۲۹ بهمنماه سالگرد درگذشت نادر نادرپور است.
نادر نادرپور، #شاعر و #نویسنده و #مترجم سرشناس ایرانی و از اعضای #کانون_نویسندگان ایران در ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در تهران به دنیا آمد.
از نادرپور یازده دفتر شعر باقی مانده است. آنچه نادرپور را بر سر زبانها انداخت شعری بود با نام «قم» که در سال ۱۳۳۱ سروده شد:
«چندین هزار زن
چندین هزار مرد
زنها لچک به سر
مردان عبا به دوش
یک گنبد طلا
با لکلکان پیر
یک باغ بیصفا
با چند تکدرخت
از خندهها تهی
وز گفتهها خموش
یک حوض نیمهپر
با آب سبز رنگ
چندین کلاغ پیر
برتودههای سنگ
انبوه سائلان
در هر قدم براه
عمامهها سفید
رخسارهها سیاه»
#نادرنادرپور از قبل از انقلاب با انقلاب مذهبی مشکل داشت. او در گفتوگویی که سالها بعد با سیمین بهبهانی شاعر نامآوازه دارد و در یکی از تلویزیونهای بروممرزی پخش شده میگوید که دلیل مخالفتش با انقلاب مذهبی این بوده که از همان ابتدا میدیده که این انقلاب، انحراف از مسیر آزادیخواهیای بوده است که گذشتگان ما در انقلاب مشروطه خواهان آن بودهاند. (نقل به مضمون) نادر نادرپور در روز جمعه ۲۹ بهمنماه ۱۳۷۸ در شهر لسآنجلس درگذشت. از مجموعهی اشعار نادرپور میتوان به «چشمها و دستها»، «دختر جام»، «شعر انگور»، «سرمهی خورشید»، «گیاه و سنگ نه،آتش»، «خون و خاکستر» و … اشاره کرد.
پس از انقلاب نادر نادرپور مانند بسیاری از #هنرمندان و #شاعران و #نویسندگان و... از ایران مهاجرت کرد. مهاجرتی که دیگر بازگشتی نداشت.
شعر «کهندیارا» که داریوش اقبالی نیز آنرا خوانده است نگاه نادرپور به مهاجرت و غربت و دوری از وطن را به خوبی به تصویر کشیده است. ترانهی کهندیارا با صدای #داریوش به همراهان توانا تقدیم میشود.
https://goo.gl/xm9nrm
برای آشنایی بیشتر با نادر نادرپور:
https://goo.gl/aLzkiu
@Tavaana_TavaanaTech
نادر نادرپور، #شاعر و #نویسنده و #مترجم سرشناس ایرانی و از اعضای #کانون_نویسندگان ایران در ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در تهران به دنیا آمد.
از نادرپور یازده دفتر شعر باقی مانده است. آنچه نادرپور را بر سر زبانها انداخت شعری بود با نام «قم» که در سال ۱۳۳۱ سروده شد:
«چندین هزار زن
چندین هزار مرد
زنها لچک به سر
مردان عبا به دوش
یک گنبد طلا
با لکلکان پیر
یک باغ بیصفا
با چند تکدرخت
از خندهها تهی
وز گفتهها خموش
یک حوض نیمهپر
با آب سبز رنگ
چندین کلاغ پیر
برتودههای سنگ
انبوه سائلان
در هر قدم براه
عمامهها سفید
رخسارهها سیاه»
#نادرنادرپور از قبل از انقلاب با انقلاب مذهبی مشکل داشت. او در گفتوگویی که سالها بعد با سیمین بهبهانی شاعر نامآوازه دارد و در یکی از تلویزیونهای بروممرزی پخش شده میگوید که دلیل مخالفتش با انقلاب مذهبی این بوده که از همان ابتدا میدیده که این انقلاب، انحراف از مسیر آزادیخواهیای بوده است که گذشتگان ما در انقلاب مشروطه خواهان آن بودهاند. (نقل به مضمون) نادر نادرپور در روز جمعه ۲۹ بهمنماه ۱۳۷۸ در شهر لسآنجلس درگذشت. از مجموعهی اشعار نادرپور میتوان به «چشمها و دستها»، «دختر جام»، «شعر انگور»، «سرمهی خورشید»، «گیاه و سنگ نه،آتش»، «خون و خاکستر» و … اشاره کرد.
پس از انقلاب نادر نادرپور مانند بسیاری از #هنرمندان و #شاعران و #نویسندگان و... از ایران مهاجرت کرد. مهاجرتی که دیگر بازگشتی نداشت.
شعر «کهندیارا» که داریوش اقبالی نیز آنرا خوانده است نگاه نادرپور به مهاجرت و غربت و دوری از وطن را به خوبی به تصویر کشیده است. ترانهی کهندیارا با صدای #داریوش به همراهان توانا تقدیم میشود.
https://goo.gl/xm9nrm
برای آشنایی بیشتر با نادر نادرپور:
https://goo.gl/aLzkiu
@Tavaana_TavaanaTech
Telegram
آموزشکده توانا
«انسان، #زن متولد نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود.»
سیمون #دوبوار، راوی جنس دوم
#سیمون_دوبوار #نویسنده و #فیلسوف فمینیست و #اگزیستانسیالیست فرانسوی در ۹ ژانویه ۱۹۰۸ میلادی در پاریس به دنیا آمد.
پدرش با اینکه انسانی فرهیحته بود اما مخالفت شدیدی با استقلال سیمون داشت اما سیمون راه خود را میرفت. او زندگی مستقلی ترتیب داد. تحصیلات خود را در دانشسرای عالی در رشته ادبیات و فلسفه به پایان رساند و پس از آن مدتی طولانی نیز در مدارس تدریس نمود. دوبوار در حلقهی فلسفی گروهی از دانشجویان مدرسه اکول نورمال پاریس عضویت داشت که ژان پل سارتر نیز عضو بود. اکول نرمال سوپریور دانشگاهی بود که در اصل برای تربیت معلم بنا نهاده شده بود و بسیاری از نخبگان فرانسه از این مدرسه فارغالتحصیل شدهاند هر جند دوبوار خود دانشجوی این مدرسه نبود. او قصد کرد که مدرس فلسفه بشود از اینرو در آزمونی به این منظور شرکت کرد و در اینجا بود که با ژان پل سارتر آشنا شد. هر دو در سال ۱۹۲۹ در این آزمون فلسفه شرکت کردند؛ سارتر اول شد و دوبوار دوم اما سیمون دوبوار عنوان جوانترین پذیرفتهشدهی این آزمون تا آن دوره شد.
سیمون دوبوار را از سال ۱۹۶۸ مادر فمینیسم شناختهاند. دوبوار در مصاحبهای دیگر با آلیس شواتزر در سال ۱۹۷۲ در پاسخ به این پرسش شواتزر که “سوتفاهمهای بسیاری دربارهی مفهوم فمینیسم وجود دارد و تعریف شما از #فمینیسم چیست؟ چنین پاسخ میدهد: «به یاد دارم که در پایان کتاب «جنس دوم» ذکر کرده بودم که من آنتی-فمینیست هستم، زیرا فکر میکردم با توسعهی جامعه در مسیر سوسیالیسم مشکل زنان خودبهخود حل خواهد شد. فمینیستها زنان یا مردانی هستند که بدون توقع تغییرات حتمی در تمامی جامعه، برای #حقوق_زنان مبارزه میکنند. به این مفهوم من در حال حاضر #فمینیست هستم، چون میپذیرم که مبارزه در صحنهی سیاسی سریعاً به دستیابی به هدف ختم نمیشود. بنابراین ما باید پیش از رسیدن به #سوسیالیسم آرمانی خود، در راستای رسیدن به یک جایگاه مشخص و عینی برای #زنان مبارزه کنیم.
سیمون دوبوار در ۱۴ آوریل ۱۹۸۶ و در سن هفتاد سالگی به خاطر ذاتالریه درگذشت. او را در کنار ژان پل سارتر به خاک سپردند.
https://bit.ly/2IWHgfL
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1DF1STq
در مورد سیمون دوبوار بخوانید:
جامعهشناسی مسایل زنان - سیمون دوبوار و جنبش فمینیستی
http://bit.ly/1ucnz8Y
زنان بی گذشته
http://bit.ly/WfNQpq
حقوق زنان در خاورمیانه و شمال آفریقا در سال ۲۰۱۰: ایران
http://bit.ly/1I2No04
@Tavaana_TavaanaTech
سیمون #دوبوار، راوی جنس دوم
#سیمون_دوبوار #نویسنده و #فیلسوف فمینیست و #اگزیستانسیالیست فرانسوی در ۹ ژانویه ۱۹۰۸ میلادی در پاریس به دنیا آمد.
پدرش با اینکه انسانی فرهیحته بود اما مخالفت شدیدی با استقلال سیمون داشت اما سیمون راه خود را میرفت. او زندگی مستقلی ترتیب داد. تحصیلات خود را در دانشسرای عالی در رشته ادبیات و فلسفه به پایان رساند و پس از آن مدتی طولانی نیز در مدارس تدریس نمود. دوبوار در حلقهی فلسفی گروهی از دانشجویان مدرسه اکول نورمال پاریس عضویت داشت که ژان پل سارتر نیز عضو بود. اکول نرمال سوپریور دانشگاهی بود که در اصل برای تربیت معلم بنا نهاده شده بود و بسیاری از نخبگان فرانسه از این مدرسه فارغالتحصیل شدهاند هر جند دوبوار خود دانشجوی این مدرسه نبود. او قصد کرد که مدرس فلسفه بشود از اینرو در آزمونی به این منظور شرکت کرد و در اینجا بود که با ژان پل سارتر آشنا شد. هر دو در سال ۱۹۲۹ در این آزمون فلسفه شرکت کردند؛ سارتر اول شد و دوبوار دوم اما سیمون دوبوار عنوان جوانترین پذیرفتهشدهی این آزمون تا آن دوره شد.
سیمون دوبوار را از سال ۱۹۶۸ مادر فمینیسم شناختهاند. دوبوار در مصاحبهای دیگر با آلیس شواتزر در سال ۱۹۷۲ در پاسخ به این پرسش شواتزر که “سوتفاهمهای بسیاری دربارهی مفهوم فمینیسم وجود دارد و تعریف شما از #فمینیسم چیست؟ چنین پاسخ میدهد: «به یاد دارم که در پایان کتاب «جنس دوم» ذکر کرده بودم که من آنتی-فمینیست هستم، زیرا فکر میکردم با توسعهی جامعه در مسیر سوسیالیسم مشکل زنان خودبهخود حل خواهد شد. فمینیستها زنان یا مردانی هستند که بدون توقع تغییرات حتمی در تمامی جامعه، برای #حقوق_زنان مبارزه میکنند. به این مفهوم من در حال حاضر #فمینیست هستم، چون میپذیرم که مبارزه در صحنهی سیاسی سریعاً به دستیابی به هدف ختم نمیشود. بنابراین ما باید پیش از رسیدن به #سوسیالیسم آرمانی خود، در راستای رسیدن به یک جایگاه مشخص و عینی برای #زنان مبارزه کنیم.
سیمون دوبوار در ۱۴ آوریل ۱۹۸۶ و در سن هفتاد سالگی به خاطر ذاتالریه درگذشت. او را در کنار ژان پل سارتر به خاک سپردند.
https://bit.ly/2IWHgfL
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1DF1STq
در مورد سیمون دوبوار بخوانید:
جامعهشناسی مسایل زنان - سیمون دوبوار و جنبش فمینیستی
http://bit.ly/1ucnz8Y
زنان بی گذشته
http://bit.ly/WfNQpq
حقوق زنان در خاورمیانه و شمال آفریقا در سال ۲۰۱۰: ایران
http://bit.ly/1I2No04
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. «انسان، #زن متولد نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود.» سیمون #دوبوار، راوی جنس دوم #سیمون_دوبوار #نویسنده و #فیلسوف فمینیست و #اگزیستانسیالیست فرانسوی در ۹ ژانویه ۱۹۰۸ میلادی در پاریس به دنیا آمد. پدرش با اینکه انسانی فرهیحته بود اما مخالفت شدیدی با استقلال…
محمدعلی جمالزاده، پدر #داستان کوتاه #فارسی صد و بیست و سه ساله شد
بیست و سوم دیماه، زادروز محمد علی جمالزاده، پدر داستان کوتاه گرامی باد.
#جمالزاده در سال ۱۲۷۴ در اصفهان متولد شد. این #نویسنده و #مترجم معاصر و مشهور فارسی زبان آغازگر سبک واقعگرایی در #ادبیات فارسی بود. او اولین نویسنده داستانهای کوتاه ایران با عنوان «یکیبود، یکی نبود» بود. اکثر داستانهای جمالزاده رنگ و بوی نقادی وضع زمانه را داشت. داستانهایی ساده، با زبانی طنز و آغشته به ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه.
علی دهباشی سردبیر مجلهی بخارا که جمالزاده مراوداتی داشته است در مجموعهای که در بزرگداشت جمالزاده گردآوری کرده او را چنین معرفی میکند: «نخستین داستاننویس مدرن ایران است و به علت عمر طولانی و ارتباط فرهنگی پیوسته با ایران، همواره حضور زندهای در ایران داشت . بسیاری از نویسندگان از ایران مهاجرت کردند و ارتباط آنها با ایران قطع شد ولی جمالزاده هرگز تا پایان عمر این ارتباط را قطع نکرد و یکی از مجاری ارتباطش با ایران نامهنگاری بود . وی بدون توجه به این که چه کسی به او نامه می نویسد هر پرسشی را پاسخ می گفت و هر کتابی را می فرستادند میخواند و سعی میکرد این ارتباط را برقرار نگه دارد . بسیاری از مخاطبانش او را هرگز ندیدند؛ به علت اینکه او در ژنو زندگی میکرد . بدون تردید جمالزاده آغازگر داستاننویسی جدید ایران بود ، ولی دیگر در زمینه ی داستان نویسی کارش را ادامه نداد و وارد حوزه های دیگری شد از جمله پژوهشهای فرهنگی در زمینه ی تاریخ ایران ، ادبیات ایران و مسایل گوناگونی که به نوعی با ایران در پیوند بود.»
جمالزاده در سن ۱۰۲ سالگی در خانه سالمندان شهر ژنو درگذشت.
درباره محمدعلی جمالزاده در توانا بخوانید:
https://goo.gl/2wEPRg
@Tavaana_TavaanaTech
بیست و سوم دیماه، زادروز محمد علی جمالزاده، پدر داستان کوتاه گرامی باد.
#جمالزاده در سال ۱۲۷۴ در اصفهان متولد شد. این #نویسنده و #مترجم معاصر و مشهور فارسی زبان آغازگر سبک واقعگرایی در #ادبیات فارسی بود. او اولین نویسنده داستانهای کوتاه ایران با عنوان «یکیبود، یکی نبود» بود. اکثر داستانهای جمالزاده رنگ و بوی نقادی وضع زمانه را داشت. داستانهایی ساده، با زبانی طنز و آغشته به ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه.
علی دهباشی سردبیر مجلهی بخارا که جمالزاده مراوداتی داشته است در مجموعهای که در بزرگداشت جمالزاده گردآوری کرده او را چنین معرفی میکند: «نخستین داستاننویس مدرن ایران است و به علت عمر طولانی و ارتباط فرهنگی پیوسته با ایران، همواره حضور زندهای در ایران داشت . بسیاری از نویسندگان از ایران مهاجرت کردند و ارتباط آنها با ایران قطع شد ولی جمالزاده هرگز تا پایان عمر این ارتباط را قطع نکرد و یکی از مجاری ارتباطش با ایران نامهنگاری بود . وی بدون توجه به این که چه کسی به او نامه می نویسد هر پرسشی را پاسخ می گفت و هر کتابی را می فرستادند میخواند و سعی میکرد این ارتباط را برقرار نگه دارد . بسیاری از مخاطبانش او را هرگز ندیدند؛ به علت اینکه او در ژنو زندگی میکرد . بدون تردید جمالزاده آغازگر داستاننویسی جدید ایران بود ، ولی دیگر در زمینه ی داستان نویسی کارش را ادامه نداد و وارد حوزه های دیگری شد از جمله پژوهشهای فرهنگی در زمینه ی تاریخ ایران ، ادبیات ایران و مسایل گوناگونی که به نوعی با ایران در پیوند بود.»
جمالزاده در سن ۱۰۲ سالگی در خانه سالمندان شهر ژنو درگذشت.
درباره محمدعلی جمالزاده در توانا بخوانید:
https://goo.gl/2wEPRg
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. محمدعلی جمالزاده، پدر #داستان کوتاه #فارسی صد و بیست و سه ساله شد بیست و سوم دیماه، زادروز محمد علی جمالزاده، پدر داستان کوتاه گرامی باد. #جمالزاده در سال ۱۲۷۴ در اصفهان متولد شد. این #نویسنده و #مترجم معاصر و مشهور فارسی زبان آغازگر سبک واقعگرایی در…
زادروز عمران صلاحی
درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دل شکفته مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم صدا بزن!
عمران صلاحی دهم اسفندماه ۱۳۲۵ در امیریه تهران از پدری اهل اردبیل و مادری مهاجر که از باکو به سمنان و سپس به تهران مهاجرت کرده بود متولد شد. عمران تحصیلات ابتدایی خود را در شهرهای قم و تهران و تبریز سپری کرد. او سرودن شعر را زمانی آغاز کرد که نوجوانی پانزده ساله بود و در سال ۱۳۴۷ احمد شاملو در مجلهی خوشه اولین شعر نیمایی صلاحی را منتشر کرد.
عمران صلاحی در مورد انتشار شعرش در خوشه میگوید: «اولين شعرم كه مطرح شد همان شعر معروف «عيادت» بود كه در «خوشه»ى شاملو چاپ شد. من اين شعر را براى احمد شاملو فرستادم يعنى دستى نبردم به دفتر نشريه يا شاملو دستى از من نگرفت. عنوان اولش هم «مرگ» بود. بعدها كه «يادنامه شب هاى شعر خوشه» منتشر شد، ديدم كه شاملو اين شعر را در آن كتاب آورده است.
عمران صلاحی نوشتن در توفیق را به واسطهی آشنایی با پرویز شاپور و در سال ۱۳۴۵ آغاز کرد. پس از آن صلاحی به سراغ پژوهش و تحقیق در حوزهی طنز و طنزنویسی رفت و در سال ۱۳۴۹ کتاب «طنزآوران امروز ایران» را با همکاری بیژن اسدیپور منتشر کرد که مجموعهای از طنزهای معاصر ایران بود. عمران صلاحی در سال ۱۳۵۲ به استخدام رادیو در آمد و تا سال ۱۳۵۷ که بازنشسته شد در آنجا مشغول به کار بود. او این همکاری را به دعوت نادر نادرپور به انجام رساند و در گروه «ادب امروز» رادیو استخدام شد. بسیاری عمران صلاحی را با مطالبی با عنوان ثابت «حالا حکایت ماست» میشناسند.
عمران صلاحی ساعت ۴عصر یازدهم مهرماه سال۱۳۸۵ دردی درون سینهاش احساس کرد که موجب شد راهی بیمارستان شود. سحرگاه همان شب عمران صلاحی طنز تلخ خود را سرود و برای همیشه چشم از دنیا فروبست. پس از مرگ عمران صلاحی و در فاصلهی کوتاهی بیش از ۱۲۰مراسم یادبود و بزرگداشت در نقاط مختلف ایران و جهان برگزار شد و یاد او را گرامی داشتند.
از آثار فراوان عمران صلاحی میتوان به کتابهای «قطاری در مه»، «هفدهم»، «گريه در آب»، «ايستگاه بين راه»، «هزار و يک آيينه»، «روياهای مرد نيلوفری»، «شايد باور نکنيد»( در سوئد )،«يک لب و هزار خنده»، «حالا حکايت ماست»، «آی نسيم سحری»،«ناگاه يک نگاه»، «ملانصيرالدين»، «از گلستان من ببر ورقی»، «باران پنهان»، «رمان موسيقی گل سرخ»، «هزار و يک آينه» و «آينا کيمين» به ترکی اشاره کرد.
برای آشنایی بیشتر با عمران صلاحی
https://goo.gl/SeUCbn
.
#عمران_صلاحی #کتاب #نویسنده #طنز #طنزنویس
@Tavaana_TavaanaTech
درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دل شکفته مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم صدا بزن!
عمران صلاحی دهم اسفندماه ۱۳۲۵ در امیریه تهران از پدری اهل اردبیل و مادری مهاجر که از باکو به سمنان و سپس به تهران مهاجرت کرده بود متولد شد. عمران تحصیلات ابتدایی خود را در شهرهای قم و تهران و تبریز سپری کرد. او سرودن شعر را زمانی آغاز کرد که نوجوانی پانزده ساله بود و در سال ۱۳۴۷ احمد شاملو در مجلهی خوشه اولین شعر نیمایی صلاحی را منتشر کرد.
عمران صلاحی در مورد انتشار شعرش در خوشه میگوید: «اولين شعرم كه مطرح شد همان شعر معروف «عيادت» بود كه در «خوشه»ى شاملو چاپ شد. من اين شعر را براى احمد شاملو فرستادم يعنى دستى نبردم به دفتر نشريه يا شاملو دستى از من نگرفت. عنوان اولش هم «مرگ» بود. بعدها كه «يادنامه شب هاى شعر خوشه» منتشر شد، ديدم كه شاملو اين شعر را در آن كتاب آورده است.
عمران صلاحی نوشتن در توفیق را به واسطهی آشنایی با پرویز شاپور و در سال ۱۳۴۵ آغاز کرد. پس از آن صلاحی به سراغ پژوهش و تحقیق در حوزهی طنز و طنزنویسی رفت و در سال ۱۳۴۹ کتاب «طنزآوران امروز ایران» را با همکاری بیژن اسدیپور منتشر کرد که مجموعهای از طنزهای معاصر ایران بود. عمران صلاحی در سال ۱۳۵۲ به استخدام رادیو در آمد و تا سال ۱۳۵۷ که بازنشسته شد در آنجا مشغول به کار بود. او این همکاری را به دعوت نادر نادرپور به انجام رساند و در گروه «ادب امروز» رادیو استخدام شد. بسیاری عمران صلاحی را با مطالبی با عنوان ثابت «حالا حکایت ماست» میشناسند.
عمران صلاحی ساعت ۴عصر یازدهم مهرماه سال۱۳۸۵ دردی درون سینهاش احساس کرد که موجب شد راهی بیمارستان شود. سحرگاه همان شب عمران صلاحی طنز تلخ خود را سرود و برای همیشه چشم از دنیا فروبست. پس از مرگ عمران صلاحی و در فاصلهی کوتاهی بیش از ۱۲۰مراسم یادبود و بزرگداشت در نقاط مختلف ایران و جهان برگزار شد و یاد او را گرامی داشتند.
از آثار فراوان عمران صلاحی میتوان به کتابهای «قطاری در مه»، «هفدهم»، «گريه در آب»، «ايستگاه بين راه»، «هزار و يک آيينه»، «روياهای مرد نيلوفری»، «شايد باور نکنيد»( در سوئد )،«يک لب و هزار خنده»، «حالا حکايت ماست»، «آی نسيم سحری»،«ناگاه يک نگاه»، «ملانصيرالدين»، «از گلستان من ببر ورقی»، «باران پنهان»، «رمان موسيقی گل سرخ»، «هزار و يک آينه» و «آينا کيمين» به ترکی اشاره کرد.
برای آشنایی بیشتر با عمران صلاحی
https://goo.gl/SeUCbn
.
#عمران_صلاحی #کتاب #نویسنده #طنز #طنزنویس
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. زادروز عمران صلاحی درخت را به نام برگ بهار را به نام گل ستاره را به نام نور کوه را به نام سنگ دل شکفته مرا به نام عشق عشق را به نام درد مرا به نام کوچکم صدا بزن! عمران صلاحی دهم اسفندماه ۱۳۲۵ در امیریه تهران از پدری اهل اردبیل و مادری مهاجر که از باکو به…
سالگرد درگذشت سیمون دوبوار
«انسان، زن متولد نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود.»
سیمون دوبوار، راوی جنس دوم
سیمون دوبوار نویسنده و فیلسوف #فمینیست و اگزیستانسیالیست فرانسوی در ۹ ژانویه ۱۹۰۸ میلادی در پاریس به دنیا آمد.
پدرش با اینکه انسانی فرهیحته بود اما مخالفت شدیدی با استقلال سیمون داشت اما سیمون راه خود را میرفت. او زندگی مستقلی ترتیب داد. تحصیلات خود را در دانشسرای عالی در رشته ادبیات و فلسفه به پایان رساند و پس از آن مدتی طولانی نیز در مدارس تدریس نمود. دوبوار در حلقهی فلسفی گروهی از دانشجویان مدرسه اکول نورمال پاریس عضویت داشت که ژان پل سارتر نیز عضو بود. اکول نرمال سوپریور دانشگاهی بود که در اصل برای تربیت معلم بنا نهاده شده بود و بسیاری از نخبگان فرانسه از این مدرسه فارغالتحصیل شدهاند هر جند دوبوار خود دانشجوی این مدرسه نبود. او قصد کرد که مدرس فلسفه بشود از اینرو در آزمونی به این منظور شرکت کرد و در اینجا بود که با ژان پل سارتر آشنا شد. هر دو در سال ۱۹۲۹ در این آزمون فلسفه شرکت کردند؛ سارتر اول شد و دوبوار دوم اما سیمون دوبوار عنوان جوانترین پذیرفتهشدهی این آزمون تا آن دوره شد.
سیمون دوبوار را از سال ۱۹۶۸ مادر فمینیسم شناختهاند. دوبوار در مصاحبهای دیگر با آلیس شواتزر در سال ۱۹۷۲ در پاسخ به این پرسش شواتزر که “سوتفاهمهای بسیاری دربارهی مفهوم فمینیسم وجود دارد و تعریف شما از فمینیسم چیست؟ چنین پاسخ میدهد: «به یاد دارم که در پایان کتاب «جنس دوم» ذکر کرده بودم که من آنتی-فمینیست هستم، زیرا فکر میکردم با توسعهی جامعه در مسیر سوسیالیسم مشکل زنان خودبهخود حل خواهد شد. فمینیستها زنان یا مردانی هستند که بدون توقع تغییرات حتمی در تمامی جامعه، برای حقوق زنان مبارزه میکنند. به این مفهوم من در حال حاضر فمینیست هستم، چون میپذیرم که مبارزه در صحنهی سیاسی سریعاً به دستیابی به هدف ختم نمیشود. بنابراین ما باید پیش از رسیدن به سوسیالیسم آرمانی خود، در راستای رسیدن به یک جایگاه مشخص و عینی برای زنان مبارزه کنیم.
.
سیمون دوبوار در ۱۴ آوریل ۱۹۸۶ و در سن هفتاد سالگی به خاطر ذاتالریه درگذشت. او را در کنار ژان پل سارتر به خاک سپردند.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1DF1STq
در مورد سیمون دوبوار بخوانید:
جامعهشناسی مسایل زنان - سیمون دوبوار و جنبش فمینیستی
http://bit.ly/1ucnz8Y
زنان بی گذشته
http://bit.ly/WfNQpq
حقوق زنان در خاورمیانه و شمال آفریقا در سال ۲۰۱۰: ایران
http://bit.ly/1I2No04
@Tavaana_TavaanaTech
«انسان، زن متولد نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود.»
سیمون دوبوار، راوی جنس دوم
سیمون دوبوار نویسنده و فیلسوف #فمینیست و اگزیستانسیالیست فرانسوی در ۹ ژانویه ۱۹۰۸ میلادی در پاریس به دنیا آمد.
پدرش با اینکه انسانی فرهیحته بود اما مخالفت شدیدی با استقلال سیمون داشت اما سیمون راه خود را میرفت. او زندگی مستقلی ترتیب داد. تحصیلات خود را در دانشسرای عالی در رشته ادبیات و فلسفه به پایان رساند و پس از آن مدتی طولانی نیز در مدارس تدریس نمود. دوبوار در حلقهی فلسفی گروهی از دانشجویان مدرسه اکول نورمال پاریس عضویت داشت که ژان پل سارتر نیز عضو بود. اکول نرمال سوپریور دانشگاهی بود که در اصل برای تربیت معلم بنا نهاده شده بود و بسیاری از نخبگان فرانسه از این مدرسه فارغالتحصیل شدهاند هر جند دوبوار خود دانشجوی این مدرسه نبود. او قصد کرد که مدرس فلسفه بشود از اینرو در آزمونی به این منظور شرکت کرد و در اینجا بود که با ژان پل سارتر آشنا شد. هر دو در سال ۱۹۲۹ در این آزمون فلسفه شرکت کردند؛ سارتر اول شد و دوبوار دوم اما سیمون دوبوار عنوان جوانترین پذیرفتهشدهی این آزمون تا آن دوره شد.
سیمون دوبوار را از سال ۱۹۶۸ مادر فمینیسم شناختهاند. دوبوار در مصاحبهای دیگر با آلیس شواتزر در سال ۱۹۷۲ در پاسخ به این پرسش شواتزر که “سوتفاهمهای بسیاری دربارهی مفهوم فمینیسم وجود دارد و تعریف شما از فمینیسم چیست؟ چنین پاسخ میدهد: «به یاد دارم که در پایان کتاب «جنس دوم» ذکر کرده بودم که من آنتی-فمینیست هستم، زیرا فکر میکردم با توسعهی جامعه در مسیر سوسیالیسم مشکل زنان خودبهخود حل خواهد شد. فمینیستها زنان یا مردانی هستند که بدون توقع تغییرات حتمی در تمامی جامعه، برای حقوق زنان مبارزه میکنند. به این مفهوم من در حال حاضر فمینیست هستم، چون میپذیرم که مبارزه در صحنهی سیاسی سریعاً به دستیابی به هدف ختم نمیشود. بنابراین ما باید پیش از رسیدن به سوسیالیسم آرمانی خود، در راستای رسیدن به یک جایگاه مشخص و عینی برای زنان مبارزه کنیم.
.
سیمون دوبوار در ۱۴ آوریل ۱۹۸۶ و در سن هفتاد سالگی به خاطر ذاتالریه درگذشت. او را در کنار ژان پل سارتر به خاک سپردند.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1DF1STq
در مورد سیمون دوبوار بخوانید:
جامعهشناسی مسایل زنان - سیمون دوبوار و جنبش فمینیستی
http://bit.ly/1ucnz8Y
زنان بی گذشته
http://bit.ly/WfNQpq
حقوق زنان در خاورمیانه و شمال آفریقا در سال ۲۰۱۰: ایران
http://bit.ly/1I2No04
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. سالگرد درگذشت سیمون دوبوار «انسان، #زن متولد نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود.» . سیمون #دوبوار، راوی جنس دوم #سیمون_دوبوار #نویسنده و #فیلسوف #فمینیست و #اگزیستانسیالیست فرانسوی در ۹ ژانویه ۱۹۰۸ میلادی در پاریس به دنیا آمد. پدرش با اینکه انسانی فرهیحته…
غزاله علیزاده در «خانهی ادریسیها»
.
در یک جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلهای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده» نویسندهی ایرانی و صاحب رمان مشهور دو جلدی «خانه ادریسیها»
.
غزاله علیزاده در مورد خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجلهی ادبی «گردون»، شماره ۵۱، مهرماه ۱۳۷۴ اینچنین میگوید: «دوازده، سيزده ساله بودم، دنيا را نمیشناختم. کی دنيا را میشناسد؟ اين تودهی بیشکل مدام در حال تغيير را که دور خودش میپيچد و از يک تاريکی میرود به طرف تاريکی ديگر. در اين فاصله، ما بيش و کم رؤيا میبافيم، فکر میکنيم میشود سرشت انسان را عوض کرد، آن مايهی حيرتانگيز از حيوانيت در خود و ديگران را. ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تأسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤيا، حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانهی عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت… اغلب دراز میکشيدم روی چمن مرطوب و خيره میشدم به آسمان. پارههای ابر گذر میکردند، اشتياق و حيرت نوجوانی بیقرار میدميدم به آسمان. در گلخانه مینشستم، بیوقفه کتاب میخواندم، نويسندگان و شاعران بزرگ را تا حد تقديس میستودم. از جهان روزمرگی، تقديس گريخته است و اين بحران جنبهی بومی ندارد. پشت مرزها هم تقديس و آرمانگرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، جنسيت و پول گريزنده، اقيانوسهای عظيم را در حد حوضچههایی تنگ فروکاسته است.» آنچه نام غزاله علیزاده را به عنوان نویسندهای صاحبسبْک و معتبر در قصهنویسی ایران به ثبت رساند انتشار رمان دو جلدی ِ «خانه ادریسیها» در سال ۱۳۷۰ بود. البته آثار دیگر علیزاده همچون «چهار راه»، «دو منظره»، «تالارها» و «شبهای تهران» همه نشانهای از تسلط نویسندهای در حیطهی کار خود است. علیزاده در همهی آثارش آرمانگرایی ایدهآلیست با دغدغههای فمینیستی است.
ویدئو از بیبیسی فارسی
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/GhazalehAlizadeh
#غزاله_علیزاده #خانه_ادریسیها #نویسنده #رمان #رمان_نویس
@Tavaana_TavaanaTech
.
در یک جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلهای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده» نویسندهی ایرانی و صاحب رمان مشهور دو جلدی «خانه ادریسیها»
.
غزاله علیزاده در مورد خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجلهی ادبی «گردون»، شماره ۵۱، مهرماه ۱۳۷۴ اینچنین میگوید: «دوازده، سيزده ساله بودم، دنيا را نمیشناختم. کی دنيا را میشناسد؟ اين تودهی بیشکل مدام در حال تغيير را که دور خودش میپيچد و از يک تاريکی میرود به طرف تاريکی ديگر. در اين فاصله، ما بيش و کم رؤيا میبافيم، فکر میکنيم میشود سرشت انسان را عوض کرد، آن مايهی حيرتانگيز از حيوانيت در خود و ديگران را. ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تأسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤيا، حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانهی عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت… اغلب دراز میکشيدم روی چمن مرطوب و خيره میشدم به آسمان. پارههای ابر گذر میکردند، اشتياق و حيرت نوجوانی بیقرار میدميدم به آسمان. در گلخانه مینشستم، بیوقفه کتاب میخواندم، نويسندگان و شاعران بزرگ را تا حد تقديس میستودم. از جهان روزمرگی، تقديس گريخته است و اين بحران جنبهی بومی ندارد. پشت مرزها هم تقديس و آرمانگرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، جنسيت و پول گريزنده، اقيانوسهای عظيم را در حد حوضچههایی تنگ فروکاسته است.» آنچه نام غزاله علیزاده را به عنوان نویسندهای صاحبسبْک و معتبر در قصهنویسی ایران به ثبت رساند انتشار رمان دو جلدی ِ «خانه ادریسیها» در سال ۱۳۷۰ بود. البته آثار دیگر علیزاده همچون «چهار راه»، «دو منظره»، «تالارها» و «شبهای تهران» همه نشانهای از تسلط نویسندهای در حیطهی کار خود است. علیزاده در همهی آثارش آرمانگرایی ایدهآلیست با دغدغههای فمینیستی است.
ویدئو از بیبیسی فارسی
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/GhazalehAlizadeh
#غزاله_علیزاده #خانه_ادریسیها #نویسنده #رمان #رمان_نویس
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. غزاله علیزاده در «خانهی ادریسیها» . در یک جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلهای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده» نویسندهی ایرانی و صاحب…
سالگرد درگذشت مدیا کاشیگر
مدیا کاشیگر مترجم، نویسنده، شاعر و فعال فرهنگی ایرانی ظهر شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۶ در بخش ICU بیمارستان امام خمینی، درگذشت. مدیا کاشیگر از بیماری تنفسی رنج میبرد و چند روزی را در بیمارستان سپری کرد.
او متولد ۱۳۳۵ در تهران بود. تحصیلاتش را تا دیپلم در فرانسه گذراند، اما تحصیل در دانشگاه را در رشتههای معماری و اقتصاد در ایران نیمه تمام گذاشت. تاکنون بیش از ۲۰ عنوان کتاب در زمینههای شعر، داستان و ترجمه از او منتشر شده است. او همچنین دبیر جایزه ادبی یلدا و بنیانگذار و دبیر سه دوره جایزه ادبی روزی روزگاری بوده است.
برخی از شاخصترین آثار ترجمه مدیا کاشیگر آثاری از ولادیمیر مایاکوفسکی، فرناندو آرابال، اوژن یونسکو و … است.
او سومین مترجم نمایشنامه کرگدنهای اوژن یونسکو است.
شناختهشدهترین ترجمه کاشیگر شاید ابر شلوارپوش اثر مایاکوفسکی باشد. رمانهای تکنیک کودتا نوشته کورتسیو مالاپارته، خرده آسمان، انگار هیچ نوشته کلود استپان از دیگر آثار اوست. همچین در شمارههای مختلف فصلنامه ارغنون و زیباشناخت ترجمه مقالاتی از تزوتان تودوروف از او به چاپ رسیدهاست. مدیا کاشیگر همچنین در حوزهٔ ترجمه شناسی (نظریهپردازی ترجمه) صاحبنظر است، و سخنرانیها، گفتگوها و مقالات جالب و مفیدی در این زمینه دارد. تعدادی از بهترین مقالات و سخنرانیهای کاشیگر در کتابی با عنوان «مرگ موریانه» از سوی انتشارات میلکان در سال ۱۳۹۴ به چاپ رسیده است که تمام مطالب آن، متعلق به سال ۱۳۸۰ به بعد هستند.
مدیا کاشیگر از اعضای هیأت مدیره بنیاد محمود استادمحمد برای اعطای جایزه ادبیات نمایشی بود. او دبیری جایزه ادبی روزی روزگاری را برعهده داشت. اولین دوره آن در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۶ برگزار شد و تا سال ۸۹ تداوم داشت. این جایزه از سال ۹۰ برگزار نمیشود.
وی در سرودن شعر نیز دستی داشت. شعر زیر از مجموعه سونات برفی ر مینور سروده وی است:
گفتی
زن زاده شدن گناه است در این سرزمین
گناه بودنت را دوست داشتم
گفتی
معشوق من
آن صدای خش کشیده شدن پاهاست
روی دلم
از سر بیغرضی
معشوق بودنم را دوست داشتم
یادش گرامی!
#مدیا_کاشیگر #نویسنده #مترجم #شاعر
@Tavaana_TavaanaTech
مدیا کاشیگر مترجم، نویسنده، شاعر و فعال فرهنگی ایرانی ظهر شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۶ در بخش ICU بیمارستان امام خمینی، درگذشت. مدیا کاشیگر از بیماری تنفسی رنج میبرد و چند روزی را در بیمارستان سپری کرد.
او متولد ۱۳۳۵ در تهران بود. تحصیلاتش را تا دیپلم در فرانسه گذراند، اما تحصیل در دانشگاه را در رشتههای معماری و اقتصاد در ایران نیمه تمام گذاشت. تاکنون بیش از ۲۰ عنوان کتاب در زمینههای شعر، داستان و ترجمه از او منتشر شده است. او همچنین دبیر جایزه ادبی یلدا و بنیانگذار و دبیر سه دوره جایزه ادبی روزی روزگاری بوده است.
برخی از شاخصترین آثار ترجمه مدیا کاشیگر آثاری از ولادیمیر مایاکوفسکی، فرناندو آرابال، اوژن یونسکو و … است.
او سومین مترجم نمایشنامه کرگدنهای اوژن یونسکو است.
شناختهشدهترین ترجمه کاشیگر شاید ابر شلوارپوش اثر مایاکوفسکی باشد. رمانهای تکنیک کودتا نوشته کورتسیو مالاپارته، خرده آسمان، انگار هیچ نوشته کلود استپان از دیگر آثار اوست. همچین در شمارههای مختلف فصلنامه ارغنون و زیباشناخت ترجمه مقالاتی از تزوتان تودوروف از او به چاپ رسیدهاست. مدیا کاشیگر همچنین در حوزهٔ ترجمه شناسی (نظریهپردازی ترجمه) صاحبنظر است، و سخنرانیها، گفتگوها و مقالات جالب و مفیدی در این زمینه دارد. تعدادی از بهترین مقالات و سخنرانیهای کاشیگر در کتابی با عنوان «مرگ موریانه» از سوی انتشارات میلکان در سال ۱۳۹۴ به چاپ رسیده است که تمام مطالب آن، متعلق به سال ۱۳۸۰ به بعد هستند.
مدیا کاشیگر از اعضای هیأت مدیره بنیاد محمود استادمحمد برای اعطای جایزه ادبیات نمایشی بود. او دبیری جایزه ادبی روزی روزگاری را برعهده داشت. اولین دوره آن در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۶ برگزار شد و تا سال ۸۹ تداوم داشت. این جایزه از سال ۹۰ برگزار نمیشود.
وی در سرودن شعر نیز دستی داشت. شعر زیر از مجموعه سونات برفی ر مینور سروده وی است:
گفتی
زن زاده شدن گناه است در این سرزمین
گناه بودنت را دوست داشتم
گفتی
معشوق من
آن صدای خش کشیده شدن پاهاست
روی دلم
از سر بیغرضی
معشوق بودنم را دوست داشتم
یادش گرامی!
#مدیا_کاشیگر #نویسنده #مترجم #شاعر
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. سالگرد درگذشت مدیا کاشیگر مدیا کاشیگر مترجم، نویسنده، شاعر و فعال فرهنگی ایرانی ظهر شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۶ در بخش ICU بیمارستان امام خمینی، درگذشت. مدیا کاشیگر از بیماری تنفسی رنج میبرد و چند روزی را در بیمارستان سپری کرد. او متولد ۱۳۳۵ در تهران بود. تحصیلاتش…
زادروز غزاله علیزاده، داستاننویس
غزاله علیزاده در «خانهی ادریسیها»
در یک روز جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلهای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده» نویسندهی ایرانی و صاحب رمان مشهور دو جلدی «خانه ادریسیها».
غزاله علیزاده ۲۷ بهمنماه ۱۳۲۷ در مشهد زاده شد. مادر غزاله، منیرالسادات سیدی زنی شاعر و نویسنده بود. او لیسانس علوم سیاسی خود را از دانشگاه تهران گرفت و پس از آن به فرانسه سفر کرد و در دانشگاه سوربن ِ شهر پاریس در رشتههای فلسفه و سینما درس خواند.البته او در ابتدا برای تحصیل در رشتهی حقوق که رشتهی مورد علاقهی مادر بود راهی فرانسه شده بود اما با تلاش فراون رشتهاش را به فلسفه تغییر داد. او قصد داشت پایاننامهاش را در مورد مولانا، شاعر و عارف سرشناس ایرانی بنویسد، اما مرگ ناگهانی پدر مانع این کار شد.
فعالیت ادبی غزاله علیزاده در دههی ۱۳۴۰ و در شهر زادگاهش با چاپ داستان شروع شد. اولین مجموعه داستانی علیزاده «سفر ناگذشتنی» نام داشت که در سال ۱۳۵۶انتشار یافت. غزاله علیزاده دو بار ازدواج کرد؛ بار اول با «بیژن الهی» که از این ازدواح دختری به نام «سلما» مانده است. غزاله از دو دختر بیسرپرست نیز نگهداری میکرد. علیزاده پس از جدایی از الهی در سال ۱۳۵۴ با محمدرضا نظامشهیدی ازدواج کرد. سلما الهی دختر غزاله و بیژن، از شاگردان موسیقی ِ خوانندهی ایرانی، پری زنگنه بود.
غزاله علیزاده در مورد خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجلهی ادبی «گردون»، شماره ۵۱، مهرماه ۱۳۷۴ اینچنین میگوید:
«دوازده، سيزده ساله بودم، دنيا را نمیشناختم. کی دنيا را میشناسد؟ اين تودهی بیشکل مدام در حال تغيير را که دور خودش میپيچد و از يک تاريکی میرود به طرف تاريکی ديگر. در اين فاصله، ما بيش و کم رؤيا میبافيم، فکر میکنيم میشود سرشت انسان را عوض کرد، آن مايهی حيرتانگيز از حيوانيت در خود و ديگران را. ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تأسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤيا، حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانهی عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت…
.
اغلب دراز میکشيدم روی چمن مرطوب و خيره میشدم به آسمان. پارههای ابر گذر میکردند، اشتياق و حيرت نوجوانی بیقرار میدميدم به آسمان. در گلخانه مینشستم، بیوقفه کتاب میخواندم، نويسندگان و شاعران بزرگ را تا حد تقديس میستودم. از جهان روزمرگی، تقديس گريخته است و اين بحران جنبهی بومی ندارد. پشت مرزها هم تقديس و آرمانگرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، جنسيت و پول گريزنده، اقيانوسهای عظيم را در حد حوضچههایی تنگ فروکاسته است.»
.
آنچه نام غزاله علیزاده را به عنوان نویسندهای صاحبسبْک و معتبر در قصهنویسی ایران به ثبت رساند انتشار رمان دو جلدی ِ «خانه ادریسیها» در سال ۱۳۷۰ بود. البته آثار دیگر علیزاده همچون «چهار راه»، «دو منظره»، «تالارها» و «شبهای تهران» همه نشانهای از تسلط نویسندهای در حیطهی کار خود است. علیزاده در همهی آثارش آرمانگرایی ایدهآلیست با دغدغههای فمینیستی است.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TxY8D2
#غزاله_علیزاده #نویسنده #داستان
@Tavaana_TavaanaTech
غزاله علیزاده در «خانهی ادریسیها»
در یک روز جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلهای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده» نویسندهی ایرانی و صاحب رمان مشهور دو جلدی «خانه ادریسیها».
غزاله علیزاده ۲۷ بهمنماه ۱۳۲۷ در مشهد زاده شد. مادر غزاله، منیرالسادات سیدی زنی شاعر و نویسنده بود. او لیسانس علوم سیاسی خود را از دانشگاه تهران گرفت و پس از آن به فرانسه سفر کرد و در دانشگاه سوربن ِ شهر پاریس در رشتههای فلسفه و سینما درس خواند.البته او در ابتدا برای تحصیل در رشتهی حقوق که رشتهی مورد علاقهی مادر بود راهی فرانسه شده بود اما با تلاش فراون رشتهاش را به فلسفه تغییر داد. او قصد داشت پایاننامهاش را در مورد مولانا، شاعر و عارف سرشناس ایرانی بنویسد، اما مرگ ناگهانی پدر مانع این کار شد.
فعالیت ادبی غزاله علیزاده در دههی ۱۳۴۰ و در شهر زادگاهش با چاپ داستان شروع شد. اولین مجموعه داستانی علیزاده «سفر ناگذشتنی» نام داشت که در سال ۱۳۵۶انتشار یافت. غزاله علیزاده دو بار ازدواج کرد؛ بار اول با «بیژن الهی» که از این ازدواح دختری به نام «سلما» مانده است. غزاله از دو دختر بیسرپرست نیز نگهداری میکرد. علیزاده پس از جدایی از الهی در سال ۱۳۵۴ با محمدرضا نظامشهیدی ازدواج کرد. سلما الهی دختر غزاله و بیژن، از شاگردان موسیقی ِ خوانندهی ایرانی، پری زنگنه بود.
غزاله علیزاده در مورد خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجلهی ادبی «گردون»، شماره ۵۱، مهرماه ۱۳۷۴ اینچنین میگوید:
«دوازده، سيزده ساله بودم، دنيا را نمیشناختم. کی دنيا را میشناسد؟ اين تودهی بیشکل مدام در حال تغيير را که دور خودش میپيچد و از يک تاريکی میرود به طرف تاريکی ديگر. در اين فاصله، ما بيش و کم رؤيا میبافيم، فکر میکنيم میشود سرشت انسان را عوض کرد، آن مايهی حيرتانگيز از حيوانيت در خود و ديگران را. ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تأسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤيا، حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانهی عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت…
.
اغلب دراز میکشيدم روی چمن مرطوب و خيره میشدم به آسمان. پارههای ابر گذر میکردند، اشتياق و حيرت نوجوانی بیقرار میدميدم به آسمان. در گلخانه مینشستم، بیوقفه کتاب میخواندم، نويسندگان و شاعران بزرگ را تا حد تقديس میستودم. از جهان روزمرگی، تقديس گريخته است و اين بحران جنبهی بومی ندارد. پشت مرزها هم تقديس و آرمانگرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، جنسيت و پول گريزنده، اقيانوسهای عظيم را در حد حوضچههایی تنگ فروکاسته است.»
.
آنچه نام غزاله علیزاده را به عنوان نویسندهای صاحبسبْک و معتبر در قصهنویسی ایران به ثبت رساند انتشار رمان دو جلدی ِ «خانه ادریسیها» در سال ۱۳۷۰ بود. البته آثار دیگر علیزاده همچون «چهار راه»، «دو منظره»، «تالارها» و «شبهای تهران» همه نشانهای از تسلط نویسندهای در حیطهی کار خود است. علیزاده در همهی آثارش آرمانگرایی ایدهآلیست با دغدغههای فمینیستی است.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TxY8D2
#غزاله_علیزاده #نویسنده #داستان
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. زادروز غزاله علیزاده، داستاننویس غزاله علیزاده در «خانهی ادریسیها» . در یک روز جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلهای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله…
Forwarded from آموزشکده توانا
سالگرد درگذشت سیمون دوبوار
«انسان، زن متولد نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود.»
سیمون دوبوار، راوی جنس دوم
سیمون دوبوار نویسنده و فیلسوف #فمینیست و اگزیستانسیالیست فرانسوی در ۹ ژانویه ۱۹۰۸ میلادی در پاریس به دنیا آمد.
پدرش با اینکه انسانی فرهیحته بود اما مخالفت شدیدی با استقلال سیمون داشت اما سیمون راه خود را میرفت. او زندگی مستقلی ترتیب داد. تحصیلات خود را در دانشسرای عالی در رشته ادبیات و فلسفه به پایان رساند و پس از آن مدتی طولانی نیز در مدارس تدریس نمود. دوبوار در حلقهی فلسفی گروهی از دانشجویان مدرسه اکول نورمال پاریس عضویت داشت که ژان پل سارتر نیز عضو بود. اکول نرمال سوپریور دانشگاهی بود که در اصل برای تربیت معلم بنا نهاده شده بود و بسیاری از نخبگان فرانسه از این مدرسه فارغالتحصیل شدهاند هر جند دوبوار خود دانشجوی این مدرسه نبود. او قصد کرد که مدرس فلسفه بشود از اینرو در آزمونی به این منظور شرکت کرد و در اینجا بود که با ژان پل سارتر آشنا شد. هر دو در سال ۱۹۲۹ در این آزمون فلسفه شرکت کردند؛ سارتر اول شد و دوبوار دوم اما سیمون دوبوار عنوان جوانترین پذیرفتهشدهی این آزمون تا آن دوره شد.
سیمون دوبوار را از سال ۱۹۶۸ مادر فمینیسم شناختهاند. دوبوار در مصاحبهای دیگر با آلیس شواتزر در سال ۱۹۷۲ در پاسخ به این پرسش شواتزر که “سوتفاهمهای بسیاری دربارهی مفهوم فمینیسم وجود دارد و تعریف شما از فمینیسم چیست؟ چنین پاسخ میدهد: «به یاد دارم که در پایان کتاب «جنس دوم» ذکر کرده بودم که من آنتی-فمینیست هستم، زیرا فکر میکردم با توسعهی جامعه در مسیر سوسیالیسم مشکل زنان خودبهخود حل خواهد شد. فمینیستها زنان یا مردانی هستند که بدون توقع تغییرات حتمی در تمامی جامعه، برای حقوق زنان مبارزه میکنند. به این مفهوم من در حال حاضر فمینیست هستم، چون میپذیرم که مبارزه در صحنهی سیاسی سریعاً به دستیابی به هدف ختم نمیشود. بنابراین ما باید پیش از رسیدن به سوسیالیسم آرمانی خود، در راستای رسیدن به یک جایگاه مشخص و عینی برای زنان مبارزه کنیم.
.
سیمون دوبوار در ۱۴ آوریل ۱۹۸۶ و در سن هفتاد سالگی به خاطر ذاتالریه درگذشت. او را در کنار ژان پل سارتر به خاک سپردند.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1DF1STq
در مورد سیمون دوبوار بخوانید:
جامعهشناسی مسایل زنان - سیمون دوبوار و جنبش فمینیستی
http://bit.ly/1ucnz8Y
زنان بی گذشته
http://bit.ly/WfNQpq
حقوق زنان در خاورمیانه و شمال آفریقا در سال ۲۰۱۰: ایران
http://bit.ly/1I2No04
@Tavaana_TavaanaTech
«انسان، زن متولد نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود.»
سیمون دوبوار، راوی جنس دوم
سیمون دوبوار نویسنده و فیلسوف #فمینیست و اگزیستانسیالیست فرانسوی در ۹ ژانویه ۱۹۰۸ میلادی در پاریس به دنیا آمد.
پدرش با اینکه انسانی فرهیحته بود اما مخالفت شدیدی با استقلال سیمون داشت اما سیمون راه خود را میرفت. او زندگی مستقلی ترتیب داد. تحصیلات خود را در دانشسرای عالی در رشته ادبیات و فلسفه به پایان رساند و پس از آن مدتی طولانی نیز در مدارس تدریس نمود. دوبوار در حلقهی فلسفی گروهی از دانشجویان مدرسه اکول نورمال پاریس عضویت داشت که ژان پل سارتر نیز عضو بود. اکول نرمال سوپریور دانشگاهی بود که در اصل برای تربیت معلم بنا نهاده شده بود و بسیاری از نخبگان فرانسه از این مدرسه فارغالتحصیل شدهاند هر جند دوبوار خود دانشجوی این مدرسه نبود. او قصد کرد که مدرس فلسفه بشود از اینرو در آزمونی به این منظور شرکت کرد و در اینجا بود که با ژان پل سارتر آشنا شد. هر دو در سال ۱۹۲۹ در این آزمون فلسفه شرکت کردند؛ سارتر اول شد و دوبوار دوم اما سیمون دوبوار عنوان جوانترین پذیرفتهشدهی این آزمون تا آن دوره شد.
سیمون دوبوار را از سال ۱۹۶۸ مادر فمینیسم شناختهاند. دوبوار در مصاحبهای دیگر با آلیس شواتزر در سال ۱۹۷۲ در پاسخ به این پرسش شواتزر که “سوتفاهمهای بسیاری دربارهی مفهوم فمینیسم وجود دارد و تعریف شما از فمینیسم چیست؟ چنین پاسخ میدهد: «به یاد دارم که در پایان کتاب «جنس دوم» ذکر کرده بودم که من آنتی-فمینیست هستم، زیرا فکر میکردم با توسعهی جامعه در مسیر سوسیالیسم مشکل زنان خودبهخود حل خواهد شد. فمینیستها زنان یا مردانی هستند که بدون توقع تغییرات حتمی در تمامی جامعه، برای حقوق زنان مبارزه میکنند. به این مفهوم من در حال حاضر فمینیست هستم، چون میپذیرم که مبارزه در صحنهی سیاسی سریعاً به دستیابی به هدف ختم نمیشود. بنابراین ما باید پیش از رسیدن به سوسیالیسم آرمانی خود، در راستای رسیدن به یک جایگاه مشخص و عینی برای زنان مبارزه کنیم.
.
سیمون دوبوار در ۱۴ آوریل ۱۹۸۶ و در سن هفتاد سالگی به خاطر ذاتالریه درگذشت. او را در کنار ژان پل سارتر به خاک سپردند.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1DF1STq
در مورد سیمون دوبوار بخوانید:
جامعهشناسی مسایل زنان - سیمون دوبوار و جنبش فمینیستی
http://bit.ly/1ucnz8Y
زنان بی گذشته
http://bit.ly/WfNQpq
حقوق زنان در خاورمیانه و شمال آفریقا در سال ۲۰۱۰: ایران
http://bit.ly/1I2No04
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. سالگرد درگذشت سیمون دوبوار «انسان، #زن متولد نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود.» . سیمون #دوبوار، راوی جنس دوم #سیمون_دوبوار #نویسنده و #فیلسوف #فمینیست و #اگزیستانسیالیست فرانسوی در ۹ ژانویه ۱۹۰۸ میلادی در پاریس به دنیا آمد. پدرش با اینکه انسانی فرهیحته…
برنامه زنده توانا
گفتوگوی مهدی موسوی با رویا حکاکیان؛ نویسنده و شاعر ایرانی-آمریکایی و برنده جایزه گوگنهایم در نویسندگی
پنجشنبه ۱۵ خردادماه، ۲۲ به وقت تهران
رویا حکاکیان، نویسنده و شاعر ایرانی-آمریکایی، ۲۷ مهر ۱۳۴۵ در تهران به دنیا آمد.
او خالق آثاری در زمینههای مختلف است. از جمله کتابهای او میتوان به «قاتلان قصر فیروزه» درباره ترور رستوران میکونوس و «سفر از سرزمین ِ نه» اشاره کرد. اولین مجموعه اشعار حکاکیان «به خاطر آب» نام دارد که بخشهایی از آن در بسیاری از گلچینهای ادبی از جمله گلچین اشعار مهمترین شاعران ایرانی پس از انقلاب (مرکز قلم) به چاپ رسیده است.
رویا حکاکیان که در سال ۱۳۹۰ برای کتاب «قاتلان قصر فیروزه» برنده جایزه گوگنهایم در رشته نویسندگی شد، برنامههای خبری و فیلمهای مستند متعددی ساخته است؛ از این میان میتوان به فیلم «مسلح و معصوم» (Armed and Innocent) اشاره کرد که به سفارش یونیسف تهیه و تولید شده است.
#برنامه_زنده #رویا_حکاکیان #سیدمهدی_موسوی #شاعر #نویسنده #کتاب
@Tavaana_TavaanaTech
گفتوگوی مهدی موسوی با رویا حکاکیان؛ نویسنده و شاعر ایرانی-آمریکایی و برنده جایزه گوگنهایم در نویسندگی
پنجشنبه ۱۵ خردادماه، ۲۲ به وقت تهران
رویا حکاکیان، نویسنده و شاعر ایرانی-آمریکایی، ۲۷ مهر ۱۳۴۵ در تهران به دنیا آمد.
او خالق آثاری در زمینههای مختلف است. از جمله کتابهای او میتوان به «قاتلان قصر فیروزه» درباره ترور رستوران میکونوس و «سفر از سرزمین ِ نه» اشاره کرد. اولین مجموعه اشعار حکاکیان «به خاطر آب» نام دارد که بخشهایی از آن در بسیاری از گلچینهای ادبی از جمله گلچین اشعار مهمترین شاعران ایرانی پس از انقلاب (مرکز قلم) به چاپ رسیده است.
رویا حکاکیان که در سال ۱۳۹۰ برای کتاب «قاتلان قصر فیروزه» برنده جایزه گوگنهایم در رشته نویسندگی شد، برنامههای خبری و فیلمهای مستند متعددی ساخته است؛ از این میان میتوان به فیلم «مسلح و معصوم» (Armed and Innocent) اشاره کرد که به سفارش یونیسف تهیه و تولید شده است.
#برنامه_زنده #رویا_حکاکیان #سیدمهدی_موسوی #شاعر #نویسنده #کتاب
@Tavaana_TavaanaTech
رافق تقی نویسندهای که با فتوای آیتالله لنکرانی به قتل رسید
رافق تقی، قتل بر اساس یک فتوا
رافق تقی:
«هفت آیتالله برای مرگ من فتوا دادهاند. برخی از آنها دار فانی را وداع گفتند. اینان که به اصطلاح خادمان دین هم هستند و بنام دین فتوای قتل دیگران را صادر میکنند، کارشان بیمعناست. من مثل این آیتاللهها کتابهای دینی زیادی نخواندم و بیشتر کتابهای علمی خواندم، اما برای کسی آرزوی مرگ نمیکنم. بگذار زندگی کنند. نکش و حکم قتل صادر نکن! زندگی را هدیه کن نه مرگ را! من هم از شما خوشم نمیآید، اما من به مرگ شما حکم نمیکنم. پس به من بگوئید چه کسی به خدا نزدیکتراست. من از آیتاللهها هم به خدا نزدیکترهستم».
فتوای قتلی که به وسیلهی آیتالله فاضل لنکرانی صادر شد چنین است: «چنین شخصی چنانچه مسلمانزاده باشد با اعترافات مذکور #مرتد است و چنانچه #کافر بوده از مصادیق سابالنبی است و در هر صورت بر فرض چنین اعترافاتی قتل او بر هر کس که به او دسترسی داشته باشد لازم است. مسئول روزنامهی مذکور که چنین افکار و عقایدی را با علم و توجه منتشر میکند نیز مشمول همان حکم است.»
این فتوای قتل نویسندهی اهل جمهوری آذربایجان، رافق تقی است. این فتوا در چهارم آذرماه ۱۳۸۵ صادر شد که در آن صراحتا دستور #قتل این #نویسنده داده شده است.
پس از صدور این فتوا زندگی رافق تقی با مشکلات عدیدهای مواجه شد. یکی از دوستان نزدیک رافق تقی میگوید: «آخرین دیدار ما در قهوهخانهای نزدیکی مجسمهی آنا سلطانوا در گنجلیک بود. او تعریف میکرد کلا زندگی برای او سخت بوده اما پرانرژی کار میکرد.
بعد از #فتوا دستگیر شد و ۲ سال حبس بود. پس از آزادی هم که هر وقت مقاله مینوشت با موجی از توهین و تحقیر دینداران رادیکال مواجه بود. خودش پیشبینی میکرد روزی احتمالا به جان او سوء قصد کنند و دغدغهی #ترور داشت. اما آزادانه و بدون هراس کار و فعالیت میکرد».
رافق تقی به دلیل انتشار مطلبی از سوی دادگاهی در #آذربایجان به اتهام «تفرقهی مذهبی» مجرم شناخته شد و به دو سال زندان محکوم شد. رافق تقی در مقالهای با عنوان «ما و اروپا» در نشریهی «صنعت» به سردبیری سمیر صداقت انتقاداتی را متوجه دین اسلام کرده بود و آن را اصولی ریاکارانه دانسته بود و همچنین در مورد روحانیت در جهان اسلام نوشته بود که #روحانیت در جهان اسلام صرفا عبارت از افزایش ممنوعیتها و عقبافتادگیها و تکمیل تدریجی آنها است.
.
پس از این #فتوای_مذهبی #رافق_تقی مورد حملات چاقو قرار گرفت و پس از چهار روز بستریشدن در بیمارستان در روز چهارشنبه دوم آذرماه سال ۱۳۹۰ در بیمارستانی در باکو درگذشت.
رافق تقی، در پنجم اوت ۱۹۵۰ در روستای «حوش جپانلی» در جمهوری آذربایجان به دنیا آمد. او از دانشگاه علوم پزشکی آذربایجان فارغالتحصیل شد و به عنوان پزشک در مناطق روستایی کشور خدمت میکرد. او پس از تحصیلات در رشتهی کاردیولوژی یا قلب و عروق به تحصیل ادامه داد و از آکادمی پزشکی مسکو فارغالتحصیل شد و از سال ۱۹۹۰ در بخش خدمات بیمارستان باکو به کار مشغول شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/L4ITuE
برای دانستن بیشتر در مورد وضعیت اقلیتها و همینطور خداناباوران در ایران این برنامه دیدنی است:
https://goo.gl/Du1W0q
@Tavaana_Tavaanatech
رافق تقی، قتل بر اساس یک فتوا
رافق تقی:
«هفت آیتالله برای مرگ من فتوا دادهاند. برخی از آنها دار فانی را وداع گفتند. اینان که به اصطلاح خادمان دین هم هستند و بنام دین فتوای قتل دیگران را صادر میکنند، کارشان بیمعناست. من مثل این آیتاللهها کتابهای دینی زیادی نخواندم و بیشتر کتابهای علمی خواندم، اما برای کسی آرزوی مرگ نمیکنم. بگذار زندگی کنند. نکش و حکم قتل صادر نکن! زندگی را هدیه کن نه مرگ را! من هم از شما خوشم نمیآید، اما من به مرگ شما حکم نمیکنم. پس به من بگوئید چه کسی به خدا نزدیکتراست. من از آیتاللهها هم به خدا نزدیکترهستم».
فتوای قتلی که به وسیلهی آیتالله فاضل لنکرانی صادر شد چنین است: «چنین شخصی چنانچه مسلمانزاده باشد با اعترافات مذکور #مرتد است و چنانچه #کافر بوده از مصادیق سابالنبی است و در هر صورت بر فرض چنین اعترافاتی قتل او بر هر کس که به او دسترسی داشته باشد لازم است. مسئول روزنامهی مذکور که چنین افکار و عقایدی را با علم و توجه منتشر میکند نیز مشمول همان حکم است.»
این فتوای قتل نویسندهی اهل جمهوری آذربایجان، رافق تقی است. این فتوا در چهارم آذرماه ۱۳۸۵ صادر شد که در آن صراحتا دستور #قتل این #نویسنده داده شده است.
پس از صدور این فتوا زندگی رافق تقی با مشکلات عدیدهای مواجه شد. یکی از دوستان نزدیک رافق تقی میگوید: «آخرین دیدار ما در قهوهخانهای نزدیکی مجسمهی آنا سلطانوا در گنجلیک بود. او تعریف میکرد کلا زندگی برای او سخت بوده اما پرانرژی کار میکرد.
بعد از #فتوا دستگیر شد و ۲ سال حبس بود. پس از آزادی هم که هر وقت مقاله مینوشت با موجی از توهین و تحقیر دینداران رادیکال مواجه بود. خودش پیشبینی میکرد روزی احتمالا به جان او سوء قصد کنند و دغدغهی #ترور داشت. اما آزادانه و بدون هراس کار و فعالیت میکرد».
رافق تقی به دلیل انتشار مطلبی از سوی دادگاهی در #آذربایجان به اتهام «تفرقهی مذهبی» مجرم شناخته شد و به دو سال زندان محکوم شد. رافق تقی در مقالهای با عنوان «ما و اروپا» در نشریهی «صنعت» به سردبیری سمیر صداقت انتقاداتی را متوجه دین اسلام کرده بود و آن را اصولی ریاکارانه دانسته بود و همچنین در مورد روحانیت در جهان اسلام نوشته بود که #روحانیت در جهان اسلام صرفا عبارت از افزایش ممنوعیتها و عقبافتادگیها و تکمیل تدریجی آنها است.
.
پس از این #فتوای_مذهبی #رافق_تقی مورد حملات چاقو قرار گرفت و پس از چهار روز بستریشدن در بیمارستان در روز چهارشنبه دوم آذرماه سال ۱۳۹۰ در بیمارستانی در باکو درگذشت.
رافق تقی، در پنجم اوت ۱۹۵۰ در روستای «حوش جپانلی» در جمهوری آذربایجان به دنیا آمد. او از دانشگاه علوم پزشکی آذربایجان فارغالتحصیل شد و به عنوان پزشک در مناطق روستایی کشور خدمت میکرد. او پس از تحصیلات در رشتهی کاردیولوژی یا قلب و عروق به تحصیل ادامه داد و از آکادمی پزشکی مسکو فارغالتحصیل شد و از سال ۱۹۹۰ در بخش خدمات بیمارستان باکو به کار مشغول شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/L4ITuE
برای دانستن بیشتر در مورد وضعیت اقلیتها و همینطور خداناباوران در ایران این برنامه دیدنی است:
https://goo.gl/Du1W0q
@Tavaana_Tavaanatech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. رافق تقی نویسندهای که با فتوای آیتالله لنکرانی به قتل رسید رافق تقی، قتل بر اساس یک فتوا رافق تقی: «هفت آیتالله برای مرگ من فتوا دادهاند. برخی از آنها دار فانی را وداع گفتند. اینان که به اصطلاح خادمان دین هم هستند و بنام دین فتوای قتل دیگران را صادر…
بر اساس اعلام کانون نویسندگان، میلاد جنت، مترجم، شاعر و از اعضای این کانون، روز سهشنبه ۲۴ تیرماه توسط مأموران امنیتی در منزل شخصی بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شده است.
مأموران پس از تفتیش منزل، وسایل شخصی از جمله کتابها و لپتاپ او را ضبط کردهاند.
تا کنون دلیل بازداشت این عضو کانون نویسندگان ایران اعلام نشده است و مشخص نیست این بازداشت به دستور کدام نهاد صورت گرفته است.
#میلاد_جنت #کانون_نویسندگان_ایران #نویسنده #شاعر
@Tavaana_TavaanaTech
مأموران پس از تفتیش منزل، وسایل شخصی از جمله کتابها و لپتاپ او را ضبط کردهاند.
تا کنون دلیل بازداشت این عضو کانون نویسندگان ایران اعلام نشده است و مشخص نیست این بازداشت به دستور کدام نهاد صورت گرفته است.
#میلاد_جنت #کانون_نویسندگان_ایران #نویسنده #شاعر
@Tavaana_TavaanaTech
علیرضا جباری، شاعر، مترجم، عضو کانون نویسندگان ایران و زندانی سیاسی پیشین، روز دوشنبه هفدهم آذر ماه بر اثر ابتلا به کرونا در بیمارستان مدرس تهران درگذشت.
او متولد ۱۸ بهمن ۱۳۲۳ در شیراز بود و تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی در رشته اقتصاد دانشگاه شیراز ادامه داد. او از اعضای فعال عضو فعال کانون نویسندگان ایران و همچنین عضو کارزار لغو اعدام، لگام، بود.
علیرضا جباری در هفتم دی ماه سال ۱۳۸۱ از سوی نیروهای امنیتی که در آن زمان به عنوان «اطلاعات موازی» شهرت داشتند بازداشت شد و در بازداشتگاهی مخفی در تهران تحت بازجویی و شکنجه قرار گرفت. او نزدیک به دو سال زندانی شد و در مهر سال ۱۳۸۳ از زندان گوهردشت کرج آزاد شد.
شماری از کتابهای علیرضا جباری هرگز در ایران مجوز چاپ نگرفتند و بیش از سی جلد کتاب از جمله ترجمههای او نیز منتشر شدند که از آن جمله مجموعه داستانهایی از تولستوی با عنوان «تمشک»، «آبیترين چشم» از تونی موريسون، «اوالونا» اثر ايزابل آلنده است.
متن از ایران اینترنشنال
#علیرضا_جباری #نویسنده #شاعر #مترجم #کانون_نویسندگان
@Tavaana_TavaanaTech
او متولد ۱۸ بهمن ۱۳۲۳ در شیراز بود و تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی در رشته اقتصاد دانشگاه شیراز ادامه داد. او از اعضای فعال عضو فعال کانون نویسندگان ایران و همچنین عضو کارزار لغو اعدام، لگام، بود.
علیرضا جباری در هفتم دی ماه سال ۱۳۸۱ از سوی نیروهای امنیتی که در آن زمان به عنوان «اطلاعات موازی» شهرت داشتند بازداشت شد و در بازداشتگاهی مخفی در تهران تحت بازجویی و شکنجه قرار گرفت. او نزدیک به دو سال زندانی شد و در مهر سال ۱۳۸۳ از زندان گوهردشت کرج آزاد شد.
شماری از کتابهای علیرضا جباری هرگز در ایران مجوز چاپ نگرفتند و بیش از سی جلد کتاب از جمله ترجمههای او نیز منتشر شدند که از آن جمله مجموعه داستانهایی از تولستوی با عنوان «تمشک»، «آبیترين چشم» از تونی موريسون، «اوالونا» اثر ايزابل آلنده است.
متن از ایران اینترنشنال
#علیرضا_جباری #نویسنده #شاعر #مترجم #کانون_نویسندگان
@Tavaana_TavaanaTech
ایرج کابلی، نویسنده، مترجم، وزنشناس و زبان شناس ایرانی چهارشنبه، ۲۹ بهمنماه در ۸۲ سالگی در تهران گذشت.
بر اساس گزارش خبرگزاری کتاب ایران، از این نویسنده در سال ۹۹ دو کتاب «دستور جامع زبان اوستا» و «رمان منظوم یِوْگٍنی انهگین» اثر آلکساندر پوشکین منتشر شده است.
از دیگر کاریهای آقای کابلی در سال جاری میتوان به راه اندازی وبسایت «فارسیخط» اشاره کرد که در آن به صورت تخصصی به خط مخصوصاً خط فارسی پرداخته شده است.
آقای کابلی شیوه جدیدی را برای تقطیع وزنهای عروضی معرفی کرد. او همچنین شورای بازنگری در شیوه نگارش خط فارسی را راه انداخت.
کتاب «سوگنامه» آخرین ترجمه این مترجم از شعرهای آنّا آخماتُوا مراحل چاپ را طی میکند.
ایرج کابلی در خانوادهای زرتشتی در کرمان به دنیا آمد، در دبیرستان البرز تحصیل کرد و در دانشگاه رشته معماری خواند.
او به زبان روسی و انگلیسی تسلط داشت و چندین اثر روسی را به فارسی برگرداند.
آقای کابلی در نشریه آدینه با احمد شاملو همکاری کرد و در مقطعی از اعضای دبیران کانون نویسندگان ایران بود.
از جمله آثار ترجمه و تالیف ایرج کابلی میتوان به «تاریخ دنیای قدیم اثر کورفکین»، «آن روز میرسد اثر میرزا ابراهیماف»، «عملیتِ کنترل فکر اثر والتر باوارد»، «گارد جوان اثر فادهیف»، «کشف خزرستان اثر لِف گومیلییوف»، «وزنشناسی و عروض»، «درستنویسیی خطِ فارسی»، «راه نظمبندی» و «دستور جامعه زبان اوستا» اشاره کرد.
#ایرج_کابلی #نویسنده #مترجم
@Tavaana_TavaanaTech
بر اساس گزارش خبرگزاری کتاب ایران، از این نویسنده در سال ۹۹ دو کتاب «دستور جامع زبان اوستا» و «رمان منظوم یِوْگٍنی انهگین» اثر آلکساندر پوشکین منتشر شده است.
از دیگر کاریهای آقای کابلی در سال جاری میتوان به راه اندازی وبسایت «فارسیخط» اشاره کرد که در آن به صورت تخصصی به خط مخصوصاً خط فارسی پرداخته شده است.
آقای کابلی شیوه جدیدی را برای تقطیع وزنهای عروضی معرفی کرد. او همچنین شورای بازنگری در شیوه نگارش خط فارسی را راه انداخت.
کتاب «سوگنامه» آخرین ترجمه این مترجم از شعرهای آنّا آخماتُوا مراحل چاپ را طی میکند.
ایرج کابلی در خانوادهای زرتشتی در کرمان به دنیا آمد، در دبیرستان البرز تحصیل کرد و در دانشگاه رشته معماری خواند.
او به زبان روسی و انگلیسی تسلط داشت و چندین اثر روسی را به فارسی برگرداند.
آقای کابلی در نشریه آدینه با احمد شاملو همکاری کرد و در مقطعی از اعضای دبیران کانون نویسندگان ایران بود.
از جمله آثار ترجمه و تالیف ایرج کابلی میتوان به «تاریخ دنیای قدیم اثر کورفکین»، «آن روز میرسد اثر میرزا ابراهیماف»، «عملیتِ کنترل فکر اثر والتر باوارد»، «گارد جوان اثر فادهیف»، «کشف خزرستان اثر لِف گومیلییوف»، «وزنشناسی و عروض»، «درستنویسیی خطِ فارسی»، «راه نظمبندی» و «دستور جامعه زبان اوستا» اشاره کرد.
#ایرج_کابلی #نویسنده #مترجم
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
Forwarded from آموزشکده توانا
رافق تقی نویسندهای که با فتوای آیتالله لنکرانی به قتل رسید
رافق تقی، قتل بر اساس یک فتوا
رافق تقی:
«هفت آیتالله برای مرگ من فتوا دادهاند. برخی از آنها دار فانی را وداع گفتند. اینان که به اصطلاح خادمان دین هم هستند و بنام دین فتوای قتل دیگران را صادر میکنند، کارشان بیمعناست. من مثل این آیتاللهها کتابهای دینی زیادی نخواندم و بیشتر کتابهای علمی خواندم، اما برای کسی آرزوی مرگ نمیکنم. بگذار زندگی کنند. نکش و حکم قتل صادر نکن! زندگی را هدیه کن نه مرگ را! من هم از شما خوشم نمیآید، اما من به مرگ شما حکم نمیکنم. پس به من بگوئید چه کسی به خدا نزدیکتراست. من از آیتاللهها هم به خدا نزدیکترهستم».
فتوای قتلی که به وسیلهی آیتالله فاضل لنکرانی صادر شد چنین است: «چنین شخصی چنانچه مسلمانزاده باشد با اعترافات مذکور #مرتد است و چنانچه #کافر بوده از مصادیق سابالنبی است و در هر صورت بر فرض چنین اعترافاتی قتل او بر هر کس که به او دسترسی داشته باشد لازم است. مسئول روزنامهی مذکور که چنین افکار و عقایدی را با علم و توجه منتشر میکند نیز مشمول همان حکم است.»
این فتوای قتل نویسندهی اهل جمهوری آذربایجان، رافق تقی است. این فتوا در چهارم آذرماه ۱۳۸۵ صادر شد که در آن صراحتا دستور #قتل این #نویسنده داده شده است.
پس از صدور این فتوا زندگی رافق تقی با مشکلات عدیدهای مواجه شد. یکی از دوستان نزدیک رافق تقی میگوید: «آخرین دیدار ما در قهوهخانهای نزدیکی مجسمهی آنا سلطانوا در گنجلیک بود. او تعریف میکرد کلا زندگی برای او سخت بوده اما پرانرژی کار میکرد.
بعد از #فتوا دستگیر شد و ۲ سال حبس بود. پس از آزادی هم که هر وقت مقاله مینوشت با موجی از توهین و تحقیر دینداران رادیکال مواجه بود. خودش پیشبینی میکرد روزی احتمالا به جان او سوء قصد کنند و دغدغهی #ترور داشت. اما آزادانه و بدون هراس کار و فعالیت میکرد».
رافق تقی به دلیل انتشار مطلبی از سوی دادگاهی در #آذربایجان به اتهام «تفرقهی مذهبی» مجرم شناخته شد و به دو سال زندان محکوم شد. رافق تقی در مقالهای با عنوان «ما و اروپا» در نشریهی «صنعت» به سردبیری سمیر صداقت انتقاداتی را متوجه دین اسلام کرده بود و آن را اصولی ریاکارانه دانسته بود و همچنین در مورد روحانیت در جهان اسلام نوشته بود که #روحانیت در جهان اسلام صرفا عبارت از افزایش ممنوعیتها و عقبافتادگیها و تکمیل تدریجی آنها است.
.
پس از این #فتوای_مذهبی #رافق_تقی مورد حملات چاقو قرار گرفت و پس از چهار روز بستریشدن در بیمارستان در روز چهارشنبه دوم آذرماه سال ۱۳۹۰ در بیمارستانی در باکو درگذشت.
رافق تقی، در پنجم اوت ۱۹۵۰ در روستای «حوش جپانلی» در جمهوری آذربایجان به دنیا آمد. او از دانشگاه علوم پزشکی آذربایجان فارغالتحصیل شد و به عنوان پزشک در مناطق روستایی کشور خدمت میکرد. او پس از تحصیلات در رشتهی کاردیولوژی یا قلب و عروق به تحصیل ادامه داد و از آکادمی پزشکی مسکو فارغالتحصیل شد و از سال ۱۹۹۰ در بخش خدمات بیمارستان باکو به کار مشغول شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/L4ITuE
برای دانستن بیشتر در مورد وضعیت اقلیتها و همینطور خداناباوران در ایران این برنامه دیدنی است:
https://goo.gl/Du1W0q
@Tavaana_Tavaanatech
رافق تقی، قتل بر اساس یک فتوا
رافق تقی:
«هفت آیتالله برای مرگ من فتوا دادهاند. برخی از آنها دار فانی را وداع گفتند. اینان که به اصطلاح خادمان دین هم هستند و بنام دین فتوای قتل دیگران را صادر میکنند، کارشان بیمعناست. من مثل این آیتاللهها کتابهای دینی زیادی نخواندم و بیشتر کتابهای علمی خواندم، اما برای کسی آرزوی مرگ نمیکنم. بگذار زندگی کنند. نکش و حکم قتل صادر نکن! زندگی را هدیه کن نه مرگ را! من هم از شما خوشم نمیآید، اما من به مرگ شما حکم نمیکنم. پس به من بگوئید چه کسی به خدا نزدیکتراست. من از آیتاللهها هم به خدا نزدیکترهستم».
فتوای قتلی که به وسیلهی آیتالله فاضل لنکرانی صادر شد چنین است: «چنین شخصی چنانچه مسلمانزاده باشد با اعترافات مذکور #مرتد است و چنانچه #کافر بوده از مصادیق سابالنبی است و در هر صورت بر فرض چنین اعترافاتی قتل او بر هر کس که به او دسترسی داشته باشد لازم است. مسئول روزنامهی مذکور که چنین افکار و عقایدی را با علم و توجه منتشر میکند نیز مشمول همان حکم است.»
این فتوای قتل نویسندهی اهل جمهوری آذربایجان، رافق تقی است. این فتوا در چهارم آذرماه ۱۳۸۵ صادر شد که در آن صراحتا دستور #قتل این #نویسنده داده شده است.
پس از صدور این فتوا زندگی رافق تقی با مشکلات عدیدهای مواجه شد. یکی از دوستان نزدیک رافق تقی میگوید: «آخرین دیدار ما در قهوهخانهای نزدیکی مجسمهی آنا سلطانوا در گنجلیک بود. او تعریف میکرد کلا زندگی برای او سخت بوده اما پرانرژی کار میکرد.
بعد از #فتوا دستگیر شد و ۲ سال حبس بود. پس از آزادی هم که هر وقت مقاله مینوشت با موجی از توهین و تحقیر دینداران رادیکال مواجه بود. خودش پیشبینی میکرد روزی احتمالا به جان او سوء قصد کنند و دغدغهی #ترور داشت. اما آزادانه و بدون هراس کار و فعالیت میکرد».
رافق تقی به دلیل انتشار مطلبی از سوی دادگاهی در #آذربایجان به اتهام «تفرقهی مذهبی» مجرم شناخته شد و به دو سال زندان محکوم شد. رافق تقی در مقالهای با عنوان «ما و اروپا» در نشریهی «صنعت» به سردبیری سمیر صداقت انتقاداتی را متوجه دین اسلام کرده بود و آن را اصولی ریاکارانه دانسته بود و همچنین در مورد روحانیت در جهان اسلام نوشته بود که #روحانیت در جهان اسلام صرفا عبارت از افزایش ممنوعیتها و عقبافتادگیها و تکمیل تدریجی آنها است.
.
پس از این #فتوای_مذهبی #رافق_تقی مورد حملات چاقو قرار گرفت و پس از چهار روز بستریشدن در بیمارستان در روز چهارشنبه دوم آذرماه سال ۱۳۹۰ در بیمارستانی در باکو درگذشت.
رافق تقی، در پنجم اوت ۱۹۵۰ در روستای «حوش جپانلی» در جمهوری آذربایجان به دنیا آمد. او از دانشگاه علوم پزشکی آذربایجان فارغالتحصیل شد و به عنوان پزشک در مناطق روستایی کشور خدمت میکرد. او پس از تحصیلات در رشتهی کاردیولوژی یا قلب و عروق به تحصیل ادامه داد و از آکادمی پزشکی مسکو فارغالتحصیل شد و از سال ۱۹۹۰ در بخش خدمات بیمارستان باکو به کار مشغول شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/L4ITuE
برای دانستن بیشتر در مورد وضعیت اقلیتها و همینطور خداناباوران در ایران این برنامه دیدنی است:
https://goo.gl/Du1W0q
@Tavaana_Tavaanatech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. رافق تقی نویسندهای که با فتوای آیتالله لنکرانی به قتل رسید رافق تقی، قتل بر اساس یک فتوا رافق تقی: «هفت آیتالله برای مرگ من فتوا دادهاند. برخی از آنها دار فانی را وداع گفتند. اینان که به اصطلاح خادمان دین هم هستند و بنام دین فتوای قتل دیگران را صادر…
یادی از احمد محمود به مناسبت سالگرد درگذشت او
«به گمان من نویسنده باید آدمهای داستانش را بشناسد، گفته میشود که نویسنده هم خالق و هم شارح زندگی آدمهای داستان است، من فکر میکنم اگر نویسنده آدمهای داستانش را نشناسد، یگ جایی لنگ خواهد زد. اشخاص از حرکت بازمیمانند و آنوقت نویسنده ناچار میشود جعل کند- حرفها را و حرکتها را- و وقتی جعل شد، دیگر آن آدم خودش نیست، کس دیگری است که نویسنده او را نشناخته است و خواننده هم باورش نمیکند..»
احمد محمود در گفتوگو با لیلی گلستان میگوید که پس از انقلاب به اصرار خودش بازخرید شد و خانهنشین تا شاید به «درد درمانناپذیری که همهی عمر» با او بود سامان بدهد.
محمود در سال ۱۳۴۵ نوشتن معروفترین اثر خود «همسایهها» را آغاز کرد. «دقیقا اردیبهشت چهل و پنج». پس از نوشتن همسایهها به گفته محمود کسی حاضر به انتشار رمان همسایهها نبود چرا که میگفتند رمان حجیمی است.
«استقبال از همسایهها موجب شد که فکر کنم وارد مرحلهی تازهای در داستاننویسی شدهام. حس کردم که مسئولیتم بیشتر شده است، باید به داستان و داستاننویسی به صورت امری جدیتر نگاه کنم و جدیتر بنویسم.»
چاپ رمان معروف احمد محمود یعنی «همسایهها» پس از انقلاب اسلامی ممنوع شد و هیچگاه اجازهی انتشار نیافت. احمد محمود در اواخر عمرش دچار تنگی نفس شدید شد و سرانجام در دوازدهم مهرماه ۱۳۸۱ به دنبال دنبال یک دورهی طولانی بیماری ریوی در بیمارستان مهراد تهران درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/2H7jnv
آثار بسیاری از نویسندگان با ممیزی کتاب در جمهوری اسلامی یا تغییر یافت یا دیگر منتشر نشد. حکومت نویسندگان زیادی را از انتشار آثارشان محروم کرد، در این میان شهروندان چگونه میتوانند از نویسندگان حمایت کنند؟ چگونه میتوان سد سانسور را شکست؟
#ادبیات #احمد_محمود #نویسنده #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«به گمان من نویسنده باید آدمهای داستانش را بشناسد، گفته میشود که نویسنده هم خالق و هم شارح زندگی آدمهای داستان است، من فکر میکنم اگر نویسنده آدمهای داستانش را نشناسد، یگ جایی لنگ خواهد زد. اشخاص از حرکت بازمیمانند و آنوقت نویسنده ناچار میشود جعل کند- حرفها را و حرکتها را- و وقتی جعل شد، دیگر آن آدم خودش نیست، کس دیگری است که نویسنده او را نشناخته است و خواننده هم باورش نمیکند..»
احمد محمود در گفتوگو با لیلی گلستان میگوید که پس از انقلاب به اصرار خودش بازخرید شد و خانهنشین تا شاید به «درد درمانناپذیری که همهی عمر» با او بود سامان بدهد.
محمود در سال ۱۳۴۵ نوشتن معروفترین اثر خود «همسایهها» را آغاز کرد. «دقیقا اردیبهشت چهل و پنج». پس از نوشتن همسایهها به گفته محمود کسی حاضر به انتشار رمان همسایهها نبود چرا که میگفتند رمان حجیمی است.
«استقبال از همسایهها موجب شد که فکر کنم وارد مرحلهی تازهای در داستاننویسی شدهام. حس کردم که مسئولیتم بیشتر شده است، باید به داستان و داستاننویسی به صورت امری جدیتر نگاه کنم و جدیتر بنویسم.»
چاپ رمان معروف احمد محمود یعنی «همسایهها» پس از انقلاب اسلامی ممنوع شد و هیچگاه اجازهی انتشار نیافت. احمد محمود در اواخر عمرش دچار تنگی نفس شدید شد و سرانجام در دوازدهم مهرماه ۱۳۸۱ به دنبال دنبال یک دورهی طولانی بیماری ریوی در بیمارستان مهراد تهران درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/2H7jnv
آثار بسیاری از نویسندگان با ممیزی کتاب در جمهوری اسلامی یا تغییر یافت یا دیگر منتشر نشد. حکومت نویسندگان زیادی را از انتشار آثارشان محروم کرد، در این میان شهروندان چگونه میتوانند از نویسندگان حمایت کنند؟ چگونه میتوان سد سانسور را شکست؟
#ادبیات #احمد_محمود #نویسنده #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
توانا
یادی از احمد محمود
احمد اعطا با نام ادبی احمد محمود، نویسنده معاصر چهارم دی ماه ۱۳۱۰ در شهر اهواز از پدر و مادری دزفولی به دنیا آمد. او بیشتر خودش را دزفولی میدانست؛ چرا که پدر و مادرش زاده آنجا بودند. در برخی
“وطن”
درختان با چشمانی سبز
کبوتران با کفنهایی سفید
و تو با گونههایی سرخ!
وطنم!
تابوت خورشید
اینگونه از شانههای آسمان
بالا میافتد!
بکتاش آبتین
سوال اساسی این است که اصولاً چرا باید یک نویسنده زندانی شود؟ چرا نباید حق آزادی بیان در این کشور به رسمیت شمرده شود؟
برای جلوگیری از تکرار فاجعه کشتهشدن زندانیانی همچون بکتاش آبتین، یک کمپین منسجم و متحد از همه گروههای اجتماعی به خصوص وکلا و حقوقدانها، دانشجویان، معلمان، نویسندگان، کارگران و... باید شکل بگیرد که خواستار رعایت آزادی بیان شوند و «مرگ» زندانیان همچون قتلهای زنجیرهای و در تداوم آن یک «جنایت» تلقی گردد
#بکتاش_آبتین #بکتاش #نویسنده #جنایت #زندانی #شعر #شاعر #زندانی_سیاسی #آزادی #سینما #وطن #نه_به_جمهوری_اسلامی
#یاری_حقوقی_توانا
طرح از محمد یاوری
@Tavaana_TavaanaTech
درختان با چشمانی سبز
کبوتران با کفنهایی سفید
و تو با گونههایی سرخ!
وطنم!
تابوت خورشید
اینگونه از شانههای آسمان
بالا میافتد!
بکتاش آبتین
سوال اساسی این است که اصولاً چرا باید یک نویسنده زندانی شود؟ چرا نباید حق آزادی بیان در این کشور به رسمیت شمرده شود؟
برای جلوگیری از تکرار فاجعه کشتهشدن زندانیانی همچون بکتاش آبتین، یک کمپین منسجم و متحد از همه گروههای اجتماعی به خصوص وکلا و حقوقدانها، دانشجویان، معلمان، نویسندگان، کارگران و... باید شکل بگیرد که خواستار رعایت آزادی بیان شوند و «مرگ» زندانیان همچون قتلهای زنجیرهای و در تداوم آن یک «جنایت» تلقی گردد
#بکتاش_آبتین #بکتاش #نویسنده #جنایت #زندانی #شعر #شاعر #زندانی_سیاسی #آزادی #سینما #وطن #نه_به_جمهوری_اسلامی
#یاری_حقوقی_توانا
طرح از محمد یاوری
@Tavaana_TavaanaTech
جمعی از هنرمندان و نویسندگان ایرانی در تبعید، در حمایت از اعتراضات مردم در جایجای ایران و همراهی با ستمدیدگان در آبادان، پیامی برای نیروهای سرکوب در جمهوریاسلامی، و همچنین سران کشورهای اروپایی بیانیهای صادر کردند.
در بخشی از این پیام چنین آمده است:
«به شما سرکوبگران و سپاهیان شر!
سرانجام روزی خواهد رسید که نیش بیکفایتی رژیمی که به آن خدمت میکنید، جان و تن شما و خانوادهتان را نیز زهرآگین کند، اما بدانید که پشیمانی دیرهنگام نوشداروی پس از مرگ سهراب است. پیش از آن که آتش خشم مردم جان به لب آمده یا سردی شمشیر عدالتخانههای دادخواهانه، دامنگیرتان شود، به صفوف مردم بپیوندید و اسلحهها را زمین بگذارید. از یاد نبرید امروز یافتن نام و نشان هر کدام از شما، برای دادخواهان، و دادگاههای بینالمللی کاری بس آسان است، آنچنان که با گذشت یک قرن منشیها و آجودانهای حکومت نازی آلمان، به دست عدالت سپرده شدند.»
#سلبریتی #هنرمند #نویسنده #بیانیه #اعتراضات_سراسری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در بخشی از این پیام چنین آمده است:
«به شما سرکوبگران و سپاهیان شر!
سرانجام روزی خواهد رسید که نیش بیکفایتی رژیمی که به آن خدمت میکنید، جان و تن شما و خانوادهتان را نیز زهرآگین کند، اما بدانید که پشیمانی دیرهنگام نوشداروی پس از مرگ سهراب است. پیش از آن که آتش خشم مردم جان به لب آمده یا سردی شمشیر عدالتخانههای دادخواهانه، دامنگیرتان شود، به صفوف مردم بپیوندید و اسلحهها را زمین بگذارید. از یاد نبرید امروز یافتن نام و نشان هر کدام از شما، برای دادخواهان، و دادگاههای بینالمللی کاری بس آسان است، آنچنان که با گذشت یک قرن منشیها و آجودانهای حکومت نازی آلمان، به دست عدالت سپرده شدند.»
#سلبریتی #هنرمند #نویسنده #بیانیه #اعتراضات_سراسری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
جمعی از هنرمندان و نویسندگان ایرانی در تبعید، در حمایت از اعتراضات مردم در جایجای ایران و همراهی با ستمدیدگان در آبادان، پیامی برای نیروهای سرکوب در جمهوریاسلامی، و همچنین سران کشورهای اروپایی بیانیهای صادر کردند.
در بخشی از این پیام چنین آمده است:
«به شما سرکوبگران و سپاهیان شر!
سرانجام روزی خواهد رسید که نیش بیکفایتی رژیمی که به آن خدمت میکنید، جان و تن شما و خانوادهتان را نیز زهرآگین کند، اما بدانید که پشیمانی دیرهنگام نوشداروی پس از مرگ سهراب است. پیش از آن که آتش خشم مردم جان به لب آمده یا سردی شمشیر عدالتخانههای دادخواهانه، دامنگیرتان شود، به صفوف مردم بپیوندید و اسلحهها را زمین بگذارید. از یاد نبرید امروز یافتن نام و نشان هر کدام از شما، برای دادخواهان، و دادگاههای بینالمللی کاری بس آسان است، آنچنان که با گذشت یک قرن منشیها و آجودانهای حکومت نازی آلمان، به دست عدالت سپرده شدند.»
#سلبریتی #هنرمند #نویسنده #بیانیه #اعتراضات_سراسری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در بخشی از این پیام چنین آمده است:
«به شما سرکوبگران و سپاهیان شر!
سرانجام روزی خواهد رسید که نیش بیکفایتی رژیمی که به آن خدمت میکنید، جان و تن شما و خانوادهتان را نیز زهرآگین کند، اما بدانید که پشیمانی دیرهنگام نوشداروی پس از مرگ سهراب است. پیش از آن که آتش خشم مردم جان به لب آمده یا سردی شمشیر عدالتخانههای دادخواهانه، دامنگیرتان شود، به صفوف مردم بپیوندید و اسلحهها را زمین بگذارید. از یاد نبرید امروز یافتن نام و نشان هر کدام از شما، برای دادخواهان، و دادگاههای بینالمللی کاری بس آسان است، آنچنان که با گذشت یک قرن منشیها و آجودانهای حکومت نازی آلمان، به دست عدالت سپرده شدند.»
#سلبریتی #هنرمند #نویسنده #بیانیه #اعتراضات_سراسری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عباس معروفی، نویسنده سرشناس ایرانی، بعد از مدتها درگیری با بیماری سرطان، در کشور آلمان درگذشت.
عباس معروفی (زاده ۲۷ اردیبهشت ۱۳۳۶ تهران) رماننویس، نمایشنامهنویس، شاعر، ناشر و روزنامهنگار معاصر ایرانی مقیم آلمان بود.
او فعالیت ادبی خود را زیر نظر هوشنگ گلشیری و محمدعلی سپانلو و سیمین دانشور آغاز کرد و در دهه شصت با چاپ رمان سمفونی مردگان در عرصه ادبیات ایران به شهرت رسید.
معروفی که با رمان «سمفونی مردگان» شناخته میشود، «سال بلوا»، «برای پیکر فرهاد» و نیز «فریدون سهپسر داشت»، هم تحسین شده است.
در کارنامه معروفی، سردبیری مجله فرهنگی-ادبی-اجتماعی گردون دیده میشود که با رای دادگاه در دهه ۱۳۷۰ توقیف شد.
معروفی به خاطر موضعگیری علیه حکومت ایران بارها بازجویی شد و سرانجام تحت فشار سیاسی از ایران خارج شد و به آلمان رفت.
معروفی چند سال پیش با نوشته کوتاه زیر از ابتلای خود به سرطان خبر داده بود:
«سیمین دانشور به من گفت: "غصه یعنی سرطان! غصه نخوری یکوقت، معروفی!" و من غصه خوردم.»
ویدیوی کامل مصاحبه اختصاصی توانا با عباس معروفی را، که چند سال قبل انجام شده، در لینک زیر ببینید:
http://bit.ly/1Ka7muu
متن گفتگو در سایت توانا:
https://bit.ly/2TqLPXx
#عباس_معروفی #نویسنده #تبعید #سانسور #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
عباس معروفی، نویسنده سرشناس ایرانی، بعد از مدتها درگیری با بیماری سرطان، در کشور آلمان درگذشت.
عباس معروفی (زاده ۲۷ اردیبهشت ۱۳۳۶ تهران) رماننویس، نمایشنامهنویس، شاعر، ناشر و روزنامهنگار معاصر ایرانی مقیم آلمان بود.
او فعالیت ادبی خود را زیر نظر هوشنگ گلشیری و محمدعلی سپانلو و سیمین دانشور آغاز کرد و در دهه شصت با چاپ رمان سمفونی مردگان در عرصه ادبیات ایران به شهرت رسید.
معروفی که با رمان «سمفونی مردگان» شناخته میشود، «سال بلوا»، «برای پیکر فرهاد» و نیز «فریدون سهپسر داشت»، هم تحسین شده است.
در کارنامه معروفی، سردبیری مجله فرهنگی-ادبی-اجتماعی گردون دیده میشود که با رای دادگاه در دهه ۱۳۷۰ توقیف شد.
معروفی به خاطر موضعگیری علیه حکومت ایران بارها بازجویی شد و سرانجام تحت فشار سیاسی از ایران خارج شد و به آلمان رفت.
معروفی چند سال پیش با نوشته کوتاه زیر از ابتلای خود به سرطان خبر داده بود:
«سیمین دانشور به من گفت: "غصه یعنی سرطان! غصه نخوری یکوقت، معروفی!" و من غصه خوردم.»
ویدیوی کامل مصاحبه اختصاصی توانا با عباس معروفی را، که چند سال قبل انجام شده، در لینک زیر ببینید:
http://bit.ly/1Ka7muu
متن گفتگو در سایت توانا:
https://bit.ly/2TqLPXx
#عباس_معروفی #نویسنده #تبعید #سانسور #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech