ترانه #گل_اومد ... میکس #لری و #فارسی
bit.ly/1WyvV6m
میکس لری و فارسی ترانهی«گل اومد، بهار اومد »
با صدای : سحر محمدی و مسلم علیپور
کمانچه :مسلم علیپور
تقدیم به همراهان همیشگی آموزشکدهی توانا
#موسیقی #بهار #بهاری
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇
bit.ly/1WyvV6m
میکس لری و فارسی ترانهی«گل اومد، بهار اومد »
با صدای : سحر محمدی و مسلم علیپور
کمانچه :مسلم علیپور
تقدیم به همراهان همیشگی آموزشکدهی توانا
#موسیقی #بهار #بهاری
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇
YouTube
ترانه گل اومد ... میکس لری و فارسی
ترانه گل اومد بهار اومد با صدای : سحر محمدی و مسلم علیپور کمانچه :مسلم علیپور
نوروز در سایر کشورها
نوروز در تانزانیا (۱۰)
شاید با شنیدن اینکه #نوروز در #تانزانیا و در جزیرهی زنگبار برگزار میشود کمی تعجب کنید اما باید گفت نوروز در زنگبار نیز برگزار میشود. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بریتانیاییها جزیرهی زنگبار را تصرف کردند. زنگبار نام یکی از جزایر مهم تانزانیا و پایتخت ِ منطقهی نیمهخودمختار زنگبار است. این سرزمین در سال ۱۹۶۳ با تانگانیا متحد شد و دولت جدیدی به نام جمهوری فدرال تانزانیا را تاسیس کرد. «زنگ» در واقع واژهای فارسی است که به معنای تیرهرنگ، قهوهای و سیاه است و «بار» به معنای ساحل، کناره و کرانه است. بنا بر آنچه در تاریخ آمده است ایرانیان طی هزارهها به آفریقا سفر کردهاند اما گویا از این مسافران آفریقا، شیرازیها از همه مشهورتر هستند. میگویند این شیرازیها به زمانی برمیگردند که «علیبنحسن شیرازی» به این منطقه آمد. البته در مورد این فرد که گفته میشود بساطش به دست پرتغالیها در قرن شانزدهم برچیده شد منابع معتبر تاریخی بسیار کم است. بنا به روایتهای تاریخی، شیرازیها حدود هزار سال پیش پا به سواحل شرق آفریقا گذاشتند و در آنجا سلسلهای به همین نام تاسیس کردند که آثاری از آنها در شهر کیلوه کیسیوانی تانزانیا، جزیرهی زنگبار، جزیرهی پنبه، جزیرهی تومباتو و نزدیکی مومباسا در کنیا یافت شده است.
مردمی در آنجا سکنا گزیدهاند که خود را #شیرازی مینامند و بر این اعتقاد هستند که اجداد آنها از #ایران آمدهاند. این اقوام البته ظاهرشان #آفریقایی است و شباهتی به ایرانیان ندارند. مردم این ناحیه برای اثبات ایرانیبودنشان به واژههایی اشاره میکنند که فارسی است و در میان آنها رایج است. علاوه بر واژههای #فارسی و وجود #آثار_باستانی مکشوفه، این قوم به جشنی در میان خود اشاره دارند که معتقد هستند از نوروز ِ ایران برگرفته شده است. این جشن امروز «مواکا کوگوا» یا جشن آب و یا جشن شستوشو نام دارد. این مراسم جشن معمولا در ۲۰ ژوئیه (۲۹ تیرماه) برگزار میشود که به آن «نیروزی» نیز میگویند.
هر چند زمان برگزاری این جشن با نوروز متفاوت است اما عناصری در این جشن وجود دارد که شباهت آن به نوروز را تایید میکند. علاوه بر این در اواخر قرن نوزدهم و اوایل بیستم که انگلیسیها، زنگبار را تصرف کردند عدهای از پارسیها را نیز از هند با خود به آنجا بردند تا در کارهای خدماتی و حتا تکنیکی یاریگرشان باشند و به این ترتیب بود که ۱۵۰ خانواده پارسی در #زنگبار اقامت گزیدند و آتشکده بر پا کردند. پس از استقلال زنگبار در سال ۱۹۶۴ که موجبات اخراج بریتانیاییها را فراهم ساخت، پارسیان نیز این جزیره را ترک کردند و پس از این بود که آتشکدهای که در این جزیره برافروخته شده بود از رونق افتاد و مراسم مذهبی و نوروز نیز به فراموشی سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/2MLeue
@Tavaana_TavaanaTech
نوروز در تانزانیا (۱۰)
شاید با شنیدن اینکه #نوروز در #تانزانیا و در جزیرهی زنگبار برگزار میشود کمی تعجب کنید اما باید گفت نوروز در زنگبار نیز برگزار میشود. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بریتانیاییها جزیرهی زنگبار را تصرف کردند. زنگبار نام یکی از جزایر مهم تانزانیا و پایتخت ِ منطقهی نیمهخودمختار زنگبار است. این سرزمین در سال ۱۹۶۳ با تانگانیا متحد شد و دولت جدیدی به نام جمهوری فدرال تانزانیا را تاسیس کرد. «زنگ» در واقع واژهای فارسی است که به معنای تیرهرنگ، قهوهای و سیاه است و «بار» به معنای ساحل، کناره و کرانه است. بنا بر آنچه در تاریخ آمده است ایرانیان طی هزارهها به آفریقا سفر کردهاند اما گویا از این مسافران آفریقا، شیرازیها از همه مشهورتر هستند. میگویند این شیرازیها به زمانی برمیگردند که «علیبنحسن شیرازی» به این منطقه آمد. البته در مورد این فرد که گفته میشود بساطش به دست پرتغالیها در قرن شانزدهم برچیده شد منابع معتبر تاریخی بسیار کم است. بنا به روایتهای تاریخی، شیرازیها حدود هزار سال پیش پا به سواحل شرق آفریقا گذاشتند و در آنجا سلسلهای به همین نام تاسیس کردند که آثاری از آنها در شهر کیلوه کیسیوانی تانزانیا، جزیرهی زنگبار، جزیرهی پنبه، جزیرهی تومباتو و نزدیکی مومباسا در کنیا یافت شده است.
مردمی در آنجا سکنا گزیدهاند که خود را #شیرازی مینامند و بر این اعتقاد هستند که اجداد آنها از #ایران آمدهاند. این اقوام البته ظاهرشان #آفریقایی است و شباهتی به ایرانیان ندارند. مردم این ناحیه برای اثبات ایرانیبودنشان به واژههایی اشاره میکنند که فارسی است و در میان آنها رایج است. علاوه بر واژههای #فارسی و وجود #آثار_باستانی مکشوفه، این قوم به جشنی در میان خود اشاره دارند که معتقد هستند از نوروز ِ ایران برگرفته شده است. این جشن امروز «مواکا کوگوا» یا جشن آب و یا جشن شستوشو نام دارد. این مراسم جشن معمولا در ۲۰ ژوئیه (۲۹ تیرماه) برگزار میشود که به آن «نیروزی» نیز میگویند.
هر چند زمان برگزاری این جشن با نوروز متفاوت است اما عناصری در این جشن وجود دارد که شباهت آن به نوروز را تایید میکند. علاوه بر این در اواخر قرن نوزدهم و اوایل بیستم که انگلیسیها، زنگبار را تصرف کردند عدهای از پارسیها را نیز از هند با خود به آنجا بردند تا در کارهای خدماتی و حتا تکنیکی یاریگرشان باشند و به این ترتیب بود که ۱۵۰ خانواده پارسی در #زنگبار اقامت گزیدند و آتشکده بر پا کردند. پس از استقلال زنگبار در سال ۱۹۶۴ که موجبات اخراج بریتانیاییها را فراهم ساخت، پارسیان نیز این جزیره را ترک کردند و پس از این بود که آتشکدهای که در این جزیره برافروخته شده بود از رونق افتاد و مراسم مذهبی و نوروز نیز به فراموشی سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/2MLeue
@Tavaana_TavaanaTech
Tavaana
نوروز در تانزانیا
توانا- شاید با شنیدن اینکه نوروز در تانزانیا و در جزیرهی زنگبار برگزار میشود کمی تعجب کنید اما باید گفت نوروز در زنگبار نیز برگزار میشود. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بریتانیاییها جزیرهی زنگبار را تصرف کردند. زنگبار نام یکی از جزایر مهم تانزانیا…
حروف الفبای #فارسی را به ترتیب آن میدانید؟
به نظر شما چرا بسیاری حروف الفبای فارسی را به ترتیب نمیدانند اما حرف الفبای انگلیسی را میدانند؟
در این ویدئوی کوتاه، خبرنگار از مردم میخواهد که حروف الفبای فارسی را به ترتیب بگویند...
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
به نظر شما چرا بسیاری حروف الفبای فارسی را به ترتیب نمیدانند اما حرف الفبای انگلیسی را میدانند؟
در این ویدئوی کوتاه، خبرنگار از مردم میخواهد که حروف الفبای فارسی را به ترتیب بگویند...
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
به بهانهی زادروز دکتر محمد معین، محقق نامدار
دکتر محمد معین در ۹ آذرماه ۱۳۴۵ پس از بازگشت از ترکیه، در دفتر گروه زبان و ادبیات فارسی دچار بیهوشی موقت شد که بلافاصله به بیمارستان منتقل و بستری شد. او به حالت اغما رفت و در ۱۵ آبانماه ۱۳۴۶ به کشور کانادا منتقل شد اما در وضعیت او بهبودیای ایجاد نشد و بار دیگر به ایران انتقال یافت که در ۱۳ تیرماه ۱۳۵۰ در بیمارستان فیروزگر درگذشت. او را در زادگاهش، آستانهی اشرفیه به خاک سپردند. سی سال پس از مرگ و در سال ۱۳۸۰ عدهای به آرامگاه او یورش بردند و به «اتهام همکاری معین با رژیم شاه»، مقبرهاش را ویران کردند.
دکتر محمد معین که بود؟
محمد معین در ۹ اردیبهشت ۱۲۹۷ در محلهی زرجوب #رشت، در خانهی شیخ ابوالقاسم از روحانیان بنام رشت پسری به دنیا آمد که نام او را محمد گذاشتند.
محمد معین پس از پایان تحصیلات ابتدایی رای ادامهی به دارالفنون در تهران آمد. پس از آن معین به تحصیل در دانشکدهی ادبیات پرداخت و دانشنامهی دکترای خود را در سال ۱۳۲۱ دریافت کرد و رسالهی خود را به زبان فرانسه نوشت. دکتر معین که از چندین دانشگاه نیز درجهی دکترای افتخاری داشت به عضویت فرهنگستان ایران درآمد.
محمد معین تنها شانزده سال داشت (۱۳۱۳) که لیسانس ادبیات #فارسی و فلسفه و علوم تربیتی را از دانشگاه تهران اخذ کرد. دکتر معین در سال ۱۳۱۴ و پس از خدمت نظام وظیفه به ریاست دانشسرای اهواز منصوب شد که در این سن هنوز به هجدهسالگی تمام نرسیده بود. پس از این دکتر معین ریاست دانشسراهای وزارت فرهنگ را عهدهدار شد و در همین زمان بود که موفق شد دورهی روانشناسی علمی، خطشناسی، قیافهشناسی و مغزشناسی را به طور مکاتبهای از آموزشگاه روانشاسیای در بروکسل بلژیک دریافت کند. دکتر محمد معین در سن ۲۴ سالگی و در سال ۱۳۲۱ با نوشتن رسالهی «مزدیسنا و تاثیر آن در #ادبیات فارسی» اولین کسی بود که در ایران به اخذ درجهی دکترا نائل آمد.
دکتر معین هنگامی که در حال تدوین جلد آخر فرهنگ معین بود بیمار شد و نتوانست آن را به پایان ببرد و یک سوم جلد پایانی فرهنگنامه توسط دوست دکتر معین، دکتر سید جعفر شهیدی به پایان رسید. نبوغ و تلاش دکتر معین مثالزدنی بود.
دکتر احسان یارشاطر بنیانگذار و سر ویراستار دانشنامهی «ایرانیکا» در مورد خدمات #دکترمعین چنین میگوید: «خدمات او منحصر به اين نبود. اولا دکتر معين يک معلم فوقالعاده جدی و دلسوز بود و کسانی که به شاگردی او درمیآمدند همه بخت بلندی داشتند چون از يک معلم بسيار جدی و کمی سختگير ولی دانشمند برخوردار میشدند. از اين گذشته دکتر معين تاليفات خيلی زياد ديگری دارد در مورد مباحث زبان فارسی. او کتابی به اسم "حافظ شيرين سخن" منتشر کرد که اثر بسيار مفيدی است برای کسانی که بخواهند شعر حافظ را با دقت بيشتری بخوانند، بفهمند و لذت ببرند.»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/44qHpX
فیلمی درباره دکتر معین در دو ویدئو تقدیم می شود
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
دکتر محمد معین در ۹ آذرماه ۱۳۴۵ پس از بازگشت از ترکیه، در دفتر گروه زبان و ادبیات فارسی دچار بیهوشی موقت شد که بلافاصله به بیمارستان منتقل و بستری شد. او به حالت اغما رفت و در ۱۵ آبانماه ۱۳۴۶ به کشور کانادا منتقل شد اما در وضعیت او بهبودیای ایجاد نشد و بار دیگر به ایران انتقال یافت که در ۱۳ تیرماه ۱۳۵۰ در بیمارستان فیروزگر درگذشت. او را در زادگاهش، آستانهی اشرفیه به خاک سپردند. سی سال پس از مرگ و در سال ۱۳۸۰ عدهای به آرامگاه او یورش بردند و به «اتهام همکاری معین با رژیم شاه»، مقبرهاش را ویران کردند.
دکتر محمد معین که بود؟
محمد معین در ۹ اردیبهشت ۱۲۹۷ در محلهی زرجوب #رشت، در خانهی شیخ ابوالقاسم از روحانیان بنام رشت پسری به دنیا آمد که نام او را محمد گذاشتند.
محمد معین پس از پایان تحصیلات ابتدایی رای ادامهی به دارالفنون در تهران آمد. پس از آن معین به تحصیل در دانشکدهی ادبیات پرداخت و دانشنامهی دکترای خود را در سال ۱۳۲۱ دریافت کرد و رسالهی خود را به زبان فرانسه نوشت. دکتر معین که از چندین دانشگاه نیز درجهی دکترای افتخاری داشت به عضویت فرهنگستان ایران درآمد.
محمد معین تنها شانزده سال داشت (۱۳۱۳) که لیسانس ادبیات #فارسی و فلسفه و علوم تربیتی را از دانشگاه تهران اخذ کرد. دکتر معین در سال ۱۳۱۴ و پس از خدمت نظام وظیفه به ریاست دانشسرای اهواز منصوب شد که در این سن هنوز به هجدهسالگی تمام نرسیده بود. پس از این دکتر معین ریاست دانشسراهای وزارت فرهنگ را عهدهدار شد و در همین زمان بود که موفق شد دورهی روانشناسی علمی، خطشناسی، قیافهشناسی و مغزشناسی را به طور مکاتبهای از آموزشگاه روانشاسیای در بروکسل بلژیک دریافت کند. دکتر محمد معین در سن ۲۴ سالگی و در سال ۱۳۲۱ با نوشتن رسالهی «مزدیسنا و تاثیر آن در #ادبیات فارسی» اولین کسی بود که در ایران به اخذ درجهی دکترا نائل آمد.
دکتر معین هنگامی که در حال تدوین جلد آخر فرهنگ معین بود بیمار شد و نتوانست آن را به پایان ببرد و یک سوم جلد پایانی فرهنگنامه توسط دوست دکتر معین، دکتر سید جعفر شهیدی به پایان رسید. نبوغ و تلاش دکتر معین مثالزدنی بود.
دکتر احسان یارشاطر بنیانگذار و سر ویراستار دانشنامهی «ایرانیکا» در مورد خدمات #دکترمعین چنین میگوید: «خدمات او منحصر به اين نبود. اولا دکتر معين يک معلم فوقالعاده جدی و دلسوز بود و کسانی که به شاگردی او درمیآمدند همه بخت بلندی داشتند چون از يک معلم بسيار جدی و کمی سختگير ولی دانشمند برخوردار میشدند. از اين گذشته دکتر معين تاليفات خيلی زياد ديگری دارد در مورد مباحث زبان فارسی. او کتابی به اسم "حافظ شيرين سخن" منتشر کرد که اثر بسيار مفيدی است برای کسانی که بخواهند شعر حافظ را با دقت بيشتری بخوانند، بفهمند و لذت ببرند.»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/44qHpX
فیلمی درباره دکتر معین در دو ویدئو تقدیم می شود
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
توانا
دکتر محمد معین
به مناسبت سالگرد درگذشت خلیلالله خلیلی، شاعر ملی افغانستان
الهی! اشک چشمی، سوز آهی
فروزان خاطــری، روشن نگاهی
زهرسو بسته شد درهای امید
کلیدی، رخنهئی، راهی پناهی
خلیلالله خلیلی معروف به استاد خلیلی در ۱۲۸۶ در باغ جهانآرای شهر کابل ِ افغانستان دیده به جهان گشود. پدرش محمدحسینخان مستوفیالممالک از بزرگان منطقهی کوهستان در شمال کابل و وزیر مالیهی دورهی امیرحبیبالله خان، ملقب به سراجالمله و الدین، امیر افغانستان بود. که البته بعدها به فرمان امانالله خان به دار کشیده و کشته شد. خلیلالله خردسال بود که پدر و مادرش را از دست داد و مجبور شد درس را نیمهتمام رها کند. او در هفت سالگی، مادر و در یازده سالگی پدرش را از دست داد. خلیلالله سالها در کابل، کوهستان و بلخ زندگی کرد و در مناصب مهم بسیاری در سازمانهای دولتی داخل و خارج افغانستان کار کرد.
با اینکه خلیلالله زندگی پر مشقت و دشوار داشت، تنها شانزده ساله بود که در مکتب میربچه کوت به شغل معلمی پرداخت و به دلیل توانایی بسیار در وزارت مالیه منشی مخصوص شد و بعدها مستوفی ولایت مزار شریف شد.
علاوه بر این خلیلی بعدها به مناصب متعدد دیگری نیز از جمله رئیس مستقل مطبوعات افغانستان و مشاور مطبوعاتی محمدظاهر شاه و همینطور نماینده در پارلمان و همینطور برای مدتی سفیر افغانستان در عراق و عربستان شد. پس از سرنگونی حکومت محمدداود خان مدتی به آمریکا مهاجرت کرد و پس از آن و در سالهای پایانی عمر به کشور پاکستان آمد. خلیلالله خلیلی یکی از بزرگترین شاعران کلاسیکسرای افغانستان است که در زمینهی پژوهشهای ادبی و تاریخی نیز آثار بسیاری دارد. از آثار پژوهشی او میتوان به «آثار هرات»، «سلطنت غزنویان»، «فیض قدس»، «احوال و آثار حکیم سنایی»، «از بلخ تا قونیه»، «یمگان»، «نینامه» و «عیاری از خراسان» اشاره کرد. در بین آثار پژوهشی خلیلالله خلیلی، «هرات» از شهرت ویژهای برخوردار است که در سه جلد منتشر شده است و در آن شرح حال #شاعران و دانشمندان و هنرمندان هرات آمده است.
خلیلی در میان اهل فرهنگ و حلقههای ادبی در ایران اعتبار فراوانی دارد. رضازاده شفق، بدیعالزمان فروزانفر، لطفعلی صورتگر بر دیوان اشعار خلیلی مطالب درخور و مناسبی نوشتهاند. خلیلی را شاعر ملی #افغانستان لقب دادهاند؛ عنوانی که به راستی برازندهی این شاعر بزرگ است. محمد کاظم کاظمی، شاعر و #نویسنده در مورد لقب #شاعر_ملی ِ خلیلی چنین میگوید: «البته عبارت "شاعر ملی"، به معنای قویترين شاعر از همه جهات و با همه معيارها نيست، همچنان که سرود ملی کشورها نيز الزاماً قویترين سرود کشور نيست. آنچه در اينجا مهم است، جامعيت محتوايی و تناسب اين شعر، با مسايل ملی کشور است. با اين وصف، به نظر میرسد که تجليل ساليانه اين #شاعر برجسته زبان #فارسی از سوی اهل قلم اين کشور ضروری است و نيز رسميتبخشيدن به روز درگذشت او با عنوانی خاص در سالنامه رسمی افغانستان کاری پسنديده و نيکو خواهد بود.»
#خلیلالله_خلیلی در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۶۶ شمسی در شهر اسلامآباد کشور پاکستان درگذشت. جسد وی پس از ۲۵ سال به کابل منتقل شد و با احترام و در یک مراسم رسمی در محوطهی دانشگاه کابل و در کنار آرامگاه سید جمالالدین افغان به خاک سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/cT17e3
@Tavaana_TavaanaTech
الهی! اشک چشمی، سوز آهی
فروزان خاطــری، روشن نگاهی
زهرسو بسته شد درهای امید
کلیدی، رخنهئی، راهی پناهی
خلیلالله خلیلی معروف به استاد خلیلی در ۱۲۸۶ در باغ جهانآرای شهر کابل ِ افغانستان دیده به جهان گشود. پدرش محمدحسینخان مستوفیالممالک از بزرگان منطقهی کوهستان در شمال کابل و وزیر مالیهی دورهی امیرحبیبالله خان، ملقب به سراجالمله و الدین، امیر افغانستان بود. که البته بعدها به فرمان امانالله خان به دار کشیده و کشته شد. خلیلالله خردسال بود که پدر و مادرش را از دست داد و مجبور شد درس را نیمهتمام رها کند. او در هفت سالگی، مادر و در یازده سالگی پدرش را از دست داد. خلیلالله سالها در کابل، کوهستان و بلخ زندگی کرد و در مناصب مهم بسیاری در سازمانهای دولتی داخل و خارج افغانستان کار کرد.
با اینکه خلیلالله زندگی پر مشقت و دشوار داشت، تنها شانزده ساله بود که در مکتب میربچه کوت به شغل معلمی پرداخت و به دلیل توانایی بسیار در وزارت مالیه منشی مخصوص شد و بعدها مستوفی ولایت مزار شریف شد.
علاوه بر این خلیلی بعدها به مناصب متعدد دیگری نیز از جمله رئیس مستقل مطبوعات افغانستان و مشاور مطبوعاتی محمدظاهر شاه و همینطور نماینده در پارلمان و همینطور برای مدتی سفیر افغانستان در عراق و عربستان شد. پس از سرنگونی حکومت محمدداود خان مدتی به آمریکا مهاجرت کرد و پس از آن و در سالهای پایانی عمر به کشور پاکستان آمد. خلیلالله خلیلی یکی از بزرگترین شاعران کلاسیکسرای افغانستان است که در زمینهی پژوهشهای ادبی و تاریخی نیز آثار بسیاری دارد. از آثار پژوهشی او میتوان به «آثار هرات»، «سلطنت غزنویان»، «فیض قدس»، «احوال و آثار حکیم سنایی»، «از بلخ تا قونیه»، «یمگان»، «نینامه» و «عیاری از خراسان» اشاره کرد. در بین آثار پژوهشی خلیلالله خلیلی، «هرات» از شهرت ویژهای برخوردار است که در سه جلد منتشر شده است و در آن شرح حال #شاعران و دانشمندان و هنرمندان هرات آمده است.
خلیلی در میان اهل فرهنگ و حلقههای ادبی در ایران اعتبار فراوانی دارد. رضازاده شفق، بدیعالزمان فروزانفر، لطفعلی صورتگر بر دیوان اشعار خلیلی مطالب درخور و مناسبی نوشتهاند. خلیلی را شاعر ملی #افغانستان لقب دادهاند؛ عنوانی که به راستی برازندهی این شاعر بزرگ است. محمد کاظم کاظمی، شاعر و #نویسنده در مورد لقب #شاعر_ملی ِ خلیلی چنین میگوید: «البته عبارت "شاعر ملی"، به معنای قویترين شاعر از همه جهات و با همه معيارها نيست، همچنان که سرود ملی کشورها نيز الزاماً قویترين سرود کشور نيست. آنچه در اينجا مهم است، جامعيت محتوايی و تناسب اين شعر، با مسايل ملی کشور است. با اين وصف، به نظر میرسد که تجليل ساليانه اين #شاعر برجسته زبان #فارسی از سوی اهل قلم اين کشور ضروری است و نيز رسميتبخشيدن به روز درگذشت او با عنوانی خاص در سالنامه رسمی افغانستان کاری پسنديده و نيکو خواهد بود.»
#خلیلالله_خلیلی در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۶۶ شمسی در شهر اسلامآباد کشور پاکستان درگذشت. جسد وی پس از ۲۵ سال به کابل منتقل شد و با احترام و در یک مراسم رسمی در محوطهی دانشگاه کابل و در کنار آرامگاه سید جمالالدین افغان به خاک سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/cT17e3
@Tavaana_TavaanaTech
Tavaana
خلیلالله خلیلی، شاعر ملی افغانستان
لکلکی در کار نیست!
« نینی کوچولو رو لک لک آورده»؛؛ ؛ این جمله شاید برای بسیاری از ما یادآور سئوالهایمان باشد که در #کودکی از #والدین خود پرسیدهایم، سؤالی برای کشف این حقیقت که این نوزاد چگونه به خانه ما آمده.
در بسیاری از کشورهای توسعه یافته، آشنایی با مسائل جنسی در #مدارس #آموزش داده میشود حال آنکه در کشور ما طرح چنین مسائلی در رسانهها ممنوع است و خانوادهها از بیان چنین مسائلی شرم دارند. بسیاری از والدین تصور میکنند که «اگر دربارهی مسائل جنسی به کودکان خود چیزی بگویند، افکار جنسی را در ذهنهای کوچک آنها پرورش می دهند و با این کار بچهها را به تجربهی جنسی تشویق میکنند. کودکان هنگام برخورد با موضوعات مربوط به جنسیت، از والدین خود روی برمیگردانند». کتابهایی که مسائل #جنسی را به زبانی ساده برای کودکان بازگو کند گام موثری در این رابطه است اما در حوزه #ادبیات #کودکان کمتر به این مقوله پرداخته شده است.
«لکلکی در کار نیست!» نخستین #کتاب #آموزش_جنسی برای #کودکان به زبان #فارسی است که به زودی منتشر میشود تا خلا چنین موضوعاتی در #ادبیات_کودکان کمتر احساس شود.
@Tavaana_TavaanaTech
« نینی کوچولو رو لک لک آورده»؛؛ ؛ این جمله شاید برای بسیاری از ما یادآور سئوالهایمان باشد که در #کودکی از #والدین خود پرسیدهایم، سؤالی برای کشف این حقیقت که این نوزاد چگونه به خانه ما آمده.
در بسیاری از کشورهای توسعه یافته، آشنایی با مسائل جنسی در #مدارس #آموزش داده میشود حال آنکه در کشور ما طرح چنین مسائلی در رسانهها ممنوع است و خانوادهها از بیان چنین مسائلی شرم دارند. بسیاری از والدین تصور میکنند که «اگر دربارهی مسائل جنسی به کودکان خود چیزی بگویند، افکار جنسی را در ذهنهای کوچک آنها پرورش می دهند و با این کار بچهها را به تجربهی جنسی تشویق میکنند. کودکان هنگام برخورد با موضوعات مربوط به جنسیت، از والدین خود روی برمیگردانند». کتابهایی که مسائل #جنسی را به زبانی ساده برای کودکان بازگو کند گام موثری در این رابطه است اما در حوزه #ادبیات #کودکان کمتر به این مقوله پرداخته شده است.
«لکلکی در کار نیست!» نخستین #کتاب #آموزش_جنسی برای #کودکان به زبان #فارسی است که به زودی منتشر میشود تا خلا چنین موضوعاتی در #ادبیات_کودکان کمتر احساس شود.
@Tavaana_TavaanaTech
تصنیف زیبای «رفتم که رفتم» که با صدای #مرضیه در خاطرهها ثبت شده است با صدای زیبای داود اجلالی (ترکیخوان) و «محمد دیدهبانی» (فارسیخوان) شنیدنی و دیدنی است
#ترانه دو زبانه #فارسی و #ترکی «رفتم که رفتم - گئدیم کی گئدیم» تقدیم به شما همراهان همیشگی توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
#ترانه دو زبانه #فارسی و #ترکی «رفتم که رفتم - گئدیم کی گئدیم» تقدیم به شما همراهان همیشگی توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
RaftamKeRaftam.mp4
10.1 MB
#ترانه دو زبانه #فارسی و #ترکی «رفتم که رفتم - گئدیم کی گئدیم» تقدیم به شما همراهان همیشگی توانا
@Tavaana_TavaanaTech
@Tavaana_TavaanaTech
افغانستان به ثبت مثنوی مولانا به عنوان میراث مشترک ایران و ترکیه اعتراض کرد
افغانستان به توافق ایران و ترکیه مبنی بر ثبت مثنوی مولانا به عنوان میراث مشترک فرهنگی این دو کشور در یونسکو اعتراض کرد.
صلاحالدین ربانی، وزیر امور خارجه #افغانستان، در دیدار با مولود چاوش اوغلو، وزیر امور خارجه ترکیه، درباره اینکه ترکیه و ایران به دنبال ثبت "مثنوی معنوي مولانا جلالالدین محمد بلخی" به عنوان میراث فرهنگی هر دو کشور در یونسکو هستند، خواستار معلومات بیشتری شد.
براساس خبرنامه وزارت امور خارجه افغانستان، آقای اوغلو از اين موضوع اظهار بیاطلاعی کرده و گفته است که موضوع پیگیری میشود.
آقای اوغلو در عین حال افزوده است که پیشنهاد و ملاحظه افغانستان به عنوان زادگاه مولانا در اين زمینه در نظر گرفته خواهد شد.
علاوه برآن فعالان مدنی و سیاسی نیز امروز در یک نشست خبری در کابل نسبت به این تصمیم دولت ترکیه و ایران اعتراض کردند.
این تجمع کنندگان گفتند که مولانا "جهان وطن و سرمایه ملی همه فرهنگیان" است و هرجا فرهنگ است مولانا به آن متعلق است.
این شرکت کنندگان مدعی شدند که افغانستان در کنار جنگ اطلاعاتی با سرقت فرهنگی روبرو است. به گفته آنان بر همگان مشخص است که مولانا زاده بلخ است و از بلخ به قونیه رفته است.
آنا مولانا را متعلق به همه کشورهای فارسی زبان دانستند و از تمام کسانی که در این روند ثبت مثنوی مشارکت دارند خواستند تا با خویشتنداری و درک عمیق به این موضوع توجه کنند.
قبلا از این نصیر احمد اندیشه، سرپرست و معاون اداری و مالی وزارت امور خارجه افغانستان در دیدار با خانم پتریشیا مک فلپس، نماینده یونسکو در افغانستان، با ابراز نگرانی از این تصمیم دولتهای ایران و ترکیه گفته بود:"هرگاه قرار باشد این اثر شناخته شده ادبی و شاهکار عرفانی مولوی ثبت میراث جهانی یونسکو گردد، واقعیت تاریخی زادگاه خداوندگار بلخ نباید نادیده گرفته شود و پیوند مولانای بزرگ با افغانستان نباید فراموش گردد."
براساس خبرنامه وزارت امور خارجه افغانستان نماینده یونسکو در #افغانستان اطمینان داده که نگرانی دولت این کشور در مورد با مثنوی مولانا را به مرکز آن سازمان گزارش خواهد داد.
سهشنبه گذشته ۱۸ جوزا( خرداد) خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) به نقل از رئیس سازمان مرکز اسناد ملی این کشور نوشت:" با ترکیه توافق کردهایم که مثنوی مولوی را به صورت مشترک ثبت کنیم، مولانا یکی از نقاط مشترک فرهنگی ایران و ترکیه است".
سیدرضا صالحی امیری، مشاور رئیس جمهوری و رئیس سازمان اسناد ایران درباره ثبت جهانی مثنوی مولانا گفته بود:"در حال حاضر در مرحله ثبت هستیم، ما به دلیل اشتراکات فرهنگی این کار را انجام دادیم. #ایران و #ترکیه اشتراکات فرهنگی زیادی دارند. باتوجه به اینکه مولوی در #قونیه دفن شده، اما به زبان #فارسی شعر گفته، هم ما و هم تُرکها شرایط ثبت داشتیم اما ما این حوزه مناقشه را به حوزه وحدت تبدیل کردیم."
جلال الدین محمد بلخی، ملقب به #مولوی و #مولانا، در سال ١٢٠٧ میلادی (٦٠٤ هجری قمری) در بلخ متولد شد و خانقاه بهاالدین ولد، پدر او، در ولایت بلخ در شمال افغانستان قرار دارد.
اطلاع دقیقی درباره تاریخ ساخت این خانه گلی، در دست نیست ولی اسناد تاریخی نشان میدهد که در سال ۱۲۰۷ تولد جلال الدین محمد، این #خانقاه از رونق و شکوه زیادی بر خوردار بود.
بهاء الدین ولد، که به واعظ نامدار بلخ شهرت داشت، هنگامی که پسرش جلال الدین کودکی خردسال بود از بلخ خارج شد. عبدالحسین زرین کوب، پژوهشگر تاریخ ادبیات، در این باره مینویسد: "او [بهاء الدین ولد] از خوارزمشاه رنجشی یافت که سبب آن درست معلوم نیست. شاید وجود امام فخر رازی - یک واعظ دیگر- که با صوفیه میانهای نداشت و شاه بدو دل بسته بود وی را از او آزرده خاطر داشته بود."
او می افزاید: "چندی در وخش و سمرقند میبود، آنگاه عزیمت حج کرد. از راه نیشابور و بغداد به حجاز رفت و در بازگشت از مکه یکچند قدم به شام شد. هنگامی که خوارزم و ماوراء النهر به دست مغول افتاده بود و خوارزمشاه سرگشته و دربدر بود [سلطان ولد] به قونیه رفت و در آنجا سر بر بالین خاک نهاد."
BBC Persian
@Tavaana_TavaanaTech
افغانستان به توافق ایران و ترکیه مبنی بر ثبت مثنوی مولانا به عنوان میراث مشترک فرهنگی این دو کشور در یونسکو اعتراض کرد.
صلاحالدین ربانی، وزیر امور خارجه #افغانستان، در دیدار با مولود چاوش اوغلو، وزیر امور خارجه ترکیه، درباره اینکه ترکیه و ایران به دنبال ثبت "مثنوی معنوي مولانا جلالالدین محمد بلخی" به عنوان میراث فرهنگی هر دو کشور در یونسکو هستند، خواستار معلومات بیشتری شد.
براساس خبرنامه وزارت امور خارجه افغانستان، آقای اوغلو از اين موضوع اظهار بیاطلاعی کرده و گفته است که موضوع پیگیری میشود.
آقای اوغلو در عین حال افزوده است که پیشنهاد و ملاحظه افغانستان به عنوان زادگاه مولانا در اين زمینه در نظر گرفته خواهد شد.
علاوه برآن فعالان مدنی و سیاسی نیز امروز در یک نشست خبری در کابل نسبت به این تصمیم دولت ترکیه و ایران اعتراض کردند.
این تجمع کنندگان گفتند که مولانا "جهان وطن و سرمایه ملی همه فرهنگیان" است و هرجا فرهنگ است مولانا به آن متعلق است.
این شرکت کنندگان مدعی شدند که افغانستان در کنار جنگ اطلاعاتی با سرقت فرهنگی روبرو است. به گفته آنان بر همگان مشخص است که مولانا زاده بلخ است و از بلخ به قونیه رفته است.
آنا مولانا را متعلق به همه کشورهای فارسی زبان دانستند و از تمام کسانی که در این روند ثبت مثنوی مشارکت دارند خواستند تا با خویشتنداری و درک عمیق به این موضوع توجه کنند.
قبلا از این نصیر احمد اندیشه، سرپرست و معاون اداری و مالی وزارت امور خارجه افغانستان در دیدار با خانم پتریشیا مک فلپس، نماینده یونسکو در افغانستان، با ابراز نگرانی از این تصمیم دولتهای ایران و ترکیه گفته بود:"هرگاه قرار باشد این اثر شناخته شده ادبی و شاهکار عرفانی مولوی ثبت میراث جهانی یونسکو گردد، واقعیت تاریخی زادگاه خداوندگار بلخ نباید نادیده گرفته شود و پیوند مولانای بزرگ با افغانستان نباید فراموش گردد."
براساس خبرنامه وزارت امور خارجه افغانستان نماینده یونسکو در #افغانستان اطمینان داده که نگرانی دولت این کشور در مورد با مثنوی مولانا را به مرکز آن سازمان گزارش خواهد داد.
سهشنبه گذشته ۱۸ جوزا( خرداد) خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) به نقل از رئیس سازمان مرکز اسناد ملی این کشور نوشت:" با ترکیه توافق کردهایم که مثنوی مولوی را به صورت مشترک ثبت کنیم، مولانا یکی از نقاط مشترک فرهنگی ایران و ترکیه است".
سیدرضا صالحی امیری، مشاور رئیس جمهوری و رئیس سازمان اسناد ایران درباره ثبت جهانی مثنوی مولانا گفته بود:"در حال حاضر در مرحله ثبت هستیم، ما به دلیل اشتراکات فرهنگی این کار را انجام دادیم. #ایران و #ترکیه اشتراکات فرهنگی زیادی دارند. باتوجه به اینکه مولوی در #قونیه دفن شده، اما به زبان #فارسی شعر گفته، هم ما و هم تُرکها شرایط ثبت داشتیم اما ما این حوزه مناقشه را به حوزه وحدت تبدیل کردیم."
جلال الدین محمد بلخی، ملقب به #مولوی و #مولانا، در سال ١٢٠٧ میلادی (٦٠٤ هجری قمری) در بلخ متولد شد و خانقاه بهاالدین ولد، پدر او، در ولایت بلخ در شمال افغانستان قرار دارد.
اطلاع دقیقی درباره تاریخ ساخت این خانه گلی، در دست نیست ولی اسناد تاریخی نشان میدهد که در سال ۱۲۰۷ تولد جلال الدین محمد، این #خانقاه از رونق و شکوه زیادی بر خوردار بود.
بهاء الدین ولد، که به واعظ نامدار بلخ شهرت داشت، هنگامی که پسرش جلال الدین کودکی خردسال بود از بلخ خارج شد. عبدالحسین زرین کوب، پژوهشگر تاریخ ادبیات، در این باره مینویسد: "او [بهاء الدین ولد] از خوارزمشاه رنجشی یافت که سبب آن درست معلوم نیست. شاید وجود امام فخر رازی - یک واعظ دیگر- که با صوفیه میانهای نداشت و شاه بدو دل بسته بود وی را از او آزرده خاطر داشته بود."
او می افزاید: "چندی در وخش و سمرقند میبود، آنگاه عزیمت حج کرد. از راه نیشابور و بغداد به حجاز رفت و در بازگشت از مکه یکچند قدم به شام شد. هنگامی که خوارزم و ماوراء النهر به دست مغول افتاده بود و خوارزمشاه سرگشته و دربدر بود [سلطان ولد] به قونیه رفت و در آنجا سر بر بالین خاک نهاد."
BBC Persian
@Tavaana_TavaanaTech
به بهانهی زادروز محمدرضا شفیعی کدکنی که گذشت (ویدئو)
«طفلی به نام شادی، دیریست گم شدهست
با چشمهای روشن براق
با گیسویی بلند، بت بالای آرزو
هر کس ازو نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما:
یک سو خلیج فارس
سوی دگر، خزر»
محمدرضا شفیعی کدکنی، نویسنده و ادیب و شاعر در نوزدهم مهرماه ۱۳۱۸ در کدکن ِ تربت حیدریه در خراسان دیده به جهان گشود. شفیعی تخصیلات ابتدایی و دورهی متوسطه را دز شهر مشهد سپری کرد و پس از آن وارد دانشکدهی ادبیات دانشگاه مشهد شد و لیسانس خود را از این دانشگاه دریافت کرد. او همزمان با تحصیل در دانشگاه، در حوزهی علمیه مشهد نیز تحصیل کرد و علوم ادبی و عربی آموخت و ادبیات عرب را نیر در حوزه فراگرفت. شفیعی مدرک دکترای ادبیات فارسی را از دانشگاه تهران دریافت کرد و از سال ۱۳۴۸ به درخواست دانشگاه تهران استاد این دانشگاه شد.
بدیعالزمان فروزانفر زیر برگهی پیشنهاد استخدام شفیعی کدکنی چنین نوشت:«احترامی است به فضیلت او» پیش از استادی ِ کدکنی در دانشکدهی ادبیات تهران، برای مدتی در بنیاد فرهنگ ایران و کتابخانهی مجلس سنا به کار مشغول بود. دکتر شفیعی برای مدتی نیز بنا به دعوت دانشگاههای آکسفورد انگلستان و پرینستون آمریکا و ژاپن به عنوان استاد به تدریس و پژوهش مشغول بوده است. شفیعی کدکنی سرودن شعر را از جوانی و به شیوهی قدمایی آغاز کرد و پس از آشنایی با نیما یوشیج به سرودن شعر نو رو آورد. شفیعی با سرودن دفتر شعر ِ «در کوچه باغهای نشابور» به شهرت رسید.
حسرت نبرم به خواب ِ آن مرداب
کآرام درون ِ دشت ِ شب خفتهست.
دریابم و نیست باکم از طوفان
دریا، همه عمر، خوابش آشفتهست.
«م.سرشک» شاعری را با غزل آغازید. راهی که به سرودن شعر نو رسید. کتاب «زمزمهها» یکی از کتابهایی است که مهارت شفیعی را در سرودن غزل به تصویر میکشد. «زمزمهها» در سبک هندی سروده شد که تعلق خاطر کدکنی به شاعران خراسانی را نشان میدهد.
به جان، جوشم که جویای تو باشم
خسی بر موج دریای تو باشم
تمام ِ آرزوهای منی، کاش
یکی از آرزوهای تو باشم!
اشعار شفیعی کدکنی را میتوان در زمرهی شاعران اجتماعی ایران قلمداد کرد. در هر برهه از زمان در اشعار شفیعی میتوان حال و روز جامعهی آن روز را دریافت. عبدالحسین زرینکوب دربارهی اشعار شفیعی کدکنی خطاب به او مینویسد: «...شعر، شعر جوهردار، شعر بینقاب همین است. دست مریزاد دوست عزیز… خرسندم که شعر واقعی عصر ما در صافترین و درخشانترین اشکال خویش است شکفت و این آرزوی دیرینم برآورده شد.
حق آن است که کمتر دیدهام محققی راستین در شعر و شاعری هم پایهای عالی را احراز کند و خرسندم که این استثنا را دذر وجود آن دوست عزیز کشف کردم… شعر شما زبان واقعی عصری است که همه کس آن را، تمام آن را، هضم نکرده است. دربارهی تحقیقات ادبی که کردهاید حاجت تذکار نیست… انصاف نمیبینم که بیمطالعهای تطبیقی و دقیق، از روی شوق و احساس دعوی کنم که امروز یک شاعر واقعی بیش نیست؛ اما فحوای قول شاعر عرب را تصدیق میکنم که درین باب دعوی بسیار است و معنی بسیار نیست.»
goo.gl/nZ9lt0
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/oqQX8M
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
«طفلی به نام شادی، دیریست گم شدهست
با چشمهای روشن براق
با گیسویی بلند، بت بالای آرزو
هر کس ازو نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما:
یک سو خلیج فارس
سوی دگر، خزر»
محمدرضا شفیعی کدکنی، نویسنده و ادیب و شاعر در نوزدهم مهرماه ۱۳۱۸ در کدکن ِ تربت حیدریه در خراسان دیده به جهان گشود. شفیعی تخصیلات ابتدایی و دورهی متوسطه را دز شهر مشهد سپری کرد و پس از آن وارد دانشکدهی ادبیات دانشگاه مشهد شد و لیسانس خود را از این دانشگاه دریافت کرد. او همزمان با تحصیل در دانشگاه، در حوزهی علمیه مشهد نیز تحصیل کرد و علوم ادبی و عربی آموخت و ادبیات عرب را نیر در حوزه فراگرفت. شفیعی مدرک دکترای ادبیات فارسی را از دانشگاه تهران دریافت کرد و از سال ۱۳۴۸ به درخواست دانشگاه تهران استاد این دانشگاه شد.
بدیعالزمان فروزانفر زیر برگهی پیشنهاد استخدام شفیعی کدکنی چنین نوشت:«احترامی است به فضیلت او» پیش از استادی ِ کدکنی در دانشکدهی ادبیات تهران، برای مدتی در بنیاد فرهنگ ایران و کتابخانهی مجلس سنا به کار مشغول بود. دکتر شفیعی برای مدتی نیز بنا به دعوت دانشگاههای آکسفورد انگلستان و پرینستون آمریکا و ژاپن به عنوان استاد به تدریس و پژوهش مشغول بوده است. شفیعی کدکنی سرودن شعر را از جوانی و به شیوهی قدمایی آغاز کرد و پس از آشنایی با نیما یوشیج به سرودن شعر نو رو آورد. شفیعی با سرودن دفتر شعر ِ «در کوچه باغهای نشابور» به شهرت رسید.
حسرت نبرم به خواب ِ آن مرداب
کآرام درون ِ دشت ِ شب خفتهست.
دریابم و نیست باکم از طوفان
دریا، همه عمر، خوابش آشفتهست.
«م.سرشک» شاعری را با غزل آغازید. راهی که به سرودن شعر نو رسید. کتاب «زمزمهها» یکی از کتابهایی است که مهارت شفیعی را در سرودن غزل به تصویر میکشد. «زمزمهها» در سبک هندی سروده شد که تعلق خاطر کدکنی به شاعران خراسانی را نشان میدهد.
به جان، جوشم که جویای تو باشم
خسی بر موج دریای تو باشم
تمام ِ آرزوهای منی، کاش
یکی از آرزوهای تو باشم!
اشعار شفیعی کدکنی را میتوان در زمرهی شاعران اجتماعی ایران قلمداد کرد. در هر برهه از زمان در اشعار شفیعی میتوان حال و روز جامعهی آن روز را دریافت. عبدالحسین زرینکوب دربارهی اشعار شفیعی کدکنی خطاب به او مینویسد: «...شعر، شعر جوهردار، شعر بینقاب همین است. دست مریزاد دوست عزیز… خرسندم که شعر واقعی عصر ما در صافترین و درخشانترین اشکال خویش است شکفت و این آرزوی دیرینم برآورده شد.
حق آن است که کمتر دیدهام محققی راستین در شعر و شاعری هم پایهای عالی را احراز کند و خرسندم که این استثنا را دذر وجود آن دوست عزیز کشف کردم… شعر شما زبان واقعی عصری است که همه کس آن را، تمام آن را، هضم نکرده است. دربارهی تحقیقات ادبی که کردهاید حاجت تذکار نیست… انصاف نمیبینم که بیمطالعهای تطبیقی و دقیق، از روی شوق و احساس دعوی کنم که امروز یک شاعر واقعی بیش نیست؛ اما فحوای قول شاعر عرب را تصدیق میکنم که درین باب دعوی بسیار است و معنی بسیار نیست.»
goo.gl/nZ9lt0
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/oqQX8M
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. به بهانهی زادروز #محمدرضا_شفیعی_کدکنی که گذشت . «طفلی به نام شادی، دیریست گم شدهست با چشمهای روشن براق با گیسویی بلند، بت بالای آرزو هر کس ازو نشانی دارد ما را کند خبر این هم نشان ما: یک سو خلیج فارس سوی دگر، خزر» محمدرضا #شفیعی_کدکنی، #نویسنده و #ادیب…
«کوه خواجه»ی زابل، تخت جمشید خشتی ایران
goo.gl/IXLckU
«آخ اگه بارون بزنه!»
اگر هنوز این بنای خشتی پابرجاست به دلیل خشکسالی سالهای اخیر سیستان و بلوچستان است و اگر بارندگیها حتا در شرایط سالانه انجام میشد، امروز دیگر کوه خواجه نمیتوانست خودنمایی کند.
اول اردیبهشت ۱۳۴۵ کوه خواجه توسط وزارت فرهنگ و هنر با شماره ثبت ۵۴۰ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید. «ارنست امیل هرتسفلد»، باستانشناس و ایرانشناس آلمانی که در سالهای ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۵ میلادی بخشهایی از پاسارگاد و تخت جمشید را برای اولینبار مورد کاوش قرار داده بود، با بررسی کوه خواجه و آثار باستانی آن، نام «تخت جمشید خشتی» را برای این مجموعه کاخها برگزیده بود. کوه خواجه یا کوه اوشیدا که به کوه رستم نیز شهرت دارد، تنها عارضهی طبیعی در دشت سیستان است که در ۳۰ کیلومتری جنوب غربی شهر #زابل قرار دارد. اوشیدا در زبان #فارسی به معنای ابدی است. کوه خواجه از مهمترین آثار باستانی دورههای #اشکانی، #ساسانی- #اسلامی به شمار میآید.
این کوه ذوزنقیای شکل نزد پیروان سه دین #اسلام و #مسیحیت و #زرتشت، کوهی مقدس است. این #کوه از سنگهای بازالت سیاهرنگ تشکیل شده و با ارتفاع ۶۰۹ متر از سطح دریا، مانند جزیرهی در میانهی دریاچهی هامون قرار گرفته است. در اطراف این کوه آثار باستانی بسیاری قرار دارد که از دورههای ساسانیان، اشکانیان باقی مانده است. از اماکن دورهی اسلامی و همینطور معبد بودایی نیز در اطراف این کوه میتوان نشان گرفت.
کوه خواجه برای اولینبار در سال ۱۹۱۶ میلادی توسط «اورل اشتین»، باستانشناس انگلیسی کشف شد.این باستانشناس بیشتر به خاطر کاوشهایش در آسیای میانه شناخته شده است. در سال ۱۹۶۱ باستانشناس دیگری که معماری ایتالیایی بود به نام «گوئلینی» کاوشهای محدود دیگری در آثار کوه خواجه انجام داد.
از #آثارباستانی اطراف این کوه میتوان به مجموعهای از کاخها، فلعهی کهک کهزاد، قلعهی چهل دختر، قلعهی سرسنگ، آرامگاه خواجه غلطان، ساختمان پیرگندم بریان، خانهی شیطان و قبرهای دوران اسلامی اشاره کرد. یکی از مهمترین و شاخصترین این بناهای #باستانی این منطقه، آتشکدهای قدیمی است که باستانشناسان قدمت آن را به قرن اول پیش از میلاد بازمیگردانند. این آتشکده دارای یک تالار مرکزی در وسط و راهروهایی در اطراف آن است. کوه خواجه در واقع قلعهای عظیم و دژ شهری منحصر به فردی است که از دورهی اشکانیان و #ساسانیان باقی مانده است.
از دیگر بناهای تاریخی موجود در کوه خواجه، کاخی است که به دورهی ساسانیان تعلق دارد که #معماری منحصر به فرد آن دیدنی است.
در جلو این کاخ حیاطی با منظرهای بسیار زیبا قرار گرفته است. در بخش جنوبی این تپه، معبدی خشتی وجود دارد که مربوط به دورهی پیش از اسلام است. این #معبد کرچک چهل گنجه نام دارد. ازبناهای پس از اسلام میتوان به مقبرهی خواجه مهدیبنمحمدبن خلیفه اشاره کرد که در جوار زیارتگاههای خواجه قلتان و پیرگندم بریان واقع شده است.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1yVbfP3
اگر این #بنای_تاریخی را دیدهاید و یا اطلاعات بیشتری از آن دارید با ما در میان بگذارید
https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/IXLckU
«آخ اگه بارون بزنه!»
اگر هنوز این بنای خشتی پابرجاست به دلیل خشکسالی سالهای اخیر سیستان و بلوچستان است و اگر بارندگیها حتا در شرایط سالانه انجام میشد، امروز دیگر کوه خواجه نمیتوانست خودنمایی کند.
اول اردیبهشت ۱۳۴۵ کوه خواجه توسط وزارت فرهنگ و هنر با شماره ثبت ۵۴۰ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید. «ارنست امیل هرتسفلد»، باستانشناس و ایرانشناس آلمانی که در سالهای ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۵ میلادی بخشهایی از پاسارگاد و تخت جمشید را برای اولینبار مورد کاوش قرار داده بود، با بررسی کوه خواجه و آثار باستانی آن، نام «تخت جمشید خشتی» را برای این مجموعه کاخها برگزیده بود. کوه خواجه یا کوه اوشیدا که به کوه رستم نیز شهرت دارد، تنها عارضهی طبیعی در دشت سیستان است که در ۳۰ کیلومتری جنوب غربی شهر #زابل قرار دارد. اوشیدا در زبان #فارسی به معنای ابدی است. کوه خواجه از مهمترین آثار باستانی دورههای #اشکانی، #ساسانی- #اسلامی به شمار میآید.
این کوه ذوزنقیای شکل نزد پیروان سه دین #اسلام و #مسیحیت و #زرتشت، کوهی مقدس است. این #کوه از سنگهای بازالت سیاهرنگ تشکیل شده و با ارتفاع ۶۰۹ متر از سطح دریا، مانند جزیرهی در میانهی دریاچهی هامون قرار گرفته است. در اطراف این کوه آثار باستانی بسیاری قرار دارد که از دورههای ساسانیان، اشکانیان باقی مانده است. از اماکن دورهی اسلامی و همینطور معبد بودایی نیز در اطراف این کوه میتوان نشان گرفت.
کوه خواجه برای اولینبار در سال ۱۹۱۶ میلادی توسط «اورل اشتین»، باستانشناس انگلیسی کشف شد.این باستانشناس بیشتر به خاطر کاوشهایش در آسیای میانه شناخته شده است. در سال ۱۹۶۱ باستانشناس دیگری که معماری ایتالیایی بود به نام «گوئلینی» کاوشهای محدود دیگری در آثار کوه خواجه انجام داد.
از #آثارباستانی اطراف این کوه میتوان به مجموعهای از کاخها، فلعهی کهک کهزاد، قلعهی چهل دختر، قلعهی سرسنگ، آرامگاه خواجه غلطان، ساختمان پیرگندم بریان، خانهی شیطان و قبرهای دوران اسلامی اشاره کرد. یکی از مهمترین و شاخصترین این بناهای #باستانی این منطقه، آتشکدهای قدیمی است که باستانشناسان قدمت آن را به قرن اول پیش از میلاد بازمیگردانند. این آتشکده دارای یک تالار مرکزی در وسط و راهروهایی در اطراف آن است. کوه خواجه در واقع قلعهای عظیم و دژ شهری منحصر به فردی است که از دورهی اشکانیان و #ساسانیان باقی مانده است.
از دیگر بناهای تاریخی موجود در کوه خواجه، کاخی است که به دورهی ساسانیان تعلق دارد که #معماری منحصر به فرد آن دیدنی است.
در جلو این کاخ حیاطی با منظرهای بسیار زیبا قرار گرفته است. در بخش جنوبی این تپه، معبدی خشتی وجود دارد که مربوط به دورهی پیش از اسلام است. این #معبد کرچک چهل گنجه نام دارد. ازبناهای پس از اسلام میتوان به مقبرهی خواجه مهدیبنمحمدبن خلیفه اشاره کرد که در جوار زیارتگاههای خواجه قلتان و پیرگندم بریان واقع شده است.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1yVbfP3
اگر این #بنای_تاریخی را دیدهاید و یا اطلاعات بیشتری از آن دارید با ما در میان بگذارید
https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. «کوه خواجه»ی زابل، #تخت_جمشید_خشتی ایران . «آخ اگه بارون بزنه!» . اگر هنوز این #بنای_خشتی پابرجاست به دلیل خشکسالی سالهای اخیر #سیستان و بلوچستان است و اگر بارندگیها حتا در شرایط سالانه انجام میشد، امروز دیگر کوه خواجه نمیتوانست خودنمایی کند. اول…
فرهنگستان ایران از فروغی تا حداد عادل
goo.gl/DQwUZ4
فرهنگستان ایران در ۲۹ اریبهشت ۱۳۱۴ به فرمان رضاشاه تاسیس شد و تا سال ۱۳۲۰ فعالیت داشت که به این دوره فرهنگستان اول میگویند.
«اساسنامه آن در جلسه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۱۴ به تصویب هیئت دولت رسید و در تاریخ پنجم خرداد ۱۳۱۴ به وزارت معارف ابلاغ شد، پس از آنکه اساسنامهی فرهنگستان به تصویب رسید دو قسم عضو «پیوسته» و «وابسته» برای این موسسه در نظر گرفته شد. اولین جلسه رسمی فرهنگستان، روز دوشنبه دوازدهم خردادماه ۱۳۱۴ در عمارت سابق دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی به ریاست مرحوم محمدعلی فروغی، رئیسالوزرای وقت، و به عضویت ۲۴ تن از پیوستگان تشکیل یافت. در سنوات بعد بر شماره اعضای پیوسته فرهنگستان افزوده گردید و اعضای پیوسته آن به ۴۱ تن رسید.»
اهم وظایف این فرهنگستان عبارت بود از پیراستن زبان فارسی از الفاظ نامناسب، اختیار الفاظ و اصطلاحات برای هر رشته از رشتهای زندگانی و سعی در اینکه این برگزیدهها حتیالامکان فارسی باشد،تهیه دستور زبان فارسی،جمعآوری لغات و اصطلاحات و اشعار و مثلهای نادر و همینطور ترانههای ولایتی، تشویقق شاعران و نویسندگان برای خلق شاهکارهای ادبی، تشویق دانشمندان به ترجمه و تالیف کتابهای مفید به زبان فارسی فصیح و مانوس و مطالعه در اصلاح خط فارسی.
فرهنگستان ایران در مجموع سه دوره را سپری کرده است. دوره اول با ریاست محمدعلی فروغی آغاز به کار کرد و در سال ۱۳۱۷ به دستور رضاشاه منحل شد و بعد از مدتی دوباره آغاز به کار کرد و تا سال ۱۳۲۰ ادامه داشت. بعد از سال ۱۳۲۰ فرهنگستان به حالت رکود درآمد.
در سال ۱۳۲۲ حبیب یغمایی نشریهای به نام «فرهنگستان» منتشر کرد تا ارگان فرهنگستان و بیانگر نظرات اعضا و همینطور منعکسکنندهی نتیجهی تحقیقات و مطالعات فرهنگستان باشد. این رکود اما همچنان ادامه یافت تا اینکه در سال ۱۳۳۳ با انتقال کتابها و همینطور لوازم اداری فرهنگستان به وزارت فرهنگ عملا تعطیل شد.
فرهنگستان دوم از شهریورماه سال ۱۳۴۷ و با دستور محمدرضاشاه بار دیگر آغاز به کار کرد.
فرهنگستان سوم از سال ۱۳۶۹ آغاز به کار کرد و تا اکنون با نام «فرهنگستان زبان و ادب ایران به فعالیت مشغول است.
داریوش آشوری در مورد تاسیس و ریاست فروغی بر فرهنگستان میگوید:
«برپاییِ فرهنگستانِ زبانِ فارسی در این دوران یکی از کارهای بزرگی بود که فروغی سرپرستی کرد و بر آن ریاست داشت. فروغی ادیب و زباندان برجستهای نیز بود و ذوق و هنر نویسندگی داشت و ایدههای روشنی در بارهی ضرورتِ نوسازی زبان فارسی و راه-و-روشِ آن. یکی-دو نسلِ پیش از فروغی اگرچه ضرورتِ سادهسازی زبانِ نوشتار را دریافته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند برایِ غنیسازیِ واژگانیِ این زبان در جهتِ پذیرشِ مفهومهای علمی و آنچه مربوط به دستاوردها و شیوهی زندگانیِ مدرن است، کارِ نمایانی بکنند. فروغی و کسانی دیگر از همنسلهایِ او در این جهت گامهای بلندتری برداشتند. و البته، فروغی با کارِ ماندگاری که در جهتِ برگرداندنِ فلسفهی اروپایی به زبانِ فارسی کرد، زمینهی یک دگرگونیِ سبکی را در این زمینه فراهم کرد که بسیار اثرگذار بود و نسلهای بعدی از روش او بهرهمند شدند.»
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2rj30we
@Tavaana_TavaanTech
goo.gl/DQwUZ4
فرهنگستان ایران در ۲۹ اریبهشت ۱۳۱۴ به فرمان رضاشاه تاسیس شد و تا سال ۱۳۲۰ فعالیت داشت که به این دوره فرهنگستان اول میگویند.
«اساسنامه آن در جلسه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۱۴ به تصویب هیئت دولت رسید و در تاریخ پنجم خرداد ۱۳۱۴ به وزارت معارف ابلاغ شد، پس از آنکه اساسنامهی فرهنگستان به تصویب رسید دو قسم عضو «پیوسته» و «وابسته» برای این موسسه در نظر گرفته شد. اولین جلسه رسمی فرهنگستان، روز دوشنبه دوازدهم خردادماه ۱۳۱۴ در عمارت سابق دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی به ریاست مرحوم محمدعلی فروغی، رئیسالوزرای وقت، و به عضویت ۲۴ تن از پیوستگان تشکیل یافت. در سنوات بعد بر شماره اعضای پیوسته فرهنگستان افزوده گردید و اعضای پیوسته آن به ۴۱ تن رسید.»
اهم وظایف این فرهنگستان عبارت بود از پیراستن زبان فارسی از الفاظ نامناسب، اختیار الفاظ و اصطلاحات برای هر رشته از رشتهای زندگانی و سعی در اینکه این برگزیدهها حتیالامکان فارسی باشد،تهیه دستور زبان فارسی،جمعآوری لغات و اصطلاحات و اشعار و مثلهای نادر و همینطور ترانههای ولایتی، تشویقق شاعران و نویسندگان برای خلق شاهکارهای ادبی، تشویق دانشمندان به ترجمه و تالیف کتابهای مفید به زبان فارسی فصیح و مانوس و مطالعه در اصلاح خط فارسی.
فرهنگستان ایران در مجموع سه دوره را سپری کرده است. دوره اول با ریاست محمدعلی فروغی آغاز به کار کرد و در سال ۱۳۱۷ به دستور رضاشاه منحل شد و بعد از مدتی دوباره آغاز به کار کرد و تا سال ۱۳۲۰ ادامه داشت. بعد از سال ۱۳۲۰ فرهنگستان به حالت رکود درآمد.
در سال ۱۳۲۲ حبیب یغمایی نشریهای به نام «فرهنگستان» منتشر کرد تا ارگان فرهنگستان و بیانگر نظرات اعضا و همینطور منعکسکنندهی نتیجهی تحقیقات و مطالعات فرهنگستان باشد. این رکود اما همچنان ادامه یافت تا اینکه در سال ۱۳۳۳ با انتقال کتابها و همینطور لوازم اداری فرهنگستان به وزارت فرهنگ عملا تعطیل شد.
فرهنگستان دوم از شهریورماه سال ۱۳۴۷ و با دستور محمدرضاشاه بار دیگر آغاز به کار کرد.
فرهنگستان سوم از سال ۱۳۶۹ آغاز به کار کرد و تا اکنون با نام «فرهنگستان زبان و ادب ایران به فعالیت مشغول است.
داریوش آشوری در مورد تاسیس و ریاست فروغی بر فرهنگستان میگوید:
«برپاییِ فرهنگستانِ زبانِ فارسی در این دوران یکی از کارهای بزرگی بود که فروغی سرپرستی کرد و بر آن ریاست داشت. فروغی ادیب و زباندان برجستهای نیز بود و ذوق و هنر نویسندگی داشت و ایدههای روشنی در بارهی ضرورتِ نوسازی زبان فارسی و راه-و-روشِ آن. یکی-دو نسلِ پیش از فروغی اگرچه ضرورتِ سادهسازی زبانِ نوشتار را دریافته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند برایِ غنیسازیِ واژگانیِ این زبان در جهتِ پذیرشِ مفهومهای علمی و آنچه مربوط به دستاوردها و شیوهی زندگانیِ مدرن است، کارِ نمایانی بکنند. فروغی و کسانی دیگر از همنسلهایِ او در این جهت گامهای بلندتری برداشتند. و البته، فروغی با کارِ ماندگاری که در جهتِ برگرداندنِ فلسفهی اروپایی به زبانِ فارسی کرد، زمینهی یک دگرگونیِ سبکی را در این زمینه فراهم کرد که بسیار اثرگذار بود و نسلهای بعدی از روش او بهرهمند شدند.»
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2rj30we
@Tavaana_TavaanTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. #فرهنگستان ایران از #فروغی تا #حداد_عادل فرهنگستان ایران در ۲۹ اریبهشت ۱۳۱۴ به فرمان #رضاشاه تاسیس شد و تا سال ۱۳۲۰ فعالیت داشت که به این دوره فرهنگستان اول میگویند. «اساسنامه آن در جلسه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۱۴ به تصویب هیئت دولت رسید و در تاریخ پنجم خرداد ۱۳۱۴…
محمدعلی جمالزاده، پدر #داستان کوتاه #فارسی صد و بیست و سه ساله شد
بیست و سوم دیماه، زادروز محمد علی جمالزاده، پدر داستان کوتاه گرامی باد.
#جمالزاده در سال ۱۲۷۴ در اصفهان متولد شد. این #نویسنده و #مترجم معاصر و مشهور فارسی زبان آغازگر سبک واقعگرایی در #ادبیات فارسی بود. او اولین نویسنده داستانهای کوتاه ایران با عنوان «یکیبود، یکی نبود» بود. اکثر داستانهای جمالزاده رنگ و بوی نقادی وضع زمانه را داشت. داستانهایی ساده، با زبانی طنز و آغشته به ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه.
علی دهباشی سردبیر مجلهی بخارا که جمالزاده مراوداتی داشته است در مجموعهای که در بزرگداشت جمالزاده گردآوری کرده او را چنین معرفی میکند: «نخستین داستاننویس مدرن ایران است و به علت عمر طولانی و ارتباط فرهنگی پیوسته با ایران، همواره حضور زندهای در ایران داشت . بسیاری از نویسندگان از ایران مهاجرت کردند و ارتباط آنها با ایران قطع شد ولی جمالزاده هرگز تا پایان عمر این ارتباط را قطع نکرد و یکی از مجاری ارتباطش با ایران نامهنگاری بود . وی بدون توجه به این که چه کسی به او نامه می نویسد هر پرسشی را پاسخ می گفت و هر کتابی را می فرستادند میخواند و سعی میکرد این ارتباط را برقرار نگه دارد . بسیاری از مخاطبانش او را هرگز ندیدند؛ به علت اینکه او در ژنو زندگی میکرد . بدون تردید جمالزاده آغازگر داستاننویسی جدید ایران بود ، ولی دیگر در زمینه ی داستان نویسی کارش را ادامه نداد و وارد حوزه های دیگری شد از جمله پژوهشهای فرهنگی در زمینه ی تاریخ ایران ، ادبیات ایران و مسایل گوناگونی که به نوعی با ایران در پیوند بود.»
جمالزاده در سن ۱۰۲ سالگی در خانه سالمندان شهر ژنو درگذشت.
درباره محمدعلی جمالزاده در توانا بخوانید:
https://goo.gl/2wEPRg
@Tavaana_TavaanaTech
بیست و سوم دیماه، زادروز محمد علی جمالزاده، پدر داستان کوتاه گرامی باد.
#جمالزاده در سال ۱۲۷۴ در اصفهان متولد شد. این #نویسنده و #مترجم معاصر و مشهور فارسی زبان آغازگر سبک واقعگرایی در #ادبیات فارسی بود. او اولین نویسنده داستانهای کوتاه ایران با عنوان «یکیبود، یکی نبود» بود. اکثر داستانهای جمالزاده رنگ و بوی نقادی وضع زمانه را داشت. داستانهایی ساده، با زبانی طنز و آغشته به ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه.
علی دهباشی سردبیر مجلهی بخارا که جمالزاده مراوداتی داشته است در مجموعهای که در بزرگداشت جمالزاده گردآوری کرده او را چنین معرفی میکند: «نخستین داستاننویس مدرن ایران است و به علت عمر طولانی و ارتباط فرهنگی پیوسته با ایران، همواره حضور زندهای در ایران داشت . بسیاری از نویسندگان از ایران مهاجرت کردند و ارتباط آنها با ایران قطع شد ولی جمالزاده هرگز تا پایان عمر این ارتباط را قطع نکرد و یکی از مجاری ارتباطش با ایران نامهنگاری بود . وی بدون توجه به این که چه کسی به او نامه می نویسد هر پرسشی را پاسخ می گفت و هر کتابی را می فرستادند میخواند و سعی میکرد این ارتباط را برقرار نگه دارد . بسیاری از مخاطبانش او را هرگز ندیدند؛ به علت اینکه او در ژنو زندگی میکرد . بدون تردید جمالزاده آغازگر داستاننویسی جدید ایران بود ، ولی دیگر در زمینه ی داستان نویسی کارش را ادامه نداد و وارد حوزه های دیگری شد از جمله پژوهشهای فرهنگی در زمینه ی تاریخ ایران ، ادبیات ایران و مسایل گوناگونی که به نوعی با ایران در پیوند بود.»
جمالزاده در سن ۱۰۲ سالگی در خانه سالمندان شهر ژنو درگذشت.
درباره محمدعلی جمالزاده در توانا بخوانید:
https://goo.gl/2wEPRg
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. محمدعلی جمالزاده، پدر #داستان کوتاه #فارسی صد و بیست و سه ساله شد بیست و سوم دیماه، زادروز محمد علی جمالزاده، پدر داستان کوتاه گرامی باد. #جمالزاده در سال ۱۲۷۴ در اصفهان متولد شد. این #نویسنده و #مترجم معاصر و مشهور فارسی زبان آغازگر سبک واقعگرایی در…
۱۷ آبان سالروز درگذشت پدر داستان نویسی نوین ایران، محمدعلی جمالزاده
"با همه قیافه که به خود می گیرند هیچ کار دنیا را به جد نمی گیرند مگر در سه مورد مخصوص یکی شکم، و یکی کیسه، و یکی تنبان. وقتی پای این سه چیز به میان آید یوسف را به کلافی و خدا را به خرمایی می فروشند. چطور میخواهی دلم به حال این مردم دوز و کلکی مزاج نسوزد که برای حل و فصل معضلات امور و مشکلات دنیا تنها به سه طریقه معتقدند که عبارت است از «سر هم بندی»، «ماست مالی»، و روش مرضیه «ساخت و پاخت». این هر سه از مبتکرات فکر بدیع و از کشفیات قریحه سرشار خودشان است و در این میدان الحق که گوی سبقت را از جهان و جهانیان ربودهاند."
خلقیات ما ایرانیان نوشته محمد علی جمال زاده ص155
جمالزاده در عین آنکه با شیوه و تکنیک داستاننویسی در غرب آشنایی کامل داشت و آن را در نوشتههای خود به کار میبست اما از روح ایرانی در نوشتههایش بهره میگرفت و آنگونه مینوشت که برای مخاطب فارسیزبان نیز آشنایی داشته باشد. جمالزاده در این زمینه چنین میگوید: "زبان، حالت رودخانهی جوشانی را دارد. باید سرچشمهی آن پاک و قوی باشد تا اگر خاشاکی در آن وارد شود خود رودخانه به قوت و قدرت خود آن را از بین ببرد و محو سازد و این بسته به این است که جوانهای ما دارای افکار قوی و صحیح و تازه و جوان باشند و ذوق و فهم آنها از روی قوای منطقی و عاقلانه و استوار، ارتقا یابد و خلاصه آنکه مرد فکر خود باشند و بر اصل اعتقاد و ایمانی سوار باشند که در محیط و آب و هوای مملکت خودمان تربیت شده باشند و آب و علف و جلگههای خودمانی را خورده و نوشیده باشند . مسلم است که دروازههای مملکت را نمیتوانیم به روی افکار جدید ببندیم که اگر ببندیم به خودمان و مملکتمان و به دنیا و تمدن خیانت کردهایم ولی افکار دیگران را نیز از روی خامی و بلاتشخیص پذیرفتن کار معقولی نیست و همانطور که وقتی از انگلستان پارچه وارد میکنیم نزد خیاط میبریم که مناسب قد و قامت و ذوق و سلیقهی خودمان برای ما لباس بدوزد در مورد قبول افکار جدید و قدیم بیگانگان هم باید آنهایی را بپذیریم که برای ما مناسب و به ترقی و پیشرفت و رفاه مادی و معنوی هموطنان مفید و مناسب باشد."
.
در مورد جمالزاده بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2fgM1mu
#محمدعلی_جمالزاده #جمالزاده #داستان #داستان_نویسی #فارسی_شکر_است
@Tavaana_TavaanaTech
"با همه قیافه که به خود می گیرند هیچ کار دنیا را به جد نمی گیرند مگر در سه مورد مخصوص یکی شکم، و یکی کیسه، و یکی تنبان. وقتی پای این سه چیز به میان آید یوسف را به کلافی و خدا را به خرمایی می فروشند. چطور میخواهی دلم به حال این مردم دوز و کلکی مزاج نسوزد که برای حل و فصل معضلات امور و مشکلات دنیا تنها به سه طریقه معتقدند که عبارت است از «سر هم بندی»، «ماست مالی»، و روش مرضیه «ساخت و پاخت». این هر سه از مبتکرات فکر بدیع و از کشفیات قریحه سرشار خودشان است و در این میدان الحق که گوی سبقت را از جهان و جهانیان ربودهاند."
خلقیات ما ایرانیان نوشته محمد علی جمال زاده ص155
جمالزاده در عین آنکه با شیوه و تکنیک داستاننویسی در غرب آشنایی کامل داشت و آن را در نوشتههای خود به کار میبست اما از روح ایرانی در نوشتههایش بهره میگرفت و آنگونه مینوشت که برای مخاطب فارسیزبان نیز آشنایی داشته باشد. جمالزاده در این زمینه چنین میگوید: "زبان، حالت رودخانهی جوشانی را دارد. باید سرچشمهی آن پاک و قوی باشد تا اگر خاشاکی در آن وارد شود خود رودخانه به قوت و قدرت خود آن را از بین ببرد و محو سازد و این بسته به این است که جوانهای ما دارای افکار قوی و صحیح و تازه و جوان باشند و ذوق و فهم آنها از روی قوای منطقی و عاقلانه و استوار، ارتقا یابد و خلاصه آنکه مرد فکر خود باشند و بر اصل اعتقاد و ایمانی سوار باشند که در محیط و آب و هوای مملکت خودمان تربیت شده باشند و آب و علف و جلگههای خودمانی را خورده و نوشیده باشند . مسلم است که دروازههای مملکت را نمیتوانیم به روی افکار جدید ببندیم که اگر ببندیم به خودمان و مملکتمان و به دنیا و تمدن خیانت کردهایم ولی افکار دیگران را نیز از روی خامی و بلاتشخیص پذیرفتن کار معقولی نیست و همانطور که وقتی از انگلستان پارچه وارد میکنیم نزد خیاط میبریم که مناسب قد و قامت و ذوق و سلیقهی خودمان برای ما لباس بدوزد در مورد قبول افکار جدید و قدیم بیگانگان هم باید آنهایی را بپذیریم که برای ما مناسب و به ترقی و پیشرفت و رفاه مادی و معنوی هموطنان مفید و مناسب باشد."
.
در مورد جمالزاده بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2fgM1mu
#محمدعلی_جمالزاده #جمالزاده #داستان #داستان_نویسی #فارسی_شکر_است
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«این دختر شیرینسخن به چند زبان از مردم میخواهد در خانههاشان بمانند.
.
البته کاش شرایط اقتصادی به گونهای بود که همه میتوانستند بدون دغدغه در خانه بمانند».
.
متن و ویدئو ارسالی از همراهان
.
#در_خانه_بمانیم #عربی #فارسی #ترکی #کرونا #کروناویروس
@Tavaana_TavaanaTech
.
البته کاش شرایط اقتصادی به گونهای بود که همه میتوانستند بدون دغدغه در خانه بمانند».
.
متن و ویدئو ارسالی از همراهان
.
#در_خانه_بمانیم #عربی #فارسی #ترکی #کرونا #کروناویروس
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from آموزشکده توانا
۱۷ آبان سالروز درگذشت پدر داستان نویسی نوین ایران، محمدعلی جمالزاده
"با همه قیافه که به خود می گیرند هیچ کار دنیا را به جد نمی گیرند مگر در سه مورد مخصوص یکی شکم، و یکی کیسه، و یکی تنبان. وقتی پای این سه چیز به میان آید یوسف را به کلافی و خدا را به خرمایی می فروشند. چطور میخواهی دلم به حال این مردم دوز و کلکی مزاج نسوزد که برای حل و فصل معضلات امور و مشکلات دنیا تنها به سه طریقه معتقدند که عبارت است از «سر هم بندی»، «ماست مالی»، و روش مرضیه «ساخت و پاخت». این هر سه از مبتکرات فکر بدیع و از کشفیات قریحه سرشار خودشان است و در این میدان الحق که گوی سبقت را از جهان و جهانیان ربودهاند."
خلقیات ما ایرانیان نوشته محمد علی جمال زاده ص155
جمالزاده در عین آنکه با شیوه و تکنیک داستاننویسی در غرب آشنایی کامل داشت و آن را در نوشتههای خود به کار میبست اما از روح ایرانی در نوشتههایش بهره میگرفت و آنگونه مینوشت که برای مخاطب فارسیزبان نیز آشنایی داشته باشد. جمالزاده در این زمینه چنین میگوید: "زبان، حالت رودخانهی جوشانی را دارد. باید سرچشمهی آن پاک و قوی باشد تا اگر خاشاکی در آن وارد شود خود رودخانه به قوت و قدرت خود آن را از بین ببرد و محو سازد و این بسته به این است که جوانهای ما دارای افکار قوی و صحیح و تازه و جوان باشند و ذوق و فهم آنها از روی قوای منطقی و عاقلانه و استوار، ارتقا یابد و خلاصه آنکه مرد فکر خود باشند و بر اصل اعتقاد و ایمانی سوار باشند که در محیط و آب و هوای مملکت خودمان تربیت شده باشند و آب و علف و جلگههای خودمانی را خورده و نوشیده باشند . مسلم است که دروازههای مملکت را نمیتوانیم به روی افکار جدید ببندیم که اگر ببندیم به خودمان و مملکتمان و به دنیا و تمدن خیانت کردهایم ولی افکار دیگران را نیز از روی خامی و بلاتشخیص پذیرفتن کار معقولی نیست و همانطور که وقتی از انگلستان پارچه وارد میکنیم نزد خیاط میبریم که مناسب قد و قامت و ذوق و سلیقهی خودمان برای ما لباس بدوزد در مورد قبول افکار جدید و قدیم بیگانگان هم باید آنهایی را بپذیریم که برای ما مناسب و به ترقی و پیشرفت و رفاه مادی و معنوی هموطنان مفید و مناسب باشد."
.
در مورد جمالزاده بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2fgM1mu
#محمدعلی_جمالزاده #جمالزاده #داستان #داستان_نویسی #فارسی_شکر_است
@Tavaana_TavaanaTech
"با همه قیافه که به خود می گیرند هیچ کار دنیا را به جد نمی گیرند مگر در سه مورد مخصوص یکی شکم، و یکی کیسه، و یکی تنبان. وقتی پای این سه چیز به میان آید یوسف را به کلافی و خدا را به خرمایی می فروشند. چطور میخواهی دلم به حال این مردم دوز و کلکی مزاج نسوزد که برای حل و فصل معضلات امور و مشکلات دنیا تنها به سه طریقه معتقدند که عبارت است از «سر هم بندی»، «ماست مالی»، و روش مرضیه «ساخت و پاخت». این هر سه از مبتکرات فکر بدیع و از کشفیات قریحه سرشار خودشان است و در این میدان الحق که گوی سبقت را از جهان و جهانیان ربودهاند."
خلقیات ما ایرانیان نوشته محمد علی جمال زاده ص155
جمالزاده در عین آنکه با شیوه و تکنیک داستاننویسی در غرب آشنایی کامل داشت و آن را در نوشتههای خود به کار میبست اما از روح ایرانی در نوشتههایش بهره میگرفت و آنگونه مینوشت که برای مخاطب فارسیزبان نیز آشنایی داشته باشد. جمالزاده در این زمینه چنین میگوید: "زبان، حالت رودخانهی جوشانی را دارد. باید سرچشمهی آن پاک و قوی باشد تا اگر خاشاکی در آن وارد شود خود رودخانه به قوت و قدرت خود آن را از بین ببرد و محو سازد و این بسته به این است که جوانهای ما دارای افکار قوی و صحیح و تازه و جوان باشند و ذوق و فهم آنها از روی قوای منطقی و عاقلانه و استوار، ارتقا یابد و خلاصه آنکه مرد فکر خود باشند و بر اصل اعتقاد و ایمانی سوار باشند که در محیط و آب و هوای مملکت خودمان تربیت شده باشند و آب و علف و جلگههای خودمانی را خورده و نوشیده باشند . مسلم است که دروازههای مملکت را نمیتوانیم به روی افکار جدید ببندیم که اگر ببندیم به خودمان و مملکتمان و به دنیا و تمدن خیانت کردهایم ولی افکار دیگران را نیز از روی خامی و بلاتشخیص پذیرفتن کار معقولی نیست و همانطور که وقتی از انگلستان پارچه وارد میکنیم نزد خیاط میبریم که مناسب قد و قامت و ذوق و سلیقهی خودمان برای ما لباس بدوزد در مورد قبول افکار جدید و قدیم بیگانگان هم باید آنهایی را بپذیریم که برای ما مناسب و به ترقی و پیشرفت و رفاه مادی و معنوی هموطنان مفید و مناسب باشد."
.
در مورد جمالزاده بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2fgM1mu
#محمدعلی_جمالزاده #جمالزاده #داستان #داستان_نویسی #فارسی_شکر_است
@Tavaana_TavaanaTech