آموزشکده توانا
58K subscribers
30K photos
36.2K videos
2.54K files
18.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
نجات ۱۵ نفر با پیامک یک پسربچه افغان

در خودرویی که جان سرنشینان پناهجو به خاطر کمبود اکسیژن به خطر افتاده بود، پسربچه‌ای افغان با فرستادن یک پیامک کوتاه از مددکاران کمک خواست. او به این وسیله جان خود و ۱۴ نفر دیگر را نجات داد.

احمد تنها ۷ سال دارد، اما روز پنجشنبه (۷ آوریل) عملی قهرمانانه انجام داد. او با فرستادن یک پیامک آن هم به زبان انگلیسی دست و پا شکسته امدادگران را به کمک فرا خواند.
پسربچه افغان در پیامکی به لیز کلک، خانم مددکار انگلیسی، نوشته بود: «به ما زود کمک. راننده توقف نکرد. در ماشین اکسیژن تمام شد. ما اینجا حبس شد. باور کنید، به خدا دروغ نگفت!»

موقعی که پیامک به تلفن همراه خانم #مددکار رسید، او در سفری به نیویورک رفته بود. چند ماه پیش از آن او به همراه دخترش به یاری پناهجویانی شتافته بود که در اردوی "جنگل" در نزدیکی کاله در شمال فرانسه پناه گرفته بودند. آنها به همراه اشیای دیگر، صدها موبایل کهنه در میان پناهجویان تقسیم کردند، با شماره‌هایی تا #پناهجویان بتوانند در حالت اضطرار تلفن کنند و کمک بخواهند، و پسرک #افغان از همین امکان استفاده کرده بود.

خانم کلگ بی‌درنگ از نیویورک با همکار خود تانیا در لندن تماس گرفت. تانیا موضوع را با پلیس در میان گذاشت و آنها به کمک مترجم با پسرک تماس برقرار کردند و پس از ردوبدل کردن چند پیامک باخبر شدند که او به همراه ۱۴ نفر دیگر در یک خودروی سردخانه از خاک فرانسه به طرف بریتانیا راه افتاده است.
مأموران پلیس بریتانیا با راهنمایی پسربچه مکان کامیون سردخانه را پیدا کردند که در این زمان در پارکینگی در جنوب انگلیس توقف کرده بود.

پس از آن پلیس منطقه کنت اطلاع داد که روز پنجشنبه (۷ آوریل) ۱۴ نفر را به اتهام ورود غیرقانونی به خاک انگلیس و یک مرد را به اتهام ارتکاب قاچاق توقیف کرده است. پسربچه به دستور مقامات از تدابیر حمایتی ویژه‌ای برخوردار شد.

به عقیده #مددکاران اگر ابتکار دلیرانه‌ی این پسربچه ۷ ساله نبود، جان ۱۵ نفر به طور جدی به خطر افتاده بود.
دویچه‌وله

@Tavaana_TavaanaTech
کار بزرگ مددکار زاهدانی برای ۲۸ کودک بدسرپرست
goo.gl/o67FOO

یک مددکار زاهدانی زندگی‌اش را وقف ۲۸ کودک بدسرپرست کرده، آنها را به فرزندی پذیرفته و برایشان پدری می‌کند.

به گزارش ایسنا، روزنامه «ایران» آورده است: دیدن کودکان بی‌گناهی که ناخواسته از مادری معتاد به دنیا می‌آیند و در نکبت و فلاکت بزرگ می‌شوند، چیزی نبود که بتواند به‌سادگی از آن بگذرد و فراموششان کند. کودکانی که تا پیش از او، هیچ هویتی نداشتند و به دنیا آمدنشان، در حقیقت نوعی مرگ بود. کودکانی که هیچ تصویری از خواستنی‌ها و شادی‌های زندگی نداشتند و برای خوردن یک لقمه نان، شب و روز باید جان می‌کندند.

اما امروز این کودکان سایه پدری مهربان را بالای سرشان می‌بینند که به آنها امید به زندگی بخشیده است؛ پدری که برایشان پدری می‌کند و چیزی کم نمی‌گذارد. هر روز صبح با شوق زیاد آنها را تا مدرسه همراهی می‌کند، به درس‌هایشان می‌رسد، همبازی‌شان می‌شود و... ؛ فرشته‌هایی که تا دیروز حتی خندیدن را هم یاد نگرفته بودند، امروز با همه وجود می‌خندند و در کنار «بابا گلی» به روزهای روشن پیش رو فکر می‌کنند.

عظیم جان‌آبادی، پدر ۲۸ کودک در سیستان و بلوچستان است و زندگی در کنار این بچه‌ها را هدیه‌ای می‌داند که خدا به او داده است... گرچه تنها نام دو نفر از این کودکان در شناسنامه او به ثبت رسیده است و خون او را در رگ‌ها دارند، اما او پدر همه این بچه‌هاست و با کمک مردم مهربان از جان خود مایه می‌گذارد تا این کودکان شاد باشند و شادی کنند. نگهداری از این بچه‌ها در دو خانه مجزا، کارستانی است که او از یک سال قبل آغاز کرده و به قول خودش، تا تبدیل شدن نهال زندگی این بچه‌ها به درختی تنومند، محال است که لحظه‌ای از مراقبتشان دست بردارد.

عظیم جان‌آبادی، در یکی از محلات پرآسیب زاهدان به‌دنیا آمده و بزرگ شده است. او از زندگی خودش می‌گوید و اتفاقاتی که تحصیل در رشته مددکاری را در مسیرش قرار داد:

«سال ۶۲ در یک خانواده پرجمعیت در زاهدان به دنیا آمدم. فرزند هفتم خانواده بودم و در محله بابائیان که مملو از آسیب‌های اجتماعی بود، زندگی می‌کردیم. این محله در حاشیه شهر قرار داشت و پدرم از همان کودکی‌مان سعی کرد تا ما را با مسجد و نماز و قرآن آشنا کند و بچه‌ها را از آسیب‌هایی که در اطراف‌شان بود، دورنگاه دارد. اعتیاد در این محله بیداد می‌کرد و تاریکی، آینده محتمل بیشتر کودکان این محله بود. نقطه عطف زندگی‌ام روزی بود که چند کارشناس و مددکار از بهزیستی به دلیل وضعیت وخیم اعتیاد در این منطقه، برای آموزش چهره به چهره و آگاه‌سازی در زمینه اعتیاد به محله ما آمدند. برای نخستین بار بود که با مددکاری آشنا می‌شدم و فعالیت آنها را از نزدیک می‌دیدم. از همان روزها به این کار علاقه‌مند شدم و با وجود آنکه در مقطع متوسطه در رشته رایانه درس می‌خواندم اما برای کنکور رشته مددکاری را انتخاب کردم. یک گام به هدفی که داشتم نزدیک شده بودم. در کنار درس در فعالیت‌های اجتماعی سازمان‌های مردم نهاد مشارکت داشتم.

۱۴ سال قبل به‌عنوان مددکار شروع به فعالیت کردم و در بحث پیشگیری از اعتیاد کارهای زیادی انجام دادم. همزمان نیز نماینده صندوق جهانی مبارزه با ایدز سازمان ملل بودم و آموزش‌هایی را که فرا گرفته بودم به گروه‌های هدف آموزش می‌دادم. همه تلاشم این بود که بتوانم به سهم خودم به درمان آسیب دیده‌های اجتماعی بپردازم. برای اینکه ریشه معضلات اجتماعی را پیدا کنم، در نخستین گام فرم‌هایی را آماده کردم و با رفتن به حاشیه شهر معضلات اجتماعی و مشکلات مردم آنجا را مورد پایش قرار دادم. نتیجه این بود که با وجود آنکه اعتیاد نخستین معضل اجتماعی در حاشیه شهر است اما عامل اصلی آن فقر و بیکاری است. ادامه تحقیقات نشان داد اگر مردم این مناطق حرفه‌ای را بیاموزند و با سرمایه‌ای هرچند اندک مشغول کار در همان حرفه شوند به طور قطع معضلات اجتماعی کاهش پیدا می‌کند. برای این کار یک پایگاه خدمات اجتماعی راه‌اندازی کردیم و سازمان فنی و حرفه‌ای نیز وسایل و مربی در اختیار‌مان گذاشت.

در این پایگاه خیاطی، فرشبافی و کارهای فنی را به طور رایگان به جوانان آموزش دادیم و تعدادی از آنها علاوه بر اینکه اشتیاق دوباره به ادامه تحصیل پیدا کردند، مشغول به کار شدند. پارسال تنها با ۷ میلیون تومان بودجه‌ای که در اختیار داشتیم، توانستیم ضمن آموزش به هزار نفر، به آنها مدرک فنی و حرفه‌ای بدهیم. سال آینده نیز بحث کارگاه‌های زودبازده را پیگیری و راه‌اندازی خواهیم کرد.»

مطلب مرتبط:

حقوق کودک و نوجوان: از تولد تا هجده سالگی
http://bit.ly/1fGyUup

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ