آموزشکده توانا
58K subscribers
30K photos
36.2K videos
2.54K files
18.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
روز ۱۵ نوامبر از سوی انجمن جهانی قلم به عنوان روز "#نویسندگان #زندانی" نام گذاری شده است. این روز بهانه‌ای است برای جلب توجه افکار عمومی جهان به کسانی که تنها به دلیل #قلم تند وتیز خود به زندان افتاده، #ممنوع‌القلم شده و یا کشته شده‌اند. به همین مناسبت آنا رفیعی فرزند دکتر حسین رفیعی (نویسنده و فعال سیاسی زندانی)مطلبی نوشته است.

قلم برّنده تر از شمشیر است

نهم تیرماه ۱۳۹۳ روز شوم و فراموش نشدنی در زندگی من است. روزی که نیروهای وزارت اطلاعات به خانه مان یورش آوردند انگار که به خانه ی تروریستی فوق خطرناک دسترسی یافته اند. همه جا را زیر و رو کردند تا شاید محموله های اسلحه و اسناد جاسوسی پیدا کنند اما جز کتاب و نوشته چیزی نیافتند. تمام دست نوشته ها، کتاب ها و یادداشت های پدرم را ضبط کردند. همین طور هارد کامپیوتر پدرم و لپ تاپ مادرم . من لپ تاپم را در بغلم گرفته بودم گویی که آخرین چیزی است که در آن خانه دست نخورده باقی مانده است. ماموران وقتی با مقاومت من در دادن لپ تاپم روبرو شدند، اول من را کلامی و بعد با شوک الکتریکی تهدیدکردند و در نهایت به من حمله کردند و با زور مردانه آن را از دستانم بیرون کشیدند. هیچگاه صورت پدرم در آن لحظه ها را فراموش نخواهم کرد. صورت یک استاد دانشگاه، یک نویسنده و یک فعال سیاسی صلح طلب که شاهد ضرب و شتم دخترش است اما هیچ عکس العمل فیزیکی نشان نمی دهد. چشمان پدرم در آن لحظه ها با وجود درد، اندوه و آشفتگی تلاش می کردند که به من بگویند که ما مثل آنها عمل نمی کنیم، ما با قلم هایمان پاسخ می دهیم.
روز بعد پدرم در نامه ای به رئیس جمهور از فشارهای تشدید شده وزارت اطلاعات بر فعالیت هایش در دو سال گذشته نوشت و علت آن را حمایت از کاندیداتوری وی در انتخابات ریاست جمهوری و همچنین حمایت از مذاکرات هسته ای دانست. در این نامه پدرم، آقای روحانی را خطاب قرار داده و نوشت: ” می دانید چرا دانشگاهیان از ادبیات، مواضع و تحلیل های منطقی و ملی شما و توافق مفید ژنو، دفاع علنی نمی کنند؟ چون در وزارت خانه زیر مجموعه شما، شمشیر در کف زنگی مست است و هنوز بعد از ۳۵ سال وزارت اطلاعات نتوانسته است یک تیم عملیاتی حرفه ای ، خبره و متشرع برای بازرسی از خانه های شهروندان تربیت کند! ” او در واقع پاسخ رئیس جمهور را داد که چندی پیش از #دانشگاهیان گله می کرد که چرا در برابر توافق ژنو سکوت کرده اند.
پدرم، حسین رفیعی، #استاد شیمی بازنشسته دانشگاه تهران و نویسنده ای پر کار است که البته نوشته ها و کتاب های او اکثرا اجازه انتشار در داخل کشور را نمی یابند اما با وجود تمام تهدید ها و تحدید ها در دهه های گذشته و حتی زندانی ۶ ماهه اش در سال ۸۰-۷۹ که بیشتر آن در سلول انفرادی بود، از هر فرصت و امکانی مانند فضاهای مجازی برای نشر نوشته ها و عقایدش بهره برده است. اگر پدرم در غرب زندگی می کرد بدون شک اکنون یا در دانشگاه مشغول #تحقیق بود و یا در اتاقی دنج پشت میزش مشغول #نوشتن. اما او در ایران زندگی می کند. کشوری که #فرهیختگان و نویسندگانش را به جرم آگاهی بخشیدن و گفتن حقیقت به بند می کشد و پدر من هم استثنا نبوده است.

http://goo.gl/h4p32L
@Tavaana_Tavaanatech
به بهانه‌ی سالگرد درگذشت غلام‌حسین ساعدی
غلام‌حسین ساعدی، واهمه‌‌ی بی‌نشان

غلام‌حسین ساعدی معروف به «گوهر مراد»، سیزدهم دی‌ماه ۱۳۱۴ در تبریز به دنیا آمد. عبدالحسین دستغیب منتقد ادبی بر این نظر است که «گوهر مراد» نام اثری عرفانی است از حزین لاهیجی اما ساعدی می‌گوید که این نام را زمانی که در یک گورستان نزدیک خانه‌اش در تبریز قدم می‌زده از روی سنگ مزاری که به دختری جوان تعلق داشت برداشته است که بر روی سنگ نوشته شده بود گوهر ِ مراد.
نام گوهر مراد از گورستانی در تبریز تا پرلاشز فرانسه سفر کرد و بر گوری دیگر آرام گرفت.

هنوز سال‌های دهه‌ی چهل نیامده بود که ساعدی به عنوان نویسنده‌ و نمایش‌نامه‌نویسی مطرح بر سر زبان‌ها افتاد. «چوب‌به‌دست‌های ورزیل» و «پنج نمایشنامه درباره‌ی انقلاب مشروطه» نام ساعدی را در ردیف نمایشنامه‌نویسان مطرح ایران مطرح ساخت. نمایشنامه‌ی «گرگ‌ها» که برای اولین‌بار در شماره‌ی دوم «کتاب ماه» منتشر شد به زبان مادری‌اش یعنی ترکی نوشته شده است.

غلام‌حسین ساعدی در «ساعدی به روایت ساعدی» در مورد نوشتن به زبان فارسی چنین می‌نویسد: «آنقدر توی سر من زدند که مجبور شدم به فارسی بنویسم… نثری که انتخاب کردم خشک نیست. می‌خواهم زبان فارسی را بار بیاورم. من تُرک حتمن باید این کار را بکنم. زبان ستون فرهنگی یک ملت عظیم است.»

انقلاب که پیروز شد هر روز بیش از گذشته عرصه بر او تنگ شد.ساعدی می‌گوید که هیچ‌گاه قصد خروج از کشور نداشته است اما شرایط به گونه‌ای شد که او چاره‌ای جز این تبعید خودخواسته نداشته است. ساعدی در کتاب «ساعدی به روایت ساعدی» می‌نویسد: «من به هیچ صورت نمی‌خواستم کشور خودم را ترک کنم ولی رژیم #توتالیتر جمهوری اسلامی که همه‌ی احزاب و گروه‌های سیاسی و فرهنگی را به شدت #سرکوب می‌کرد، به دنبال من هم بود. ابتدا با تهدیدهای تلفنی شروع شده بود. در روزهای اول #انقلاب #ایران بیش‌تر از #داستان‌نویسی و #نمایش‌نامه‌نویسی که کار اصلی من است مجبور بودم که برای سه روزنامه‌ی معتبر و عمده‌ی کشور مقاله بنویسم. یک هفته‌نامه هم به نام آزادی مسئولیت عمده‌اش با من بود. در تک‌تک مقاله‌ها من رو در رو با رژیم ایستاده بودم. پیش از قلع و قمع‌ و نابودکردن روزنامه‌ها، بعد از نشر هر مقاله، تلفن‌های تهدیدآمیزی می‌شد تا آن‌جا که مجبور شدم از خانه فرار کنم و مدت یک سال در یک اتاق زیر شیروانی زندگی نیمه‌مخفی داشتیم و باز ماموران رژیم در به در دنبال من بودند...»

ساعدی هیچ‌گاه نتوانست با خارج از کشور سازگار شود. می‌گفت «تنها #نوشتن باعث شده که من دست به خودکشی نزنم.» او در غربت بسیار بداخلاق شده بود.

می‌گفت: «زندگی در #تبعید یعنی زندگی در جهنم. بسیار بداخلاق‌ شده‌ام و نمی‌دانم دیگران چگونه مرا تحمل می‌کنند.» سه فیلم سینمایی بر اساس فیلم‌نامه‌های ساعدی ساخته شده است که هر سه از فیلم‌های مطرح ایران بوده و هستند. #گاو و #دایره_مینا با کارگردانی داریوش #مهرجویی و آرامش در حضور دیگران با کارگردانی ناصر #تقوایی. از آثار ساعدی می‌توان به وای مغلوب، مار در معبد، ماه عسل، ضحاک که نمایشنامه هستند و هم‌چنین مجموعه داستان‌های #شب‌نشینی_باشکوه، #عزاداران_بیل، #واهمه‌های_بی‌نشان و #ترس_و_لرز اشاره کرد.

غلام‌حسین #ساعدی در سحرگاه دوم آذرماه ۱۳۶۴ پس از یک خون‌ریزی داخلی در بیمارستان سنت‌آنتوان پاریس درگذشت و در قطعه‌ی ۸۵ گورستان پرلاشز در نزدیکی آرام‌گاه صادق هدایت به خاک سپرده شد.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/TmvFzz

#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سخنرانی ساعدی در انجمن گوته تقدیم همراهان توانا می شود.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
سعیدی سیرجانی را سکته کردند!
سالروز درگذشت علی‌اکبر سعیدی سیرجانی

سعیدی سیرجانی در نامه به خامنه‌ای:

«آدمی‌زاده‌ام، #آزاده‌ام و دلیلش همین نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشیدن جام شوکران. بگذارید آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.»

«سعیدی سیرجانی را هم کشتند، شاه‌کار تازه‌ی جمهوری اسلامی. حتا اگر این‌طور که ادعا می‌کنند به «مرگ طبیعی» مرده باشد، این‌که پیرمردی ضعیف ده ماه تمام زیر دست این بزرگواران دوام آورده عجیب است. از برکات الطاف(آنان) باید خیلی پیش از این‌ها می‌مُرد؛ البته «به مرگ طبیعی»» - شاه‌رخ مسکوب

«سعیدی سیرجانی را سکته کردند»، این جمله‌ای بود که بسیاری پس از مرگ سعیدی سیرجانی که توسط جمهوری اسلامی علت آن سکته اعلام شد، بر زبان آوردند. این جمله حاکی از آن بود که علی‌اکبر سعیدی سیرجانی که هنگام مرگ دست جمهوری اسلامی اسیر بود به مرگ طبیعی از نمرده، بل‌که به قتل رسیده است.

سعیدی سیرجانی تنها به جرم! #نوشتن نامه به ره‌بری ِ جمهوری اسلامی که در آن به سانسور کتاب‌هایش اشاره کرده بود بازداشت شد و تحت شکنجه قرار گرفت و مجبور شد مقابل دوربین بنشیند و علیه خود اعتراف کند.

نامه‌های سیرجانی حاوی نکات طنز و جدی بسیاری است که همه درس شجاعت است. #شجاعت #روشن‌فکری که نقادانه نفر اول مملکت را مورد خطاب قرار می‌دهد. سعیدی سیرجانی در ابتدای نامه‌ی اولش به خامنه‌ای چنین می‌نویسد:

«محضر مبارک حضرت آیت‌اله خامنه‌ای رهبرمعظم جمهوری اسلامی با عرص سلام وتقدیم احترام، سه ماه پیش عریضه ای به حضورتان فرستادم در شرح اختناق تحمل‌ناپذیر نا معقولی که ماموران وزرات ارشاد در کار نشر کتاب اعمال می‌فرمایند....

آن‌گونه که از نامه‌ی دوم سیرجانی به خامنه‌ای برمی‌آید خامنه‌ای به این نامه پاسخی عتاب‌آمیز می‌دهد.

«پيام عتاب‌آميز جناب عالی را آقای صابری برايم خواند، و متاسف شدم، نه به علت اين که مورد قهر آن مقام معظم قرار گرفته‌ام و به زودی امت هميشه در صحنه حزب‌الله حسابم را خواهند رسيد که مرگ در راه دفاع از حق شهادت است و ما مرگ #شهادت از خدا خواسته‌ايم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خويش بود و اميدهای برباد رفته ام درباره‌ی سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ايران در دوران #رهبری شما خواهند داشت. بگذريم از لحن توهين آميز پيام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوايی بعيد مينمود تا چه رسد به رهبر مسلمانان جهان. حيرتم از اين است که جناب‌عالی به استناد کدامين سند و قرينه و امارت مرا #مرتد قلمداد کرديد و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته های من است ای کاش موردش را مشخص می‌فرموديد، و اگر مبتنی بر واردات غيبی است و اشراف بر ضماير که انالله و انااليه راجعون.»
.....
#سعید_امامی در مورد مرگ سعیدی سیرجانی توضیح داده بود که به او به جای شیاف ملین، شیافی ساخته‌شده از پتاسیم دادند تا به عنوان توصیه پزشک استفاده کند. شیاف پتاسیم به راحتی می‌تواند قلب انسان را از کار بیاندازد. قلب #سیرجانی از کار افتاد و علت مرگ او را حمله‌ی قلبی اعلام کردند.

سعیدی سیرجانی در ۲۳ اسفندماه ۱۳۷۲، خارج از منزل مسکونی‌اش به وسیله‌ی #ماموران وزارت #اطلاعات جمهوری اسلامی بازداشت شد و پس از نُه ماه #بازداشت در چهارم آذرماه ۱۳۷۳ درگذشت.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/1qRcV5

#توانا #نویسندگی #آزادگی
@Tavaana_TavaanaTech
ایوان کلیما، روح پراگ

«در زمانی که رژیمی جنایت‌کار، قواعد قانون را به کلی زیر پا می‌گذارد، در آن زمان که جرم و جنایت مجاز شمرده می‌شود، در آن زمانی که عده‌ی معدودی که فراتر از قانون هستند، می‌‌کوشند دیگران را از شان و کرامت و حقوق اولیه‌شان محروم کنند، اخلاق مردمان عمیقا آسیب می‌بیند. رژیم‌ها جنایت‌کار به خوبی از این امر آگاهند، و آن‌را می‌شناسند و سعی می‌کنند با ایجاد وحشت، شرف و رفتار اخلاقی آدمیان را به مخاطره اندازند.»
این سخنان بخشی از کتاب معروف «روح پراگ» نوشته‌ی ایوان کلیما، #نویسنده، #مقاله‌نویس، #نمایش‌نامه‌نویس و #روزنامه‌نگار اهل جمهوری چک است.

کلیما یکی از موفق‌ترین آثارش به نام «عشق و آشغال» و یا «عشق و زباله» را زمانی نوشت که حرفه‌اش جاروکشی خیابان‌ها بود.
پس از برافتادن #کمونیست به کلیما منصب‌هایی نیز در دولت هاول پیشنهاد شد اما او از همه‌ی آن‌ها سر باز زد. کلیما در گفت‌وگو با ماه‌نامه‌ی مهرنامه می‌گوید: «تنها چیزی که واقعا دوست دارم انجام بدهم، #نوشتن است. بقیه چیزها من را آشفته می‌کنند. پس، #کمونیسم برکنار شده بود، که این بسیار مهم بود، و من نزدیک ۶۰ سال داشتم؛ دلیلی نداشتم که وارد سیاست بشوم. سیاست اتلاف وقت است...

بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Ivan_Klima

@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
شیوه های نوشتن یک متن طنز
ابراهیم نبوی

برای نوشتن یک نوشته #طنز مسائل مختلفی را باید در نظر بگیریم. در حقیقت این مسائل است که به ما می گوید که چگونه باید سوژه خود را شکار کنیم و فرم متناسب با بیان آن را انتخاب کنیم.

مخاطب ما کیست؟ قبل از هر چیز باید تعیین کنیم که مخاطب ما کیست و کجاست؟ اگر مخاطب ما عموم مردم هستند زبان ما متفاوت خواهد شد با زمانی که مخاطب ما فقط تحصیلکردگان باشند. آیا مخاطب ما در داخل ایران زندگی می کند یا بیرون ایران؟ مخاطب ما آیا فرد است یا گروههای خانوادگی؟ آیا مخاطب ما گروههای مرجع هستند یا مخاطبان عادی و دست اول؟ آیا نوشته ما در وبلاگی با ۵۰۰ خواننده منتشر می شود یا هفته نامه ای با ۵۰۰۰ تیراژ یا وب سایتی با ۵۰ هزار کاربر روزانه یا تلویزیونی با ۵۰۰ هزار بیننده؟ همه اینها در انتخاب سوژه و زبان ما نقش دارد. انتخاب سوژه ای که در آن دعواهای گروههای اپوزیسیون بیرون کشور مطرح است، برای مردمی که اصلا از این دعوا اطلاع ندارند، کاری بیهوده است. از سوی دیگر اگر ما برای گروهی می نویسیم که از اینترنت و فقط برای پنج دقیقه وقت صرف نوشته ما می کنند، ما نمی توانیم برای آنها روزانه ۳۰۰۰ کلمه مقاله بنویسیم. روش های مختلفی برای یافتن سطح مخاطب وجود دارد که قبل از #نوشتن باید به آن توجه کنیم.

https://goo.gl/d41Fk4

@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
کار زارِ و حال نزار روحانیت دولتی
حسین قاضیان
goo.gl/RK1gFk
زمانی بود که روحانیان شیعی(و «مذهبی‌ها» به طور کلی)برای رقابت با رقیبان مارکسیست و بعضاً لیبرال خود دست در کار تحقیق و نوشتن بودند.اگر از کیفیت عموماً نازل آن تحقیق‌ها و نوشته‌ها دربگذریم، دست کم می‌شد گفت که روحانیتی که در غار اصحاب کهف زندگی نمی‌کرد،تلاش داشت در جهان اندیشه با سلاح اندیشه (و البته آمیخته به پروپاگاندا) و در سطح جامعه‌ی مدنی وارد کارزار شود.

از پس انقلاب، بویژه در دوران رهبر دوم جمهوری اسلامی،روحانیت هرچه بیشتر دولتی شد و به جای اقناع در سطح جامعه‌ی مدنی، بیش از گذشته به زور در سطح حکومتی متوسل شد.درنتیجه، روحانیانی که در خدمت مرکز قدرت نبودند و هنوز سر در کار تحقیق و نوشتن داشتند،هرچه بیشتر به حاشیه رانده شدند.در نهایت دور و بر دستگاه رهبری را روحانیان کم مایه‌ی سیاسی و روضه‌خوانان و مداحان پر کردند.
رهبر،راضی از خالی شدن میدان از روحانیت مزاحم،فرموده بودند که «سنت مداحی در بین جامعه‌ ما خوشبختانه رواج پیدا کرده است، قبلها بود،اما محدود بود؛امروز این سفره، گسترده شده است؛ این میدان،باز شده است.» در این میدان باز شده،مداحان قدر دیدند و بر صدر نشستند. برای داشتن بازاری که صرفاً به محرم و صفر محدود نباشد،برای هر چیزی روضه و نوحه‌ای سرودند. دیگر مهم نبود که موضوع نوحه، پسر خاله‌ی نوه عموی امامزاده قاسم باشد یا جنگ در سوریه و «مدافعان حرم». مهم نانی بود که باید در این میدان باز شده به نرخ روز عرضه می‌شد و دکان مداحی را پر رونق‌تر از دکان دیگر صنوف روحانیت می‌کرد.
این طور بود که شعر و مداحی جای استدلال را هم گرفت. چرا که به نظر رهبر(خطاب به مداحان)«گاهی یک بیت شعری که شما میخوانید، از یک ساعت بحث مستدل یک گوینده‌ی ماهر تأثیرش در دلها بیشتر است.»

درواقع،در این جهان متنوع و متکثر از اندیشه‌‌ها و سبک‌ها، رهبری برای دفاع از قلعه‌ی حکومت خود، مدافع دیگری به جز مداحان باقی نگذاشته‌ است. به همین دلیل برای مقابله با «دشمن»، دشمنی که دارد«...علیه باور به اسلام، باور به کارآمدی نظام اسلامی و باور به امکان تداوم نظام اسلامی کار می‌کند.» باید به مداحی متوسل شد:«از راه اینترنت هم می‌شود جواب آنها را داد، اما ما وسیله‌هایی داریم که این وسیله‌ها منحصربه‌فرد است. یکی از آنها همین شما هستید، یکی از آنها همین جامعه‌ مداحند.»
اینان قرار است از راه روضه و مداحی از «کارآمدی نظام اسلامی و باور به امکان تداوم نظام اسلامی» دفاع کنند. این است کارِ زار و حال نزار روحانیت دولتی.

مرتبط:
دموکراسی و نقش شهروندان
http://bit.ly/2d6CP5B

@Tavaana_TavaanaTech
سعیدی سیرجانی را سکته کردند!
سالروز درگذشت علی‌اکبر سعیدی سیرجانی

سعیدی سیرجانی در نامه به خامنه‌ای:

«آدمی‌زاده‌ام، #آزاده‌ام و دلیلش همین نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشیدن جام شوکران. بگذارید آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.»

«سعیدی سیرجانی را هم کشتند، شاه‌کار تازه‌ی جمهوری اسلامی. حتا اگر این‌طور که ادعا می‌کنند به «مرگ طبیعی» مرده باشد، این‌که پیرمردی ضعیف ده ماه تمام زیر دست این بزرگواران دوام آورده عجیب است. از برکات الطاف(آنان) باید خیلی پیش از این‌ها می‌مُرد؛ البته «به مرگ طبیعی»» - شاه‌رخ مسکوب

«سعیدی سیرجانی را سکته کردند»، این جمله‌ای بود که بسیاری پس از مرگ سعیدی سیرجانی که توسط جمهوری اسلامی علت آن سکته اعلام شد، بر زبان آوردند. این جمله حاکی از آن بود که علی‌اکبر سعیدی سیرجانی که هنگام مرگ دست جمهوری اسلامی اسیر بود به مرگ طبیعی از نمرده، بل‌که به قتل رسیده است.

سعیدی سیرجانی تنها به جرم! #نوشتن نامه به ره‌بری ِ جمهوری اسلامی که در آن به سانسور کتاب‌هایش اشاره کرده بود بازداشت شد و تحت شکنجه قرار گرفت و مجبور شد مقابل دوربین بنشیند و علیه خود اعتراف کند.

نامه‌های سیرجانی حاوی نکات طنز و جدی بسیاری است که همه درس شجاعت است. #شجاعت #روشن‌فکری که نقادانه نفر اول مملکت را مورد خطاب قرار می‌دهد. سعیدی سیرجانی در ابتدای نامه‌ی اولش به خامنه‌ای چنین می‌نویسد:

«محضر مبارک حضرت آیت‌اله خامنه‌ای رهبرمعظم جمهوری اسلامی با عرص سلام وتقدیم احترام، سه ماه پیش عریضه ای به حضورتان فرستادم در شرح اختناق تحمل‌ناپذیر نا معقولی که ماموران وزرات ارشاد در کار نشر کتاب اعمال می‌فرمایند....

آن‌گونه که از نامه‌ی دوم سیرجانی به خامنه‌ای برمی‌آید خامنه‌ای به این نامه پاسخی عتاب‌آمیز می‌دهد.

«پيام عتاب‌آميز جناب عالی را آقای صابری برايم خواند، و متاسف شدم، نه به علت اين که مورد قهر آن مقام معظم قرار گرفته‌ام و به زودی امت هميشه در صحنه حزب‌الله حسابم را خواهند رسيد که مرگ در راه دفاع از حق شهادت است و ما مرگ #شهادت از خدا خواسته‌ايم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خويش بود و اميدهای برباد رفته ام درباره‌ی سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ايران در دوران #رهبری شما خواهند داشت.
بگذريم از لحن توهين آميز پيام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوايی بعيد مينمود تا چه رسد به رهبر مسلمانان جهان. حيرتم از اين است که جناب‌عالی به استناد کدامين سند و قرينه و امارت مرا #مرتد قلمداد کرديد و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته های من است ای کاش موردش را مشخص می‌فرموديد، و اگر مبتنی بر واردات غيبی است و اشراف بر ضماير که انالله و انااليه راجعون.»
.....
#سعید_امامی در مورد مرگ سعیدی سیرجانی توضیح داده بود که به او به جای شیاف ملین، شیافی ساخته‌شده از پتاسیم دادند تا به عنوان توصیه پزشک استفاده کند. شیاف پتاسیم به راحتی می‌تواند قلب انسان را از کار بیاندازد. قلب #سیرجانی از کار افتاد و علت مرگ او را حمله‌ی قلبی اعلام کردند.

سعیدی سیرجانی در ۲۳ اسفندماه ۱۳۷۲، خارج از منزل مسکونی‌اش به وسیله‌ی #ماموران وزارت #اطلاعات جمهوری اسلامی بازداشت شد و پس از نُه ماه #بازداشت در چهارم آذرماه ۱۳۷۳ درگذشت.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/1qRcV5

#توانا #نویسندگی #آزادگی
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ