حقوق_مدنی #دیگری #دگرستیزی #اقلیت_ضعیف #مارجین #مارجینال
@dialogue1402
«ترو بلاد»
معرفی سریال
ایده جانوری که از راه مکیدن خون انسانهای زنده، تغذیه میکند، در اساس ایدهای مسیحی بود. اولین نویسندهای که خونآشامها را وارد ادبیات مغربزمین کرد، به مفهوم «ضدمسیح» نظر داشت: مسیح کسیست که حواریانش از دست او شراب گرفتند و با شنیدن «بخورید! این خون من است!» در معنایی رمزآلود، در حیات معنوی او شریک شدند. مسیح، جان خود را فدیه کرد تا دیگران، پیراسته از گناهان خود، دوباره متولد شوند. به همین ترتیب، شریرترین موجود کسیست که از خون دیگران مینوشد، تا به زندگی نکبتبار خود بیافزاید.
اما در سریال «ترو بلاد»، ساختهی کمپانی آمریکایی HBO، شما با یک چهارچوب داستانی خلاقانه مواجه میشوید که بیش از اینکه از الهیات مسیحی معنا بگیرد، از گفتمانی مبتنی بر حقوق مدنی شهروندان در کلانشهرهای بزرگ، مایه میگیرد. در کلانشهرهای امروزی که مردم از قومیتهای مختلف، نژادهای مختلف، مذاهب مختلف و گرایشهای جنسی مختلف کنار هم جمع شده و دیوار به دیوار زندگی میکنند، محور قرار دادن مفهوم «حقوق شهروندی» به مراتب ضروریتر است تا هر نوع مفهوم یا ایده دیگری که اعتبار خود را از یک سنت تاریخی- ایدئولوژیک مشخص میگیرد.
یک شرکت ژاپنی موفق به بازسازی خون انسانی میشود. محصول این شرکت در فروشگاههای بزرگ به طور قانونی عرضه میگردد. در نتیجه، خونآشامها که قرنها به صورت یک گروه حاشیهای در زیرزمینها، پستوها و مقبرهها زندگی زیرپوستی داشتند، از حاشیهی حیات اجتماعی بیرون میآیند، و مطالبهی حقوق شهروندی میکنند. اغلب آنها فکر میکنند حالا که دیگر نیازی نیست به انسانها حمله کنند، میتوانند در کنار آنها زندگی مسالمتآمیز را تجربه کنند.
شما در کنار خونآشامها، گروههای اجتماعی غریبی مانند گرگنماها و تغییرشکلدهندهها را هم شاهد خواهید بود. آنها در کنار باورمندان به عقاید شمنی و جادویی، و همینطور دگرباشان جنسی، طیف وسیعی از تنوع انسانی را در عمل نمایش میدهند. سریال «ترو بلاد»، بهروزترین مباحث کلانشهرهای بزرگ را روایت میکند که علاوه بر خاصیت سرگرمکنندگی، مشحون از نکات عبرتآمیز در خصوص پیچیدگیهای زندگی اجتماعی انسانی در کلانشهرهای امروزیست.
https://dialog.tavaana.org/true-blood/
#رواداری #گفتگو #حقوق_مدنی #دیگری #دگرستیزی #اقلیت_ضعیف #مارجین #مارجینال
@dialogue1402