آموزشکده توانا
58.6K subscribers
29.5K photos
35.9K videos
2.54K files
18.5K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
عیسی سحرخیز، فعال سیاسی و احسان مازندرانی، روزنامه نگار در ایران بازداشت شدند

صفحه‌ی فیس‌بوک عیسی سحرخیز تایید می‌کند که ایشان بازداشت شده است. در آخرین پست فیس‌بوک صفحه‌ی عیسی سحرخیز با قرار دادن دو تصویر از صورت‌جلسه‌ی وسایلی که از منزل این روزنامهنگار و فعال سیاسی ضبط شده است چنین آمده است:

«امروز صبح ساعت ۷ به جرم تبلغ علیه نظام،‌ توهین به رهبری و تجمع و تبانی توسط ۷ مامور سپاه که به خانه آمده بودند دستگر شده و موارد زیر ضبط شد. هم اکنون هیچ اطلاعی از محل نگهداری ایشون نیست.»

وبسایت کلمه نیز این خبر نقل کرده است که «آقای سحرخیز که مهرماه سال ۹۲ از زندان آزاد شده بود، صبح امروز توسط "ماموران سپاه" بازداشت شد. گفته شده که اتهام او "تبلیغ علیه نظام، اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی و توهین به رهبری" عنوان شده است.»

مهدی سحرخیز، فرزند آقای #سحرخیز ساعتی پیش در توییتر نوشت: «عیسی سحرخیز توسط ۷ نفر از سپاه دستگیر و خانه وی گشته و وسایلش ضبط شد»
در موارد ضبط شده از منزل ایشان آمده است که یک عدد عکس آقاین موسوی و کروبی، خاتمی و خانم رهنورد نیز جزء وسائل ضبط شده است.

همچنین گزارش‌ها حاکی است که احسان مازندرانی، مدیر مسئول روزنامه #فرهیختگان و روزنامه نگار صبح امروز دوشنبه ۱۱ آبانماه بازداشت شده است.

هنوز از دلیل بازداشت و محل بازداشت این #روزنامه نگار اطلاعی در دست نیست.

آقای #مازندرانی پیش از این نیز در اسفند ماه سال ۱۳۹۱ توسط وزارت اطلاعات بازداشت و مدتی را در زندان گذراند.
#زندان #توانا #اطلاعات #سپاه

#توانا #حقوق_بشر #آزادی
@Tavaana_Tavaanatech
تا حالا فرض بر این بوده که اگر به مردم ارتباطات کافی بدید اگر بهشون وسایل کافی داده بشه ناگزیر به دنبال #دموکراسی خواهند رفت و راستش رو بخواین من هیچ وقت واقعا به این نظریه اعتقادی نداشتم شاید دلیلش این باشه که هرگز ندیدم سه تا از روسای جمهور آمریکایی روی چیز دیگری در گذشته توافق داشته باشند. ولی، می‌دونید، حتی فراتر از این، اگر به منطقی که درش نهفته است فکر کنید، چیزی هست که من بهش لیبرالیسم آی‌پادی می‌گم، یعنی فرض کنیم هر ایرانی یا چینی که یک آی‌پاد داشته باشه و دوستش داشته باشه پس حتمن عاشق لیبرال دموکراسی خواهد شد. و باز، من فکر می‌کنم این یه جورایی اشتباهه. اما به نظرم مشکل بزرگتر اینه که این منطق -- که ما باید آی‌پاد باران کنیم و نه بمباران -- منظورم اینه که این عنوان معرکه‌ای برای کتاب جدید توماس فرایدمن خواهد بود. (خنده حاضرین) اما این نشانه‌ی خوبی نیست، درسته؟ پس مشکل بزرگ‌تر این منطقه که کاربرد مورد نظر از تکنولوژی در تضاد با کاربرد واقعی تکنولوژی قرار می‌گیره. برای بعضی از شما که فکر می‌کنید رسانه‌های جدید اینترنتی می‌تونه به ما کمک کنه جلوی نسل کشی رو بگیریم، بهتره یه نگاه به روآندا بندازید. جایی که در دهه نود تنها دو ایستگاه رادیویی داشت که در گسترش نفرت قومی آتش بیار معرکه شده بودند، اما حتی فراتر از آن، برگردیم به اینترنت، چیزی که واقعا می‌شه دید این هست که حکومت‌های خاصی، استاد استفاده از #فضای_مجازی برای اهداف تبلیغاتی‌شون شدند...

در این سخنرانی، ایوگنی ماروزوف، همکار TED و #روزنامه_نگار، با مثال‌های هراس انگیز از راه‌هایی که اینترنت به رژیم‌های سرکوب گر برای خفه کردن مخالفان کمک می‌کند، آنچه که خود "آزادی‌خواهی آی‌پادی" می‌خواند — این فرض را که #نوآوری در فن‌آوری همیشه به گسترش #آزادی کمک می‌کند — را به چالش می کشد.
https://tech.tavaana.org/fa/evgeny_morozov

@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
دانشکده معماری دانشگاه تهران و اعتراض هشتگی دانشجویان به چمران و بی‌توجهی او

یاشار سلطانی، مدیر سایت معماری نیوز هم‌اکنون زندانی است.

این روزنامه نگار با استناد به گزارشی از سازمان بازرسی کل کشور در مورد واگذاری‌های مشکوک املاک به برخی افراد حقیقی و حقوقی، اطلاعاتی را در مورد افراد درگیر در این پرونده با ذکر نام آنها افشا کرده بود.

به قول یکی از همراهان توانا، ایران کشوری است که در آن فساد، چرم نیست بل‌که افشای فساد جرم است و حالا یاشار سلطانی به دلیل افشای فساد اقتصادی در زندان است.

عکسی که می‌بینید، مهدی چمران، رئیس شورای اسلامی شهر تهران در دانشگاه معماری تهران است و دانشجویان معترض بر روی تخته، نام یاشار سلطانی را نوشته‌اند.
goo.gl/llDHZD
#یاشار_سلطانی

مطالب مرتبط:

فساد اقتصادی و چگونگی مبارزه با آن در فرایند توسعه اقتصادی
http://bit.ly/2dr9xk0

اقتصاد دولتی: عامل اصلی فساد گسترده در اقتصاد ایران
http://bit.ly/2eaybD0

فساد اقتصادی در ایران
http://bit.ly/2cmC8Gd

@Tavaana_TavaanaTech
لعبت والا، شاعر و ترانه‌سرا ۸۶ ساله شد
goo.gl/YQtXXL

لعبت والا شاعر، ترانه‌سرا، روزنامهنگار و داستان‌نویس ایرانی، بیستم آبان‌ماه ۱۳۰۹ شمسی در تهران به دنیا آمد.

پدرش محمدحسین والا بود که به ظهیرالسلطنه معروف بود و نام مادرش منیر والا.

والا از نخستین دانش‌آموختگان دوره‌ی روزنامه‌نگاری دانشکده‌ی حقوق دانشگاه تهران است و سال‌ها در مجله‌ی هفتگی سیاسی و اجتماعی «تهران مصور» که برادرش عبدالله والا، مدیر مسئول هفته‌نامه بود کار می‌کرد و سردبیر مجله‌ی «کوچولوها»‌ی آن نشریه بود.

لعبت والا می‌گوید که اشعاری که می‌سروده را مخفی می‌کرده تا مادر و دیگر خویشاوندانش آن اشعار را نبینند. با این حال والا موفق می‌شود که اشعارش را منتشر کند.

والا ورودش به عالم شعر و شاعری را این‌گونه تعریف می‌کند: «زمانی که شاید پانزده یا شانزده ساله بودم، استاد نظام وفا که دو صفحه‌ی وسط مجله‌ی «تهران مصور» در اختیار او بود، شعری گفته بود و من به خیال خودم، آمدم به استقبال. به قول معروف، به اقتفای او رفتم و با همان وزن و قافیه شعر را گفتم. روزی که به دفتر تهرا‌‌ن‌مصور، برای دیدن برادرم رفته بودم، این شعر را به استاد دادم؛ البته با خجالت و با سرخ و سبز شدن، رفتم و شعر را به او دادم. خیلی زیاد مرا تشویق کرد و توی صفحه‌ی خودش، همان‌جایی که شعر خود را می‌گذاشت، شعر مرا هم گذاشت. در حقیقت، او پارتی من پیش برادرم شد و به این طریق، در به روی من باز شد… به خاطر اینکه داریوش رفیعی این شعر مرا توی مجله دیده بود و با آن صدای گرم و شیرینی که داشت، در برنامه‌ای رادیویی که آن موقع زنده پخش می‌شد، خواند. پس من یک‌شبه، ره صدساله طی کردم. یعنی هم شعرم چاپ شد و هم از رادیو پخش شد. این شد که طبیعتاً برادر من، دیگر نتوانست جلوی مرا بگیرد.»

لعبت والا با به یادآوردن حوادث پس از انقلاب و بگیر و ببندها و اعدام‌ها می‌گوید که سرنوشت یاری‌گرش بوده است که توانسته است از ایران برود چرا که اگر می‌ماند حوادث ناگواری در انتظارش می‌بود:

«در مدتی که اینجا بودم، چندتا خانم را اعدام کردند؛ از جمله خانم دکتر پارسا که باید اسم آن را بزرگترین جنایت قرن گذاشت. بعد هم متوجه شدم خانمی جزو اعدام شده‌ها بود که با همدیگر در جمع‌آوری کمک برای زلزله‌زدگان بویین‌زهرا همکاری کرده بودیم. این خانم در میدان تجریش یک چادر زده بود. از من هم خواسته بود با او همکاری کنم و ما شبانه‌روز با هم کار می‌کردیم که برای زلزله‌زدگان اعانه جمع کنیم. او فرهنگی و رئیس یک دبیرستان بود و خانمی بسیار شریف بود.وقتی دیدم که این خانم جزو مفسدین فی‌الارض و به جرم فحشا اعدام شده است، تازه متوجه شدم که دخترم درست می‌گفت که وقتی نوبت به زن‌ها برسد، نوبت تو هم می‌رسد. بعدها البته این موضوع ثابت شد و شنیدم که در برنامه‌ای که در تلویزیون (هویت) داشتند، گفته بودند که من جاسوس موساد بوده‌ام. جاسوس هم حکم اعدام دارد دیگر. در حقیقت، سرنوشت مرا نجات داد. شاید هم بیشتر دانایی دختر.»

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/6wkNrl

@Tavaana_TavaanaTech
علی‌اصغر امیرانی، روزنامه‌نگاری که تیرباران شد
goo.gl/NCtHsQ

او را در تاریخ ۲۲ اسفندماه ۱۳۵۷ دستگیر کردند. طبق قوانین خود جمهوری اسلامی نیز جرمی مرتکب نشده بود. او تنها یک روزنامهنگار بود. تابستان سال ۱۳۵۸ آزادش کردند اما همه‌ی اموال او را مصادره کردند.

پس از رهایی از زندان سراغ از اموال گرفت. به دادگاه انقلاب مراجعه کرد و گفت: «شما مرا آزاد کردید ولی تمام اموال مرا هم گرفته‌اید.» آدم پولداری بود. حکومت نیز از آن‌همه اموال تنها چهار صد متر زمین او در شمال را پس دادند. او گفت: «من با چهارصد متر زمین در شمال چه کنم. من اهل کشاورزی نیستم. من روزنامه‌نگارم.»

او را دوباره دستگیر کردند و به هشت سال زندان محکوم کردند. او به حکم زندانش اعتراض کرد. در تجدید نظر! و دادگاه فرجام اما او را به اعدام محکوم کردند و در روز ۳۱ خردادماه ۱۳۶۰ اعدامش کردند.

این داستان پایان زندگی علی‌اصغر امیرانی، روزنامهنگار و بنیان‌گذار و مدیر مسئول مجله‌ی «خواندنی‌ها» است.

آیت‌الله محمد محمدی گیلانی، محاکمه‌ی علی‌اصغر امیرانی را بر عهده داشت.امیرانی پیش از اعدام مورد شکنجه و آزار فراوان قرار گرفت و حتا او را به جرم نوشیدن مشروب شلاق زندند.

سه روز پس از تیرباران امیرانی، پیکر او را بدون انجام مراسم مذهبی و در حالی که برخی از انقلابیان بر آن سنگ می‌زدند در بهشت‌زهرا به خاک سپردند.

علی آصغر امیرانی، پیش از اعدام در نوشته‌ای خطاب به همسرش چنین می‌نویسد:

«همسر عزیزم، بانو اقدس امیرانی! از این‌که در این آخر عمری نتوانستم از تو و دختر بی‌سرپرستم فریده، که خود سرپرست سه طفل یتیم است خداحافظی کنم، متأسفم. ولی باور کن هرگز خدمات و زحمات تو را که در این روزهای آخر عمر مرتباً به من سر می‌زدی، فراموش نمی‌کنم. نعش مرا که هیکل ظاهریم باشد، هرجا خواستی پرت کن. اصل کار روح من است و فکرم که جای هر دو در صفحات مجلۀ خواندنیهاست. هر وقت خواستی با من صحبت کنی، نوشته‌های مرا که طی چهل سال چاپ شده در مجله بخوان…»

لینک مطلب در سایت:
http://bit.ly/2mzSJ9T

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
زادروز احمد میرعلایی که به دست وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به قتل رسید
goo.gl/Qxeftf

احمد میرعلایی چگونه به قتل رسید؟
احمد میرعلایی، جان بر سر قلم

هشت صبح روز دوم آبان‌ماه ۱۳۷۴مترجم و نویسنده‌‌ی پرکار ایرانی، احمد میرعلایی از منزلش به سوی کتاب‌فروشی محل کارش به راه افتاد اما هرگز به آن‌جا نرسید. او عادت داشت که اگر ظهر به خانه نمی‌رفت تغییر برنامه را اطلاع دهد اما آن روز چنین نکرد.
خانواده‌اش نگران شدند اما جست‌وجو برای یافتنش بی‌نتیجه بود. پیکر بی‌جان او ساعت ده شب در کوچه‌های خیابان میر اصفهان پیدا شد. کنار جنازه‌ی او دو بطری مشروب قرار داده بودند. نیروی انتظامی پیدا شدن جسد را به خانواده میرعلایی اطلاع می‌دهد. او در یکی از کوچه‌‌های فرعی محل کارش به شکل نشسته به دیوار تکیه داده بود. همان شب در پزشکی قانونی خانواده‌ی میرعلایی جسد را می‌بینند که جای دو تزریق آمپول در دست راست او دیده می‌شود. احمد میرعلایی بر اثر تزریق انسولین از ناحیه‌ی دست راست دچار ایست قلبی می‌شود و جان می‌دهد.

این‌گونه پایان می‌یابد زندگی مترجمی که در تاریخ ۲۱ فروردین سال ۱۳۲۱ در اصفهان آغاز شده بود. احمد میرعلایی، مترجم، نویسنده، استاد دانش‌گاه، ناشر و روزنامهنگار در خانواده‌ای اهل فرهنگ و تحصیل‌کرده دیده به جهان گشود. پدر بزرگ پدری وی روحانی بود و پدر بزرگ مادری پزشکی حاذق. میرعلایی تحصیلات دانش‌گاهی خود تا مقطع کارشناسی در رشته‌ی ادبیات انگلیسی را در دانش‌گاه اصفهان گذراند و پس از آن به دلیل کسب رتبه‌ی اول، موفق به دریافت بورس تحصیلی شد و به دانش‌گاه لیدز در انگلستان رفت و مدرک فوق لیسانس خود را در رشته‌ی ادبیات و زبان انگلیسی از این دانش‌گاه دریافت کرد. میرعلایی سپس برای دریافت دکترای ادبیات انگلیسی وارد دانش‌گاه سوربن شد اما آن را نیمه‌تمام گذاشت و به ایران بازگشت.

قتل میرعلایی مانند دیگر قتل‌های نویسندگان و دگراندیشان، جهت محدودسازی اندیشه و حق آزادی بیان صورت گرفت. احمد میرعلایی به هیچ حزب و دسته‌ی سیاسی وابستگی نداشت که بخواهیم او را مخالف سیاسی جمهوری اسلامی قلمداد کنیم.او در نوجوانی شیفته‌ی محمد مصدق و جبهه‌ی ملی بود اما چه پیش و چه پس از انقلاب هیچ سابقه‌ی فعالیت سیاسی و یا مبارزات سیاسی نداشت. احمد میرعلایی تنها در نامه‌ای ۱۳۴ امضایی که امضای او هم پای نامه بود گفت که «ما نویسنده‌ایم».
.
«ما نویسنده‌ایم، یعنی احساس و تخیل و اندیشه‌ و تحقیق خود را به اشکال مختلف می‌نویسیم و منتشر می‌کنیم. حق طبیعی و اجتماعی و مدنی ماست که نوشته‌مان - اعم از شعر یا داستان، نمایش‌نامه یا فیلم‌نامه، تحقیق یا نقد، و نیز ترجمه آثار دیگر نویسندگان جهان- آزادانه و بی‌هیچ مانعی به دست مخاطبان برسد. ایجاد مانع در راه نشر این آثار، به هر بهانه‌ای، در صلاحیت هیچ‌کس یا هیچ‌ نهادی نیست. اگر چه پس از نشر راه قضاوت و نقد آزادانه درباره‌ی آن‌ها بر همه‌گان گشوده است.» این نویسندگان در بخش دیگری از نامه می‌خواهند که آن‌ها را نویسنده ببینند. «پس اگر چه توضیح واضحات است، باز می‌گوئیم: ما نویسنده‌ایم. ما را نویسنده ببینید و حضور جمعی ما را حضور صنفی نویسندگان بشناسید.»

احمد میرعلایی پس از امضای این نامه مانند دیگر امضاکنندگان نامه، بارها به وزارت اطلاعات ِ دولت رفسنجانی احضار شد و مورد بازجویی قرار گرفت و آزار دید.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Ahmad_MirAlaei

https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
جمعی از فعالان مدنی كرد خواستار آزادی دكتر صلاح‌الدين خديو شدند

به گزارش موکریان، ۹۵ نفر از فعالان مدني در نامه‌ای به مسولان قضايي روند بازداشت صلاح الدين خديو روزنامه نگار كرد را غیرقانونی خوانده و خواستار پايان دادن به آن شدند.

متن کامل نامه آن این است:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

استاندار محترم و ریاست کل محترم دادگستری استان آذربایجان‌غربی
با سلام و احترام؛

بازداشت دکتر صلاح‌الدین خدیو از روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی و مدنی سرشناس کُرد که در سال‌های گذشته همه‌ی تلاش خود را صرف نقد رویکردها و رفتارهای افراطی در زمینه‌ی مسایل قومی و مذهبی (از هر طرف) نموده و برای انسجام و همزیستی عادلانه و مبتنی بر احترام همه‌ی گروه‌های قومی و مذهبی منطقه و کشور تلاش کرده است باعث ایجاد نگرانی گسترده در میان فعالین سیاسی و اجتماعی مناطق کردنشین شده است. این در حالی است که تهدید کنندگان واقعی وحدتِ مردم منطقه با برخورداری کامل از امنیت و امکانات رسمی و غیررسمی، به صورت روزانه در حال فعالیت و ترویج نفرت و بی‌اعتمادی هستند و متأسفانه هیچ نشانه‌ای برای کنترل و مدیریت آن‌ها مشاهده نمی‌شود. مطمئناً چنین حرکت‌هایی به حفظ و گسترش وحدت و همدلی در جامعه کمک نکرده و باعث رشد بی‌اعتمادی و بدبینی در میان مردم خواهد شد. واضح است که بازداشت ناگهانی ایشان که بدون احضار و اطلاع قبلی صورت گرفته است از توجیهات و پشتوانه‌های حقوقی لازم برخوردار نیست و هرچه سریع‌تر باید به این روند غیرقانونی پایان داده شود.

لذا تقاضای حداقلی ما به عنوان جمعی از نویسندگان، روزنامه‌نگاران و فعالین سیاسی و مدنی کُرد از دستگاه محترم قضایی این است که در اسرع وقت دلایل بازداشت و اتهامات انتسابی را به خانواده و اطرافیان آقای دکتر خدیو اعلام نموده و ترتیبی اتخاذ نمایند که از حقوق اولیه و قانونی خود از جمله تماس با خانواده، داشتنِ وکیل و تفهیم اتهام‌های وارده برخوردار شوند.
goo.gl/TphG2Z

مطلب مرتبط:
دموکراسی و مساله حقوق اقلیت‌های قومی
http://ow.ly/1TiU304KYvK

@Tavaana_TavaanaTech
آخرین وضعیت علیرضا رجایی

goo.gl/ChWfM7

تازه ترین گزارش ها از روند درمانی دکتر «علیرضا رجایی» نشان می دهد که او پس از ۱۴ ساعت عمل سنگین اگرچه حالش مساعد اعلام شده است اما در عین حال متاسفانه یکی از چشمانش را از دست داده است.
علیرضا رجایی روزنامه نگار باسابقه ایرانی که چندین سال در زندان به سر برده است، دچار بیماری سرطان شده بود که از همان دوران زندان شروع شده بود. اما در روند درمانی او اهمال صورت گرفت و درمان به موقع آغاز نشد. از آبان ۹۴ پروسه درمانی دکتر رجایی شروع شد و دوره های شیمی درمانی متعددی روی ایشان صورت گرفت.
یکی از همراهان دکتر رجایی می گوید: «عمل جراحی رجایی حدود ۱۴ ساعت طول کشید که طی آن استخوان ماگزیلار و بخشی از فک فوقانی و قسمتی از عضله ماستر برداشته شد و ضمنا چشم راست هم تخلیه گردید. به گفته این منبع در حال حاضر حال عمومی وی خوب است و در بخش ICU تحت نظر است.»
علیرضا رجایی، در سال ۱۳۹۱ به چهارسال زندان محکوم شده بود. او در سال ۱۳۷۹ نیز به سه سال زندان و پتج سال محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شده بود. او دوران محکومیت خود را در زندان اوین گذراند.
گفتنی ست در جریان انتخابات مجلس ششم در سال ۱۳۷۸، ایشان موفق شده بود آرای لازم برای ورود به مجلس را کسب کند اما با دخالت شورای نگهبان و بازشماری آرا رجایی از ورود به مجلس بازماند و غلامعلی حداد عادل بر جای او به مجلس رفت.

مطالب مرتبط؛
وبینار حقوق زندانی
goo.gl/pzrYsu
کتاب زندان در ایران
goo.gl/NnbzXB

@Tavaana_TavaanaTech
- ساسان آقایی؛ روزنامه نگار شجاع شهر
goo.gl/j1YYcA

سیاست دنیایی بود که ساسان آقایی را از نوجوانی به سوی خود می خواند؛ اما با این حال عضو رسمی هیچ حزب و گروه و تشکیلاتی نشد. بر این هدف استوار بود که روزنامه نگار شود. از این رو تحصیلات دانشگاهی در مهندسی برق الکترونیک را ناتمام گذاشت و به صورت جدی به عرصه روزنامه نگاری سیاسی وارد شد. او با نشریاتی چون«اعتماد ملی، یاس نو، فرهیختگان، همبستگی، مردم‌سالاری، توسعه و صبح آزادی»کار کرد و آنگاه به روزنامه«اعتماد» رفت.

نشریاتی با مشی «اصلاح طلب»انه که اگرچه طبع کمال جوی ساسان جوان را راضی نمی کردند اما فرصتی بودند برای خود بودن تا حد امکان محدود روزنامه نگاری انتقادی در ایران. آن اندازه قابل بود که در روزنامه اعتماد به سمت معاونت سردبیر برسد اما طبیعی بود که مرام انتقادی ساسان آقایی در روزنامه نگاری علی رغم محافظه کاری معمول روزنامه نگارانه در ایران، باب پسند نیروهای امنیتی حاکم نباشد.

آزارهای امنیتی علیه روزنامه نگار شجاع شهر همچنان ادامه داشت. ساسان آقایی بار دیگر در ۲۱ مرداد ۱۳۹۶ در پشت میز کارش بازداشت شد. در عصر این روز تعدادی از ماموران امنیتی که ظاهرا وابسته به قوه قضاییه بودند به دفتر روزنامه اعتماد رفتند و ساسان آقایی را که معاون سردبیر این روزنامه بودِ، بازداشت کردند. آن ها ساسان آقایی را به منزل بردند و پس از تفتیش منزل شخصی او، او را به زندان اوین منتقل کردند. به گفته منابع حقوق بشری برای او قرار بازداشت موقت یک ماهه صادر شده است امااز چرایی بازداشت او اطلاعاتی در دست نیست.

یکی از نزدیکان ساسان آقایی در تحلیلی که درباره چرایی این بازداشت دارد، بازداشت اخیر او را ناشی از یک «پرونده سازی موهوم امنیتی» می داند و با تاکید بر اینکه نیروهای امنیتی عملا می خواهند ساسان دیگر ننویسد، آزار امنیتی اش را به «مقاومت» او ربط می دهد. به باور او این روزها که ساسان آقایی در بازداشت بسر می برد، عمر از دست رفته ایست که هیچگاه برنمی گردد و در تضعیف روحیه این روزنامه نگار موثر است و دقیقا هدف نیروهای امنیتی نیز این است.

درباره ساسان آقایی بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2eYZ5y8

@Tavaana_TavaanaTech
پشت‌پرده‌ی فساد رسانه‌ای‌

ساسان آقایی با رشته توییتی در توییتر خود نوشت:

«درآمد اصلی ماله‌جات رسانه‌ای و سیاسی چیست؟

توییت‌فروشی!

چند نهاد این روزها در توییتر ‎مزدور استخدام کرده‌اند. سرآمد آن‌ها هم وزارت نفت، صمت، کار، ارتباطات، آموز‌ش‌وپرورش و شهرداری تهرانند؛ وقیحانه از بودجه‌ی عمومی سخاوتمندانه به هر کس پیشنهاد خریدن ‎بردگان_توییتری را می‌دهند ...

‏به جز روزماله‌نگاران؛ فعالان سیاسی فاسد و اعضای دارودسته‌ی دزدها در ‎اتحاد ملت و حلقه‌ی به اصطلاح جوان استمراریون، از این جیب گشاد و بودجه‌ی فساد بهره‌ی زیادی برده‌اند ...

برای توییتری‌های کم نام‌ونشان با هزار فالور، به ازای هر توییت '۳۵۰ تا ۴۵۰ هزار تومان' پرداخت می‌شود. ‏به ازای فالور و شهرت بیش‌تر، رقم پرداختی تا '۱ میلیون تومان' هم می‌رسد. برای نمونه، همین هفته‌ی پیش روابط‌عمومی یک وزارت‌خانه با اصرار به یکی از دوستان مستقل من، پیشنهاد داد که بابت ۴ توییت در ماه با مضمون سفارشی، ۲.۵ میلیون تومان دریافت کند ...

آگاهی دقیق دارم که رقم دریافتی برخی از محل ماله‌کشی در توییتر، به '۶ میلیون تومان' می‌رسد؛ چند برابر درآمد یک خبرنگار حرفه‌ای سالم با ۵۰ ساعت کار طاقت‌فرسا در هفته!
این رویه را ابتدا ‎علی ربیعی با تشکیل حلقه‌ای از روزنامه‌نگاران هنگام چیدن کابینه نخست روحانی آغاز کرد، ‏و دیگر ژنرال‌های حلبی روحانی هم وقتی مسیر 'پروموت بدون عمل‌کرد' را یافتند، به بودجه‌ی عمومی آتش زدند. نمونه: ‎قاضی‌زاده هاشمی، وزیر تبلیغات! البته در وزارت‌خانه‌های سیاسی هم روال خریداری ‎ماله‌جات برقرار است، تنها سبکش فرق دارد وگرنه ‎ظریف بیش‌تر از دیپلمات، شومن است ...

این‌روزها اگر می‌بینید که ناگهان کسی که تا دیروز، فرق تلگراف و تلگرام یا نفت با مازوت را نمی‌داند، ماله‌های سنگین دفاع از ‎شیاد جوان یا زنگنه یا دوچرخه‌سوار زینتی را برمی‌دارد، بدانید که پشتش کثافت مطلق و کندن از سفره‌ی بودجه‌ی عمومی‌ست؛ ‏این را به اسم ‎منافع ملی[منافع جیبی] و ‎مبارزه با فساد[دعوا سر سهم از فساد] انجام می‌دهند...
چه کسانی‌اند؟ شناسایی‌شان ساده است؛ باند تبلیغاتی جهرمی، حناچی، زنگنه، شریعتمداری، بطحایی و.. در توییتر یک خط تبلیغاتی مشخص را پروموت می‌کنند و دنبال کردن این خط، کد شناسایی آن‌هاست؛ ‏از ریتوییت‌ها و زنجیره‌ی تبلیغاتی سفارشی، ‎بردگان توییتری را می‌توان شناخت؛ برخی را هم باید با صفت ‎هرجایی بهتر توصیف کرد؛ فصل مشترک هرجایی که پول دهد!
.
و این البته چیز پنهانی نیست. خوشبختانه جو غالب توییتر مانند افکارعمومی هوشمند است و این ملیجک‌ها هر روز بی‌اعتبارتر می‌شوند. ‏این روزها می‌گذرد، این پول‌های حرام هم دامان‌شان را خواهد گرفت بالاخره. بعد که این عصر بخوربخور تمام شد ما یادمان می‌ماند که چه کسی ‎روزنامهنگار ماند و چه کسی برده‌ی دست‌آموز ارباب شد؟ فراموش نمی‌کنیم کدام حلقه‌های سیاسی به وقت رسیدن به سفره‌ فاسدتر از رقیبان‌شان شدند ...

وقتش که برسد با انتشار لیست بخوربخورها رسواتر از امروز می‌شوید! حالا حسابی با نانِ حرام به یغمارفته از سفره‌ی این ملتِ تیره‌روز، پروار شوید اما ‎روز حسابرسی خیلی هم دیر نیست علما.»

#توییت‌_فروشی #روزنامه‌نگاری #روزنامه_نگار #مزدور #تواناتک

......................

کانال بشکن جهت دریافت فیلترشکن‌های امن و رایگان:
https://bit.ly/2MF9vBq
اینستاگرام #بشکن:
https://bit.ly/2PEbqro

@tavaanatech
محمد مساعد سال ۱۳۶۹ در گرگان به دنیا آمد. به دلیل این‌که پدرش معلم بود، سال‌های کودکی‌اش در محل خدمت پدر در زنجان گذشت و بعدها همراه خانواده به زادگاه پدر در یکی از روستاهای صومعه‌سرا در استان گیلان بازگشت.
.
مساعد روزنامه‌نگاری را سال ۱۳۸۷ با هفته‌نامه چلچراغ آغاز کرد و از سال ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۳ دبیر تحریریه روزنامه محلی فرهیختگان رشت بود. پس از چندی فعالیت در روزنامه‌ها و مجلات مختلفی چون همشهری، اعتماد، قانون، گلستانه و شهروند، به عنوان خبرنگار اقتصادی در روزنامه شرق آغاز به کار کرد. او نقش ویژه‌ای در پوشش اعتراضات کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت‌تپه در سال‌های ۹۶ تا ۹۸ داشت و گزارش‌های تحقیقی متعددی پیرامون پرونده‌های مفاسد اقتصادی منتشر کرد و در واقع به افشاگری در این حوزه پرداخت.
.
مساعد برای انتشار این گزارش‌ها، در سال ۱۳۹۷ جایزه امین‌الضرب، معتبرترین جایزه خبرنگاران اقتصادی در ایران، را در بخش گزارش‌های خبری-تحلیلی دریافت کرد. البته بخش زیادی از این جایزه نقدی را صرف کمک به کودکان محروم ایلامی کرد.
.
گزارش‌های مساعد درباره مفاسد اقتصادی بی‌پروا ست و مراعات اصلاح‌طلب و اصولگرا را نمی‌کند. به همین دلیل بود که او تیرماه ۱۳۹۸ مجبور به استعفا از کار در روزنامه شرق شد. البته روزنامه همدلی در مطلبی با عنوان «همه قربانیان یک افشاگری» گفت که دلیل استعفای داوطلبانه این روزنامهنگار، فشارهای اطرافیان محمد شریعتمداری - وزیر کار دولت تدبیر و امید - بوده است.
.
آبان ۱۳۹۸ گران‌شدن بنزین به آغاز تظاهراتی سراسری در بیش از ۱۰۰ شهر ایران منجر شد؛ علیه ۴۰سال دیکتاتوری و فساد سیاسی و اقتصادی. مساعد در یادداشتی با عنوان «وقتی همه خواب بودیم» علاوه بر این‌که نحوه افزایش قیمت بنزین را خلاف «ظواهر معمول و نمایشی» خواند، گفت که «دولت قصد ندارد ردیف بودجه‌های خواص را حذف یا دیگر هزینه‌های خود را عاقلانه کند» پس برای کسب درآمد سراغ افزایش نرخ سوخت رفته است.
.
اول آذر ۱۳۹۸ بود که خبر آمد این روزنامهنگار توسط ماموران اطلاعات سپاه در خانه‌اش در تهران بازداشت شده است... روز جمعه ۱۶ آذر، محمد مساعد با قید وثیقه به طور موقت آزاد شد.
.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Mohammad_Mosaed
.
#محمد_مساعد #فساد_اقتصادی #روزنامه_شرق #خبرنگاری #روزنامه_نگار #زندان_اوین

@Tavaana_TavaanaTech