آموزشکده توانا
57.8K subscribers
30.2K photos
36.3K videos
2.54K files
18.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
«هق‌هق گریستم و مویه کردم و به خود گفتم کتاب سترگ‌ترین چیزهاست. مثل این بود که به ۵۰ دوست نگاه می‌کردم. با کتاب انگار در آینه راه می‌رفتم. همه‌جا می‌توانستم بروم. هر کتاب دری بود به تمامیت یک قلمرو.»
#سوزان_سانتاگ وقتی ۴۳ سال داشت متوجه شد که به سرطان بدخیم پستان مبتلا شده است. پزشکان به او گفتند که شانس چندانی برای زنده ماندن ندارد. سانتاگ می‌گوید که اولین واکنش من وحشت بود و ماتم. اما روی هم رفته بد نیست که آدم بداند قرار است به زودی بمیرد. او به شکلی باورنکردنی از مرگ جست. عمل جراحی و شیمی درمانی موفق عمل کرد.
سانتاگ به تحقیق در مورد بیماری ِ خود دست زد و تا توانست در مورد آن مطالعه کرد. او در این زمینه مقاله‌ای نوشت با عنوان «بیماری هم‌چون استعاره» که مقاله‌ای بود بسیار #تاثیرگذار...
#سرطان #درمان #امید #نویسنده
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
سوزان سانتاگ، نویسنده‌ای که دو بار سرطان را شکست داد

سوزان سانتگ با نام اصلی سوزان رزنبلت در ۱۶ ژانویه ۱۹۳۳ در شهر نیویورک از پدر و مادری یهودی به دنیا آمد. پدرش تاجر پوست در چین بود. سوزان پنج سال داشت که پدر بر اثر ابتلا به سل درگذشت و مادر چند سال بعد با ناتان سانتاگازدواج کرد و هر چند هیچ‌گاه ناپدری او را رسما به فرزندخواندگی نپذیرفت اما نام خانوادگی سانتاگ بر سوزان و خواهرش ماندگار شد.

سوزان در ۱۵ سالگی دبیرستان را در شهر لس‌آنجلس به پایان رساند و در دانش‌گاه‌های برکلی و شیکاگو در رشته‌های فلسفه و ادبیات و هم‌چنین رمان‌نویسی ادامه‌ی تحصیل داد. در سال ۱۹۵۰ و تنها زمانی که سوزان هفده سال داشت با فیلیپ ریف که معلم و نظریه‌پرداز اجتماعی بود دیدار کرد و ده روز بعد این دیدار منجر به ازدواج شد. این ازدواج هشت سال دوام داشت و تتیجه‌ی آن فرزندی شد به نام دیوید که بعدها ویراستار مادر شد و خود نیز نویسنده شد. دیوید ریف بعدها کتابی نوشت با نام "سوزان سانتاگ، در جدال با مرگ" که این کتاب به فارسی نیز ترجمه شده است.

سوزان در سال ۱۹۵۹ از همسرش جدا شد و دیگر هیچ‌گاه ازدواج نکرد.
اولین کتابی که سوزان را به سوی خود کشید و تاثیرات فراوانی بر سوزان گذاشت، کتاب ماری کوری بود.

"وقتی تقریباً شش ساله بودم، زندگینامه مادام کوری را به قلم دخترش، ایو کوری، خواندم. اول خیال کردم شیمیدان بشوم. سپس، مدتی طولانی، یعنی بیشتر دوران کودکی‌ام، می‌خواستم فیزیکدان شوم. اما ادبیات مرا در خود غرق کرد. آنچه درواقع دلم می‌خواست تجربه همه‌گونه زندگی بود، و به نظر می‌رسد زندگی یک نویسنده همه این‌ها در خود داشته باشد."
سوزان کتاب را زمانی خواند که شش سال سن داشت. کتاب هملت شکسپیر نیز درونش را از شادی مملو کرد. اولین رمانی که بر سوزان تاثیرگذار بود، بینوایان ِ ویکتور هوگو بود. سوزان سانتاگ می‌گوید بعد از خواندن رمان هق هق گریستم:
«هق‌هق گریستم و مویه کردم و به خود گفتم کتاب سترگ‌ترین چیزهاست. مثل این بود که به ۵۰ دوست نگاه می‌کردم. با کتاب انگار در آینه راه می‌رفتم. همه‌جا می‌توانستم بروم. هر کتاب دری بود به تمامیت یک قلمرو.»

سوزان سانتاگ وقتی ۴۳ سال داشت متوجه شد که به سرطان بدخیم پستان مبتلا شده است. پزشکان به او گفتند که شانس چندانی برای زنده ماندن ندارد. سانتاگ می‌گوید که اولین واکنش من وحشت بود و ماتم. اما روی هم رفته بد نیست که آدم بداند قرار است به زودی بمیرد.
او به شکلی باورنکردنی از مرگ جست. عمل جراحی و شیمی درمانی موفق عمل کرد.

سانتاگ به تحقیق در مورد بیماری ِ خود دست زد و تا توانست در مورد آن مطالعه کرد. او در این زمینه مقاله‌ای نوشت با عنوان “بیماری هم‌چون استعاره” که مقاله‌ای بود بسیار تاثیرگذار. بعدها و با تامل بیش‌تر در مفهوم بیماری او این مقاله را بسط داد تا رسید به کتاب “ایدز و استعاره‌هایش”.

بیش‌تر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Susan_Sontag

#سوزان_سانتاگ
@Tavaana_TavaanaTech
سوزان سانتاگ، نویسنده‌ای که دو بار سرطان را شکست داد

سوزان سانتگ با نام اصلی سوزان رزنبلت در ۱۶ ژانویه ۱۹۳۳ در شهر نیویورک از پدر و مادری یهودی به دنیا آمد. پنج ساله بود که پدر بر اثر ابتلا به سل درگذشت و مادر چند سال بعد با ناتان سانتاگ ازدواج کرد. هر چند هیچ‌گاه ناپدری او را رسما به فرزندخواندگی نپذیرفت اما نام خانوادگی سانتاگ بر سوزان و خواهرش ماندگار شد.
او در دانش‌گاه‌های برکلی و شیکاگو در رشته‌های فلسفه و ادبیات و رمان‌نویسی ادامه‌ تحصیل داد.
اولین کتابی که سوزان را به سوی خود کشید، کتاب ماری کوری بود.
«وقتی تقریبا شش ساله بودم، زندگی‌نامه مادام کوری را به قلم دخترش، ایو کوری، خواندم. اول خیال کردم شیمی‌دان بشوم. سپس، مدتی طولانی، یعنی بیشتر دوران کودکی‌ام، می‌خواستم فیزیک‌دان شوم. اما ادبیات مرا در خود غرق کرد. آنچه در واقع دلم می‌خواست تجربه همه‌گونه زندگی بود، و به نظر می‌رسد زندگی یک نویسنده همه این‌ها در خود داشته باشد.»
سانتاگ شیفته عکاسی بود و می‌گفت:
«عکاسی هم‌آغوشی‌ای قهرمانانه با جهان مادی است.»
هرچند سانتاگ نویسنده‌ای چپ‌گرا بود و از انقلاب‌های مارکسیستی هم دفاع می‌کرد، این‌گونه نبود که همواره مدافع مارکسیست‌ها باشد. برای نمونه در سال ۱۹۸۲ در جلسه‌ای در تالار شهر نیویورک برای اعتراض به سرکوب جنبش مقاومت لهستان اعلام کرد که
«کمونیسم همان فاشیسم است و فقط ظاهری انسانی دارد.»
او همیشه منتقد چپ‌هایی بود که همواره در برابر جنایات استالین و آدم‌کشی‌های آن نظام سکوت می‌کردند.

درباره او بیش‌تر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Susan_Sontag

#سوزان_سانتاگ
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech