زادروز نادر نادرپور
نادر نادرپور، #شاعر و #نویسنده و #مترجم سرشناس ایرانی و از اعضای #کانون_نویسندگان ایران در ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در تهران به دنیا آمد.
از نادرپور یازده دفتر شعر باقی مانده است. آنچه نادرپور را بر سر زبانها انداخت شعری بود با نام «قم» که در سال ۱۳۳۱ سروده شد:
«چندین هزار زن
چندین هزار مرد
زنها لچک به سر
مردان عبا به دوش
یک گنبد طلا
با لکلکان پیر
یک باغ بیصفا
با چند تکدرخت
از خندهها تهی
وز گفتهها خموش
یک حوض نیمهپر
با آب سبز رنگ
چندین کلاغ پیر
برتودههای سنگ
انبوه سائلان
در هر قدم براه
عمامهها سفید
رخسارهها سیاه»
نادر نادرپور از قبل از انقلاب با انقلاب مذهبی مشکل داشت. او در گفتوگویی که سالها بعد با سیمین بهبهانی شاعر نامآوازه دارد و در یکی از تلویزیونهای بروممرزی پخش شده میگوید که دلیل مخالفتش با انقلاب مذهبی این بوده که از همان ابتدا میدیده که این انقلاب، انحراف از مسیر آزادیخواهیای بوده است که گذشتگان ما در انقلاب مشروطه خواهان آن بودهاند. (نقل به مضمون) نادر نادرپور در روز جمعه ۲۹ بهمنماه ۱۳۷۸ در شهر لسآنجلس درگذشت. از مجموعهی اشعار نادرپور میتوان به «چشمها و دستها»، «دختر جام»، «شعر انگور»، «سرمهی خورشید»، «گیاه و سنگ نه،آتش»، «خون و خاکستر» و … اشاره کرد.
پس از انقلاب نادر نادرپور مانند بسیاری از #هنرمندان و #شاعران و #نویسندگان و... از ایران مهاجرت کرد. مهاجرتی که دیگر بازگشتی نداشت.
شعر «کهندیارا» که #داریوش اقبالی نیز آنرا خوانده است نگاه #نادرپور به #مهاجرت و غربت و دوری از وطن را به خوبی به تصویر کشیده است.
ویدیو: گفتگوی #نادر_نادرپور با #سیمین_بهبهانی که توسط تلوزیون «ایرانیان» ضبط شد: http://bit.ly/1r7RuAg
برای آشنایی بیشتر با نادر نادرپور:
https://goo.gl/aLzkiu
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
نادر نادرپور، #شاعر و #نویسنده و #مترجم سرشناس ایرانی و از اعضای #کانون_نویسندگان ایران در ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در تهران به دنیا آمد.
از نادرپور یازده دفتر شعر باقی مانده است. آنچه نادرپور را بر سر زبانها انداخت شعری بود با نام «قم» که در سال ۱۳۳۱ سروده شد:
«چندین هزار زن
چندین هزار مرد
زنها لچک به سر
مردان عبا به دوش
یک گنبد طلا
با لکلکان پیر
یک باغ بیصفا
با چند تکدرخت
از خندهها تهی
وز گفتهها خموش
یک حوض نیمهپر
با آب سبز رنگ
چندین کلاغ پیر
برتودههای سنگ
انبوه سائلان
در هر قدم براه
عمامهها سفید
رخسارهها سیاه»
نادر نادرپور از قبل از انقلاب با انقلاب مذهبی مشکل داشت. او در گفتوگویی که سالها بعد با سیمین بهبهانی شاعر نامآوازه دارد و در یکی از تلویزیونهای بروممرزی پخش شده میگوید که دلیل مخالفتش با انقلاب مذهبی این بوده که از همان ابتدا میدیده که این انقلاب، انحراف از مسیر آزادیخواهیای بوده است که گذشتگان ما در انقلاب مشروطه خواهان آن بودهاند. (نقل به مضمون) نادر نادرپور در روز جمعه ۲۹ بهمنماه ۱۳۷۸ در شهر لسآنجلس درگذشت. از مجموعهی اشعار نادرپور میتوان به «چشمها و دستها»، «دختر جام»، «شعر انگور»، «سرمهی خورشید»، «گیاه و سنگ نه،آتش»، «خون و خاکستر» و … اشاره کرد.
پس از انقلاب نادر نادرپور مانند بسیاری از #هنرمندان و #شاعران و #نویسندگان و... از ایران مهاجرت کرد. مهاجرتی که دیگر بازگشتی نداشت.
شعر «کهندیارا» که #داریوش اقبالی نیز آنرا خوانده است نگاه #نادرپور به #مهاجرت و غربت و دوری از وطن را به خوبی به تصویر کشیده است.
ویدیو: گفتگوی #نادر_نادرپور با #سیمین_بهبهانی که توسط تلوزیون «ایرانیان» ضبط شد: http://bit.ly/1r7RuAg
برای آشنایی بیشتر با نادر نادرپور:
https://goo.gl/aLzkiu
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
YouTube
مهاجرت-نادر نادرپور-سیمین بهبهانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بخشی از ویدیوی گفتگوی #نادر_نادرپور با #سیمین_بهبهانی که توسط تلوزیون «ایرانیان» ضبط شد، ویدئوی کامل:
http://bit.ly/1r7RuAg
@Tavaana_TavaanaTech
http://bit.ly/1r7RuAg
@Tavaana_TavaanaTech
۵۶ سال از مرگ مهوش، خوانندهی کوچه و بازار گذشت
goo.gl/qN5NHJ
پس از مرگ مهوش مشخص شد که این خوانندهی کوچهبازاری بخش عمدهای از درآمد خود را صرف کمک به فقرا کرده است و هزینهی دهها کودک یتیم را عهدهدار شده است.
مرگ مرتضا پاشایی، خوانندهی موسیقی پاپ که در آبانماه ۱۳۹۳ اتفاق افتاد و تشییع جنازهی با جمعیت بسیار که برایش برگزار شد باعث شد برخیها این مراسم تشییع را با مراسم «مهوش» خوانندهی کوچهبازاری ایران قیاس کنند. یکی از این افراد که اولبار این قیاس را به کار برد، استاد جامعهشناسی، یوسف اباذری بود. اباذری در سخنرانیای که در تالار ابن خلدون دانشکدهی علوم اجتماعی ایراد داشت و عنوان آن «پدیدارشناسی فرهنگ یک مرگ» بود گفت که «بعد از اینکه مهوش مُرد، بعد از واقعهی ۳۲ لاتها از مهوش یک تشییع جنازهی مفصل کردند...»
سیمین بهبهانی میگوید که مردم به صدای مهوش بسیار علاقهمند بودند. او میگوید که وقتی مهوش مُرد بیش از پنجاه هزار نفر شرکت کردند. بهبهانی میگوید که در کافهی «شکوفهنو» پای آوازخوانی مهوش میرفته است و کارهای او را جذاب میداند.بهبهانی از او به عنوان «زن خوشقلب» نام میبرد.
سیمین بهبهانی در قصهی «سنگ را آرامتر بگذارید» که به تعبیر خودش قصهای تخیلی است از زنی به نام «اکرم آبگوشتی» که گویا نام سابق مهوش بوده است. سیمین بهبهانی میگوید که در این قصه به زندگی مهوش نظر داشته است. سیمین بهبهانی در مورد توصیف شخصیت مهوش در این داستان میگوید: «یک مقدار از بعضی آشناها شنیدم و یک مقدار از چند باری که او را در صحنه دیدم ملهم شدم و یک مقداری هم تخیل من در آن خودنمایی کرد و این داستان ساخته شد.. منظور من نمایاندن حال افراد جامعه بوده و آن کسانی را که مردم از خودشان می رانند در حالی که گاهی از آنها لذت هم میبرند و وجود آنها گاهی هم لازم است ولی بسیاری از آدمها از آنها احتراز میکنند و دوستشان ندارند وقتی در جمع میبینند ولی ممکن است در یک جای خلوتی ببینند خیلی هم از آوازشان لذت ببرند.»
معصومه عزیزی بروجردی با نام هنری مهوش در زمستان ۱۲۹۹ خورشیدی در بروجرد به دنیا آمد و در زمستان ۱۳۳۹ در تهران درگذشت. بر روی سنگ مزارش به اشتباه تاریخ ۱۳۴۰ آمده است.
کودکی مهوش در بروجرد گذشت اما در نوجوانی به هم راه خانوادهاش به تهران مهاجرت کرد. یازده سال داشت که مادرش درگذشت. او را به دست رانندهی کامیونی سپردند تا به تهران بیاورد. از زندگی کودکی مهوش اطلاع زیادی در دست نیست.
برخی میگویند او را به محلهی بدنام «قلعه» که شهر نو نام گرفت بردهاند. هنوز پانزدهسال مهوش تمام نشده بود که برای شرکت در فعالیت هنری به شهر آبادان رفت و در یک تئاتر معمولی و غیر معروف به کار مشغول شد. پس از مدتی مهوش با ستوان یکم شکوری آشنا شد و با او ازدواج کرد. ازدواجی که دوام نداشت و پس از دو ماه به طلاق کشید اما حاصل این زندگی کوتاه دختری بود به نام اشرف که هنگام مرگ مهوش ۱۲ سال داشت. مهوش پس از یک سال از آبادان به تهران آمد. مهوش در تهران به یکی از مکانهایی پیوست که در مراسم عروسی به اجرای موسیقی شاد میپردازند. او بعد از مدتی با یکی از مردان این گروه با نام حسنزاده ازدواج کرد....
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/LYjGUA
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/qN5NHJ
پس از مرگ مهوش مشخص شد که این خوانندهی کوچهبازاری بخش عمدهای از درآمد خود را صرف کمک به فقرا کرده است و هزینهی دهها کودک یتیم را عهدهدار شده است.
مرگ مرتضا پاشایی، خوانندهی موسیقی پاپ که در آبانماه ۱۳۹۳ اتفاق افتاد و تشییع جنازهی با جمعیت بسیار که برایش برگزار شد باعث شد برخیها این مراسم تشییع را با مراسم «مهوش» خوانندهی کوچهبازاری ایران قیاس کنند. یکی از این افراد که اولبار این قیاس را به کار برد، استاد جامعهشناسی، یوسف اباذری بود. اباذری در سخنرانیای که در تالار ابن خلدون دانشکدهی علوم اجتماعی ایراد داشت و عنوان آن «پدیدارشناسی فرهنگ یک مرگ» بود گفت که «بعد از اینکه مهوش مُرد، بعد از واقعهی ۳۲ لاتها از مهوش یک تشییع جنازهی مفصل کردند...»
سیمین بهبهانی میگوید که مردم به صدای مهوش بسیار علاقهمند بودند. او میگوید که وقتی مهوش مُرد بیش از پنجاه هزار نفر شرکت کردند. بهبهانی میگوید که در کافهی «شکوفهنو» پای آوازخوانی مهوش میرفته است و کارهای او را جذاب میداند.بهبهانی از او به عنوان «زن خوشقلب» نام میبرد.
سیمین بهبهانی در قصهی «سنگ را آرامتر بگذارید» که به تعبیر خودش قصهای تخیلی است از زنی به نام «اکرم آبگوشتی» که گویا نام سابق مهوش بوده است. سیمین بهبهانی میگوید که در این قصه به زندگی مهوش نظر داشته است. سیمین بهبهانی در مورد توصیف شخصیت مهوش در این داستان میگوید: «یک مقدار از بعضی آشناها شنیدم و یک مقدار از چند باری که او را در صحنه دیدم ملهم شدم و یک مقداری هم تخیل من در آن خودنمایی کرد و این داستان ساخته شد.. منظور من نمایاندن حال افراد جامعه بوده و آن کسانی را که مردم از خودشان می رانند در حالی که گاهی از آنها لذت هم میبرند و وجود آنها گاهی هم لازم است ولی بسیاری از آدمها از آنها احتراز میکنند و دوستشان ندارند وقتی در جمع میبینند ولی ممکن است در یک جای خلوتی ببینند خیلی هم از آوازشان لذت ببرند.»
معصومه عزیزی بروجردی با نام هنری مهوش در زمستان ۱۲۹۹ خورشیدی در بروجرد به دنیا آمد و در زمستان ۱۳۳۹ در تهران درگذشت. بر روی سنگ مزارش به اشتباه تاریخ ۱۳۴۰ آمده است.
کودکی مهوش در بروجرد گذشت اما در نوجوانی به هم راه خانوادهاش به تهران مهاجرت کرد. یازده سال داشت که مادرش درگذشت. او را به دست رانندهی کامیونی سپردند تا به تهران بیاورد. از زندگی کودکی مهوش اطلاع زیادی در دست نیست.
برخی میگویند او را به محلهی بدنام «قلعه» که شهر نو نام گرفت بردهاند. هنوز پانزدهسال مهوش تمام نشده بود که برای شرکت در فعالیت هنری به شهر آبادان رفت و در یک تئاتر معمولی و غیر معروف به کار مشغول شد. پس از مدتی مهوش با ستوان یکم شکوری آشنا شد و با او ازدواج کرد. ازدواجی که دوام نداشت و پس از دو ماه به طلاق کشید اما حاصل این زندگی کوتاه دختری بود به نام اشرف که هنگام مرگ مهوش ۱۲ سال داشت. مهوش پس از یک سال از آبادان به تهران آمد. مهوش در تهران به یکی از مکانهایی پیوست که در مراسم عروسی به اجرای موسیقی شاد میپردازند. او بعد از مدتی با یکی از مردان این گروه با نام حسنزاده ازدواج کرد....
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/LYjGUA
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. ۵۶ سال از مرگ مهوش، خوانندهی کوچه و بازار گذشت . پس از مرگ #مهوش مشخص شد که این #خواننده کوچهبازاری بخش عمدهای از درآمد خود را صرف کمک به فقرا کرده است و هزینهی دهها #کودک_یتیم را عهدهدار شده است. مرگ مرتضا پاشایی، خوانندهی موسیقی پاپ که در آبانماه…
در آتش دو دیوانه / شعری از سیمین بهبهانی
goo.gl/Us5hsF
انتشار این شعر سیمین بهبهانی در ماهنامه «نامه» به مدیریت کیوان صمیمی موجب شد که این ماهنامه توقیف شود. مقامات این شعر را توهین به روحالله خمینی تعبیر کردند و ماهنامه را توقیف کردند. بعدها و پس از سال ۱۳۸۸- ۲۳ خرداد- کیوان صمیمی به زندان افتاد و مدت شش سال را در زندان گذراند.
سوم خرداد روز آزادسازی خرمشهر گرامی!
بهار، بازهم سبزی؟ چرا ترا نمیبینم؟
تو آشکار و من بینا؛ ولی چرا نمیبینم؟
بهار، باز گلپوشی؟ نگین ِ ژاله در گوشی؟
چه قصّه رفته با چشمم؟ چرا تو را نمیبینم؟
... کجا تگرگ میبارد که تخم مرگ میبارد
نصیب ِ عالم از بالا بجز بلا نمیبینم
در آتش ِ دو دیوانه، دو قطعه شد دو ویرانه
روانه خون ِ خلقی را چنین روا نمیبینم
مگر بدان نظر دوزی که مرگشان شود روزی
که من جز این دو، پیروزی زماجرا نمیبینم
بهار رنگ خون داری، نشاط کو؟ جنون داری!
که مرگْ کمتر از برگت، به شاخهها نمیبینم
برای آشنایی بیشتر با سیمین بهبهانی:
سیمین بهبهانی؛ وجدان منظوم یک ملت
https://goo.gl/JAagrj
برای آشنایی بیشتر با کیوان صمیمی:
کیوان صمیمی، تصویر ۵۰ سال مبارزه با استبداد
https://goo.gl/lkHUK2
@Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/Us5hsF
انتشار این شعر سیمین بهبهانی در ماهنامه «نامه» به مدیریت کیوان صمیمی موجب شد که این ماهنامه توقیف شود. مقامات این شعر را توهین به روحالله خمینی تعبیر کردند و ماهنامه را توقیف کردند. بعدها و پس از سال ۱۳۸۸- ۲۳ خرداد- کیوان صمیمی به زندان افتاد و مدت شش سال را در زندان گذراند.
سوم خرداد روز آزادسازی خرمشهر گرامی!
بهار، بازهم سبزی؟ چرا ترا نمیبینم؟
تو آشکار و من بینا؛ ولی چرا نمیبینم؟
بهار، باز گلپوشی؟ نگین ِ ژاله در گوشی؟
چه قصّه رفته با چشمم؟ چرا تو را نمیبینم؟
... کجا تگرگ میبارد که تخم مرگ میبارد
نصیب ِ عالم از بالا بجز بلا نمیبینم
در آتش ِ دو دیوانه، دو قطعه شد دو ویرانه
روانه خون ِ خلقی را چنین روا نمیبینم
مگر بدان نظر دوزی که مرگشان شود روزی
که من جز این دو، پیروزی زماجرا نمیبینم
بهار رنگ خون داری، نشاط کو؟ جنون داری!
که مرگْ کمتر از برگت، به شاخهها نمیبینم
برای آشنایی بیشتر با سیمین بهبهانی:
سیمین بهبهانی؛ وجدان منظوم یک ملت
https://goo.gl/JAagrj
برای آشنایی بیشتر با کیوان صمیمی:
کیوان صمیمی، تصویر ۵۰ سال مبارزه با استبداد
https://goo.gl/lkHUK2
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. در آتش دو دیوانه / شعری از سیمین بهبهانی . انتشار این #شعر #سیمین_بهبهانی در ماهنامه «نامه» به مدیریت #کیوان_صمیمی موجب شد که این ماهنامه توقیف شود. مقامات این شعر را توهین به روحالله #خمینی تعبیر کردند و ماهنامه را توقیف کردند. بعدها و پس از سال ۱۳۸۸…
آموزشکده توانا
گیسو به حیله چرا پوشم گردآفرید چرا باشم من آن زنم که به نامردی سوی حصار نخواهم شد سیمین بهبهانی تولد ۲۸تیر ۱۳۰۶ وفات ۲۸مرداد ۱۳۹۳ وجدان منظوم یک ملت: goo.gl/3LplMv @Tavaana_TavaanaTech
به مناسبت زادروز سیمین بهبهانی
سیمین بهبهانی؛ وجدان منظوم یک ملت
goo.gl/sp7iSg
سیمین خلیلی یا آنگونه که دوستداران شعر و هنرش او را میشناسند -سیمین بهبهانی- شاعر و غزلسرای معاصر ایرانی است که در ۲۸ تیر ۱۳۰۶ در تهران متولد شد.
سیمین در دنیای مردانه ادب ایران از معدود صداهای اصیل زنان در نسل خود است و از این جهت از پروین متمایز میشود چرا که صدای زنانه در شعر سیمین رساتر و روشنتر است.
سیمین بهبهانی را به عنوان یک فعال اجتماعی نیز میشناسند که دغدغههایی چون عدالت، وطندوستی، حقوق زنان و آزادی بیان داشته است. سیمین اگرچه در جوانی به دلیل روحیه عدالتخواه خود به حزب توده پیوست اما بعدها نقدهایی جدی به عملکرد این حزب داشت.
سیمین به عنوان یک زن به مسائل زنان جامعه نیز همواره نگاهی ویژه داشته است. شعر نغمه روسپی یکی از شعرهای قدیمی اوست که آن را تقدیم می کند به «مردان بداقبالی که در فرار از خانه عذابآور خود، مکان امنی نزد زنانی بد اقبالتر از خودشان جستجو می کنند».
او در این شعر تلاش میکند شرایط نامناسب یک زن روسپی را به تصویر بکشد:
... آه ، این کیست که در میکوبد؟ همسر امشب من میآید !
وای، ای غم، ز دلم دست بکش کاین زمان شادی او میباید !
لب من - ای لب نیرنگ فروش - بر غمم پردهیی از راز بکش !
تا مرا چند درم بیش دهند، خنده کن، بوسه بزن، ناز بکش!
او در شعر دیگری به نام فعل مجهول از زبان دختری دانشآموز میگوید که چگونه پدرش خواهر را کتک میزند و مادر را از خانه بیرون میکند. خانه ای که در آن آسایشی نیست:
...فعل مجهول فعل آن پدریست که دلم را ز درد پر خون کرد
خواهرم را به مشت و سیلی کوفت مادرم را ز خانه بیرون کرد...
سیمین در شعری به برابری مرد و زن میپردازد و میگوید که مرد و زن نیمه یکدیگر هستند و مردان را خطاب قرار میدهد که کسی بر دیگری برتری ندارد:
لاف ز برتری كم زن، سنگ برابرت هستيم
تير بر ما چه میباری؟ نيمه ديگرت هستيم
خالق اين جهان ما را واسطه كرد در خلق
حرمت ما نگه میدار خالق و مادرت هستيم...
بهبهانی بعد از پیروزی انقلاب ایران در سال ۵۷ و در فضای خاص آن روزها هم از بیان دغدغههای خود به شکل شعر چشم پوشی نکرد. فردای پیروزی انقلاب و هنگامی که جمعی از وابستگان حکومت قبلی بر بالای پشت بام مدرسه علوی اعدام شدند، سیمین از هراس خود برای انحراف انقلاب از خط مردمی سرود:
نمیتوانم ببينم جنازهای بر زمين است
كه برخطوط مهیبش، گلولهها نقطهچين است
.
و در هنگامه جنگ ایران و عراق نیز جانبازان و آسیب دیدگان جنگ را فراموش نکرد و برای آنها هم شعر نوشت:
شلوار تاخورده دارد مردی که یک پا ندارد
خشم است و آتش نگاهش یعنی: تماشا ندارد!
رخساره میتابم از او اما به چشمم نشسته
بس نوجوان است و شاید از بیست بالا ندارد...
بهبهانی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ ایران نیز از «همگرایی جنبش زنان» برای طرح مطالبات در انتخابات حمایت کرد: «بیانیهای به نام همگرایی جنبش زنان منتشر شد. پیام آن دعوت هر گروه از بانوان کشور به همگرایی جنبش زنان بود: دعوت به هماندیشی و همرایی برای تامین حقوق برابر زنان با مردان و پیوستن به کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان. در این بیانیه به رئیس جمهور آینده تکلیف شده بود که برخلاف سنت پیشینیان خود، خواستههای بر حق زنان را برآورده سازد. واقعیت آفتاب بیرنگی است، اما حقیقت آن با هفت رنگ چهره مینماید. در عمل بیرنگی آفتاب کارساز ماست. خواه و ناخواه، در آینده نزدیک، کسی به عنوان رئیس جمهور بر مسند تکیه خواهد زد. این واقعیت است. امضاکنندگان بیانیه همگرایی جنبش زنان از این واقعیت چیزی طلب کردهاند که اگر صورت پذیرد و به دست آید، حقیقت چهره میگشاید وآشکار میشود اما اگر ما به آن واقعیت دست نیازیده باشیم، به آن حقیقت نیز نخواهیم پیوست. ماییم که باید کمر همت ببندیم و فلک را به مراد خود بگردانیم. التماس نمیکنیم، مکلف میسازیم! حرمت خود میداریم، که "ما دانیم قدر ما"!».
سیمین بهبهانی با وجود همه محدودیتها همیشه از آزادی و به ویژه آزادی بیان دفاع کرده است. او در جمع فعالان حقوق زنان از آرزویش برای آزادی در وطن میگوید: «بزرگداشت شاعران، نویسندگان و هنرمندان این مملکت روزی است که یک نویسنده در زندان نباشد؛ یک شاعر گرفتار نباشد؛ یک دانشجو در زندان نباشد؛ روزنامهنگاران ما آزاد باشند؛ قلمهای ما آزاد باشند؛ فقر و بدبختی و نکبت و خفقان از اینجا رخت بربسته باشد."
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/3LplMv
@Tavaana_TavaanaTech
سیمین بهبهانی؛ وجدان منظوم یک ملت
goo.gl/sp7iSg
سیمین خلیلی یا آنگونه که دوستداران شعر و هنرش او را میشناسند -سیمین بهبهانی- شاعر و غزلسرای معاصر ایرانی است که در ۲۸ تیر ۱۳۰۶ در تهران متولد شد.
سیمین در دنیای مردانه ادب ایران از معدود صداهای اصیل زنان در نسل خود است و از این جهت از پروین متمایز میشود چرا که صدای زنانه در شعر سیمین رساتر و روشنتر است.
سیمین بهبهانی را به عنوان یک فعال اجتماعی نیز میشناسند که دغدغههایی چون عدالت، وطندوستی، حقوق زنان و آزادی بیان داشته است. سیمین اگرچه در جوانی به دلیل روحیه عدالتخواه خود به حزب توده پیوست اما بعدها نقدهایی جدی به عملکرد این حزب داشت.
سیمین به عنوان یک زن به مسائل زنان جامعه نیز همواره نگاهی ویژه داشته است. شعر نغمه روسپی یکی از شعرهای قدیمی اوست که آن را تقدیم می کند به «مردان بداقبالی که در فرار از خانه عذابآور خود، مکان امنی نزد زنانی بد اقبالتر از خودشان جستجو می کنند».
او در این شعر تلاش میکند شرایط نامناسب یک زن روسپی را به تصویر بکشد:
... آه ، این کیست که در میکوبد؟ همسر امشب من میآید !
وای، ای غم، ز دلم دست بکش کاین زمان شادی او میباید !
لب من - ای لب نیرنگ فروش - بر غمم پردهیی از راز بکش !
تا مرا چند درم بیش دهند، خنده کن، بوسه بزن، ناز بکش!
او در شعر دیگری به نام فعل مجهول از زبان دختری دانشآموز میگوید که چگونه پدرش خواهر را کتک میزند و مادر را از خانه بیرون میکند. خانه ای که در آن آسایشی نیست:
...فعل مجهول فعل آن پدریست که دلم را ز درد پر خون کرد
خواهرم را به مشت و سیلی کوفت مادرم را ز خانه بیرون کرد...
سیمین در شعری به برابری مرد و زن میپردازد و میگوید که مرد و زن نیمه یکدیگر هستند و مردان را خطاب قرار میدهد که کسی بر دیگری برتری ندارد:
لاف ز برتری كم زن، سنگ برابرت هستيم
تير بر ما چه میباری؟ نيمه ديگرت هستيم
خالق اين جهان ما را واسطه كرد در خلق
حرمت ما نگه میدار خالق و مادرت هستيم...
بهبهانی بعد از پیروزی انقلاب ایران در سال ۵۷ و در فضای خاص آن روزها هم از بیان دغدغههای خود به شکل شعر چشم پوشی نکرد. فردای پیروزی انقلاب و هنگامی که جمعی از وابستگان حکومت قبلی بر بالای پشت بام مدرسه علوی اعدام شدند، سیمین از هراس خود برای انحراف انقلاب از خط مردمی سرود:
نمیتوانم ببينم جنازهای بر زمين است
كه برخطوط مهیبش، گلولهها نقطهچين است
.
و در هنگامه جنگ ایران و عراق نیز جانبازان و آسیب دیدگان جنگ را فراموش نکرد و برای آنها هم شعر نوشت:
شلوار تاخورده دارد مردی که یک پا ندارد
خشم است و آتش نگاهش یعنی: تماشا ندارد!
رخساره میتابم از او اما به چشمم نشسته
بس نوجوان است و شاید از بیست بالا ندارد...
بهبهانی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ ایران نیز از «همگرایی جنبش زنان» برای طرح مطالبات در انتخابات حمایت کرد: «بیانیهای به نام همگرایی جنبش زنان منتشر شد. پیام آن دعوت هر گروه از بانوان کشور به همگرایی جنبش زنان بود: دعوت به هماندیشی و همرایی برای تامین حقوق برابر زنان با مردان و پیوستن به کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان. در این بیانیه به رئیس جمهور آینده تکلیف شده بود که برخلاف سنت پیشینیان خود، خواستههای بر حق زنان را برآورده سازد. واقعیت آفتاب بیرنگی است، اما حقیقت آن با هفت رنگ چهره مینماید. در عمل بیرنگی آفتاب کارساز ماست. خواه و ناخواه، در آینده نزدیک، کسی به عنوان رئیس جمهور بر مسند تکیه خواهد زد. این واقعیت است. امضاکنندگان بیانیه همگرایی جنبش زنان از این واقعیت چیزی طلب کردهاند که اگر صورت پذیرد و به دست آید، حقیقت چهره میگشاید وآشکار میشود اما اگر ما به آن واقعیت دست نیازیده باشیم، به آن حقیقت نیز نخواهیم پیوست. ماییم که باید کمر همت ببندیم و فلک را به مراد خود بگردانیم. التماس نمیکنیم، مکلف میسازیم! حرمت خود میداریم، که "ما دانیم قدر ما"!».
سیمین بهبهانی با وجود همه محدودیتها همیشه از آزادی و به ویژه آزادی بیان دفاع کرده است. او در جمع فعالان حقوق زنان از آرزویش برای آزادی در وطن میگوید: «بزرگداشت شاعران، نویسندگان و هنرمندان این مملکت روزی است که یک نویسنده در زندان نباشد؛ یک شاعر گرفتار نباشد؛ یک دانشجو در زندان نباشد؛ روزنامهنگاران ما آزاد باشند؛ قلمهای ما آزاد باشند؛ فقر و بدبختی و نکبت و خفقان از اینجا رخت بربسته باشد."
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/3LplMv
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. به مناسبت زادروز سیمین بهبهانی سیمین بهبهانی؛ وجدان منظوم یک ملت سیمین خلیلی یا آنگونه که دوستداران شعر و هنرش او را میشناسند -سیمین بهبهانی- #شاعر و غزلسرای معاصر ایرانی است که در ۲۸ تیر ۱۳۰۶ در تهران متولد شد. سیمین در دنیای مردانه ادب ایران از معدود…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سیمین بهبهانی؛ وجدان منظوم یک ملت
سیمین بهبهانی، متولد ۱۳۰۶، از برجستهترین غزلسرایان معاصر ایران بود که همواره برای دفاع از حقوق زنان و آزادی بیان و مبارزه با سانسور تلاش میکرد.
او وصیت کرده بود در امامزاده طاهر کرج دفن شود اما مسئولان مخالفت کردند و در آرامگاه خانوادگی به خاک سپرده شد.
نخستین شعرش را در ۱۴سالگی سرود: ای توده گرسنه و نالان چه میکنید / ای ملت فقیر و پریشان چه میکنید
او که در جوانی مورد تحسین پروین اعتصامی قرار گرفته بود، شهرهترین سرودهاش غزلی درباره وطن بود:
دوباره میسازمت وطن اگرچه با خشت جان خویش / ستون به سقف تو میزنم اگرچه با استخوان خویش
با زندگی او بیشتر آشنا شوید!
http://bit.ly/2TKGnNP
لینک یوتیوب:
http://bit.ly/2TK7Dwb
نسخه نوشتاری:
http://bit.ly/2TJnpai
#سیمین_بهبهانی #پروفایل #اسلایدشو
@Tavaana_TavaanaTech
سیمین بهبهانی، متولد ۱۳۰۶، از برجستهترین غزلسرایان معاصر ایران بود که همواره برای دفاع از حقوق زنان و آزادی بیان و مبارزه با سانسور تلاش میکرد.
او وصیت کرده بود در امامزاده طاهر کرج دفن شود اما مسئولان مخالفت کردند و در آرامگاه خانوادگی به خاک سپرده شد.
نخستین شعرش را در ۱۴سالگی سرود: ای توده گرسنه و نالان چه میکنید / ای ملت فقیر و پریشان چه میکنید
او که در جوانی مورد تحسین پروین اعتصامی قرار گرفته بود، شهرهترین سرودهاش غزلی درباره وطن بود:
دوباره میسازمت وطن اگرچه با خشت جان خویش / ستون به سقف تو میزنم اگرچه با استخوان خویش
با زندگی او بیشتر آشنا شوید!
http://bit.ly/2TKGnNP
لینک یوتیوب:
http://bit.ly/2TK7Dwb
نسخه نوشتاری:
http://bit.ly/2TJnpai
#سیمین_بهبهانی #پروفایل #اسلایدشو
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from عزیز قاسم زاده لیاسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
28 تیر زاد روز #سیمین_بانوی_غزل_معاصر گرامی باد.
بخشی از گفتگوی بلند منتشر نشده #عزیز_قاسم_زاده با زنده یاد #سیمین_بهبهانی در این قسمت #خانم_بهبهانی از نقش پاکیزه زبان #حسین_منزوی در غزل سخن گفته است.این گفتگو در ۷ شهریور ۹۰ انجام شده است و برای نخستین بار به مناسبت ولادت #سیمین_بانوی_غزل_ایران انتشار می یابد.
@Azizghasemzade
بخشی از گفتگوی بلند منتشر نشده #عزیز_قاسم_زاده با زنده یاد #سیمین_بهبهانی در این قسمت #خانم_بهبهانی از نقش پاکیزه زبان #حسین_منزوی در غزل سخن گفته است.این گفتگو در ۷ شهریور ۹۰ انجام شده است و برای نخستین بار به مناسبت ولادت #سیمین_بانوی_غزل_ایران انتشار می یابد.
@Azizghasemzade
Forwarded from آموزشکده توانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سیمین بهبهانی؛ وجدان منظوم یک ملت
سیمین بهبهانی، متولد ۱۳۰۶، از برجستهترین غزلسرایان معاصر ایران بود که همواره برای دفاع از حقوق زنان و آزادی بیان و مبارزه با سانسور تلاش میکرد.
او وصیت کرده بود در امامزاده طاهر کرج دفن شود اما مسئولان مخالفت کردند و در آرامگاه خانوادگی به خاک سپرده شد.
نخستین شعرش را در ۱۴سالگی سرود: ای توده گرسنه و نالان چه میکنید / ای ملت فقیر و پریشان چه میکنید
او که در جوانی مورد تحسین پروین اعتصامی قرار گرفته بود، شهرهترین سرودهاش غزلی درباره وطن بود:
دوباره میسازمت وطن اگرچه با خشت جان خویش / ستون به سقف تو میزنم اگرچه با استخوان خویش
با زندگی او بیشتر آشنا شوید!
http://bit.ly/2TKGnNP
لینک یوتیوب:
http://bit.ly/2TK7Dwb
نسخه نوشتاری:
http://bit.ly/2TJnpai
#سیمین_بهبهانی #پروفایل #اسلایدشو
@Tavaana_TavaanaTech
سیمین بهبهانی، متولد ۱۳۰۶، از برجستهترین غزلسرایان معاصر ایران بود که همواره برای دفاع از حقوق زنان و آزادی بیان و مبارزه با سانسور تلاش میکرد.
او وصیت کرده بود در امامزاده طاهر کرج دفن شود اما مسئولان مخالفت کردند و در آرامگاه خانوادگی به خاک سپرده شد.
نخستین شعرش را در ۱۴سالگی سرود: ای توده گرسنه و نالان چه میکنید / ای ملت فقیر و پریشان چه میکنید
او که در جوانی مورد تحسین پروین اعتصامی قرار گرفته بود، شهرهترین سرودهاش غزلی درباره وطن بود:
دوباره میسازمت وطن اگرچه با خشت جان خویش / ستون به سقف تو میزنم اگرچه با استخوان خویش
با زندگی او بیشتر آشنا شوید!
http://bit.ly/2TKGnNP
لینک یوتیوب:
http://bit.ly/2TK7Dwb
نسخه نوشتاری:
http://bit.ly/2TJnpai
#سیمین_بهبهانی #پروفایل #اسلایدشو
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from عزیز قاسم زاده لیاسی
در فایل صوتی زیر گفتگوی منتشر نشده #عزیز_قاسم_زاده با زنده یاد #سیمین_بهبهانی را بشنوید.در این گفتگو که برای اولین بار به طور کامل منتشر می شود در ابتدا #عزیز_قاسم_زاده یادداشت«برای سیمین شعر و آزادیخواهی سیمین بهبهانی» را در ثنای سیمین بهبهانی و در پی شایعات درگذشتش، برای سیمین بانو می خواند و در ادامه بحث و گفتگو به نقش و جایگاه غزل در شعر معاصر و تاثیرات #حسین_منزوی و سهم او در غزل می رسد.اهالی ادب و به ویژه دوستداران شعر و
غزل را به شنیدن سخنان شیرین زنده یاد #سیمین_بهبهانی دعوت می کنم.
#عزیز_قاسم_زاده
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
@Azizghasemzade
غزل را به شنیدن سخنان شیرین زنده یاد #سیمین_بهبهانی دعوت می کنم.
#عزیز_قاسم_زاده
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
@Azizghasemzade
«ای داد از آن شب، ای داد!
ابلیس می زد فریاد:
«های ای نرون، روحت شاد!»
صد نارون، قیراندود،
از دود، پیچان میشد،
صد بید بُن، خون آلود،
از شعله ، رقصان، می زاد
دیوانه آتش افروخت
وان خیل زندانی سوخت؛
خاکستر از آنان کو
تا سوی ما آرد باد؟
سنگی نه و گوری نه،
اوراق مسطوری نه،
نام و نشان از آنان
دیگر که دارد در یاد؟
نه، نه! که آنان پاکند،
روشنگر افلاکند:
هر اختری از آنان
هر شب خبر خواهد داد.
سخت است، سخت، اما من
دانم که فردا دشمن
پا تا به سر خواهد سوخت
در آتش این بیداد.
ای مادران! دستادست،
شورنده، صف باید بست
تا دل بترکد از دیو،
فریاد! باهم فریاد!…»
شعری از سیمین بهـبهانی، که در پاییز ۱۳۶۷ و به یاد کشتار زندانیان سیاسی در تابستان آن سال سرود
امروز ۲۸ مرداد، سالگرد درگذشت سیمین بهبهانی است.
سیمین بهبهانی علاوه بر سرودن شعر همواره دستی نیز در فعالیتهای اجتماعی و مدنی داشت. او در جوانی مدتی عضو سازمان جوانان حزب توده بود و بعدها نیز در تاسیس کانون نویسندگان ایران حضور جدی داشت. در دهههای آخر زندگیش، سیمین را به عنوان یک فعال حقوق زنان میشناختند که مورد احترام ویژه فعالان جوان جنبش زنان بود. او اگرچه مانند همه شاعران احساسات شخصی خود را به شعر سروده، با این حال دغدغههای اجتماعی نیز جایگاه ویژهای در شعر او داشت. عدالتخواهی، مبارزه با فقر و آسیبهای اجتماعی، دفاع از حقوق زنان، دفاع از آزادی بیان و مقابله با سانسور تم اصلی بسیاری از اشعار اوست.
سیمین بهبهانی در سالهای اخیر با محدودیتهایی از سوی حکومت ایران روبرو شد و اقتدارگرایان در رسانههای خود حملات زیادی به او میکردند. با این حال، او بر مسیر خود استوار ایستاده و از موضعی مادرانه آنها را خطاب قرار میداد. او میخواست در وطنی که دوستش دارد، زندگی کند و زمانی که مرگ فرا میرسد همان جا به خاک سپرده شود، ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ همان روز بود.
بیشتر بخوانید:
http://goo.gl/3LplMv
#سیمین_بهبهانی #حقوق_زنان #کشتار۶۷ #شاعر #آزادی_بیان
@Tavaana_TavaanaTech
ابلیس می زد فریاد:
«های ای نرون، روحت شاد!»
صد نارون، قیراندود،
از دود، پیچان میشد،
صد بید بُن، خون آلود،
از شعله ، رقصان، می زاد
دیوانه آتش افروخت
وان خیل زندانی سوخت؛
خاکستر از آنان کو
تا سوی ما آرد باد؟
سنگی نه و گوری نه،
اوراق مسطوری نه،
نام و نشان از آنان
دیگر که دارد در یاد؟
نه، نه! که آنان پاکند،
روشنگر افلاکند:
هر اختری از آنان
هر شب خبر خواهد داد.
سخت است، سخت، اما من
دانم که فردا دشمن
پا تا به سر خواهد سوخت
در آتش این بیداد.
ای مادران! دستادست،
شورنده، صف باید بست
تا دل بترکد از دیو،
فریاد! باهم فریاد!…»
شعری از سیمین بهـبهانی، که در پاییز ۱۳۶۷ و به یاد کشتار زندانیان سیاسی در تابستان آن سال سرود
امروز ۲۸ مرداد، سالگرد درگذشت سیمین بهبهانی است.
سیمین بهبهانی علاوه بر سرودن شعر همواره دستی نیز در فعالیتهای اجتماعی و مدنی داشت. او در جوانی مدتی عضو سازمان جوانان حزب توده بود و بعدها نیز در تاسیس کانون نویسندگان ایران حضور جدی داشت. در دهههای آخر زندگیش، سیمین را به عنوان یک فعال حقوق زنان میشناختند که مورد احترام ویژه فعالان جوان جنبش زنان بود. او اگرچه مانند همه شاعران احساسات شخصی خود را به شعر سروده، با این حال دغدغههای اجتماعی نیز جایگاه ویژهای در شعر او داشت. عدالتخواهی، مبارزه با فقر و آسیبهای اجتماعی، دفاع از حقوق زنان، دفاع از آزادی بیان و مقابله با سانسور تم اصلی بسیاری از اشعار اوست.
سیمین بهبهانی در سالهای اخیر با محدودیتهایی از سوی حکومت ایران روبرو شد و اقتدارگرایان در رسانههای خود حملات زیادی به او میکردند. با این حال، او بر مسیر خود استوار ایستاده و از موضعی مادرانه آنها را خطاب قرار میداد. او میخواست در وطنی که دوستش دارد، زندگی کند و زمانی که مرگ فرا میرسد همان جا به خاک سپرده شود، ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ همان روز بود.
بیشتر بخوانید:
http://goo.gl/3LplMv
#سیمین_بهبهانی #حقوق_زنان #کشتار۶۷ #شاعر #آزادی_بیان
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«ای داد از آن شب، ای داد!
ابلیس می زد فریاد:
«های ای نرون، روحت شاد!»
صد نارون، قیراندود،
از دود، پیچان میشد،
صد بید بُن، خون آلود،
از شعله ، رقصان، می زاد
دیوانه آتش افروخت
وان خیل زندانی سوخت؛
خاکستر از آنان کو
تا سوی ما آرد باد؟
سنگی نه و گوری نه،
اوراق مسطوری نه،
نام و نشان از آنان
دیگر که دارد در یاد؟
نه، نه! که آنان پاکند،
روشنگر افلاکند:
هر اختری از آنان
هر شب خبر خواهد داد.
سخت است، سخت، اما من
دانم که فردا دشمن
پا تا به سر خواهد سوخت
در آتش این بیداد.
ای مادران! دستادست،
شورنده، صف باید بست
تا دل بترکد از دیو،
فریاد! باهم فریاد!…»
شعری از سیمین بهـبهانی، که در پاییز ۱۳۶۷ و به یاد کشتار زندانیان سیاسی در تابستان آن سال سرود
امروز ۲۸ مرداد، سالگرد درگذشت سیمین بهبهانی است.
سیمین بهبهانی علاوه بر سرودن شعر همواره دستی نیز در فعالیتهای اجتماعی و مدنی داشت. او در تاسیس کانون نویسندگان ایران حضور جدی داشت. در دهههای آخر زندگیش، سیمین را به عنوان یک فعال حقوق زنان میشناختند که مورد احترام ویژه فعالان جوان جنبش زنان بود. او اگرچه مانند همه شاعران احساسات شخصی خود را به شعر سروده، با این حال دغدغههای اجتماعی نیز جایگاه ویژهای در شعر او داشت. عدالتخواهی، مبارزه با فقر و آسیبهای اجتماعی، دفاع از حقوق زنان، دفاع از آزادی بیان و مقابله با سانسور تم اصلی بسیاری از اشعار اوست.
سیمین بهبهانی در سالهای آخر عمر پربارش با محدودیتهایی از سوی حکومت ایران روبرو شد و اقتدارگرایان در رسانههای خود حملات زیادی به او میکردند. با این حال، او بر مسیر خود استوار ایستاده و از موضعی مادرانه آنها را خطاب قرار میداد. او میخواست در وطنی که دوستش دارد، زندگی کند و زمانی که مرگ فرا میرسد همان جا به خاک سپرده شود، ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ همان روز بود.
بیشتر بخوانید:
http://goo.gl/3LplMv
#سیمین_بهبهانی #حقوق_زنان #کشتار۶۷ #شاعر #آزادی_بیان #جنبش_زنان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ابلیس می زد فریاد:
«های ای نرون، روحت شاد!»
صد نارون، قیراندود،
از دود، پیچان میشد،
صد بید بُن، خون آلود،
از شعله ، رقصان، می زاد
دیوانه آتش افروخت
وان خیل زندانی سوخت؛
خاکستر از آنان کو
تا سوی ما آرد باد؟
سنگی نه و گوری نه،
اوراق مسطوری نه،
نام و نشان از آنان
دیگر که دارد در یاد؟
نه، نه! که آنان پاکند،
روشنگر افلاکند:
هر اختری از آنان
هر شب خبر خواهد داد.
سخت است، سخت، اما من
دانم که فردا دشمن
پا تا به سر خواهد سوخت
در آتش این بیداد.
ای مادران! دستادست،
شورنده، صف باید بست
تا دل بترکد از دیو،
فریاد! باهم فریاد!…»
شعری از سیمین بهـبهانی، که در پاییز ۱۳۶۷ و به یاد کشتار زندانیان سیاسی در تابستان آن سال سرود
امروز ۲۸ مرداد، سالگرد درگذشت سیمین بهبهانی است.
سیمین بهبهانی علاوه بر سرودن شعر همواره دستی نیز در فعالیتهای اجتماعی و مدنی داشت. او در تاسیس کانون نویسندگان ایران حضور جدی داشت. در دهههای آخر زندگیش، سیمین را به عنوان یک فعال حقوق زنان میشناختند که مورد احترام ویژه فعالان جوان جنبش زنان بود. او اگرچه مانند همه شاعران احساسات شخصی خود را به شعر سروده، با این حال دغدغههای اجتماعی نیز جایگاه ویژهای در شعر او داشت. عدالتخواهی، مبارزه با فقر و آسیبهای اجتماعی، دفاع از حقوق زنان، دفاع از آزادی بیان و مقابله با سانسور تم اصلی بسیاری از اشعار اوست.
سیمین بهبهانی در سالهای آخر عمر پربارش با محدودیتهایی از سوی حکومت ایران روبرو شد و اقتدارگرایان در رسانههای خود حملات زیادی به او میکردند. با این حال، او بر مسیر خود استوار ایستاده و از موضعی مادرانه آنها را خطاب قرار میداد. او میخواست در وطنی که دوستش دارد، زندگی کند و زمانی که مرگ فرا میرسد همان جا به خاک سپرده شود، ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ همان روز بود.
بیشتر بخوانید:
http://goo.gl/3LplMv
#سیمین_بهبهانی #حقوق_زنان #کشتار۶۷ #شاعر #آزادی_بیان #جنبش_زنان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یکی از مخاطبان توانا، شعر «به تو چه» از زندهیاد سیمین بهبهانی را دکلمه کرد و این ویدیو را با تصویری از مهسا امینی و سیمین بهبهانی درست کرده و برای ما ارسال کرد.
جمهوری اسلامی حکومتی ایدئولوژیک است که میخواهد مردم را با زور به رفتاری مطابق معیارهای مطلوب خود وادارد. مهسا امینی قربانی همین رفتار زورگومآبانه شد.
پینوشت: این شعر منسوب به سیمین بهبهانی است و گویا از ایشان نیست.
#مهسا_امينى #ژینا_امینی #سیمین_بهبهانی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
جمهوری اسلامی حکومتی ایدئولوژیک است که میخواهد مردم را با زور به رفتاری مطابق معیارهای مطلوب خود وادارد. مهسا امینی قربانی همین رفتار زورگومآبانه شد.
پینوشت: این شعر منسوب به سیمین بهبهانی است و گویا از ایشان نیست.
#مهسا_امينى #ژینا_امینی #سیمین_بهبهانی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در آتش دو دیوانه / شعری از سیمین بهبهانی
انتشار این شعر سیمین بهبهانی در ماهنامه «نامه» به مدیریت کیوان صمیمی موجب شد که این ماهنامه توقیف شود. مقامات این شعر را توهین به روحالله خمینی تعبیر کردند و ماهنامه را توقیف کردند. بعدها و پس از سال ۱۳۸۸- ۲۳ خرداد- کیوان صمیمی به زندان افتاد و مدت شش سال را در زندان گذراند.
بهار، بازهم سبزی؟ چرا ترا نمیبینم؟
تو آشکار و من بینا؛ ولی چرا نمیبینم؟
بهار، باز گلپوشی؟ نگین ِ ژاله در گوشی؟
چه قصّه رفته با چشمم؟ چرا تو را نمیبینم؟
... کجا تگرگ میبارد که تخم مرگ میبارد
نصیب ِ عالم از بالا بجز بلا نمیبینم
در آتش ِ دو دیوانه، دو قطعه شد دو ویرانه
روانه خون ِ خلقی را چنین روا نمیبینم
مگر بدان نظر دوزی که مرگشان شود روزی
که من جز این دو، پیروزی زماجرا نمیبینم
بهار رنگ خون داری، نشاط کو؟ جنون داری!
که مرگْ کمتر از برگت، به شاخهها نمیبینم
.
.
.
برای آشنایی بیشتر با سیمین بهبهانی:
سیمین بهبهانی؛ وجدان منظوم یک ملت
https://tinyurl.com/Siminb
#سیمین_بهبهانی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در آتش دو دیوانه / شعری از سیمین بهبهانی
انتشار این شعر سیمین بهبهانی در ماهنامه «نامه» به مدیریت کیوان صمیمی موجب شد که این ماهنامه توقیف شود. مقامات این شعر را توهین به روحالله خمینی تعبیر کردند و ماهنامه را توقیف کردند. بعدها و پس از سال ۱۳۸۸- ۲۳ خرداد- کیوان صمیمی به زندان افتاد و مدت شش سال را در زندان گذراند.
بهار، بازهم سبزی؟ چرا ترا نمیبینم؟
تو آشکار و من بینا؛ ولی چرا نمیبینم؟
بهار، باز گلپوشی؟ نگین ِ ژاله در گوشی؟
چه قصّه رفته با چشمم؟ چرا تو را نمیبینم؟
... کجا تگرگ میبارد که تخم مرگ میبارد
نصیب ِ عالم از بالا بجز بلا نمیبینم
در آتش ِ دو دیوانه، دو قطعه شد دو ویرانه
روانه خون ِ خلقی را چنین روا نمیبینم
مگر بدان نظر دوزی که مرگشان شود روزی
که من جز این دو، پیروزی زماجرا نمیبینم
بهار رنگ خون داری، نشاط کو؟ جنون داری!
که مرگْ کمتر از برگت، به شاخهها نمیبینم
.
.
.
برای آشنایی بیشتر با سیمین بهبهانی:
سیمین بهبهانی؛ وجدان منظوم یک ملت
https://tinyurl.com/Siminb
#سیمین_بهبهانی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech