#کارگران کوره پزخانه ها به سن بازنشستگی نمیرسند
bit.ly/1OFSp3V
۳۰ هزار کوره آجرپزی، گروهی از محرومترین کارگران کشور را در خود جای داده است.
شاغلان این کوره بخش با وجود مشقتهای فراوان، روزی ۱۶ ساعت کار میکنند. هر نفر روزانه ۸۰۰۰ هزار خشت حمل میکند و بابت حمل هر تن خشت ۶۰۰۰ هزار تومان دریافت میکنند. اگر همهی روزها کار کنند ماهیانه ۸۰۰ هزار تومان ماهانه دریافت میکنند.
اینجا کار فقط سخت نیست، خطرناک هم هست. چند وقت پیش سه نفر جانشان را بر اثر انفجار کوره از دست دادند.
کارگران #کوره پز خانهها اغلب به سن بازنشستگی نمیرسند. نیمی از سال بیمه ندارند و برای بازنشسته شدن ۷۰ تا ۸۰ سال باید کار #کنند. این #کارگران تا وقتی کار میکنند به حساب میآیند. درآمد که نباشد حق بیمهای هم نیست.
برای آگاهی در مورد حقوق کار در ایران مفید است: bit.ly/1t7SKz8
@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
bit.ly/1OFSp3V
۳۰ هزار کوره آجرپزی، گروهی از محرومترین کارگران کشور را در خود جای داده است.
شاغلان این کوره بخش با وجود مشقتهای فراوان، روزی ۱۶ ساعت کار میکنند. هر نفر روزانه ۸۰۰۰ هزار خشت حمل میکند و بابت حمل هر تن خشت ۶۰۰۰ هزار تومان دریافت میکنند. اگر همهی روزها کار کنند ماهیانه ۸۰۰ هزار تومان ماهانه دریافت میکنند.
اینجا کار فقط سخت نیست، خطرناک هم هست. چند وقت پیش سه نفر جانشان را بر اثر انفجار کوره از دست دادند.
کارگران #کوره پز خانهها اغلب به سن بازنشستگی نمیرسند. نیمی از سال بیمه ندارند و برای بازنشسته شدن ۷۰ تا ۸۰ سال باید کار #کنند. این #کارگران تا وقتی کار میکنند به حساب میآیند. درآمد که نباشد حق بیمهای هم نیست.
برای آگاهی در مورد حقوق کار در ایران مفید است: bit.ly/1t7SKz8
@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
YouTube
قصه تلخ کارگران کوره پزخانه
کارگران کوره پزخانه ها به سن بازنشستگی نمیرسند ۳۰ هزار کوره آجرپزی، گروهی از محرومترین کارگران کشور را در خود جای داده است. شاغلان این کوره بخش با وجود مشق...
تابستان «سعید» چگونه گذشت؟
«سعید» در کلاس انشای مهرماه امسالش از تابستانی خواهد نوشت که در کوره های داغ آجرپزی گذشت. از روزهایی که هزار آجر سنگین را با دستان کوچکش جا به جا کرد، فقط برای 2 هزار و 500 تومان!
اطراف شهر اصفهان زیادند، کوره های آجرپزی. کورههای خانوادگی که از لگدمال کردن گل بگیر تا پختن آجر در آتش را خودشان انجام میدهند. کوره ها پُر اند از بچههایی که تابستانشان به «دپو» کردن آجر میگذرد، در میان این بچهها اما خبری از صدای خنده و بازیهای کودکانه نیست. هرچه هست، کار است و مردانگی.
این کورههای آجرپزی زمستانها خاموش اند، اما تابستان که میشود، طبقه کارگر و آنها که دستشان کمتر میرسد، به همراه اعضای خانواده شان راهی کورهها میشوند. کسانی که خانهای از خود ندارند، آجر میسازند برای خانههای دیگران. تا پایان ماه شهریور کارشان همنشینی با خاک، گل و آتش زیر آفتاب داغ است.
سعید روی آجرهای دپو شده مینشیند و دستهایش را به عکاس نشان میدهد
سعید یکی از همان بچههایی است که صبح و عصر در کوره کار میکند. وظیفهاش جمع کردن آجر گلی خشک شده و انبار کردن آن برای خشک شدن کامل است. 10 ساله است با این نگاه مردانه و صبور.
او هر روز برای کارگری به کوره می آید. زیر آفتاب داغ که بدجوری هم پوست صورتش را سوزانده آجرها را روی هم می گذارد تا روزگارش را بنا کند. آن هایی که از نزدیک او را دیدهاند، می گویند، سعید اهل اعتراض نیست. از همان اول صبح که به کوره میآید، فقط کار میکند و کار.
شاید ما به سعید بگوییم «کودک 10 ساله» اما او فقط عنوان کودک را یدک می کشد؛ مردی است، برای خودش. سعید و امثال او در ازای دپو کردن هر هزار آجر که وزن زیادی هم دارد، 2 هزار و 500 تومان دستمزد میگیرند که نتیجهاش می شود، همین دست های کوچک پینه بسته.
بیشتر بخوانید:
https://www.instagram.com/p/BKuypAuhRLP/
منبع: ایسنا
کودکان کار، ستمدیدگان بیصدا
http://bit.ly/1nUB4YK
@Tavaana_TavaanaTech
«سعید» در کلاس انشای مهرماه امسالش از تابستانی خواهد نوشت که در کوره های داغ آجرپزی گذشت. از روزهایی که هزار آجر سنگین را با دستان کوچکش جا به جا کرد، فقط برای 2 هزار و 500 تومان!
اطراف شهر اصفهان زیادند، کوره های آجرپزی. کورههای خانوادگی که از لگدمال کردن گل بگیر تا پختن آجر در آتش را خودشان انجام میدهند. کوره ها پُر اند از بچههایی که تابستانشان به «دپو» کردن آجر میگذرد، در میان این بچهها اما خبری از صدای خنده و بازیهای کودکانه نیست. هرچه هست، کار است و مردانگی.
این کورههای آجرپزی زمستانها خاموش اند، اما تابستان که میشود، طبقه کارگر و آنها که دستشان کمتر میرسد، به همراه اعضای خانواده شان راهی کورهها میشوند. کسانی که خانهای از خود ندارند، آجر میسازند برای خانههای دیگران. تا پایان ماه شهریور کارشان همنشینی با خاک، گل و آتش زیر آفتاب داغ است.
سعید روی آجرهای دپو شده مینشیند و دستهایش را به عکاس نشان میدهد
سعید یکی از همان بچههایی است که صبح و عصر در کوره کار میکند. وظیفهاش جمع کردن آجر گلی خشک شده و انبار کردن آن برای خشک شدن کامل است. 10 ساله است با این نگاه مردانه و صبور.
او هر روز برای کارگری به کوره می آید. زیر آفتاب داغ که بدجوری هم پوست صورتش را سوزانده آجرها را روی هم می گذارد تا روزگارش را بنا کند. آن هایی که از نزدیک او را دیدهاند، می گویند، سعید اهل اعتراض نیست. از همان اول صبح که به کوره میآید، فقط کار میکند و کار.
شاید ما به سعید بگوییم «کودک 10 ساله» اما او فقط عنوان کودک را یدک می کشد؛ مردی است، برای خودش. سعید و امثال او در ازای دپو کردن هر هزار آجر که وزن زیادی هم دارد، 2 هزار و 500 تومان دستمزد میگیرند که نتیجهاش می شود، همین دست های کوچک پینه بسته.
بیشتر بخوانید:
https://www.instagram.com/p/BKuypAuhRLP/
منبع: ایسنا
کودکان کار، ستمدیدگان بیصدا
http://bit.ly/1nUB4YK
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
.
تابستان «سعید» چگونه گذشت؟
.
«سعید» در کلاس انشای مهرماه امسالش از تابستانی خواهد نوشت که در کوره های داغ آجرپزی گذشت. از روزهایی که هزار #آجر سنگین را با دستان کوچکش جا به جا کرد، فقط برای 2 هزار و 500 تومان!
اطراف شهر #اصفهان زیادند، کوره های آجرپزی.…
تابستان «سعید» چگونه گذشت؟
.
«سعید» در کلاس انشای مهرماه امسالش از تابستانی خواهد نوشت که در کوره های داغ آجرپزی گذشت. از روزهایی که هزار #آجر سنگین را با دستان کوچکش جا به جا کرد، فقط برای 2 هزار و 500 تومان!
اطراف شهر #اصفهان زیادند، کوره های آجرپزی.…
«سلام توانای عزیز! از کار در کورههای آجرپزی پستی گذاشته بودید. من یکی از آن کودکان بودم. در یکی از همین کورهها به دنیا آمدم و مدت ۲۰ سال در آنجا کار کردم.
تکتک خاطرات آن دوران در من زنده شد؛ چه خاطرات خوب و چه بد، ولی متاسفانه بدش بیشتر و بیشتر.
بیست سال خاک خوردم و کار کردم. فقط در شبانهروز حدود ۳، ۴ ساعت میخوابیدم. ای کاش هیچ وقت کورهای در روی این کره خاکی وجود نداشته باشد.
گرما، فشار جنس مخالف، اداره کار، سختی درد پریود و کار مشقتبار و استرس برای آجرزدن زیاد خاک، نبود امکانات، همه و همه ... کار طاقتفرسا بود.
یعنی دقیقا میتونم بگم انسان نبودم. چنان انرژیای این کار میگیره که باور نمیکنید. باید قالبها رو بلند کنی؛ حتی وقتی پریود هستی، حتی وقتی کمردرد داری، حتی در گرمای بالای ۳۵ درجه و بالاتر.
اون روزها رو میتونم فراموش کنم؟ هرگز.»
.
این متن را یکی از همراهان توانا به نام «رها» برای ما فرستاده است. در پاسخ به این گزارش که چندی پیش منتشر کرده بودیم:
https://bit.ly/2L1QIPH
مطالب مرتبط
کارگران مرد تنها، کارگران زن تنهاتر
https://bit.ly/2MVcrKM
کارگران زن و مسائل مربوط به کودکان و کار اجباری
https://bit.ly/1tHWpr6
کودکان کورههای آجرپزی
goo.gl/7dXWCT
#کارگران_زن
#کوره_آجرپزی
#حقوق_زنان
@Tavaana_TavaanaTech
تکتک خاطرات آن دوران در من زنده شد؛ چه خاطرات خوب و چه بد، ولی متاسفانه بدش بیشتر و بیشتر.
بیست سال خاک خوردم و کار کردم. فقط در شبانهروز حدود ۳، ۴ ساعت میخوابیدم. ای کاش هیچ وقت کورهای در روی این کره خاکی وجود نداشته باشد.
گرما، فشار جنس مخالف، اداره کار، سختی درد پریود و کار مشقتبار و استرس برای آجرزدن زیاد خاک، نبود امکانات، همه و همه ... کار طاقتفرسا بود.
یعنی دقیقا میتونم بگم انسان نبودم. چنان انرژیای این کار میگیره که باور نمیکنید. باید قالبها رو بلند کنی؛ حتی وقتی پریود هستی، حتی وقتی کمردرد داری، حتی در گرمای بالای ۳۵ درجه و بالاتر.
اون روزها رو میتونم فراموش کنم؟ هرگز.»
.
این متن را یکی از همراهان توانا به نام «رها» برای ما فرستاده است. در پاسخ به این گزارش که چندی پیش منتشر کرده بودیم:
https://bit.ly/2L1QIPH
مطالب مرتبط
کارگران مرد تنها، کارگران زن تنهاتر
https://bit.ly/2MVcrKM
کارگران زن و مسائل مربوط به کودکان و کار اجباری
https://bit.ly/1tHWpr6
کودکان کورههای آجرپزی
goo.gl/7dXWCT
#کارگران_زن
#کوره_آجرپزی
#حقوق_زنان
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. «سلام توانای عزیز! از کار در کورههای آجرپزی پستی گذاشته بودید. من یکی از آن کودکان بودم. در یکی از همین کورهها به دنیا آمدم و مدت ۲۰ سال در آنجا کار کردم. تکتک خاطرات آن دوران در من زنده شد؛ چه خاطرات خوب و چه بد، ولی متاسفانه بدش بیشتر و بیشتر. بیست…
«الهام» هستم؛ یک کورهنشین!
لِخلِخکنان میان زبالهها را میجورد و یک گونی پاره نصیبش میشود. لبخند پیروزمندانهای میزند و گونی را پهن میکند روی زمین. حالا میتواند با خیالی راحت یله دهد روی پودر آهک و چقدر خوششانس است که کوره امشب روشن است؛ این یعنی امشب تا صبح گرم است. گرم و امن ...
شاید برای شما که الان جایی نشستید و دارید از پشت سیستم شخصی یا گوشی هوشمندتان این داستان را میخوانید، خیلی قابل درک نباشد که زندگی در کوره آهکپزی چه شکلی است. شاید هیچوقت هم نفهمید یک کوره روشن در شبهای سرد زمستان چه خوششانسی بزرگی است و شاید ندانید کورههای آهکپزی برای برخی آدمها یکی از امنترین جاهای دنیاست.
آدمهایی هستند که خوشحالیهای زندگی از همان اول ازشان رو میگیرد. انگار که قرار نیست هیچ وقت روزی بیاید که یک دل سیر غذای باکیفیت بخورند یا یک شب بالش پنبهای زیر سرشان باشد و لحاف پشمی رویشان. حتی هیچوقت برایشان پیش نمیآید که یک چهاردیواری امن احاطهشان کند و وقتی سرشان را بالا میگیرند، یک سقف گچی یا حتی کاهگلی بالای سرشان ببینند.
«الهام» یکی از این آدمهاست. یکزمانی برای خودش خانه و زندگی داشته اما حالا یک جای خیلی دور زندگی میکند؛ انتهای شهرک صنعتی کرمان، کنار کورههای آهکپزی. خودش میگوید که ۲۹ ساله است و دوتا هم بچه دارد؛ هرچند که الان اصلاً از آن دو بچه خبر ندارد. یکروز به دلیلی که نمیخواهد بگوید از خانه بیرون زده و الان یک «کورهنشین» است.
الهام طی چهارسال زندگی کورهنشینی بر اثر مصرف زیاد مواد مخدر دچار تغییرات هورمونی شدید شده و حالا صورتی مثل صورت مردان پیدا کرده است. او تبدیل به زنی شده که ریش و سبیل دارد و مواد مخدر تا حد زیادی روی روانش هم تأثیر گذاشته است. غرورش اجازه نمیدهد که از سختیهای زندگیاش ناله و زاری کند و اتفاقاً الهام میگوید که از زندگی در کورههای آهکپزی راضی است اما خیلی منتظر است که پدرش یک روز بیاید دنبالش و او را از کورهپزخانه ببرد.
اینها را میگوید و میرود بین پسماندها دنبال چیزهایی میگردد؛ دنبال عروسک و اسباببازی. عروسکهایی که گیرش آمده را توی کیسهای جمع میکند و میگوید که باید برود و برای عروسکها مشتری پیدا کند. میگوید شاید یک نفر پیدا شود که اینها را بخرد و یک پولی کف دستش بگذارد.
الهام در کورهپزخانه تنها نیست. خیلیهای دیگر هم اینجا هستند. مثل «اعظم» که یک روز سخت عاشق میشود اما مردی که خیلی دوستش داشته میرود سراغ یک زن دیگر.
اعظم هم باید برای این اتفاق تلخ یکجوری از زندگی انتقام میگرفته و برای همین از خانه فرار میکند؛ فراری که مقصدش کورهپزخانه بوده. «آقارسول» هم هست که یک روز آشپز فرودگاه بوده اما اعتیاد، مسیر زندگیاش را تغییر داده است.
حالا اینجا همهشان شدهاند یک خانواده؛ به جای خانوادهای که هیچوقت نبوده و حالا بزرگترین دلخوشی خانواده صدای کامیونی است که بار آهک به کورهپزخانه آورده است. این صدا یعنی امشب تا صبح گرم است و این یعنی یک خوششانسی خیلی بزرگ.
- گزارش از ایسنا
#کوره_آهک_پزی #زنان #اعتیاد_زنان #اعتیاد
مرتبط:
اعتیاد زنان
http://bit.ly/2E3MPuR
@Tavaana_tavaanatech
لِخلِخکنان میان زبالهها را میجورد و یک گونی پاره نصیبش میشود. لبخند پیروزمندانهای میزند و گونی را پهن میکند روی زمین. حالا میتواند با خیالی راحت یله دهد روی پودر آهک و چقدر خوششانس است که کوره امشب روشن است؛ این یعنی امشب تا صبح گرم است. گرم و امن ...
شاید برای شما که الان جایی نشستید و دارید از پشت سیستم شخصی یا گوشی هوشمندتان این داستان را میخوانید، خیلی قابل درک نباشد که زندگی در کوره آهکپزی چه شکلی است. شاید هیچوقت هم نفهمید یک کوره روشن در شبهای سرد زمستان چه خوششانسی بزرگی است و شاید ندانید کورههای آهکپزی برای برخی آدمها یکی از امنترین جاهای دنیاست.
آدمهایی هستند که خوشحالیهای زندگی از همان اول ازشان رو میگیرد. انگار که قرار نیست هیچ وقت روزی بیاید که یک دل سیر غذای باکیفیت بخورند یا یک شب بالش پنبهای زیر سرشان باشد و لحاف پشمی رویشان. حتی هیچوقت برایشان پیش نمیآید که یک چهاردیواری امن احاطهشان کند و وقتی سرشان را بالا میگیرند، یک سقف گچی یا حتی کاهگلی بالای سرشان ببینند.
«الهام» یکی از این آدمهاست. یکزمانی برای خودش خانه و زندگی داشته اما حالا یک جای خیلی دور زندگی میکند؛ انتهای شهرک صنعتی کرمان، کنار کورههای آهکپزی. خودش میگوید که ۲۹ ساله است و دوتا هم بچه دارد؛ هرچند که الان اصلاً از آن دو بچه خبر ندارد. یکروز به دلیلی که نمیخواهد بگوید از خانه بیرون زده و الان یک «کورهنشین» است.
الهام طی چهارسال زندگی کورهنشینی بر اثر مصرف زیاد مواد مخدر دچار تغییرات هورمونی شدید شده و حالا صورتی مثل صورت مردان پیدا کرده است. او تبدیل به زنی شده که ریش و سبیل دارد و مواد مخدر تا حد زیادی روی روانش هم تأثیر گذاشته است. غرورش اجازه نمیدهد که از سختیهای زندگیاش ناله و زاری کند و اتفاقاً الهام میگوید که از زندگی در کورههای آهکپزی راضی است اما خیلی منتظر است که پدرش یک روز بیاید دنبالش و او را از کورهپزخانه ببرد.
اینها را میگوید و میرود بین پسماندها دنبال چیزهایی میگردد؛ دنبال عروسک و اسباببازی. عروسکهایی که گیرش آمده را توی کیسهای جمع میکند و میگوید که باید برود و برای عروسکها مشتری پیدا کند. میگوید شاید یک نفر پیدا شود که اینها را بخرد و یک پولی کف دستش بگذارد.
الهام در کورهپزخانه تنها نیست. خیلیهای دیگر هم اینجا هستند. مثل «اعظم» که یک روز سخت عاشق میشود اما مردی که خیلی دوستش داشته میرود سراغ یک زن دیگر.
اعظم هم باید برای این اتفاق تلخ یکجوری از زندگی انتقام میگرفته و برای همین از خانه فرار میکند؛ فراری که مقصدش کورهپزخانه بوده. «آقارسول» هم هست که یک روز آشپز فرودگاه بوده اما اعتیاد، مسیر زندگیاش را تغییر داده است.
حالا اینجا همهشان شدهاند یک خانواده؛ به جای خانوادهای که هیچوقت نبوده و حالا بزرگترین دلخوشی خانواده صدای کامیونی است که بار آهک به کورهپزخانه آورده است. این صدا یعنی امشب تا صبح گرم است و این یعنی یک خوششانسی خیلی بزرگ.
- گزارش از ایسنا
#کوره_آهک_پزی #زنان #اعتیاد_زنان #اعتیاد
مرتبط:
اعتیاد زنان
http://bit.ly/2E3MPuR
@Tavaana_tavaanatech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. «الهام» هستم؛ یک کورهنشین! لِخلِخکنان میان زبالهها را میجورد و یک گونی پاره نصیبش میشود. لبخند پیروزمندانهای میزند و گونی را پهن میکند روی زمین. حالا میتواند با خیالی راحت یله دهد روی پودر آهک و چقدر خوششانس است که کوره امشب روشن است؛ این یعنی…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«تانک آورده بودن اینجا. مگه ما کی هستیم که برای ما تانک میارن؟» / «بنزین بهانه بود؛ مردم ترکیدن. به اینجاشون رسیده بود. خسته شده بودن» / «عزادارا دارن تو خونههاشون گریه میکنن! مگه بچه مردم داعشی بود؟ مگه منافق بود؟ بابا اومد تو خیابون گفت من بیچارهم! گفت من نون ندارم بخورم!» / «آشوبگر کجا بود؟ کجای اموال دولت رو خراب کردن؟» و... .
.
این ویدئو بخشی از مستندی است که «حامد هادیان» - روزنامهنگار - در مستند «شهرآرا» و در گفتگو با مردم شهرک طالقانی ماهشهر ثبت کرده است. ماهشهر؛ همان شهری که جمهوری اسلامی ایران، معترضان را در نیزاری در این شهر کشتار کرد. سخن دیگری در میان نیست؛ که این شهروندان رنجور خود بزرگترین سخنگویان رنجی هستند که در ماهشهر در خوزستان جریان دارد.
.
#ماهشهر #نیزار_ماهشهر #شهرک_طالقانی_ماهشهر #کوره_ها #خوزستان #فقر #گرانی_بنزین #اعتراضات_سراسری #iranprotests #وعده_ما_پنجم_دی
@Tavaana_TavaanaTech
.
این ویدئو بخشی از مستندی است که «حامد هادیان» - روزنامهنگار - در مستند «شهرآرا» و در گفتگو با مردم شهرک طالقانی ماهشهر ثبت کرده است. ماهشهر؛ همان شهری که جمهوری اسلامی ایران، معترضان را در نیزاری در این شهر کشتار کرد. سخن دیگری در میان نیست؛ که این شهروندان رنجور خود بزرگترین سخنگویان رنجی هستند که در ماهشهر در خوزستان جریان دارد.
.
#ماهشهر #نیزار_ماهشهر #شهرک_طالقانی_ماهشهر #کوره_ها #خوزستان #فقر #گرانی_بنزین #اعتراضات_سراسری #iranprotests #وعده_ما_پنجم_دی
@Tavaana_TavaanaTech