آموزشکده توانا
57.8K subscribers
30.2K photos
36.3K videos
2.54K files
18.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
دکتر دیوانه لنگرودی کیست؟

دکتر دیوانه‌ای که این روز‌ها عکسش در تلگرام دست به دست می‌شود، دانشجوی پزشکی مجنونی بوده که نسخه‌های مجانی نوشته شده بر کاغذ سیگارش، خیلی‌ها را شفا داده است.

هفته گذشته تصویر مردی کتاب به دست که ظاهرش روایتگر اوضاع نابسامان او بود دست به دست در تلگرام چرخید و زیر این عکس متنی نوشته بود که صاحب عکس را «دکتر عبدالله دیوانه» معرفی کرده و گفته بود که این شخص به دلیل همدردی با مردم فقیر و غصه خوردن و همزاد پنداری با آن‌ها، دچار روانپریشی شده است.

در این متن همچنین نوشته شده بود؛ دکتر دیوانه پشت کاغذ سیگار نسخه می‌نوشت و مجانی بیماران را ویزیت می‌کرد. می‌گویند پاتوقش کتابفروشی «میرفطروس» لنگرود بوده و داروخانه‌های این شهر، خط دکتر را می‌شناختند و نسخه‌اش را می‌پیچیدند.

از قرار تشخیص دکتر عبدالله بسیار خوب بوده و بسیاری که از رفتن پیش دکترهای روز نتیجه‌ای نمی‌گرفتند، صبر می‌کردند تا او را در کوچه و خیابان که مثل دوره گرد‌ها پرسه می‌زد، ببینند و از نسخه‌های شفابخشش استفاده کنند.

در پی انتشار این عکس بود که به دنبال جستجو درباره این شخص به شهرستان لنگرود رفتم و طی پرس و جوهای انجام شده معلوم شد که «دکتر عبدالله دیوانه» پزشکی که نسخه‌های مجانی نوشته شده در کاغذ سیگارش جان خیلی‌ها را نجات داده، سال‌ها پیش بر اثر سوختگی در آتش فوت کرده و عکسی که در تلگرام می‌چرخد، مربوط به دهه ۶۰ بوده که توسط صاحب عکاسی «ایلک» در لنگرود گرفته شده است.

وقتی برای پرس و جو به لنگرود می‌روم، خیلی از پیرهای شهر به خصوص اهالی بازار هنوز دکتر عبدالله را به خاطر دارند.

سید علی نقی ایمانی پارسا، یکی از کسانی است که او را خوب به خاطر دارد و درباره #دکتر #دیوانه می‌گوید: لهجه‌اش نشان می‌داد از گالش‌های ییلاقات رودسر و خاطرم هست که همیشه در پوست گوسفند می‌خوابید. خودم از کسانی هستم که یک بار توسط نسخه عبدالله درمان شده‌ام.

محسن شهیدی نیز هرچند ۳۸ سال بیشتر ندارد اما همیشه در مغازه پدر که در بازار #لنگرود واقع شده کمک حال پدر بوده است و خاطراتی از دکتر عبدالله را به یاد دارد.

کتابخانه‌ای که پاتوق «دکتر عبدالله» بود

اولین مطبوعاتی و کتابفروشی لنگرود که توسط «حاج سید محمد رضا میرفطروس» در سال ۱۳۱۴راه اندازی شده، روزی پاتوق مردی بوده که اگرچه مردم او را دیوانه می‌خواندند اما هیچ کس نسخه‌های او را فراموش نکرده است.

این #کتاب فروشی که این روز‌ها توسط پسر کوچکتر «حاج سید محمد رضا» - سید هادی میرفطروس- اداره می‌شود، خاطرات زیادی را در خود جای داده است.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/q1mS2c

#توانا

@Tavaana_TavaanaTech
"کالبد ترس"
فردی که به اندازه حقوق دریافتی اش کار می کند و هدفی جز این در زندگی ندارد اگر رو به روی آیینه باایستد و خودش را ببیند می تواند بزرگترین دشمن پیروزی و عامل #شکست هایش را شناسایی کند: «خودش»
اگر کسی معنای ترس را بداند و در جستجوی مصداق های آن در زندگی باشد به درستی درمیابد که انسان چیزی جز ترس های بزرگ نیست. ترس از دست دادن.فراموش شدن. تنها ماندن. ترک شدن. ترس از آنکه دیگر کسی ما را دوست نداشته باشد. ترس از این باور که به اندازه کافی خوب نیستیم. ترس از شکست خوردن در روابط. ترس از دست دادن دارایی های مالی، ترس از مجردماندن، ترس از عدم #موفقیت در تحصیلات. ترس از بچه دار نشدن، ترس از یادنگرفتن مفاهیم در کلاس زبان، ترس ها و بازهم ترس ها و ترس ها ...
زندگی ما در میان ترس هایمان محصور شده است. ترس یگانه نیرویی ست که می تواند #عمیق تر از هر کنشی خوشبختی ما را مختل کند. ما حتی ترس از خوشبختی داریم. زمانی که اتفاقی خوب برایمان رقم می خورد به آن شک می کنیم. آن را #غیرواقعی و دروغ تلقی می کنیم. از آن دور می شویم. اضطرابِ حاصل از خوشبختی تمام وجود ما را می گیرد. اگر شریک و همراهی را میابیم که زیادی خوب است بلاشک او را دروغ میدانیم. تصور می کنیم حالا که همه چیز بلب میلمان پیش می رود ما در غفلت هستیم. منتظر می مانیم تا یک جایی برزخی را که منتظرش هستیم شروع شود. این #اضطراب و ترس آنقدر قویتر از حقیقتِ بیرونی عمل می کند تا همه چیز خراب شود و ناخودآگاه ما به نتیجه مطلوب برسد. زمانی که همه چیز خراب شد بر تَلی از #افسردگی می نشینیم و باخیال راحت به خود می گوییم:« دیدی همه چیز دروغ بود!»
ما #دروغ را خلق می کنیم. پیش آگهی ما #ترس است و این ترس بررفتار ما چنان #تاثیر می گذارد که همه چیز را در بیرون به ویرانه تبدیل می کند‌. مردِ خوب به ما خیانت می کند. همکارِ خوب ما را دور می زند. قراردادِ خوب، بسته نمی شود. مغازه خوب، راه نمی افتد.
در این میان اما هستند کسانی که منتقد درونی خود آن هم با دشنه زهرآلود نیستند. وقتی به #کارنامه موفقیتشان نگاه می کنیم همه چیز معمولی ست. تنها آنچه موجب موفقیت آنها شده است «نترسیدن» است
در جمع دوستانتان موضوعی را اینچنین مطرح کنید:
«می خواهم یک نجاری باز کنم» عکس العمل آنها چه خواهد بود؟ چهره تک تک دوستان، خانواده و اطرافیانتان را به خاطر آورید و تصور کنید این موضوع را با آنها در میان گذاشتید. تمام پاسخ هایی که همه ما خواهیم شنید مشابه یکدیگر است. یا ما را #دیوانه می دانند. یا تحقیرمان می کنند. یا #مسخره مان می کنند و در بهترین حالت ممکن می گویند موفق باشی و توی دلشان دعا می کنند زودتر سرعقل بیاییم. دیگران به دنیا آمده اند که نگذارند ما به رویاهایمان برسیم.
ترس رویاهای ما را می کشد. ما می ترسیم که نجار بشویم. چون می ترسیم که موفق نشویم. می ترسیم اگر موفق شدیم اطرافیانمان ما را قبول نداشته باشند و ما را ترک کنند. می ترسیم اگر با مردی آشنا شدیم شغل ما برای او عجیب باشد و با ما نماند. می ترسیم نتوانیم اجاره مغازه را بدهیم. می ترسیم مشتری های کافی نداشته باشیم. می ترسیم درآمدمان آنقدر زیاد نباشد که مخارجمان را بدهد. می ترسیم وقتی در شغلمان #شکست خوردیم سایرین ما را #شماتت کنند. این سیکل باطل تا ثریا دیوار #اعتماد و #باور به خود را در ما کج می کند. ما تصور می کنیم تنها یک راه برای فرار از این ترس ها وجود دارد. «هیچ کاری انجام ندادن» آن وقت همه ما را دوست خواهند داشت. ترس سیاهچاله زندگی ست.
صبح صفحه این خانم های #نجار را توی اینستاگرام پیدا کردم. چهره خندان و دست های پرتوانشان برای مدتی من را مجذوب خود کرد. حتی آلودگی هوا را فراموش کردم چون بوی #چوب پیچیده بود توی دهلیز رویاهایی که فراموششان کرده ام. .همه ما زن هایی که تا الان از جایمان تکان نخوردیم در درونمان فرشته های توانایی را محبوس کرده ایم که با بوی عطر چوب و دنیای پر از رنگ دکان #نجاری و یا هر #شغل دیگری، می تواند جان بگیرد. #رشد کند. قد بکشد. کافی ست نترسیم. کافی ست رویاهایمان را باور کنیم.

بهار مهرجو http://on.fb.me/1UamKYn
تلگرام استوديو آن : http://bit.ly/1mjOIpB

صفحه اینستاگرام این عزیزان در اینستاگرام توانا، تگ شده است.
رییس فاتح

✍️رضا احمدی روانپزشک

داستان تلخی و هولناک گلویمان را این روزها فشرده و با خود می گوییم،مگر می شود؟فیلم تخیلی است یا واقعی؟خوابیم یا بیدار؟متاسفانه نسبت به وجود واقعیتی دردناک بیدار شده‌ایم،هرچند باز هم شک داریم.
روایتی تکان دهنده از تجاوز پدری به دخترش در کودکی،قتل داماد در سال ۹۰،قتل دختری مبتلا به ام اس که به سختی راه می رفته در سال ۹۷، قتل پسر در سال ۱۴۰۰ و همراهی مادر. #پدر_بابک_خرمدین در جلسه بازپرسی به سان یک قهرمان از فتوحات خود در جنگ خیر و شر می گوید، از پدری که حق داشته اگر تشخیص دهد،خطایی بردگان و بندگان خانه انجام داده اند،راه سعادت خیالی را به زعم او به خطا رفته اند، نه تنها انذار و فرمان دهد، بلکه حکم صادر کند و حکم صادره را خودشیفته وار قطعی و درست پندارد،پا را فراتر نهد،اجرایی هم کند و بردگان بی شعور پنداشته و ناآگاه را به مسلخ مرگ بکشاند.
او در اتمسفری به #مادر_بابک_خرمدین اجازه تنفس می دهد که در آن شوهرپدر به عنوان رییس و حکمران مقتدر،غیرقابل چون و چرا و خوش زبان خانه، چونان بازیگری زبردست از زبان شعر و مذهب برای پیشبرد امیال و تحت تاثیر قراردادن بندگان استفاده می کرده است، و گاه برای به هیجان آوردن و همراهی بندگان خانه با حماسی کردن فضا، گویی بردگان را هیپنوز می‌کرده، تا با پایین آمدن سطح هوشیاری و آگاهی اهل خانه، در اتمسفری #هیجانی_حماسی و در کسوت رییس #فرقه خانه،هر آنچه در سر می پروراند را به آنها نیز تحمیل،تلقین و بپذیراند. بندگان خانه تا جایی که می‌پذیرفتند،در این اتمسفر تنفس کنند،زنده می‌ماندند،اگر روزی دیگر تنفس در این فضا را نمی پذیرفتند، پدر با ایجاد #شور_حماسی و همراهی سکوت باقی پذیرفتگان حکم پایان و مرگ او را امضا می کرد.
در سکانس پایانی پدر بدون هیچگونه #عذاب_وجدان در حضور قاضی و خبرنگاران،بسان قهرمانان انگشت پیروزی بلند می کند، توجیه گرانه و با هوشمندی فریبکارانه اعضای خانواده را گناهکار و خود را قهرمانی برای نجات خانه از فساد و گناه معرفی می کند، و در این زمان پراسترس، هم آگاه هست،که همچنان چگونه تزویر گونه،خود را مظلوم جلوه دهد و از مخاطبان برای خود همدلی و همدردی بخرد.
فردی احتمالا #خودشیفته، #سایکوپات #پارانویید که هیچگونه #همدلی و #دلسوزی برای دیگران ندارد،اما بازیگری زبردست در شوراندن همدلی و دلسوزی دیگران برای خود است.
او #بیمار_روانی به معنای آنچه که سیاستمداران و رسانه‌ها به عنوان پوششی برای ندیدن عمق فاجعه استفاده می‌کنند،نیست.
او بیمار روانی به معنای آنچه که مردم به عنوان #دیوانه #مجنون #اسکیزوفرنیا می‌شناسند،نیز،نیست. او با سیاست، برنامه ریزی، آگاهی از تبعات کارش و فریبکاری پروژه های مرگ را پیش می‌برد، او احتمالا اختلال شخصیت دارد،اختلالی که با توضیحات گفته شده در #پدر_بابک_خرمدین به نظر ناشناخته و شگفت انگیز بنظر نمی‌آید.

#بابک_خرمدین

طرح از یکی از همراهان توانا به نام خاطره

متن از کانال تلگرام نویسنده

@Tavaana_TavaanaTech