حسین زمان: 13 سال است ممنوعالکارم
زمان تصریح کرد: هماکنون هیچ درآمدی ندارم و از ذخیرهها استفاده میکنم. اگر اوضاع بهتر شود میتوانم بروم در یکی از کافههای کیش بخوانم یا تاکسی بگیرم و به عنوان راننده تاکسی فعالیت کنم.
حسین زمان: 13 سال است ممنوعالکارم
حسین زمان - خواننده - میگوید که ۱۳ سال است به صورت غیررسمی از تمامی فعالیتهای فرهنگی و موسیقی محروم است.
زمان در گفتوگو با «ایلنا»، با اشاره به سالهای ممنوعالکاری خود گفت: در زمان مدیریت علی لاریجانی در صدا وسیما نامه مکتوبی به تمامی شبکهها و زیرمجموعهها ارسال شد که هیچ یک از آثار من اجازه پخش ندارد و دلیل آن حرفهای سیاسی بود که بیان کرده بودم.
وی افزود: از ۱۳ سال پیش نیز اجازه فعالیت و تولید آلبوم را ندارم. زمان احمدینژاد هم جلوی همه فعالیتهای من گرفته شده و هنوز هم ادامه دارد.
این خواننده اظهار کرد: حتی به کارهایی که خودم بخواهم تولید کنم اجازه انتشار نمیدهند. نمیتوانم نه آلبوم منتشر کنم نه کنسرت بگذارم و نه هیچ فعالیت دیگری داشته باشم.
زمان ادامه داد: بعد از سخنان سخنگوی وزیر ارشاد که گفت ما ممنوعالکار نداریم به وزیر نامه دادم و گفتم حداقل #صداقت داشته باشید و واقعیت را بگویید. #دروغ نگویید که ممنوعالکار نداریم.
وی با بیان اینکه حتی اجازه تدریس نیز ندارم، گفت: پیش از این حدود ۲۸ سال در #دانشگاه تدریس میکردم. آخرین بار عضو هیات علمی پردیس بینالمللی دانشگاه شریف بودم. از دو سال پیش هم نامه آمده که حق تدریس ندارم و امروز هم جلوی تدریسم گرفته شده و هم جلوی فعالیت هنریام. فقط مانده جلوی نفسم را بگیرند.
زمان تصریح کرد: هماکنون هیچ درآمدی ندارم و از ذخیرهها استفاده میکنم. اگر اوضاع بهتر شود میتوانم بروم در یکی از کافههای کیش بخوانم یا تاکسی بگیرم و به عنوان راننده تاکسی فعالیت کنم.
وی ادامه داد: برای فعالیت خود بسیار پیگیری کردم به گونهای که برخی تعجب میکنند چرا اینقدر پیگیرم. همین دو هفته پیش به دیدن طالبی (سرپرست دفتر #موسیقی) رفتم و باز هم به من اعلام شد که اجازه فعالیت ندارم. گفتم حداقل کتبی اعلام کنید اما هنوز بعد از دو هفته به من اعلام نشده است.
زمان افزود: من هیچ کار خلاف قانونی انجام ندادم بلکه فقط حرف زدم و ابراز عقیده کردم که آن هم در راستای وظیفه هنری خودم بود زیرا وظیفه #هنرمند آگاهیبخشی و #روشنگری است.
@Tavaana_TavaanaTech
زمان تصریح کرد: هماکنون هیچ درآمدی ندارم و از ذخیرهها استفاده میکنم. اگر اوضاع بهتر شود میتوانم بروم در یکی از کافههای کیش بخوانم یا تاکسی بگیرم و به عنوان راننده تاکسی فعالیت کنم.
حسین زمان: 13 سال است ممنوعالکارم
حسین زمان - خواننده - میگوید که ۱۳ سال است به صورت غیررسمی از تمامی فعالیتهای فرهنگی و موسیقی محروم است.
زمان در گفتوگو با «ایلنا»، با اشاره به سالهای ممنوعالکاری خود گفت: در زمان مدیریت علی لاریجانی در صدا وسیما نامه مکتوبی به تمامی شبکهها و زیرمجموعهها ارسال شد که هیچ یک از آثار من اجازه پخش ندارد و دلیل آن حرفهای سیاسی بود که بیان کرده بودم.
وی افزود: از ۱۳ سال پیش نیز اجازه فعالیت و تولید آلبوم را ندارم. زمان احمدینژاد هم جلوی همه فعالیتهای من گرفته شده و هنوز هم ادامه دارد.
این خواننده اظهار کرد: حتی به کارهایی که خودم بخواهم تولید کنم اجازه انتشار نمیدهند. نمیتوانم نه آلبوم منتشر کنم نه کنسرت بگذارم و نه هیچ فعالیت دیگری داشته باشم.
زمان ادامه داد: بعد از سخنان سخنگوی وزیر ارشاد که گفت ما ممنوعالکار نداریم به وزیر نامه دادم و گفتم حداقل #صداقت داشته باشید و واقعیت را بگویید. #دروغ نگویید که ممنوعالکار نداریم.
وی با بیان اینکه حتی اجازه تدریس نیز ندارم، گفت: پیش از این حدود ۲۸ سال در #دانشگاه تدریس میکردم. آخرین بار عضو هیات علمی پردیس بینالمللی دانشگاه شریف بودم. از دو سال پیش هم نامه آمده که حق تدریس ندارم و امروز هم جلوی تدریسم گرفته شده و هم جلوی فعالیت هنریام. فقط مانده جلوی نفسم را بگیرند.
زمان تصریح کرد: هماکنون هیچ درآمدی ندارم و از ذخیرهها استفاده میکنم. اگر اوضاع بهتر شود میتوانم بروم در یکی از کافههای کیش بخوانم یا تاکسی بگیرم و به عنوان راننده تاکسی فعالیت کنم.
وی ادامه داد: برای فعالیت خود بسیار پیگیری کردم به گونهای که برخی تعجب میکنند چرا اینقدر پیگیرم. همین دو هفته پیش به دیدن طالبی (سرپرست دفتر #موسیقی) رفتم و باز هم به من اعلام شد که اجازه فعالیت ندارم. گفتم حداقل کتبی اعلام کنید اما هنوز بعد از دو هفته به من اعلام نشده است.
زمان افزود: من هیچ کار خلاف قانونی انجام ندادم بلکه فقط حرف زدم و ابراز عقیده کردم که آن هم در راستای وظیفه هنری خودم بود زیرا وظیفه #هنرمند آگاهیبخشی و #روشنگری است.
@Tavaana_TavaanaTech
پرویز ثابتی، مدیر امنیت داخلی "ساواک" (سازمان اطلاعات و امنیت کشور در رژیم پهلوی) در کتاب خاطراتش با عنوان "دامگه حادثه" گفته که این سازمان برای کنترل آخوندهای مخالف، مدارکی از "فساد اخلاقی" آنها در قالب گرفتن عکس و ضبط صدا و فیلم تهیه و از این مدارک برای ترساندن و یا جلب همکاری آنها استفاده میکرده است.
او به طور مشخص به یکی از عملیات "ساواک" در سالهای ۱۳۴۶-۴۷ اشاره کرده که در آن ۵ نفر از واعظان معروف تهران به نامهای محمدتقی فلسفی، عبدالرضا حجازی، محمود قمی، جعفر شجونی، و محمدصادق لواسانی طعمهی #ساواک شدند.
ثابتی این ۵ نفر را از جمله آخوندهایی معرفی میکند که «در بالای منبر از پاکی و #طهارت و #صداقت و #اسلام و #ایمان صحبت میکردند» و در عین حال «خود #آلوده به #فساد بودند».
او در شرح ماجرا میگوید: «ماموریت اجرای عملیات در سازمان اطلاعات و امنیت تهران به کارمندی به نام عباس تهامی که تشنه اینگونه کارها بود و استعداد خوبی نیز در این زمینه داشت، محول شد. او منزل آبرومندی را اجاره کرد و سپس مامورین فنی در بعضی از اتاقهای آن دوربینهای متعدد تلویزیونی و عکسبرداری و میکروفونهای ضبط صوت تعبیه کردند. او دخترانی را استخدام کرده بود که عاشق کارهای پلیسی و ماجراجویانه بودند. با آنها موضوع را مطرح و منظور از تهیه عکس و فیلم را توضیح داده بود. یکی از این دخترها از خود استعداد بیشتر نشان داده و در عملیات بیشتر مورد استفاده قرار گرفته بود. روش کار هم این بود که این دختر به نحوی خود را به افراد مورد نظر نزدیک، و به عنوان اینکه مساله شرعی دارد با آنها ملاقات میکرد. او در ملاقات میگفت که همسر دارد اما همسرش از نظر #جنسی او را ارضا نمیکند و سه ماه سه ماه در سفر است. او وانمود میکرد که زنی آتشی مزاج است و میپرسید که از نظر #شرعی تکلیفش چیست. باید از شوهرش طلاق بگیرد یا بسوزد و بسازد؟ دخترک چون از #زیبایی نیز بهرهمند بود و گاهی از لای چادر، عشوهای نیز ابراز میکرد، امکان نداشت که تیرش به هدف نخورد و همهی سوژههایی که روی آنها کار میکرد، به دام افتادند.»
ثابتی ادامه میدهد: «دخترک پس از یک یا دو جلسه ملاقات موفق میشد آنها را به طرف خود جلب کند و چون عنوان میکرد از لحاظ مالی وضع مرفهی دارد و شوهرش نیز غالبا در سفرهای طولانی خارج و داخل کشور است، آنها تشویق میشدند به خانهاش بروند. همه ۵ نفر که اسمشان را اشاره کردم، به منزل دختر رفتند و از همهشان فیلم و عکس و نوار تهیه شد.»
وی محتوای فیلمها را نیز اینگونه توصیف میکند: «دختر طبق دستوری که داشت سعی میکرد در اتاقخواب حرکاتی بکند که سوژه هم متقابلا حرکات سبک و زنندهای انجام دهد. مثلا در #فیلم مربوط به #فلسفی، دختر عمامهی فلسفی را برداشت و ابتدا به سر خود گذاشت. بعد #لخت شد و عمامه را دور کمر خود پیچید و محل مخصوص خود را با آن پاک کرد. یا عمامه را به گردنشان پیچیده و آنها را به این طرف و آن طرف کشانده بود. و یا از #عمامه به عنوان توپ فوتبال و از عبا به عنوان چادر استفاده کرده بود و حرفهای رکیکی که #هتک #حیثیت آخوندها را میکرد، بین آنها رد و بدل شده بود. آخوندها هم انصافا از زبان در نمانده بودند و علیه هملباسها خود #شوخی و خوشمزگی کرده بودند. #دخترک بعضی از آنها را به #رقص و #مشروبخواری نیز واداشته بود.»
در این ویدئو، روایت جعفر شجونی ۸۳ ساله را از ماجرای احضارش به #ساواک و نشان دادن #فیلمها و عکسهایش به او میبینید. این ویدئو، بخشی از مصاحبهی #شجونی با برنامهی اینترنتی "دید در شب" با اجرای رضا #رشیدپور است.
منبع: Taghato
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
او به طور مشخص به یکی از عملیات "ساواک" در سالهای ۱۳۴۶-۴۷ اشاره کرده که در آن ۵ نفر از واعظان معروف تهران به نامهای محمدتقی فلسفی، عبدالرضا حجازی، محمود قمی، جعفر شجونی، و محمدصادق لواسانی طعمهی #ساواک شدند.
ثابتی این ۵ نفر را از جمله آخوندهایی معرفی میکند که «در بالای منبر از پاکی و #طهارت و #صداقت و #اسلام و #ایمان صحبت میکردند» و در عین حال «خود #آلوده به #فساد بودند».
او در شرح ماجرا میگوید: «ماموریت اجرای عملیات در سازمان اطلاعات و امنیت تهران به کارمندی به نام عباس تهامی که تشنه اینگونه کارها بود و استعداد خوبی نیز در این زمینه داشت، محول شد. او منزل آبرومندی را اجاره کرد و سپس مامورین فنی در بعضی از اتاقهای آن دوربینهای متعدد تلویزیونی و عکسبرداری و میکروفونهای ضبط صوت تعبیه کردند. او دخترانی را استخدام کرده بود که عاشق کارهای پلیسی و ماجراجویانه بودند. با آنها موضوع را مطرح و منظور از تهیه عکس و فیلم را توضیح داده بود. یکی از این دخترها از خود استعداد بیشتر نشان داده و در عملیات بیشتر مورد استفاده قرار گرفته بود. روش کار هم این بود که این دختر به نحوی خود را به افراد مورد نظر نزدیک، و به عنوان اینکه مساله شرعی دارد با آنها ملاقات میکرد. او در ملاقات میگفت که همسر دارد اما همسرش از نظر #جنسی او را ارضا نمیکند و سه ماه سه ماه در سفر است. او وانمود میکرد که زنی آتشی مزاج است و میپرسید که از نظر #شرعی تکلیفش چیست. باید از شوهرش طلاق بگیرد یا بسوزد و بسازد؟ دخترک چون از #زیبایی نیز بهرهمند بود و گاهی از لای چادر، عشوهای نیز ابراز میکرد، امکان نداشت که تیرش به هدف نخورد و همهی سوژههایی که روی آنها کار میکرد، به دام افتادند.»
ثابتی ادامه میدهد: «دخترک پس از یک یا دو جلسه ملاقات موفق میشد آنها را به طرف خود جلب کند و چون عنوان میکرد از لحاظ مالی وضع مرفهی دارد و شوهرش نیز غالبا در سفرهای طولانی خارج و داخل کشور است، آنها تشویق میشدند به خانهاش بروند. همه ۵ نفر که اسمشان را اشاره کردم، به منزل دختر رفتند و از همهشان فیلم و عکس و نوار تهیه شد.»
وی محتوای فیلمها را نیز اینگونه توصیف میکند: «دختر طبق دستوری که داشت سعی میکرد در اتاقخواب حرکاتی بکند که سوژه هم متقابلا حرکات سبک و زنندهای انجام دهد. مثلا در #فیلم مربوط به #فلسفی، دختر عمامهی فلسفی را برداشت و ابتدا به سر خود گذاشت. بعد #لخت شد و عمامه را دور کمر خود پیچید و محل مخصوص خود را با آن پاک کرد. یا عمامه را به گردنشان پیچیده و آنها را به این طرف و آن طرف کشانده بود. و یا از #عمامه به عنوان توپ فوتبال و از عبا به عنوان چادر استفاده کرده بود و حرفهای رکیکی که #هتک #حیثیت آخوندها را میکرد، بین آنها رد و بدل شده بود. آخوندها هم انصافا از زبان در نمانده بودند و علیه هملباسها خود #شوخی و خوشمزگی کرده بودند. #دخترک بعضی از آنها را به #رقص و #مشروبخواری نیز واداشته بود.»
در این ویدئو، روایت جعفر شجونی ۸۳ ساله را از ماجرای احضارش به #ساواک و نشان دادن #فیلمها و عکسهایش به او میبینید. این ویدئو، بخشی از مصاحبهی #شجونی با برنامهی اینترنتی "دید در شب" با اجرای رضا #رشیدپور است.
منبع: Taghato
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
جایزه یک میلیون دلاری "معلم جهان" به معلم فلسطینی رسید
به گزارش دویچهوله حنان الحروب، زن فلسطینی است که در کلاسهای درس خود از لزوم مبارزه و "نه گفتن" به خشونت میگوید. او برنده جایزه جهانی «معلم جهان» شد. پاپ فرانسیس نام او را اعلام و از تلاش وی تقدیر کرد.
حنان الحروب، معلم فلسطینی که در کمپهای پناهجویی بزرگ شده و به #دانشآموزان خود لزوم دوری از خشونت را آموزش میدهد، برندهی جایزهی یک میلیون دلاری معلم منتخب جهان شد.
به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس هیئت داوران این جایزه مهم و بینالمللی الحروب را از میان بیش از ۸هزار نامزد، لایق دریافت جایزه دانست.
حنان الحروب در منطقه مسکونی "البیره" در رامالله معلم مدرسهی ابتدایی است. روزی بچههایش در راه بازگشت از مدرسه شاهد تیراندازی به یک فلسطینی و قتل او بودند. او بعد از اینکه وحشت و هراس کودکاناش را دید، تصمیم گرفت معلم #مدرسه شود و به کودکان لزوم مبارزه با خشونت و دوری از اقدامات خشونتبار را آموزش دهد.
الحروب کتابی را باعنوان «بازی میکنیم و یاد میگیریم» به نگارش درآورده که در این کتاب بر اهمیت و نقش مهم بازی در کلاسهای درس، نقش کلاس درس در شکلگیری قابلیت #اعتماد، #صداقت و #احترام به #حقوق #دیگری تاکید کرده است.
او معتقد است آنچنان که باید به تاثیر دردناک و عمیق و ماندگار خشونتی که کودکان در مناطق درگیر بحران مشاهده میکنند، در بازتولید چرخهی #خشونت توجه نشده است و تلاش دارد گامی در راه مبارزه با تکرار چرخهی خشونت بردارد.
"جایزهی معلم جهان" در شهر دوبی در امارات متحده عربی به حنان الحروب اهدا شد. شیخ محمدبن الرشید آلمکتوم، حاکم دوبی، جایزه را به الحروب اهدا کرد.
الحروب بعد از دریافت جایزهبا خوشحالی گفت:« بسیار خوشنودم و هنوز باورم نمیشد که این افتخار نصیبم شد و پاپ فرانسیس نام مرا اعلام کرد.»
#الحروب همچنین گفت: «برای یک معلم عرب، یک زن، یک فلسطینی اینکه به اینجا میرسد و چنین جایزه مهمی را دریافت میکند، باورنکردنی است. این میتواند مثالی و انگیزهای برای بقیهی معلمها در سراسر دنیا باشد.»
این معلم #فلسطینی به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت که قصد دارد با پول جایزه یک بورس تحصیلی ویژهی کودکان محرومی تاسیس کند که قصد دارند #معلم شوند و در راه تربیت نسل بعدی #کودکان تلاش کنند.
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
به گزارش دویچهوله حنان الحروب، زن فلسطینی است که در کلاسهای درس خود از لزوم مبارزه و "نه گفتن" به خشونت میگوید. او برنده جایزه جهانی «معلم جهان» شد. پاپ فرانسیس نام او را اعلام و از تلاش وی تقدیر کرد.
حنان الحروب، معلم فلسطینی که در کمپهای پناهجویی بزرگ شده و به #دانشآموزان خود لزوم دوری از خشونت را آموزش میدهد، برندهی جایزهی یک میلیون دلاری معلم منتخب جهان شد.
به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس هیئت داوران این جایزه مهم و بینالمللی الحروب را از میان بیش از ۸هزار نامزد، لایق دریافت جایزه دانست.
حنان الحروب در منطقه مسکونی "البیره" در رامالله معلم مدرسهی ابتدایی است. روزی بچههایش در راه بازگشت از مدرسه شاهد تیراندازی به یک فلسطینی و قتل او بودند. او بعد از اینکه وحشت و هراس کودکاناش را دید، تصمیم گرفت معلم #مدرسه شود و به کودکان لزوم مبارزه با خشونت و دوری از اقدامات خشونتبار را آموزش دهد.
الحروب کتابی را باعنوان «بازی میکنیم و یاد میگیریم» به نگارش درآورده که در این کتاب بر اهمیت و نقش مهم بازی در کلاسهای درس، نقش کلاس درس در شکلگیری قابلیت #اعتماد، #صداقت و #احترام به #حقوق #دیگری تاکید کرده است.
او معتقد است آنچنان که باید به تاثیر دردناک و عمیق و ماندگار خشونتی که کودکان در مناطق درگیر بحران مشاهده میکنند، در بازتولید چرخهی #خشونت توجه نشده است و تلاش دارد گامی در راه مبارزه با تکرار چرخهی خشونت بردارد.
"جایزهی معلم جهان" در شهر دوبی در امارات متحده عربی به حنان الحروب اهدا شد. شیخ محمدبن الرشید آلمکتوم، حاکم دوبی، جایزه را به الحروب اهدا کرد.
الحروب بعد از دریافت جایزهبا خوشحالی گفت:« بسیار خوشنودم و هنوز باورم نمیشد که این افتخار نصیبم شد و پاپ فرانسیس نام مرا اعلام کرد.»
#الحروب همچنین گفت: «برای یک معلم عرب، یک زن، یک فلسطینی اینکه به اینجا میرسد و چنین جایزه مهمی را دریافت میکند، باورنکردنی است. این میتواند مثالی و انگیزهای برای بقیهی معلمها در سراسر دنیا باشد.»
این معلم #فلسطینی به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت که قصد دارد با پول جایزه یک بورس تحصیلی ویژهی کودکان محرومی تاسیس کند که قصد دارند #معلم شوند و در راه تربیت نسل بعدی #کودکان تلاش کنند.
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
نامهی نیمه تمام کروبی
«بیتردید در دست دشمن اسیر بودن و سخن درشت گفتن شجاعت است. نقد تیز و بُرّان دشمن، هنگامی که در دست او اسیر باشی، سخت است و شهامتطلبانه. اما شهامت بزرگتر وقتی است که کار نقد به ستمهایی برسد که خود ما هم - خواهی، نخواهی - در آن نقش داشتهایم.
آقای کروبی درست میگوید که «هیچ کس نباید به بهانه #مصلحت با ظلم همراه شود و یا در مقابل آن سکوت کند» و درست میگوید که «باید در مقابل اندیشه ای که با #انحصار قدرت غیرپاسخگو بدنبال حاکمیت تک صدایی است ایستاد.» اما رهبری آیتالله خامنهای، که نوک تیز حمله آقای کروبی متوجه آن است، آغاز تاریخ انحصار قدرت غیر پاسخگو و دیگر ستمها نیست. تاریخ این ستمها دیرینتر و پربرگ وبارتر است.
کروبی میگوید «به جرم هویدا کردن اسرار و دفاع از حقوق و آزادیهای مردم، بارها خانه و کاشانهام را ویران کردند، مورد ضرب و شتم قرار گرفتم، همهی نزدیکانم را تحت فشار قرار دادند». اما بعید است آقای #کروبی ندانند که فجایعی بیش از این و پیش از این هم در جمهوری اسلامی فراوان رخ داده است. یک قلمش همان #اعدام چند هزار زندانی است و ننگ زندانهای دههی شصت و بیخانمان کردن مردمی با عقاید متفاوت.
البته که در #زندان دشمنِ بی اصل و اصول بودن و از «همهی حقیقت» سخن گفتن، ممکن است مرز #شهامت طلبی را پشت سربگذارد و به وادی شهادتطلبی وارد شود. انتظاری برای شهادتطلبی نیست. همین میزان از شجاعت و صداقت کروبی ستودنی است، اما شجاعت و صداقتی است ناتمام.
آیا زمانی میرسد که این #صداقت و #شجاعت به تمام تاریخ جمهوری اسلامی هم تسری پیدا کند؟ بدون سرایت این نقد - و نه کینهپروری - شاید دلهایی خنک بشود و لبهایی به تحسین گشوده شود، اما چندان چیزی تغییر نخواهد کرد.»
برگرفته از فیسبوک حسین قاضیان،جامعهشناس
@Tavaana_TavaanaTech
«بیتردید در دست دشمن اسیر بودن و سخن درشت گفتن شجاعت است. نقد تیز و بُرّان دشمن، هنگامی که در دست او اسیر باشی، سخت است و شهامتطلبانه. اما شهامت بزرگتر وقتی است که کار نقد به ستمهایی برسد که خود ما هم - خواهی، نخواهی - در آن نقش داشتهایم.
آقای کروبی درست میگوید که «هیچ کس نباید به بهانه #مصلحت با ظلم همراه شود و یا در مقابل آن سکوت کند» و درست میگوید که «باید در مقابل اندیشه ای که با #انحصار قدرت غیرپاسخگو بدنبال حاکمیت تک صدایی است ایستاد.» اما رهبری آیتالله خامنهای، که نوک تیز حمله آقای کروبی متوجه آن است، آغاز تاریخ انحصار قدرت غیر پاسخگو و دیگر ستمها نیست. تاریخ این ستمها دیرینتر و پربرگ وبارتر است.
کروبی میگوید «به جرم هویدا کردن اسرار و دفاع از حقوق و آزادیهای مردم، بارها خانه و کاشانهام را ویران کردند، مورد ضرب و شتم قرار گرفتم، همهی نزدیکانم را تحت فشار قرار دادند». اما بعید است آقای #کروبی ندانند که فجایعی بیش از این و پیش از این هم در جمهوری اسلامی فراوان رخ داده است. یک قلمش همان #اعدام چند هزار زندانی است و ننگ زندانهای دههی شصت و بیخانمان کردن مردمی با عقاید متفاوت.
البته که در #زندان دشمنِ بی اصل و اصول بودن و از «همهی حقیقت» سخن گفتن، ممکن است مرز #شهامت طلبی را پشت سربگذارد و به وادی شهادتطلبی وارد شود. انتظاری برای شهادتطلبی نیست. همین میزان از شجاعت و صداقت کروبی ستودنی است، اما شجاعت و صداقتی است ناتمام.
آیا زمانی میرسد که این #صداقت و #شجاعت به تمام تاریخ جمهوری اسلامی هم تسری پیدا کند؟ بدون سرایت این نقد - و نه کینهپروری - شاید دلهایی خنک بشود و لبهایی به تحسین گشوده شود، اما چندان چیزی تغییر نخواهد کرد.»
برگرفته از فیسبوک حسین قاضیان،جامعهشناس
@Tavaana_TavaanaTech
روستای قوزلو سوپرمارکت لطفی جایی که برای خرید نیاز نیست صاحب مغازه را صدا بزنید یا منتظر شوید، هرچیزی را که لازم دارید برمی دارید و پولش را در صندوق میاندازید و میروید، به همین راحتی.
این روزها متنهای مختلفی در شبکه مجازی دست به دست میچرخد. یکی از همین متنها عنوان جالبی داشت که نوشته بود: «مغازهای با ۹۰ کلید.» پیگیر ماجرا میشوم باید این مغازهدار را پیدا کنم اگر واقعیت داشته باشد این یعنی هنوز اعتماد نمرده است و هنوز هم میشود به آدمهای اطراف اعتماد داشت. مغازه خواربار فروشی که همه اهالی روستا کلید آن را دارند.
برای پیدا کردنشان با افراد مختلفی تماس میگیرم و در نهایت شماره دهیار روستای قوزلو را پیدا میکنم «آصف رحیم زاده» دهیار این روستا با خوشرویی تمام سؤالهای من را میشنود و میگوید: همه این گفتهها درست است و این مغازه در همسایگی ما قرار دارد. با تردید باز میپرسم قضیه مغازهاش صحیح است، آیا همه مردم #روستا کلید این خواربارفروشی را دارند؟ میگوید: مطمئن باشید. سالها است که صاحب این مغازه همسایه ما است و ما نیز بارها از این مغازه خرید کردهایم.
در مورد تعداد ساکنان روستا سؤال میکنم و او ادامه میدهد: ۴۸۲ نفر در روستای قوزلو سکونت دارند یعنی حدود ۱۰۰ خانوار که اکثر این افراد مشتری آقای لطفی هستند. او بیشتر وقتها در مغازه نیست و ما هرچه را خواستیم برمی داریم یا بعداً هزینهاش را حساب میکنیم یا همان موقع در صندوق میاندازیم.
شماره تماس آقای لطفی را از ایشان میخواهم و خداحافظی میکنم، بارها تماس میگیرم اما هنوز جواب نمیدهد باز با دهیار تماس میگیرم میگوید مغازه باز است چند ساعتی صبر کنی خودش هم میآید جوابت را میدهد و در نهایت ساعت ۱۰ شب موفق میشوم با علی لطفی صاحب مغازهای که سفیر اعتماد و اطمینان است صحبت کنم. لطفی میگوید: حدود ۲۰ سالی است که سوپرمارکت را دایر کردهام از همان وقت قرار شده چه من باشم چه نباشم افراد میآیند خریدهایشان را میکنند و میروند.
وی ادامه میدهد: اکثر مواقع در روستا نیستم و صبحها برای انجام کارهایم از روستا خارج میشوم و عصر پس از بازگشت به روستا به کار کشاورزی هم مشغول میشوم اما مغازه هیچوقت تعطیل نیست. مردم برای خرید به مغازه میآیند و اگر پول داشتند آن را در صندوق میاندازند و میروند و اگر نه فهرست وسایل را در دفتر مغازه مینویسند و بدهیشان را ثبت میکنند و حتی اگر پولی لازم داشته باشند، پول مورد نیازشان را از صندوق برمی دارند و در دفتر یادداشت میکنند.
لطفی، اعتماد بین مشتری و خود را دو طرفه میداند و میگوید: نزدیک به ۱۰۰ خانواردرروستا مشتری من هستند اگر آنها در من اعتماد ایجاد نمیکردند امروز من بعد از ۲۰ سال در مغازه را باز نمیگذاشتم واین رفتار صحیح آنها بود که سالها به من امید داده است برای ادامه مسیری که انتخاب کردهام.وی در پاسخ به اینکه دیگر مغازههای روستا هم آیا مسیر شما را انتخاب کردهاند یا نه، اظهار میکند: تا حالا سوپرمارکتهای بسیاری اینجا باز شده است اما بعد از مدت کمی تعطیل شده است.
وی تأکید میکند: خواهش میکنم از جوانان این روستا تشکر کنید چرا که اگر پاکی، #صداقت و راستی این جوانان نبود امروز من با این #اطمینان مغازه را باز نگه نمیداشتم و الان همه خود صاحب مغازهاند. من هیچوقت در خانهام را هم به روی کسی نبستهام وقتی مراسم عروسی یا عزا برپاست در خانه ما به روی هم روستاییهایمان باز است و همه میتوانند استفاده کنند.
روزنامه ایران- شماره شماره پياپی ۶۲۱۷
@Tavaana_TavaanaTech
این روزها متنهای مختلفی در شبکه مجازی دست به دست میچرخد. یکی از همین متنها عنوان جالبی داشت که نوشته بود: «مغازهای با ۹۰ کلید.» پیگیر ماجرا میشوم باید این مغازهدار را پیدا کنم اگر واقعیت داشته باشد این یعنی هنوز اعتماد نمرده است و هنوز هم میشود به آدمهای اطراف اعتماد داشت. مغازه خواربار فروشی که همه اهالی روستا کلید آن را دارند.
برای پیدا کردنشان با افراد مختلفی تماس میگیرم و در نهایت شماره دهیار روستای قوزلو را پیدا میکنم «آصف رحیم زاده» دهیار این روستا با خوشرویی تمام سؤالهای من را میشنود و میگوید: همه این گفتهها درست است و این مغازه در همسایگی ما قرار دارد. با تردید باز میپرسم قضیه مغازهاش صحیح است، آیا همه مردم #روستا کلید این خواربارفروشی را دارند؟ میگوید: مطمئن باشید. سالها است که صاحب این مغازه همسایه ما است و ما نیز بارها از این مغازه خرید کردهایم.
در مورد تعداد ساکنان روستا سؤال میکنم و او ادامه میدهد: ۴۸۲ نفر در روستای قوزلو سکونت دارند یعنی حدود ۱۰۰ خانوار که اکثر این افراد مشتری آقای لطفی هستند. او بیشتر وقتها در مغازه نیست و ما هرچه را خواستیم برمی داریم یا بعداً هزینهاش را حساب میکنیم یا همان موقع در صندوق میاندازیم.
شماره تماس آقای لطفی را از ایشان میخواهم و خداحافظی میکنم، بارها تماس میگیرم اما هنوز جواب نمیدهد باز با دهیار تماس میگیرم میگوید مغازه باز است چند ساعتی صبر کنی خودش هم میآید جوابت را میدهد و در نهایت ساعت ۱۰ شب موفق میشوم با علی لطفی صاحب مغازهای که سفیر اعتماد و اطمینان است صحبت کنم. لطفی میگوید: حدود ۲۰ سالی است که سوپرمارکت را دایر کردهام از همان وقت قرار شده چه من باشم چه نباشم افراد میآیند خریدهایشان را میکنند و میروند.
وی ادامه میدهد: اکثر مواقع در روستا نیستم و صبحها برای انجام کارهایم از روستا خارج میشوم و عصر پس از بازگشت به روستا به کار کشاورزی هم مشغول میشوم اما مغازه هیچوقت تعطیل نیست. مردم برای خرید به مغازه میآیند و اگر پول داشتند آن را در صندوق میاندازند و میروند و اگر نه فهرست وسایل را در دفتر مغازه مینویسند و بدهیشان را ثبت میکنند و حتی اگر پولی لازم داشته باشند، پول مورد نیازشان را از صندوق برمی دارند و در دفتر یادداشت میکنند.
لطفی، اعتماد بین مشتری و خود را دو طرفه میداند و میگوید: نزدیک به ۱۰۰ خانواردرروستا مشتری من هستند اگر آنها در من اعتماد ایجاد نمیکردند امروز من بعد از ۲۰ سال در مغازه را باز نمیگذاشتم واین رفتار صحیح آنها بود که سالها به من امید داده است برای ادامه مسیری که انتخاب کردهام.وی در پاسخ به اینکه دیگر مغازههای روستا هم آیا مسیر شما را انتخاب کردهاند یا نه، اظهار میکند: تا حالا سوپرمارکتهای بسیاری اینجا باز شده است اما بعد از مدت کمی تعطیل شده است.
وی تأکید میکند: خواهش میکنم از جوانان این روستا تشکر کنید چرا که اگر پاکی، #صداقت و راستی این جوانان نبود امروز من با این #اطمینان مغازه را باز نگه نمیداشتم و الان همه خود صاحب مغازهاند. من هیچوقت در خانهام را هم به روی کسی نبستهام وقتی مراسم عروسی یا عزا برپاست در خانه ما به روی هم روستاییهایمان باز است و همه میتوانند استفاده کنند.
روزنامه ایران- شماره شماره پياپی ۶۲۱۷
@Tavaana_TavaanaTech
زادروز ِ فریدون فرخزاد، «خنیاگر در خون»
goo.gl/QVpbGv
گه ملحد و گه دهری و کافر باشد
گه دشمن خلق و فتنهپرور باشد
باید بچشد عذاب تنهایی را
مردی که ز عصر خود فراتر باشد
افرادی در تاریخ هستند که به راستی مصداق ِ این رباعی زیبای دکتر شفیعی کدکنی هستند. انسانهایی که میتوانند اندکی سر از زیر لحاف محیط بیرون بیاورند و کمی آنسوتر را ببینند. فریدون فرخزاد به راستی یکی از این افراد میتواند باشد.
مردی که شکل خودش بود. زندگی ِ شرافتمندانهای کرد و در نهایت تاوان این صداقت و «فراتر از عصر خود بودن» را با خونش داد.
فریدون فرخزاد پانزدهم مهرماه ۱۳۱۷ در تهران، چهار راه گمرک تهران از پدری کاشانی و مادری کاشانیتبار به دنیا آمد.
در آلمان، فریدون حقوق سیاسی خواند. پایاننامهی دکترای علوم سیاسی خود را در باب تاثیر مارکس، فیلسوف و جامعهشناس آلمانی بر کلیسا و حکومت آلمان شرقی نوشت و در نهایت از دانشگاه مونیخ فارغالتحصیل شد. آنچه اما موجب شهرت فریدون فرخزاد میان مردم شد نه تحصیلاتش در علوم سیاسی و تخصص در این رشته که «میخک نقرهای» شد. میخک نقرهای نام مجموعه «شو»هایی بود که فرخزاد در تلویزیون ایران اجرا میکرد.
...
فروغ فرخزاد، خواهرش در نامهای از او خواست که به ایران بازنگردد:
«احمق نباش و فکر مشاغل و غیره را از سرت بیرون کن. تو نمیدانی. مگر من اینجا چه شدهام که تو میخواهی بشوی؟ دو سال است که به آلمانی شعر میگویی و برای خودت آدمی شدهای. من ده سال است که شعر میگویم و هنوز احتیاج به ۵۰ تومان دارم باید سر خود را بگیرم و از بدبختی گریه کنم.»
فریدون علاوه بر تحصیل در علوم سیاسی در آلمان، به زبان آلمانی شعر نیز میسرود. شعرهایی که در محیط ادبی آلمان جای پای خود را بازکرده بودند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فریدون فرخزاد به دادگاههای انقلاب اسلامی احضار شد . برای مدت کوتاهی نیز بازداشت شد و پس از مدت کوتاهی مجبور به مهاجرت از ایران شد.
....
فریدون فرخزاد بیتاب دیدار مادر بود. مادر بیمار بود و فریدون مشتاق دیدار مادر. پوران فرخزاد این عشق را اینگونه میگوید:
«وقتی [فریدون] میرفت استرالیا، هواپیمای استرالیا از روی تهران رد میشد. یک کارت برای من داده بود همهاش اشک بود، برخی جملاتش را نمیتوانستم بخوانم. در آن نوشته بود: پوران جان وقتی رسیدم آسمان تهران، میخواستم پنجره را باز کنم و خودم را از بالا بندازم پایین، روی خونهمون روی مامان روی تو روی ایران روی همه چیز به چه دلیل من نباید تو وطنم زندگی کنم؟ توی خونهم، پیش خانوادهام.»
آنچه در نهایت شرایط را برای قتل فریدون فراهم کرد همین دلتنگی برای مادر و شوق دیدار مادر بود.
اسماعیل پوروالی، روزنامهنگار قدیمی اینگونه روایت میکند:
«فرخزاد از طریق یک فرشفروش ایرانی مقیم فرانکفورت که بسیار به او اظهار دوستی میکرد با غلامی، یکی از مسئولان ایستگاه وزارت اطلاعات در آلمان که به عنوان دبیر سوم در سفارت رژیم کار میکرد، دیدار کوتاهی در نمایشگاه فرشفروش مورد بحث داشت. غلامی و همکارش اصولی چند بار با فرخزاد ملاقات کردند. آنها به او وعده دادند کار سفر مادرش را بهراحتی درست کنند و حتی در یکی از ملاقاتها به فرخزاد گفتند خود رفسنجانی در جریان است و دستور داده گذرنامه برای وی صادر شود؛ و برای اطمینان خاطر بیشتر، فرخزاد میتواند به اتفاق یک تیم از خبرنگاران آلمانی به ایران رود، مادرش را ببینند و بدون مشکلی به خارج بیاید.» ...
زندگی فرخزاد و ماجرای قتل او را در لینک زیر بخوانید:
https://goo.gl/Swf5xv
@Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/QVpbGv
گه ملحد و گه دهری و کافر باشد
گه دشمن خلق و فتنهپرور باشد
باید بچشد عذاب تنهایی را
مردی که ز عصر خود فراتر باشد
افرادی در تاریخ هستند که به راستی مصداق ِ این رباعی زیبای دکتر شفیعی کدکنی هستند. انسانهایی که میتوانند اندکی سر از زیر لحاف محیط بیرون بیاورند و کمی آنسوتر را ببینند. فریدون فرخزاد به راستی یکی از این افراد میتواند باشد.
مردی که شکل خودش بود. زندگی ِ شرافتمندانهای کرد و در نهایت تاوان این صداقت و «فراتر از عصر خود بودن» را با خونش داد.
فریدون فرخزاد پانزدهم مهرماه ۱۳۱۷ در تهران، چهار راه گمرک تهران از پدری کاشانی و مادری کاشانیتبار به دنیا آمد.
در آلمان، فریدون حقوق سیاسی خواند. پایاننامهی دکترای علوم سیاسی خود را در باب تاثیر مارکس، فیلسوف و جامعهشناس آلمانی بر کلیسا و حکومت آلمان شرقی نوشت و در نهایت از دانشگاه مونیخ فارغالتحصیل شد. آنچه اما موجب شهرت فریدون فرخزاد میان مردم شد نه تحصیلاتش در علوم سیاسی و تخصص در این رشته که «میخک نقرهای» شد. میخک نقرهای نام مجموعه «شو»هایی بود که فرخزاد در تلویزیون ایران اجرا میکرد.
...
فروغ فرخزاد، خواهرش در نامهای از او خواست که به ایران بازنگردد:
«احمق نباش و فکر مشاغل و غیره را از سرت بیرون کن. تو نمیدانی. مگر من اینجا چه شدهام که تو میخواهی بشوی؟ دو سال است که به آلمانی شعر میگویی و برای خودت آدمی شدهای. من ده سال است که شعر میگویم و هنوز احتیاج به ۵۰ تومان دارم باید سر خود را بگیرم و از بدبختی گریه کنم.»
فریدون علاوه بر تحصیل در علوم سیاسی در آلمان، به زبان آلمانی شعر نیز میسرود. شعرهایی که در محیط ادبی آلمان جای پای خود را بازکرده بودند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فریدون فرخزاد به دادگاههای انقلاب اسلامی احضار شد . برای مدت کوتاهی نیز بازداشت شد و پس از مدت کوتاهی مجبور به مهاجرت از ایران شد.
....
فریدون فرخزاد بیتاب دیدار مادر بود. مادر بیمار بود و فریدون مشتاق دیدار مادر. پوران فرخزاد این عشق را اینگونه میگوید:
«وقتی [فریدون] میرفت استرالیا، هواپیمای استرالیا از روی تهران رد میشد. یک کارت برای من داده بود همهاش اشک بود، برخی جملاتش را نمیتوانستم بخوانم. در آن نوشته بود: پوران جان وقتی رسیدم آسمان تهران، میخواستم پنجره را باز کنم و خودم را از بالا بندازم پایین، روی خونهمون روی مامان روی تو روی ایران روی همه چیز به چه دلیل من نباید تو وطنم زندگی کنم؟ توی خونهم، پیش خانوادهام.»
آنچه در نهایت شرایط را برای قتل فریدون فراهم کرد همین دلتنگی برای مادر و شوق دیدار مادر بود.
اسماعیل پوروالی، روزنامهنگار قدیمی اینگونه روایت میکند:
«فرخزاد از طریق یک فرشفروش ایرانی مقیم فرانکفورت که بسیار به او اظهار دوستی میکرد با غلامی، یکی از مسئولان ایستگاه وزارت اطلاعات در آلمان که به عنوان دبیر سوم در سفارت رژیم کار میکرد، دیدار کوتاهی در نمایشگاه فرشفروش مورد بحث داشت. غلامی و همکارش اصولی چند بار با فرخزاد ملاقات کردند. آنها به او وعده دادند کار سفر مادرش را بهراحتی درست کنند و حتی در یکی از ملاقاتها به فرخزاد گفتند خود رفسنجانی در جریان است و دستور داده گذرنامه برای وی صادر شود؛ و برای اطمینان خاطر بیشتر، فرخزاد میتواند به اتفاق یک تیم از خبرنگاران آلمانی به ایران رود، مادرش را ببینند و بدون مشکلی به خارج بیاید.» ...
زندگی فرخزاد و ماجرای قتل او را در لینک زیر بخوانید:
https://goo.gl/Swf5xv
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. زادروز ِ فریدون فرخزاد، «خنیاگر در خون» . گه ملحد و گه دهری و کافر باشد گه دشمن خلق و فتنهپرور باشد باید بچشد عذاب تنهایی را مردی که ز عصر خود فراتر باشد . افرادی در تاریخ هستند که به راستی مصداق ِ این رباعی زیبای دکتر شفیعی کدکنی هستند. انسانهایی که…
Forwarded from آموزشکده توانا
پرویز ثابتی، مدیر امنیت داخلی "ساواک" (سازمان اطلاعات و امنیت کشور در رژیم پهلوی) در کتاب خاطراتش با عنوان "دامگه حادثه" گفته که این سازمان برای کنترل آخوندهای مخالف، مدارکی از "فساد اخلاقی" آنها در قالب گرفتن عکس و ضبط صدا و فیلم تهیه و از این مدارک برای ترساندن و یا جلب همکاری آنها استفاده میکرده است.
او به طور مشخص به یکی از عملیات "ساواک" در سالهای ۱۳۴۶-۴۷ اشاره کرده که در آن ۵ نفر از واعظان معروف تهران به نامهای محمدتقی فلسفی، عبدالرضا حجازی، محمود قمی، جعفر شجونی، و محمدصادق لواسانی طعمهی #ساواک شدند.
ثابتی این ۵ نفر را از جمله آخوندهایی معرفی میکند که «در بالای منبر از پاکی و #طهارت و #صداقت و #اسلام و #ایمان صحبت میکردند» و در عین حال «خود #آلوده به #فساد بودند».
او در شرح ماجرا میگوید: «ماموریت اجرای عملیات در سازمان اطلاعات و امنیت تهران به کارمندی به نام عباس تهامی که تشنه اینگونه کارها بود و استعداد خوبی نیز در این زمینه داشت، محول شد. او منزل آبرومندی را اجاره کرد و سپس مامورین فنی در بعضی از اتاقهای آن دوربینهای متعدد تلویزیونی و عکسبرداری و میکروفونهای ضبط صوت تعبیه کردند. او دخترانی را استخدام کرده بود که عاشق کارهای پلیسی و ماجراجویانه بودند. با آنها موضوع را مطرح و منظور از تهیه عکس و فیلم را توضیح داده بود. یکی از این دخترها از خود استعداد بیشتر نشان داده و در عملیات بیشتر مورد استفاده قرار گرفته بود. روش کار هم این بود که این دختر به نحوی خود را به افراد مورد نظر نزدیک، و به عنوان اینکه مساله شرعی دارد با آنها ملاقات میکرد. او در ملاقات میگفت که همسر دارد اما همسرش از نظر #جنسی او را ارضا نمیکند و سه ماه سه ماه در سفر است. او وانمود میکرد که زنی آتشی مزاج است و میپرسید که از نظر #شرعی تکلیفش چیست. باید از شوهرش طلاق بگیرد یا بسوزد و بسازد؟ دخترک چون از #زیبایی نیز بهرهمند بود و گاهی از لای چادر، عشوهای نیز ابراز میکرد، امکان نداشت که تیرش به هدف نخورد و همهی سوژههایی که روی آنها کار میکرد، به دام افتادند.»
ثابتی ادامه میدهد: «دخترک پس از یک یا دو جلسه ملاقات موفق میشد آنها را به طرف خود جلب کند و چون عنوان میکرد از لحاظ مالی وضع مرفهی دارد و شوهرش نیز غالبا در سفرهای طولانی خارج و داخل کشور است، آنها تشویق میشدند به خانهاش بروند. همه ۵ نفر که اسمشان را اشاره کردم، به منزل دختر رفتند و از همهشان فیلم و عکس و نوار تهیه شد.»
وی محتوای فیلمها را نیز اینگونه توصیف میکند: «دختر طبق دستوری که داشت سعی میکرد در اتاقخواب حرکاتی بکند که سوژه هم متقابلا حرکات سبک و زنندهای انجام دهد. مثلا در #فیلم مربوط به #فلسفی، دختر عمامهی فلسفی را برداشت و ابتدا به سر خود گذاشت. بعد #لخت شد و عمامه را دور کمر خود پیچید و محل مخصوص خود را با آن پاک کرد. یا عمامه را به گردنشان پیچیده و آنها را به این طرف و آن طرف کشانده بود. و یا از #عمامه به عنوان توپ فوتبال و از عبا به عنوان چادر استفاده کرده بود و حرفهای رکیکی که #هتک #حیثیت آخوندها را میکرد، بین آنها رد و بدل شده بود. آخوندها هم انصافا از زبان در نمانده بودند و علیه هملباسها خود #شوخی و خوشمزگی کرده بودند. #دخترک بعضی از آنها را به #رقص و #مشروبخواری نیز واداشته بود.»
در این ویدئو، روایت جعفر شجونی ۸۳ ساله را از ماجرای احضارش به #ساواک و نشان دادن #فیلمها و عکسهایش به او میبینید. این ویدئو، بخشی از مصاحبهی #شجونی با برنامهی اینترنتی "دید در شب" با اجرای رضا #رشیدپور است.
منبع: Taghato
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
او به طور مشخص به یکی از عملیات "ساواک" در سالهای ۱۳۴۶-۴۷ اشاره کرده که در آن ۵ نفر از واعظان معروف تهران به نامهای محمدتقی فلسفی، عبدالرضا حجازی، محمود قمی، جعفر شجونی، و محمدصادق لواسانی طعمهی #ساواک شدند.
ثابتی این ۵ نفر را از جمله آخوندهایی معرفی میکند که «در بالای منبر از پاکی و #طهارت و #صداقت و #اسلام و #ایمان صحبت میکردند» و در عین حال «خود #آلوده به #فساد بودند».
او در شرح ماجرا میگوید: «ماموریت اجرای عملیات در سازمان اطلاعات و امنیت تهران به کارمندی به نام عباس تهامی که تشنه اینگونه کارها بود و استعداد خوبی نیز در این زمینه داشت، محول شد. او منزل آبرومندی را اجاره کرد و سپس مامورین فنی در بعضی از اتاقهای آن دوربینهای متعدد تلویزیونی و عکسبرداری و میکروفونهای ضبط صوت تعبیه کردند. او دخترانی را استخدام کرده بود که عاشق کارهای پلیسی و ماجراجویانه بودند. با آنها موضوع را مطرح و منظور از تهیه عکس و فیلم را توضیح داده بود. یکی از این دخترها از خود استعداد بیشتر نشان داده و در عملیات بیشتر مورد استفاده قرار گرفته بود. روش کار هم این بود که این دختر به نحوی خود را به افراد مورد نظر نزدیک، و به عنوان اینکه مساله شرعی دارد با آنها ملاقات میکرد. او در ملاقات میگفت که همسر دارد اما همسرش از نظر #جنسی او را ارضا نمیکند و سه ماه سه ماه در سفر است. او وانمود میکرد که زنی آتشی مزاج است و میپرسید که از نظر #شرعی تکلیفش چیست. باید از شوهرش طلاق بگیرد یا بسوزد و بسازد؟ دخترک چون از #زیبایی نیز بهرهمند بود و گاهی از لای چادر، عشوهای نیز ابراز میکرد، امکان نداشت که تیرش به هدف نخورد و همهی سوژههایی که روی آنها کار میکرد، به دام افتادند.»
ثابتی ادامه میدهد: «دخترک پس از یک یا دو جلسه ملاقات موفق میشد آنها را به طرف خود جلب کند و چون عنوان میکرد از لحاظ مالی وضع مرفهی دارد و شوهرش نیز غالبا در سفرهای طولانی خارج و داخل کشور است، آنها تشویق میشدند به خانهاش بروند. همه ۵ نفر که اسمشان را اشاره کردم، به منزل دختر رفتند و از همهشان فیلم و عکس و نوار تهیه شد.»
وی محتوای فیلمها را نیز اینگونه توصیف میکند: «دختر طبق دستوری که داشت سعی میکرد در اتاقخواب حرکاتی بکند که سوژه هم متقابلا حرکات سبک و زنندهای انجام دهد. مثلا در #فیلم مربوط به #فلسفی، دختر عمامهی فلسفی را برداشت و ابتدا به سر خود گذاشت. بعد #لخت شد و عمامه را دور کمر خود پیچید و محل مخصوص خود را با آن پاک کرد. یا عمامه را به گردنشان پیچیده و آنها را به این طرف و آن طرف کشانده بود. و یا از #عمامه به عنوان توپ فوتبال و از عبا به عنوان چادر استفاده کرده بود و حرفهای رکیکی که #هتک #حیثیت آخوندها را میکرد، بین آنها رد و بدل شده بود. آخوندها هم انصافا از زبان در نمانده بودند و علیه هملباسها خود #شوخی و خوشمزگی کرده بودند. #دخترک بعضی از آنها را به #رقص و #مشروبخواری نیز واداشته بود.»
در این ویدئو، روایت جعفر شجونی ۸۳ ساله را از ماجرای احضارش به #ساواک و نشان دادن #فیلمها و عکسهایش به او میبینید. این ویدئو، بخشی از مصاحبهی #شجونی با برنامهی اینترنتی "دید در شب" با اجرای رضا #رشیدپور است.
منبع: Taghato
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای جاویدنام ستار بهشتی، وبلاگنویس مستقل
انیمیشن از علی شافعی
- صدای ستار بهشتی
#ستاربهشتی #ستار_بهشتی #انسان #آزاده #صداقت #راستی #شجاع #کارگر #وبلاگ_نویس #گوهر_عشقی #گوهرعشقی✌ #گوهرعشقی #ایران #مادر #شیر_و_خورشید #شیروخورشید #sattarbeheshti #gohareshghi #iran
#انیمیشن #علی_شافعی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
انیمیشن از علی شافعی
- صدای ستار بهشتی
#ستاربهشتی #ستار_بهشتی #انسان #آزاده #صداقت #راستی #شجاع #کارگر #وبلاگ_نویس #گوهر_عشقی #گوهرعشقی✌ #گوهرعشقی #ایران #مادر #شیر_و_خورشید #شیروخورشید #sattarbeheshti #gohareshghi #iran
#انیمیشن #علی_شافعی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech