تدريس، درمان سرطان من است
اين معلم ٢٤ ساله كه فارغالتحصيل رشته كارشناسي علوم تربيتي از دانشگاه پيام نور شهر زاهدان است، اميدوار است روزي معلم شود. به همين خاطر با وجود بيماري سرطان براي گرفتن معافيت از خدمت سربازي اقدام نكرده است. ميگويد: «وقتي فهميدم سرطان دارم ناراحت شدم، هر كسي از شنيدن خبر اين بيماري ناراحت ميشود. اما با خودم گفتم در خانه نشستن كه فايدهاي ندارد. بايد زندگيام را بسازم. من براي جور شدن خدمتم در آموزش و پرورش خيلي زحمت كشيده بودم. تدريس را دوست داشتم و نميخواستم براي بيماري از دستش بدهم.»
حقوق ماهانه اين سرباز معلم ٣٨٠ هزار تومان است كه همين مبلغ هم، هر چند ماه يك بار واريز ميشود. با وجود بيماري سرطان محل سكونت غفور به روستاي محل سكونتش منتقل نشده است و هر هفته حدود بيست هزار تومان و گاهي بيشتر براي رفتوآمد به لاديز و زاهدان هزينه ميكند. غفور فرزند بزرگ يك خانواده كشاورز است كه كمآبي كشت و كارشان را از رونق انداخته است. او از سنين پايين دور از خانه و به تنهايي زندگي ميكرده است و از همان دوران با اميد معلم شدن كار كرده و درس خوانده. آرزويي كه حتي سرطان هم نتوانسته از تلاشش براي رسيدن به آن بكاهد. دوران دبيرستان را در مدرسه شبانهروزي ميرجاوه و دوران دانشگاه را در شهر زاهدان طي كرده است. در تمام سالهاي تحصيل براي تامين هزينه دانشگاه و مخارج مدرسه و گاهي كمك به خانواده، تابستانها را براي كارگري ساختمان در استان يزد ميگذراند و با پولي كه دراين سه ماه به دست ميآورد، هزينه تحصيل و زندگياش را تامين ميكرد. پزشكان گفتهاند با پايان دوره شيمي درماني، غفور بهبود پيداميكند. اما بعد از بهبودي او ميماند و چندين ميليون بدهي كه خرج داروهاي شيمي درماني شده است.
درباره تامين هزينه درمانش ميگويد: «وقتي به زاهدان آمدم دستم خالي بود، داروها هم بيشتر اوقات در بيمارستان پيدا نميشد. در بيمارستان با مرد خيري آشنا شدم و وقتي شرايط بيماريام را فهميد، ١٣ ميليون تومان به من قرض داد و گفت وقتي سر كار رفتم فقط نصف اين پول را به او پس بدهم.»
غفور سي #دانشآموز در دو پايه تحصيلي دارد. به خاطر مسافت دور روستاي محل كارش با روستاي محل زندگي تمام هفته را در مدرسه ميماند و مثل سرباز معلمهاي ديگر مدرسه نميتواند به خانه برگردد. شبها را در دفتر كوچك مدرسه كه تنها وسايل آسايشش، يك بالش و پتو، يك بخاري و يك اجاق خوراكپزي است سر ميكند. همدم شبهايش هم دانشآموزاني هستند كه براي برطرف كردن اشكالات درسي و صحبت كردن با معلم به دفتر مدرسه ميآيند. ميگويد: «سرگرمي من گپ زدن با بچههاست. بچهها تاثير خوبي روي من ميگذارند. درس دادن را دوست دارم. اگر تدريس نميكردم، بيماري مرا از پا درميآورد. اما الان نگران بيماريام نيستم. چون روزهايم را با كار مورد علاقهام سپري ميكنم.»
غفور سرشار از #اميد براي زندگي است، اما اميد چنداني به استخدام شدن در آموزش و پرورش ندارد: «فكر نميكنم شانسي براي #استخدام شدن در آموزش و پرورش داشته باشم.» ميخندد و ميگويد: «اگر بتوانم به صورت خريد خدمتي هم در آموزش و پرورش كار كنم، راضي هستم. به هر حال بايد كار كنم تا بدهي هايم را پرداخت كنم.» معلمان خريد خدمت حقوق و مزاياي كمتري نسبت به ساير #معلمان دارند و حقوقشان هيچوقت به موقع پرداخت نميشود و تنها چند ماه از سال برايشان بيمه در نظر گرفته ميشود. اما غفور به همين هم راضي است.
داستان #سرباز_معلم شدن او هم دردسرهاي خودش را داشته و نهايتا با سفارش يكي از اساتيد دانشگاهش توانسته است خدمت سربازياش را در آموزش و پرورش بگذراند. غفور در پاسخ به اين سوال كه اگر كارت در آموزش و پرورش درست نشد چه ميكني، باز ميخندد و ميگويد: «دست خداست.»
تنها چند جلسه ديگر از شيمي درماني اين سرباز مانده است. #سرطان با تمام سختيهايش هنوز نتوانسته اميد وشور زندگي را از غفور جدا كند. او اميدوار است بعد از پايان سربازياش، باز هم راه كوهستاني لاديز تا توحيدآباد را به شوق درس دادن به بچههاي #مدرسه طي كند.
زهرا روستا
روزنامه اعتماد
متن کامل را در فایل پی دی اف زیر بخوانید.
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
اين معلم ٢٤ ساله كه فارغالتحصيل رشته كارشناسي علوم تربيتي از دانشگاه پيام نور شهر زاهدان است، اميدوار است روزي معلم شود. به همين خاطر با وجود بيماري سرطان براي گرفتن معافيت از خدمت سربازي اقدام نكرده است. ميگويد: «وقتي فهميدم سرطان دارم ناراحت شدم، هر كسي از شنيدن خبر اين بيماري ناراحت ميشود. اما با خودم گفتم در خانه نشستن كه فايدهاي ندارد. بايد زندگيام را بسازم. من براي جور شدن خدمتم در آموزش و پرورش خيلي زحمت كشيده بودم. تدريس را دوست داشتم و نميخواستم براي بيماري از دستش بدهم.»
حقوق ماهانه اين سرباز معلم ٣٨٠ هزار تومان است كه همين مبلغ هم، هر چند ماه يك بار واريز ميشود. با وجود بيماري سرطان محل سكونت غفور به روستاي محل سكونتش منتقل نشده است و هر هفته حدود بيست هزار تومان و گاهي بيشتر براي رفتوآمد به لاديز و زاهدان هزينه ميكند. غفور فرزند بزرگ يك خانواده كشاورز است كه كمآبي كشت و كارشان را از رونق انداخته است. او از سنين پايين دور از خانه و به تنهايي زندگي ميكرده است و از همان دوران با اميد معلم شدن كار كرده و درس خوانده. آرزويي كه حتي سرطان هم نتوانسته از تلاشش براي رسيدن به آن بكاهد. دوران دبيرستان را در مدرسه شبانهروزي ميرجاوه و دوران دانشگاه را در شهر زاهدان طي كرده است. در تمام سالهاي تحصيل براي تامين هزينه دانشگاه و مخارج مدرسه و گاهي كمك به خانواده، تابستانها را براي كارگري ساختمان در استان يزد ميگذراند و با پولي كه دراين سه ماه به دست ميآورد، هزينه تحصيل و زندگياش را تامين ميكرد. پزشكان گفتهاند با پايان دوره شيمي درماني، غفور بهبود پيداميكند. اما بعد از بهبودي او ميماند و چندين ميليون بدهي كه خرج داروهاي شيمي درماني شده است.
درباره تامين هزينه درمانش ميگويد: «وقتي به زاهدان آمدم دستم خالي بود، داروها هم بيشتر اوقات در بيمارستان پيدا نميشد. در بيمارستان با مرد خيري آشنا شدم و وقتي شرايط بيماريام را فهميد، ١٣ ميليون تومان به من قرض داد و گفت وقتي سر كار رفتم فقط نصف اين پول را به او پس بدهم.»
غفور سي #دانشآموز در دو پايه تحصيلي دارد. به خاطر مسافت دور روستاي محل كارش با روستاي محل زندگي تمام هفته را در مدرسه ميماند و مثل سرباز معلمهاي ديگر مدرسه نميتواند به خانه برگردد. شبها را در دفتر كوچك مدرسه كه تنها وسايل آسايشش، يك بالش و پتو، يك بخاري و يك اجاق خوراكپزي است سر ميكند. همدم شبهايش هم دانشآموزاني هستند كه براي برطرف كردن اشكالات درسي و صحبت كردن با معلم به دفتر مدرسه ميآيند. ميگويد: «سرگرمي من گپ زدن با بچههاست. بچهها تاثير خوبي روي من ميگذارند. درس دادن را دوست دارم. اگر تدريس نميكردم، بيماري مرا از پا درميآورد. اما الان نگران بيماريام نيستم. چون روزهايم را با كار مورد علاقهام سپري ميكنم.»
غفور سرشار از #اميد براي زندگي است، اما اميد چنداني به استخدام شدن در آموزش و پرورش ندارد: «فكر نميكنم شانسي براي #استخدام شدن در آموزش و پرورش داشته باشم.» ميخندد و ميگويد: «اگر بتوانم به صورت خريد خدمتي هم در آموزش و پرورش كار كنم، راضي هستم. به هر حال بايد كار كنم تا بدهي هايم را پرداخت كنم.» معلمان خريد خدمت حقوق و مزاياي كمتري نسبت به ساير #معلمان دارند و حقوقشان هيچوقت به موقع پرداخت نميشود و تنها چند ماه از سال برايشان بيمه در نظر گرفته ميشود. اما غفور به همين هم راضي است.
داستان #سرباز_معلم شدن او هم دردسرهاي خودش را داشته و نهايتا با سفارش يكي از اساتيد دانشگاهش توانسته است خدمت سربازياش را در آموزش و پرورش بگذراند. غفور در پاسخ به اين سوال كه اگر كارت در آموزش و پرورش درست نشد چه ميكني، باز ميخندد و ميگويد: «دست خداست.»
تنها چند جلسه ديگر از شيمي درماني اين سرباز مانده است. #سرطان با تمام سختيهايش هنوز نتوانسته اميد وشور زندگي را از غفور جدا كند. او اميدوار است بعد از پايان سربازياش، باز هم راه كوهستاني لاديز تا توحيدآباد را به شوق درس دادن به بچههاي #مدرسه طي كند.
زهرا روستا
روزنامه اعتماد
متن کامل را در فایل پی دی اف زیر بخوانید.
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
Forwarded from به سوى دموكراسى
موج حمايت هنرمندان از #اميد_كوكبى #ترانه_عليدوستى #صداى_اميد_باشيد #با_دموکراسی_همراه_شوید @Democracyy
Forwarded from به سوى دموكراسى