- «من در ایران حق تعلیم نداشتم»
bit.ly/2HJSmYE
جمهوری اسلامی ایران در دانشگاه کابل نمایشگاه کتاب برگزار کرده است.
یک دانشجوی افغانستانی در این نمایشگاه حضور پیدا کرده است و به اعتراض نوشته است:«من در ایران حق تعلیم نداشتم».
مسئولان جمهوری اسلامی چه پاسخی برای این دانشجو دارند؟
منابع توانا درباره رواداری:
bit.ly/1RtZYec
#افغانستان #حق_تحصیل #پناهندگان_افغانستانی
@Tavaana_TavaanaTech
bit.ly/2HJSmYE
جمهوری اسلامی ایران در دانشگاه کابل نمایشگاه کتاب برگزار کرده است.
یک دانشجوی افغانستانی در این نمایشگاه حضور پیدا کرده است و به اعتراض نوشته است:«من در ایران حق تعلیم نداشتم».
مسئولان جمهوری اسلامی چه پاسخی برای این دانشجو دارند؟
منابع توانا درباره رواداری:
bit.ly/1RtZYec
#افغانستان #حق_تحصیل #پناهندگان_افغانستانی
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. - «من در ایران حق تعلیم نداشتم» . جمهوری اسلامی ایران در دانشگاه کابل نمایشگاه کتاب برگزار کرده است. یک دانشجوی افغانستانی در این نمایشگاه حضور پیدا کرده است و به اعتراض نوشته است:«من در ایران حق تعلیم نداشتم». مسئولان جمهوری اسلامی چه پاسخی برای این دانشجو…
هورا برای تیم ملی فوتبال ایران؟!
«دوست نداشتم در این مورد چیزی بگویم یا بنویسم، ولی ظاهرا مشکل خیلی هاست:
زمانی در ایران به عنوان یک آوارهِ خوش شانس زندگی میکردم: آواره ای که می توانست به مدرسه برود و درس بخواند. یادم است کودکی بودم که هنوز تفاوت شهروند و آواره را نمی دانست. طرفدار تیم فوتبال استقلال بودم. تازه نوشتن را یاد گرفته بودم، و هر کجا که میشد فورا می نوشتم " درود بر استقلال!" از تختهِ کلاس گرفته تا کفِ خیابان و یا دیوارِ محله.
همیشه بازی های تیم ملی فوتبالِ ایران را دوست داشتم, دنبال می کردم و برایشان هورا می کشیدم. اما خیلی طول نکشید تا فهمیدم که من در اینجا "دیگری" هستم, حتی اگر زبان ام، فرهنگ ام، تاریخ ام، دین ام، فکر کردن و زندگی کردن ام شبیه باشد. با اینکه دوستان ایرانی زیادی داشتم/دارم، و آنها نیز من را دوست داشتند، ولی باز هم من در نهایت یک "افغانیِ خوب" بودم. بماند که کلمه افغانی در آنجا معادل فحش استفاده میشد: اکثریت جامعه ایرانی ظرفیت پذیرشِ منِ همسایهِ همزبانِ هم تاریخِ هم نژادِ هم فرهنگ را نداشت.
بزرگتر (عاقل تر؟) که شدم، دیگر نمی توانستم برای تیم استقلال یا تیم ملی ایران هورا بکشم. عقل ام می گفت خوب است که تیم ملی ایران ببرد. خوب است که مردم ایران شاد باشند. خوب است که دوستان ایرانی ام از این شادی لبخند بزنند. هر چه نباشد من هم در همین جامعه زندگی میکنم. شاد بودن ایرانی ها و خندیدن ایرانی ها، باعث شادی و خندیدن غیرمستقیم ما هم هست. به خودم میگفتم بهتر از این است که تلویزون ایران طنزهایی با شخصیت های کمیک افغانی و با نام هایی مثل شنبه، یکشنبه، نیسان.... نمایش دهد تا ایرانیان را شاد کند، و ما را ناراحت!
ولی همیشه یک موضوع آزارم میداد: چرا نمی توانم مانند ایرانی ها با تمام وجود برای تیم ملی ایران هورا بکشم؟ چرا عقل و منطق ام از بُرد تیم ملی ایران شاد میشود، ولی قلب ام همچنان سرد است؟ گاهی حتی خودم را سرزنش میکردم. خودم را نمک نشناس می خواندم،... ولی انگار فایده ای نداشت! این دل سرسازگاری نداشت.
اولین سالی که به سوئیس آمدم، همزمان با مسابقات جام ملت های اروپا بود. در دفتر کوچکی مشغولِ یک کار تحقیقاتی شدم. فضای صمیمیِ دفتر، همکاری و انسانیت دوستانِ سوئیسی، همیشه شرمنده ام میکرد. یکی شان من را دعوت میکرد که به خانه شان رفته و با خانواده آنها فوتبال تماشا کنم. دیگری من را به مسابقات فوتبال خودشان می برد. آن یکی به شام دعوت ام می کرد، و قبلش یک بازی فوتبال کوچک دوستانه تدارک می دید... یکدفعه دیدم فقط بعد از چند ماه زندگی در سوئیس، من به اندازه سوئیسی ها مشتاق پیروزی تیم ملی شان هستم، به قول معروف از تهِ دلم برای پیروزی سوئیس هورا می کشم. موقع گل زدن سوئیس در آغوش همدیگر می پریم. موقع گل خوردن سوئیس، من دپرس تر از آنها می شوم. پای یک مانیتور کنارآنها می نشینم، بازی را با آنها تماشا میکنم و به اندازه آنها التهاب دارم.
همیشه از بازیکنان و تیم ملی فوتبال آلمان خوشم میآمد: سبک بازی، انسجام، دیسیپلین و استایل شان برایم خوشایند بود. زمانی که به آلمان آمدم، با آغوش گرم از طرف اکثریت این جامعه پذیرفته شدم، از فرصت های برابر برخوردار شدم و شانس جذب شدن در جامعه را پیدا کردم. حالا نوع علاقهام به تیم فوتبال آلمان هم تغییر کرده است: بدون هیچ دلیلی از تیم ملی آلمان خوشم میآید، میخواهم بازی را ببرند. همین. میخواهم برای پیروزیشان هورا بکشم: دیگر حتی عقل و منطق هم افسارش را به دست دل سپرده است».
- این نوشته یکی از همراهان افغانستانی ماست. شما درباره نگاه او چگونه میاندیشید؟
- تصویر تزیینیست و جمعی از دانش آموزان افغانستانی در ایران را نشان میدهد.
https://bit.ly/2Kgk8xG
منابع توانا در حوزه رواداری را از دست ندهید:
bit.ly/1RtZYec
#افغانستان #فوتبال #پناهندگان_افغانستانی
@Tavaana_TavaanaTech
«دوست نداشتم در این مورد چیزی بگویم یا بنویسم، ولی ظاهرا مشکل خیلی هاست:
زمانی در ایران به عنوان یک آوارهِ خوش شانس زندگی میکردم: آواره ای که می توانست به مدرسه برود و درس بخواند. یادم است کودکی بودم که هنوز تفاوت شهروند و آواره را نمی دانست. طرفدار تیم فوتبال استقلال بودم. تازه نوشتن را یاد گرفته بودم، و هر کجا که میشد فورا می نوشتم " درود بر استقلال!" از تختهِ کلاس گرفته تا کفِ خیابان و یا دیوارِ محله.
همیشه بازی های تیم ملی فوتبالِ ایران را دوست داشتم, دنبال می کردم و برایشان هورا می کشیدم. اما خیلی طول نکشید تا فهمیدم که من در اینجا "دیگری" هستم, حتی اگر زبان ام، فرهنگ ام، تاریخ ام، دین ام، فکر کردن و زندگی کردن ام شبیه باشد. با اینکه دوستان ایرانی زیادی داشتم/دارم، و آنها نیز من را دوست داشتند، ولی باز هم من در نهایت یک "افغانیِ خوب" بودم. بماند که کلمه افغانی در آنجا معادل فحش استفاده میشد: اکثریت جامعه ایرانی ظرفیت پذیرشِ منِ همسایهِ همزبانِ هم تاریخِ هم نژادِ هم فرهنگ را نداشت.
بزرگتر (عاقل تر؟) که شدم، دیگر نمی توانستم برای تیم استقلال یا تیم ملی ایران هورا بکشم. عقل ام می گفت خوب است که تیم ملی ایران ببرد. خوب است که مردم ایران شاد باشند. خوب است که دوستان ایرانی ام از این شادی لبخند بزنند. هر چه نباشد من هم در همین جامعه زندگی میکنم. شاد بودن ایرانی ها و خندیدن ایرانی ها، باعث شادی و خندیدن غیرمستقیم ما هم هست. به خودم میگفتم بهتر از این است که تلویزون ایران طنزهایی با شخصیت های کمیک افغانی و با نام هایی مثل شنبه، یکشنبه، نیسان.... نمایش دهد تا ایرانیان را شاد کند، و ما را ناراحت!
ولی همیشه یک موضوع آزارم میداد: چرا نمی توانم مانند ایرانی ها با تمام وجود برای تیم ملی ایران هورا بکشم؟ چرا عقل و منطق ام از بُرد تیم ملی ایران شاد میشود، ولی قلب ام همچنان سرد است؟ گاهی حتی خودم را سرزنش میکردم. خودم را نمک نشناس می خواندم،... ولی انگار فایده ای نداشت! این دل سرسازگاری نداشت.
اولین سالی که به سوئیس آمدم، همزمان با مسابقات جام ملت های اروپا بود. در دفتر کوچکی مشغولِ یک کار تحقیقاتی شدم. فضای صمیمیِ دفتر، همکاری و انسانیت دوستانِ سوئیسی، همیشه شرمنده ام میکرد. یکی شان من را دعوت میکرد که به خانه شان رفته و با خانواده آنها فوتبال تماشا کنم. دیگری من را به مسابقات فوتبال خودشان می برد. آن یکی به شام دعوت ام می کرد، و قبلش یک بازی فوتبال کوچک دوستانه تدارک می دید... یکدفعه دیدم فقط بعد از چند ماه زندگی در سوئیس، من به اندازه سوئیسی ها مشتاق پیروزی تیم ملی شان هستم، به قول معروف از تهِ دلم برای پیروزی سوئیس هورا می کشم. موقع گل زدن سوئیس در آغوش همدیگر می پریم. موقع گل خوردن سوئیس، من دپرس تر از آنها می شوم. پای یک مانیتور کنارآنها می نشینم، بازی را با آنها تماشا میکنم و به اندازه آنها التهاب دارم.
همیشه از بازیکنان و تیم ملی فوتبال آلمان خوشم میآمد: سبک بازی، انسجام، دیسیپلین و استایل شان برایم خوشایند بود. زمانی که به آلمان آمدم، با آغوش گرم از طرف اکثریت این جامعه پذیرفته شدم، از فرصت های برابر برخوردار شدم و شانس جذب شدن در جامعه را پیدا کردم. حالا نوع علاقهام به تیم فوتبال آلمان هم تغییر کرده است: بدون هیچ دلیلی از تیم ملی آلمان خوشم میآید، میخواهم بازی را ببرند. همین. میخواهم برای پیروزیشان هورا بکشم: دیگر حتی عقل و منطق هم افسارش را به دست دل سپرده است».
- این نوشته یکی از همراهان افغانستانی ماست. شما درباره نگاه او چگونه میاندیشید؟
- تصویر تزیینیست و جمعی از دانش آموزان افغانستانی در ایران را نشان میدهد.
https://bit.ly/2Kgk8xG
منابع توانا در حوزه رواداری را از دست ندهید:
bit.ly/1RtZYec
#افغانستان #فوتبال #پناهندگان_افغانستانی
@Tavaana_TavaanaTech
در ایران اصطلاحی وجود دارد به نام «شهر ممنوعه» که بر اساس آن، پناهندگان افغانستانی نمیتوانند به برخی از شهرهای ایران بروند. مازندران، تبریز، یزد، هرمزگان از جمله شهرها و استانهای ایران است که پناهندگان افغانستانی نمیتوانند به آنجا سفر کنند.
در این توییت یک پناهنده افغانستانی از اینکه نمیتواند به شهر تبریز برود و تیم کشورش را تشویق کند گله میکند. تصور کنید پناهندگان ایرانی در یک کشور غربی نتوانند به یک شهر خاص بروند چون «پناهنده ایرانی» هستند. واکنش ایرانیان را میتوانید حدس بزنید! ..
این تبعیض، بسیار زشت و زننده است.
#شهر_ممنوعه #شهر_تبریز #پناهندگان_افغانستانی #کشور_افغانستان #مهاجران_ایرانی #آموزشکده_توانا #جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
در این توییت یک پناهنده افغانستانی از اینکه نمیتواند به شهر تبریز برود و تیم کشورش را تشویق کند گله میکند. تصور کنید پناهندگان ایرانی در یک کشور غربی نتوانند به یک شهر خاص بروند چون «پناهنده ایرانی» هستند. واکنش ایرانیان را میتوانید حدس بزنید! ..
این تبعیض، بسیار زشت و زننده است.
#شهر_ممنوعه #شهر_تبریز #پناهندگان_افغانستانی #کشور_افغانستان #مهاجران_ایرانی #آموزشکده_توانا #جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech