آموزشکده توانا
58.2K subscribers
29.8K photos
36.1K videos
2.54K files
18.5K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
۳۷ سال پیش در ۲۶ بهمن‌ماه ...

«خیلی‌ها نظرشون اینه که #انقلاب به این خاطر تحقق پیدا کرد که #آزادی و #عدالت و #استقلال و #حقوق_بشر در ایران پیاده بشه و انقلابیون و مردمی که در خیابان آمدند کاملا به خاطر این بود. حوادث بعد از انقلاب و همان روزهای اولیه و این‌که اکثر مردم و انقلابیان به این حرکت‌ها اعتراضی نکردند نشان می‌دهد که منظور اکثر انقلابیون از آزادی و عدالت و حقوق بشر چیزی نبود که جهان آزاد و مردم آزاده جهان از آن می‌فهمیدند و این‌که می‌گن انقلاب از مسیرش منحرف شد و اولش این نبود بیش‌تر به یه شوخی می‌مونه. مثالی می‌زنم. در نیمه‌شب پنج‌شنبه ۲۶ بهمن‌ماه ۱۳۵۷ یعنی حدود چهار روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی سرلشکر منوچهر خسروداد آخرین فرمانده هوانیروز شاهنشاهی ایران و سپهبد مهدی رحیمی آخرین فرماندار نظامی تهران و نعمت‌الله نصیری، سومین رئیس ساواک و سرلشکر رضا ناجی بر پشت بام مدرسه‌ی رفاه #تیرباران شدند.

اصلا این‌ها جنایتکار حرفه‌ای بودند آیا در عرض سه روز می‌شود حتا یک جنایت‌کار را بدون حق داشتن #وکیل و #دادرسی عادلانه #محاکمه و #اعدام کرد؟ این‌که متهم باید وکیل داشته باشد و داردسی عادلانه باشد و همه‌ی جوانب اتهام بررسی شود و متهم حق دفاع داشته باشد چیزی نیست که در آن زمان در جهان نبوده باشد و کسی از آن چیزی نشنیده باشد و بدون شک بسیاری از انقلابیان با این موضوعات آشنایی کامل داشتند اما آیا اعتراضی هم شد که چرا این رفتارهای مغایر با حقوق بشر و آزادی و عدالت انجام می‌شود؟ وقتی اعتراضی نمی‌بینیم یا خیلی ناچیز است اعتراض‌ها به این دلیل است که بیش‌تر انقلابیون این اعدام‌ها را متضاد با آزادی و استقلال و عدالتی که به آن باور داشتند نمی‌دیدند.

خیلی نگذشت که بعدش #زنان هم مجبور شدند #حجاب داشته باشند و همین‌طور نتوانند دیگر #قاضی بشوند یا #ترانه بخوانند و غیره و البته باز هم اعتراض چندانی نمی‌بینیم از سوی انقلابیان و حتا #روشنفکران و این نشون می‌ده که انقلابیون چیزهایی را آزادی و عدالت می‌دونستن که با معادل‌هاش در جهان آزاد فرق اساسی داشت.»

نظر شما در مورد این نوشته‌‌ی یکی از هم‌راهان توانا چیست؟

(شما نیز می‌توانید نظرات و نوشته‌های خود را برای توانا ارسال کنید تا به صلاح‌دید خودتان با نام یا بدون نام منتشر شود. نظرات منتشرشده لزوما نظرات توانا نیست.)
می توانید نظراتتان در مورد این پست را در اینستاگرام توانا و یا فیسبوک توانا زیر پست مربوطه بنویسید

@Tavaana_TavaanaTech
سال‌گرد تیرباران سپهبد خلبان نادر جهانبانی

از نادر جهانبانی به عنوان یکی از بهترین خلبان‌های عصر خود نام می‌برند.
نادر جهانبانی در بیست‌وهفتم فروردین ۱۳۰۷ به دنیا آمد. پدرش سپهبد امان‌الله جهانبانی از فرماندهان ارتش شاهنشاهی بود که پنج دوره نیز نماینده مجلس سنا در دوران محمدرضا شاه بود. او برای مدتی نیز رئیس اداره کل صنایع و معادن بود.

نادر جهانبانی در سن ۱۸ سالگی وارد دانشگاه خلبانی نیروی هوایی روسیه شد و پس از اتمام دوره‌ی تحصیلی خود وارد نیروی هوایی ایران شد. پس از این بود که نادر جهانبانی برای #آموزش دوره‌ی خلبانی جت به کشور آلمان سفر کرد که در آلمان با لیدر تیم آکروجت آمریکا آشنا می‌شود و از طریق او فنون آکروباسی هواپیمایی جت را می‌آموزد.
جهانبانی پس از بازگشت به ایران و در سال ۱۹۵۸ اولین تیم آکروجت ایران را تشکیل می‌دهد. یک سال پس از تشکیل تیم آکروجت تاج طلایی، جهانبانی در مسابقه‌ای که با حضور ایران برگزار شد و نیروی هوایی آمریکا و نیروی هوایی آمریکا و بریتانیا نیز حضور داشتند تیم ایران می‌تواند مقام نخست را به دست بیاورد.

نادر جهانبانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی بازداشت شد.
انوشیروان جهانبانی فرزند نادر جهانبانی اعدام پدر را این‌گونه تعریف می‌کند:

«پدرم روز آخر در پست نیروی هوایی در دوشان تپه بودند. بعدازظهر روز انقلاب بود. من هر یک ساعت یک‌بار با ایشان صحبت می‌کردم. آخرین باری که با پدرم صحبت کردم ساعت ۷ شب بود. از ساعت ۸ شب به بعد هر چه قدر زنگ ‌زدم می‌گفتند نیستند تا این‌که آخرهای شب بالاخره یک افسری گفت پدرتان را بردند به آن مدرسه (رفاه). دیگر نتوانستم با پدرم تماس داشته باشم، اجازه هم نمی‌دادند بروم ایشان را ببینم.»

وقتی نادر جهانبانی را برای محاکمه آوردند قصد داشتند که کاغذی بر گردن او بیاویزند که جرم او برای آن نوشته شده باشد اما به نظر می‌رسید که او جرمی مرتکب نشده است بنابراین بر روی کاغذ سفید نوشتند: سپهبد #نادرجهانبانی عامل فساد!

در بخش از متن کیفرخواست که فردای اعدام جهانبانی در روزنامه‌ی اطلاعات منتشر شد آمده است:

«فساد در ارض و محاربه با خدا و نایب امام علیه السلام، مطابق قوانین الهی و قوانین جاریه در زمان ارتکاب جرایم تقاضای رسیدگی و صدور حکم اعدام و مصادره اموال شخصی ایشان و ... از طرف دادسرای کل انقلاب اسلامی از دادگاه دارم.هنگامی که نوبت به دفاعیات جهانبانی رسید گفت: من دفاع خاصی ندارم ولی من هیچ وقت بر ضد #انقلاب کاری نکرده ام. به هرحال دیگر مهم نیست و من آماده #اعدام هستم.»

صادق #خلخالی، حاکم شرع انقلاب که حکم تیرباران جهانبانی را صادر کرد در کتاب خاطرات خود در مورد جهانبانی و #تیرباران او چنین نوشته است: «جهانبانی در رأس قدرتی قرار داشت که می‌توانست اعتراض کند؛ چون تقریباً از نزدیکان و خویشان شاه بود می‌توانست اعتراض کند، اما به خاطر حفظ زندگی انگلی خود و برای خوشگذرانی خود، ملتی را به انحطاط بکشاند و جشن هنری در شیراز ترتیب بدهد که در ماه مبارک رمضان جلوی چشم مردم مسلمان تئاتر آتش خوک و بچه را روی صحنه بیاورد! او مفسد فی الارض است. این‌ها به مقدسات ملی و دینی ما خیانت کردند و ملت هیچ وقت حاضر نیست چنین افرادی میان ملت باشند ...»

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/lD9oxB


@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
اولین زنی که در ایران اعدام شد «ایران» بود. ماجرای #اعدام «ایران شریفی» را روزنامه‌های آن دوره با آب و تاب فراوان، به سبک خودشان، روایت کردند. در عین حال، تکان‌دهنده‌ترین روایت را ویدا حاجبی تبریزی، از زندانیان سیاسی زمان شاه، از قول عاطفه (زندانی سیاسی و از همبندی‌های ایران شریفی) در کتاب «داد بی‌داد» آورده.

عاطفه می‌گوید:
«معروف‌ترینِ قاتل‌ها ایران شریفی بود. متهم بود به این که دو دختر خردسال شوهرش را به همدستی معشوق‌اش کشته. در روزنامه‌ها نوشته بودند که ایران شریفی ناظر تجاوز به دخترهای شوهرش بوده، و در قتل آن‌ها نقش اصلی را داشته. اما خود ایران شریفی مدعی بود که معشوق‌اش به همدستی چند تا از دوستان‌اش، بعد از تجاوز به دخترها، آن‌ها را کشته‌اند. می‌گفت به خاطر علاقه‌ی زیاد به معشوق‌اش قتل دخترها را خودش به عهده گرفته. لابد به این امید که چون زن است، اعدام‌اش نخواهند کرد ... سواد داشت و شعر هم می‌گفت. شعرهای‌اش را برای ما می‌خواند. زندگی سختی را از سر گذرانده بود. در سیزده چهارده سالگی داده بودندنش به پیرمردی با چند فرزند ریز و درشت، که دائم کتک‌اش می‌زد و آزارش می‌داد. بعد از مرگ شوهر اول‌اش، دوباره شوهر کرده بود. حالا هم ماجرای #تجاوز و #قتل دخترهای شوهر دوم‌اش و حکم اعدام‌اش پیش آمده بود. از همه‌چیز رانده و مانده، اما محکم و سربلند بود. دائم توی حیاط تنهایی راه می‌رفت و قرآن می‌خواند. چیزهایی هم می‌نوشت. درشت‌هیکل بود و زیبا و شوخ‌طبع ... اواخر تابستان ۵۱ از بقیه‌ی زن‌ها جدای‌اش کردند.

اتاقی در طبقه‌ی همکف، نزدیک به اتاق ما، به او دادند. نشانه‌های نزدیک شدن اعدام‌اش رو به روشنی می‌دید، اما ما باور نمی‌کردیم. کرم صورت‌اش را به ما هدیه داد و گفت: دفترچه‌ی رمزی دارم که اسرار زندگی‌ام و جزئیات قتل رو تو اون نوشته‌م، درخواست کرده‌م بعد از اعدام به دست شما برسونن. شبی #زندان را آب و جارو کردند ... ساعت ده شب بود که به او خبر دادند صبح اعدام‌اش می‌کنند. ساعت نزدیک چهار بود که ایران شریفی را از اتاق بیرون آوردند، به همراه قاضی عسکر ... پس از کمی مکث و پچ پچ، به او اجازه دادند به اتاق ما بیاید. یک یک ما را محکم در آغوش فشرد، و تکرار کرد که: نگران من نباشین، گریه نکنین. سر آخر، باز هم تأکید کرد که دفترچه‌ی اسرارش با دست ما خواهند رساند، که هیچ‌گاه نرساندند. محکم و استوار، با چادر گل‌دار ریز سفیدش، حیاط زندان را طی کرد و ما از پنجره به صدای بلند با او وداع کردیم. لحظه‌ای وسط حیاط ایستاد، دو دست‌اش را به سمت سر برد، و دو طرف چادرش را گرفت و کمی بالا برد. نیم‌چرخی به چپ و راست زد، انگار با زندگی وداع می‌کند. باد در چادرش افتاد، همچون کبوتری سفید که به قصد پرواز بال گشوده، پشت در ناپدید شد. سکوتی سنگین فرو افتاد. سپیده‌دم، زن‌ها وحشت‌زده اعدام ایران شریفی را، که از پنجره‌ای در طبقه‌ی دوم دیده بودند، با جزئیات باز می‌گفتند. پای چوبه‌ی دار شعری خوانده بود که در روزنامه‌ها هم چاپ شد: بس که این زندگی تلخ مرا داد عذاب / به خدا ای اجل از حسرت مردن مردم. می‌خواست مردانه و ایستاده #تیرباران شود، اما پیچیده در چادر سفیدش به دار آویخته شد.»

نوشته‌ی پیام یزدانجو
Payam Yazdanjoo | پیام یزدانجو

@Tavaana_TavaanaTech
فرخ‌رو پارسا، از وزارت تا اعدام
به مناسبت زادروز فرخ‌رو پارسا

سال‌های اول زندگی

فرخ‌رو پارسا در سال ۱۳۰۱ در قم متولد شد. مادرش، «فخرآفاق پارسا»، از فعالان حقوق زنان در زمان مشروطه، عضو «جمعیت نسوان وطن‌خواه» و همچنین اولین روزنامه‌نگار زنی بود که به دلیل نگارش مقاله‌هایی در خصوص برابری زن و مرد به تبعید در قم فرستاده شد. در زمان این تبعید بود که فرخ‌رو به دنیا آمد.
پدرش «فرخ‌دین پارسا» نیز کارمند وزارت بازرگانی و مدیر مجله‌های «اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران» و «عصر جدید» بود.

تحصیل، فعالیت و ازدواج

فرخ‌رو تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان هما سپری کرد و سپس راهی دانش‌سرای مقدماتی و دانش‌سرای عالی شد. در سال ۱۳۲۱ او دبیر دبیرستان نوربخش شد و دو سال بعد با یک ارتشی به نام احمد شیرین‌سخن که از کودکی با او آشنایی داشت ازدواج کرد و حاصل این ازدواج چهار فرزند بود.

تحصیلات خود را در رشته پزشکی دانشگاه تهران تا سال ۱۳۲۹ و اخذ مدرک دکترا ادامه داد اما کار در وزارت فرهنگ را بر پزشکی ترجیح داد و تلاش کرد در جهت آموزش بانوان گام بردارد. در این راستا در سال ۱۳۳۳ به همراه برخی از همکارانش «انجمن بانوان فرهنگی» برای دبیرستان‌های دخترانه تهران تاسیس کرد و به عضویت در هیأت رئیسه «شورای همکاری جمعیت‌های بانوان ایرانی» انتخاب شد. هدف این جمعیت افزایش سطح معلومات و پشتیبانی از حقوق و منافع زنان جهان و ایجاد تفاهم و دوستی بین زنان تحصیل‌کرده کشورهای مختلف بود. از جمله شاگردان او در دبیرستان ژاندارک فرح دیبا بود.
در سال ۱۳۳۹ با آغاز به کار دانشگاه ملی ایران، وی اولین مدیر کل زن در کشور بود و سمت مدیری دبیرخانه دانشگاه ملی ایران را بر عهده گرفت. انتصاب یک زن به این سمت، به اعتراضات زیادی در تهران منجر شد.
در سال ۱۳۳۶ فرخ‌رو به ریاست دبیرستان دکتر ولی‌الله نصر انتخاب شد و در سال ۱۳۳۷ نیز ریاست دبیرستان رضاشاه را به عهده گرفت.
در دوره بیست و یکم انتخابات مجلس شواری ملی به نمایندگی از مردم تهران، از طرف «کانون مترقی» که در سال ۱۳۴۰ تشکیل شده بود، وارد مجلس شد و در سال ۱۳۴۲ نیز به عضویت حزب ایران نوین درآمد.

اولین وزیر زن در تاریخ ایران

پارسا در سال ۱۳۴۷ به عنوان وزیر فرهنگ انتخاب شد. در زمان وزارت او، زنان به مشاغل مهم اداری بیش از سایر وزارت‌خانه‌ها راه یافتند. از دیگر اقدامات وی حذف آموزش زبان عربی از دروس دبیرستان و تأکید بر آموزش و یادگیری زبان انگلیسی بود که به یکی از موارد کیفرخواست او بعد از انقلاب در دادگاه نیز تبدیل شد. او همچنین برای اولین‌بار دستور داد تا در نقاط روستایی کشور به منظور برخورداری دختران از تحصیلات عالی دبیرستان‌های مختلط پسرانه و دخترانه تشکیل شود. فرخ‌رو همچنین طی رایزنی‌هایی با ساواک قرار بر عدم بازداشت معلمان توسط ساواک در محیط تحصیل گذاشته بود. پارسا در سال ۱۳۵۳ از وزارت فرهنگ کناره رفت.

انقلاب، دستگیری، اتهامات

بعد از وقوع انقلاب اسلامی در تاریخ ۲۷ بهمن ۱۳۵۸ به همراه همسرش در منزل مسکونی پسرشان بازداشت شد. شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی از روز دوم اردیبهشت ۱۳۵۹ محاکمه #فرخ‌رو_پارسا و همایون جابر انصاری، وزیر مسکن و شهرسازی کابینه هویدا را آغاز کرد. ریاست دادگاه او را محمدی گیلانی بر عهده داشت که بعد‌تر بسیاری از جوانان چپ و مجاهد را نیز به جوخه اعدام سپرد. پارسا از سرکردن چادر در دادگاه و نزد محمدی گیلانی خودداری می‌کرد.

پارسا در آخرین دفاعیاتش پس از ۹ جلسه محاکمه در مورد اتهامی که به رفتار وی در دیدار با مدیران مدارس مذهبی مطرح شده بود گفت: «سخنان من در جمع مدیران مدارس مذهبی که یکی از شاکیان من در دادگاه عنوان کرد به این صورت بود که من در آن جلسه در مورد حجاب زنان سخن گفتم ‌این‌که حجاب نباید مانع فعالیت‌های اجتماعی زنان شود. در آن زمان دختران مدارس مذهبی در فعالیت‌های ورزشی اصلاً شرکت نمی‌کردند. من در تمام بخشنامه‌های خود #زنان را به پوشیدن لباس‌های سنگین دعوت می‌کردم.»

اعدام

او را به جرم «حیف و میل و غارت بیت‌المال و اشاعه فساد و فحشاء در فرهنگ مملکت با به کار گماردن افراد هرزه در سمت‌های مهم وزارتی و ترتیب دادن اردوگاه‌های اختلاطی و زیر پا گذاشتن اخلاق اسلامی»، از مصادیق روشن مفسدین فی‌الارض تشخیص داده و مطابق نص صریح قرآن محکوم به #اعدام و استرداد کلیه اموال منقول و غیرمنقول شد.

حکم اولین #وزیر زنی که ایران به خود دیده بود، در زمان مقرر، ساعت یک و سی دقیقه بامداد روز ۱۸ اردیبهشت ۵۹ در محوطه #زندان #اوین به اجرا درآمد. روایت است طناب #دار او پاره می‌شود و به این خاطر او را #تیرباران می‌کنند؛ زنی را که تمام عمر در امر آموزش به هم‌میهنانش خدمت کرده بود.

متن کامل این گزارش را در فایل پی دی اف زیر بخوانید.
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇
سال‌گرد اعدام غلام‌رضا نیک‌پی، #شهردار تهران

غلام‌رضا نیک‌پی از شهریور ۱۳۴۸ تا سال ۱۳۵۶ و به مدت هشتادونه ماه شهردار تهران بود. او در جریان دستگیری برخی از سران شاه توسط دولت ازهاری در پیش از انقلاب، بازداشت شد و به زندان افتاد. زمانی که انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن‌ماه ۱۳۵۷ به قدرت رسید و مردم به زندان قصر حمله کردند او نیز مانند دیگر #زندانیان توانست که از زندان فرار کند اما پس از مدتی به دست انقلابیان اسیر شد و دوباره زندانی و سپس تیرباران شد.روزنامه‌ی کیهان در تاریخ بیست‌ودوم فروردین‌ماه ۱۳۵۸ در تیتری نوشت که «سران رژیم شاه سابق تیرباران شدند که در میان نام اعدام‌ شدگان، نام غلام‌رضا نیک‌پی نیز به چشم می‌خورد. کیهان نوشت که محکومان «دادگاه #عدل اسلامی» در برابر جوخه‌ی اعدام قرار گرفتند. روزنامه‌ی کیهان از تیرباران‌شدگان با عنوان محاکمه‌ی «عناصر حلقه‌به‌گوش» رژیم منفور پهلوی نام می‌برد. کیهان می‌آورد که کار دادگاه از نخستین ساعات صبح روز گذشته در چند شعبه دادگاه عدل اسلامی با تلاوت آیاتی از «کلام‌الله مجید» و با حضور خبرنگاران و عکاسان آغاز شد.

غلام‌رضا نیک‌پی که بود؟

غلام‌رضا نیک‌پی فرزند عزیزالله نیک‌پی در سال ۱۳۰۸ در اصفهان به دنیا آمد. اطلاعی در مورد نام مادر #نیک‌پی در دست نیست تنها این‌که او در دادگاه در مورد مادرش چنین آورده است: «تا سال ۱۳۲۹ من هیچ نداشتم. در سال ۱۳۲۹ مادرم فوت کرد و مقدار قابل توجهی اموال به من رسید. از جمله املاکی بود در فریدن اصفهان و در لنجان اصفهان که این اموال با این که من رفتم انگلستان و در آنجا تحصیل می‌‌کردم و مادرم هم که آمده بود در انگلستان و همانجا فوت کرد، برای مدت ۶ سال و اندی که در انگلستان بودم همان طور بی‌سرپرست بود، وقتی برگشتم قبل از این که بشود سر وصورتی به آ‌ن‌ها داد، اصلاحات ارضی آن‌ها را گرفت و با پول آنها و پس‌انداز خودم ۲۵۰۰ متر زمین خریدم از قرار متری ۱۷۲ تومان و به همین جهت هم در سند انتقال نوشتم، در حالی که قیمت منطقه‌ای ۶۰ تومان بود. دارایی من محدود بود به همین منزل تا یک سال و چند ماه پیش که پدرم فوت کرد و اموال قابل توجهی از پدرم ماند که به من و سه برادرم و یک خواهر و نامادریم رسید که اسنادش موجود است.»

پدرش عزیزالله ملقب به اعزازالمک از کسانی بود که در آمریکا تحصیل کرده بود و در زمان رضاشاه و در سال ۱۳۱۸ به استانداری کرمانشاه منصوب شده بود و پس از آن در کابینه‌ی قوام‌السلطنه به معاونت نخست‌وزیری و وزارت پست و تلگراف رسیده بود. پدربزرگ مادری غلام‌رضا که ظل‌السلطان نامیده می‌شد فرزند ناصرالدین‌شاه قاجار بود. غلام‌رضا دیپلم خود را در اصفهان و کرمانشاه گرفت و پس از اخذ لیسانس از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در سال ۱۳۲۹ برای ادامه‌ی تحصیل به انگلستان رفت و دکترای اقتصاد بین‌الملل خود را در سال ۱۳۳۵ دریافت کرد و پس از آن به ایران بازگشت.

برگزاری دادگاه چند نفر در چند ساعت و صدور حکم #تیرباران نشان از فرمایشی‌بودن این دادگاه‌ها و روند ناعادلانه دادرسی دارد که در آن جو انقلابی که شور انقلابی همه‌گان را فراگرفته بود و #عکس #امام در ماه می‌دیدند عکس‌العمل‌های چندانی ایجاد نکرد و چه بسا گروه‌هایی که بعدها خود طعمه‌ی «دادگاه‌های عدل اسلامی» شدند از این اعدام‌ها حمایت کردند و خواهان گسترش‌یافتن این‌گونه اعدام‌ها شدند.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/2imwOR

@Tavaana_TavaanaTech
روزنامه‌ی کیهان در تاریخ ۲۲ فروردین ۱۳۵۸ در تیتری نوشت که «سران رژیم شاه تیرباران شدند» و فهرستی از اسامی افرادی منتشر کرد که روز قبل از آغاز صبح تا ساعت ۱۲ شب تیرباران شدند. دادگاه این افراد که روزنامه‌ی کیهان از آن‌ها به عنوان «عناصر حلقه‌به‌گوش رژیم منفور پهلوی» نام برد به تعبیر کیهان در «دادگاه عدل اسلامی» و با تلاوت آیاتی از «کلام‌الله مجید» برگزار شد. دادگاه در یک روز برگزار شد و حکم تیرباران یازده نفر صادر شد که عبارت بودند از:

غلام‌رضا نیک‌پی، شهردار هفت‌ساله‌ی تهران
سرلشگر علی نشاط فرمانده‌ی گارد جاویدان
عباس‌علی خلعت‌بری، وزیر اسبق امور خارجه
منصور روحانی، وزیر اسبق برق و کشاورزی
سپهبد محمدتقی مجیدی، رییس دادگاه فداییان اسلام
عبدالله ریاضی، رییس ۱۵ ساله مجلس شورای ملی
حسینعلی بیات، نماینده مجلس
سناتور علامه وحیدی، سناتور مجلس
سپهبد علی حجت کاشانی، رییس سازمان تربیت بدنی سابق و معاون نخست‌وزیر
سپهبد ناصر مقدم، رییس سابق ساواک
سرلشگر حسن پاکروان، رییس اسبق رکن ۲ ارتش، معاون کل و رییس اسبق ساواک

برگزاری دادگاه چند نفر در چند ساعت و صدور حکم #تیرباران نشان از فرمایشی‌بودن این دادگاه‌ها و روند #ناعادلانه دادرسی دارد که در آن جو انقلابی که شور انقلابی همه‌گان را فراگرفته بود و عکس امام در ماه می‌دیدند عکس‌العمل‌های چندانی ایجاد نکرد و چه بسا گروه‌هایی که بعدها خود طعمه‌ی «دادگاه‌های #عدل_اسلامی» شدند از این اعدام‌ها حمایت کردند و خواهان گسترش‌یافتن این‌گونه اعدام‌ها شدند.

برگرفته از فیس‌بوک بهزاد مهرانی
https://goo.gl/eVUgCv

شما چه فکر می‌کنید؟
@Tavaana_TavaanaTech
وقتی او را از اتاقش بیرون آوردند که سوار کامیون (آمبولانس) شود، خواهش کرد یک سیگار به او بدهند. یکی از افسران سیگاری آتش زد و به او داد که با وضع خاصی گوشه لب گذاشت که پیدا بود می‌خواهد جرات و قوت قلب خود را نشان دهد.این آخرین تقاضایش از زندانبانانش بود. روز اعدام هوا به شدت سرد بود اما او با یک لا پیراهن و پیژامه‌ای پشمینه پای به میدان تیر لشکر دو زرهی تهران گذاشت و هنگام اعدام به جای عفوخواهی و تضرع با بلند‌ترین صدایی که در توان جسم تب دار و بیمارش بود نام عزیزترین‌هایش، ایران و مصدق را فریاد زد و بعد صدای رگبار گلوله در میدان تیر پیچید.
دادستان ارتش پس از اعدام در مصاحبه‌ای با توصیف حالات و روحیۀ او پیش از تیرباران گفت:«آن موقع روحیه‌اش به قدری قوی بود که اگر کسی وارد اتاق می‌شد و از جریان اوضاع اطلاع نداشت هرگز باور نمی‌کرد این شخص کسی است که چند دقیقه دیگر باید تیرباران شود و وصیت‌نامه‌اش را هم نوشته است.»
او که سحرگاه نوزده آبان , سربلند, تن به جوخه اعدام سپرد, وزیرامورخارجه دولت مصدق , دکتر حسین فاطمی بود.
فاطمی در هنگام مرگ تنها سی و هفت سال داشت و فرزندی سه ساله به نام سیروس که پیش از اعدام قیمومیت او را به دکتر محمد مصدق سپرد. پیکر او را پس از اعدام در حالی که شش گلوله سینه و قلب بیمارش را شکافته و شلیک تیر خلاص به زندگی‌اش پایان داده بود،به ابن‌بابویه شهر ری بردند. او وصیت کرده بود پیکرش را یا در قبرستان ظهیرالدوله کنار آرامگاه رفیق همیشگی اش محمد مسعود و یا در جوار شهدای سی تیر به خاک بسپارند که سرانجام پس از انجام مراسم مذهبی خواسته دوم وی محقق شد
اماپیش از رسیدن به این زمان از زندگی کوتاهش او مسیری پرپیچ و خم را پیموده بود.محاکمه سردبیر روزنامۀ باختر امروز در پاییز ۳۳ به اندازۀ بازداشتش پر سر و صدا بود و همه این‌ها مثل اختفای ۸ ماهه‌اش، نشانی بود از استیصال و وحشت رژیم شاه از او. سید حسین فاطمی در واپسین روزهای سال کودتا، در خانه فردی به نام محسنی در میدان تجریش بازداشت شد.
فاطمی در همان ابتدای بازداشت مورد سوقصد واقع شد و اگر نبود شجاعت و جسارت خواهرش سلطنت خانوم فاطمی شاید دستگاه پهلوی از دادگاه نمایشی که تا ابد لکه ننگ پرونده آنان بود رهایی می یافت. اما خواهر, جان را سپر برادر کرد تا حسین فاطمی نه برای حضور در دادگاه که برای شهادت در پیشگاه تاریخ زنده بماند.
.
دکتر حسین فاطمی از‌‌‌ همان لحظۀ اول به مرگش یقین داشت و می‌گفت «در مقام تظاهر و عوام‌فریبی» نیست. در دادگاه هم بار‌ها بر استقلال‌خواهی و میهن‌پرستی‌اش تاکید و تصریح کرد که «ما از نهضتی به پیشوایی دکتر مصدق حمایت کردیم که هیچ قصد و غرضی جز عزت و استقلال مملکت نداشت. من برای آن کشته می‌شوم که اولین اقدامم در وزارت بستن سفارتخانه و قطع رابطه با انگلستان بود. هیچ مأیوس نیستم، از هر قطرهٔ خون من هزاران نهال می‌روید و با تأیید خداوند قهار، انتقام این ملت ستم‌دیده را از استعمار ناپاک می‌گیرد.»
۱۹ مهر ۱۳۳۳ به دنبال ۱۰ جلسه محاکمه نفس‌گیر، دادگاه عادی شماره یک دادرسی ارتش به ریاست تیمسار سرتیپ قطبی به اتفاق آرا حسین فاطمی را به اعدام محکوم کرد و شایگان و رضوی را با یک درجه تخفیف مستحق حبس ابد دانست. احکام برای فرجام‌خواهی به دادگاه تجدیدنظر ارجاع شدند و در نتیجه حبس ابد دکتر شایگان و مهندس رضوی به ده سال حبس کاهش یافت اما تغییری در سرنوشت فاطمی ایجاد نشد.
حسین فاطمی , روزنامه نگار , وزیر امور خارجه و یا دارای هر سمت دیگری اگر بود اما نامش بیش از همه سمت ها برای ایستادگیش بر سر آرمان و اعتقاد و باورهایش است که بر تارک این سرزمین خواهد درخشید . مردی که نه نظام مستبد و خودکامه داخلی و نه نیروی خارجی و نه حتی بدن تبدارش او را متوقف نکرد . او مردی برای تمان فصول بود , ایستاده بر سر آرمان و باور. باور به سربلندی سرزمین مادریش و ایسنادگی بر سر حق سرزمین مادریش. برای بعضی ها باید چهل روز سیاه بر تن کرد و برای مرگ بعضی دیگر یک سال اما برای مردانی چون فاطمی شاید باید وطن برای سال ها سیاه بپوشد که این سرزمین چون او را بسیار نیازمند است.

از فیسبوک میرا قربانی فر ، روزنامه‌نگار
goo.gl/lCz6pn
ویدئو: قسمتی از سخنرانی حسین فاطمی درباره نقش روزنامه نگاران در ملی شدن نفت
@Tavaana_TavaanaTech
نیک‌پی شهرداری که تیرباران شد
goo.gl/hXZg2Q

غلام‌رضا نیک‌پی از شهریور ۱۳۴۸ تا سال ۱۳۵۶ به مدت ۸۹ ماه ماه شهردار تهران بود.
وب‌سایت شهرداری تهران، فعالیت‌های غلام‌رضا نیک‌پی را این‌گونه نام برده است:

ساخت ۷ مجسمه و استقرار آ‌ن‌ها در شهر، طرح احداث چهار واحد مسکونی در اراضی خارج از محدوده، تغيير نام رفتگر به کارگر خدمات شهری، ايجاد قسمت در آمدهای عمومی، ايجاد سازمان اداره کل بودجه، جانشين‌نمودن اتوبوس‌های لوکس به جای مينی‌بوس،تخصيص مبالغی برای ايجاد ساختمان و نگهداری اطفال معلول، اصلاح سازمان شهرداری پايتخت، تخصيص مبالغی برای احداث سيل‌بند غرب تهران، تجديد ساختمان مغازه‌های موجود شهر که قبل از تصويب طرح جامع وجود داشته است، ايجاد ساختمان اداره کل مکانوگرافی و آمار ۱۳۵۱، ايجاد پارک نياوران، ايجاد سازمان امور بازرسی،ايجاد سازمان موتوری، تغيير سازمان کشتارگاه و سردخانه تهران، تجديد نظر در سازمان معاونت شهر سازی و برنامه‌ريزی و شهرسازی مناطق،احداث پارکينگ‌های منطقه‌ای در جنوب خيابان تخت جمشيد (طالقانی)،ايجاد خانه‌های سازمانی و آپارتمان‌سازی برای کارمندان شهرداری، مصرف ۵۰ ميليون ريال اعتبار دولت جهت امور عمرانی و تنظيف جنوب شهر، احداث پارک و ساختمان درياچه مصنوعی در جنوب ميدان شهياد (آزادی)،طرح ايجاد خانه‌های سازمانی جهت کادر افراد پليس اداره راهنمائی و رانندگی پايتخت و طرح خانه‌های سازمانی، آسايشگاه سيصد تختخوابی سالمندان و حمام در کهريزک.

انقلابیان اما همه‌ی خدمات نیک‌پی را نادیده گرفتند و او را به اتهاماتی مانند «حل‌نکردن معضل ترافیک تهران» و «هم‌کاری با استعمار غرب و رژیم پهلوی» و «فساد مالی فراوان»
در تاریخ ۲۲ فروردین‌ماه ۱۳۵۸ تیرباران کردند.

http://bit.ly/2eDek1O

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
علی‌اصغر امیرانی، روزنامه‌نگاری که تیرباران شد
goo.gl/NCtHsQ

او را در تاریخ ۲۲ اسفندماه ۱۳۵۷ دستگیر کردند. طبق قوانین خود جمهوری اسلامی نیز جرمی مرتکب نشده بود. او تنها یک روزنامه‌نگار بود. تابستان سال ۱۳۵۸ آزادش کردند اما همه‌ی اموال او را مصادره کردند.

پس از رهایی از زندان سراغ از اموال گرفت. به دادگاه انقلاب مراجعه کرد و گفت: «شما مرا آزاد کردید ولی تمام اموال مرا هم گرفته‌اید.» آدم پولداری بود. حکومت نیز از آن‌همه اموال تنها چهار صد متر زمین او در شمال را پس دادند. او گفت: «من با چهارصد متر زمین در شمال چه کنم. من اهل کشاورزی نیستم. من روزنامه‌نگارم.»

او را دوباره دستگیر کردند و به هشت سال زندان محکوم کردند. او به حکم زندانش اعتراض کرد. در تجدید نظر! و دادگاه فرجام اما او را به اعدام محکوم کردند و در روز ۳۱ خردادماه ۱۳۶۰ اعدامش کردند.

این داستان پایان زندگی علی‌اصغر امیرانی، روزنامه‌نگار و بنیان‌گذار و مدیر مسئول مجله‌ی «خواندنی‌ها» است.

آیت‌الله محمد محمدی گیلانی، محاکمه‌ی علی‌اصغر امیرانی را بر عهده داشت.امیرانی پیش از اعدام مورد شکنجه و آزار فراوان قرار گرفت و حتا او را به جرم نوشیدن مشروب شلاق زندند.

سه روز پس از تیرباران امیرانی، پیکر او را بدون انجام مراسم مذهبی و در حالی که برخی از انقلابیان بر آن سنگ می‌زدند در بهشت‌زهرا به خاک سپردند.

علی آصغر امیرانی، پیش از اعدام در نوشته‌ای خطاب به همسرش چنین می‌نویسد:

«همسر عزیزم، بانو اقدس امیرانی! از این‌که در این آخر عمری نتوانستم از تو و دختر بی‌سرپرستم فریده، که خود سرپرست سه طفل یتیم است خداحافظی کنم، متأسفم. ولی باور کن هرگز خدمات و زحمات تو را که در این روزهای آخر عمر مرتباً به من سر می‌زدی، فراموش نمی‌کنم. نعش مرا که هیکل ظاهریم باشد، هرجا خواستی پرت کن. اصل کار روح من است و فکرم که جای هر دو در صفحات مجلۀ خواندنیهاست. هر وقت خواستی با من صحبت کنی، نوشته‌های مرا که طی چهل سال چاپ شده در مجله بخوان…»

لینک مطلب در سایت:
http://bit.ly/2mzSJ9T

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
سال‌گرد تیرباران سپهبد خلبان نادر جهانبانی
goo.gl/3t8Sgi

از نادر جهانبانی به عنوان یکی از بهترین خلبان‌های عصر خود نام می‌برند.
نادر جهانبانی در بیست‌وهفتم فروردین ۱۳۰۷ به دنیا آمد. پدرش سپهبد امان‌الله جهانبانی از فرماندهان ارتش شاهنشاهی بود که پنج دوره نیز نماینده مجلس سنا در دوران محمدرضا شاه بود. او برای مدتی نیز رئیس اداره کل صنایع و معادن بود.

نادر جهانبانی در سن ۱۸ سالگی وارد دانشگاه خلبانی نیروی هوایی روسیه شد و پس از اتمام دوره‌ی تحصیلی خود وارد نیروی هوایی ایران شد. پس از این بود که نادر جهانبانی برای #آموزش دوره‌ی خلبانی جت به کشور آلمان سفر کرد که در آلمان با لیدر تیم آکروجت آمریکا آشنا می‌شود و از طریق او فنون آکروباسی هواپیمایی جت را می‌آموزد.
جهانبانی پس از بازگشت به ایران و در سال ۱۹۵۸ اولین تیم آکروجت ایران را تشکیل می‌دهد. یک سال پس از تشکیل تیم آکروجت تاج طلایی، جهانبانی در مسابقه‌ای که با حضور ایران برگزار شد و نیروی هوایی آمریکا و نیروی هوایی آمریکا و بریتانیا نیز حضور داشتند تیم ایران می‌تواند مقام نخست را به دست بیاورد.

نادر جهانبانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی بازداشت شد.
انوشیروان جهانبانی فرزند نادر جهانبانی اعدام پدر را این‌گونه تعریف می‌کند:

«پدرم روز آخر در پست نیروی هوایی در دوشان تپه بودند. بعدازظهر روز انقلاب بود. من هر یک ساعت یک‌بار با ایشان صحبت می‌کردم. آخرین باری که با پدرم صحبت کردم ساعت ۷ شب بود. از ساعت ۸ شب به بعد هر چه قدر زنگ ‌زدم می‌گفتند نیستند تا این‌که آخرهای شب بالاخره یک افسری گفت پدرتان را بردند به آن مدرسه (رفاه). دیگر نتوانستم با پدرم تماس داشته باشم، اجازه هم نمی‌دادند بروم ایشان را ببینم.»

وقتی نادر جهانبانی را برای محاکمه آوردند قصد داشتند که کاغذی بر گردن او بیاویزند که جرم او برای آن نوشته شده باشد اما به نظر می‌رسید که او جرمی مرتکب نشده است بنابراین بر روی کاغذ سفید نوشتند: سپهبد #نادرجهانبانی عامل فساد!

در بخش از متن کیفرخواست که فردای اعدام جهانبانی در روزنامه‌ی اطلاعات منتشر شد آمده است:

«فساد در ارض و محاربه با خدا و نایب امام علیه السلام، مطابق قوانین الهی و قوانین جاریه در زمان ارتکاب جرایم تقاضای رسیدگی و صدور حکم اعدام و مصادره اموال شخصی ایشان و ... از طرف دادسرای کل انقلاب اسلامی از دادگاه دارم.هنگامی که نوبت به دفاعیات جهانبانی رسید گفت: من دفاع خاصی ندارم ولی من هیچ وقت بر ضد #انقلاب کاری نکرده ام. به هرحال دیگر مهم نیست و من آماده #اعدام هستم.»
.
صادق #خلخالی، حاکم شرع انقلاب که حکم تیرباران جهانبانی را صادر کرد در کتاب خاطرات خود در مورد جهانبانی و #تیرباران او چنین نوشته است: «جهانبانی در رأس قدرتی قرار داشت که می‌توانست اعتراض کند؛ چون تقریباً از نزدیکان و خویشان شاه بود می‌توانست اعتراض کند، اما به خاطر حفظ زندگی انگلی خود و برای خوشگذرانی خود، ملتی را به انحطاط بکشاند و جشن هنری در شیراز ترتیب بدهد که در ماه مبارک رمضان جلوی چشم مردم مسلمان تئاتر آتش خوک و بچه را روی صحنه بیاورد! او مفسد فی الارض است. این‌ها به مقدسات ملی و دینی ما خیانت کردند و ملت هیچ وقت حاضر نیست چنین افرادی میان ملت باشند ...»

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/lD9oxB

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ