دانشآموزان مدرسهای در حومه تبریز
حسرت دیدن رایانه از نزدیک
goo.gl/Iy6JBR
«ما آرزو داریم رایانه را از نزدیک ببینیم و به آن دست بزنیم.»
این را پسر نوجوانی که دانشآموز پایه ششم ابتدایی یکی از روستاهای محروم آذربایجان شرقی است میگوید و با همان لهجه آذریاش ادامه میدهد: «کتابی به اسم کار و فناوری داریم که در آن باید کار با رایانه را یاد بگیریم، اما معلم مدرسه، عکس صفحه کلید و تلویزیونش را روی تخته سیاه میکشد.» این را میگوید، به امید اینکه چیزی که خواهم نوشت، مدرسهاش را صاحب یک رایانه واقعی کند. مدرسهاش در روستایی در فاصله یک ساعته تبریز میان تپهماهورهای پوشیده از برف، زیبا به نظر میرسد. اما راهی که ما را به این روستا و روستاهای اطراف رسانده، چندان زیبا نیست و گاهی حتی چهره زشتش را به مسافران گیر افتاده در برف نشان میدهد. زنگ خورده و هجوم بچهها به حیاط خاکی مدرسه که با برف پوشانده شده، مثل هر مدرسه دیگری است.
۴۵ دانشآموز دختر و پسر ابتدایی با سه معلم، دور از هیاهوهای شهر و البته محروم از امکانات، در این مدرسه درس میخوانند. لپهای گلی بچههای روستا که در سفیدی برف انگار بیشتر توی چشم میآید، همهچیز را مرتب نشان میدهد اما، زینب که به سختی در حیاط حرکت میکند و محمد که به سختی میبیند و شلوارهای پاره خیلیهای دیگر، این جلوه مرتب را کمی آشفته میکند. دخترک ریزجثه است و نیمی از بدنش انگار فلج شده است. اسمش را میگوید، اما متوجه حرفهایش نمیشوم. یکی از پسربچهها که از قرار قوم و خویش اوست، توضیح میدهد که زینب هنگام تولد مشکلی پیدا کرده و الان هم لخته خونی توی سرش دارد و همین باعث این مشکلات شده است.
مشکلی که یکی از معلمهای مدرسه توضیح میدهد که اگر عمل جراحی انجام شود حل میشود و زندگی برای زینب اینقدر سخت نخواهد بود. اما اینجا انگار به ازای هر کیلومتری که از مرکز دور شده از یادها هم رفته. یکی از اهالی روستا توضیح میدهد که اغلب در زمانهایی که برف میبارد اکثر راههای روستایی مسدود است، مثلا دو روز پیش در این شهرستان به خاطر بارش برف راه ارتباطی ۱۷۵روستا مسدود بود. او ادامه میدهد: «قبلها اگر در زمستان خانمی میخواست وضع حمل کند توی راه میمرد، دقیقا پنج سال پیش من خودم شاهد فوت یک تازهعروس به خاطر مسدودی راه روستا بودم. اما الان طی یکی دوسال سعی شده با کمک هلالاحمر کمکهایی در این زمینه صورت بگیرد.» این را که میگوید دلیل مشکل زینب هنگام تولد را متوجه میشوم. روستا خانه بهداشت هم دارد، اما متخصص و پرستاری در آن نیست.
تنها یک دیپلمه آموزش دیده است که کارهای ابتدایی بهداشتی اهالی را انجام میدهد. وضعیت روستاهای مجاور از این هم بدتر است و حتی همین خانه بهداشت هم در آن وجود ندارد.
در روستای مجاور در دمایی پنج درجه زیر صفر کلاس با بخاری نفتی کوچکی گرم میشود و یکی از بچهها خواهش میکند تا وضعیت پسربچهای که چند وقتی است فکش در حال رشد غیرطبیعی است و قدرت تکلمش را از دست داده ببینیم، تا شاید بتوانیم به او کمکی بکنیم.
یکی از ساکنان روستا میگوید: «یک سال است که بیمارستان شهرستان افتتاح شده اما فقط یک دکتر عمومی دارد. یک دکتر داخلی که از ساعت ۸ صبح تا ۲ بعدازظهر ویزیت میکند. برای بیماریهای دیگر به شهر میانه تبریز یا تهران مراجعه میکنند. خب اینجا خانوادهها فقیر هستند و تنها یکی دو خانواده در پوشش کمیته امداد هستند. تازه کمکهای آنها هم چندان موثر نیست و به امور اولیه زندگیشان هم نمیرسد.»
روزنامه فرهیختگان
سعیده علیپور
پی نوشت:
چندی پیش درباره مشکلات یک مستخدم مدرسه که از معلولیت و فقر رنج می برد و توانایی تهیه ویلچر مناسب را نداشت مطلبی به نقل از یک خبرگزاری گذاشته بودیم. یکی از همراهان توانا جستجو کرد و آن فرد را پیدا کرد و برایش ویلچر خرید و با بهزیستی و کمیته امداد هم برای خدمات بیشتر صحبت کرد.
آیا کسی هست که برای این مدرسه محروم یک کامپیوتر برای آموزش به کودکان هدیه بدهد؟
مطالب مرتبط:
حقوق کودک و نوجوان: از تولد تا هجده سالگی
http://bit.ly/1fGyUup
کتابچه اختصاصی توانا برای آموزش مدرسان
http://bit.ly/2dqv5sc
تغییرات نظام آموزشی ایران پس از انقلاب- سعید پیوندی
http://bit.ly/1HP1h1c
لینک ویدیو در صفحه اینستاگرام «نصرنیوز»:
http://bit.ly/2i9MWsS
عدالت برای کودکان و نوجوانان - حسین رییسی
https://goo.gl/MbSQUp
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
حسرت دیدن رایانه از نزدیک
goo.gl/Iy6JBR
«ما آرزو داریم رایانه را از نزدیک ببینیم و به آن دست بزنیم.»
این را پسر نوجوانی که دانشآموز پایه ششم ابتدایی یکی از روستاهای محروم آذربایجان شرقی است میگوید و با همان لهجه آذریاش ادامه میدهد: «کتابی به اسم کار و فناوری داریم که در آن باید کار با رایانه را یاد بگیریم، اما معلم مدرسه، عکس صفحه کلید و تلویزیونش را روی تخته سیاه میکشد.» این را میگوید، به امید اینکه چیزی که خواهم نوشت، مدرسهاش را صاحب یک رایانه واقعی کند. مدرسهاش در روستایی در فاصله یک ساعته تبریز میان تپهماهورهای پوشیده از برف، زیبا به نظر میرسد. اما راهی که ما را به این روستا و روستاهای اطراف رسانده، چندان زیبا نیست و گاهی حتی چهره زشتش را به مسافران گیر افتاده در برف نشان میدهد. زنگ خورده و هجوم بچهها به حیاط خاکی مدرسه که با برف پوشانده شده، مثل هر مدرسه دیگری است.
۴۵ دانشآموز دختر و پسر ابتدایی با سه معلم، دور از هیاهوهای شهر و البته محروم از امکانات، در این مدرسه درس میخوانند. لپهای گلی بچههای روستا که در سفیدی برف انگار بیشتر توی چشم میآید، همهچیز را مرتب نشان میدهد اما، زینب که به سختی در حیاط حرکت میکند و محمد که به سختی میبیند و شلوارهای پاره خیلیهای دیگر، این جلوه مرتب را کمی آشفته میکند. دخترک ریزجثه است و نیمی از بدنش انگار فلج شده است. اسمش را میگوید، اما متوجه حرفهایش نمیشوم. یکی از پسربچهها که از قرار قوم و خویش اوست، توضیح میدهد که زینب هنگام تولد مشکلی پیدا کرده و الان هم لخته خونی توی سرش دارد و همین باعث این مشکلات شده است.
مشکلی که یکی از معلمهای مدرسه توضیح میدهد که اگر عمل جراحی انجام شود حل میشود و زندگی برای زینب اینقدر سخت نخواهد بود. اما اینجا انگار به ازای هر کیلومتری که از مرکز دور شده از یادها هم رفته. یکی از اهالی روستا توضیح میدهد که اغلب در زمانهایی که برف میبارد اکثر راههای روستایی مسدود است، مثلا دو روز پیش در این شهرستان به خاطر بارش برف راه ارتباطی ۱۷۵روستا مسدود بود. او ادامه میدهد: «قبلها اگر در زمستان خانمی میخواست وضع حمل کند توی راه میمرد، دقیقا پنج سال پیش من خودم شاهد فوت یک تازهعروس به خاطر مسدودی راه روستا بودم. اما الان طی یکی دوسال سعی شده با کمک هلالاحمر کمکهایی در این زمینه صورت بگیرد.» این را که میگوید دلیل مشکل زینب هنگام تولد را متوجه میشوم. روستا خانه بهداشت هم دارد، اما متخصص و پرستاری در آن نیست.
تنها یک دیپلمه آموزش دیده است که کارهای ابتدایی بهداشتی اهالی را انجام میدهد. وضعیت روستاهای مجاور از این هم بدتر است و حتی همین خانه بهداشت هم در آن وجود ندارد.
در روستای مجاور در دمایی پنج درجه زیر صفر کلاس با بخاری نفتی کوچکی گرم میشود و یکی از بچهها خواهش میکند تا وضعیت پسربچهای که چند وقتی است فکش در حال رشد غیرطبیعی است و قدرت تکلمش را از دست داده ببینیم، تا شاید بتوانیم به او کمکی بکنیم.
یکی از ساکنان روستا میگوید: «یک سال است که بیمارستان شهرستان افتتاح شده اما فقط یک دکتر عمومی دارد. یک دکتر داخلی که از ساعت ۸ صبح تا ۲ بعدازظهر ویزیت میکند. برای بیماریهای دیگر به شهر میانه تبریز یا تهران مراجعه میکنند. خب اینجا خانوادهها فقیر هستند و تنها یکی دو خانواده در پوشش کمیته امداد هستند. تازه کمکهای آنها هم چندان موثر نیست و به امور اولیه زندگیشان هم نمیرسد.»
روزنامه فرهیختگان
سعیده علیپور
پی نوشت:
چندی پیش درباره مشکلات یک مستخدم مدرسه که از معلولیت و فقر رنج می برد و توانایی تهیه ویلچر مناسب را نداشت مطلبی به نقل از یک خبرگزاری گذاشته بودیم. یکی از همراهان توانا جستجو کرد و آن فرد را پیدا کرد و برایش ویلچر خرید و با بهزیستی و کمیته امداد هم برای خدمات بیشتر صحبت کرد.
آیا کسی هست که برای این مدرسه محروم یک کامپیوتر برای آموزش به کودکان هدیه بدهد؟
مطالب مرتبط:
حقوق کودک و نوجوان: از تولد تا هجده سالگی
http://bit.ly/1fGyUup
کتابچه اختصاصی توانا برای آموزش مدرسان
http://bit.ly/2dqv5sc
تغییرات نظام آموزشی ایران پس از انقلاب- سعید پیوندی
http://bit.ly/1HP1h1c
لینک ویدیو در صفحه اینستاگرام «نصرنیوز»:
http://bit.ly/2i9MWsS
عدالت برای کودکان و نوجوانان - حسین رییسی
https://goo.gl/MbSQUp
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. #دانش_آموزان مدرسهای در حومه #تبریز حسرت دیدن #رایانه از نزدیک «ما آرزو داریم رایانه را از نزدیک ببینیم و به آن دست بزنیم.» این را پسر نوجوانی که #دانش_آموز پایه ششم ابتدایی یکی از روستاهای محروم #آذربایجان_شرقی است میگوید و با همان لهجه آذریاش ادامه…
مدرسه کپری روستای انور آباد – بلوچستان
کمپین فعالین بلوچ- روستای انور آباد از دهستان ایرافشان و از بخش مرزی اشار است.بیش از ۳۰ خانواده در این روستا ساکن هستند و حدود چهل دانش آموز در پایه اول و دوم ابتدایی مشغول به تحصیلند و دلیل آن این است که تنها دو سال است که معلم به روستا میرود. اهالی روستا ،کپری که قبلا به عنوان انبار استفاده میشده را تبدیل به مدرسه کرده اند . شوق آموختن برای این بچه ها سختیهای تحصیل در این انبار کپری روستا را ساده میکند.
از تلگرام کمپین بلوچ
goo.gl/Wauit3
مطالب مرتبط:
#نظام_آموزشی ایران
http://bit.ly/1kflAOr
دستنامه شیوه های #تدریس در #آموزش_شهروندی
http://bit.ly/2bKLPJG
عدالت برای کودکان و نوجوانان
https://goo.gl/MbSQUp
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
کمپین فعالین بلوچ- روستای انور آباد از دهستان ایرافشان و از بخش مرزی اشار است.بیش از ۳۰ خانواده در این روستا ساکن هستند و حدود چهل دانش آموز در پایه اول و دوم ابتدایی مشغول به تحصیلند و دلیل آن این است که تنها دو سال است که معلم به روستا میرود. اهالی روستا ،کپری که قبلا به عنوان انبار استفاده میشده را تبدیل به مدرسه کرده اند . شوق آموختن برای این بچه ها سختیهای تحصیل در این انبار کپری روستا را ساده میکند.
از تلگرام کمپین بلوچ
goo.gl/Wauit3
مطالب مرتبط:
#نظام_آموزشی ایران
http://bit.ly/1kflAOr
دستنامه شیوه های #تدریس در #آموزش_شهروندی
http://bit.ly/2bKLPJG
عدالت برای کودکان و نوجوانان
https://goo.gl/MbSQUp
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
.
#مدرسه_کپری روستای انور آباد – #بلوچستان
.
کمپین فعالین بلوچ- روستای انور آباد از دهستان ایرافشان و از #بخش_مرزی_اشار است.بیش از ۳۰ خانواده در این روستا ساکن هستند و حدود چهل #دانش_آموز در پایه اول و دوم ابتدایی مشغول به تحصیلند و دلیل آن این است که تنها…
#مدرسه_کپری روستای انور آباد – #بلوچستان
.
کمپین فعالین بلوچ- روستای انور آباد از دهستان ایرافشان و از #بخش_مرزی_اشار است.بیش از ۳۰ خانواده در این روستا ساکن هستند و حدود چهل #دانش_آموز در پایه اول و دوم ابتدایی مشغول به تحصیلند و دلیل آن این است که تنها…
روستای مارین، بهشت گمشدهی کهگلیویه و بویراحمد
https://www.instagram.com/p/BPLCznXB_M7/
«کارت نکه ای میره م
امشو شومت نمیرم
زنکو بیلش ورداشت
جو و گنملش کاشت
مردکو هم رر وابی
ره و سوار خر وابی
سی او گنم و جویو
گسنه خوسی او شویو»
در ۳۶ کیلومتری شمال شهرستان گچساران روستایی است دیدنی که میتوان نام آن را به راستی «بهشت گمشده» گذاشت؛ نام این روستا «مارین» است.
این روستا یکی از روستاهای تاریخی ایران است؛ راه سلطنتی شوش به تختجمشید و بیشاپور از ۷ کیلومتری این روستا عبور میکند. بیشاپور یکی از شهرهای باستانی ایران است که در کازرون در استان فارس قرار گرفته است که در زمان ساسانیان ساخته شده، که امروز تنها ویرانهای از آن برجای مانده است. موقعیت روستای مارین در دورههای هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان سبب شده است که در این روستا قلعههای متعدد راهبانی وجود داشته باشد.
شرایط آب و هوا و همچنین شکل معماری و بافت تاریخی این روستا سبب شده است که بسیاریها از این روستا به عنوان «ماسولهی دوم» یاد کنند. این روستا نیز مانند ماسوله معماریاش به شکلی است که حیاط یک خانه مشرف میشود به پشتبام خانهی دیگر. در بیشتر خانههای این روستا از سنگ و خشت و گِل و آجر و تیرهای چوبی استفاده میشود. خانهباغهای روستا زیبایی ِ این روستای تاریخی را دو چندان کرده است. چشمههای مارین که از دل زمین میجوشند وجود باغستانهای زیبا و گردشگاهی را موجب شده است. آبوهوای «مارین» در فصل بهار و پائیز ملایم و روحنواز است اما تابستانهای گرم و زمستانهای سرد و خشک دارد. مردم این روستا به گویش دیلی صحبت میکنند که گویش مشترک روستاهای دیل و مارین و شهرستان سپیدان است.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1FrlkVz
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
https://www.instagram.com/p/BPLCznXB_M7/
«کارت نکه ای میره م
امشو شومت نمیرم
زنکو بیلش ورداشت
جو و گنملش کاشت
مردکو هم رر وابی
ره و سوار خر وابی
سی او گنم و جویو
گسنه خوسی او شویو»
در ۳۶ کیلومتری شمال شهرستان گچساران روستایی است دیدنی که میتوان نام آن را به راستی «بهشت گمشده» گذاشت؛ نام این روستا «مارین» است.
این روستا یکی از روستاهای تاریخی ایران است؛ راه سلطنتی شوش به تختجمشید و بیشاپور از ۷ کیلومتری این روستا عبور میکند. بیشاپور یکی از شهرهای باستانی ایران است که در کازرون در استان فارس قرار گرفته است که در زمان ساسانیان ساخته شده، که امروز تنها ویرانهای از آن برجای مانده است. موقعیت روستای مارین در دورههای هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان سبب شده است که در این روستا قلعههای متعدد راهبانی وجود داشته باشد.
شرایط آب و هوا و همچنین شکل معماری و بافت تاریخی این روستا سبب شده است که بسیاریها از این روستا به عنوان «ماسولهی دوم» یاد کنند. این روستا نیز مانند ماسوله معماریاش به شکلی است که حیاط یک خانه مشرف میشود به پشتبام خانهی دیگر. در بیشتر خانههای این روستا از سنگ و خشت و گِل و آجر و تیرهای چوبی استفاده میشود. خانهباغهای روستا زیبایی ِ این روستای تاریخی را دو چندان کرده است. چشمههای مارین که از دل زمین میجوشند وجود باغستانهای زیبا و گردشگاهی را موجب شده است. آبوهوای «مارین» در فصل بهار و پائیز ملایم و روحنواز است اما تابستانهای گرم و زمستانهای سرد و خشک دارد. مردم این روستا به گویش دیلی صحبت میکنند که گویش مشترک روستاهای دیل و مارین و شهرستان سپیدان است.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1FrlkVz
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
.
#روستای_مارین، بهشت گمشدهی #کهگلیویه و #بویراحمد .
«کارت نکه ای میره م
امشو شومت نمیرم
زنکو بیلش ورداشت
جو و گنملش کاشت
مردکو هم رر وابی
ره و سوار خر وابی
سی او گنم و جویو
گسنه خوسی او شویو»
در ۳۶ کیلومتری شمال شهرستان #گچساران روستایی است دیدنی که میتوان…
#روستای_مارین، بهشت گمشدهی #کهگلیویه و #بویراحمد .
«کارت نکه ای میره م
امشو شومت نمیرم
زنکو بیلش ورداشت
جو و گنملش کاشت
مردکو هم رر وابی
ره و سوار خر وابی
سی او گنم و جویو
گسنه خوسی او شویو»
در ۳۶ کیلومتری شمال شهرستان #گچساران روستایی است دیدنی که میتوان…
آقا عبدالحسین زندگی میبافد...
goo.gl/LI6pVf
انگشتانی که رنگها را میبیند.
من و تو آن را یک سبد ساده میبینیم؛ نه بیشتر و نه کمتر و نمیدانیم یک نفر مثل «آقا عبدالحسین» سالهای سال است با چشمانی که چیزی جز سیاهی نمیبینند، صبح به صبح بوتههای بیدمشک را به هم میبافد تا روز و روزگارش پاک و حلال بگذرد.
«چهار ده» یکی از روستاهای کوچک ایران است که در بیرجند جا خوش کرده. مردمش پاک و سادهاند و روزی همهشان از راه سبدبافی تامین میشود. چهار ده جمعیت چندانی ندارد و هیچ جوانی هم در این روستا زندگی نمیکند. حال مردم چهار ده خوب است اما همهشان چشم به راه تازهواردی هستند که از آنها سبد بخرد.
آقا عبدالحسین یکی از اهالی قدیمی روستای چهار ده است. او از دو سالگی به طور کامل نابینا شده و از همان سالهای جوانیاش از راه حصیربافی زندگی میکند. کارش این است. بهار که میشود بزند به کوه تا بوتههای بیدمشک را بچیند و آماده شود برای روزهای پرکار. بعدش هم مینشیند و بیدمشکها را یکییکی لمس و روی هم عمود میکند و زیر لب صلوات میفرستد به امید یک زندگی پربرکت.
درست است که چشمانش نمیبینند اما او خیلی خوب بلد است سبدهایش را با ساقه بید قرمز تزئین کند تا خریدار بیشتری داشته باشند. بید و گز و بیدمشک را با لمسکردن از هم تشخیص میدهد و خوب که شاخ و برگ اضافیشان را گرفت، شروع میکند به بافتن و بافتن.
درآمد آقا عبدالحسین زیاد نیست؛ اما خودش میگوید که راضیست. هرسبد را 6 هزارتومان میفروشد و معتقد است خارجیها بیشتر طرفدار سبدهایش هستند.
سبدبافی آقا عبدالحسین در کنار همسرش
او حالا 89 ساله شده و توانایی این را ندارد که محصولاتش را برای فروش به شهر ببرد؛ اما همچنان به بوتههای بیرمق بیدمشک زندگی میدهد. او عادت کرده است منتظر بنشیند تا گردشگران برای تفریح گذرشان به چهار ده بیفتد و از او سبد بخرند.
این تصاویر را «رها صلاحی مقدم» (عکاس ایسنا در بیرجند) ثبت کرده است.
ایسنا - سهیلا صدیقی
عبدالحسین چهاردهی پیرمردی نابیناست از اهالی روستای چهارده بیرجند. او در کنار سایر هم ولایتی هایش که همه سبد می بافند، بیش از نیم قرن است که با انگشتانی که جای چشمانش نشسته سبد می بافد.
مطلب مرتبط:
عصای سفید در شهر سیاه
http://bit.ly/1vaUMSb
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/LI6pVf
انگشتانی که رنگها را میبیند.
من و تو آن را یک سبد ساده میبینیم؛ نه بیشتر و نه کمتر و نمیدانیم یک نفر مثل «آقا عبدالحسین» سالهای سال است با چشمانی که چیزی جز سیاهی نمیبینند، صبح به صبح بوتههای بیدمشک را به هم میبافد تا روز و روزگارش پاک و حلال بگذرد.
«چهار ده» یکی از روستاهای کوچک ایران است که در بیرجند جا خوش کرده. مردمش پاک و سادهاند و روزی همهشان از راه سبدبافی تامین میشود. چهار ده جمعیت چندانی ندارد و هیچ جوانی هم در این روستا زندگی نمیکند. حال مردم چهار ده خوب است اما همهشان چشم به راه تازهواردی هستند که از آنها سبد بخرد.
آقا عبدالحسین یکی از اهالی قدیمی روستای چهار ده است. او از دو سالگی به طور کامل نابینا شده و از همان سالهای جوانیاش از راه حصیربافی زندگی میکند. کارش این است. بهار که میشود بزند به کوه تا بوتههای بیدمشک را بچیند و آماده شود برای روزهای پرکار. بعدش هم مینشیند و بیدمشکها را یکییکی لمس و روی هم عمود میکند و زیر لب صلوات میفرستد به امید یک زندگی پربرکت.
درست است که چشمانش نمیبینند اما او خیلی خوب بلد است سبدهایش را با ساقه بید قرمز تزئین کند تا خریدار بیشتری داشته باشند. بید و گز و بیدمشک را با لمسکردن از هم تشخیص میدهد و خوب که شاخ و برگ اضافیشان را گرفت، شروع میکند به بافتن و بافتن.
درآمد آقا عبدالحسین زیاد نیست؛ اما خودش میگوید که راضیست. هرسبد را 6 هزارتومان میفروشد و معتقد است خارجیها بیشتر طرفدار سبدهایش هستند.
سبدبافی آقا عبدالحسین در کنار همسرش
او حالا 89 ساله شده و توانایی این را ندارد که محصولاتش را برای فروش به شهر ببرد؛ اما همچنان به بوتههای بیرمق بیدمشک زندگی میدهد. او عادت کرده است منتظر بنشیند تا گردشگران برای تفریح گذرشان به چهار ده بیفتد و از او سبد بخرند.
این تصاویر را «رها صلاحی مقدم» (عکاس ایسنا در بیرجند) ثبت کرده است.
ایسنا - سهیلا صدیقی
عبدالحسین چهاردهی پیرمردی نابیناست از اهالی روستای چهارده بیرجند. او در کنار سایر هم ولایتی هایش که همه سبد می بافند، بیش از نیم قرن است که با انگشتانی که جای چشمانش نشسته سبد می بافد.
مطلب مرتبط:
عصای سفید در شهر سیاه
http://bit.ly/1vaUMSb
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
.
آقا عبدالحسین زندگی میبافد... انگشتانی که رنگها را میبیند.
من و تو آن را یک سبد ساده میبینیم؛ نه بیشتر و نه کمتر و نمیدانیم یک نفر مثل «آقا عبدالحسین» سالهای سال است با چشمانی که چیزی جز سیاهی نمیبینند، صبح به صبح بوتههای بیدمشک را به هم میبافد…
آقا عبدالحسین زندگی میبافد... انگشتانی که رنگها را میبیند.
من و تو آن را یک سبد ساده میبینیم؛ نه بیشتر و نه کمتر و نمیدانیم یک نفر مثل «آقا عبدالحسین» سالهای سال است با چشمانی که چیزی جز سیاهی نمیبینند، صبح به صبح بوتههای بیدمشک را به هم میبافد…
آب نیست٬ روستا خالی شده است
روستای «حسینآباد» نزدیکی شهر «اراک» است، مدرسهاش بزرگ و محکم است با تعداد کلاسهایی که حالا برای جمعیت بچههای مدرسه زیاد هم هست و حیاطی که هر چند درخت و کفپوش ندارد، اما برای بازی به قدر کافی خوب هست. به نسبت بسیاری از روستاها که مدرسه ندارند و خیلی از مدرسههای روستایی که امکاناتی بسیار کمتر از این دارند، اوضاع مدرسه روستای حسینآباد آنقدرها هم بد نیست؛ اما این را هم نمیشد نادیده گرفت که مدرسه « کتابخانه» ندارد؛ یعنی نه جایی برای کتابخواندن، نه قفسهای برای نگهداشتن کتاب و نه حتی کتابهای مناسبی که به درد بچهها بخورد.
معیت روستای حسینآباد زمانی ترک روستا را شروع کرد که آب کم شد، قبل از آن مردم باغ انگور داشتند و کشاورزی، حالا با کمشدن آب، بیشتر باغها خشک شده و عده زیادی از مردم مهاجرت کردهاند. لیلا که خودش در همین مدرسه ابتدایی روستا درس خوانده میگوید: « زمان ما سه تا کلاس درس در مدرسه بود، بچهها بیشتر بودند، الان همه از روستا رفتهاند، برای همین یک کلاس درس بیشتر در مدرسه نیست، آنها هم که ماندهاند کمکم زمینهایشان را میفروشند و به شهر میروند، یا کارهای خدماتی میکنند یا کارهای آزاد دیگر، چارهای هم نیست، بالاخره روستا آب ندارد.»
با اینکه حسینآباد لولهکشی آب دارد، هنوز مقدار زیادی از آب آشامدینی مردم از چشمه وسط روستا تامین میشود. «فاطمه» دختر یکی از خانوادههای روستایی که در اراک زندگی میکند و برای آخر هفته به روستا آمده میگوید: « شیر آب فقط نیمساعت در روز آب دارد، چارهای نیست به غیر از این که بیاییم از چشمه آب برداریم، اگر دو سه روزی باران بیایید آب چشمه هم خوب است، اما باران که نیاید آب میشود یک باریکه. من و همسرم هم برای همین از روستا رفتیم، با اینکه این جا هوایش خیلی بهتر از اراک است اما نمیشود در آن زندگی کرد، نه کار هست نه آب، فقط پدر و مادرم اینجا ماندهاند که آخر هفتهها بیاییم سری به آنها بزنیم.»
اراک از نظر آلودگی هوا یکی از بدترین شهرهای ایران است؛ نیروگاه سیکل ترکیبی شازند، موقعیت جغرافیایی شهر و افزایش جمعیتش در چند سال گذشته باعث این آلودگی شده است. زمینهای رهاشده مردم حسینآباد را آنطور که اهالی روستا میگویند کسانی که وضع مالی بهتری دارند میخرند و خانههای ییلاقی میسازند، این است که در قسمت پایین بافت روستا، تعداد زیادی خانههای سپید با سقفهای قرمز و نارنجی شیروانی هست، با ساکنان آخر هفته به آخر هفته.
مدرسه روستا حالا یک کتابخانه کوچک برای خودش دارد، مینیبوس کتابخانه سیار کانون پرورش فکری هم همچنان هفتهای یکبار به اینجا میآید تا برای بچهها کتاب بیاورد، بچهها می خندند و از هدیههایی که گرفتهاند راضی هستند، روستا اما آنقدرها زنده و سرحال نیست، مردمی که از شهر میآیند توشهشان را با خودشان میآورند و زندگیشان جای دیگری است، حضورشان کمکی به اقتصاد روستا نمیکند، خانههای ترکشده را هم دیگر نمیشود قابل سکونت کرد.
ایسنا - عکس و گزارش از فاطمه کریمخان
goo.gl/4H9G0M
مطلب مرتبط:
از تکریم آب در ایران دیروز تا بحران آب در ایران امروز
http://bit.ly/2ejCnz7
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
روستای «حسینآباد» نزدیکی شهر «اراک» است، مدرسهاش بزرگ و محکم است با تعداد کلاسهایی که حالا برای جمعیت بچههای مدرسه زیاد هم هست و حیاطی که هر چند درخت و کفپوش ندارد، اما برای بازی به قدر کافی خوب هست. به نسبت بسیاری از روستاها که مدرسه ندارند و خیلی از مدرسههای روستایی که امکاناتی بسیار کمتر از این دارند، اوضاع مدرسه روستای حسینآباد آنقدرها هم بد نیست؛ اما این را هم نمیشد نادیده گرفت که مدرسه « کتابخانه» ندارد؛ یعنی نه جایی برای کتابخواندن، نه قفسهای برای نگهداشتن کتاب و نه حتی کتابهای مناسبی که به درد بچهها بخورد.
معیت روستای حسینآباد زمانی ترک روستا را شروع کرد که آب کم شد، قبل از آن مردم باغ انگور داشتند و کشاورزی، حالا با کمشدن آب، بیشتر باغها خشک شده و عده زیادی از مردم مهاجرت کردهاند. لیلا که خودش در همین مدرسه ابتدایی روستا درس خوانده میگوید: « زمان ما سه تا کلاس درس در مدرسه بود، بچهها بیشتر بودند، الان همه از روستا رفتهاند، برای همین یک کلاس درس بیشتر در مدرسه نیست، آنها هم که ماندهاند کمکم زمینهایشان را میفروشند و به شهر میروند، یا کارهای خدماتی میکنند یا کارهای آزاد دیگر، چارهای هم نیست، بالاخره روستا آب ندارد.»
با اینکه حسینآباد لولهکشی آب دارد، هنوز مقدار زیادی از آب آشامدینی مردم از چشمه وسط روستا تامین میشود. «فاطمه» دختر یکی از خانوادههای روستایی که در اراک زندگی میکند و برای آخر هفته به روستا آمده میگوید: « شیر آب فقط نیمساعت در روز آب دارد، چارهای نیست به غیر از این که بیاییم از چشمه آب برداریم، اگر دو سه روزی باران بیایید آب چشمه هم خوب است، اما باران که نیاید آب میشود یک باریکه. من و همسرم هم برای همین از روستا رفتیم، با اینکه این جا هوایش خیلی بهتر از اراک است اما نمیشود در آن زندگی کرد، نه کار هست نه آب، فقط پدر و مادرم اینجا ماندهاند که آخر هفتهها بیاییم سری به آنها بزنیم.»
اراک از نظر آلودگی هوا یکی از بدترین شهرهای ایران است؛ نیروگاه سیکل ترکیبی شازند، موقعیت جغرافیایی شهر و افزایش جمعیتش در چند سال گذشته باعث این آلودگی شده است. زمینهای رهاشده مردم حسینآباد را آنطور که اهالی روستا میگویند کسانی که وضع مالی بهتری دارند میخرند و خانههای ییلاقی میسازند، این است که در قسمت پایین بافت روستا، تعداد زیادی خانههای سپید با سقفهای قرمز و نارنجی شیروانی هست، با ساکنان آخر هفته به آخر هفته.
مدرسه روستا حالا یک کتابخانه کوچک برای خودش دارد، مینیبوس کتابخانه سیار کانون پرورش فکری هم همچنان هفتهای یکبار به اینجا میآید تا برای بچهها کتاب بیاورد، بچهها می خندند و از هدیههایی که گرفتهاند راضی هستند، روستا اما آنقدرها زنده و سرحال نیست، مردمی که از شهر میآیند توشهشان را با خودشان میآورند و زندگیشان جای دیگری است، حضورشان کمکی به اقتصاد روستا نمیکند، خانههای ترکشده را هم دیگر نمیشود قابل سکونت کرد.
ایسنا - عکس و گزارش از فاطمه کریمخان
goo.gl/4H9G0M
مطلب مرتبط:
از تکریم آب در ایران دیروز تا بحران آب در ایران امروز
http://bit.ly/2ejCnz7
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
728 Likes, 9 Comments - توانا: آموزشكده جامعه مدنى (@tavaana) on Instagram: “. #آب نیست٬ #روستا خالی شده است . روستای «حسینآباد» نزدیکی شهر «اراک» است، مدرسهاش بزرگ و محکم…
ایرانگردی در نوروز
کندوان، نخستین روستای صخرهای زندهی جهان
goo.gl/WDCK7H
«کندوان» روستایی است درآذربایجان شرقی. خانههای سنتی و باستانی این روستا در ایران همانندی ندارند و برخی از محققان بر این نظر هستند که احداث این خانهها در دل کوه به قرن هفتم هجری و همزمان با حملهی مغولها به ایران برمیگردد؛ برخی از محققان نیز قدمت این روستا را تا ۶ هزار سال پیش میدانند. معماری کندوان معماری صخرهای است و به دلیل همین ویژگی معماری خاص این روستا در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است. کندوان یکی از سه روستای صخرهای جهان است؛ در «کاپادوکیه» در کشور ترکیه و یا «داکوتا» در کشور آمریکا چنین معماری صخرهای وجود دارد اما آنچه که کندوان را از مکانهای مشابه، متمایز میکند این است که در این خانههای صخرهای انسان زندگی میکند. این روستا که در دل سنگ بنا شده است خانههایی هرمیشکل هستند و حتا برای دامها نیز حفرههایی در دل سنگ بنا شده است.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/Ioxq4X
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
کندوان، نخستین روستای صخرهای زندهی جهان
goo.gl/WDCK7H
«کندوان» روستایی است درآذربایجان شرقی. خانههای سنتی و باستانی این روستا در ایران همانندی ندارند و برخی از محققان بر این نظر هستند که احداث این خانهها در دل کوه به قرن هفتم هجری و همزمان با حملهی مغولها به ایران برمیگردد؛ برخی از محققان نیز قدمت این روستا را تا ۶ هزار سال پیش میدانند. معماری کندوان معماری صخرهای است و به دلیل همین ویژگی معماری خاص این روستا در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است. کندوان یکی از سه روستای صخرهای جهان است؛ در «کاپادوکیه» در کشور ترکیه و یا «داکوتا» در کشور آمریکا چنین معماری صخرهای وجود دارد اما آنچه که کندوان را از مکانهای مشابه، متمایز میکند این است که در این خانههای صخرهای انسان زندگی میکند. این روستا که در دل سنگ بنا شده است خانههایی هرمیشکل هستند و حتا برای دامها نیز حفرههایی در دل سنگ بنا شده است.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/Ioxq4X
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. ایرانگردی در نوروز کندوان، نخستین روستای صخرهای زندهی جهان . «کندوان» روستایی است در #آذربایجان شرقی. خانههای سنتی و باستانی این #روستا در ایران همانندی ندارند و برخی از محققان بر این نظر هستند که احداث این خانهها در دل کوه به قرن هفتم هجری و همزمان…
برگزاری جشن نوروز در بزرگ ترین روستای استان کردستان
جشن نوروز به عنوان یکی از آیین های قدیمی در روزهای نخستین سال در مناطق شهری و روستایی استان کردستان با حضور و استقبال پرشور مردم برگزار می شود. در این آیین سنتی مردم هر روستا با جمع شدن در یک مکان مشخص ضمن روشن کردن آتش با رقص محلی و خواندن آواز فرا رسیدن سال نو را جشن میگیرند. مراسم نوروز روستای بیساران به عنوان یکی از پرجمعیت ترین و بزرگ ترین روستاهای کشور با حضور مردم روستا و شماری از هنرمندان کردستانی برگزار شد.
تصاویر و متن از خبرگزاری مهر
goo.gl/j3jm4T
https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
جشن نوروز به عنوان یکی از آیین های قدیمی در روزهای نخستین سال در مناطق شهری و روستایی استان کردستان با حضور و استقبال پرشور مردم برگزار می شود. در این آیین سنتی مردم هر روستا با جمع شدن در یک مکان مشخص ضمن روشن کردن آتش با رقص محلی و خواندن آواز فرا رسیدن سال نو را جشن میگیرند. مراسم نوروز روستای بیساران به عنوان یکی از پرجمعیت ترین و بزرگ ترین روستاهای کشور با حضور مردم روستا و شماری از هنرمندان کردستانی برگزار شد.
تصاویر و متن از خبرگزاری مهر
goo.gl/j3jm4T
https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. برگزاری #جشن_نوروز در بزرگ ترین روستای استان #کردستان جشن #نوروز به عنوان یکی از آیین های قدیمی در روزهای نخستین سال در مناطق شهری و روستایی #استان_کردستان با حضور و استقبال پرشور مردم برگزار می شود. در این آیین سنتی مردم هر #روستا با جمع شدن در یک مکان…
- گذرت که به لافت افتاد، عیسی را فراموش نکن.
goo.gl/EdeLbZ
لافت روستایی در قشم است. خیلی سال قبل اهالی «لافت» درگیر یک بیماری عجیب و غریب شدند. بیماری مهلکی میان مردم شیوع پیدا کرد و اهالی روستا را نابینا کرد. عیسی یکی از بازماندگان آن سالهاست که بر اثر همان بیماری نابینا شده است.
عیسی که به گفته خودش ۱۰۵ ساله اما به گفته همسایههایش ۹۰ ساله است، وقتی که فقط هفت سالش بوده، تمام بیناییاش را بر اثر بیماری از دست میدهد. از همان روزها دنیایش عوض میشود؛ یک جورهایی تاریک و مات. با این حال در تمام سالهای جوانیاش تنهای تنها دل به دنیای پر رمز و راز دریا میزده و صیادی میکرده است. اهالی میگویند او با وجود نابینایی تسلط و هوش زیادی در پیدا کردن راهها و معابر دارد و دریا را هم خوب بلد است.
عیسی دو بار ازداوج کرده و هر دوبار هم همسرانش نابینا بودهاند. زنها هر دویشان فوت کردهاند و بچهای هم از آنها ندارد. برای همین این روزها تنهاست؛ تنهای تنها. او شناسنامه ندارد و از یارانه و هیچگونه خدمات دولتی هم بهرهمند نیست.
عیسی این روزها دل پردردی دارد؛ درد پیری یک طرف، تنهایی و بیکسی هم طرف دیگر. خانه عیسی - یعنی خانه که نه - خرابهای که در آن زندگی میکند، احاطهشده با زباله است. از لولهکشی آب هم خبری نیست. یکی از همسایهها چای و غذای عیسی را تقبل کرده است. عیسی هم برای جبران لطف همسایهاش سند خانه در حال تخریبش را به نام همان همسایه زده که حالا آرام جان اوست. البته همسایههای مهربان میگویند برای بازسازی خانه به او پیشنهاد دادهاند؛ اما او به دلیل مناعت طبعش قبول نمیکند.
عیسی این روزها دلخور است که کسی او را نمیبیند و به فکر سقف خانه در حال فروریختنش نیست. همسایهها میگویند او کمکی قبول نمیکند، خودش میگوید: «میدانی؟ من فکر میکنم حتی گربههای محله هم فهمیدهاند که چشمهایم سو ندارند. از کوریام استفاده میکنند و لقمههای غذایم را برمیدارند و میخورند.»
منبع: ایسنا / عکاس این تصاویر آقای «عبدالرضا شیبانی» بوده اند.
مطلب مرتبط: جسمیت و قدرت: مباحثی در معلولیت و تحول اجتماعی
http://bit.ly/1I0beqv
@Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/EdeLbZ
لافت روستایی در قشم است. خیلی سال قبل اهالی «لافت» درگیر یک بیماری عجیب و غریب شدند. بیماری مهلکی میان مردم شیوع پیدا کرد و اهالی روستا را نابینا کرد. عیسی یکی از بازماندگان آن سالهاست که بر اثر همان بیماری نابینا شده است.
عیسی که به گفته خودش ۱۰۵ ساله اما به گفته همسایههایش ۹۰ ساله است، وقتی که فقط هفت سالش بوده، تمام بیناییاش را بر اثر بیماری از دست میدهد. از همان روزها دنیایش عوض میشود؛ یک جورهایی تاریک و مات. با این حال در تمام سالهای جوانیاش تنهای تنها دل به دنیای پر رمز و راز دریا میزده و صیادی میکرده است. اهالی میگویند او با وجود نابینایی تسلط و هوش زیادی در پیدا کردن راهها و معابر دارد و دریا را هم خوب بلد است.
عیسی دو بار ازداوج کرده و هر دوبار هم همسرانش نابینا بودهاند. زنها هر دویشان فوت کردهاند و بچهای هم از آنها ندارد. برای همین این روزها تنهاست؛ تنهای تنها. او شناسنامه ندارد و از یارانه و هیچگونه خدمات دولتی هم بهرهمند نیست.
عیسی این روزها دل پردردی دارد؛ درد پیری یک طرف، تنهایی و بیکسی هم طرف دیگر. خانه عیسی - یعنی خانه که نه - خرابهای که در آن زندگی میکند، احاطهشده با زباله است. از لولهکشی آب هم خبری نیست. یکی از همسایهها چای و غذای عیسی را تقبل کرده است. عیسی هم برای جبران لطف همسایهاش سند خانه در حال تخریبش را به نام همان همسایه زده که حالا آرام جان اوست. البته همسایههای مهربان میگویند برای بازسازی خانه به او پیشنهاد دادهاند؛ اما او به دلیل مناعت طبعش قبول نمیکند.
عیسی این روزها دلخور است که کسی او را نمیبیند و به فکر سقف خانه در حال فروریختنش نیست. همسایهها میگویند او کمکی قبول نمیکند، خودش میگوید: «میدانی؟ من فکر میکنم حتی گربههای محله هم فهمیدهاند که چشمهایم سو ندارند. از کوریام استفاده میکنند و لقمههای غذایم را برمیدارند و میخورند.»
منبع: ایسنا / عکاس این تصاویر آقای «عبدالرضا شیبانی» بوده اند.
مطلب مرتبط: جسمیت و قدرت: مباحثی در معلولیت و تحول اجتماعی
http://bit.ly/1I0beqv
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. - گذرت که به لافت افتاد، عیسی را فراموش نکن. #لافت روستایی در #قشم است. خیلی سال قبل اهالی «لافت» درگیر یک بیماری عجیب و غریب شدند. بیماری مهلکی میان مردم شیوع پیدا کرد و اهالی #روستا را نابینا کرد. عیسی یکی از بازماندگان آن سالهاست که بر اثر همان بیماری…
- فرشته؛ کارآفرین روستای میوان
goo.gl/U3xx4y
«فرشته حسینی» زن جوانی ست که در روستای «میوان» در حوالی کرمانشاه زندگی می کند. در سال ۱۳۸۶ اداره میراث فرهنگی در روستا آموزش گیوه بافی برگزار کرد. او نیز به همراه دیگر زنان روستا در این دوره آموزشی سه ماهه شرکت کرد. کم کم گیوه بافی به شغل اصلی او تبدیل شد.
او خود درباره پیشرفت کارش می گوید: «اولین گیوهای را که بافتم، ۱۵۰۰ تومان فروختم و حالا قیمت هر جفت گیوهای که خودم میبافم، به ۲۰۰ هزار تومان رسیده است.»
«فرشته حسینی» درباره گستره کار خود می گوید: «با ۶۰ بافنده کار میکنم که ۳۰ نفر بهطور مستقیم در روستا فعالیت میکنند و ۳۰ نفر دیگر نیز ساکن شهر و روستاهای اطراف هستند که بهصورت غیرمستقیم با آنها کار میکنم.» در تعاونی او از بافنده ۱۴ ساله تا بافنده ۷۰ ساله مشغول کار هستند. ...
درباره این بانوی کارآفرین بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2zjGPvp
@Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/U3xx4y
«فرشته حسینی» زن جوانی ست که در روستای «میوان» در حوالی کرمانشاه زندگی می کند. در سال ۱۳۸۶ اداره میراث فرهنگی در روستا آموزش گیوه بافی برگزار کرد. او نیز به همراه دیگر زنان روستا در این دوره آموزشی سه ماهه شرکت کرد. کم کم گیوه بافی به شغل اصلی او تبدیل شد.
او خود درباره پیشرفت کارش می گوید: «اولین گیوهای را که بافتم، ۱۵۰۰ تومان فروختم و حالا قیمت هر جفت گیوهای که خودم میبافم، به ۲۰۰ هزار تومان رسیده است.»
«فرشته حسینی» درباره گستره کار خود می گوید: «با ۶۰ بافنده کار میکنم که ۳۰ نفر بهطور مستقیم در روستا فعالیت میکنند و ۳۰ نفر دیگر نیز ساکن شهر و روستاهای اطراف هستند که بهصورت غیرمستقیم با آنها کار میکنم.» در تعاونی او از بافنده ۱۴ ساله تا بافنده ۷۰ ساله مشغول کار هستند. ...
درباره این بانوی کارآفرین بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2zjGPvp
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. - فرشته؛ کارآفرین #روستای_میوان . «فرشته حسینی» زن جوانی ست که در روستای «میوان» در حوالی #کرمانشاه زندگی می کند. در سال ۱۳۸۶ اداره میراث فرهنگی در روستا آموزش #گیوه_بافی برگزار کرد. او نیز به همراه دیگر زنان روستا در این دوره آموزشی سه ماهه شرکت کرد. کم…
زنانی روستایی را تصور کنیم که با استفاده از فضای مجازی و شبکههای اجتماعی تلاش میکنند مرغ و تخممرغ محلی به فروش برسانند یا از شهرهای بزرگ برای محصولات محلی همچون ترشی، مشتری جلب کنند. پدیده جالبتوجهی که در یکی از روستاهای ساوجبلاغ رخ داده است و البته محدود به این نیست. اساسا فضای مجازی در روستاهای ایران رخنه کرده است و تاثیرات جالبتوجهی نیز از خود برجای گذاشته است.
.
«عزتالله سامآرام» که از او به عنوان «پدر مددکاری اجتماعی» یاد میکنند، درباره نسبت تکنولوژی اینترنت و زنان روستایی در اردیبهشت ۹۷ گفته بود: «اكنون ۳۰ هزار روستا و آبادی در كشور به تكنولوژیهای نوین مجهز هستند كه میتواند زمینه توسعه روستایی را فراهم كند...به ظرفیت زنان به ویژه زنان روستایی به عنوان منبع توسعه اجتماعی اعتقاد دارم و فكر می كنم تكنولوژیهای نوین ارتباطی و فضای مجازی میتواند زمینه اشتغال آنان را فراهم كند».
.
ولی همانطور که انتظار میرود این افزایش دسترسی روستاییان به اینترنت و بهرهگیری از آن، مسئولان امنیتی در جمهوری اسلامی را نگران کرده است. چنانکه مسئول سازمان «فضای مجازی سراج» در استان خراسان جنوبی، در دیماه ۱۳۹۸ از اینکه استفاده از اینترنت در استان خراسان جنوبی و شهرستان بیرجند و روستاهای اطراف آن گسترش پیدا کرده است، ابراز نگرانی کرد.
.
«سعید کسرایی» در توضیح بیشتر نگرانیهای خود گفت: «در حال حاضر هر کدام از شهروندان بیرجندی به طور متوسط هفت ساعت از شبانه روز را از تلفن همراه استفاده میکنند...به بحث آموزش در روستاها توجهی نداریم و اوضاع روستاها در حوزه فضای مجازی خطرناک است».
.
پرسش واقعی از این سازمان این است نسبت اشتغال زنان روستایی از طریق فضای مجازی چه نسبتی با دغدغههای شما دارد که از گسترش اینترنت در روستاها ابراز نگرانی میکنید؟
.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2RQP1tF
#فضای_مجازی #روستا #اشتغال_زنان #سازمان_فضای_مجازی_سراج #آزادی_اینترنت
@Tavaana_TavaanaTech
.
«عزتالله سامآرام» که از او به عنوان «پدر مددکاری اجتماعی» یاد میکنند، درباره نسبت تکنولوژی اینترنت و زنان روستایی در اردیبهشت ۹۷ گفته بود: «اكنون ۳۰ هزار روستا و آبادی در كشور به تكنولوژیهای نوین مجهز هستند كه میتواند زمینه توسعه روستایی را فراهم كند...به ظرفیت زنان به ویژه زنان روستایی به عنوان منبع توسعه اجتماعی اعتقاد دارم و فكر می كنم تكنولوژیهای نوین ارتباطی و فضای مجازی میتواند زمینه اشتغال آنان را فراهم كند».
.
ولی همانطور که انتظار میرود این افزایش دسترسی روستاییان به اینترنت و بهرهگیری از آن، مسئولان امنیتی در جمهوری اسلامی را نگران کرده است. چنانکه مسئول سازمان «فضای مجازی سراج» در استان خراسان جنوبی، در دیماه ۱۳۹۸ از اینکه استفاده از اینترنت در استان خراسان جنوبی و شهرستان بیرجند و روستاهای اطراف آن گسترش پیدا کرده است، ابراز نگرانی کرد.
.
«سعید کسرایی» در توضیح بیشتر نگرانیهای خود گفت: «در حال حاضر هر کدام از شهروندان بیرجندی به طور متوسط هفت ساعت از شبانه روز را از تلفن همراه استفاده میکنند...به بحث آموزش در روستاها توجهی نداریم و اوضاع روستاها در حوزه فضای مجازی خطرناک است».
.
پرسش واقعی از این سازمان این است نسبت اشتغال زنان روستایی از طریق فضای مجازی چه نسبتی با دغدغههای شما دارد که از گسترش اینترنت در روستاها ابراز نگرانی میکنید؟
.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2RQP1tF
#فضای_مجازی #روستا #اشتغال_زنان #سازمان_فضای_مجازی_سراج #آزادی_اینترنت
@Tavaana_TavaanaTech
دروپال
فضای مجازی؛ روستا و اشتغال زنان
علی لاریجانی: «پس از انقلاب، روستاهای ایران آباد شدند»!
«علی لاریجانی» حدود یک سال پیش در گفتگو با شبکه «المیادین» لبنان با انتقاد از حکومت شاه گفت: «در طول دوران حکومت شاه فقط ۲۰۰ روستا، راه آسفالته داشتند اما امروز ۱۰۰ هزار کیلومتر جاده آسفالته روستایی داریم. هیچ روستا و شهری گاز نداشت اما امروز تقریبا همه شهرهای ایران و بیش از ۷۰ درصد روستاها نیز گاز دارند. تعداد محدودی از روستاهای کشور برق داشتند اما امروز تمام روستاها برق دارند، آب آشامیدنی نیز همین طور است».
به گفته او: « رویکرد انقلاب ایران به سمت محرومین بوده و هزینه زیادی هم در این زمینه انجام داده است. تمام روستاهای ما از برق، رادیو و تلویزیون، راه، امکانات بهداشتی و مدرسه برخوردار هستند»
بجاست که یکی تکانی به آقای لاریجانی بدهد و به او یادآوری کند که اکنون و به علت سیاست های نظام جمهوری اسلامی بسیاری از روستاها در ایران عملا غیرقابل سکونت شده اند! حال لاف زنی درباره آسفالت و گاز و برق و امکانات بهداشتی بماند!.
کارشناسان در این باره می گویند: «بر اثر خشک شدن درياچهها، طوفانهای خاک و نمک ايران را تهديد میکند. تا کنون روستاهای زيادی زير خاک دفن شدهاند؛ و در آيندهای نزديک زندگی در شهرهای بزرگ ايران نيز ناممکن میشود»
دکتر سعید بشیرتاش - پژوهشگر - درباره قدرت خرید خانه و منزل با مقایسه حکومت شاه و حکومت جمهوری اسلامی می نویسد: «در پيش از انقلاب، تقريباً همه حقوقبگيران میتوانستند با گرفتن وامهای درازمدت از بانکها صاحب خانه شوند، در حالی که بهای متوسط يک آپارتمان در تهران معادل حدوداً هفت سال حقوق متوسط کارمندی بود. اما اکنون خريد يک واحد آپارتمان برای حقوقبگيران تبديل به رؤيايی دستنيافتنی شده و گرفتن وام درازمدت از بانک هم کم از خواب و خيال ندارد».
#روستا #علی_لاریجانی #انقلاب #انقلاب۵۷ #توسعه #محمدرضاشاه #پهلوی #چمدان_دلار #محیط_زیست #فقر #گرسنگی
@Tavaana_TavaanaTech
علی لاریجانی: «پس از انقلاب، روستاهای ایران آباد شدند»!
«علی لاریجانی» حدود یک سال پیش در گفتگو با شبکه «المیادین» لبنان با انتقاد از حکومت شاه گفت: «در طول دوران حکومت شاه فقط ۲۰۰ روستا، راه آسفالته داشتند اما امروز ۱۰۰ هزار کیلومتر جاده آسفالته روستایی داریم. هیچ روستا و شهری گاز نداشت اما امروز تقریبا همه شهرهای ایران و بیش از ۷۰ درصد روستاها نیز گاز دارند. تعداد محدودی از روستاهای کشور برق داشتند اما امروز تمام روستاها برق دارند، آب آشامیدنی نیز همین طور است».
به گفته او: « رویکرد انقلاب ایران به سمت محرومین بوده و هزینه زیادی هم در این زمینه انجام داده است. تمام روستاهای ما از برق، رادیو و تلویزیون، راه، امکانات بهداشتی و مدرسه برخوردار هستند»
بجاست که یکی تکانی به آقای لاریجانی بدهد و به او یادآوری کند که اکنون و به علت سیاست های نظام جمهوری اسلامی بسیاری از روستاها در ایران عملا غیرقابل سکونت شده اند! حال لاف زنی درباره آسفالت و گاز و برق و امکانات بهداشتی بماند!.
کارشناسان در این باره می گویند: «بر اثر خشک شدن درياچهها، طوفانهای خاک و نمک ايران را تهديد میکند. تا کنون روستاهای زيادی زير خاک دفن شدهاند؛ و در آيندهای نزديک زندگی در شهرهای بزرگ ايران نيز ناممکن میشود»
دکتر سعید بشیرتاش - پژوهشگر - درباره قدرت خرید خانه و منزل با مقایسه حکومت شاه و حکومت جمهوری اسلامی می نویسد: «در پيش از انقلاب، تقريباً همه حقوقبگيران میتوانستند با گرفتن وامهای درازمدت از بانکها صاحب خانه شوند، در حالی که بهای متوسط يک آپارتمان در تهران معادل حدوداً هفت سال حقوق متوسط کارمندی بود. اما اکنون خريد يک واحد آپارتمان برای حقوقبگيران تبديل به رؤيايی دستنيافتنی شده و گرفتن وام درازمدت از بانک هم کم از خواب و خيال ندارد».
#روستا #علی_لاریجانی #انقلاب #انقلاب۵۷ #توسعه #محمدرضاشاه #پهلوی #چمدان_دلار #محیط_زیست #فقر #گرسنگی
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram