آموزشکده توانا
58K subscribers
30K photos
36.2K videos
2.54K files
18.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
زادروز فاطمه حبیبی‌زاد، از نخستین زنان نقال ایرانی
goo.gl/gqE7ia

فاطمه حبیبی‌زاد ملقب به گردآفرید، از معروف‌ترین شاه‌نامه‌خوانان و نخستین نقال زن ایرانی است. حبیبی زاد در تعریف نقالی می‌گوید:«نقالی يعنى نمايشى كه بر اساس داستان‌هاى ملى (شاهنامه) و داستان‌هاى بومى برگزار و اجرا مى‌شود، همراه با حركات رزمى و نمايشى مثل دست‌زدن‌، پا كوبيدن، رجز خواندن و معركه‌گرفتن، چم و خم‌ها، چرخيدن‌ها، عصا به دست گرفتن و كمند انداختن و...»

بهرام بیضایی می‌گوید که «واقعه‌خوانی در ایران پیش از اسلام، قصه‌سُرایی موزونی هم‌راه با ساز بوده است. همین قوالی پس از اسلام ساز را کنار نهاد و تنها نقل واقعه شد.»
نقالی در یونسکو و در ششمین اجلاس میراث معنوی ناملموس یونسکو در سال ۲۰۱۱ به ثبت جهانی رسیده است.
در سند پشتیبانان پرونده‌ی ثبت نقالی در یونسکو نام دو نفر از زنان نقال ایران به چشم می‌خورد، ساقی عقیلی و فاطمه حبیبی‌زاد.
فاطمه حبیبی‌زاد در هفتم بهمن‌ماه ۱۳۵۵ در شهر اهواز به دنیا آمد. او کارشناس موزه از دانشکده میراث فرهنگی است و از نخستین زنانی است که در جشنواره‌ها و فستیوال‌های هنری خارج از کشور به اجرای نقالی و نمایش‌های فولکلور ایرانی پرداخته است.
فاطمه حبیبی‌زاد هم‌اکنون ساکن آمریکاست و به آن‌جا مهاجرت کرده است. او یکی از دلایل مهاجرت خود را عدم توجه مدیران فرهنگی ایران می‌داند: «اگر مدیران فرهنگی در دولت، غیرت فرهنگی داشتند، شاید بسیاری از امثال من الان در گوشه‌ای از دنیا پراکنده نمی‌شدیم.»

حبیبی‌زاد در مورد مشکلاتش در ایران از عدم داشتن آزادی عمل به عنوان بزرگ‌ترین مشکل نام می‌برد: «بخشی از مشکلات من در ایران، بازمی‌گردد به این‌که آزادی عمل کم بود. قدر‌شناسی هم همین‌طور، هرچند، توقع قدر‌شناسی نداشتیم. اگرچه در حوزه اجرا، راه خودم را باز کرده بودم به طوری که به بسیاری از مناطق تهران و شهرستان‌ها و روستا‌ها دعوت می‌شدم و بیشتر هم گروه‌های مردمی مرا دعوت می‌کردند و حمایتم می‌کردند. اما اگر در رادیو یا تلویزیون کار می‌کردم با گرفتاری‌ها و سانسورهای زیادی مواجه می‌شدم، مدام ممنوع‌الصدا یا ممنوع‌التصویرم می‌کردند. در بخش انتشارات اگر می‌خواستم کاری منتشر کنم، گرفتاری‌هایی بود که اصلاً حوصله بازگویی آن‌ها نیست.

«ما در بخش اداری سازمانی، بخش‌هایی داریم که در آن بخش‌ها افرادی مسئول رسیدگی به بخش «نمایش‌های آیینی و سنتی» هستند. این‌ها هیچ کاری نکردند. هر یکی دو سال، یک بار، جشنواره‌ای برگزار می‌کنند. پولش را هم می‌گذارند در جیب خودشان، آن آیین‌ورز بیچاره‌ای که از ترکمن صحرا با اتوبوس قراضه دو روز با بدبختی در راه است تا خود را به جشنواره برساند ۵۰ هزار تومان کف دستش می‌گذارند، دویست، سیصد هزار تومان بقیه را هم درجیب خودشان می‌گذارند بابت هر آیین‌ورز. آن‌ها بسیار بد کردند. خیانت‌های زیادی کردند. در اینجا نمی‌خواهم اسم شخص خاصی را ذکر کنم، اما شاهد بودم که کسانی دوست داشتند آیین‌ها و نمایش‌های سنتی نابود شوند. اگر اکنون اثری هست در آرشیوهای پراکنده، حاصل پژوهش افراد دلسوزی است که با هزینه شحصی و با انگیره خودشان کار کردند..»

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/1U1GPK
#نقالی
#فاطمه‌حبیبی‌زاد
#شاهنامه
#گردآفرید

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
۱) چند سالِ پیش و در گذرِ هر روزه‌ام از میدانِ فردوسی مشهد، دخترِ جوانِ نقاشی را می‌دیدم که روی چهارپایه‌اش نشسته و در حال نقاشی کردنِ تصاویرِ شاهنامه بر روی دیوارهای دورتادورِ میدان بود. پیشرویِ او هر روزه بود و من از خودم می‌پرسیدم: «آیا می‎شود؟»

۲) نقاشیِ دیوارهای دورِ میدان، بعد از چند ماه، تقریباً کامل شده بود که یک روز صبح، ناگهان، با دیوارهای کاملاً سفیدِ دورِ میدان مواجه شدم: شبانه، و لابد با فتوای خطیبی کم‌دان و پرگو، تمامِ نقاشی‌های دورِ میدان را با رنگ پاک کرده بودند. (انگار دیو سپید، باز - و این‌بار در هیئتی دیگر- از خواب برخاسته بود.) بعدتر خواندم که آن دخترِ جوان، درگفتگو با روزنامه، از شدتِ گریه، نمی‌توانسته حرف بزند. او تحقیر شده بود. ما تحقیر شده بودیم. اشک‌های او، بغضِ ترکیده‌ی مردمانِ تحقیر شده‌ی شهر بود.

۳) « لشگرِ توران به قلبِ سرزمینِ ما رسید/ رستم و گودرز کو، اسفندیاران را چه شد؟»

۴) حالا چند سال از آن ماجرا گذشته؛ به لطفِ گذرِ زمان و به لطفِ «گزندِ باد و باران»، آن رنگِ سفید در حالِ محو شدن است و قصه‌ها و تصاویر، باز در حالِ بیرون کشیدنِ خود از زیرِ آوارِ پاک شدن، حذف شدن و فراموش شدن اَند.

۵) اینجا میدانِ فردوسیِ مشهد است. این عکسِ دیوارهای میدانِ فردوسی است؛ دیوارهایی که به گونه‌‌ای نمادین، نمایانگرِ وضعی هستند که در ایرانِ این سال‌ها جریان دارد.

برگرفته از فیس‌بوک Reza Kazemian
goo.gl/VK4ITq

شما چه فکر می‌کنید؟

مطلب مرتبط:

همدلی، راهی به سوی زیستن در صلح و آشتی
http://bit.ly/2fs2aWl

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
- تو پیش نرفتی، تو فرو رفتی!

«ده سال پیش، سی میلی خوزستان. جشنواره نوروزی شاهنامه خوانی به نقالی گردآفرید. بختیاری‌ها شاهنامه می‌خواندند و بعد می‌رقصیدند. الان مثل یک رویاست. جشنواره سال هاست ممنوع شده، سی میلی فراموش شده، شاهنامه به پستو رفته، گردآفرید هم کوچ کرده است به ینگه دنیا».

- این مطلب از توییتر دکتر ناصر کرمی برداشته شده است.

شایسته توجه است که آیت‌الله خامنه‌ای توجه به آثاری چون تخت جمشید به جای توجه به مقبره «امام رضا» یا مقبره «آیت‌الله خمینی» را ناشی از «ندانم کاری» و «اشتباه» می‌داند. خامنه‌ای آثار باستانی ایرانیان را نشانه «طاغوتی‌گری» می‌داند.

فاطمه حبیبی‌زاد ملقب به گردآفرید، از معروف‌ترین شاه‌نامه‌خوانان و نخستین نقال زن ایرانی است. حبیبی زاد در تعریف نقالی می‌گوید:«نقالی يعنى نمايشى كه بر اساس داستان‌هاى ملى (شاهنامه) و داستان‌هاى بومى برگزار و اجرا مى‌شود، همراه با حركات رزمى و نمايشى مثل دست‌زدن‌، پا كوبيدن، رجز خواندن و معركه‌گرفتن، چم و خم‌ها، چرخيدن‌ها، عصا به دست گرفتن و كمند انداختن و...»

فاطمه حبیبی‌زاد هم‌اکنون ساکن آمریکاست و به آن‌جا مهاجرت کرده است. او یکی از دلایل مهاجرت خود را عدم توجه مدیران فرهنگی ایران می‌داند: «اگر مدیران فرهنگی در دولت، غیرت فرهنگی داشتند، شاید بسیاری از امثال من الان در گوشه‌ای از دنیا پراکنده نمی‌شدیم.»

حبیبی‌زاد در مورد مشکلاتش در ایران از عدم داشتن آزادی عمل به عنوان بزرگ‌ترین مشکل نام می‌برد: «بخشی از مشکلات من در ایران، بازمی‌گردد به این‌که آزادی عمل کم بود. قدر‌شناسی هم همین‌طور، هرچند، توقع قدر‌شناسی نداشتیم. اگرچه در حوزه اجرا، راه خودم را باز کرده بودم به طوری که به بسیاری از مناطق تهران و شهرستان‌ها و روستا‌ها دعوت می‌شدم و بیشتر هم گروه‌های مردمی مرا دعوت می‌کردند و حمایتم می‌کردند. اما اگر در رادیو یا تلویزیون کار می‌کردم با گرفتاری‌ها و سانسورهای زیادی مواجه می‌شدم، مدام ممنوع‌الصدا یا ممنوع‌التصویرم می‌کردند. در بخش انتشارات اگر می‌خواستم کاری منتشر کنم، گرفتاری‌هایی بود که اصلاً حوصله بازگویی آن‌ها نیست.



منابع مرتبط

کوروش بزرگ و سیاست رواداری مذهبی
bit.ly/2dV9pJ9

#شاهنامه #خوزستان #گردآفرید

@Tavaana_TavaanaTech
زادروز فاطمه حبیبی‌زاد، از نخستین زنان نقال ایرانی

فاطمه حبیبی‌زاد ملقب به گردآفرید، از معروف‌ترین شاه‌نامه‌خوانان و نخستین نقال زن ایرانی است. حبیبی زاد در تعریف نقالی می‌گوید:«نقالی يعنى نمايشى كه بر اساس داستان‌هاى ملى (شاهنامه) و داستان‌هاى بومى برگزار و اجرا مى‌شود، همراه با حركات رزمى و نمايشى مثل دست‌زدن‌، پا كوبيدن، رجز خواندن و معركه‌گرفتن، چم و خم‌ها، چرخيدن‌ها، عصا به دست گرفتن و كمند انداختن و...»

بهرام بیضایی می‌گوید که «واقعه‌خوانی در ایران پیش از اسلام، قصه‌سُرایی موزونی هم‌راه با ساز بوده است. همین قوالی پس از اسلام ساز را کنار نهاد و تنها نقل واقعه شد.»
نقالی در یونسکو و در ششمین اجلاس میراث معنوی ناملموس یونسکو در سال ۲۰۱۱ به ثبت جهانی رسیده است.
در سند پشتیبانان پرونده‌ی ثبت نقالی در یونسکو نام دو نفر از زنان نقال ایران به چشم می‌خورد، ساقی عقیلی و فاطمه حبیبی‌زاد.
فاطمه حبیبی‌زاد در هفتم بهمن‌ماه ۱۳۵۵ در شهر اهواز به دنیا آمد. او کارشناس موزه از دانشکده میراث فرهنگی است و از نخستین زنانی است که در جشنواره‌ها و فستیوال‌های هنری خارج از کشور به اجرای نقالی و نمایش‌های فولکلور ایرانی پرداخته است.
فاطمه حبیبی‌زاد هم‌اکنون ساکن آمریکاست و به آن‌جا مهاجرت کرده است. او یکی از دلایل مهاجرت خود را عدم توجه مدیران فرهنگی ایران می‌داند: «اگر مدیران فرهنگی در دولت، غیرت فرهنگی داشتند، شاید بسیاری از امثال من الان در گوشه‌ای از دنیا پراکنده نمی‌شدیم.»

حبیبی‌زاد در مورد مشکلاتش در ایران از عدم داشتن آزادی عمل به عنوان بزرگ‌ترین مشکل نام می‌برد: «بخشی از مشکلات من در ایران، بازمی‌گردد به این‌که آزادی عمل کم بود. قدر‌شناسی هم همین‌طور، هرچند، توقع قدر‌شناسی نداشتیم. اگرچه در حوزه اجرا، راه خودم را باز کرده بودم به طوری که به بسیاری از مناطق تهران و شهرستان‌ها و روستا‌ها دعوت می‌شدم و بیشتر هم گروه‌های مردمی مرا دعوت می‌کردند و حمایتم می‌کردند. اما اگر در رادیو یا تلویزیون کار می‌کردم با گرفتاری‌ها و سانسورهای زیادی مواجه می‌شدم، مدام ممنوع‌الصدا یا ممنوع‌التصویرم می‌کردند. در بخش انتشارات اگر می‌خواستم کاری منتشر کنم، گرفتاری‌هایی بود که اصلاً حوصله بازگویی آن‌ها نیست.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/m73UUt
#نقالی
#فاطمه‌حبیبی‌زاد
#شاهنامه
#گردآفرید

@Tavaana_TavaanaTech
۲۳فروردین‌ماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب، پژوهشگر، شاهنامه‌پژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. او در سال ۱۳۸۴ در شهر پاریس درگذشت.

چند نقل قول از روزنوشته‌های مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا می‌آورم.
.
شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمن‌ماه ۱۳۵۷:
.
«امروز آیت‌الله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی این‌طوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز این‌طور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچ‌کس این‌طوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»
.
شاهرخ مسکوب ۲۵ بهمن‌ماه ۱۳۵۷:
.
«تاثیر این انقلاب در آینده‌ای نسبتا نزدیک در عراق، ترکیه، اطراف خیلج فارس، عربستان سعودی، فلسطین و اسرائیل چنان ثباتی برای آمریکا بسازد که خودش حظ کند.»
.
شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:
.
«با نطق دیروز آقا در مدرسه‌ی فیضیه قم و اعلامیه‌ی پریروز گمان می‌کنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدی‌تر چپ‌گرایان..»
.
شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:
.
«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب می‌کند. آن فتوای بی‌جا درباره‌ی حجاب و این صحبت‌های دیروز در مدرسه‌ی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنی‌ها، حمله به ملی‌ها و دموکرات‌ها و تصریح این‌که انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»
.
شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:
.
«در هواپیما هستم. دارم دور می‌شوم. از وطنی که مثل غولی،هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشم‌های نابینایی دارد. نمی‌داند کجا می‌رود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران می‌کند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهان‌بینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچ‌کدام این‌ها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هم‌وطن یکی مسلمین و هم‌وطن دیگری زحمتکشان است.»
.
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانی‌که می‌بیند نمی‌تواند نوشته‌ها و عقایدش را منتشر کند و از آن‌ها سخن بگوید، ایران را ترک می‌کند و در مدرسه‌ی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول می‌شود.
اما همواره دل‌تنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی می‌نویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوه‌های بلند، بیابان‌های سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بی‌وفای ناکس ِ دور! با این بی‌داد ِ تبه‌کاران وای به حال آیندگان.»
.
درباره شاهرخ مسکوب:
http://bit.ly/1yizhTr
.
#شاهرخ_مسکوب #شاهنامه

@Tavaana_TavaanaTech
کاوه مرد

این بار نه پای یک #شکارچی در میان بود و نه مردانی سنگ و چماق به دست که به آنها ناسزا بگوییم

#کاوه را ما کشتیم.

ما که همین چند وقت پیش به قاتلان #خرس سوادکوهی بد و بیراه می گفتیم و خواهان اشد مجازات برای آنان بودیم.

ما که نگران #فعالان_محیط_زیستی در بند هستیم که همه عمرشان را وقف حفاظت از #طبیعت ایران کرده بودند.

ما که دغدغه #زمین_خواری و تخریب #جنگل و از بین بردن #تنوع_زیستی توسط مفسدین سیاسی و اقتصادی را داریم و هر روز لعن و نفرینشان می کنیم.

ما که همیشه دیگران را مقصر می دانیم و همه مشکلات را بر گردن مسئولین و بیگانگان و دشمنان می اندازیم و "ایران، ایران" می کنیم.

در شکم کاوه بخت برگشته، همان پلنگی که رفتارهایش دانش ما در مورد #پلنگ ها را زیر سوال برده بود، #زباله های انسانی پیدا شده است. تکه ای چرم لباس راه روده پلنگ بی گناه را بند آورده بود. او لاغر و نحیف شده بود و در نهایت در زادگاهش جان باخت.

معلوم نیست کاوه چه زمانی و در کجا (این سوی مرز در #ایران یا آن سوی مرز در #ترکمنستان) پسماند انسانی را بلعیده و به این سرنوشت شوم دچار شده است. حتی مشخص نیست که آیا او واقعا فقط به خاطر زباله های در شکمش از بین رفته یا مثل خیلی از موارد مشابه قبلی تعلل و خطا در تشخیص و علاج درد، موجود بی گناه را به کام مرگ کشانده است. شاید هم زخم و عفونت او آنقدر شدید بوده که دیگر اصلا نمی شد برای او کاری کرد. مهم نیست قاتلان او ایرانی هستند یا غیر ایرانی، و یا دولتی هستند یا غیردولتتی.

آنچه همیت دارد این است که کاوه، اولین و آخرین قربانی #خودخواهی ما انسان ها نخواهد بود. اما حالا که او برای همیشه از پیش ما رفته باید داستان "کاوه و زباله" را بنویسیم و بخوانیم و بگوییم و بدانیم.

کاوه سرزمین حیوانات بر خلاف کاوه #شاهنامه نتوانست در برابر #ظلم ضحاک زمانه اش (انسان) قیام کند اما او اکنون یک نماد دیگر از مظلومیت #محیط_زیست در کشور ماست.

این بار که خواستیم پسماندمان را رها کنیم، ته سیگارمان را پرتاب کنیم و از کیسه و محصولات #پلاستیکی استفاده کنیم، بد نیست سرنوشت تلخ کاوه که روزی به او لقب "عجیب ترین پلنگ جهان" داده بودیم را با خود مرور کنیم.

متن فوق از اینستاگرام دکتر کاوه مدنی برداشته شده است.

@Tavaana_TavaanaTech
زادروز فاطمه حبیبی‌زاد، از نخستین زنان نقال ایرانی

فاطمه حبیبی‌زاد ملقب به گردآفرید، از معروف‌ترین شاه‌نامه‌خوانان و نخستین نقال زن ایرانی است. حبیبی زاد در تعریف نقالی می‌گوید:«نقالی يعنى نمايشى كه بر اساس داستان‌هاى ملى (شاهنامه) و داستان‌هاى بومى برگزار و اجرا مى‌شود، همراه با حركات رزمى و نمايشى مثل دست‌زدن‌، پا كوبيدن، رجز خواندن و معركه‌گرفتن، چم و خم‌ها، چرخيدن‌ها، عصا به دست گرفتن و كمند انداختن و...»

بهرام بیضایی می‌گوید که «واقعه‌خوانی در ایران پیش از اسلام، قصه‌سُرایی موزونی هم‌راه با ساز بوده است. همین قوالی پس از اسلام ساز را کنار نهاد و تنها نقل واقعه شد.»
نقالی در یونسکو و در ششمین اجلاس میراث معنوی ناملموس یونسکو در سال ۲۰۱۱ به ثبت جهانی رسیده است.
در سند پشتیبانان پرونده‌ی ثبت نقالی در یونسکو نام دو نفر از زنان نقال ایران به چشم می‌خورد، ساقی عقیلی و فاطمه حبیبی‌زاد.
فاطمه حبیبی‌زاد در هفتم بهمن‌ماه ۱۳۵۵ در شهر اهواز به دنیا آمد. او کارشناس موزه از دانشکده میراث فرهنگی است و از نخستین زنانی است که در جشنواره‌ها و فستیوال‌های هنری خارج از کشور به اجرای نقالی و نمایش‌های فولکلور ایرانی پرداخته است.
فاطمه حبیبی‌زاد هم‌اکنون ساکن آمریکاست و به آن‌جا مهاجرت کرده است. او یکی از دلایل مهاجرت خود را عدم توجه مدیران فرهنگی ایران می‌داند: «اگر مدیران فرهنگی در دولت، غیرت فرهنگی داشتند، شاید بسیاری از امثال من الان در گوشه‌ای از دنیا پراکنده نمی‌شدیم.»

حبیبی‌زاد در مورد مشکلاتش در ایران از عدم داشتن آزادی عمل به عنوان بزرگ‌ترین مشکل نام می‌برد: «بخشی از مشکلات من در ایران، بازمی‌گردد به این‌که آزادی عمل کم بود. قدر‌شناسی هم همین‌طور، هرچند، توقع قدر‌شناسی نداشتیم. اگرچه در حوزه اجرا، راه خودم را باز کرده بودم به طوری که به بسیاری از مناطق تهران و شهرستان‌ها و روستا‌ها دعوت می‌شدم و بیشتر هم گروه‌های مردمی مرا دعوت می‌کردند و حمایتم می‌کردند. اما اگر در رادیو یا تلویزیون کار می‌کردم با گرفتاری‌ها و سانسورهای زیادی مواجه می‌شدم، مدام ممنوع‌الصدا یا ممنوع‌التصویرم می‌کردند. در بخش انتشارات اگر می‌خواستم کاری منتشر کنم، گرفتاری‌هایی بود که اصلاً حوصله بازگویی آن‌ها نیست.

بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/36wpfjL
#نقالی
#فاطمه‌حبیبی‌زاد
#شاهنامه
#گردآفرید

@Tavaana_TavaanaTech
۲۳فروردین‌ماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب، پژوهشگر، شاهنامه‌پژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. او در سال ۱۳۸۴ در شهر پاریس درگذشت.

چند نقل قول از روزنوشته‌های مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا می‌آورم.
.
شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمن‌ماه ۱۳۵۷:
.
«امروز آیت‌الله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی این‌طوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز این‌طور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچ‌کس این‌طوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»
.
شاهرخ مسکوب ۲۵ بهمن‌ماه ۱۳۵۷:
.
«تاثیر این انقلاب در آینده‌ای نسبتا نزدیک در عراق، ترکیه، اطراف خیلج فارس، عربستان سعودی، فلسطین و اسرائیل چنان ثباتی برای آمریکا بسازد که خودش حظ کند.»
.
شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:
.
«با نطق دیروز آقا در مدرسه‌ی فیضیه قم و اعلامیه‌ی پریروز گمان می‌کنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدی‌تر چپ‌گرایان..»
.
شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:
.
«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب می‌کند. آن فتوای بی‌جا درباره‌ی حجاب و این صحبت‌های دیروز در مدرسه‌ی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنی‌ها، حمله به ملی‌ها و دموکرات‌ها و تصریح این‌که انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»
.
شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:
.
«در هواپیما هستم. دارم دور می‌شوم. از وطنی که مثل غولی،هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشم‌های نابینایی دارد. نمی‌داند کجا می‌رود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران می‌کند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهان‌بینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچ‌کدام این‌ها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هم‌وطن یکی مسلمین و هم‌وطن دیگری زحمتکشان است.»
.
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانی‌که می‌بیند نمی‌تواند نوشته‌ها و عقایدش را منتشر کند و از آن‌ها سخن بگوید، ایران را ترک می‌کند و در مدرسه‌ی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول می‌شود.
اما همواره دل‌تنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی می‌نویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوه‌های بلند، بیابان‌های سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بی‌وفای ناکس ِ دور! با این بی‌داد ِ تبه‌کاران وای به حال آیندگان.»
.
درباره شاهرخ مسکوب:
http://bit.ly/1yizhTr
.
#شاهرخ_مسکوب #شاهنامه

@Tavaana_TavaanaTech
آرامگاه فردوسی و یادی از هوشنگ سیحون
.
امروز روز فردوسی است. نگاهی بیندازیم به نحوه ساخت ساختمان آرامگاه این شاعر بزرگ.
.
ساختمان آرام‌گاه در سال ۱۳۱۱ آغاز شد و ۱۸ ماه طول کشید تا برای جشن هزاره‌ی فردوسی در سال ۱۳۱۳ آماده شود. مساحت ساختمان ۹۴۵ متر بود که به‌ترین سنگ‌تراشان تصاویری از شاه‌نامه بر آن حک کردند.
.
آرامگاه فردوسی روز بیستم مهرماه سال ۱۳۱۳ با سخنرانی رضا شاه در توس ِ خراسان افتتاح شد. این مراسم با حضور برخی از شرق‌شناسان خارجی و هم‌چنین برخی از اندیشمندان ایرانی در هزارمین سال تولد فردوسی برگزار شد که از دوازدهم مهرماه در تهران آغاز شده بود.
.
ساختمان بنا از همان ابتدا به دلیل عدم محاسبه‌ی دقیق مقاومت خاک شروع به جذب رطوبت کرد و این‌گونه شد که به دستور انجمن آثار ملی و در سال ۱۳۴۳ بازسازی بنا با نظارت هوشنگ سیحون آغاز شد و در دهم اردیبهشت ۱۳۴۷ به پایان رسید.
.
هوشنگ سیحون در تشریح تاریخچه‌ی بازسازی و مرمت آرام‌گاه فردوسی می‌گوید که انجمن آثار ملی ایران، در اوایل حکومت رضا شاه پهلوی تصمیم به برگزاری مراسم هزاره‌ی فردوسی و بنای آرام‌گاه این شاعر نامی می‌گیرد. سیحون که در آن زمان دانش‌آموز دوره‌ی ابتدایی بود به خاطر می‌آورد که یک تومان به طرح ساخت آرام‌گاه کمک کرده است. «چون انجمن آثار ملی از خودش پول نداشت، بودجه آنرا گذاشتند به حساب بلیط‌های اعانه ملی که مردم بخرند. دانه‌ای یک تومان بود.» سیحون ادامه می‌دهد که در اوایل دهه‌ی ۱۳۴۰ قرار شد که بنای آرام‌گاه که به شدت آسیب دیده و فرسوده شده بود، تخریب و از نو ساخته شود و انجام این کار به عهده‌ی وی گذاشته شده است.«ساختمان را دیگر از آن حالت اولیه به کلی درآوردیم. یک ساختمان مدرن با طرح جدید در داخل (بنا شد). تصمیم گرفتیم که خارح ساختمان شکل و شمایل قبلی‌اش باقی بماند.»
.
بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/Nd4ssE
.
#روز_فردوسی #فردوسی #هوشنگ_سیحون #رضاشاه #ادبیات #شعر #شاعر #شاهنامه

@Tavaana_TavaanaTech
زادروز فاطمه حبیبی‌زاد، از نخستین زنان نقال ایرانی

فاطمه حبیبی‌زاد ملقب به گردآفرید، از معروف‌ترین شاه‌نامه‌خوانان و نخستین نقال زن ایرانی است. حبیبی زاد در تعریف نقالی می‌گوید:«نقالی يعنى نمايشى كه بر اساس داستان‌هاى ملى (شاهنامه) و داستان‌هاى بومى برگزار و اجرا مى‌شود، همراه با حركات رزمى و نمايشى مثل دست‌زدن‌، پا كوبيدن، رجز خواندن و معركه‌گرفتن، چم و خم‌ها، چرخيدن‌ها، عصا به دست گرفتن و كمند انداختن و...»

بهرام بیضایی می‌گوید که «واقعه‌خوانی در ایران پیش از اسلام، قصه‌سُرایی موزونی هم‌راه با ساز بوده است. همین قوالی پس از اسلام ساز را کنار نهاد و تنها نقل واقعه شد.»
نقالی در یونسکو و در ششمین اجلاس میراث معنوی ناملموس یونسکو در سال ۲۰۱۱ به ثبت جهانی رسیده است.
در سند پشتیبانان پرونده‌ی ثبت نقالی در یونسکو نام دو نفر از زنان نقال ایران به چشم می‌خورد، ساقی عقیلی و فاطمه حبیبی‌زاد.
فاطمه حبیبی‌زاد در هفتم بهمن‌ماه ۱۳۵۵ در شهر اهواز به دنیا آمد. او کارشناس موزه از دانشکده میراث فرهنگی است و از نخستین زنانی است که در جشنواره‌ها و فستیوال‌های هنری خارج از کشور به اجرای نقالی و نمایش‌های فولکلور ایرانی پرداخته است.
فاطمه حبیبی‌زاد هم‌اکنون ساکن آمریکاست و به آن‌جا مهاجرت کرده است. او یکی از دلایل مهاجرت خود را عدم توجه مدیران فرهنگی ایران می‌داند: «اگر مدیران فرهنگی در دولت، غیرت فرهنگی داشتند، شاید بسیاری از امثال من الان در گوشه‌ای از دنیا پراکنده نمی‌شدیم.»

حبیبی‌زاد در مورد مشکلاتش در ایران از عدم داشتن آزادی عمل به عنوان بزرگ‌ترین مشکل نام می‌برد: «بخشی از مشکلات من در ایران، بازمی‌گردد به این‌که آزادی عمل کم بود. قدر‌شناسی هم همین‌طور، هرچند، توقع قدر‌شناسی نداشتیم. اگرچه در حوزه اجرا، راه خودم را باز کرده بودم به طوری که به بسیاری از مناطق تهران و شهرستان‌ها و روستا‌ها دعوت می‌شدم و بیشتر هم گروه‌های مردمی مرا دعوت می‌کردند و حمایتم می‌کردند. اما اگر در رادیو یا تلویزیون کار می‌کردم با گرفتاری‌ها و سانسورهای زیادی مواجه می‌شدم، مدام ممنوع‌الصدا یا ممنوع‌التصویرم می‌کردند. در بخش انتشارات اگر می‌خواستم کاری منتشر کنم، گرفتاری‌هایی بود که اصلاً حوصله بازگویی آن‌ها نیست.

بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/36wpfjL
#نقالی
#فاطمه‌حبیبی‌زاد
#شاهنامه
#گردآفرید

@Tavaana_TavaanaTech
۲۳فروردین‌ماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب، پژوهشگر، شاهنامه‌پژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. او در سال ۱۳۸۴ در شهر پاریس درگذشت.

چند نقل قول از روزنوشته‌های مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا می‌آورم.

شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمن‌ماه ۱۳۵۷:

«امروز آیت‌الله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی این‌طوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز این‌طور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچ‌کس این‌طوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»

شاهرخ مسکوب ۲۵ بهمن‌ماه ۱۳۵۷:

«تاثیر این انقلاب در آینده‌ای نسبتا نزدیک در عراق، ترکیه، اطراف خیلج فارس، عربستان سعودی، فلسطین و اسرائیل چنان ثباتی برای آمریکا بسازد که خودش حظ کند.»

شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:

«با نطق دیروز آقا در مدرسه‌ی فیضیه قم و اعلامیه‌ی پریروز گمان می‌کنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدی‌تر چپ‌گرایان..»

شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:

«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب می‌کند. آن فتوای بی‌جا درباره‌ی حجاب و این صحبت‌های دیروز در مدرسه‌ی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنی‌ها، حمله به ملی‌ها و دموکرات‌ها و تصریح این‌که انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»

شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:

«در هواپیما هستم. دارم دور می‌شوم. از وطنی که مثل غولی، هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشم‌های نابینایی دارد. نمی‌داند کجا می‌رود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران می‌کند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهان‌بینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچ‌کدام این‌ها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هم‌وطن یکی مسلمین و هم‌وطن دیگری زحمتکشان است.»

شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانی‌که می‌بیند نمی‌تواند نوشته‌ها و عقایدش را منتشر کند و از آن‌ها سخن بگوید، ایران را ترک می‌کند و در مدرسه‌ی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول می‌شود.
اما همواره دل‌تنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی می‌نویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوه‌های بلند، بیابان‌های سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بی‌وفای ناکس ِ دور! با این بی‌داد ِ تبه‌کاران وای به حال آیندگان.»

درباره شاهرخ مسکوب:
http://bit.ly/1yizhTr

#شاهرخ_مسکوب #شاهنامه

@Tavaana_TavaanaTech
آرامگاه فردوسی و یادی از هوشنگ سیحون
.
امروز روز فردوسی است. نگاهی بیندازیم به نحوه ساخت ساختمان آرامگاه این شاعر بزرگ.
.
ساختمان آرام‌گاه در سال ۱۳۱۱ آغاز شد و ۱۸ ماه طول کشید تا برای جشن هزاره‌ی فردوسی در سال ۱۳۱۳ آماده شود. مساحت ساختمان ۹۴۵ متر بود که به‌ترین سنگ‌تراشان تصاویری از شاه‌نامه بر آن حک کردند.
.
آرامگاه فردوسی روز بیستم مهرماه سال ۱۳۱۳ با سخنرانی رضا شاه در توس ِ خراسان افتتاح شد. این مراسم با حضور برخی از شرق‌شناسان خارجی و هم‌چنین برخی از اندیشمندان ایرانی در هزارمین سال تولد فردوسی برگزار شد که از دوازدهم مهرماه در تهران آغاز شده بود.
.
ساختمان بنا از همان ابتدا به دلیل عدم محاسبه‌ی دقیق مقاومت خاک شروع به جذب رطوبت کرد و این‌گونه شد که به دستور انجمن آثار ملی و در سال ۱۳۴۳ بازسازی بنا با نظارت هوشنگ سیحون آغاز شد و در دهم اردیبهشت ۱۳۴۷ به پایان رسید.
.
هوشنگ سیحون در تشریح تاریخچه‌ی بازسازی و مرمت آرام‌گاه فردوسی می‌گوید که انجمن آثار ملی ایران، در اوایل حکومت رضا شاه پهلوی تصمیم به برگزاری مراسم هزاره‌ی فردوسی و بنای آرام‌گاه این شاعر نامی می‌گیرد. سیحون که در آن زمان دانش‌آموز دوره‌ی ابتدایی بود به خاطر می‌آورد که یک تومان به طرح ساخت آرام‌گاه کمک کرده است. «چون انجمن آثار ملی از خودش پول نداشت، بودجه آنرا گذاشتند به حساب بلیط‌های اعانه ملی که مردم بخرند. دانه‌ای یک تومان بود.» سیحون ادامه می‌دهد که در اوایل دهه‌ی ۱۳۴۰ قرار شد که بنای آرام‌گاه که به شدت آسیب دیده و فرسوده شده بود، تخریب و از نو ساخته شود و انجام این کار به عهده‌ی وی گذاشته شده است.«ساختمان را دیگر از آن حالت اولیه به کلی درآوردیم. یک ساختمان مدرن با طرح جدید در داخل (بنا شد). تصمیم گرفتیم که خارح ساختمان شکل و شمایل قبلی‌اش باقی بماند.»
.
بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/Nd4ssE
.
#روز_فردوسی #فردوسی #هوشنگ_سیحون #رضاشاه #ادبیات #شعر #شاعر #شاهنامه

@Tavaana_TavaanaTech
۲۳فروردین‌ماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب، پژوهشگر، شاهنامه‌پژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. او در سال ۱۳۸۴ در شهر پاریس درگذشت.

چند نقل قول از روزنوشته‌های مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا می‌آورم.

شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمن‌ماه ۱۳۵۷:

«امروز آیت‌الله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی این‌طوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز این‌طور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچ‌کس این‌طوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»

شاهرخ مسکوب ۲۵ بهمن‌ماه ۱۳۵۷:

«تاثیر این انقلاب در آینده‌ای نسبتا نزدیک در عراق، ترکیه، اطراف خیلج فارس، عربستان سعودی، فلسطین و اسرائیل چنان ثباتی برای آمریکا بسازد که خودش حظ کند.»

شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:

«با نطق دیروز آقا در مدرسه‌ی فیضیه قم و اعلامیه‌ی پریروز گمان می‌کنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدی‌تر چپ‌گرایان..»

شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:

«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب می‌کند. آن فتوای بی‌جا درباره‌ی حجاب و این صحبت‌های دیروز در مدرسه‌ی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنی‌ها، حمله به ملی‌ها و دموکرات‌ها و تصریح این‌که انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»

شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:

«در هواپیما هستم. دارم دور می‌شوم. از وطنی که مثل غولی، هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشم‌های نابینایی دارد. نمی‌داند کجا می‌رود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران می‌کند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهان‌بینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچ‌کدام این‌ها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هم‌وطن یکی مسلمین و هم‌وطن دیگری زحمتکشان است.»

شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانی‌که می‌بیند نمی‌تواند نوشته‌ها و عقایدش را منتشر کند و از آن‌ها سخن بگوید، ایران را ترک می‌کند و در مدرسه‌ی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول می‌شود.
اما همواره دل‌تنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی می‌نویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوه‌های بلند، بیابان‌های سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بی‌وفای ناکس ِ دور! با این بی‌داد ِ تبه‌کاران وای به حال آیندگان.»

درباره شاهرخ مسکوب:
is.gd/1hZk1B

#شاهرخ_مسکوب #شاهنامه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
در پی ابراز همدلی با مادر کیان پیرفلک، نیروهای. سایبری حامی جمهوری اسلامی به مهدی یراحی، هنرمند انقلابی ساکن ایران، حمله کردند.
او در پاسخ یکی از آن‌ها متنی به شرح زیر نوشت:

«افراط و تفریط، پیوسته دنباله یکدیگرند.

#ماه_منیر_مولایی که این روزها او را عامل فتنه می‌خوانید داشت(به هر سختی)زندگی‌اش را می‌کرد. نظامِ محبوبت کانون خانواده‌اش را به رگبار بست و سه روز پیش در زادروز ده‌ سالگی نوباوه ناکامش #کیان_پیرفلک ، پسر عمویش را هم گلوله باران کردند تا جشن دلتنگی‌اش را به داغی مضاعف آذین کنند.
همان‌ها که وقتی زورشان به ترامپ نرسید غیظشان را بر سر مردم خالی کردند! از ۱۷۶ نفر (علاوه بر یک جنین که در رحم مادر بود) #انتقام_سخت گرفتند و در ادامه آن همه پنهان‌کاری و جعل واقعیت از آمران و عاملان شلیک به ‎#PS752 قدردانی کردند.

#مهسا_امینی را برای تار مویی کشتند و در ادامه حنانه‌ها، ساریناها، نیکاها، محمدحسنها، مهرشادها، محمد حسینی‌ها و بسیاری دیگر را به قتل رساندند تا جنایت «ژینا» را گردن نگیرند و…
این تنها دو/سه نمونه از مظلمه‌ای است که سلطه‌گرانِ مورد وثوقت به من و هموطنانم روا داشته‌اند…
به هم ‌قطاران فحاشِ بدآیینت بگو شنیدن دشنام از دهانشان مایه سربلندی‌ام است و خودت هم بدان؛ دلشادم که از نگاه شما در زمره‌ بدها باشم تا آنکه برای محبوب ماندن در خاطرِ تهی از عدل و بینش‌تان، در جمع ظالمان بی فروغ جای بگیرم.»

@mehdiyarrahi
- شهامت آقای یراحی ستودنی است به خصوص در این روزها که به طور مرتب رسانه‌های حکومتی و دستگاه‌های امنیتی در حال انتشار اخبار جعلی و‌ مغرضانه هستند و فشار می‌آورند تا هزینه دفاع از خانواده‌های دادخواه را برای فعالان داخل کشور بالا ببرند.

#شاهنامه_آخرش_خوش_است
#زن_زندگی_آزادی #مهدی_یراحی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
برای شیردختر ایران زمین، رویا ذاکری دانا و خردمند که دیوانگان جانی حکومت، هماوردش نیستند..

فرود آمد از باره، جنگی پلنگ
دو دست از پس پشت، بستش چو سنگ نشست از بر زین و او را به پیش
دوانید و شد تا بر یار خویش
به بالا برآمد درفشی به دست
به نعره همی کوه را کرد پست
به پیروزی شاه ایران زمین
همی خواند بر پهلوان آفرین

داستان دوازده رخ

m.az.za

#رویا_ذاکری #رویاذاکری #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #تبریز #زندانی_سیاسی #اعتراضات_سراسری #نه_به_حجاب_اجباری #فردوسی #شاهنامه_فردوسی #شاهنامه #آرمیتاگراوند #آزادی #آزادی_ایران #هنر_اعتراضی #دختران_ایران #فاطمه_سپهری #الهه_محمدی #نیلوفر_حامدی #دختر_تبریزی #هنر_اعتراض #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
توزیع رایگان شاهنامه فردوسی به مردم تاجیکستان
امامعلی رحمان در سمپوزیوم (در معنای دور هم با خوشی نوشیدن، در معنای گردهمایی به کار می‌رود) بین‌المللی در دوشنبه، پایتخت تاجیکستان خبر اهدای کتاب شاهنامه فردوسی را به مردم داد و تاکید کرد که هدف دولت از این اقدام حفظ تاریخ و میراث علمی، ادبی، فرهنگی و تمدنی تاجیکان است.

او گفت: «ما باید بدانیم اجداد و خودمان چه کسانی هستند، یعنی ریشه‌های خود را بشناسیم، به آنها ادای احترام کنیم.»

خوب است یادآور شویم سال گذشته هم رحمان رقص را در کشور اجباری کرده بود و گفته بود: «ما باید جشن های ایران باستان را احیا کنیم و تبدیل به شادترین مردم دنیا شویم نخستین گام پوشیدن لباس با رنگ شاد و رقص است.»
همزمان در ایران به جرم! شادی و رقص، چند ماهی‌فروش را زندان می‌کنند چند مغازه ماهی‌فروشی را پلمب می‌کنند چند نفر که فیلم رقص ماهی‌فروش‌ها را منتشر کرده بودند زندان می‌کنند. چرا؟ چون جمهوری اسلامی بر ایران حاکم است.
یادآور می‌شویم در سال‌ ۱۳۵۸، آیت‌الله خلخالی هم درباره فردوسی گفته بود:
«شاهنامه فردوسی، شاهنامه نیرنگ و دروغ و سرگرم‌کننده مردم بدبخت ما است.»
#یاری_مدنی_توانا
#فردوسی
#شاهنامه
#ایران
#تاجیکستان
@Tavaana_TavaanaTech
«جان بی گناه و گرامی دو فرزند برومند دیگر از ایران زمین در خطر اعدام است. به قدر وسع بکوشیم که به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل.

دو فرزند بودش به کردار ماه / سزاوار شاهی و تخت و کلاه گرفت آن دو فرزند را در کنار / فرو ریخت آب از مژه شهریار ابَر کتف ضحاکِ جادو دو مار / برَست و برآورد از ایران دَمار چنان بُد که هر شب دو مرد جوان / چه کِهتر چه از تخمهٔ پهلوان خورشگر ببُردی به ایوانِ شاه / همی ساختی راهِ درمانِ شاه بِکُشتی و مغزش بپرداختی / مَر آن اژدها را خورش ساختی چو آمد به هنگام خون ریختن / به شیرین روان اندر آویختن از آن روزبانانِ مردم‌کُشان / گرفته دو مرد جوان را کِشان . دست یازیدن : دست درازی، قصد کاری کردن بپرداختی : آماده کرد کهتر : کوچک تر / خورشگر : آشپز روزبانان : نگهبانان، معنی جلاد هم می دهد . تلفیقی از ابیات.»

از صفحه اینستاگرام
m.az.za

#رضا_رسائی #مجاهد_کورکور #نه_به_اعدام #زن_زندگی_آزادی #اعتراضات_سراسری #ضحاک_زمانه #زندانیان_سیاسی #زندانی_سیاسی #کیان_پیرفلک #فردوسی #شاهنامه_فردوسی #شاهنامه_خوانی #خطر_اعدام #اتحاد #فراموش_نمیکنیم #صدای_ما_باشید #ایذه #کرمانشاه #هنر_اعتراضی #هنر_اعتراض #صدامونو_بشنوید #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech