سالروز درگذشت #هانا_آرنت
هانا #آرنت Hannah Arendt #اندیشمند آلمانی، در سال ۱۹۰۶ در شهر هانوفر زاده شد. در دانشگاههای ماربورگ و فرایبورگ زیر نظر استادانش مارتین #هایدگر و کارل #یاسپرس #فلسفه آموخت و در این رشته دکترا گرفت. با برآمد هیولای #فاشیسم در #آلمان، دورهی #پیگرد و #دربدری نیز آغاز شد و وی را ناچار به دوری از میهن ساخت. آرنت نخست به #پاریس گریخت و سپس از آنجا به #مهاجرت #آمریکا رفت. وی در اکثر دانشگاههای آمریکا به تدریس فلسفه پرداخت و از خود نوشتههای #فلسفی ـ سیاسی باارزشی برجای گذاشت. از میان مهمترین کتابهای او میتوان به «عنصرها و خاستگاههای حاکمیت تام»، «#حقیقت و #دروغ در سیاست»، «دربارهی #انقلاب» و «#قدرت و #قهر» اشاره کرد. هانا آرنت در سال ۱۹۷۵ در #نیویورک چشم از جهان فروبست.
آرنت در شناخته شده ترین رسالهی فلسفی ـ سیاسی خود یعنی «قدرت و قهر»، با دقتی کمنظیر و #موشکافانه، به بررسی نقش این دو پدیده در زندگی اجتماعی پرداخته است. خود او علت چنین پژوهشی را ناروشنی مفاهیمی چون قدرت و بهویژه قهر مینامد که مضمون آنها در بسیاری از فلسفههای سیاسی معاصر، در ابهام و تاریکی مانده است. وی یادآور میشود که موضوع قهر در بررسیهای سیاسی و اجتماعی، بهندرت چونان پدیدهای مستقل مورد توجه قرار گرفته است. آرنت علت این امر را در یکسانگیری پدیدههای قدرت و قهر میداند که به عقیدهی وی دو مفهوم کاملاً متفاوت و حتی متقابلاند.
آرنت مینویسد: «هنگامیکه با دقت به #ادبیات پرشماری که در توضیح پدیدهی قدرت وجود دارد نظرمیافکنیم، بهسرعت درمییابیم که موضوع قهر درست به این دلیل مورد توجه قرار نمیگیرد، زیرا که همهی صاحبنظران از چپ تا راست، در این مساله اتفاق نظر دارند که قدرت و قهر مفاهیم یگانهای هستند، یا به سخن دیگر، قهر چیزی نیست جز بارزترین تجلی قدرت.» ... بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/FKqhbx
#زنان_موثر #زنان_توانا #زنان_موفق #زنان_اندیشمند
👇👇👇👇👇👇👇👇
هانا #آرنت Hannah Arendt #اندیشمند آلمانی، در سال ۱۹۰۶ در شهر هانوفر زاده شد. در دانشگاههای ماربورگ و فرایبورگ زیر نظر استادانش مارتین #هایدگر و کارل #یاسپرس #فلسفه آموخت و در این رشته دکترا گرفت. با برآمد هیولای #فاشیسم در #آلمان، دورهی #پیگرد و #دربدری نیز آغاز شد و وی را ناچار به دوری از میهن ساخت. آرنت نخست به #پاریس گریخت و سپس از آنجا به #مهاجرت #آمریکا رفت. وی در اکثر دانشگاههای آمریکا به تدریس فلسفه پرداخت و از خود نوشتههای #فلسفی ـ سیاسی باارزشی برجای گذاشت. از میان مهمترین کتابهای او میتوان به «عنصرها و خاستگاههای حاکمیت تام»، «#حقیقت و #دروغ در سیاست»، «دربارهی #انقلاب» و «#قدرت و #قهر» اشاره کرد. هانا آرنت در سال ۱۹۷۵ در #نیویورک چشم از جهان فروبست.
آرنت در شناخته شده ترین رسالهی فلسفی ـ سیاسی خود یعنی «قدرت و قهر»، با دقتی کمنظیر و #موشکافانه، به بررسی نقش این دو پدیده در زندگی اجتماعی پرداخته است. خود او علت چنین پژوهشی را ناروشنی مفاهیمی چون قدرت و بهویژه قهر مینامد که مضمون آنها در بسیاری از فلسفههای سیاسی معاصر، در ابهام و تاریکی مانده است. وی یادآور میشود که موضوع قهر در بررسیهای سیاسی و اجتماعی، بهندرت چونان پدیدهای مستقل مورد توجه قرار گرفته است. آرنت علت این امر را در یکسانگیری پدیدههای قدرت و قهر میداند که به عقیدهی وی دو مفهوم کاملاً متفاوت و حتی متقابلاند.
آرنت مینویسد: «هنگامیکه با دقت به #ادبیات پرشماری که در توضیح پدیدهی قدرت وجود دارد نظرمیافکنیم، بهسرعت درمییابیم که موضوع قهر درست به این دلیل مورد توجه قرار نمیگیرد، زیرا که همهی صاحبنظران از چپ تا راست، در این مساله اتفاق نظر دارند که قدرت و قهر مفاهیم یگانهای هستند، یا به سخن دیگر، قهر چیزی نیست جز بارزترین تجلی قدرت.» ... بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/FKqhbx
#زنان_موثر #زنان_توانا #زنان_موفق #زنان_اندیشمند
👇👇👇👇👇👇👇👇
شاهرخ مسکوب، ژرفاندیشترین #اندیشمند ایرانی روزگار ما*
http://bit.ly/1yizhTr
شاید جملهی شاهرخ مسکوب در تعریف مرگ از جملات کمنظیر در توصیف این وادی باشد؛ «مرگ تنهایی است بدون ِ احساس تنهایی». شاهرخ مسکوب در ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ به دلیل ابتلا به بیماری سرطان خون رفت تا برای همیشه تنها شود بدون ِ احساس تنهایی.
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند.
شاهرخ مسکوب خودش در ذکر خاطرات چنین میآورد: «دیروز به پاریس آمدیم. در برگ درخواست تمدید گذرنامه نوشتم که برای گردش و معالجه میروم. چه گردشی، چه معالجهای. در حقیقت نمیدانم چرا آمد… به هر حال آمدم ولی تمام هوش و حواسم آنجاست. حالا ایران را بیشتر از همیشه میخواهم.»
#شاهرخ_مسکوب عاشق فردوسی بود. او در جایی گفته بود «اگر فردوسی نبود زندگی من چهقدر فقیرتر بود. یادش روشنایی و بلندی است.»
مسکوب هیچگاه پس از انقلاب به ایران بازنگشت اما همواره دلتنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی مینویسد:
«ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بیوفای ناکس ِ دور! با این بیداد ِ تبهکاران وای به حال آیندگان.»
حسن همایون میگوید که مسکوب پس از انقلاب اسلامی در ایران ماند و چند مقاله نوشت اما نشد که بماند: «بعد استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران ماند. مدتی ماند و فعالیت کرد. از همان اوایل در روزنامهی آیندگان مطلب مینوشت. به دلایلی که بحثاش مفصل است دید دیگر نمیتواند در آن شرایط و فضا باشد و بنویسد خوب کارش تالیف، نوشتن و خواندن بود دیگر. مدتی هم که در ایران پیش از انقلاب بود مجبور شد به کارهای دیگری بپردازد مثل مرغ در قفس بود. وقتی دید در روزهای بعد انقلاب از طریق نوشتن و انتشار عقایدش نمیتواند ادامه دهد، ایران را ترک کرد و همانجور که گفتید به مدرسهٔ مطالعات اسلامی پاریس رفت و در دانشگاههای لندن زبان و ادبیات پارسی تدریس میکرد کتاب «مسافرنامه» حاصل آن رفتوآمدها از لندن به پاریس است. بله او در سختی زندگی کرد. حتا در پستوی عکاسی میخوابید. خُب میبینم کسی که #اخلاقگرا و #متعهد به باورهایش باشد و نگاهی انتقادی داشته باشد گریزی نیست. آدمهای این جوری را تاب نمیآورند.»
عبدالله کوثری، مترجم سرشناس ایرانی میگوید که هنگام خواندن خاطرات مسکوب بعض ِ آمیخته با خشم بیتابم کرد: «چندی پیش که خاطرات مسکوب را که در خارج منتشر شده می خواندم، بارها و بارها بغضی آمیخته با خشم چنان بی تابم کرد که براستی تاب خواندن نیاوردم. اینکه انسانی چنین فرزانه و چنین دلبستهی میهن ناچار باشد در دیار غربت و آن هم در سنین سالخوردگی با چه دغدغههایی برای گذران زندگی دست و پنجه نرم کند و ساعات گرانبهایی را که میتوانست صرف خلاقیتی به راستی ستایشانگیز کند، در چه دویدنهای جانفرسایی به آتش بکشد، آیا از همه چیز گذشته ستمی بر ما و بر فرهنگ ما نبوده است؟ برای آنانکه نوشتههای مسکوب را خواندهاند، این مرگ پایان زندگی #مسکوب نیست. او از این پس حضوری دیگرگون در میان ما خواهد داشت.»
* از کامران فانی، وام گرفته شده است
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1yizhTr
@Tavaana_TavaanaTech
http://bit.ly/1yizhTr
شاید جملهی شاهرخ مسکوب در تعریف مرگ از جملات کمنظیر در توصیف این وادی باشد؛ «مرگ تنهایی است بدون ِ احساس تنهایی». شاهرخ مسکوب در ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ به دلیل ابتلا به بیماری سرطان خون رفت تا برای همیشه تنها شود بدون ِ احساس تنهایی.
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند.
شاهرخ مسکوب خودش در ذکر خاطرات چنین میآورد: «دیروز به پاریس آمدیم. در برگ درخواست تمدید گذرنامه نوشتم که برای گردش و معالجه میروم. چه گردشی، چه معالجهای. در حقیقت نمیدانم چرا آمد… به هر حال آمدم ولی تمام هوش و حواسم آنجاست. حالا ایران را بیشتر از همیشه میخواهم.»
#شاهرخ_مسکوب عاشق فردوسی بود. او در جایی گفته بود «اگر فردوسی نبود زندگی من چهقدر فقیرتر بود. یادش روشنایی و بلندی است.»
مسکوب هیچگاه پس از انقلاب به ایران بازنگشت اما همواره دلتنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی مینویسد:
«ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بیوفای ناکس ِ دور! با این بیداد ِ تبهکاران وای به حال آیندگان.»
حسن همایون میگوید که مسکوب پس از انقلاب اسلامی در ایران ماند و چند مقاله نوشت اما نشد که بماند: «بعد استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران ماند. مدتی ماند و فعالیت کرد. از همان اوایل در روزنامهی آیندگان مطلب مینوشت. به دلایلی که بحثاش مفصل است دید دیگر نمیتواند در آن شرایط و فضا باشد و بنویسد خوب کارش تالیف، نوشتن و خواندن بود دیگر. مدتی هم که در ایران پیش از انقلاب بود مجبور شد به کارهای دیگری بپردازد مثل مرغ در قفس بود. وقتی دید در روزهای بعد انقلاب از طریق نوشتن و انتشار عقایدش نمیتواند ادامه دهد، ایران را ترک کرد و همانجور که گفتید به مدرسهٔ مطالعات اسلامی پاریس رفت و در دانشگاههای لندن زبان و ادبیات پارسی تدریس میکرد کتاب «مسافرنامه» حاصل آن رفتوآمدها از لندن به پاریس است. بله او در سختی زندگی کرد. حتا در پستوی عکاسی میخوابید. خُب میبینم کسی که #اخلاقگرا و #متعهد به باورهایش باشد و نگاهی انتقادی داشته باشد گریزی نیست. آدمهای این جوری را تاب نمیآورند.»
عبدالله کوثری، مترجم سرشناس ایرانی میگوید که هنگام خواندن خاطرات مسکوب بعض ِ آمیخته با خشم بیتابم کرد: «چندی پیش که خاطرات مسکوب را که در خارج منتشر شده می خواندم، بارها و بارها بغضی آمیخته با خشم چنان بی تابم کرد که براستی تاب خواندن نیاوردم. اینکه انسانی چنین فرزانه و چنین دلبستهی میهن ناچار باشد در دیار غربت و آن هم در سنین سالخوردگی با چه دغدغههایی برای گذران زندگی دست و پنجه نرم کند و ساعات گرانبهایی را که میتوانست صرف خلاقیتی به راستی ستایشانگیز کند، در چه دویدنهای جانفرسایی به آتش بکشد، آیا از همه چیز گذشته ستمی بر ما و بر فرهنگ ما نبوده است؟ برای آنانکه نوشتههای مسکوب را خواندهاند، این مرگ پایان زندگی #مسکوب نیست. او از این پس حضوری دیگرگون در میان ما خواهد داشت.»
* از کامران فانی، وام گرفته شده است
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1yizhTr
@Tavaana_TavaanaTech
توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
شاهرخ مسکوب؛ دلداده و دلنگران وطن - توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
شاید این جمله شاهرخ مسکوب در تعریف مرگ از جملات کمنظیر در توصیف این وادی باشد؛ «مرگ تنهایی است بدون احساس تنهایی.» شاهرخ مسکوب در ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ به دلیل ابتلا به بیماری سرطان خون رفت تا برای همیشه تنها شود بدون احساس تنهایی. مسکوب هنگام مرگ هشتاد سال داشت…