Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دیگر نمانده همدلی و مهر و پیوند
تا چند در ظلمت نشینیم؟ ای خردمند!
از ظلم این نابخردان رفته است بر باد
آرامش و امید و شادی، عشق و لبخند
آه! از کدامین درد و غم باید بنالیم؟
هر گوشه افتاده است شمشادی تنومند
کی میشود خورشید آزادی بتابد
بر خانههای سوگوار از داغ فرزند؟
کی میرود از دشت ما فصل زمستان؟
کی میشوند آزاد، آهوهای در بند؟
طاقت بیار، ای غنچه! در سرمای بهمن
نوروز در راه است بعد از سوز اسفند
باید از این سرمای وحشتزا گذر کرد
تا از زمین، گلهای آزادی درآیند
علی رضا جعفری(آزادی)
#نه_به_جمهوری_اسلامی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
تا چند در ظلمت نشینیم؟ ای خردمند!
از ظلم این نابخردان رفته است بر باد
آرامش و امید و شادی، عشق و لبخند
آه! از کدامین درد و غم باید بنالیم؟
هر گوشه افتاده است شمشادی تنومند
کی میشود خورشید آزادی بتابد
بر خانههای سوگوار از داغ فرزند؟
کی میرود از دشت ما فصل زمستان؟
کی میشوند آزاد، آهوهای در بند؟
طاقت بیار، ای غنچه! در سرمای بهمن
نوروز در راه است بعد از سوز اسفند
باید از این سرمای وحشتزا گذر کرد
تا از زمین، گلهای آزادی درآیند
علی رضا جعفری(آزادی)
#نه_به_جمهوری_اسلامی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مریم اکبریمنفرد، زندانی سیاسی و دادخواه، برای اجرای محکومیت دو ساله حبس، از زندان سمنان به زندان قرچک ورامین منتقل شده است.
حسین تاج، وکیل دادگستری، روز گذشته اعلام کرده بود: «امروز (اول آبان ۱۴۰۳) خانم مریم اکبری منفرد به تهران و زندان شهر ری قرچک منتقل شدند. همچنان پیگیرم که ایشان به زندان اوین منتقل شوند و همچنان برای اعادهٔ دادرسی و استفاده از تسهیلات قانونی نیز پیگیرم.»
مریم اکبریمنفرد، مادر سه کودک است. او ۱۵ سال پیش، ساعت سه بامداد دهم دیماه سال ۱۳۸۸، با حمله نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی در خانهاش بازداشت شد.
قاضی ابوالقاسم صلواتی او را به اتهام «محاربه از طریق عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران» به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم کرد.
البته مریم اکبریمنفرد، هیچگاه این اتهام را نپذیرفت.
۱۹ اسفندماه ۱۳۹۹، این زندانی دادخواه، از زندان اوین به زندان سمنان تبعید شد. و با نزدیکشدن به پایان محکومیت او در تیرماه ۱۴۰۲، دو پرونده جدید برای او گشوده شد. طی این دو پرونده جدید، اکبری منفرد به دوسال زندان تعزیری دیگر محکوم شد.
مریم دادخواه است او دادخواه دو برادرش است که اوایل دهه ۶۰ اعدام شدند و دادخواه برادر کوچک و خواهرش است که آنها هم در تابستان سال ۱۳۶۷ اعدام شدند.
#دادخواهی
#یاری_مدنی_توانا
#مریم_اکبری_منفرد
#زندان
#زندانی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
حسین تاج، وکیل دادگستری، روز گذشته اعلام کرده بود: «امروز (اول آبان ۱۴۰۳) خانم مریم اکبری منفرد به تهران و زندان شهر ری قرچک منتقل شدند. همچنان پیگیرم که ایشان به زندان اوین منتقل شوند و همچنان برای اعادهٔ دادرسی و استفاده از تسهیلات قانونی نیز پیگیرم.»
مریم اکبریمنفرد، مادر سه کودک است. او ۱۵ سال پیش، ساعت سه بامداد دهم دیماه سال ۱۳۸۸، با حمله نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی در خانهاش بازداشت شد.
قاضی ابوالقاسم صلواتی او را به اتهام «محاربه از طریق عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران» به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم کرد.
البته مریم اکبریمنفرد، هیچگاه این اتهام را نپذیرفت.
۱۹ اسفندماه ۱۳۹۹، این زندانی دادخواه، از زندان اوین به زندان سمنان تبعید شد. و با نزدیکشدن به پایان محکومیت او در تیرماه ۱۴۰۲، دو پرونده جدید برای او گشوده شد. طی این دو پرونده جدید، اکبری منفرد به دوسال زندان تعزیری دیگر محکوم شد.
مریم دادخواه است او دادخواه دو برادرش است که اوایل دهه ۶۰ اعدام شدند و دادخواه برادر کوچک و خواهرش است که آنها هم در تابستان سال ۱۳۶۷ اعدام شدند.
#دادخواهی
#یاری_مدنی_توانا
#مریم_اکبری_منفرد
#زندان
#زندانی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
آبان خونین ۱۳۹۸ نمادی از شجاعت ایرانیان است. جمهوری اسلامی طی سه روز هزاران ایرانی را به قتل رساند و فجایع ضدبشری مثل کشتار نیزار ماهشهر و کشتار معترضان در قلعهحسنخان را رقم زد.
اما وقاحت جمهوری اسلامی، به حدی بود که دفتر خامنهای، در پاسخ به پیگیری خواهر محمد حشمدار، از کشتهشدگان آبان ۹۸، پرسیده بود:
«کدام آبان؟!»
پس از آن هشتگ #کدام_آبان در کمتر از یک روز به ترند نخست توئیتر فارسی تبدیل شد.
از یاد نبریم محبوبه رمضانی، مادر دادخواه پژمان قلیپور، که با شهامت گفته بود:
«اینا خودشون میدونن با آبان نابود شدن و اون آبان ادامه داره...»
طرح از رضا عقیلی است
https://tavaana.org/which_aban/
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#آبان
#دادخواهی
@Tavaana_TavaanaTech
اما وقاحت جمهوری اسلامی، به حدی بود که دفتر خامنهای، در پاسخ به پیگیری خواهر محمد حشمدار، از کشتهشدگان آبان ۹۸، پرسیده بود:
«کدام آبان؟!»
پس از آن هشتگ #کدام_آبان در کمتر از یک روز به ترند نخست توئیتر فارسی تبدیل شد.
از یاد نبریم محبوبه رمضانی، مادر دادخواه پژمان قلیپور، که با شهامت گفته بود:
«اینا خودشون میدونن با آبان نابود شدن و اون آبان ادامه داره...»
طرح از رضا عقیلی است
https://tavaana.org/which_aban/
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#آبان
#دادخواهی
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای هر کس که از تو پرسد گفتم،
او چنان استوار در برابر ظلم ایستاد،
که من شرمندهی تک تک این ۷۱۳ روز اسارتش هستم.
این روزها در دلم جایی برای اندوه نمیماند،
چرا که تو نمایندهی تمام صداهایی،
که در تاریکی گم شدهاند و در انتظار آزادیاند.
گفتم تو بیداری، صدایی که خاموش نمیشود،
و هر لحظهات، برای ما درسی است از شجاعت.
در برابر چشمان ناامید، تو چراغی هستی،
که نورش حتی در دل زندان نیز میدرخشد.
گفتم تو مجسمهای از ارادهای محکم،
که در دل تمامی ستمدیدگان زنده است.
این روزها در یادهایت، روزهای رنج و درد است،
اما عزم تو، آیندهای روشن را نوید میدهد.
گفتم توماج، تو هرگز تنها نیستی،
درد تو درد ماست و امید تو امید ماست.
ما تا آزادیات، در کنار تو ایستادهایم،
و به یاد خواهیم داشت که نور حقیقت هرگز خاموش نخواهد شد.
برای آبان و بازمانده هایش
برای توماج و فریاد آزادی اش
برای آرش و کمانش که مرزهای شاهد شهر را با جانش رسم کرد
برای سیاوش و عبورش از آتش
برای تمام آنهایی که در تاریکی درخشیدند
برای آزادی، برای عدالت، برای آن فردایی روشن تر
متن و ویدیو از دٌرینا
#آبان۹۸ #آبان_ادامه_دارد #نه_به_جمهوری_اسلامی #آبان_خونین #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او چنان استوار در برابر ظلم ایستاد،
که من شرمندهی تک تک این ۷۱۳ روز اسارتش هستم.
این روزها در دلم جایی برای اندوه نمیماند،
چرا که تو نمایندهی تمام صداهایی،
که در تاریکی گم شدهاند و در انتظار آزادیاند.
گفتم تو بیداری، صدایی که خاموش نمیشود،
و هر لحظهات، برای ما درسی است از شجاعت.
در برابر چشمان ناامید، تو چراغی هستی،
که نورش حتی در دل زندان نیز میدرخشد.
گفتم تو مجسمهای از ارادهای محکم،
که در دل تمامی ستمدیدگان زنده است.
این روزها در یادهایت، روزهای رنج و درد است،
اما عزم تو، آیندهای روشن را نوید میدهد.
گفتم توماج، تو هرگز تنها نیستی،
درد تو درد ماست و امید تو امید ماست.
ما تا آزادیات، در کنار تو ایستادهایم،
و به یاد خواهیم داشت که نور حقیقت هرگز خاموش نخواهد شد.
برای آبان و بازمانده هایش
برای توماج و فریاد آزادی اش
برای آرش و کمانش که مرزهای شاهد شهر را با جانش رسم کرد
برای سیاوش و عبورش از آتش
برای تمام آنهایی که در تاریکی درخشیدند
برای آزادی، برای عدالت، برای آن فردایی روشن تر
متن و ویدیو از دٌرینا
#آبان۹۸ #آبان_ادامه_دارد #نه_به_جمهوری_اسلامی #آبان_خونین #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سالروز قتل احمد میرعلایی
هشت صبح روز دوم آبانماه ۱۳۷۴مترجم و نویسنده پرکار ایرانی، احمد میرعلایی از منزلش به سوی کتابفروشی محل کارش به راه افتاد اما هرگز به آنجا نرسید.
خانوادهاش نگران شدند اما جستجو برای یافتنش بینتیجه بود. پیکر بیجان او ساعت ده شب در کوچههای خیابان میر اصفهان پیدا شد. کنار جنازهی او دو بطری مشروب قرار داده بودند. نیروی انتظامی پیدا شدن جسد را به خانواده میرعلایی اطلاع میدهد. او در یکی از کوچههای فرعی محل کارش به شکل نشسته به دیوار تکیه داده بود.
همان شب در پزشکی قانونی خانوادهی میرعلایی جسد را میبینند که جای دو تزریق آمپول در دست راست او دیده میشود. احمد میرعلایی بر اثر تزریق انسولین از ناحیه دست راست دچار ایست قلبی میشود و جان میدهد.
اینگونه پایان مییابد زندگی این مترجم۔ از احمد میرعلایی به غیر از ترجمههای ارزشمند میتوان به حدود ۲۶ کتاب، مقاله و داستان اشاره کرد.
قتل میرعلایی مانند دیگر قتلهای نویسندگان و دگراندیشان، برای محدودسازی اندیشه و حق آزادی بیان صورت گرفت. احمد میرعلایی به هیچ حزب و دسته سیاسی وابستگی نداشت که بخواهیم او را مخالف سیاسی جمهوری اسلامی قلمداد کنیم. او در نوجوانی شیفته محمد مصدق و جبهه ملی بود؛ اما چه پیش و چه پس از انقلاب هیچ سابقه فعالیت سیاسی یا مبارزات سیاسی نداشت. احمد میرعلایی تنها در نامهای ۱۳۴ امضایی که امضای او هم پای نامه بود گفت که «ما نویسندهایم». «ما نویسندهایم، یعنی احساس و تخیل و اندیشه و تحقیق خود را به اشکال مختلف مینویسیم و منتشر میکنیم. حق طبیعی و اجتماعی و مدنی ما ست که نوشتهمان - اعم از شعر یا داستان، نمایشنامه یا فیلمنامه، تحقیق یا نقد و نیز ترجمه آثار دیگر نویسندگان جهان - آزادانه و بی هیچ مانعی به دست مخاطبان برسد. ایجاد مانع در راه نشر این آثار، به هر بهانهای، در صلاحیت هیچ کس یا هیچ نهادی نیست. اگرچه پس از نشر راه قضاوت و نقد آزادانه درباره آنها بر همگان گشوده است.»
درباره احمد میرعلایی بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Ahmad_MirAlaei
#قتلهای_زنجیره_ای #ایران #احمد_میرعلایی #یاری_مدنی_توانا #دادخواهی
@Tavaana_TavaanaTech
هشت صبح روز دوم آبانماه ۱۳۷۴مترجم و نویسنده پرکار ایرانی، احمد میرعلایی از منزلش به سوی کتابفروشی محل کارش به راه افتاد اما هرگز به آنجا نرسید.
خانوادهاش نگران شدند اما جستجو برای یافتنش بینتیجه بود. پیکر بیجان او ساعت ده شب در کوچههای خیابان میر اصفهان پیدا شد. کنار جنازهی او دو بطری مشروب قرار داده بودند. نیروی انتظامی پیدا شدن جسد را به خانواده میرعلایی اطلاع میدهد. او در یکی از کوچههای فرعی محل کارش به شکل نشسته به دیوار تکیه داده بود.
همان شب در پزشکی قانونی خانوادهی میرعلایی جسد را میبینند که جای دو تزریق آمپول در دست راست او دیده میشود. احمد میرعلایی بر اثر تزریق انسولین از ناحیه دست راست دچار ایست قلبی میشود و جان میدهد.
اینگونه پایان مییابد زندگی این مترجم۔ از احمد میرعلایی به غیر از ترجمههای ارزشمند میتوان به حدود ۲۶ کتاب، مقاله و داستان اشاره کرد.
قتل میرعلایی مانند دیگر قتلهای نویسندگان و دگراندیشان، برای محدودسازی اندیشه و حق آزادی بیان صورت گرفت. احمد میرعلایی به هیچ حزب و دسته سیاسی وابستگی نداشت که بخواهیم او را مخالف سیاسی جمهوری اسلامی قلمداد کنیم. او در نوجوانی شیفته محمد مصدق و جبهه ملی بود؛ اما چه پیش و چه پس از انقلاب هیچ سابقه فعالیت سیاسی یا مبارزات سیاسی نداشت. احمد میرعلایی تنها در نامهای ۱۳۴ امضایی که امضای او هم پای نامه بود گفت که «ما نویسندهایم». «ما نویسندهایم، یعنی احساس و تخیل و اندیشه و تحقیق خود را به اشکال مختلف مینویسیم و منتشر میکنیم. حق طبیعی و اجتماعی و مدنی ما ست که نوشتهمان - اعم از شعر یا داستان، نمایشنامه یا فیلمنامه، تحقیق یا نقد و نیز ترجمه آثار دیگر نویسندگان جهان - آزادانه و بی هیچ مانعی به دست مخاطبان برسد. ایجاد مانع در راه نشر این آثار، به هر بهانهای، در صلاحیت هیچ کس یا هیچ نهادی نیست. اگرچه پس از نشر راه قضاوت و نقد آزادانه درباره آنها بر همگان گشوده است.»
درباره احمد میرعلایی بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Ahmad_MirAlaei
#قتلهای_زنجیره_ای #ایران #احمد_میرعلایی #یاری_مدنی_توانا #دادخواهی
@Tavaana_TavaanaTech
شعله پاکروان، مادر زندهیاد ریحانه جباری، در دهمین سالگرد اعدام دخترش، مطلبی به شرح زیر منتشر کرد:
«ده سال تمام گذشت از خون به دل شدنم۔پس چرا قلبم آرام نمیگیرد؟ ده سال است که خاک سرد، بدن ریحان را پوشانده۔ پس چرا داغش سرد نمیشود؟ هزار تجربه و تغییر در زندگیم پیدا شد، اما سیاهتر از ان روز تلخ ندیدهام۔ وقتی برای اولین بار مادری دادخواه را دیدم که بعد از چندین دهه که از اعدام فرزندانش گذشته بود، همچنان از خاکستر وجودش دود برمیخاست، به خودم گفتم شاید این درد هرگز تمام نشود۔ آری درست فهمیده بودم۔ دردی که روح و جسم را مبتلامیکند۔ مثل باد در بدنت میچرخد. یکروز دستت درد میگیرد یکروز پایت. یکروز قلبت تیر میکشد یک روز چشمت۔ یک روز خستهای بدون اینکه کاری کرده باشی، یک روز از دنیا بدت میآید۔ یکروز نفست تنگ میشود۔ دکتر میگوید همه این دردها از مغزت میآید و تو میدانی که خاطرهها و تصاویر یکی پس از دیگری میآیند و میروند۔ یکبار تولدش را بیاد میآوری، یکبار راه رفتنش را۔ یکبار از شیر گرفتنش جلوی چشمت میاید و یکبار حرف زدنش۔ اه از رشد و بلند قامت شدن و درس و مدرسهاش۔ از مونس جان شدنش۔ همین خاطرهها تو را دیوانه میکند۔ شیدا و مجنون میکند۔ به دنبال لیلای خفته در گور میگردی بی انکه لحظهای از یاد ببری چه کس یا کسانی او را کشتند۔ همه تنت گر میگیرد از خشم و نفرت۔ دلت میخواهد زمین و زمان را از هم بدری۔ اما،۔۔ اما چه کنم که او چندین بار گفته و در وصیتنامهاش نوشته "تلاش کن تا فراموش کنی روزهای تلخ را"۔ چه کنم که حتی بعد از ده سال، هنوز تلخی و رنج و اندوه هست۔ هنوز وقتی کلمه نحس اعدام را میخوانم یا میشنوم رعشه میگیرم۔ چه کنم که علیرغم تلاشهایم برای برآوردن خواسته ریحانهام مبنی بر بخشش شکنجهگر و ناقاضی و قاتلش، هنوز از آنها نفرت دارم و نبخشیدهام۔ چه کنم که هنوز هر ازگاهی نفرینهایی بر زبانم جاری میشود که گوشهای خودم از شنیدنشان داغ میشود۔ و خواب دستها و انگشتهای قطع شده خونآلود میبینم و وحشت میکنم۔ من از کودکی کینهتوز نبودم و خیلی زود آدمها را میبخشیدم۔اما چرا ده سال است میگویم نه میبخشم، نه فراموش میکنم؟ چرا هر کس اعدام میشود بخشی از جان من دوباره آتش میگیرد؟ در این ده سال انقدر مادرقاب بدست دیدهام که دیگر روا نمیدانم، فقط از ریحانهام بگویم۔انگار همه اعدامیها بچه منند وبند ناف همهشان به قلب من منتهی میشوند۔ فرق ندارد اسمش رضا باشد یا محسن، صالح باشد یا سعید، زینب باشد یا ندا۔ همهشان مادری دارند که مثل خودم یک شب دراز و تاریک را پشت دیوارهای زندان صبح کردهاند و رد کبودی بر گردن محبوب خود دیدهاند۔ ده سال از پروانگی ریحان گذشت و من هنوز عاشقش هستم۔ بند بند وجودم اکنده از عطر اوست۔ اشک امانم نمیدهد۔ ده سال گذشت.»
#دادخواهی #ریحانه_جباری #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«ده سال تمام گذشت از خون به دل شدنم۔پس چرا قلبم آرام نمیگیرد؟ ده سال است که خاک سرد، بدن ریحان را پوشانده۔ پس چرا داغش سرد نمیشود؟ هزار تجربه و تغییر در زندگیم پیدا شد، اما سیاهتر از ان روز تلخ ندیدهام۔ وقتی برای اولین بار مادری دادخواه را دیدم که بعد از چندین دهه که از اعدام فرزندانش گذشته بود، همچنان از خاکستر وجودش دود برمیخاست، به خودم گفتم شاید این درد هرگز تمام نشود۔ آری درست فهمیده بودم۔ دردی که روح و جسم را مبتلامیکند۔ مثل باد در بدنت میچرخد. یکروز دستت درد میگیرد یکروز پایت. یکروز قلبت تیر میکشد یک روز چشمت۔ یک روز خستهای بدون اینکه کاری کرده باشی، یک روز از دنیا بدت میآید۔ یکروز نفست تنگ میشود۔ دکتر میگوید همه این دردها از مغزت میآید و تو میدانی که خاطرهها و تصاویر یکی پس از دیگری میآیند و میروند۔ یکبار تولدش را بیاد میآوری، یکبار راه رفتنش را۔ یکبار از شیر گرفتنش جلوی چشمت میاید و یکبار حرف زدنش۔ اه از رشد و بلند قامت شدن و درس و مدرسهاش۔ از مونس جان شدنش۔ همین خاطرهها تو را دیوانه میکند۔ شیدا و مجنون میکند۔ به دنبال لیلای خفته در گور میگردی بی انکه لحظهای از یاد ببری چه کس یا کسانی او را کشتند۔ همه تنت گر میگیرد از خشم و نفرت۔ دلت میخواهد زمین و زمان را از هم بدری۔ اما،۔۔ اما چه کنم که او چندین بار گفته و در وصیتنامهاش نوشته "تلاش کن تا فراموش کنی روزهای تلخ را"۔ چه کنم که حتی بعد از ده سال، هنوز تلخی و رنج و اندوه هست۔ هنوز وقتی کلمه نحس اعدام را میخوانم یا میشنوم رعشه میگیرم۔ چه کنم که علیرغم تلاشهایم برای برآوردن خواسته ریحانهام مبنی بر بخشش شکنجهگر و ناقاضی و قاتلش، هنوز از آنها نفرت دارم و نبخشیدهام۔ چه کنم که هنوز هر ازگاهی نفرینهایی بر زبانم جاری میشود که گوشهای خودم از شنیدنشان داغ میشود۔ و خواب دستها و انگشتهای قطع شده خونآلود میبینم و وحشت میکنم۔ من از کودکی کینهتوز نبودم و خیلی زود آدمها را میبخشیدم۔اما چرا ده سال است میگویم نه میبخشم، نه فراموش میکنم؟ چرا هر کس اعدام میشود بخشی از جان من دوباره آتش میگیرد؟ در این ده سال انقدر مادرقاب بدست دیدهام که دیگر روا نمیدانم، فقط از ریحانهام بگویم۔انگار همه اعدامیها بچه منند وبند ناف همهشان به قلب من منتهی میشوند۔ فرق ندارد اسمش رضا باشد یا محسن، صالح باشد یا سعید، زینب باشد یا ندا۔ همهشان مادری دارند که مثل خودم یک شب دراز و تاریک را پشت دیوارهای زندان صبح کردهاند و رد کبودی بر گردن محبوب خود دیدهاند۔ ده سال از پروانگی ریحان گذشت و من هنوز عاشقش هستم۔ بند بند وجودم اکنده از عطر اوست۔ اشک امانم نمیدهد۔ ده سال گذشت.»
#دادخواهی #ریحانه_جباری #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پدر جاویدنام مهرشاد شهیدی، در دومین سالگرد فرزندش این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:
«دو سال پیش در غوغای پاییز ۱۴۰۱، تصویر تو با چشمان معصومت، با بلندبالایی و رعنایی قامتت با لبخند فراموشنشدنیات، دست به دست چرخید و در دل و جان و حافظهی مردم ایران و جهان نشست.
بدل به سمبلی از مقاومت و آزادیخواهی شدی و جوانمرگ چون اسطورههای ماندگار تاریخ به دست دژخیمان شبپرست.
زیبا بودی و هنرمند، زیباتر شدی و هنرِ در راه ایران جانفدا شدنت، جانهای مشتاق را چنان به خود مشغول داشت که غمخانهی چشمان بیداران جهان را از خود سرشار ساخت.
حالا دو سال از شب و روزهایی که خدا هم در عزایت گریست میگذرد و برای ما بازماندگانت گذر زمان معنای متفاوتی به خود گرفته است.
دو سال پنجه کشیدن به صورت و مشت کوفتن بر سینه؛ یعنی یک عمر! عمری بدون تو.
حالا دو سال است که تو در آرامگاهت آرام گرفتهای و دیگر نشانهای از آن همه شور و نشاط وجود تو در زندگی ما نیست، تو رفتهای و این غم را پایانی نیست، تو رفتهای و حتی در شادترین لحظات زندگی هم ناگهان زمان برای ما متوقف میشود و آن چشمان بینظیرت تسخیرمان میکند.
تو را از ما گرفتند غافل از اینکه آرامگاه پرنور تو میعادگاهی برای هموطنانمان خواهد شد، غافل از آنکه فریاد در گلو خشک شدهی آزادی از ذرهذره خاک تو برمیخیزد.
مهرشاد عزیزم، هر هفته بیم داشتیم شاید این هفته تنها بمانیم اما دوستدارانت نگذاشتند حس تلخ تنهایی ما را ویران کند. کاش بودی و میدیدی که چطور عزیزانی که حتی یکبار تو را ندیدهاند به آشناترین آشناها بدل شدند. که چطور این غریبههای آشنا برایت گریستند و فرسنگها راه را برای دیدارت بر خود هموار کردند.
مهرشاد جانم اگرچه به دست خونریز ظالمان، در این خاک سرد خفتی اما ما پایفشرده در راه پرافتخار تو تا ابد گام میزنیم و بیداریم، باشد که این غم ابدی، ریشهی بیعدالتی و ستمی که بر نور دیدگانمان و تکتک عزیزان شهیدمان رفته را برای همیشه خشک کند.
پینوشت: ناباورانه امروز در بزرگداشت دومین سالگرد آسمانیشدن مهرشاد عزیزمان، به سوگ نشستهایم.»
#مهرشادشهیدی
#مهرشاد_شهیدی
#mehrshadshahidi
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«دو سال پیش در غوغای پاییز ۱۴۰۱، تصویر تو با چشمان معصومت، با بلندبالایی و رعنایی قامتت با لبخند فراموشنشدنیات، دست به دست چرخید و در دل و جان و حافظهی مردم ایران و جهان نشست.
بدل به سمبلی از مقاومت و آزادیخواهی شدی و جوانمرگ چون اسطورههای ماندگار تاریخ به دست دژخیمان شبپرست.
زیبا بودی و هنرمند، زیباتر شدی و هنرِ در راه ایران جانفدا شدنت، جانهای مشتاق را چنان به خود مشغول داشت که غمخانهی چشمان بیداران جهان را از خود سرشار ساخت.
حالا دو سال از شب و روزهایی که خدا هم در عزایت گریست میگذرد و برای ما بازماندگانت گذر زمان معنای متفاوتی به خود گرفته است.
دو سال پنجه کشیدن به صورت و مشت کوفتن بر سینه؛ یعنی یک عمر! عمری بدون تو.
حالا دو سال است که تو در آرامگاهت آرام گرفتهای و دیگر نشانهای از آن همه شور و نشاط وجود تو در زندگی ما نیست، تو رفتهای و این غم را پایانی نیست، تو رفتهای و حتی در شادترین لحظات زندگی هم ناگهان زمان برای ما متوقف میشود و آن چشمان بینظیرت تسخیرمان میکند.
تو را از ما گرفتند غافل از اینکه آرامگاه پرنور تو میعادگاهی برای هموطنانمان خواهد شد، غافل از آنکه فریاد در گلو خشک شدهی آزادی از ذرهذره خاک تو برمیخیزد.
مهرشاد عزیزم، هر هفته بیم داشتیم شاید این هفته تنها بمانیم اما دوستدارانت نگذاشتند حس تلخ تنهایی ما را ویران کند. کاش بودی و میدیدی که چطور عزیزانی که حتی یکبار تو را ندیدهاند به آشناترین آشناها بدل شدند. که چطور این غریبههای آشنا برایت گریستند و فرسنگها راه را برای دیدارت بر خود هموار کردند.
مهرشاد جانم اگرچه به دست خونریز ظالمان، در این خاک سرد خفتی اما ما پایفشرده در راه پرافتخار تو تا ابد گام میزنیم و بیداریم، باشد که این غم ابدی، ریشهی بیعدالتی و ستمی که بر نور دیدگانمان و تکتک عزیزان شهیدمان رفته را برای همیشه خشک کند.
پینوشت: ناباورانه امروز در بزرگداشت دومین سالگرد آسمانیشدن مهرشاد عزیزمان، به سوگ نشستهایم.»
#مهرشادشهیدی
#مهرشاد_شهیدی
#mehrshadshahidi
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
برفپاککنها را روشن کنید، از آسمان آبان خون میبارد
طرح از رضا عقیلی
https://tavaana.org/fa/Cartoon_Khamenei_and_Aban98
#آبان۹۸ #آبان_ادامه_دارد #آبان_خونین #آبان_زنده_است #دادخواهی #کارتون #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
طرح از رضا عقیلی
https://tavaana.org/fa/Cartoon_Khamenei_and_Aban98
#آبان۹۸ #آبان_ادامه_دارد #آبان_خونین #آبان_زنده_است #دادخواهی #کارتون #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فاطمه اعظمی، خواهر جاویدنام سپهر اعظمی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«در قلبم چیزی قشنگتر از یادش پیدا نمی کنم
او عزیزترین زخم من است
زیباترین اندوهم
فراموشش نمی کنم...
او دوست داشتنی ترین دلیل ویرانی من است
او اگر چه نیست اما خیالش با من است.. 💔»
سپهر اعظمی جوانی ۲۳ ساله بود، که در مراسم چهلم حدیث نجفی از ناحیۀ سر هدف گلولۀ نیروهای حکومتی قرار گرفت و پس از ۳۳ روز کما پانزدهم آذر ماه جان خود را از دست داد.
جوانانی همچون سپهر، با دست خالی در خیابانها بودند، جمهوری اسلامی زور و اقتدارش فقط در برابر مردم بیدفاع ایران است!
#سپهر_اعظمی #دادخواهی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«در قلبم چیزی قشنگتر از یادش پیدا نمی کنم
او عزیزترین زخم من است
زیباترین اندوهم
فراموشش نمی کنم...
او دوست داشتنی ترین دلیل ویرانی من است
او اگر چه نیست اما خیالش با من است.. 💔»
سپهر اعظمی جوانی ۲۳ ساله بود، که در مراسم چهلم حدیث نجفی از ناحیۀ سر هدف گلولۀ نیروهای حکومتی قرار گرفت و پس از ۳۳ روز کما پانزدهم آذر ماه جان خود را از دست داد.
جوانانی همچون سپهر، با دست خالی در خیابانها بودند، جمهوری اسلامی زور و اقتدارش فقط در برابر مردم بیدفاع ایران است!
#سپهر_اعظمی #دادخواهی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیض الله آذرنوش، پدر جاویدنام پدرام آذرنوش، با انتشار این ویدیو از نسرین شاکرمی، مادر جاویدنام نیکا شاکرمی، حمایت کرده است.
او در این ویدیو میگوید که «هیچ کدام از ما از تیغ تیز نهادهای امنیتی در امان نیستیم.:
امروز مادر نیکا را ربودند، فردا مادرها و خانوادههای دیگر جاویدنامان را میربایند.
او از مردم میخواهد که «اجازه ندهید که ماموران رژیم به خود اجازه دهند که برای خانوادههای داغدیده ایجاد مشکل بکنند. صدای خانم نسرین شاکرمی باشید و برای آزادی او تلاش کنید.»
این پدر دادخواه در انتها میگوید: «دیر یا زود اراده ملت بزرگ و ستمدیده ایران بر همه چیز پیروز شده و کاخ ظلم و جور ضحاک را در هم فرو میریزیم.»
#پدرام_آذرنوش #نسرین_شاکرمی #نیکا_شاکرمی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او در این ویدیو میگوید که «هیچ کدام از ما از تیغ تیز نهادهای امنیتی در امان نیستیم.:
امروز مادر نیکا را ربودند، فردا مادرها و خانوادههای دیگر جاویدنامان را میربایند.
او از مردم میخواهد که «اجازه ندهید که ماموران رژیم به خود اجازه دهند که برای خانوادههای داغدیده ایجاد مشکل بکنند. صدای خانم نسرین شاکرمی باشید و برای آزادی او تلاش کنید.»
این پدر دادخواه در انتها میگوید: «دیر یا زود اراده ملت بزرگ و ستمدیده ایران بر همه چیز پیروز شده و کاخ ظلم و جور ضحاک را در هم فرو میریزیم.»
#پدرام_آذرنوش #نسرین_شاکرمی #نیکا_شاکرمی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech