Audio
دوره حمایت روانی-اجتماعی از سلامت روانی زندانیان سیاسی در ایران
جلسه پنجم: مدیریت خودکشی در زندان؛ ۶ اقدام عملی از سوی همتایان
موضوع این جلسه از این دوره آموزشی، «مدیریت خودکشی در زندان» است. مطالب این جلسه با همین عنوان میتواند منبع و راهنمایی باشد برای حمایت روحی و روانی از زندانیان سیاسی.
در پایان هم ۶ اقدام کاربردی که میتواند از سوی همتایان یا همبندیهای زندانی در صورت وجود خطر خودکشی، برای حمایت از او صورت بگیرد را با هم بررسی میکنیم.
با ما همراه باشید!
در وبسایت توانا
در یوتیوب
در سانکلاد
در کست باکس
کانال واتساپ دوره
کانال تلگرام دوره
#ایران #یاری_مدنی_توانا #مقاومت_مدنی #مبارزه_مدنی #امنیت #اعتراضات_سراسری #امنیت_سایبری #امنیت_اعتراضات #شکنجه #حمایت_از_زندانیان_سیاسی #حمایت_روانی
جلسه پنجم: مدیریت خودکشی در زندان؛ ۶ اقدام عملی از سوی همتایان
موضوع این جلسه از این دوره آموزشی، «مدیریت خودکشی در زندان» است. مطالب این جلسه با همین عنوان میتواند منبع و راهنمایی باشد برای حمایت روحی و روانی از زندانیان سیاسی.
در پایان هم ۶ اقدام کاربردی که میتواند از سوی همتایان یا همبندیهای زندانی در صورت وجود خطر خودکشی، برای حمایت از او صورت بگیرد را با هم بررسی میکنیم.
با ما همراه باشید!
در وبسایت توانا
در یوتیوب
در سانکلاد
در کست باکس
کانال واتساپ دوره
کانال تلگرام دوره
#ایران #یاری_مدنی_توانا #مقاومت_مدنی #مبارزه_مدنی #امنیت #اعتراضات_سراسری #امنیت_سایبری #امنیت_اعتراضات #شکنجه #حمایت_از_زندانیان_سیاسی #حمایت_روانی
انجمن جهانی پزشکی، در بیانیهای از اجرای حکم قطع انگشتان دست دو زندانی در زندان ارومیه، بهشدت انتقاد کرد.
این انجمن از مقامات جمهوری اسلامی درخواست کرد تا فورا مجازاتهای بدنی مانند قطع انگشتان، را که ناقض حقوق بشر است، متوقف کنند.
یادآور میشویم هماکنون هم حداقل ۵ زندانی، به جرم سرقت به قطع انگشتان دست محکوم شدهاند. این سازمان نسبت به اجرای حکم غیرانسانی درباره آنان ابراز نگرانی کرد و از پزشکان خواست که از مشارکت در هرگونه اعمال شکنجه یا اجرای چنین احکامی خودداری کنند، زیرا این اقدامات مغایر با اصول اخلاقی پزشکی است.
دکتر آشوک فیلیپ، رئیس انجمن جهانی پزشکی، در واکنش به این احکام اعلام کرد که قطع عضو منجر به درد شدید، ناتوانی دائمی و خدشه به کرامت انسانی میشود، او این نوع مجازاتها را «بیرحمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز» توصیف کرد.
مجازات قطع عضو که در احکام کیفری فقهی با عنوان «قطع ید» شناخته میشود، یکی از مجازاتهای پیشبینی شده در قانون مجازات اسلامی (ماده ۲۷۸) به تبعیت از احکام کیفری دین اسلام است و به همین دلیل یک مجازات حدی محسوب میشود.
وجود چنین عملی به عنوان مجازات در قوانین کیفری موضوعه در ایران در حالی است که بر اساس «کنوانسیون بین المللی منع شکنجه و دیگر رفتارها یا مجازاتهای بیرحمانه، غیرانسانی یا ترذیلی» اعمال هرگونه مجازات بدنی از جمله مثلهکردن مصداق بارز «شکنجه» محسوب شده و ممنوع است.
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#شکنجه
#نه_به_شكنجه
@Tavaana_TavaanaTech
این انجمن از مقامات جمهوری اسلامی درخواست کرد تا فورا مجازاتهای بدنی مانند قطع انگشتان، را که ناقض حقوق بشر است، متوقف کنند.
یادآور میشویم هماکنون هم حداقل ۵ زندانی، به جرم سرقت به قطع انگشتان دست محکوم شدهاند. این سازمان نسبت به اجرای حکم غیرانسانی درباره آنان ابراز نگرانی کرد و از پزشکان خواست که از مشارکت در هرگونه اعمال شکنجه یا اجرای چنین احکامی خودداری کنند، زیرا این اقدامات مغایر با اصول اخلاقی پزشکی است.
دکتر آشوک فیلیپ، رئیس انجمن جهانی پزشکی، در واکنش به این احکام اعلام کرد که قطع عضو منجر به درد شدید، ناتوانی دائمی و خدشه به کرامت انسانی میشود، او این نوع مجازاتها را «بیرحمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز» توصیف کرد.
مجازات قطع عضو که در احکام کیفری فقهی با عنوان «قطع ید» شناخته میشود، یکی از مجازاتهای پیشبینی شده در قانون مجازات اسلامی (ماده ۲۷۸) به تبعیت از احکام کیفری دین اسلام است و به همین دلیل یک مجازات حدی محسوب میشود.
وجود چنین عملی به عنوان مجازات در قوانین کیفری موضوعه در ایران در حالی است که بر اساس «کنوانسیون بین المللی منع شکنجه و دیگر رفتارها یا مجازاتهای بیرحمانه، غیرانسانی یا ترذیلی» اعمال هرگونه مجازات بدنی از جمله مثلهکردن مصداق بارز «شکنجه» محسوب شده و ممنوع است.
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#شکنجه
#نه_به_شكنجه
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from حمایت روانی-اجتماعی از سلامت روانی زندانیان سیاسی در ایران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دوره حمایت روانی-اجتماعی از سلامت روانی زندانیان سیاسی در ایران
جلسه ششم: آزار و شکنجه جنسی معترضان از مفهومپردازی تا مداخله در بحران
در این جلسه که جلسه پایانی دوره است، موضوع «استفاده از خشونت جنسی به عنوان ابزار سرکوب حکومت» را به چالش میکشیم و از پیامدهای اجتماعی آن میگوییم.
در پایان هم مروری کلی میکنیم بر محتوای کل جلسات دوره.
فراموش نکنیم که آگاهی هرچه بیشتر در زمینه سلامت روان، زندانیان سیاسی و خانواده آنها را در برابر آسیبهای ناشی از نقض حقوقشان توانمند میکند و کمک میکند بتوانند شرایط دشوار را بهتر مدیریت کنند.
با ما همراه باشید!
در وبسایت
در یوتیوب
در کست باکس
در سانکلاد
کانال واتساپ دوره
کانال تلگرام دوره
#ایران #یاری_مدنی_توانا #مقاومت_مدنی #مبارزه_مدنی #امنیت #اعتراضات_سراسری #امنیت_سایبری #امنیت_اعتراضات #شکنجه #حمایت_از_زندانیان_سیاسی #حمایت_روانی
جلسه ششم: آزار و شکنجه جنسی معترضان از مفهومپردازی تا مداخله در بحران
در این جلسه که جلسه پایانی دوره است، موضوع «استفاده از خشونت جنسی به عنوان ابزار سرکوب حکومت» را به چالش میکشیم و از پیامدهای اجتماعی آن میگوییم.
در پایان هم مروری کلی میکنیم بر محتوای کل جلسات دوره.
فراموش نکنیم که آگاهی هرچه بیشتر در زمینه سلامت روان، زندانیان سیاسی و خانواده آنها را در برابر آسیبهای ناشی از نقض حقوقشان توانمند میکند و کمک میکند بتوانند شرایط دشوار را بهتر مدیریت کنند.
با ما همراه باشید!
در وبسایت
در یوتیوب
در کست باکس
در سانکلاد
کانال واتساپ دوره
کانال تلگرام دوره
#ایران #یاری_مدنی_توانا #مقاومت_مدنی #مبارزه_مدنی #امنیت #اعتراضات_سراسری #امنیت_سایبری #امنیت_اعتراضات #شکنجه #حمایت_از_زندانیان_سیاسی #حمایت_روانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سحر، خواهر جاویدنام ستار بهشتی، در دوازدهمین سالگرد کشته شدن برادرش، ضمن انتشار ویدیویی از تصاویر حضورش بر سر مزار او، نوشت:
«“هیچ ظلمی جاودانه نیست، و هیچ دیکتاتوری در برابر اراده آزادیخواهان تاب نمیآورد؛ آزادی از آنِ کسانی است که بهایش را با عشق و ایمان پرداختند.”
شکنجهای به وسعت دوازده سال
امروز سیزدهم آبان است؛ دوازده سال از قتل برادر شجاعم، ستار، میگذرد. دوازده سالی که هر لحظهاش در فکر گذشت، در اندیشهی آنکه در آن چهار روز بازداشت چه بر تو گذشت که غم و دردش در تن و جانمان ریشه دوانده است. ستارجان، بازجویت، آن کفتار بیرحم، میگفت که میزدم و ستار میخندید! از خندههایت عصبی میشد، میگفت آنقدر زدم تا از حال رفتی!
عزیز دل خواهر، مگر نمیدانستی که این کوردلان، این کفتارصفتان، دشمن شادی و خندهاند؟ جانم به فدای راهت، مگر به تو نگفته بودند که “رخت سیاه به تن مادرت میکنیم”؟ چرا خندیدی؟ به خار و ذلیل بودن ذاتشان میخندیدی؟
ستارِ غیرتمندم، بازجوی کفتارت از شجاعتت میگفت، از آن زمان که فحشهای ناموسی به مامان گوهرمان میدادند و تو با دلاوری، پاسخی درخورشان میدادی. بنازم غیرتت را که دعاهای مامان گوهرمان، که همیشه میگفت “ستار، کم نیاری”، را در قلب روشن و آزادهات در تاریکی شکنجهگاههای ظلم شنیدی.
آه، ستار! هر روز درد شکنجه، جان مرا در هم میشکند. وای به حال مامان گوهرمان! دردت به جانم، برادر قهرمانم. تمام افتخارم، خواهر تو بودن و دختر مامان گوهرمان ماندن است و قلبی که دیگر برای خودم نمیتپد؛ بلکه تنها به امید آزادی ایران و ایرانی است که زنده است.
ستارجان، دلتنگیام برایت مرزی ندارد، و من بینهایت دلتنگ توام. آرزویی که دوازده سال است در دلم تکرار میشود، این است که الهی پایانم چون پایان ستار باشد. که پاداش این مقاومت و ایستادگی در برابر ظالم، برایم چون شهد عسل شیرین و دلچسب است.
چرا که نور آزادی، سرانجام از میان تاریکی استبداد میگذرد، و ما را به صبحی میرساند که در آن رهایی را به آغوش خواهیم کشید."سحر بهشتی"»
#ستار_بهشتی #سید_محمد_حسینی #گوهر_عشقی #آبان #شکنجه #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«“هیچ ظلمی جاودانه نیست، و هیچ دیکتاتوری در برابر اراده آزادیخواهان تاب نمیآورد؛ آزادی از آنِ کسانی است که بهایش را با عشق و ایمان پرداختند.”
شکنجهای به وسعت دوازده سال
امروز سیزدهم آبان است؛ دوازده سال از قتل برادر شجاعم، ستار، میگذرد. دوازده سالی که هر لحظهاش در فکر گذشت، در اندیشهی آنکه در آن چهار روز بازداشت چه بر تو گذشت که غم و دردش در تن و جانمان ریشه دوانده است. ستارجان، بازجویت، آن کفتار بیرحم، میگفت که میزدم و ستار میخندید! از خندههایت عصبی میشد، میگفت آنقدر زدم تا از حال رفتی!
عزیز دل خواهر، مگر نمیدانستی که این کوردلان، این کفتارصفتان، دشمن شادی و خندهاند؟ جانم به فدای راهت، مگر به تو نگفته بودند که “رخت سیاه به تن مادرت میکنیم”؟ چرا خندیدی؟ به خار و ذلیل بودن ذاتشان میخندیدی؟
ستارِ غیرتمندم، بازجوی کفتارت از شجاعتت میگفت، از آن زمان که فحشهای ناموسی به مامان گوهرمان میدادند و تو با دلاوری، پاسخی درخورشان میدادی. بنازم غیرتت را که دعاهای مامان گوهرمان، که همیشه میگفت “ستار، کم نیاری”، را در قلب روشن و آزادهات در تاریکی شکنجهگاههای ظلم شنیدی.
آه، ستار! هر روز درد شکنجه، جان مرا در هم میشکند. وای به حال مامان گوهرمان! دردت به جانم، برادر قهرمانم. تمام افتخارم، خواهر تو بودن و دختر مامان گوهرمان ماندن است و قلبی که دیگر برای خودم نمیتپد؛ بلکه تنها به امید آزادی ایران و ایرانی است که زنده است.
ستارجان، دلتنگیام برایت مرزی ندارد، و من بینهایت دلتنگ توام. آرزویی که دوازده سال است در دلم تکرار میشود، این است که الهی پایانم چون پایان ستار باشد. که پاداش این مقاومت و ایستادگی در برابر ظالم، برایم چون شهد عسل شیرین و دلچسب است.
چرا که نور آزادی، سرانجام از میان تاریکی استبداد میگذرد، و ما را به صبحی میرساند که در آن رهایی را به آغوش خواهیم کشید."سحر بهشتی"»
#ستار_بهشتی #سید_محمد_حسینی #گوهر_عشقی #آبان #شکنجه #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
طبق گزارش دریافتی، آرشام رضایی، زندانی سیاسی روز هشتم آبان، به صورت ناگهانی از زندان اوین به زندان قزلحصار کرج منتقل شده است.
او در یکی از سلولهای انفرادی زندان قزلحصار کرج بهسر میبرد و از حق تماس تلفنی و ملاقات با خانواده محروم شده است.
در اعتراض به این رفتار با آرشام، آقای زرتشت احمدیراغب زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار، امروز ۱۴ آبان ۱۴۰۳ در حمایت از آرشام رضایی با اجازه خودش به سلول انفرادی منتقل شده است.
آقای احمدیراغب به رئیس زندان گفته که یا آرشام رضایی را به داخل بند عمومی منتقل کنید (که با این کار مخالفت شده) یا تا زمانی که آرشام در انفرادی باشد، من را هم به سلول انفرادی بفرستید.
آرشام رضایی هم که به دستور رئیس زندان اوین و دستور قضایی به قزلحصار منتقل و از ۸ آبان به مدت ۲ هفته در سلول انفرادی و ممنوع تلفن و ملاقات است.
انتقال زندانیان از یک زندان به زندان دیگر، طبق تجربه زندانیان، یکی از آزاردهندهترین اقدامات دستگاه سرکوب است. زندانی که برای خودش در زندان کاری را شروع کرده، کم کم وسایلی را جمع کرده و با محیط مانوس شده، ناگهان همه چیز را از دست میدهد.
همچنین سلول انفرادی، یک نوع شکنجه است که به شکنجه سفید معروف است و تاثیرات نامطلوبی بر روان زندانیان میگذارد.
آرشام و زرتشت هر دو کارگرهایی هستند که به خاطر ابراز نظرات انتقادی خود به زندان محکوم شدهاند.
#زرتشت_احمدی_راغب #آرشام_رضایی #زندان_قزلحصار #شکنجه #سلول_انفرادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او در یکی از سلولهای انفرادی زندان قزلحصار کرج بهسر میبرد و از حق تماس تلفنی و ملاقات با خانواده محروم شده است.
در اعتراض به این رفتار با آرشام، آقای زرتشت احمدیراغب زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار، امروز ۱۴ آبان ۱۴۰۳ در حمایت از آرشام رضایی با اجازه خودش به سلول انفرادی منتقل شده است.
آقای احمدیراغب به رئیس زندان گفته که یا آرشام رضایی را به داخل بند عمومی منتقل کنید (که با این کار مخالفت شده) یا تا زمانی که آرشام در انفرادی باشد، من را هم به سلول انفرادی بفرستید.
آرشام رضایی هم که به دستور رئیس زندان اوین و دستور قضایی به قزلحصار منتقل و از ۸ آبان به مدت ۲ هفته در سلول انفرادی و ممنوع تلفن و ملاقات است.
انتقال زندانیان از یک زندان به زندان دیگر، طبق تجربه زندانیان، یکی از آزاردهندهترین اقدامات دستگاه سرکوب است. زندانی که برای خودش در زندان کاری را شروع کرده، کم کم وسایلی را جمع کرده و با محیط مانوس شده، ناگهان همه چیز را از دست میدهد.
همچنین سلول انفرادی، یک نوع شکنجه است که به شکنجه سفید معروف است و تاثیرات نامطلوبی بر روان زندانیان میگذارد.
آرشام و زرتشت هر دو کارگرهایی هستند که به خاطر ابراز نظرات انتقادی خود به زندان محکوم شدهاند.
#زرتشت_احمدی_راغب #آرشام_رضایی #زندان_قزلحصار #شکنجه #سلول_انفرادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سحر بهشتی، خواهر جاویدنام ستار بهشتی به مناسبت سالگرد خاکسپاری او این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:
"خاکسپاری در میان حلقهی ظالمان"
هفدهم آبان نود و یک. روزی که قرار بود پیکر پاک ستار را برای آخرین وداع و بدرقه، به ما بسپارند. اما در عوض، تنها همسرم توانست با نظارت سنگین ماموران در سردخانه حاضر شود. شناسایی پیکر، غسل، و کفن، همه در کمتر از پنج دقیقه انجام گرفت، بیآنکه لحظهای فرصت و آرامش برای اندوه و وداع باشد.
با اسکورت امنیتی، پیکر ستار را به امامزاده محمدتقی در رباطکریم بردند. صدها مامور امنیتی در آنجا مستقر بودند، در حالی که ما، تنها و غریبانه، شاهد این مراسم غمانگیز بودیم. پدر، با چهرهای که درد و رنج در آن موج میزد، از من پرسید: «میگویند ستار را کشتهاند؟» دستانش را گرفتم و گفتم: «قوی باش، پدر.»
مادر میگریست، اما اشکی بر گونههایش جاری نمیشد. او به دنبال دیدن صورت فرزندش بود، اما حتی در این آخرین لحظات نیز از ما دریغ کردند. وعده دادند که پس از نماز میت، اجازه خواهیم داشت که به ستار نزدیک شویم. نماز برگزار شد و ماموران به سرعت پیکر ستار را در قبر گذاشتند. لحظهای که کفن را باز کردند، نوری از چهره او میدرخشید؛ چهرهای که پاکیاش همچو برف سپید بود. در همین حین، کفن او خونآلود شد و مادر از حال رفت.
دوازده سال از آن روز گذشته است، اما اندوه و خاطرات آن روز، سنگینتر از آن است که قلم بتواند به دوش بکشد. ستار را در میان حلقهی ظالمان و دوربینهایشان به خاک سپردند. پدر رو به ماموران کرد و گفت: «اگر گناهکار بود، به سزای اعمالش رسید. اما اگر بیگناه بود، خونش دامن شما را خواهد گرفت.»
ماموران اصرار داشتند که برای مادر، پرستاری بگیرند. مادر با عصبانیت پاسخ داد: «پرستارم را زیر خاک کردید؛ حالا برایم جاسوس میخواهید بگذارید؟» او چادر سیاهش را بر مزار ستار انداخت، و با اسکورت ماموران از امامزاده بیرون آمدیم.
آنجا بود که حکم بازداشت مرا به خاطر یک مصاحبه در دست داشتند. گوشی مادر را از من گرفتند و تهدیدم کردند: «اگر به خودت رحم نمیکنی، حداقل به پسر بیستماههات رحم کن.»
به خانه بازگشتیم، اما خیابانمان در محاصرهی مامورانی بود که به همسایهها گفته بودند اینجا دنبال قاتل میگردیم.
ستار رفت، اما یاد و راه او همچنان زنده است. خون پاکش فریاد عدالتخواهی ماست و این ظلمها سرانجام گریبانگیر کسانی خواهد شد که فکر میکنند عدالت را میتوان با سلاح و زور خاموش کرد."سحر بهشتی"
#ستار_بهشتی #گوهر_عشقی #شکنجه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
"خاکسپاری در میان حلقهی ظالمان"
هفدهم آبان نود و یک. روزی که قرار بود پیکر پاک ستار را برای آخرین وداع و بدرقه، به ما بسپارند. اما در عوض، تنها همسرم توانست با نظارت سنگین ماموران در سردخانه حاضر شود. شناسایی پیکر، غسل، و کفن، همه در کمتر از پنج دقیقه انجام گرفت، بیآنکه لحظهای فرصت و آرامش برای اندوه و وداع باشد.
با اسکورت امنیتی، پیکر ستار را به امامزاده محمدتقی در رباطکریم بردند. صدها مامور امنیتی در آنجا مستقر بودند، در حالی که ما، تنها و غریبانه، شاهد این مراسم غمانگیز بودیم. پدر، با چهرهای که درد و رنج در آن موج میزد، از من پرسید: «میگویند ستار را کشتهاند؟» دستانش را گرفتم و گفتم: «قوی باش، پدر.»
مادر میگریست، اما اشکی بر گونههایش جاری نمیشد. او به دنبال دیدن صورت فرزندش بود، اما حتی در این آخرین لحظات نیز از ما دریغ کردند. وعده دادند که پس از نماز میت، اجازه خواهیم داشت که به ستار نزدیک شویم. نماز برگزار شد و ماموران به سرعت پیکر ستار را در قبر گذاشتند. لحظهای که کفن را باز کردند، نوری از چهره او میدرخشید؛ چهرهای که پاکیاش همچو برف سپید بود. در همین حین، کفن او خونآلود شد و مادر از حال رفت.
دوازده سال از آن روز گذشته است، اما اندوه و خاطرات آن روز، سنگینتر از آن است که قلم بتواند به دوش بکشد. ستار را در میان حلقهی ظالمان و دوربینهایشان به خاک سپردند. پدر رو به ماموران کرد و گفت: «اگر گناهکار بود، به سزای اعمالش رسید. اما اگر بیگناه بود، خونش دامن شما را خواهد گرفت.»
ماموران اصرار داشتند که برای مادر، پرستاری بگیرند. مادر با عصبانیت پاسخ داد: «پرستارم را زیر خاک کردید؛ حالا برایم جاسوس میخواهید بگذارید؟» او چادر سیاهش را بر مزار ستار انداخت، و با اسکورت ماموران از امامزاده بیرون آمدیم.
آنجا بود که حکم بازداشت مرا به خاطر یک مصاحبه در دست داشتند. گوشی مادر را از من گرفتند و تهدیدم کردند: «اگر به خودت رحم نمیکنی، حداقل به پسر بیستماههات رحم کن.»
به خانه بازگشتیم، اما خیابانمان در محاصرهی مامورانی بود که به همسایهها گفته بودند اینجا دنبال قاتل میگردیم.
ستار رفت، اما یاد و راه او همچنان زنده است. خون پاکش فریاد عدالتخواهی ماست و این ظلمها سرانجام گریبانگیر کسانی خواهد شد که فکر میکنند عدالت را میتوان با سلاح و زور خاموش کرد."سحر بهشتی"
#ستار_بهشتی #گوهر_عشقی #شکنجه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حق من: سلول انفرادی و امکانات رفاهی
«سری دوم بازداشتم در سلولی بودم که بسیار گرم بود و ۵۵ روز آنجا بودم. اگر قرار بود وضعیت جهنمی تجربه کنم، همان بود؛ در و دیواری که از آن آتش میبارید و از پنجره دوده وارد میشد و سیاه شده بودم. وضعیت وحشتناکی بود. کمکم کلمات و حرفها را داشتم فراموش میکردم.»
این وضعیتی است که مجید توکلی، کنشگر پرسابقه دانشجویی، از آن سخن میگوید.
وضعیت جهنمیای که مجید توکلی از آن میگوید تجربهای است که زندانیان دیگری نیز راوی آن بودهاند. حتی گاهی زندانیان از سلولهای انفرادی خود با عنوان قبر یاد کردهاند.
ما در برنامههای قبلی هم گفته بودیم که اساسا سلول انفرادی غیرقانونی است؛ نه صرفا بر اساس اصول حقوق بشری بلکه حتی بر اساس آییننامهی اجرایی سازمان زندانهای جمهوری اسلامی طبق ماده ۳۱ همین آئیننامه اجرایی، متهم بایستی در بازداشتگاه عمومی نگهداری شود. حتی در تبصره نخست این ماده تصریح شده است که حتی اگر قرار است متهم در فضای امنیتی نگهداری شود، این محیط نبایستی سلول انفرادی باشد.
ضمن اینکه در ماده ۱۵۷ همین آییننامه هم بر اختصاص امکانات و امور رفاهی مختلف به زندانیان تاکید شده است.
در بخشی از این ماده عینا آمده است که مدیرکل زندان موظف است که امور رفاهی را به بازداشتشدگان اختصاص دهد؛ اموری از جمله «تأمین کتابخانه، فرش، تلویزیون، یخچال، وسایل سرمایشی و گرمایشی، تجهیزات ورزشی، میوه و سبزیجات».
پرسش ساده است. در همین نمونهی مجید توکلی، کدامیک از امکانات رفاهی بالا به او تعلق گرفت؟ چرا یک کنشگر دانشجویی بایستی زندانی شود و حتی در صورت بازداشت در سلول انفرادی قرار بگیرد و حتی در صورت قرارگرفتن در سلول انفرادی آن وضعیت جهنمی را تجربه کند؟
در یوتیوب:
https://youtu.be/Xh5BZphX0mE
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/1c7lxyhh5da0
#شکنجه #سلول_انفرادی #سلول_انفرادی_شکنجه_است #یاری_حقوقی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«سری دوم بازداشتم در سلولی بودم که بسیار گرم بود و ۵۵ روز آنجا بودم. اگر قرار بود وضعیت جهنمی تجربه کنم، همان بود؛ در و دیواری که از آن آتش میبارید و از پنجره دوده وارد میشد و سیاه شده بودم. وضعیت وحشتناکی بود. کمکم کلمات و حرفها را داشتم فراموش میکردم.»
این وضعیتی است که مجید توکلی، کنشگر پرسابقه دانشجویی، از آن سخن میگوید.
وضعیت جهنمیای که مجید توکلی از آن میگوید تجربهای است که زندانیان دیگری نیز راوی آن بودهاند. حتی گاهی زندانیان از سلولهای انفرادی خود با عنوان قبر یاد کردهاند.
ما در برنامههای قبلی هم گفته بودیم که اساسا سلول انفرادی غیرقانونی است؛ نه صرفا بر اساس اصول حقوق بشری بلکه حتی بر اساس آییننامهی اجرایی سازمان زندانهای جمهوری اسلامی طبق ماده ۳۱ همین آئیننامه اجرایی، متهم بایستی در بازداشتگاه عمومی نگهداری شود. حتی در تبصره نخست این ماده تصریح شده است که حتی اگر قرار است متهم در فضای امنیتی نگهداری شود، این محیط نبایستی سلول انفرادی باشد.
ضمن اینکه در ماده ۱۵۷ همین آییننامه هم بر اختصاص امکانات و امور رفاهی مختلف به زندانیان تاکید شده است.
در بخشی از این ماده عینا آمده است که مدیرکل زندان موظف است که امور رفاهی را به بازداشتشدگان اختصاص دهد؛ اموری از جمله «تأمین کتابخانه، فرش، تلویزیون، یخچال، وسایل سرمایشی و گرمایشی، تجهیزات ورزشی، میوه و سبزیجات».
پرسش ساده است. در همین نمونهی مجید توکلی، کدامیک از امکانات رفاهی بالا به او تعلق گرفت؟ چرا یک کنشگر دانشجویی بایستی زندانی شود و حتی در صورت بازداشت در سلول انفرادی قرار بگیرد و حتی در صورت قرارگرفتن در سلول انفرادی آن وضعیت جهنمی را تجربه کند؟
در یوتیوب:
https://youtu.be/Xh5BZphX0mE
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/1c7lxyhh5da0
#شکنجه #سلول_انفرادی #سلول_انفرادی_شکنجه_است #یاری_حقوقی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کمال بابایی، فعال سیاسی و شهروند اهل نجف آباد اصفهان با انتشار ویدئویی از تحصن خود جلوی فرمانداری نجفآباد وحمایتش از حسین رونقی خبر داد.
او پیش از این در تاریخ ۲۱ فروردین ۱۴۰۱ توسط اطلاعات سپاه و در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ و در بهمن ۱۴۰۲ توسط پلیس اطلاعات و امنیت دستگیر شده و به شدت مورد شکنجه قرار گرفته بود.
او در ویدیوهایی از آسیبهای شدیدی که در طی شکنجه بر او وارد شده و پای او آسیب جدی دیده سخن میگوید.
یازده اتهام به این شهروند اهل نجفآباد نسبت داده شده از جمله نشر اکاذیب، برهم زدن نظم و امنیت، تبلیغ علیه نظام، توهین به رهبری و چندین عنوان اتهامی دیگر...
او در ویدیوهای مختلف از عوامل شکنجه شدنش نام میبرد و خطاب به مردم، مقامات جمهوری اسلامی و نیروهای اپوزیسیون سخن میگوید.
تصاویری از پاهای مصدوم شده و گزارش پزشکی در خصوص وضعیت ایشان نیز به دست آموزشکده توانا رسیده است.
چند دقیقه وقت بگذارید و سخنان ایشان را بشنوید.
به فرض اتهامات انتسابی به ایشان درست باشد، چرا اینهمه شکنجه و آزار آن هم در حضور مقامات قضایی و نظامی... ؟
#کمال_بابایی #شکنجه #نجف_آباد #حسین_رونقی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او پیش از این در تاریخ ۲۱ فروردین ۱۴۰۱ توسط اطلاعات سپاه و در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ و در بهمن ۱۴۰۲ توسط پلیس اطلاعات و امنیت دستگیر شده و به شدت مورد شکنجه قرار گرفته بود.
او در ویدیوهایی از آسیبهای شدیدی که در طی شکنجه بر او وارد شده و پای او آسیب جدی دیده سخن میگوید.
یازده اتهام به این شهروند اهل نجفآباد نسبت داده شده از جمله نشر اکاذیب، برهم زدن نظم و امنیت، تبلیغ علیه نظام، توهین به رهبری و چندین عنوان اتهامی دیگر...
او در ویدیوهای مختلف از عوامل شکنجه شدنش نام میبرد و خطاب به مردم، مقامات جمهوری اسلامی و نیروهای اپوزیسیون سخن میگوید.
تصاویری از پاهای مصدوم شده و گزارش پزشکی در خصوص وضعیت ایشان نیز به دست آموزشکده توانا رسیده است.
چند دقیقه وقت بگذارید و سخنان ایشان را بشنوید.
به فرض اتهامات انتسابی به ایشان درست باشد، چرا اینهمه شکنجه و آزار آن هم در حضور مقامات قضایی و نظامی... ؟
#کمال_بابایی #شکنجه #نجف_آباد #حسین_رونقی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
تاملی کوتاه بر پدیده شکنجه سفید
«شکنجه سفید» شکنجه است ولی از لحاظ ظاهری شبیه شکنجه جسمانی نیست. در واقع شکنجه سفید شکنجهای است که اساسا بر جسم زندانی پیاده نمیشود بلکه زندانبانان فضایی فراهم میسازند که تاثیر روانی محیط بر زندانی چنان سنگین شود که شاید از شکنجه جسمانی نیز تاثیرات منفی گستردهتر و بیش تری داشته باشد. در واقع واژه و عبارت «سفید» در ترکیب «شکنجه سفید» بیانگر جنبهای مثبت نیست بلکه بیانگر غیرجسمانی بودن این شکنجه است و جنبه روانی آن را بازتاب میدهد گرچه شاید این انتقاد وارد شود که این واژه برای بیان وجوه خسارتبار این شکنجه مناسب نیست.
«نرگس محمدی» - زندانی سیاسی - درباره این نوع شکنجه کتابی به همین نام نوشته است و «نشر باران» در سوئد آن را منتشر کرده است. کتاب حاوی ۱۵ گفتوگو با زندانیان درباره پدیده شکنجه سفید است. «اسد سیف» در گزارشی که درباره این کتاب در سایت «دویچهوله» نوشته است، نمونههایی از شکنجههای سفید را نام میبرد: «بیخوابی، صداهای ناهنجار و آزارنده، نور دایم؛ کم و یا زیاد، تاریکی، بازداشتن از رفتن به توالت، دمای کم و یا زیاد هوا، اتاق نمناک و یا کثیف و آلوده، سرپا نگاهداشتن، اعدام مصنوعی، لختکردن، محرومیت از خوراک، آشامیدنی، امکانات درمانی و بهداشتی، تحرک، به کار گرفتن چشمبند، توهین، ایجاد وحشت، ایجاد اختلال در حواس، اختلال در سیستم درک، تنها نگاهداشتن و قطع رابطه او با دیگران.»
به گفته نویسنده این شکنجهها در این جهت به کار گرفته میشود که «هویت شخص زندانی» تخریب شود و «زندانی از نظم خویش خارج و از خود تهی گردد». درگیرکردن زندانی با خود و روان خود آن چیزی است و آن هدفی است که از پی این شکنجه روانی دنبال میشود.
سلول انفرادی از برجستهترین و بارزترین مصادیق شکنجه سفید است و گاه اثراتی ویرانگر بر زندانیان میگذارد. اثراتی که قطعا از بعضی از شکنجههای جسمی نیز بدتر است. «سعید مدنی» - پژوهشگر و زندانی سابق - که خود نیز سلول انفرادی را تجربه کرده است درباره اثرات ویرانگر سلول انفرادی به مسئلهای به نام «توهمهای انفرادی» اشاره میکند و میگوید: «دوستی اهل سنت و کرد داشتم که بازداشت شده بود و حدود یکسال انفرادی محض داشت و تحت شکنجه و فشار بود. از او پرسیدم در انفرادی سختترین وضعیت چه بود؟ میگفت اینکه با اجنه کنار بیایم. آنها میآمدند و اذیتم میکردند. کتکم میزدند و تا میرفتم بخوابم به سراغم میآمدند.»
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/White_torture
#سلول_انفرادی #گزارش #یاری_حقوقی_توانا #شکنجه #شکنجه_سفید #حقیقت_زندان
@Tavaana_TavaanaTech
«شکنجه سفید» شکنجه است ولی از لحاظ ظاهری شبیه شکنجه جسمانی نیست. در واقع شکنجه سفید شکنجهای است که اساسا بر جسم زندانی پیاده نمیشود بلکه زندانبانان فضایی فراهم میسازند که تاثیر روانی محیط بر زندانی چنان سنگین شود که شاید از شکنجه جسمانی نیز تاثیرات منفی گستردهتر و بیش تری داشته باشد. در واقع واژه و عبارت «سفید» در ترکیب «شکنجه سفید» بیانگر جنبهای مثبت نیست بلکه بیانگر غیرجسمانی بودن این شکنجه است و جنبه روانی آن را بازتاب میدهد گرچه شاید این انتقاد وارد شود که این واژه برای بیان وجوه خسارتبار این شکنجه مناسب نیست.
«نرگس محمدی» - زندانی سیاسی - درباره این نوع شکنجه کتابی به همین نام نوشته است و «نشر باران» در سوئد آن را منتشر کرده است. کتاب حاوی ۱۵ گفتوگو با زندانیان درباره پدیده شکنجه سفید است. «اسد سیف» در گزارشی که درباره این کتاب در سایت «دویچهوله» نوشته است، نمونههایی از شکنجههای سفید را نام میبرد: «بیخوابی، صداهای ناهنجار و آزارنده، نور دایم؛ کم و یا زیاد، تاریکی، بازداشتن از رفتن به توالت، دمای کم و یا زیاد هوا، اتاق نمناک و یا کثیف و آلوده، سرپا نگاهداشتن، اعدام مصنوعی، لختکردن، محرومیت از خوراک، آشامیدنی، امکانات درمانی و بهداشتی، تحرک، به کار گرفتن چشمبند، توهین، ایجاد وحشت، ایجاد اختلال در حواس، اختلال در سیستم درک، تنها نگاهداشتن و قطع رابطه او با دیگران.»
به گفته نویسنده این شکنجهها در این جهت به کار گرفته میشود که «هویت شخص زندانی» تخریب شود و «زندانی از نظم خویش خارج و از خود تهی گردد». درگیرکردن زندانی با خود و روان خود آن چیزی است و آن هدفی است که از پی این شکنجه روانی دنبال میشود.
سلول انفرادی از برجستهترین و بارزترین مصادیق شکنجه سفید است و گاه اثراتی ویرانگر بر زندانیان میگذارد. اثراتی که قطعا از بعضی از شکنجههای جسمی نیز بدتر است. «سعید مدنی» - پژوهشگر و زندانی سابق - که خود نیز سلول انفرادی را تجربه کرده است درباره اثرات ویرانگر سلول انفرادی به مسئلهای به نام «توهمهای انفرادی» اشاره میکند و میگوید: «دوستی اهل سنت و کرد داشتم که بازداشت شده بود و حدود یکسال انفرادی محض داشت و تحت شکنجه و فشار بود. از او پرسیدم در انفرادی سختترین وضعیت چه بود؟ میگفت اینکه با اجنه کنار بیایم. آنها میآمدند و اذیتم میکردند. کتکم میزدند و تا میرفتم بخوابم به سراغم میآمدند.»
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/White_torture
#سلول_انفرادی #گزارش #یاری_حقوقی_توانا #شکنجه #شکنجه_سفید #حقیقت_زندان
@Tavaana_TavaanaTech
روایت تلخ و دردناک حبیب برادر نوید افکاری از شکنجه و انفرادی زندانهای جمهوری اسلامی قبل از اعدام نوید
سعید افکاری به نقل از برادرش حبیب، نوشته:
به شدت واسم سخته که از اون روزا و شرایطی که وحید داره بنویسم.
اصلنم دوس ندارم مردمو ناراحت کنم اما با دیدن تصاویر زندانهای سوریه و آگاهی مردم تصمیم گرفتم کمی از زندانهای ایران و آنچه به من و برادرانم گذشت بنویسم.
۱۳ شهریور ۹۹، نوید رو به انفرادی بردن
نوید قبل از رفتن به دوستش گفته بود که به داداشام خبر بده، اما زندان تلفنها رو قطع کرده بود.(زندان ما سه نفرو جداگانه نگه میداشت).
پسفرداش به طریقی به ما پیغام رسید که نوید رو بردن انفرادی واسه اعدام.
منو وحید تونستیم از بندهای خودمون خارج بشیمو خودمونو برسونیم جلوی سلول انفرادی(ارشاد).
شروع به اعتراض کردیم. نوید بعدا بهمون گفت باور نمیکردم اومده باشید! چجوری از بند خارج شدید و اومدید اینجا؟
محکم میزدیم تو درب و نویدو صدا میزدیم. فریاد میزدیم شما که میدونید نوید بیگناهه.
گارد زندان بهمون حمله کرد و وحید گفت اینجا دوربینه درگیر نشو چون میان فقط همین تیکشو کات میکننو ازش استفاده میکنن.
زورمونم به همشون نمیرسید. حدود ۲۰ نفر مسلح تا تونستن و جون داشتن مارو زدن.
نوید که صدای مارو شنیده بود پیرهنشو درآورده بود با شامپویی که اونجا بود بدنشو لیز کرده بود و دوربین مداربسته رو کنده بود و تخت آهنیو از جا کنده بود و سعی داشت درب سلول رو بکنه.
گارد به سرعت سمت نوید رفت و با ضربه به سرش انداختنش زمین و شروع کردن به زدنش.
به قدری زدنمون که از خستگی به نفس زدن افتاده بودن.
هم به ما فحش میدادن هم به مردمی که حمایتمون کردن.
خیلی احساس بدی داشتیم. من یکدفعه داد زدم جانم فدای ایران. نوید و وحیدم شروع کردن به فریاد زدن جانم فدای ایران
از زدنمون دست کشیدن بقیشون ولی خادم الحسینی(رییس گارد) ادامه میداد.
گفتن لخت بشید و شورتتونم در بیارید.
یه لباس پاره و خونی تنمون کردن و دست بند و پابند و چشم بند بهمون زدن و گفتن راه بیفتید.
لباسها بخاطر کتک زدن و خودزنی پاره و خونی بود و میدن نفر بعدی.
یکی دستمون گرفته بود و راه رو نشونمون میداد.
درب ورودی زیرزمین باز شد و گفت جلوی پات پله هست.
حدود ۱۵ تا ۲۰ تا پله زیرِ زمین.
هر کدوممون رو انداختن توی سلولی.
حدودا ۳ در ۴ متر که فقط یه موکت داشت.
بدنه و کف از سنگ بود و به شدت سرد.
آخر سلول یه دستشویی و حموم داشت. که از همونجا آب میخوردیم.
هیچ نوری وجود نداشت بطوریکه دو متری خودتم نمیدیدی.
بقول وحید اینجا خداهم آنتن نمیده!
پایین درب یه دریچه ۱۰ در ۳۰ سانتی بود که نگهبانان نقاب پوش بدون هیچ حرفی غذا رو میزاشتن داخل و میرفتن.
فقط اگه میمردی، واس بردنت میومدن.
گوشه ظرف یکبار مصرف رو میکندیم و غذا میخوردیم. غذا بقدری کم بود که همیشه گرسنه بودیم.
دست بند و پابند آهنی در اثر سرما مثل تیغ بود و بدنی که در اثر ضربات پر از درد.
از درد نمیتونستیم روی کمر دراز بکشیم.
همدیگه رو نمیدیدیم ولی صدای همو میشنیدیم. وحید گفت بچه ها آلت خودتونو ببندید که اگه اعدام شدیم پای چوبه دار از ترس دستشویی نکنیم.
میدونم واس وحید چقدر گفتن این حرف به برادرای کوچکترش سخت بوده ولی چه میشد کرد؟!
بیشتر از این نوشتن در حال حاضر از توان من خارجه»
#نوید_افکاری #شکنجه #انفرادی #برادران_افکاری #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سعید افکاری به نقل از برادرش حبیب، نوشته:
به شدت واسم سخته که از اون روزا و شرایطی که وحید داره بنویسم.
اصلنم دوس ندارم مردمو ناراحت کنم اما با دیدن تصاویر زندانهای سوریه و آگاهی مردم تصمیم گرفتم کمی از زندانهای ایران و آنچه به من و برادرانم گذشت بنویسم.
۱۳ شهریور ۹۹، نوید رو به انفرادی بردن
نوید قبل از رفتن به دوستش گفته بود که به داداشام خبر بده، اما زندان تلفنها رو قطع کرده بود.(زندان ما سه نفرو جداگانه نگه میداشت).
پسفرداش به طریقی به ما پیغام رسید که نوید رو بردن انفرادی واسه اعدام.
منو وحید تونستیم از بندهای خودمون خارج بشیمو خودمونو برسونیم جلوی سلول انفرادی(ارشاد).
شروع به اعتراض کردیم. نوید بعدا بهمون گفت باور نمیکردم اومده باشید! چجوری از بند خارج شدید و اومدید اینجا؟
محکم میزدیم تو درب و نویدو صدا میزدیم. فریاد میزدیم شما که میدونید نوید بیگناهه.
گارد زندان بهمون حمله کرد و وحید گفت اینجا دوربینه درگیر نشو چون میان فقط همین تیکشو کات میکننو ازش استفاده میکنن.
زورمونم به همشون نمیرسید. حدود ۲۰ نفر مسلح تا تونستن و جون داشتن مارو زدن.
نوید که صدای مارو شنیده بود پیرهنشو درآورده بود با شامپویی که اونجا بود بدنشو لیز کرده بود و دوربین مداربسته رو کنده بود و تخت آهنیو از جا کنده بود و سعی داشت درب سلول رو بکنه.
گارد به سرعت سمت نوید رفت و با ضربه به سرش انداختنش زمین و شروع کردن به زدنش.
به قدری زدنمون که از خستگی به نفس زدن افتاده بودن.
هم به ما فحش میدادن هم به مردمی که حمایتمون کردن.
خیلی احساس بدی داشتیم. من یکدفعه داد زدم جانم فدای ایران. نوید و وحیدم شروع کردن به فریاد زدن جانم فدای ایران
از زدنمون دست کشیدن بقیشون ولی خادم الحسینی(رییس گارد) ادامه میداد.
گفتن لخت بشید و شورتتونم در بیارید.
یه لباس پاره و خونی تنمون کردن و دست بند و پابند و چشم بند بهمون زدن و گفتن راه بیفتید.
لباسها بخاطر کتک زدن و خودزنی پاره و خونی بود و میدن نفر بعدی.
یکی دستمون گرفته بود و راه رو نشونمون میداد.
درب ورودی زیرزمین باز شد و گفت جلوی پات پله هست.
حدود ۱۵ تا ۲۰ تا پله زیرِ زمین.
هر کدوممون رو انداختن توی سلولی.
حدودا ۳ در ۴ متر که فقط یه موکت داشت.
بدنه و کف از سنگ بود و به شدت سرد.
آخر سلول یه دستشویی و حموم داشت. که از همونجا آب میخوردیم.
هیچ نوری وجود نداشت بطوریکه دو متری خودتم نمیدیدی.
بقول وحید اینجا خداهم آنتن نمیده!
پایین درب یه دریچه ۱۰ در ۳۰ سانتی بود که نگهبانان نقاب پوش بدون هیچ حرفی غذا رو میزاشتن داخل و میرفتن.
فقط اگه میمردی، واس بردنت میومدن.
گوشه ظرف یکبار مصرف رو میکندیم و غذا میخوردیم. غذا بقدری کم بود که همیشه گرسنه بودیم.
دست بند و پابند آهنی در اثر سرما مثل تیغ بود و بدنی که در اثر ضربات پر از درد.
از درد نمیتونستیم روی کمر دراز بکشیم.
همدیگه رو نمیدیدیم ولی صدای همو میشنیدیم. وحید گفت بچه ها آلت خودتونو ببندید که اگه اعدام شدیم پای چوبه دار از ترس دستشویی نکنیم.
میدونم واس وحید چقدر گفتن این حرف به برادرای کوچکترش سخت بوده ولی چه میشد کرد؟!
بیشتر از این نوشتن در حال حاضر از توان من خارجه»
#نوید_افکاری #شکنجه #انفرادی #برادران_افکاری #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech