آموزشکده توانا
57.8K subscribers
30.2K photos
36.3K videos
2.54K files
18.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«‏من #مريم_آروین هستم، من کشته شدم من وکیل دادگستری سیرجان بودم که وکالت زنان رنجدیده و دختران قربانی تجاوز و کودکان بدسرپرست را با جان و دل قبول می‌کرد، همان که عاشق حیوانات بود و همه گربه‌های محل را به ناهار دعوت می‌کرد، همان که عاشق شعر و نویسندگی بود، بیست و هشت ساله بودم و دانشجوی نخبه دکترای حقوق از دانشگاه فردوسی مشهد، من در بیست و پنج سالگی وکیل شدم و کتابم به نام (حقوق متهم در مراحل دادرسی با رویکرد فقهی) چاپ شده بود در سیرجان دفتر وکالت داشتم و وکالت معترضان آزادی‌خواه اعتراضات را قبول می‌کردم با قاضی بیسواد و جانی سیرجان به نام قاضی قدیمی بر سر دفاع از حقوق موکل ۱۷ ساله‌ام وارد بحث شدم، مرا از دادگاه بیرون کردند شخصی به نام زیدآبادی، کارشناس دادگستری تعقیبم می‌کرد، در اعتراضات سراسری از من فیلم گرفت و با خشنونت بی حد به طوری که با مقنعه‌ام روی زمین کشیده می‌شدم همراه با مادرم  بازداشت شدم، ۲۰ روز شکنجه شدم به من انواع دارو خورانده می‌شد و شبها با باتون بر پاهایم می‌زدند وقتی از خوردن دارو ممانعت می‌کردم، شکنجه می‌شدم من در خود مچاله شدم، با گازهای سمی به سلولم حمله می‌شد، بدون اسپری نمی‌توانستم نفس بکشم سرانجام بعد از ۲۰ روز به قید ضمانت در ۲۱ آذر آزاد شدم و در حالی که منتظر نتیجه دادگاه و پرونده‌ام بودم،  دادگستری و دادستان جنایت کار قصد ابطال پروانه وکالتم را کردند. از هر جنایتی برای ساکت کردنم استفاده می‌کردند حالم روز به روز بدتر میشد، تهوع، استرس، سردردهای پیاپی، سوزش چشم دردهای شبانه، افزایش کبودی‌های پاهایم زندگی را برایم سخت کرده بود، به دکتر مراجعه کردم اما تشخیص آنچه بر سرم آمده بود بدون دسترسی به آنچه به من تزریق و خورانده شده بود ناممکن بود. روزهای آخر به سختی نفس می‌کشیدم اما روز قبل از آسمانی شدنم به دادگستری کرمان رفتم تا محکم در برابرشان بایستم و فریاد زن، زندگی، آزادی‌ام را بالا ببرم و قاضی محمدی با آن لبخند شیطانی‌اش به من گفت که تو نابود شده‌ای و خبر نداری!! فردای آن روز نوزدهم بهمن با مادرم حرف می‌زدم که به یکباره سرم گیج رفت و همه اصوات اطرافم به زوزه‌هایی تبدیل شدند، بدنم تحمل این همه شکنجه را نداشت و من نتوانستم وکیل مدافع خود باشم. راستی رساله دکترایم ناتمام ماند تو تمامش کن💔🕊️✌🏼»

متن از کاربر لعبت در توییتر

متن کامل‌تر

#مهسا_امينی‌ #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech