This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
براندازان خواب از چشم خامنهای ربودهاند!
.
«محمد خواجوی» که به عنوان «استاد حوزه و دانشگاه» شناخته میشود در این ویدئو به صراحت میگوید خامنهای از هراس سرنگونی جمهوریاسلامی تا صبح قدم میزند و نمیتواند بخوابد!
.
خواجوی پیش از این نیز در اظهارنظر دیگری گفته بود: «دشمن میزان شدت تکبیرهای نماز جمعه را اندازه گیری می کرد»!
.
#خامنه_ای #محمد_خواجوی #نماز_جمعه #بیت_رهبری #تظاهرات_سراسری #آبان۹۸
@Tavaana_TavaanaTech
.
«محمد خواجوی» که به عنوان «استاد حوزه و دانشگاه» شناخته میشود در این ویدئو به صراحت میگوید خامنهای از هراس سرنگونی جمهوریاسلامی تا صبح قدم میزند و نمیتواند بخوابد!
.
خواجوی پیش از این نیز در اظهارنظر دیگری گفته بود: «دشمن میزان شدت تکبیرهای نماز جمعه را اندازه گیری می کرد»!
.
#خامنه_ای #محمد_خواجوی #نماز_جمعه #بیت_رهبری #تظاهرات_سراسری #آبان۹۸
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مراسم سالگرد جانباختن جاویدنام محمد خواجوی در یزدانشهر برگزار شد. او در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ در شهر دزفول توسط نیروهای سرکوبگر، کشته شد.
محمد خواجوی متولد ۱۲ بهمن ماه ۱۳۶۲ بود او در خانوادهای پر جمعیت در استان اصفهان شهرستان فریدونشهر روستای پیرگلی به دنیا آمد.
محمد علاقهمند به کارهای فنی بود، از سن پایین کار میکرد و بعدها در کار خرید و فروش ماشین وارد شد. در سال ۱۳۸۵ از دواج کرد و دو فرزند به نامهای احسان و آیسان داشت. او عاشق فرزندانش بود و رویاهای زیادی برای آینده آنها داشت.
یکی از دوستان آقای خواجوی میگوید او فردی خوشرو و بخشنده و همیشه در پی ایجاد صلح و سازش بود.
او میگفت: «دلخوری و کدورت فقط سیاهی میاره ما انسانیم و باید باهم خوب باشیم و دست همو بگیریم کنار هم بخوبی شادی زندگی کنیم مگه چقدر زندهایم که بخوایم زمانمون رو برای جنگ و جدل سر یه سری چیزا که شاید ارزش آنچنانی هم نداشته باشن بذاریم.»
او عاشق ایران بود عاشق تک تک آدم.هایش، عاشق تمام اقوام و فرهنگها بود. عاشق فصلهاش عاشق کوها، جنگلها، دریاها و رودخانههای ایران بود.
محمد در اعتراظات هم شرکت میکرد. همیشه به خاطر بیکفایتی سران ارشد حکومت، به خاطر این همه ظلم و ستم، نابرابری، فقر، فحشا، اعتیاد، تجاوز و تحقیر که بر سر مردم کشورش میآید و دزدیهای کلانی که سران رژیم انجام میدهند، خشمگین بود و یا خودش شروع کننده جرقه بود یا گاهی هم منتظر جرقه میماند.
که بادر جریان انقلاب ۱۴۰۱ به دوستانش میگفت که «چه من زنده باشم تو این مسیر چه نباشم خوشحالم چون هدفم فقط بخاطر خودم و خانوادم نیست بخاطر یه ایران میرم جلو ظلم وایمیسم و تلاشمو میکنم و اگه من و ماها نبودیم شماها ادامه بدین یک زندگی عالی و آزاد حق هر ایرانیه پس از حقمون از خواستهامون کوتاه نیایم و تلاش کنیم تا ایران آزاد رو بدستش بیاریم.»
در اول آبان ۱۴۰۱، ساعت یک شب شهرستان دزفول شهرک مدرس نیروهای سرکوبگر محمد خواجوی را به قتل میرسانند.
درباره او بیشتر خواهیم نوشت.
#محمد_خواجوی #دزفول #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محمد خواجوی متولد ۱۲ بهمن ماه ۱۳۶۲ بود او در خانوادهای پر جمعیت در استان اصفهان شهرستان فریدونشهر روستای پیرگلی به دنیا آمد.
محمد علاقهمند به کارهای فنی بود، از سن پایین کار میکرد و بعدها در کار خرید و فروش ماشین وارد شد. در سال ۱۳۸۵ از دواج کرد و دو فرزند به نامهای احسان و آیسان داشت. او عاشق فرزندانش بود و رویاهای زیادی برای آینده آنها داشت.
یکی از دوستان آقای خواجوی میگوید او فردی خوشرو و بخشنده و همیشه در پی ایجاد صلح و سازش بود.
او میگفت: «دلخوری و کدورت فقط سیاهی میاره ما انسانیم و باید باهم خوب باشیم و دست همو بگیریم کنار هم بخوبی شادی زندگی کنیم مگه چقدر زندهایم که بخوایم زمانمون رو برای جنگ و جدل سر یه سری چیزا که شاید ارزش آنچنانی هم نداشته باشن بذاریم.»
او عاشق ایران بود عاشق تک تک آدم.هایش، عاشق تمام اقوام و فرهنگها بود. عاشق فصلهاش عاشق کوها، جنگلها، دریاها و رودخانههای ایران بود.
محمد در اعتراظات هم شرکت میکرد. همیشه به خاطر بیکفایتی سران ارشد حکومت، به خاطر این همه ظلم و ستم، نابرابری، فقر، فحشا، اعتیاد، تجاوز و تحقیر که بر سر مردم کشورش میآید و دزدیهای کلانی که سران رژیم انجام میدهند، خشمگین بود و یا خودش شروع کننده جرقه بود یا گاهی هم منتظر جرقه میماند.
که بادر جریان انقلاب ۱۴۰۱ به دوستانش میگفت که «چه من زنده باشم تو این مسیر چه نباشم خوشحالم چون هدفم فقط بخاطر خودم و خانوادم نیست بخاطر یه ایران میرم جلو ظلم وایمیسم و تلاشمو میکنم و اگه من و ماها نبودیم شماها ادامه بدین یک زندگی عالی و آزاد حق هر ایرانیه پس از حقمون از خواستهامون کوتاه نیایم و تلاش کنیم تا ایران آزاد رو بدستش بیاریم.»
در اول آبان ۱۴۰۱، ساعت یک شب شهرستان دزفول شهرک مدرس نیروهای سرکوبگر محمد خواجوی را به قتل میرسانند.
درباره او بیشتر خواهیم نوشت.
#محمد_خواجوی #دزفول #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
من #محمد_خواجوی_نیا هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۱ آبان ماه ۱۴۰۱. سی و نه سالم بود، متولد ۱۲ بهمن ماه ۱۳۶۲. فرزند سوخته زار. لر بختیاری اهل روستای پیرگلی فریدون شهر در استان اصفهان و ساکن دزفول در استان خوزستان بودم. تو یه خانواده سرشناس و پر جمعیت بزرگ شدم. پدرم دامداری و کشاورزی میکرد و برای اینکه من و خواهرا و برادرام بتونیم درس بخونیم رفتیم نجف آباد یزدانشهر تو خونه ای که پدرم ساخته بود زندگی کردیم. من از نوجوونی به ماشین و کارهای فنی علاقه داشتم. درس میخوندم و برای خودم کار میکردم و پول جیبمو درمیاوردم. با پس انداز مختصری که داشتم شروع کردم به معامله موتور سیکلت. بعد از چند سال وارد معامله ماشین شدم. دلم میخواست نمایشگاه اتومبیل داشته باشم ولی توان مالیشو نداشتم و فقط میتونستم یکی دو تا ماشین خرید و فروش کنم. سال ۱۳۸۵ ازدواج کردم و صاحب یه پسر بنام احسان و یه دختر بنام آیسان شدم. سال ۱۳۹۹ بود که از اصفهان رفتیم دزفول زندگی کنیم. بخاطر شرایط کرونا مجبور شدم کارمو عوض کنم و یه وانت بخرم و برم تو کار میوه و صیفی جات. دلم میخواست آنقدر پول داشتم که بتونم برای بچه هام هرکاری بکنم، ببرمشون مسافرت و تفریح…. اصولا آدم دست و دلباز، ملایم و خوش اخلاقی بودم و از قهر و کینه و اختلاف بدم میومد، معتقد بودم عمرمون کوتاهه چرا باید همش درگیر دلخوری و کینه باشیم، میگفتم باید دست همو بگیریم و در کنار هم با عشق زندگی کنیم.
با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی منم که از ظلم و ستم حکومت شاکی بودم به معترضا پیوستم و با پسرم به تظاهرات میرفتم. احسان یه بار گلوله ساچمه ای خورد و کارش به بیمارستان کشید ولی حالش خوب شد. من دایم تو تجمعات شرکت میکردم و از مردن نمیترسیدم. نیمه شب اول آبان ۱۴۰۱ تو شهرک مدرس دزفول بودم، سرکوبگرای مزدور بهمون حمله ور شدن، مردم متفرق شدن و منم سوار ماشین شدم و حرکت کردم. سه تا ماشین افتادن دنبالم. یکیشون پیچید جلوم و زد به ماشینم، مزدورا پیاده شدن و از فاصله نزدیک بهم شلیک کردن، من غرق در خون افتادم و چشم از دنیا فرو بستم….
بعد از کشته شدنم جنازمو منتقل کردن به یزدانشهر اصفهان، پیکر بیجون من مظلومانه به خاک سپرده شد….
مراسم چهلم در تاریخ ۱۰ آذر ماه ۱۴۰۱ با حضور گسترده مردم دزفول بر سر مزارم برگزار شد. برادرم توی مراسم گفت: «نیروهای امنیتی بعد از تعقیب محمد اول با ماشین بهش زدن و در حالی که میتونستن دستگیرش کنن از فاصله نزدیک بهش شلیک کردن، برادر من ناحق کشته شد و فدای مملکت ایران شد، برادرم فدای مردم مظلوم ایران شد».
هموطن، من همیشه برای وطنم و هموطنام ناراحت بودم و دلم میخواست همه رفاه و آزادی داشته باشن، عاشق کشورم و مردمش بودم. همیشه به همه میگفتم من توی این مسیر زنده باشم یا نه خوشحالم چون هدفم بخاطر همه مردمه نه فقط خانواده خودم، اگه من نبودم شما ادامه بدین، ما حقمونه خوب زندگی کنیم و کوتاه نیایم تا کشورمون آزاد بشه. من دین خودمو به کشورم ادا کردم، الان نوبت تو هست که جای خالی منو پر کنی و برای آزادی وطنمون بجنگی. روز پیروزی از منم یاد کن که نتونستم در کنار خانوادم زندگی کنم و شاهد به ثمر رسیدن بچه هام باشم….💔
جمعآوری مطلب و تنظیم متن
از خانم لعبت
#مهسا_امینی
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی منم که از ظلم و ستم حکومت شاکی بودم به معترضا پیوستم و با پسرم به تظاهرات میرفتم. احسان یه بار گلوله ساچمه ای خورد و کارش به بیمارستان کشید ولی حالش خوب شد. من دایم تو تجمعات شرکت میکردم و از مردن نمیترسیدم. نیمه شب اول آبان ۱۴۰۱ تو شهرک مدرس دزفول بودم، سرکوبگرای مزدور بهمون حمله ور شدن، مردم متفرق شدن و منم سوار ماشین شدم و حرکت کردم. سه تا ماشین افتادن دنبالم. یکیشون پیچید جلوم و زد به ماشینم، مزدورا پیاده شدن و از فاصله نزدیک بهم شلیک کردن، من غرق در خون افتادم و چشم از دنیا فرو بستم….
بعد از کشته شدنم جنازمو منتقل کردن به یزدانشهر اصفهان، پیکر بیجون من مظلومانه به خاک سپرده شد….
مراسم چهلم در تاریخ ۱۰ آذر ماه ۱۴۰۱ با حضور گسترده مردم دزفول بر سر مزارم برگزار شد. برادرم توی مراسم گفت: «نیروهای امنیتی بعد از تعقیب محمد اول با ماشین بهش زدن و در حالی که میتونستن دستگیرش کنن از فاصله نزدیک بهش شلیک کردن، برادر من ناحق کشته شد و فدای مملکت ایران شد، برادرم فدای مردم مظلوم ایران شد».
هموطن، من همیشه برای وطنم و هموطنام ناراحت بودم و دلم میخواست همه رفاه و آزادی داشته باشن، عاشق کشورم و مردمش بودم. همیشه به همه میگفتم من توی این مسیر زنده باشم یا نه خوشحالم چون هدفم بخاطر همه مردمه نه فقط خانواده خودم، اگه من نبودم شما ادامه بدین، ما حقمونه خوب زندگی کنیم و کوتاه نیایم تا کشورمون آزاد بشه. من دین خودمو به کشورم ادا کردم، الان نوبت تو هست که جای خالی منو پر کنی و برای آزادی وطنمون بجنگی. روز پیروزی از منم یاد کن که نتونستم در کنار خانوادم زندگی کنم و شاهد به ثمر رسیدن بچه هام باشم….💔
جمعآوری مطلب و تنظیم متن
از خانم لعبت
#مهسا_امینی
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech