اعطای نشان افتخار دولت ژاپن به پرییوش گنجی، #هنرمند #نقاش ایرانی
#زنان_توانا #زنان_موفق #زنان_موثر @Tavaana_Tavaanatech 👇 👇 👇 👇
#زنان_توانا #زنان_موفق #زنان_موثر @Tavaana_Tavaanatech 👇 👇 👇 👇
اعطای نشان افتخار دولت ژاپن به پرییوش گنجی، #هنرمند #نقاش ایرانی
نشان #افتخار دولت ژاپن به پرییوش گنجی هنرمند نقاش #ایرانی اعطا شد. نشان افتخار دولت ژاپن به ۸۹ نفر از اتباع خارجی در تاریخ ۱۲ آبان (۳ نوامبر) اعطا شد. در این میان، پرییوش گنجی نشان افتخار «خورشید تابان، انوار زرین همراه با روبانگردنی» را که به زبان ژاپنی
« Kyokujitsu Chujyusho » خوانده میشود دریافت کرد.
سفارت ژاپن در ایران در خبر اعطای این نشان به پرییوش گنجی نوشته است: «سرکار خانم گنجی در سال ۱۳۷۴ شمسی (سال ۱۹۹۵ میلادی) به عنوان محقق از طرف بنیاد ژاپن در زمینه طراحی دوره ساسانی از طریق جاده ابریشم که در طراحی Kimono (لباس سنتی ژاپنی) و Obi (کمربند سنتی ژاپنی) بسیار موثر واقع شد در شهر کیوتو به تحقیق پرداخت. از این پس در نمونه آثار ایشان تاثیر فرهنگ ژاپنی ازجمله Sumie (نقاشی ژاپنی آب و مرکب) و Shoji (استفاده از کاغذ و چوب در داخل خانه) بسیار دیده میشود. ایشان در دانشگاههای هنری ایران از جمله دانشگاه الزهرا، بیش از ۲۰ سال مدرس در کلاسهای هنری بودند که در این کلاسها به تدریس حس فرهنگ ژاپنی مانند Sumie و Shoji پرداختند. کلاسهای ایشان از سوی شاگردانشان بسیار عالی ارزیابی شده است.
از طرف دیگر ایشان در سالهای ۱۳۸۳ شمسی (سال ۲۰۰۴ میلادی) و سال ۱۳۸۵ شمسی (سال ۲۰۰۶ میلادی) در ژاپن نمایشگاه هنری آثار معاصر ژاپن و ایران را برگزار کردند و به عنوان دبیر نمایشگاه در موفقیت آن سهم بسزایی داشتند. همانطور که در بالا نیز ذکر شد، سهم ایشان در معرفی و گسترش هنر ژاپنی در ایران و همچنین ارتقای تبادلات هنری میان ژاپن و ایران بسیار بالا ارزیابی شده است لذا نشان افتخار «خورشید تابان، انوار زرین همراه با روبان گردنی» را دریافت کردند. سفارت ژاپن در ایران از این پس نیز امید آن را دارد که سرکار خانم گنجی همچنان به فعالیت خود در زمینههای گوناگون از جمله توسعه روابط هنری بین ژاپن و ایران ادامه دهند.»
منبع خبر روزنامه قانون
با پریوش گنجی آشنا شوید
پرویوش گنجی در سال ۱۳۲۴ در تبریز به دنیا آمد. پدرش استاد طراحی و چاپ پارچه بود. گنجی پس از آموختن اصول نقاشی در هنرستان هنرهای زیبای دختران «بهزاد» زیر نظر استاد نقاش رضا فروزی و استاد #مینیاتور محمود فرشچیان هنرآموزی کردو پیش از این او از پدرش طراحی و چاپ پارچه نیز آموخته بود. او برای ادامهی تحصیل به انگلستان رفت و تحصیلات عالی خود را در رشتهی #طراحی پارچه در دانشکدهی هنرهای همر اسمیت لندن ادامه داد. پایاننامهی پریوش گنجی به موضوع «کاشیهای دورهی صفویه اصفهان» اختصاص داشت. پس از بازگشت به ایران برای مدت کوتاهی، گنجی با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان همکاری داشت. او همچنین نمایندهی فرهنگی بنیاد ژاپن در ایران است.
او تا کنون نماشگاههای موفق بسیاری در اروپا، ژاپن و ایران داشته است.
@Tavaana_TavaanaTech
#زنان #زنان_توانا #زنان_موفق #زنان_موثر
نشان #افتخار دولت ژاپن به پرییوش گنجی هنرمند نقاش #ایرانی اعطا شد. نشان افتخار دولت ژاپن به ۸۹ نفر از اتباع خارجی در تاریخ ۱۲ آبان (۳ نوامبر) اعطا شد. در این میان، پرییوش گنجی نشان افتخار «خورشید تابان، انوار زرین همراه با روبانگردنی» را که به زبان ژاپنی
« Kyokujitsu Chujyusho » خوانده میشود دریافت کرد.
سفارت ژاپن در ایران در خبر اعطای این نشان به پرییوش گنجی نوشته است: «سرکار خانم گنجی در سال ۱۳۷۴ شمسی (سال ۱۹۹۵ میلادی) به عنوان محقق از طرف بنیاد ژاپن در زمینه طراحی دوره ساسانی از طریق جاده ابریشم که در طراحی Kimono (لباس سنتی ژاپنی) و Obi (کمربند سنتی ژاپنی) بسیار موثر واقع شد در شهر کیوتو به تحقیق پرداخت. از این پس در نمونه آثار ایشان تاثیر فرهنگ ژاپنی ازجمله Sumie (نقاشی ژاپنی آب و مرکب) و Shoji (استفاده از کاغذ و چوب در داخل خانه) بسیار دیده میشود. ایشان در دانشگاههای هنری ایران از جمله دانشگاه الزهرا، بیش از ۲۰ سال مدرس در کلاسهای هنری بودند که در این کلاسها به تدریس حس فرهنگ ژاپنی مانند Sumie و Shoji پرداختند. کلاسهای ایشان از سوی شاگردانشان بسیار عالی ارزیابی شده است.
از طرف دیگر ایشان در سالهای ۱۳۸۳ شمسی (سال ۲۰۰۴ میلادی) و سال ۱۳۸۵ شمسی (سال ۲۰۰۶ میلادی) در ژاپن نمایشگاه هنری آثار معاصر ژاپن و ایران را برگزار کردند و به عنوان دبیر نمایشگاه در موفقیت آن سهم بسزایی داشتند. همانطور که در بالا نیز ذکر شد، سهم ایشان در معرفی و گسترش هنر ژاپنی در ایران و همچنین ارتقای تبادلات هنری میان ژاپن و ایران بسیار بالا ارزیابی شده است لذا نشان افتخار «خورشید تابان، انوار زرین همراه با روبان گردنی» را دریافت کردند. سفارت ژاپن در ایران از این پس نیز امید آن را دارد که سرکار خانم گنجی همچنان به فعالیت خود در زمینههای گوناگون از جمله توسعه روابط هنری بین ژاپن و ایران ادامه دهند.»
منبع خبر روزنامه قانون
با پریوش گنجی آشنا شوید
پرویوش گنجی در سال ۱۳۲۴ در تبریز به دنیا آمد. پدرش استاد طراحی و چاپ پارچه بود. گنجی پس از آموختن اصول نقاشی در هنرستان هنرهای زیبای دختران «بهزاد» زیر نظر استاد نقاش رضا فروزی و استاد #مینیاتور محمود فرشچیان هنرآموزی کردو پیش از این او از پدرش طراحی و چاپ پارچه نیز آموخته بود. او برای ادامهی تحصیل به انگلستان رفت و تحصیلات عالی خود را در رشتهی #طراحی پارچه در دانشکدهی هنرهای همر اسمیت لندن ادامه داد. پایاننامهی پریوش گنجی به موضوع «کاشیهای دورهی صفویه اصفهان» اختصاص داشت. پس از بازگشت به ایران برای مدت کوتاهی، گنجی با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان همکاری داشت. او همچنین نمایندهی فرهنگی بنیاد ژاپن در ایران است.
او تا کنون نماشگاههای موفق بسیاری در اروپا، ژاپن و ایران داشته است.
@Tavaana_TavaanaTech
#زنان #زنان_توانا #زنان_موفق #زنان_موثر
رحیم معینی کرمانشاهی در ۹۰ سالگی رخت از جهان بربست
«رحیم معینی کرمانشاهی» از شاعران و ترانهسرایان قدیمی ایران لحظاتی پیش درگذشت.
«معینی کرمانشاهی» نیمه بهمن ماه سال ۱۳۰۴ چشم به جان گشود. وی #شاعر، #نویسنده، #نقاش و #روزنامهنگار مشهور کشورمان بود. قریحه شاعری وی زبانزد بود و قطعات او دستمایه ترانه و آهنگهای خوانندگان مشهور است. از آثار او میتوان به مجموعه شعرهای ای شمعها بسوزید، فطرت، خورشید شب و حافظ برخیز اشاره کرد. وی همچنین اشعار ماندگاری چون عجب صبری خدا دارد، لوح مخدوش با مطلع «من نگویم به درددل من گوش کنید» و ترانههایی چون یاد کودکی، خواب نوشین و آشفته حالی اشاره نمود.
از کارهای دیگر او میتوان شب زندهداری و #طاووس با آهنگسازی پرویز #یاحقی، از تو گذشتم (آهنگ از حبیبالله بدیعی) و انسان با خوانندگی #داریوش اقبالی را نام برد. #معینی_کرمانشاهی با «علی تجویدی» نیز همکاری داشته و نخستین #ترانه سرایی برای گلها را بر روی آهنگی از #تجویدی با مطلع «چه میشد رها بودم از هر قیدی» آغاز کرد. این همکاری نهایتا به خلق ۴۰ اثر مشترک انجامید.
تخلص وی «امید» و «معینی» بود.
با هم بخشی از لوح مخدوش و از سرودههای ماندگار و مشهورش را میخوانیم:
من نگويم، كه به درد دل من گوش كنيد
بهتر آن است كه اين قصه فراموش كنيد
عاشقان را بگذاريد بنالند همه
مصلحت نيست، كه اين زمزمه خاموش كنيد
خون دل بود نصيبم، به سر تربت من
لاله افشان به طرب آمده، مي نوش كنيد
بعد من سوگ مگيريد، نيرزد به خدا
بهر هر زرد رخي، خويش سيه پوش كنيد
غير غم دار و ندارم به جهان چيست مگر؟
رشك كمتر به من ِ هستي بر دوش كنيد
خط بطلان به سر نامه هستي بكشيد
پاره اين لوح سبك پايهی مخدوش كنيد
سخن سوختگان طرح جنون ميريزد
عاقلان، گفتهی عشاق فراموش كنيد
@Tavaana_Tavaanatech
«رحیم معینی کرمانشاهی» از شاعران و ترانهسرایان قدیمی ایران لحظاتی پیش درگذشت.
«معینی کرمانشاهی» نیمه بهمن ماه سال ۱۳۰۴ چشم به جان گشود. وی #شاعر، #نویسنده، #نقاش و #روزنامهنگار مشهور کشورمان بود. قریحه شاعری وی زبانزد بود و قطعات او دستمایه ترانه و آهنگهای خوانندگان مشهور است. از آثار او میتوان به مجموعه شعرهای ای شمعها بسوزید، فطرت، خورشید شب و حافظ برخیز اشاره کرد. وی همچنین اشعار ماندگاری چون عجب صبری خدا دارد، لوح مخدوش با مطلع «من نگویم به درددل من گوش کنید» و ترانههایی چون یاد کودکی، خواب نوشین و آشفته حالی اشاره نمود.
از کارهای دیگر او میتوان شب زندهداری و #طاووس با آهنگسازی پرویز #یاحقی، از تو گذشتم (آهنگ از حبیبالله بدیعی) و انسان با خوانندگی #داریوش اقبالی را نام برد. #معینی_کرمانشاهی با «علی تجویدی» نیز همکاری داشته و نخستین #ترانه سرایی برای گلها را بر روی آهنگی از #تجویدی با مطلع «چه میشد رها بودم از هر قیدی» آغاز کرد. این همکاری نهایتا به خلق ۴۰ اثر مشترک انجامید.
تخلص وی «امید» و «معینی» بود.
با هم بخشی از لوح مخدوش و از سرودههای ماندگار و مشهورش را میخوانیم:
من نگويم، كه به درد دل من گوش كنيد
بهتر آن است كه اين قصه فراموش كنيد
عاشقان را بگذاريد بنالند همه
مصلحت نيست، كه اين زمزمه خاموش كنيد
خون دل بود نصيبم، به سر تربت من
لاله افشان به طرب آمده، مي نوش كنيد
بعد من سوگ مگيريد، نيرزد به خدا
بهر هر زرد رخي، خويش سيه پوش كنيد
غير غم دار و ندارم به جهان چيست مگر؟
رشك كمتر به من ِ هستي بر دوش كنيد
خط بطلان به سر نامه هستي بكشيد
پاره اين لوح سبك پايهی مخدوش كنيد
سخن سوختگان طرح جنون ميريزد
عاقلان، گفتهی عشاق فراموش كنيد
@Tavaana_Tavaanatech
۲۶ آبانماه امسال، #ادبیات و #هنر ایران، ترانهسرای نامدار و به یادماندنی ِ خود، رحیم #معینی_کرمانشاهی را از دست داد.
او #نقاش، #روزنامهنگار، #نویسنده، #شاعر و #ترانهسرا بود که بسیاری از ترانههای او بر سر زبانها است و زمزمه میشود. برای مثال سرودهی «عجب صبری خدا دارد» یکی از این سرودهها است.
#داریوش اقبالی، خوانندهی ایرانی در مراسم یادبود او یاد ایشان را گرامی میدارد و ترانهی «مسبب» از سرودههای معینی کرمانشاهی را به صورت زنده اجرا میکند.
معینی کرمانشاهی متولد ۱۵ بهمن ۱۳۰۱ در کرمانشاه است.
یادش گرامی!
@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
او #نقاش، #روزنامهنگار، #نویسنده، #شاعر و #ترانهسرا بود که بسیاری از ترانههای او بر سر زبانها است و زمزمه میشود. برای مثال سرودهی «عجب صبری خدا دارد» یکی از این سرودهها است.
#داریوش اقبالی، خوانندهی ایرانی در مراسم یادبود او یاد ایشان را گرامی میدارد و ترانهی «مسبب» از سرودههای معینی کرمانشاهی را به صورت زنده اجرا میکند.
معینی کرمانشاهی متولد ۱۵ بهمن ۱۳۰۱ در کرمانشاه است.
یادش گرامی!
@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
دختر #نقاش و تابلویی از دلیری
bit.ly/1PKkiu9
به مناسبت زادروز آتنا فرقدانی
«بیشتر طرحهایم سرخروسی است که بدن ندارد و چشمهایش باز است. یکی از نقاشیها که خیلی روی آن حساس بودند، دیواری بود که بالای آن آسمان بود و روی دیوار اعلامیه زده شده بود و روی اعلامیه سر یک خروس بود که پایین آن نوشته بودم: "خروسی بهنام سحر ناپدید گشته است از یابنده تقاضا میشود آن را به مردم تحویل دهد." درباره این طرح زیاد بازجویی شدم و نوشتم که منظورم از سحر بیداری است و خروسی که سرش از بدنش جدا شده در حقیقت نماد بیداری است و با وجود اینکه سرش از بدنش جدا شده اما همچنان زنده و بیدار است.»
جملات بالا، توضیحات #آتنافرقدانی است، از طرحهای سیاسی و اجتماعیاش. این نقاش و فعال مدنی در شهریور ۱۳۹۳ توسط مأموران امنیتی بازداشت و روانه زندان شد. یکی از روزهای انفرادی و در دستشوییهای زندان، آتنا دو لیوان کاغذی در سطل زباله پیدا کرد. آنها را برداشت و به شوق نقاشی زیر لباساش مخفی کرد. دقایقی نگذشته بود که مأموران بند به سلولش حمله کردند و با خشونت زیاد او را برهنه کردند. آتنا که تازه فهمیده بود برخلاف گفتههای قبلی مأموران بند، دوربینهای دستشویی و حمام، باعث این اتفاق شدهاند، شرایط روحی و روانیاش از اینکه در تمام این مدت کسانی شاهد او و بقیه همبندیهایش بودهاند به هم ریخت.
آتنا در اعتراض به این مساله دست به اعتصاب غذا زد و در اواسط آبانماه همان سال با وثیقه ۶۰۰ میلیون تومانی آزاد شد. پس از آزادی از بازداشتگاه بند دو الف متعلق به سپاه پاسداران، در آذرماه ۱۳۹۳ فرقدانی با انتشار ویدئویی به افشاگری در مورد وجود دوربینهای مداربسته در دستشوییها و حمامهای بند زنان در بند ۲ الف سپاه پرداخت و جزئیات ضرب و شتم و هتک حرمت خود از سوی چند زندانبان زن را بازگو نمود. به گفتهٔ فرقدانی وی در این مورد نامههای بسیاری به مقامات و مسئولین جمهوری اسلامی ایران نوشت، ولی این نامهها بیپاسخ ماند. در نتیجه وی پیامی ویدئویی در اینترنت منتشر کرد تا مردم را از این موضوع و نیز ضربو شتم و "هتک حرمت" خود از سوی چند #زندانبان زن آگاه ساخته و شاید بتواند قدمی کوچک برای توقف #خشونت علیه زنان بردارد.
پس از انتشار این ویدئو، آتنا ۲۰ دیماه ۹۳ به دادگاه احضار شد و پس از ضرب و شتم در دادگاه و در پیش چشمان خانوادهاش بازداشت و به زندان قرچک ورامین منتقل شد. این دختر هنرمند همچنان زندانیست.
ویدیو مربوط است به روایت شجاعانه آتنا فرقدانی از هتک حرمت در بند #زنان #زندان #اوین :bit.ly/1tvffTH
مطالب #توانا را بدون فیلتر در تلگرام دنبال کنید:
@Tavaana_TavaanaTech
bit.ly/1PKkiu9
به مناسبت زادروز آتنا فرقدانی
«بیشتر طرحهایم سرخروسی است که بدن ندارد و چشمهایش باز است. یکی از نقاشیها که خیلی روی آن حساس بودند، دیواری بود که بالای آن آسمان بود و روی دیوار اعلامیه زده شده بود و روی اعلامیه سر یک خروس بود که پایین آن نوشته بودم: "خروسی بهنام سحر ناپدید گشته است از یابنده تقاضا میشود آن را به مردم تحویل دهد." درباره این طرح زیاد بازجویی شدم و نوشتم که منظورم از سحر بیداری است و خروسی که سرش از بدنش جدا شده در حقیقت نماد بیداری است و با وجود اینکه سرش از بدنش جدا شده اما همچنان زنده و بیدار است.»
جملات بالا، توضیحات #آتنافرقدانی است، از طرحهای سیاسی و اجتماعیاش. این نقاش و فعال مدنی در شهریور ۱۳۹۳ توسط مأموران امنیتی بازداشت و روانه زندان شد. یکی از روزهای انفرادی و در دستشوییهای زندان، آتنا دو لیوان کاغذی در سطل زباله پیدا کرد. آنها را برداشت و به شوق نقاشی زیر لباساش مخفی کرد. دقایقی نگذشته بود که مأموران بند به سلولش حمله کردند و با خشونت زیاد او را برهنه کردند. آتنا که تازه فهمیده بود برخلاف گفتههای قبلی مأموران بند، دوربینهای دستشویی و حمام، باعث این اتفاق شدهاند، شرایط روحی و روانیاش از اینکه در تمام این مدت کسانی شاهد او و بقیه همبندیهایش بودهاند به هم ریخت.
آتنا در اعتراض به این مساله دست به اعتصاب غذا زد و در اواسط آبانماه همان سال با وثیقه ۶۰۰ میلیون تومانی آزاد شد. پس از آزادی از بازداشتگاه بند دو الف متعلق به سپاه پاسداران، در آذرماه ۱۳۹۳ فرقدانی با انتشار ویدئویی به افشاگری در مورد وجود دوربینهای مداربسته در دستشوییها و حمامهای بند زنان در بند ۲ الف سپاه پرداخت و جزئیات ضرب و شتم و هتک حرمت خود از سوی چند زندانبان زن را بازگو نمود. به گفتهٔ فرقدانی وی در این مورد نامههای بسیاری به مقامات و مسئولین جمهوری اسلامی ایران نوشت، ولی این نامهها بیپاسخ ماند. در نتیجه وی پیامی ویدئویی در اینترنت منتشر کرد تا مردم را از این موضوع و نیز ضربو شتم و "هتک حرمت" خود از سوی چند #زندانبان زن آگاه ساخته و شاید بتواند قدمی کوچک برای توقف #خشونت علیه زنان بردارد.
پس از انتشار این ویدئو، آتنا ۲۰ دیماه ۹۳ به دادگاه احضار شد و پس از ضرب و شتم در دادگاه و در پیش چشمان خانوادهاش بازداشت و به زندان قرچک ورامین منتقل شد. این دختر هنرمند همچنان زندانیست.
ویدیو مربوط است به روایت شجاعانه آتنا فرقدانی از هتک حرمت در بند #زنان #زندان #اوین :bit.ly/1tvffTH
مطالب #توانا را بدون فیلتر در تلگرام دنبال کنید:
@Tavaana_TavaanaTech
توانا
دختر نقاش و تابلویی از دلیری
«بیشتر طرحهایم سرخروسی است که بدن ندارد و چشمهایش باز است.
داریوش اقبالی و رحیم معینی کرمانشاهی هر دو در یک روز و در پانزدهم بهمنماه به دنیا آمدهاند.
داریوش #خواننده سرشناس که همواره در اوج بوده است و معینی کرمانشاهی، ترانهسرایی که سرایندهی بسیاری از آهنگهای خاطرهساز است. داریوش و معینی کرمانشاهی کارهای مشترک نیز داشتهاند.
یکی از کارهای مشترک داریوش و معینی کرمانشاهی ترانهی «مسبب» است با آهنگسازی زندهیاد عماد رام.
داریوش اقبالی در مراسمی که به مناسبت بزرگداشت زندهیاد معینی کرمانشاهی برگزار شده ترانهی «مسبب» را به صورت زنده اجرا میکند.
آبانماه امسال، #ادبیات و #هنر ایران، ترانهسرای نامدار و به یادماندنی ِ خود، رحیم معینی کرمانشاهی را از دست داد.
او #نقاش، #روزنامهنگار، #نویسنده، #شاعر و #ترانهسرا بود که بسیاری از ترانههای او بر سر زبانها است و زمزمه میشود. برای مثال سرودهی «عجب صبری خدا دارد» یکی از این سرودهها است.
#داریوشاقبالی
#رحیممعینیکرمانشاهی
#موسیقی
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
داریوش #خواننده سرشناس که همواره در اوج بوده است و معینی کرمانشاهی، ترانهسرایی که سرایندهی بسیاری از آهنگهای خاطرهساز است. داریوش و معینی کرمانشاهی کارهای مشترک نیز داشتهاند.
یکی از کارهای مشترک داریوش و معینی کرمانشاهی ترانهی «مسبب» است با آهنگسازی زندهیاد عماد رام.
داریوش اقبالی در مراسمی که به مناسبت بزرگداشت زندهیاد معینی کرمانشاهی برگزار شده ترانهی «مسبب» را به صورت زنده اجرا میکند.
آبانماه امسال، #ادبیات و #هنر ایران، ترانهسرای نامدار و به یادماندنی ِ خود، رحیم معینی کرمانشاهی را از دست داد.
او #نقاش، #روزنامهنگار، #نویسنده، #شاعر و #ترانهسرا بود که بسیاری از ترانههای او بر سر زبانها است و زمزمه میشود. برای مثال سرودهی «عجب صبری خدا دارد» یکی از این سرودهها است.
#داریوشاقبالی
#رحیممعینیکرمانشاهی
#موسیقی
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
#جاودانگان سال ۹۴؛ نیما پتگر
bit.ly/25nNNGX
نیما پتگر، #نقاش ایرانی متولد اسفندماه ۱۳۲۵در تهران بود. پدرش علیاصغر پتگر نیز نقاش بود. نیما طراحی را از پدرش آموخت. هنوز بسیار نوجوان بود که در کلاسهای آزاد هنری به تدریس طراحی پرداخت.
او در سال ۱۳۴۷ به ایتالیا رفت و یک سال بعد در آکادمی هنرهای زیبای رم در رشته مجسمهسازی به تحصیل مشغول شد.
در سال ۱۳۵۲ از آکادمی هنرهای زیبای رم فارغالتحصیل شد. پس از آن و در سالهای ۱۳۵۳-۱۳۵۴ دوره طراحی فیگور و در سالهای ۱۳۵۴-۱۳۵۵ دوره نقاشی را گذراند و در همان سال ۵۵ به ایران بازگشت.
در تمام سالهای زندگیاش پتگر در آتلیه هنری خود به خلق آثار و تدریس مشغول بود.از آثار نیما پتگر پنج اثر نقاشی در موزه هنرهای معاصر تهران، یک اثر در موزه هنرهای معاصر آبادان و یک سردیس گچی از آثار او در آکادمی هنرهای زیبای رم قرار دارد.
نیما پتگر در گفتوگویی در پاسخ به این پرسش که فکر میکنید تصویری که بعدا از شما باقی میماند، چقدر شبیه به شماست؟ میگوید:
«میشود حدس زد، اما من به آن فکر نمیکنم چون اصلا مسئله من نیست. هر چیزی در جهان، تاریخ مصرفی دارد. نفس کار کردن و احساس زیست پشت بوم برای من مسئله است.»
نیما پیگر در مجامع هنری و رسانهها حضور پر رنگی نداشت و بیشتر انزوا گزیده بود اما تاثیر بهسزای او در هنر ایران کتمانناپذیر است.
از نیما پتگر بیش از ۵۰ نمایشگاه گروهی و ۷ نمایشگاه انفرادی در فرهنگسراها و مراکز فرهنگی و موزههای داخل و خارج ایران برگزار شده است.
دژار پتگر فرزند نیما میگوید که پدرش در سالهای اخیر به دلیل سرخوردگی از فضای عمومی #هنر در ایران کمکار شده بود.
#نیما_پتگر در پنجم فروردینماه سال ۱۳۹۴ و در سن ۶۸ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت.
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
bit.ly/25nNNGX
نیما پتگر، #نقاش ایرانی متولد اسفندماه ۱۳۲۵در تهران بود. پدرش علیاصغر پتگر نیز نقاش بود. نیما طراحی را از پدرش آموخت. هنوز بسیار نوجوان بود که در کلاسهای آزاد هنری به تدریس طراحی پرداخت.
او در سال ۱۳۴۷ به ایتالیا رفت و یک سال بعد در آکادمی هنرهای زیبای رم در رشته مجسمهسازی به تحصیل مشغول شد.
در سال ۱۳۵۲ از آکادمی هنرهای زیبای رم فارغالتحصیل شد. پس از آن و در سالهای ۱۳۵۳-۱۳۵۴ دوره طراحی فیگور و در سالهای ۱۳۵۴-۱۳۵۵ دوره نقاشی را گذراند و در همان سال ۵۵ به ایران بازگشت.
در تمام سالهای زندگیاش پتگر در آتلیه هنری خود به خلق آثار و تدریس مشغول بود.از آثار نیما پتگر پنج اثر نقاشی در موزه هنرهای معاصر تهران، یک اثر در موزه هنرهای معاصر آبادان و یک سردیس گچی از آثار او در آکادمی هنرهای زیبای رم قرار دارد.
نیما پتگر در گفتوگویی در پاسخ به این پرسش که فکر میکنید تصویری که بعدا از شما باقی میماند، چقدر شبیه به شماست؟ میگوید:
«میشود حدس زد، اما من به آن فکر نمیکنم چون اصلا مسئله من نیست. هر چیزی در جهان، تاریخ مصرفی دارد. نفس کار کردن و احساس زیست پشت بوم برای من مسئله است.»
نیما پیگر در مجامع هنری و رسانهها حضور پر رنگی نداشت و بیشتر انزوا گزیده بود اما تاثیر بهسزای او در هنر ایران کتمانناپذیر است.
از نیما پتگر بیش از ۵۰ نمایشگاه گروهی و ۷ نمایشگاه انفرادی در فرهنگسراها و مراکز فرهنگی و موزههای داخل و خارج ایران برگزار شده است.
دژار پتگر فرزند نیما میگوید که پدرش در سالهای اخیر به دلیل سرخوردگی از فضای عمومی #هنر در ایران کمکار شده بود.
#نیما_پتگر در پنجم فروردینماه سال ۱۳۹۴ و در سن ۶۸ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت.
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
YouTube
زندگینامه نیما پتگر از درگذشتگان سال ۹۴
نیما پتگر، نقاش ایرانی متولد اسفندماه ۱۳۲۵در تهران بود. پدرش علیاصغر پتگر نیز نقاش بود. نیما طراحی را از پدرش آموخت. هنوز بسیار نوجوان بود که در کلاسهای آز...
سالگرد نوسازی آرامگاه فردوسی و یادی از هوشنگ سیحون، معمار برجسته ایرانی
ساختمان آرامگاه در سال ۱۳۱۱ آغاز شد و ۱۸ ماه طول کشید تا برای جشن هزارهی فردوسی در سال ۱۳۱۳ آماده شود. مساحت ساختمان ۹۴۵ متر بود که بهترین سنگتراشان تصاویری از شاهنامه بر آن حک کردند. ساختمان بنا از همان ابتدا به دلیل عدم محاسبهی دقیق مقاومت خاک شروع به جذب رطوبت کرد و اینگونه شد که به دستور انجمن آثار ملی و در سال ۱۳۴۳ بازسازی بنا با نظارت هوشنگ سیحون آغاز شد و در دهم اردیبهشت ۱۳۴۷ به پایان رسید.
هوشنگ سیحون در تشریح تاریخچهی بازسازی و مرمت آرامگاه فردوسی در گفتوگویی میگوید که انجمن آثار ملی ایران، در اوایل حکومت رضا شاه پهلوی تصمیم به برگزاری مراسم هزارهی فردوسی و بنای آرامگاه این شاعر نامی میگیرد. سیحون که در آن زمان دانشآموز دورهی ابتدایی بود به خاطر میآورد که یک تومان به طرح ساخت آرامگاه کمک کرده است. «چون انجمن آثار ملی از خودش پول نداشت، بودجه آنرا گذاشتند به حساب بلیطهای اعانه ملی که مردم بخرند. دانهای یک تومان بود.» سیحون ادامه میدهد که در اوایل دههی ۱۳۴۰ قرار شد که بنای آرامگاه که به شدت آسیب دیده و فرسوده شده بود، تخریب و از نو ساخته شود و انجام این کار به عهدهی وی گذاشته شده است.«ساختمان را دیگر از آن حالت اولیه به کلی درآوردیم. یک ساختمان مدرن با طرح جدید در داخل (بنا شد). تصمیم گرفتیم که خارح ساختمان شکل و شمایل قبلیاش باقی بماند.»
هوشنگ سیحون که بود؟
هوشنگ سیحون، #معمار، #نقاش و رئیس سابق دانشکدهی هنرهای زیبای تهران ۳۱ مردادماه سال ۱۲۹۹ در تهران به دنیا آمد. پدر بزرگ او میرزا عبدالله فراهانی، بنیانگذار موسیقی سنتی و مادر او، مولود خانم از نوازندگان تار و سه تار بود.
اولین اثر #معماری او در ایران، طراحی و ساخت آرامگاه بوعلی سینا در همدان بود. سیحون این آرامگاه را زمانی طراحی کرد و ساخت که تنها ۲۵ سال سن داشت.
آثار سیحون در سال ۱۹۷۲ در کنار هنرمندانی چون پیکاسو و سالوادور دالی در نمایشگاهی در دانشگاه ماساچوست به نمایش در آمد.
#هوشنگ_سیحون در گفتوگویی از خانهای میگوید که میان باغی در روستای کلیگون واقع در مسیر جادهای که از جنوب به شمال تهران می رفت و از لشکرک به طرف اوشان و فشم میگذشت قرار داشته که پس از انقلاب مصادره شده است: «پسر من این خانه را بسیار دوست داشت. اما متاسفانه این خانه پس از انقلاب مصادره گردیده و به اجاره داده شده بود. پسر من سرانجام این خانه را از آنها اجاره کرد. بعد از مدتی آمدند و گفتند که باید از آن خانه برود چون قصد فروشش را دارند. این بار هم پسرم هر طور که شده بود پولی جمع کرد و آن را خرید. این هم از عجایب روزگار است که کسی ناچار شود یک بار خانهی خودش را اجاره کند و بعد هم آن را بخرد!! در جریان مصادرهی این خانه بود که بسیاری از کارهای طراحی، نقاشی و مجموعهای از آثار عتیقهام، از جمله بزرگترین مجسمه ی گاو به دست آمده از منطقه ی باستانی مارلیک، غارت شدند و بعضی از آنها بعدها از بازارهای هنری و #عتیقه در خارج کشور سر در آوردند.»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/eFbWH1
@Tavaana_TavaanaTech
ساختمان آرامگاه در سال ۱۳۱۱ آغاز شد و ۱۸ ماه طول کشید تا برای جشن هزارهی فردوسی در سال ۱۳۱۳ آماده شود. مساحت ساختمان ۹۴۵ متر بود که بهترین سنگتراشان تصاویری از شاهنامه بر آن حک کردند. ساختمان بنا از همان ابتدا به دلیل عدم محاسبهی دقیق مقاومت خاک شروع به جذب رطوبت کرد و اینگونه شد که به دستور انجمن آثار ملی و در سال ۱۳۴۳ بازسازی بنا با نظارت هوشنگ سیحون آغاز شد و در دهم اردیبهشت ۱۳۴۷ به پایان رسید.
هوشنگ سیحون در تشریح تاریخچهی بازسازی و مرمت آرامگاه فردوسی در گفتوگویی میگوید که انجمن آثار ملی ایران، در اوایل حکومت رضا شاه پهلوی تصمیم به برگزاری مراسم هزارهی فردوسی و بنای آرامگاه این شاعر نامی میگیرد. سیحون که در آن زمان دانشآموز دورهی ابتدایی بود به خاطر میآورد که یک تومان به طرح ساخت آرامگاه کمک کرده است. «چون انجمن آثار ملی از خودش پول نداشت، بودجه آنرا گذاشتند به حساب بلیطهای اعانه ملی که مردم بخرند. دانهای یک تومان بود.» سیحون ادامه میدهد که در اوایل دههی ۱۳۴۰ قرار شد که بنای آرامگاه که به شدت آسیب دیده و فرسوده شده بود، تخریب و از نو ساخته شود و انجام این کار به عهدهی وی گذاشته شده است.«ساختمان را دیگر از آن حالت اولیه به کلی درآوردیم. یک ساختمان مدرن با طرح جدید در داخل (بنا شد). تصمیم گرفتیم که خارح ساختمان شکل و شمایل قبلیاش باقی بماند.»
هوشنگ سیحون که بود؟
هوشنگ سیحون، #معمار، #نقاش و رئیس سابق دانشکدهی هنرهای زیبای تهران ۳۱ مردادماه سال ۱۲۹۹ در تهران به دنیا آمد. پدر بزرگ او میرزا عبدالله فراهانی، بنیانگذار موسیقی سنتی و مادر او، مولود خانم از نوازندگان تار و سه تار بود.
اولین اثر #معماری او در ایران، طراحی و ساخت آرامگاه بوعلی سینا در همدان بود. سیحون این آرامگاه را زمانی طراحی کرد و ساخت که تنها ۲۵ سال سن داشت.
آثار سیحون در سال ۱۹۷۲ در کنار هنرمندانی چون پیکاسو و سالوادور دالی در نمایشگاهی در دانشگاه ماساچوست به نمایش در آمد.
#هوشنگ_سیحون در گفتوگویی از خانهای میگوید که میان باغی در روستای کلیگون واقع در مسیر جادهای که از جنوب به شمال تهران می رفت و از لشکرک به طرف اوشان و فشم میگذشت قرار داشته که پس از انقلاب مصادره شده است: «پسر من این خانه را بسیار دوست داشت. اما متاسفانه این خانه پس از انقلاب مصادره گردیده و به اجاره داده شده بود. پسر من سرانجام این خانه را از آنها اجاره کرد. بعد از مدتی آمدند و گفتند که باید از آن خانه برود چون قصد فروشش را دارند. این بار هم پسرم هر طور که شده بود پولی جمع کرد و آن را خرید. این هم از عجایب روزگار است که کسی ناچار شود یک بار خانهی خودش را اجاره کند و بعد هم آن را بخرد!! در جریان مصادرهی این خانه بود که بسیاری از کارهای طراحی، نقاشی و مجموعهای از آثار عتیقهام، از جمله بزرگترین مجسمه ی گاو به دست آمده از منطقه ی باستانی مارلیک، غارت شدند و بعضی از آنها بعدها از بازارهای هنری و #عتیقه در خارج کشور سر در آوردند.»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/eFbWH1
@Tavaana_TavaanaTech
کلارا آبکار، نخستین زن مینیاتوریست ایران
به بهانهی سالگرد گشایش موزهی کلارا آبکار و روز جهانی ِ موزه
کلارا آبکار - آبکاریان- نگارگر، #مینیاتوریست و تذهیبکار ایرانی، ارمنی در سال ۱۲۹۴ شمسی دیده به جهان گشود. او از تبار ارمنیان محله جلفا در اصفهان بود. آبکار در هنرستان دخترانه آن زمان به عنوان هنرجو به تحصیل پرداخت و پس از گذراندن دورهی سه سالهی هنرستان، وارد هنرستان عالی هنرهای زیبا شد. او در این دورهی سه سالهی هنرستان، شاگرد اساتیدی همچون طاهر جوادزاده که استاد چیرهدست مینیاتور بود و همینطور هادی تجویدی و حسین کاشیتراش به عنوان استاد گره چینی بوده است. هادی تجویدی نگارگر و نوازندهای بود که مینیاتور ایرانی را پس از نزدیک به سه قرن وقفه و رکود به سبک و شیوهی اصیل و سنتی برگرداند و پایهگذار مکتبی نو در مینیاتور معاصر با نام «مکتب مینیاتور تهران» شد. بسیاری او را حلقهی اتصال هنر نگارگری سنتی به نسل امروز میدانند. آبکار به #نگارگری ایرانی (مینیاتور)، #تذهیب، #تشعیرسازی، گرهی چینی و نقاشی زیرلاکی میپرداخت و در زندگی خود بیش از سیصد اثر هنری ماندگار به جا گذاشت. (پوران فرخ زاد، کارنمای زنان کارای ایران، تهران، نشر قطره، ۱۳۸۱ ص ۱۸)
تشعیرسازی که به آن تشعیراندازی نیز گفته میشود شیوهای در نگارگری کتاب و مرقع است. گرهی چینی نیز یکی از شاخههای معماری و کاشیکاری سنتی است. این هنر علاوه بر معماری در صنایع چوب نیز رواج دارد. آبکار در سال ۱۳۱۹ به هنرستان عالی مینیاتور که بعدها به آن نامهای هنرستان عالی هنرهای ایرانی و هنرستان هنرهای زیبایی کشور داده شد رفت و در آنجا دورهی عالی مینیاتور را سپری کرد. آبکار در سال ۱۳۲۰ از سوی وزارت پیشه و هنر، گواهینامهی درجه اول هنر کسب کرد.
آبکار منزل مسکونی خود را به عشق به فرهنگ و هنر برای کلاس آموزشی تقدیم کرد که آثارش نیز در این خانه عرض شد. آبکار در سال ۱۳۷۲ منزل و کلیهی آثار هنری خود را به سازمان میراث فرهنگی اهدا کرد. در ۲۹ اردیبهشت سال ۱۳۷۳و همزمان با روز جهانی موزه مجموعهی آثار این بانوی #هنرمند در کاخ موزههای سعدآباد افتتاح شد. آبکار برای طراحی سیمرغ خود توانست جایزهی کارل کروپ را از آن خود کند.بنای موزهی مینیاتور آبکار یکی از ساختمانهای نه چندان قدیمی مجموعهی کاخ سعدآباد است. این بنا در سال ۱۳۷۳ موزهی مینیاتور آبکار نام نهاده شد.
موزهی #مینیاتور این هنرمند در دورهی محمدرضاشاه ساخته شد. #کلاراآبکار همواره از معلم #نقاشی دورهی متوسطهاش «مارکار قرابگیان» به عنوان کسی یاد میکرد که بر او تاثیر بسیار گذاشته است. مارکار قرابگیان #نقاش و #شاعر ارمنیتبار بود که به دِوْ (DEV) تخلص داشت. آبکار در سال ۱۳۶۷ در حالیکه ۷۳ سال سن داشت اولین نمایشگاه خود را در موزهی هنرهای ملی ایران برگزار کرد که مورد توجه بسیاری قرار گرفت و تحسین بسیاریها را برانگیخت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/Ows4wd
@Tavaana_TavaanaTech
به بهانهی سالگرد گشایش موزهی کلارا آبکار و روز جهانی ِ موزه
کلارا آبکار - آبکاریان- نگارگر، #مینیاتوریست و تذهیبکار ایرانی، ارمنی در سال ۱۲۹۴ شمسی دیده به جهان گشود. او از تبار ارمنیان محله جلفا در اصفهان بود. آبکار در هنرستان دخترانه آن زمان به عنوان هنرجو به تحصیل پرداخت و پس از گذراندن دورهی سه سالهی هنرستان، وارد هنرستان عالی هنرهای زیبا شد. او در این دورهی سه سالهی هنرستان، شاگرد اساتیدی همچون طاهر جوادزاده که استاد چیرهدست مینیاتور بود و همینطور هادی تجویدی و حسین کاشیتراش به عنوان استاد گره چینی بوده است. هادی تجویدی نگارگر و نوازندهای بود که مینیاتور ایرانی را پس از نزدیک به سه قرن وقفه و رکود به سبک و شیوهی اصیل و سنتی برگرداند و پایهگذار مکتبی نو در مینیاتور معاصر با نام «مکتب مینیاتور تهران» شد. بسیاری او را حلقهی اتصال هنر نگارگری سنتی به نسل امروز میدانند. آبکار به #نگارگری ایرانی (مینیاتور)، #تذهیب، #تشعیرسازی، گرهی چینی و نقاشی زیرلاکی میپرداخت و در زندگی خود بیش از سیصد اثر هنری ماندگار به جا گذاشت. (پوران فرخ زاد، کارنمای زنان کارای ایران، تهران، نشر قطره، ۱۳۸۱ ص ۱۸)
تشعیرسازی که به آن تشعیراندازی نیز گفته میشود شیوهای در نگارگری کتاب و مرقع است. گرهی چینی نیز یکی از شاخههای معماری و کاشیکاری سنتی است. این هنر علاوه بر معماری در صنایع چوب نیز رواج دارد. آبکار در سال ۱۳۱۹ به هنرستان عالی مینیاتور که بعدها به آن نامهای هنرستان عالی هنرهای ایرانی و هنرستان هنرهای زیبایی کشور داده شد رفت و در آنجا دورهی عالی مینیاتور را سپری کرد. آبکار در سال ۱۳۲۰ از سوی وزارت پیشه و هنر، گواهینامهی درجه اول هنر کسب کرد.
آبکار منزل مسکونی خود را به عشق به فرهنگ و هنر برای کلاس آموزشی تقدیم کرد که آثارش نیز در این خانه عرض شد. آبکار در سال ۱۳۷۲ منزل و کلیهی آثار هنری خود را به سازمان میراث فرهنگی اهدا کرد. در ۲۹ اردیبهشت سال ۱۳۷۳و همزمان با روز جهانی موزه مجموعهی آثار این بانوی #هنرمند در کاخ موزههای سعدآباد افتتاح شد. آبکار برای طراحی سیمرغ خود توانست جایزهی کارل کروپ را از آن خود کند.بنای موزهی مینیاتور آبکار یکی از ساختمانهای نه چندان قدیمی مجموعهی کاخ سعدآباد است. این بنا در سال ۱۳۷۳ موزهی مینیاتور آبکار نام نهاده شد.
موزهی #مینیاتور این هنرمند در دورهی محمدرضاشاه ساخته شد. #کلاراآبکار همواره از معلم #نقاشی دورهی متوسطهاش «مارکار قرابگیان» به عنوان کسی یاد میکرد که بر او تاثیر بسیار گذاشته است. مارکار قرابگیان #نقاش و #شاعر ارمنیتبار بود که به دِوْ (DEV) تخلص داشت. آبکار در سال ۱۳۶۷ در حالیکه ۷۳ سال سن داشت اولین نمایشگاه خود را در موزهی هنرهای ملی ایران برگزار کرد که مورد توجه بسیاری قرار گرفت و تحسین بسیاریها را برانگیخت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/Ows4wd
@Tavaana_TavaanaTech
توانا
کلارا آبکار؛ نخستین زن مینیاتوریست ایران
کلارا آبکار (آبکاریان) نگارگر، مینیاتوریست و تذهیبکار ایرانی-ارمنی در سال ۱۲۹۴ شمسی دیده به جهان گشود. او از تبار ارمنیان محله جلفا در اصفهان بود. کلارا در هنرستان دخترانه آن زمان به عنوان هنرجو به
لذت نقاشی
٢۱ سال پیش، برابر با چهارم جولای ١٩٩٥ میلادی، #باب_راس، #نقاش، #معلم هنر و سازنده و مجری برنامه «لذت نقاشی» در سن ۵۳ سالگی بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت. برنامه او یعنی «لذت نقاشی با باب راس» از سال ۱۹۸۳ شروع به پخش کرد و میلیونها نفر را در سراسر دنیا مجذوب خود ساخت. این برنامه تلویزیونی در ایران نیز از سال ۱۳۸۰ و در شبکه چهارم صدا و سیما پخش خود را آغاز کرد. در سری برنامههای پخش شده «لذت نقاشی» در ایران، دوبله صدای باب راس به کیکاوس یاکیده سپرده شد که با توجه به تُن صدای نرم و آرام او انتخاب مناسبی بود.
شهروند
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
٢۱ سال پیش، برابر با چهارم جولای ١٩٩٥ میلادی، #باب_راس، #نقاش، #معلم هنر و سازنده و مجری برنامه «لذت نقاشی» در سن ۵۳ سالگی بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت. برنامه او یعنی «لذت نقاشی با باب راس» از سال ۱۹۸۳ شروع به پخش کرد و میلیونها نفر را در سراسر دنیا مجذوب خود ساخت. این برنامه تلویزیونی در ایران نیز از سال ۱۳۸۰ و در شبکه چهارم صدا و سیما پخش خود را آغاز کرد. در سری برنامههای پخش شده «لذت نقاشی» در ایران، دوبله صدای باب راس به کیکاوس یاکیده سپرده شد که با توجه به تُن صدای نرم و آرام او انتخاب مناسبی بود.
شهروند
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
کانی علوی نقاش ِ دیوار ِ فروریختهی برلین
goo.gl/9MwdiX
۲۷ سال پیش در چنین روزی دیوار برلین یا همان «پردهی آهنین» فرو ریخت.
بسیاری از ما از دیوار برلین میدانیم اما شاید کانی علوی، نقاش شهیر ایرانی را نشناسیم.
کانی علوی، نقاش ایرانی زمانی که در ۹ نوامبر ۱۹۸۹ در حال فروریختن بود در چند متری آن زندگی میکرد و هجوم مردم برلین شرقی را به چشم دید و نقاشی روی «سطح سرد» بخش شرقی دیوار کلید خورد.
کانی علوی بر بخشی از دیوار برلین احساس مردم آن زمان را نقاشی کرده است.
کانی علوی در گفتوگویی با بیبیسی میگوید:
«در آلمان غربی همیشه میتوانستیم این کار را بکنیم ولی در آلمان شرقی هیچ وقت کسی اجازه نداشت به دیوار نزدیک شود و ما دو ماه پس از افتادن دیوار برای اولین بار روی آن نقاشی کردیم.»
نقاشها از طریق اطلاعیه رادیویی و تلویزیونی کانی علوی از این پروژه که قرار بود داوطلبانه انجام شود آگاه شدند. کانی علوی میگوید: «هر هنرمندی که میآمد میگفت مثلا من چهار متر یا پنچ متر میخواهم و بر اساس همان چیزی که میخواستند دیوار را بین خودمان تقسیم کردیم. همه رایگان کار میکردند٬ حتی پول هواپیما و خوراک و جای اقامت را خودشان میپرداختند من فقط برایشان رنگ تهیه کردم. میرفتم مثل بیچارهها در رنگ فروشیها و خواهش میکردم رنگ هدیه کنند. یا رنگهایی را که مردم هدیه میکردند میگرفتم.»
این طور بود که از اواخر ژانویه ۱۹۹۰ که اوج سرمای برلین بود تا سپتامبر همان سال٬ ۱۳۰۰ متر از دیواری که ۲۸ سال نماد برجستهای از جنگ سرد بود رنگ رنگ شد. دیوار به دست ۱۱۸ نقاش که از ۲۱ کشور دنیا آمده بودند نقشهایی را به خود دید که یادآور درد یک کشور را به یکی از ایستگاههای توریستها در برلین تبدیل کرده است.» کانی علوی میگوید که در نقاشیاش تلاش کرده است که احساسی که مردم آلمان شرقی در آن لحظات فروریختن دیوار برلین داشتهاند را به تصویر بکشد: «وقتی دیوار ریخت حس کردم الان باید احساسی را که مردم آلمان شرقی دارند٬ که آزاد شدهاند و دارند به برلین غربی میآیند بکشم. در صورت مردم میدیدم که فقط این نیست که خوشحالاند. خیلی هم خوشحال و سرحال بودند ولی آن لحظه چیزهای دیگری هم در فکرشان بود.» ...
علوی طرح «دیوار برلین» را صدور «انقلاب دوستی» میداند و امیدوار است روزی بتواند در ایران که به باور او سالها است بین اسلام و غیراسلام یک «دیوار نامرئی» کشیده شده است این پروژه را اجرا کند.
کانی علوی چند سال پیش و در سال ۱۳۹۰ خورشیدی به عنوان سرپرست گالری بخش شرقی در شهر برلین به خاطر تلاشهای بیوقفهاش در سر پا نگاهداشتن دیوار نقاشیشده برلین از سوی رئیسجمهور آلمان موفق به دریافت «مدال لیاقت» شد که عالیترین نشان آلمان است. از آثار دیگر کانی علوی، قطعهای از دیوار معروف برلین است که اندازهی آن سه مترونیم در سه متر است که دو شهروند شرقی و غربی آلمان را تصویر میکند که پس از پیرانی دیوار برلین یکدیگر را در آغوش گرفتهاند. این اثر از سوی مجلس آلمان به سازمان ملل هدیه شد که در برابر مقر این نهاد جهانی نصب شده است.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2fE0DLO
@Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/9MwdiX
۲۷ سال پیش در چنین روزی دیوار برلین یا همان «پردهی آهنین» فرو ریخت.
بسیاری از ما از دیوار برلین میدانیم اما شاید کانی علوی، نقاش شهیر ایرانی را نشناسیم.
کانی علوی، نقاش ایرانی زمانی که در ۹ نوامبر ۱۹۸۹ در حال فروریختن بود در چند متری آن زندگی میکرد و هجوم مردم برلین شرقی را به چشم دید و نقاشی روی «سطح سرد» بخش شرقی دیوار کلید خورد.
کانی علوی بر بخشی از دیوار برلین احساس مردم آن زمان را نقاشی کرده است.
کانی علوی در گفتوگویی با بیبیسی میگوید:
«در آلمان غربی همیشه میتوانستیم این کار را بکنیم ولی در آلمان شرقی هیچ وقت کسی اجازه نداشت به دیوار نزدیک شود و ما دو ماه پس از افتادن دیوار برای اولین بار روی آن نقاشی کردیم.»
نقاشها از طریق اطلاعیه رادیویی و تلویزیونی کانی علوی از این پروژه که قرار بود داوطلبانه انجام شود آگاه شدند. کانی علوی میگوید: «هر هنرمندی که میآمد میگفت مثلا من چهار متر یا پنچ متر میخواهم و بر اساس همان چیزی که میخواستند دیوار را بین خودمان تقسیم کردیم. همه رایگان کار میکردند٬ حتی پول هواپیما و خوراک و جای اقامت را خودشان میپرداختند من فقط برایشان رنگ تهیه کردم. میرفتم مثل بیچارهها در رنگ فروشیها و خواهش میکردم رنگ هدیه کنند. یا رنگهایی را که مردم هدیه میکردند میگرفتم.»
این طور بود که از اواخر ژانویه ۱۹۹۰ که اوج سرمای برلین بود تا سپتامبر همان سال٬ ۱۳۰۰ متر از دیواری که ۲۸ سال نماد برجستهای از جنگ سرد بود رنگ رنگ شد. دیوار به دست ۱۱۸ نقاش که از ۲۱ کشور دنیا آمده بودند نقشهایی را به خود دید که یادآور درد یک کشور را به یکی از ایستگاههای توریستها در برلین تبدیل کرده است.» کانی علوی میگوید که در نقاشیاش تلاش کرده است که احساسی که مردم آلمان شرقی در آن لحظات فروریختن دیوار برلین داشتهاند را به تصویر بکشد: «وقتی دیوار ریخت حس کردم الان باید احساسی را که مردم آلمان شرقی دارند٬ که آزاد شدهاند و دارند به برلین غربی میآیند بکشم. در صورت مردم میدیدم که فقط این نیست که خوشحالاند. خیلی هم خوشحال و سرحال بودند ولی آن لحظه چیزهای دیگری هم در فکرشان بود.» ...
علوی طرح «دیوار برلین» را صدور «انقلاب دوستی» میداند و امیدوار است روزی بتواند در ایران که به باور او سالها است بین اسلام و غیراسلام یک «دیوار نامرئی» کشیده شده است این پروژه را اجرا کند.
کانی علوی چند سال پیش و در سال ۱۳۹۰ خورشیدی به عنوان سرپرست گالری بخش شرقی در شهر برلین به خاطر تلاشهای بیوقفهاش در سر پا نگاهداشتن دیوار نقاشیشده برلین از سوی رئیسجمهور آلمان موفق به دریافت «مدال لیاقت» شد که عالیترین نشان آلمان است. از آثار دیگر کانی علوی، قطعهای از دیوار معروف برلین است که اندازهی آن سه مترونیم در سه متر است که دو شهروند شرقی و غربی آلمان را تصویر میکند که پس از پیرانی دیوار برلین یکدیگر را در آغوش گرفتهاند. این اثر از سوی مجلس آلمان به سازمان ملل هدیه شد که در برابر مقر این نهاد جهانی نصب شده است.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2fE0DLO
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. #کانی_علوی نقاش ِ دیوار ِ فروریختهی برلین ۲۷ سال پیش در چنین روزی #دیوار_برلین یا همان «پردهی آهنین» فرو ریخت. بسیاری از ما از دیوار برلین میدانیم اما شاید کانی علوی، #نقاش شهیر ایرانی را نشناسیم. کانی علوی، #نقاش_ایرانی زمانی که در ۹ نوامبر ۱۹۸۹ در…
سیما بینا، واحه به واحه دنبال ترانه
goo.gl/rYJfhX
«شیرازیها میگن سیما بینا شیرازیه، مازندرانیها میگن سیما بینا مازندرونیه. کردهای کرمانچ شمال خراسان میگن کُرده. من نمیگم نیستم. من میگم آره. جواب من اینه که بله من هستم. من متعلق به همه این فرهنگهاییام که رو موسیقیشون کار کردم و حتی فرصت نشده و کار نکردم... متعلق به همه اونها هستم».
چهاردهم دیماه که گذشت سیما بینا ۷۲ ساله شد.
بیش از نیم قرن است که سیما بینا در عرصهی موسیقی نواحی مختلف ایران فعالیت میکند. شاید گمان کنیم که او فقط خوانندهی موسیقی محلی است اما چنین نیست. او یک پژوهشگر تراز اول در عرصهی موسیقی نواحی مختلف ایران است.
سیما بینا نوازنده، نقاش، آهنگساز و خوانندهی آوازها و ترانههای محلی ایران از کودکی و در کنار پدرش احمد بینا که استاد موسیقی سنتی بود و ارتشی رشد کرد و بالید. پدرش شاعر و آهنگساز ترانههای اولیهی دخترش نیز بود.
سیما بینا نه سال سن داشت که به عنوان خواننده کودکان کار خود را در رادیو آغاز کرد. او گاهی در کنار این برنامه ترانههای محلیای را که از پدرش آموخته بود اجرا میکرد که با استقبال بسیاری مواجه شد.
زمان زیادی نگذشت که سیما بینا دیگر نخواست که خوانندهی کودکان بماند چرا که عزم دنیای بزرگسالان داشت. او با خواندن ترانههای محلی خراسانی معروف شد.
داوود پیرنیا، بنیانگذار برنامهی رادیویی گلها که ید طولایی در شناسایی و جذب استعدادهای بزرگ موسیقی داشت تصمیم گرفت برنامهای به نام «گلهای صحرایی» به راه بیاندازد تا سیما بینا مسئول این برنامه باشد. سیما بینا در این مورد در گفتوگویی با مجلهی «زنان امروز» میگوید:
«در واقع به خاطر آهنگهای محلی من بود که برنامه «گلهای صحرایی» به مجموعه برنامههای «گل ها» اضافه شد.»
سیما بینا برای پژوهش در حوزهی موسیقی محلی به نقاط مختلف ایران خصوصا روستاهای ایران سفر میکرد. سیما بینا میگوید که اگر پدر یا عمویم در این سفر همراهم بودند مجبور بودند که بیرون اتقاق بمانند تا یک خانم آواز بخواند و حاضر باشد در مورد موسیقی محلی حرف بزند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی که زنان برای آوازخوانی با موانع قانونی و شرعی مواجه هستند سیما بینا نتوانسته است آوازهای محلیای را که از سراسر ایران جمعآوری کرده است اجرا کند. سیما بینا میگوید که این یک افسوس و حسرت است:
«این یک افسوس و حسرت است. برای این که این موسیقی را که من جمع آوری کرده ام متعلق به مردم است. مثل امانتی است که در اختیار من قرار گرفته است. دلم می خواهد که اینها را به مردم ارائه بدهم. شهر به شهر بروم و این موسیقی را که از خودشان یاد گرفته ام، یک بار هم برایشان بخوانم. چون می دانم که آن را دوست دارند. ولی می دانم که نمی شود و این حسرت گاهی اوقات در آوازم و کلامم آمده است.در جریان شنیدن نغمه های موسیقی و بررسی آرشیو خودم، همزمان با دلتنگی و حبس صدا، ناگهان به موسیقی برخوردم که فریاد کوهستانی و اعتراض آمیز بودم. اما می دیدم که همان فریادهایی بود که در گلوی من حبس بوده است. به همین دلیل، به این موسیقی روی آوردم.»
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2j2v0xa
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/rYJfhX
«شیرازیها میگن سیما بینا شیرازیه، مازندرانیها میگن سیما بینا مازندرونیه. کردهای کرمانچ شمال خراسان میگن کُرده. من نمیگم نیستم. من میگم آره. جواب من اینه که بله من هستم. من متعلق به همه این فرهنگهاییام که رو موسیقیشون کار کردم و حتی فرصت نشده و کار نکردم... متعلق به همه اونها هستم».
چهاردهم دیماه که گذشت سیما بینا ۷۲ ساله شد.
بیش از نیم قرن است که سیما بینا در عرصهی موسیقی نواحی مختلف ایران فعالیت میکند. شاید گمان کنیم که او فقط خوانندهی موسیقی محلی است اما چنین نیست. او یک پژوهشگر تراز اول در عرصهی موسیقی نواحی مختلف ایران است.
سیما بینا نوازنده، نقاش، آهنگساز و خوانندهی آوازها و ترانههای محلی ایران از کودکی و در کنار پدرش احمد بینا که استاد موسیقی سنتی بود و ارتشی رشد کرد و بالید. پدرش شاعر و آهنگساز ترانههای اولیهی دخترش نیز بود.
سیما بینا نه سال سن داشت که به عنوان خواننده کودکان کار خود را در رادیو آغاز کرد. او گاهی در کنار این برنامه ترانههای محلیای را که از پدرش آموخته بود اجرا میکرد که با استقبال بسیاری مواجه شد.
زمان زیادی نگذشت که سیما بینا دیگر نخواست که خوانندهی کودکان بماند چرا که عزم دنیای بزرگسالان داشت. او با خواندن ترانههای محلی خراسانی معروف شد.
داوود پیرنیا، بنیانگذار برنامهی رادیویی گلها که ید طولایی در شناسایی و جذب استعدادهای بزرگ موسیقی داشت تصمیم گرفت برنامهای به نام «گلهای صحرایی» به راه بیاندازد تا سیما بینا مسئول این برنامه باشد. سیما بینا در این مورد در گفتوگویی با مجلهی «زنان امروز» میگوید:
«در واقع به خاطر آهنگهای محلی من بود که برنامه «گلهای صحرایی» به مجموعه برنامههای «گل ها» اضافه شد.»
سیما بینا برای پژوهش در حوزهی موسیقی محلی به نقاط مختلف ایران خصوصا روستاهای ایران سفر میکرد. سیما بینا میگوید که اگر پدر یا عمویم در این سفر همراهم بودند مجبور بودند که بیرون اتقاق بمانند تا یک خانم آواز بخواند و حاضر باشد در مورد موسیقی محلی حرف بزند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی که زنان برای آوازخوانی با موانع قانونی و شرعی مواجه هستند سیما بینا نتوانسته است آوازهای محلیای را که از سراسر ایران جمعآوری کرده است اجرا کند. سیما بینا میگوید که این یک افسوس و حسرت است:
«این یک افسوس و حسرت است. برای این که این موسیقی را که من جمع آوری کرده ام متعلق به مردم است. مثل امانتی است که در اختیار من قرار گرفته است. دلم می خواهد که اینها را به مردم ارائه بدهم. شهر به شهر بروم و این موسیقی را که از خودشان یاد گرفته ام، یک بار هم برایشان بخوانم. چون می دانم که آن را دوست دارند. ولی می دانم که نمی شود و این حسرت گاهی اوقات در آوازم و کلامم آمده است.در جریان شنیدن نغمه های موسیقی و بررسی آرشیو خودم، همزمان با دلتنگی و حبس صدا، ناگهان به موسیقی برخوردم که فریاد کوهستانی و اعتراض آمیز بودم. اما می دیدم که همان فریادهایی بود که در گلوی من حبس بوده است. به همین دلیل، به این موسیقی روی آوردم.»
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2j2v0xa
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. #سیما_بینا، واحه به واحه دنبال ترانه . «شیرازیها میگن سیما بینا شیرازیه، مازندرانیها میگن سیما بینا مازندرونیه. کردهای کرمانچ شمال خراسان میگن کُرده. من نمیگم نیستم. من میگم آره. جواب من اینه که بله من هستم. من متعلق به همه این فرهنگهاییام که رو…
گونتر گراس «طبل حلبی» مرگ را نواخت
goo.gl/iak8wD
گونتر گراس ۲۴ فروردینماه سال (۲۳ آوریل) سال ۲۰۱۵ در سن ۸۷ سالگی درگذشت.
گونتر ویلهلم گراس، نویسنده و مجسمهساز و نقاش آلمانی در سال ۱۹۲۷ در گدانسگ لهستان که در آن دوره حکومتی خودمختار داشت از پدری پروتستان و مادری کاتولیک دیده به جهان گشود. او تحت تربیت و مذهب مادر به خدمت در کلیسا پرداخت و در مراسم نمازگذاری کلیسا شرکت میکرد.پانزده ساله بود که برای گریز از فقر خانواده و شرایط دشوار معیشتی که با آن دستبهگریبان بودند خدمت در ارتش هیتلری را پذیرفت که در هفده سالگی به لشکر دهم توپخانهی اساس فراخوانده شد. خدمت در ارتش هیتلر و آنهم در نوجوانی هیچگاه گریبان این نویسندهی شهیر آلمانی را از انتقادات بسیار رها نکرد. او در بیستم آوریل زخمی شد و روز هشتم ماه می که روز تسلیم رسمی آلمان نازی بود توسط نیروهای متفقین دستگیر شد و به اسارت نیروهای آمریکایی درآمد و نزدیک به یک سال را در بازداشتگاه به سر برد.
او هنگام بازداشت به این همکاری در ارتش نازی اعتراف کرد اما بعدها همیشه این مهم را به عنوان یک راز نزد خود نگاه داشت و آنرا افشا نکرد تا اینکه در سال ۲۰۰۶ میلادی در رمانی که به شکلی رمانی خودزندگینامهای است با عنوان «در حال پوستکندن پیاز» از این گذشته مخفینگاهداشتهشده پرده برداشت و اعتراف کرد که در هفدهسالگی برای ارتش نازی کار کرده است. بسیاری از رسانهها به انتقاد از گراس پرداختند که چرا در اینهمه مدت در این مورد سکوت کرده است. او که همواره به عنوان نویسندهای اخلاقی و بافضیلت شناخته میشد مورد هجوم فراوان انتقادات قرار گرفت. گونتر گراس با شهامت اخلاقیای که داشت هیچگاه به توجیه گذشتهی خود برنیامد بلکه آن گذشته را به عنوان گذشتهی ننگآلود خود نام برد که همواره بابت آن شرمگین بوده است و از همینرو به افشای آن پرداخته است. او از همعصران خود خواست که شرایط ویژهی آن زمان او را درک کنند: «ما در دنیای بستهای زندگی میکردیم و راه دیگری در برابر خود نداشتیم، مگر اینکه در خانوادهای زندگی میکردیم که والدین خطر میکردند و دستکم در چارچوب خانه فرزندان خود را با مقاومت آشنا میکردند.»
طبل حلبی نخستین و معروفترین اثر این نویسندهی شهیر آلمانی است که حاصل سالهای اقامت این نویسنده در فرانسه است. او ۳۲ سال سن داشت که این رمان انتشار یافت (۱۹۵۹). و پس از انتشار این اثر مهم او جایگاهی ویژه و ممتاز در ادبیات آلمان پیدا کرد و از مهمترین نمایندگان ادبیات آلمان در جهان شناخته شد.
گونترگراس ۴۰ سال پس از انتشار رمان «طبل حلبی» توانست جایزهی نوبل را از آن خود کند. در سال ۱۹۹۹، کمیتهی جایزهی نوبل او را شایستهی جایزهی نوبل در رشتهی ادبیات دانست. در همان زمان برخی به این جایزهی نوبل به خاطر گذشتهی نوجوانی ِ گراس انتقاد کردند. کمیتهی نوبل در تقدیمنامهی جایزه به شکلی پاسخ منتقدان را نیز داد که گونتر گراس «با رنگهای سیاه و زنده چهرهی فراموششده تاریخ را نشان داده است… از زمان توماس مان تا کنون هیچ نویسندهی آلمانی با چنین قدرتی از وجدان آزاد بشری سخن نگفته است. در زمانهای که خرد به خواب رفته، این نویسنده همچنان با جدیت سرگرم روشنگری است.»
https://tavaana.org/fa/Günter_Grass
https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/iak8wD
گونتر گراس ۲۴ فروردینماه سال (۲۳ آوریل) سال ۲۰۱۵ در سن ۸۷ سالگی درگذشت.
گونتر ویلهلم گراس، نویسنده و مجسمهساز و نقاش آلمانی در سال ۱۹۲۷ در گدانسگ لهستان که در آن دوره حکومتی خودمختار داشت از پدری پروتستان و مادری کاتولیک دیده به جهان گشود. او تحت تربیت و مذهب مادر به خدمت در کلیسا پرداخت و در مراسم نمازگذاری کلیسا شرکت میکرد.پانزده ساله بود که برای گریز از فقر خانواده و شرایط دشوار معیشتی که با آن دستبهگریبان بودند خدمت در ارتش هیتلری را پذیرفت که در هفده سالگی به لشکر دهم توپخانهی اساس فراخوانده شد. خدمت در ارتش هیتلر و آنهم در نوجوانی هیچگاه گریبان این نویسندهی شهیر آلمانی را از انتقادات بسیار رها نکرد. او در بیستم آوریل زخمی شد و روز هشتم ماه می که روز تسلیم رسمی آلمان نازی بود توسط نیروهای متفقین دستگیر شد و به اسارت نیروهای آمریکایی درآمد و نزدیک به یک سال را در بازداشتگاه به سر برد.
او هنگام بازداشت به این همکاری در ارتش نازی اعتراف کرد اما بعدها همیشه این مهم را به عنوان یک راز نزد خود نگاه داشت و آنرا افشا نکرد تا اینکه در سال ۲۰۰۶ میلادی در رمانی که به شکلی رمانی خودزندگینامهای است با عنوان «در حال پوستکندن پیاز» از این گذشته مخفینگاهداشتهشده پرده برداشت و اعتراف کرد که در هفدهسالگی برای ارتش نازی کار کرده است. بسیاری از رسانهها به انتقاد از گراس پرداختند که چرا در اینهمه مدت در این مورد سکوت کرده است. او که همواره به عنوان نویسندهای اخلاقی و بافضیلت شناخته میشد مورد هجوم فراوان انتقادات قرار گرفت. گونتر گراس با شهامت اخلاقیای که داشت هیچگاه به توجیه گذشتهی خود برنیامد بلکه آن گذشته را به عنوان گذشتهی ننگآلود خود نام برد که همواره بابت آن شرمگین بوده است و از همینرو به افشای آن پرداخته است. او از همعصران خود خواست که شرایط ویژهی آن زمان او را درک کنند: «ما در دنیای بستهای زندگی میکردیم و راه دیگری در برابر خود نداشتیم، مگر اینکه در خانوادهای زندگی میکردیم که والدین خطر میکردند و دستکم در چارچوب خانه فرزندان خود را با مقاومت آشنا میکردند.»
طبل حلبی نخستین و معروفترین اثر این نویسندهی شهیر آلمانی است که حاصل سالهای اقامت این نویسنده در فرانسه است. او ۳۲ سال سن داشت که این رمان انتشار یافت (۱۹۵۹). و پس از انتشار این اثر مهم او جایگاهی ویژه و ممتاز در ادبیات آلمان پیدا کرد و از مهمترین نمایندگان ادبیات آلمان در جهان شناخته شد.
گونترگراس ۴۰ سال پس از انتشار رمان «طبل حلبی» توانست جایزهی نوبل را از آن خود کند. در سال ۱۹۹۹، کمیتهی جایزهی نوبل او را شایستهی جایزهی نوبل در رشتهی ادبیات دانست. در همان زمان برخی به این جایزهی نوبل به خاطر گذشتهی نوجوانی ِ گراس انتقاد کردند. کمیتهی نوبل در تقدیمنامهی جایزه به شکلی پاسخ منتقدان را نیز داد که گونتر گراس «با رنگهای سیاه و زنده چهرهی فراموششده تاریخ را نشان داده است… از زمان توماس مان تا کنون هیچ نویسندهی آلمانی با چنین قدرتی از وجدان آزاد بشری سخن نگفته است. در زمانهای که خرد به خواب رفته، این نویسنده همچنان با جدیت سرگرم روشنگری است.»
https://tavaana.org/fa/Günter_Grass
https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. گونتر گراس «طبل حلبی» مرگ را نواخت . #گونتر_گراس ۲۴ فروردینماه سال (۲۳ آوریل) سال ۲۰۱۵ در سن ۸۷ سالگی درگذشت. گونتر ویلهلم گراس، #نویسنده و مجسمهساز و #نقاش آلمانی در سال ۱۹۲۷ در گدانسگ لهستان که در آن دوره حکومتی خودمختار داشت از پدری پروتستان و مادری…
کانی علوی نقاش ِ دیوار ِ فروریختهی برلین
https://goo.gl/YKLiSE
دیوار برلین نام دیواری است به طول ۱۵۵ کیلومتر و به ارتفاع ۲ متر که پس از پایان جنگ جهانی دوم و شکست حزب نازی کشیده شد. این دیوار به مدت ۲۸ سال یعنی از سال ۱۹۶۱ تا ۱۹۸۹ شهر برلین را به دو منطقهی شرقی و غربی تقسیم کرد. به این دیوار «پردهی آهنین» نیز میگفتند.
با بهبود تدریجی ارتباط بین شرق و غرب زمینهی فروپاشی دیوار برلین فراهم شد. پس از فروپاشی دیوار برلین یک نقاش ایرانی، «کانی علوی» بر دیوار نقاشی کرد. کانی علوی اولین بار وقتی قدم به خاک آلمان غربی گذاشت و به دلیل لغزندهبودن زمین هواپیما مدتی طولانی امکان نشست نداشت، از بالا دیوار برلین را دید.
این نقاش ایرانی ساکن برلین در گفتوگویی با بیبیسی میگوید: «تا آن زمان نمیدانستم دیوار برلین اینقدر طولانی است. همیشه در ذهنم دیوار تداعیگر حایل بین دو کشور بیگانه بود هیچ وقت فکرش را نمیکردم دیوار بین دو آلمانی کشیده شود. بارها میشد که سوال میکردم آیا آن طرف دیوار هم مردم به زبان آلمانی صحبت میکنند؟ میگفتند بله. باورم نمیشد.»
کانی علوی، نقاش ایرانی زمانی که در ۹ نوامبر ۱۹۸۹ در حال فروریختن بود در چند متری آن زندگی میکرد و هجوم مردم برلین شرقی را به چشم دید و نقاشی روی «سطح سرد» بخش شرقی دیوار کلید خورد...
تجربهی ابتدایی مردم بیشک «بیمرزی» بود. آنها علاوه بر خوشحالی هراس نیز داشتند و احساسشان آمیزهای از ترس و خوشحالی بود. «به محض اینکه از مرز رد می شدند این سوال در صورتشان دیده می شد حالا کجا بروم؟ یا پشت سرشان را نگاه میکردند که نکند دیوار پشت سرم بسته شود و نتوانم این بار به آن طرف برگردم. بنابراین فقط خوشحالی نبود٬ ترس هم بود. میخواستم همان صورتها را روی بوم نقاشی بیاورم. این کار را کردم و دو ماه بعدش هم که رفتیم در آلمان شرقی کار کردیم همان ایده را مجددا روی دیوار نقاشی کردم.»
کانی علوی چند سال پیش و در سال ۱۳۹۰ خورشیدی به عنوان سرپرست گالری بخش شرقی در شهر برلین به خاطر تلاشهای بیوقفهاش در سر پا نگاهداشتن دیوار نقاشیشده برلین از سوی رئیسجمهور آلمان موفق به دریافت «مدال لیاقت» شد که عالیترین نشان آلمان است. از آثار دیگر کانی علوی، قطعهای از دیوار معروف برلین است که اندازهی آن سه مترونیم در سه متر است که دو شهروند شرقی و غربی آلمان را تصویر میکند که پس از پیرانی دیوار برلین یکدیگر را در آغوش گرفتهاند. این اثر از سوی مجلس آلمان به سازمان ملل هدیه شد که در برابر مقر این نهاد جهانی نصب شده است.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2fE0DLO
#پروفایل
@Tavaana_TavaanaTech
https://goo.gl/YKLiSE
دیوار برلین نام دیواری است به طول ۱۵۵ کیلومتر و به ارتفاع ۲ متر که پس از پایان جنگ جهانی دوم و شکست حزب نازی کشیده شد. این دیوار به مدت ۲۸ سال یعنی از سال ۱۹۶۱ تا ۱۹۸۹ شهر برلین را به دو منطقهی شرقی و غربی تقسیم کرد. به این دیوار «پردهی آهنین» نیز میگفتند.
با بهبود تدریجی ارتباط بین شرق و غرب زمینهی فروپاشی دیوار برلین فراهم شد. پس از فروپاشی دیوار برلین یک نقاش ایرانی، «کانی علوی» بر دیوار نقاشی کرد. کانی علوی اولین بار وقتی قدم به خاک آلمان غربی گذاشت و به دلیل لغزندهبودن زمین هواپیما مدتی طولانی امکان نشست نداشت، از بالا دیوار برلین را دید.
این نقاش ایرانی ساکن برلین در گفتوگویی با بیبیسی میگوید: «تا آن زمان نمیدانستم دیوار برلین اینقدر طولانی است. همیشه در ذهنم دیوار تداعیگر حایل بین دو کشور بیگانه بود هیچ وقت فکرش را نمیکردم دیوار بین دو آلمانی کشیده شود. بارها میشد که سوال میکردم آیا آن طرف دیوار هم مردم به زبان آلمانی صحبت میکنند؟ میگفتند بله. باورم نمیشد.»
کانی علوی، نقاش ایرانی زمانی که در ۹ نوامبر ۱۹۸۹ در حال فروریختن بود در چند متری آن زندگی میکرد و هجوم مردم برلین شرقی را به چشم دید و نقاشی روی «سطح سرد» بخش شرقی دیوار کلید خورد...
تجربهی ابتدایی مردم بیشک «بیمرزی» بود. آنها علاوه بر خوشحالی هراس نیز داشتند و احساسشان آمیزهای از ترس و خوشحالی بود. «به محض اینکه از مرز رد می شدند این سوال در صورتشان دیده می شد حالا کجا بروم؟ یا پشت سرشان را نگاه میکردند که نکند دیوار پشت سرم بسته شود و نتوانم این بار به آن طرف برگردم. بنابراین فقط خوشحالی نبود٬ ترس هم بود. میخواستم همان صورتها را روی بوم نقاشی بیاورم. این کار را کردم و دو ماه بعدش هم که رفتیم در آلمان شرقی کار کردیم همان ایده را مجددا روی دیوار نقاشی کردم.»
کانی علوی چند سال پیش و در سال ۱۳۹۰ خورشیدی به عنوان سرپرست گالری بخش شرقی در شهر برلین به خاطر تلاشهای بیوقفهاش در سر پا نگاهداشتن دیوار نقاشیشده برلین از سوی رئیسجمهور آلمان موفق به دریافت «مدال لیاقت» شد که عالیترین نشان آلمان است. از آثار دیگر کانی علوی، قطعهای از دیوار معروف برلین است که اندازهی آن سه مترونیم در سه متر است که دو شهروند شرقی و غربی آلمان را تصویر میکند که پس از پیرانی دیوار برلین یکدیگر را در آغوش گرفتهاند. این اثر از سوی مجلس آلمان به سازمان ملل هدیه شد که در برابر مقر این نهاد جهانی نصب شده است.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2fE0DLO
#پروفایل
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. #کانی_علوی نقاش ِ دیوار ِ فروریختهی برلین توانا- دیوار برلین نام دیواری است به طول ۱۵۵ کیلومتر و به ارتفاع ۲ متر که پس از پایان جنگ جهانی دوم و شکست حزب نازی کشیده شد. این دیوار به مدت ۲۸ سال یعنی از سال ۱۹۶۱ تا ۱۹۸۹ شهر برلین را به دو منطقهی شرقی و غربی…