"راستي تا به حال از خودمان پرسيده ايم "اينجا" ي ما كجاست؟اينكه چه شود تا جان بر كف دست،گلوله پيش رويمان و باتوم از پس مان به خيابانها دل ببنديم وتا رسيدن به خواسته هايمان دلتنگ خانه نشويم.پرسيده ايم خودسوزي يك كارگر نقطه ي جوش ماست يا چسبيدن روده هاي يك دانشجو به كمرش؟"مبادا"يمان شش سال عقاب بلا بيان است يا سي و هشت سال درد پريودوار و خونريزي؟
پرسيده ايم كِي به "اينجا"يمان ميرسد در برابر حكومتي كه ما را به "آنجا"يش هم حساب نميكند؟
گويا براي رسيدن از"آنجا" به"اينجا" بايد مُرد به درازاي عمر نوح و صبورانه زنده شد به عمق صبر ايوب.
از خودم بگويم!
بغض #پلاسكو هنوز دوروبر گلويم پرسه ميزند،چشمهايم براي #كولبران هر از چندي خيس مي شود،ويراني خانه هاي #سيستان حتي لوستر خانه مان را هم نلرزاند،خفگي #اهواز گاهي نفسم را به درد مي آورد،با سوختن #كودكان_كار تنم چندباري گُر گرفت،درد #حصر شش ساله هرچه پيش تر ميرود بي حس تر ميشود و
.
اما هيچ كدام اينها مرا به"اينجا"يم نرساند!تازه از آن نوع "اينجا"هايي كه در اين فضاي بي خطر و بدون كمترين هزينه با گمان واهي تاثيرگذاري بر روند تباهي،چيزي بنويسم.
حالا اما آنچه نتوانستم نگويم از"ماندانا"ست.
دختر دو سال و نيمه #اسماعيل_عبدي.امروز چند ساعتي ميهمان كوچك خانه مان بود.زباني شيرين و در برقراري ارتباط به اندازه اي گرم كه پا بر روي هرگونه روابط نسبي ميگذارد.امروز ماندانا روح مرا نيشگون گرفت كه بگويم"اينجا"ي نوشتن در فضاي مجازي براي من اين نوع وقيحانه از بي عدالتي در سرزمين مدعيان عدل علي است.عبدي از زيباترين روزهاي بودن با دخترش محروم است فقط براي خواستن حقوق مكفي براي آموزگاران، دخترش پدر را ندارد تا اينچنين پرشكوه دلبري كند برايش تنها به اين خاطر كه اين پدر آنچه وظيفه و حق همه ماست را به جا آورد:"فرياد بيدادگري"
قوه ي قضاييه اي فاسد كه استقلال را با ليواني آب قورت داده وعدالت را قي كرده،قوانيني دكوري كه نويسندگان و مجريانش را ابايي ازنقضشان نيست،رئيس قوه اي انتصابي كه عقده هايش را هفتاد بار نام بردن از او در قانوني ٦٩٩ماده اي هم باز نميكند.
در اين خرابه ي خشك،تقدس و مصونيت آقايان،دومينو گونه ازبالا تا پايين،پيامبر و وحي مُنزلش را به لنگ انداختن ميكشاند.
و ما همچنان ازانقلاب هراسانيم واصلاحاتمان چهاردهه در نازايي طي ميكند.
طبل رسوايي حاكمان گوش هايمان را كَر كرده و ناشنوايي زبانمان را بُريده.
كاش طوفان هاي توييتري خيابان ها را دوره ميكرد واين خس و خاشاك دو چشم اين جماعت ظالم را باز و از خواب خدمت بيدار ميكرد.
لعنت به اين "كاش"..."
متن و ویدئو از مهسا، یکی از همراهان توانا
goo.gl/zLghvU
اسماعیل عبدی، آموزگار مدرسه
http://bit.ly/2fTH6ZD
زندان در ایران: جایی که نه خدا هست نه قانون
http://bit.ly/2j0rDrL
حقوق زندانی
http://bit.ly/1XC6UrO
حقوق زندانیان
http://bit.ly/2fayaO8
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
پرسيده ايم كِي به "اينجا"يمان ميرسد در برابر حكومتي كه ما را به "آنجا"يش هم حساب نميكند؟
گويا براي رسيدن از"آنجا" به"اينجا" بايد مُرد به درازاي عمر نوح و صبورانه زنده شد به عمق صبر ايوب.
از خودم بگويم!
بغض #پلاسكو هنوز دوروبر گلويم پرسه ميزند،چشمهايم براي #كولبران هر از چندي خيس مي شود،ويراني خانه هاي #سيستان حتي لوستر خانه مان را هم نلرزاند،خفگي #اهواز گاهي نفسم را به درد مي آورد،با سوختن #كودكان_كار تنم چندباري گُر گرفت،درد #حصر شش ساله هرچه پيش تر ميرود بي حس تر ميشود و
.
اما هيچ كدام اينها مرا به"اينجا"يم نرساند!تازه از آن نوع "اينجا"هايي كه در اين فضاي بي خطر و بدون كمترين هزينه با گمان واهي تاثيرگذاري بر روند تباهي،چيزي بنويسم.
حالا اما آنچه نتوانستم نگويم از"ماندانا"ست.
دختر دو سال و نيمه #اسماعيل_عبدي.امروز چند ساعتي ميهمان كوچك خانه مان بود.زباني شيرين و در برقراري ارتباط به اندازه اي گرم كه پا بر روي هرگونه روابط نسبي ميگذارد.امروز ماندانا روح مرا نيشگون گرفت كه بگويم"اينجا"ي نوشتن در فضاي مجازي براي من اين نوع وقيحانه از بي عدالتي در سرزمين مدعيان عدل علي است.عبدي از زيباترين روزهاي بودن با دخترش محروم است فقط براي خواستن حقوق مكفي براي آموزگاران، دخترش پدر را ندارد تا اينچنين پرشكوه دلبري كند برايش تنها به اين خاطر كه اين پدر آنچه وظيفه و حق همه ماست را به جا آورد:"فرياد بيدادگري"
قوه ي قضاييه اي فاسد كه استقلال را با ليواني آب قورت داده وعدالت را قي كرده،قوانيني دكوري كه نويسندگان و مجريانش را ابايي ازنقضشان نيست،رئيس قوه اي انتصابي كه عقده هايش را هفتاد بار نام بردن از او در قانوني ٦٩٩ماده اي هم باز نميكند.
در اين خرابه ي خشك،تقدس و مصونيت آقايان،دومينو گونه ازبالا تا پايين،پيامبر و وحي مُنزلش را به لنگ انداختن ميكشاند.
و ما همچنان ازانقلاب هراسانيم واصلاحاتمان چهاردهه در نازايي طي ميكند.
طبل رسوايي حاكمان گوش هايمان را كَر كرده و ناشنوايي زبانمان را بُريده.
كاش طوفان هاي توييتري خيابان ها را دوره ميكرد واين خس و خاشاك دو چشم اين جماعت ظالم را باز و از خواب خدمت بيدار ميكرد.
لعنت به اين "كاش"..."
متن و ویدئو از مهسا، یکی از همراهان توانا
goo.gl/zLghvU
اسماعیل عبدی، آموزگار مدرسه
http://bit.ly/2fTH6ZD
زندان در ایران: جایی که نه خدا هست نه قانون
http://bit.ly/2j0rDrL
حقوق زندانی
http://bit.ly/1XC6UrO
حقوق زندانیان
http://bit.ly/2fayaO8
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. "راستي تا به حال از خودمان پرسيده ايم "اينجا" ي ما كجاست؟اينكه چه شود تا جان بر كف دست،گلوله پيش رويمان و باتوم از پس مان به خيابانها دل ببنديم وتا رسيدن به خواسته هايمان دلتنگ خانه نشويم.پرسيده ايم خودسوزي يك كارگر نقطه ي جوش ماست يا چسبيدن روده هاي يك…