آموزشکده توانا
60.2K subscribers
28.5K photos
35.2K videos
2.53K files
18.2K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
«من #ماریا_غواصیه هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۱۴ آبان ۱۴۰۱. ۲۱ سالم بود، متولد ۱۰ مرداد ماه ۱۳۸۰.
فرزند فاطمه و اشکبوس بودم. پدر و مادرم با مخالفت شدید خانواده‌ها به هم رسیده بودن چون خانواده مادریم خیلی مذهبی بودن و خانواده پدریم کاملا ضدمذهب،همشون از مخالفین رژیم آخوندی بودن.با وجود همه مخالفتها پدر و مادرم با هم ازدواج کردن و‌ من ثمره ازدواجشون بودم. پدرم وقتی که من ۴ سالم بود توی یه سانحه تصادف از بین رفت و بعد از اون من و مادرم به اجبار خانوادش بخصوص برادرش به شهرستان بیضا، اطراف شیراز، مهاجرت کردیم تا تحت پوشش اونا زندگی کنیم.
خانواده مادریم بشدت مذهبی و طرفدار حکومت بودن،بخصوص دائیم که شغل دولتی داشت. اون مخالف هرگونه فعالیت من بود.با اینکه استعداد زیادی در زمینه موسیقی داشتم، ولی بدلیل فشار اونا و بخصوص کنترل زیادی که داییم رو زندگی ما داشت نتونستم اونجوری که میخواستم استعدادهامو شکوفا کنم. دوسال با حمایت و کمک مادرم بصورت پنهانی تو آموزشگاه موسیقی آوا تو شیراز به آموختن ساز پرداختم ولی وقتی دائیم متوجه شد دیگه بهم اجازه نداد کلاسمو ادامه بدم.
۱۲ سالم بود مادرمو بخاطر سرطان از دست دادم…
از اون به بعد رفتم با مادربزرگ پدریم که مبتلا به آلزایمر بود تو شیراز زندگی کردم. دایی متعصبم هنوز میخواست منو کنترل کنه ولی با وجود همه مزاحمتهایی که برام ایجاد میکرد، تمام تلاشمو کردم تا درسمو ادامه بدم و کار کنم تا بتونم کلاس کنکور ثبت نام کنم و کنکور بدم و وارد دانشگاه بشم. من با وجود همه مشکلات و سختیها، دختری شاداب و پر انرژی و بسیار امیدوار به زندگی و آینده بودم.
آبان ماه ۱۳۹۸، منم در کنار هموطنام توی اعتراضات شرکت کردم ولی دستگیر شدم. دائیم با دادن تعهد آزادم کرد ولی اونشب وقتی خونه رسیدیم منو مورد ضرب و شتم قرار داد و تا مدتها تو خونه زندانی کرد، بعد از مدتی با وساطت دیگران اجازه خروج از خونه پیدا کردم و به درس و زندگی عادیم برگشتم.
وقتی اعتراضات سراسری بعد از کشته‌شدن مهسا ژینا امینی در ۱۴۰۱ شروع شد،من که نمیتونستم سکوت کنم دوباره در کنار هموطنام به خیابون رفتم و حضور فعالی تو اعتراضات داشتم.
یه روز که توی تظاهرات شرکت کردم ناگهان مامورای مزدور حکومتی وحشیانه به سمت مردم حمله ور شدن، اونا منو دستگیر کردن و به زندان عادل‌آباد شیراز بردن. اونجا شدیدا تحت ضرب و شتم قرار گرفتم و شکنجه شدم. وقتی منو برای بازجویی بردن،حسابی آزار و اذیت کردن…زمانیکه برگردونن تو سلول، یکی از هم سلولیهام شاهد بود که حالم چقدر بد بود و شکنجه شده بودم، تا اونو دیدم شروع به گریه کردم و بهش گفتم که‌ دو سه تا مامور بهم تجاوز کردن…وضع روحی و جسمی بدی داشتم و بخاطر اون آزار و اذیتهای جنسی بشدت آسیب دیده بودم و دایم گریه میکردم.
روز دوم باز منو برای بازجویی بردن و دوباره شکنجه و تجاوز تکرار شد…وقتی برگشتم به سلول خیلی حالم بد بود، سر و صورتم زخمی بود و به خاطر جراحات زیاد کنترل ادرار رو از دست داده بودم و خون بالا میاوردم. آنقدر حالم بد شد که دو نفری که هم سلولیم بودن با التماس به در میکوبیدن و میگفتن کمک کنین این دختر خیلی حالش بده… مامورا اومدن تو سلول ما و شروع کردن به کتک زدن اون دو تا دختر و منو با خودشون بردن و دیگه هیچوقت برنگردوندن…
هم سلولیهام آخرین کسانی بودن که منو دیدن، دیگه هیچکس خبری از من نداشت…. دو روز بعد مامورای امنیتی تماس گرفتن و به دروغ گفتن من تو زندان خودکشی کردم!
بعد از کشته شدنم پدر و مادری نداشتم که پیگیر کارم بشن و مادر بزرگم هم مریض بود و آلزایمر داشت، ولی طبق پیگیریهای خانواده پدریم جسد من طبق همکاری داییم با مزدورا در مکانی نامعلوم دفن شده بود. خانواده پدریم خیلی سعی کردن که محل دفن منو پیدا کنن ولی تلاششون نتیجه ای نداشت.
آخرین جمله ای که قبل از اینکه مامورا ببرنم به همبندیم گفتم این بود که : «من آنقدر بیکسم که حتی اگه بمیرمم هیچکس دنبال جسدم نمیره»…


هموطن، من دختری بودم که علیرغم همه فشارها و سختی هایی که تو زندگیم کشیدم برای زندگی جنگیدم، نه تنها با دیکتاتوری ج ا، بلکه با دیکتاتوری که تو خونه از جانب خانواده مادریم و بخصوص داییم داشتم. جلوی ظلم حکومت ایستادم و به جرم ناکرده کشته شدم…نذار خونم پایمال شه، به مبارزه ادامه بده و ناامید نشو، روزی که دشمنو از وطنمون بیرون کردی و آزادی رو جشن گرفتی به یاد منم باش و به جای منم شادی کن…💔»
منبع کاربر لعبت در شبکه اکس، توئیتر سابق

#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی خواهر سعید زینالی، ۲۵ سال پس از ناپدیدسازی قهری برادرش

هامبورگ، ۱۴ جولای ۲۰۲۴
مادری که بیست و پنج سال به دنبال فرزندش میگردد

بیست و پنج سال گذشت، چه بلایی سر #سعید #زینالی آمده؟ سعید زینالی کجاست ؟؟

سعید زینالی دانشجویی بود که که ۲۵ سال است خبری از او نیست... سعید زینالی دانشجویی ۲۳ ساله‌ای بود چند روز بعد از ۱۸ تیر ۷۸ در منزل خود بازداشت شد اما به جز یک تماس تلفنی هیچ خبری از او در دست نیست.اکرم نقابی، مادر سعید زینالی بیست سال است که برای گرفتن نشانه‌ای از فرزندش به بسیاری از مراکز قضایی، دولتی و نیز مجلس شورای اسلامی رفته و یا نامه نوشته است اما به او گفته اند پیگیر فرزندت نباش شما، دنبال چهار تا  استخوان می‌گردی.

مادر سعید زینالی خودش هم بازداشت و زندانی شد، دخترش را زندانی کردند، همسرش را از کار اخراج و سپس در بند ۲ الف سپاه زندانی کردند، همه و همه تا از سرنوشت فرزندش سؤالی نکند.

بیست و پنج سال است سعید زینالی را دستگیر و زندانی کردند ولی بی شک یاد و خاطره‌اش همیشه در روح و قلب این مادر است اما چه فایده که یاد سعید  با افسوس نبودنش گره خورده است...

صدای مظلومیت خانواده سعید زینالی و دیگر خانواده‌های دادخواه وطن باشیم.

#زن_زندگی_آزادی
#مهساامینی
#سعید_زینالی_کجاست
#سعید_زینالی_را_فراموش_نمیکنیم
#۱۸تیر۷۸
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا

@Tavsana_TavaanaTech
«پزشک شد تا به رویاهای کودکیش که می‌خواست دیگر کسی مانند پدرش از بیماری نمیرد جامه‌ی عمل بپوشاند، امیدوارانه زخم‌ها را مرهم نهاد اما اکنون یادش، زخمی است بر دل ما....»

amin.montazeri

۲۵ تیر ماه زادروز جاویدنام دکتر آیدا رستمی است.


#آیدا_رستمی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز زادروز جاویدنام مهسا موگویی است، برادرش میلاد، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:

«خواهر قشنگم مهسا موگویی شبی که خبر تیر خوردنت رو شنیدم
به مادرمون گفتم که چشم به راهت نباشه
بهت قول دادم که اسمت جاودانه باشه
این آخرین تولدت با حضور خودته که برامون به یادگار مونده
"قلب من" بانوی سردار تولد ۲۱ سالگیت تو آسمونا مبارک
اما نموندی برامون که خوشحال باشیم
از وقتی که رفتی دیگه چیزی واقعا خوشحال یا ناراحتمون نمیکنه
تو که می‌خواستی به همه اهداف قشنگت برسی اما حیف که نشد
و حالا ماییم و غمی بی انتها که هر نفس با ماست
روزگار میگذره میشه شب و روز
بی "تو" ما موندیم و این آه سینه سوز
این دومین تولد غمگینت هست که فقط جای "تو" خالیه
و چقد زود گذشت از سال قبل که برای تولدت ما بازداشت شدیم
به امید اینکه بیای به خوابمون و خوشحالیتو ببینیم
چون با آگاهی و شجاعت و شرافت زندگی کردی و اسم بزرگ خودت رو در تاریخ ثبت کردی و برای همیشه قهرمان و اُسطوره خواهی بود
برای ایران و ایرانی و قوم لر و ایل بختیاری
و الان خیلی‌ها فولادشهر رو با اسم تو میشناسن و یاد تو میوفتن
همیشه سرمون بالاست و افتخار میکنیم به اینکه خانواده‌ی "تو" هستیم
در این هیاهو ما را با دیگران کاری نیست
برای عزیزان و هموطنان خود خواهیم گریست.»

مهسا موگویی، معترض متولد سال ۱۳۸۲ روز ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ در پی خیزش انقلابی پس از کشته شدن مهسا امینی، در فولادشهر اصفهان با شلیک گلوله نیروهای سرکوبگر حکومتی جان باخت.

در گواهی فوت او که توسط صفحه ۱۵۰۰ منتشر شده است، آمده: «در ستون فقرات او ۳۹ عدد سوراخ مدور در بازوی چپ  ۳۱ و ساعد دست چپ نیز ۹ سوراخ مدور با حاشیه سوختگی دیده شده است.»
به عبارتی دیگر به مهسا بیش از ۷۰ گلوله ساچمه‌ای شلیک شده است.
همچنین در این گواهی فوت نوشته است: «با مانتو مشکی آغشته به خون و دارای سوراخ‌های متعدد و کوچک» تحویل شده است.

آرزوهای او را که با دستخط خودش نوشته شده، را در این ویدیو ببینید. جمهوری اسلامی این آرزوها را به خاک سپرد.

او اهداف قشنگی داشت:
- خواندن دندانپزشکی در دانشگاه شیراز
- رتبه کنکور زیر ۶۰۰
- خریدن ماشین
- خواندن کتاب‌های زیاد
- کمک کردن به بقیه از حقوقش
- خرید یا اجاره خانه

#مهسا_موگویی #فولادشهر #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز زادروز جاویدنام دکتر آیدا رستمی است.

تاریخ ۲۱ آذرماه ۱۴۰۱ ، پزشکی شریف به نام آیدا رستمی مفقود شد و فردای آن روز، پیکر بی‌جانش تحویل خانواده‌اش شد.

آیدا پزشکی بود که به صورت مخفیانه به مداوای آسیب دیدگان اعتراضات ۱۴۰۱ می‌پرداخت.

در نامه پزشکی قانونی، علت مرگ آیدا «برخورد جسم سخت» نوشته شده در حالیکه کلانتری اکباتان علت مرگ رو تصادف عنوان کرده بود. وقتی خانواده آیدا اصرار کردند که پیکر او را ببینند، مشخص شد که هیچ شباهتی به بدنی که تصادف کرده، ندارد. دست‌هایش شکسته، نیمه راست صورتش له شده، بینی او خُرد شده و چشم چپش به صورت کامل تخلیه شده ‌بود. همچنین روی سایر اعضای بدن نیز به صورت واضح جای چند کبودی به چشم می‌خورد.

گفته می‌شود، آیدا رو شکنجه کردن تا آدرس آسیب‌دیده‌های اعتراضات رو به دست بیاورند ولی این کار رو نکرد و به سوگند پزشکی خود، وفادار ماند و جانش را از دست داد.

#آیدا_رستمی #شرافت #شهرک_اکباتان #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
عاشورا همینجاست : به یاد مظلومیت و لب های تشنه امیر جوادی‌فر

نوشته مسعود علیزاده

«این متن را برای شماهایی می‌نویسم که امروز روز عاشورا میخواهید برای حسین و یارانش حسابی اشک بریزید ، سینه و زنجیر بزنید و وقتی هم در گرما شدید ظهر تابستان آب مینوشید سلام بر لب‌های تشنه حسین می گویید.

رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی با دستگاه تبلیغات اسلامی از بچگی در گوش‌مان خوانده است که در صحرای کربلا حسین و یارانش تشنه لب و مظلوم از این دنیا رفتند‌، ولی من با چشمانم پانزده سال پیش صحرای کربلا را دیدم، صحرایی نه در عراق بلکه در خود ایران، تهران بازداشتگاهی به نام کهریزک، صحرایی که در ظهر تابستان و در گرمای بلای ۴۰ درجه آب برای نوشیدن هم نبود و اگر هم آبی بود آب چاهی بود که بوی فاضلاب میداد و تسویه نشده بود، مظلوم امیر جوادی‌فر قبل از ورودش در صحرای کربلا ( کهریزک ) توسط یزیدیان زمانه تا مردم مرگ شکنجه و زخمی شده بود، فک گردن، بینی، دماغ و قفسه سینه اش شکسته و خورد شده بود و بینایی یکی از چشمانش را هم از دست داده بود. در روز آخر صحرای کربلا ( بازداشتگاه کهریزک ) توسط یزید زمانه ( سرهنگ کمیجانی) به جرم اینکه در زیر سایه نشسته بود و در زیر آفتاب سوران نبود مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت و در آخرین لحظه های زندگی اش لب هایش از شدت تشنگی خشک شده بود.

امیر جوادی‌فر قبل از اینکه از این دنیا مظلومانه پر بکشد و به سوی مادرش که سالهای پیش بر اثر مریضی سرطان در گذشته بود پرواز کند در حسرت یک قطره آب بود، هر چقدر به یزیدیان زمانه التماس کردیم که بیشرف ها حداقل قبل از مرگش بهش یک قطره آب بدهید ندادند و در آخر امیر در حسرت نوشیدن آب مرتب خون بالا آورد و خیلی سریع به سوی مادرش شتافت و تلخی این حسرت تشنگی را تا همیشه در خاطرمان به جا گذاشت. 😞💔»


#امیر_جوادی_فر
#عاشورا_همین_جاست
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شب عاشورا و شام غریبان مادر جاویدنام امید مؤیدی در کنار مزار فرزندش

امید مویدی دانشجوی ۲۰ ساله رشته تربیت بدنی دانشگاه باهنر شیراز بود که هنگام بازگشت از تمرین در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱با شلیک مستقیم ماموران کشته شد.


روز ۲۴ آبان ۱۴۰۱، پسر جوانی معترض روی زمین افتاده است، تعدادی مأمور مسلح او را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند، مردم قصد کمک دارند، اما ماموران با شلیک تیرهوایی ایجاد رعب و وحشت می‌کنند تا برای کمک به معترض جلوتر نیایند، امید مؤیدی، دانشجوی سال آخر تربیت‌بدنی شیراز جلوتر می‌آید تا به جوانی که کتک می‌خورد؛ کمک کند، ماموران از پشت امید را هدف گلوله قرار می‌دهند، تیری به طرف کمر او شلیک می‌کنند، امید روی زمین می‌افتد، اما گویی این برای ماموران کافی نیست، دوباره شلیک می‌کنند، این بار تیر خلاص است به پیشانی امید.


#شیراز #مهسا_امینی #انقلاب_۱۴۰۱ #امید_مؤیدی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
جزییات تازه از یکی از آسیب دیدگان قطع نخاعی هشتاد و هشت

وحید ایرانی مقدم، آسیب دیده قطع نخاعی بیست و پنج خرداد هشتاد و هشت را فراموش نکنیم و به یادش باشیم.

وحید به شوق رسيدن به آزادي ایران و با اميدها در دلش به ميان مردم خروشان در اعتراضات ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ شرکت کرد، اما متأسفانه تير جنگی سنگدلان در نزدیکی قلبش نشست و‌ او قطع نخاع شد.

وحید عزیز به دلیل اصابت گلوله جنگی مزدوران سرکوبگر امنیتی به ستون فقراتش در روز ۲۵ خرداد ۸۸ جلوی پایگاه بسیج مقداد برای همیشه قادر به راه رفتن نیست. گلوله از نخاع وحید عبور کرده و یک سانتیمتر مانده به قلبش آرام گرفته است. متأسفانه نه از سمت نخاع می‌شود عمل کرد و نه از ناحیه‌ی سینه‌اش، زیرا ممکن است به قلب وحید آسیب برسد. گلوله ۱۵ سال است که در عمق سینه‌اش آرام گرفته است و قلب مهربان وحید ۱۵ سال است که از مهمانی ناخوانده پرستاری می‌کند، همان مهمان ناخوانده‌ای که یزیدیان زمانه با بی‌رحمی تمام در سینه‌اش به جا گذاشتند.

اگر ویلچیر وحید را نبینید امکان ندارد تصور کنید که او هم مانند بهزاد یزدان‌پناه آسیب دیده نخاعی عاشورای ۸۸، قطع نخاع شده است. وحید نازنین انسان بزرگ و بی‌نظیری است و من از همان سال ۸۸ این انسان شجاع را می‌شناسم، نه این که بخواهم به او روحیه بدهم و او را بزرگ کنم، وحید واقعا انسان بی‌نظیر و مهربانی است و خوشحالم که بعد از گذشت چندین سال توانستم او را پیدا کنیم و‌ از دوباره با هم در ارتباط باشیم.

وحید جان، تا همیشه برای ما مردم ایران عزیزی و بهت قول می‌دهیم انتقام تیری که تو را قطع نخاع کرده را از این حکومت دیکتاتوری علی خامنه‌ای پس بگیریم، همان تیر لعنتی که باعث شد دیگر نتوانی راه بروی، همیشه به وجودت افتخار می‌کنیم برادر شجاع و قهرمانم.

لطفا صدای آسیب دیدگان گمنام راه آزادی وطن باشیم.»

📝مسعود علیزاده


#وحید_ایرانی_مقدم
#بهزاد_یزدان_پناه
#۲۵خرداد_۸۸
#عاشورا_خونین_۸۸
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
#علیه_فراموشی : پانزدهمین سالگرد قتل حکومتی #امیر_ارشد_تاجمیر جانباخته عاشورای خونین هشتاد و هشت گرامی باد

#امیر_ارشد_تاجمیر متولد ۱۳۶۳ ، فرزند کوچکِ شهین مهین‌فر، گوینده و مجری با سابقهٔ رادیو و تلویزیون ایران بود و همچنین امیر ارشد به عنوان صدابردار در رادیو مشغول به کار بود.

پانزده سال پیش #عاشورای۸۸ : ظهر روز ۶ دی ۱۳۸۸ مصادف با عاشورا، با وجود گذشت چند ماه از انتخابات دهم ریاست جمهوری، معترضان به نتایج انتخابات مجدداً به خیابان آمدند. امیرارشد تاجمیر نیز در بین معترضان، در میدان ولی‌عصر تهران بود. به گفتهٔ مادرش، در میانهٔ درگیری‌ها امیر ارشد صدای فریاد چند زن را می‌شنود که زیر دست و پای مأموران باتوم به دست‌گیر افتاده‌اند و فریاد می‌کشند. یکی از مأموران زن جوانی را روی کف سیمانی خیابان می‌کشاند و دیگری با باتوم به جانش افتاده‌ است.شهین مهین‌فر از قول دخترانی که امیر ارشد به کمک‌شان رفته، ماجرا را بدین صورت شرح داده‌ است: مردم هو می‌کردند وقتی اینها کتک می‌خوردند. امیر ارشد فریاد زد آخه هوی شما چه دردی را از اینها دوا می‌کند. اینها خواهر و مادر ما هستند، نجات‌شون بدهیم. امیر ارشد وقتی اینها را نجات داد مردم به او گفتند فرار کن فرار کن تا تو را نگرفتند.امیر ارشد به دنبال راه فرار شروع به دویدن می‌کند. خودروی نیروی انتظامی با سرعت شروع حرکت کرده و او را زیر می‌گیرد. مردم قصد کمک به او و چند تن دیگر ازجمله شهرام فرج‌زاده را دارند که رانندهٔ خودرو دنده عقب گرفته و این بار با سرعت بیشتری، به همراه یک خودروی دیگر از روی آنان رد می‌شود.امیرارشد پس از انتقال به بیمارستان مظلومانه درگذشت و جانش را فدای آزادی وطن کرد.

پیکر #امیر_ارشد_تاجمیر روز ۱۲ دی ۱۳۸۸ پس از یک هفته به خانواده‌اش تحویل داده شد و در قطعهٔ ۳۰۲، ردیف ۱۶۶، شماره ۷ بهشت زهرای تهران با حضور مامورین امنیتی به خاک سپرده شد.💔🥀🕊️😞

برادر قهرمانم امیر جان ، یادت تا همیشه برای ما زنده و گرامیست.💔🌹
دوستان بزرگوار: صدای امیر ارشد ها باشید تا یاد این بزرگ مردان تاریخ به فراموشی سپرده نشود!

✍️مسعود علیزاده

#زن‌_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
#امیر_ارشد_تاجمیر
#عاشورا_همینجاست_ایران
#نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
پانزدهمین سالگرد قتل حکومتی رامین آقازاده قهرمانی و احمد نجاتی کارگر دو تن از کشته‌شدگان بازداشتگاه کهریزک

#رامین_آقازاده_قهرمانی و #احمد_نجاتی_کارگر دو تن از بازداشتی های کهریزک در سال ۸۸ هستند که قبل از بازداشتی‌های ۱۸ تیر به کهریزک اعزام شدند و در آنجا بر اثر ضرب و شتم و شکنجه‌های هر روزه کهریزک جانشان را مظلومانه از دست دادند.

احمد نجاتی کارگر یکی از کشته‌شدگان بازداشتگاه کهریزک است که قبل از اعزام ما بازداشتی‌های روز ۱۸ تیر به همراه عده‌ای از جوانان معترض به نتیجه انتخابات ۸۸ به جهنم کهریزک اعزام شدند. احمد نجاتی به اثر شکنجه‌های هر روزه جهنم کهریزک بعد از آزادی به دلیل از دست دادن هر دو کلیه در بیمارستان جانش را در راه آزادی وطن از دست داد.

بعد از خبر کشته‌شدن احمد نجاتی کارگر بخش خبری ۲۰:۳۰ مدعی شد که فردی به نام احمد نجاتی کارگر کشته نشده و او در حال حاضر زنده است. همچنین تصویری از محل دفن او را نشان دادند که تاریخ مرگ مربوط به هشت سال پیش بود؛ ولی مادر نجاتی کارگر در مصاحبه‌ای اعلام نمود که قبر فرزندش دو طبقه است و این سنگ قبر مربوط به برادر احمد است که هشت سال پیش از دنیا رفته است.

رامین آقازاده قهرمانی قبل از بازداشتی های ۱۸ تیر ۸۸ به بازداشتگاه غیر قانونی کهریزک اعزام شد. رامین از طریق دوربین‌های مداربسته در اعتراضات شناسایی می‌شود و پس از مراجعه ماموران امنیتی به منزلش همراه با مادرش به محل نامعلومی فرستاده می‌شود و با حکم مقامات قضایی به بازداشتگاه کهریزک منتقل می‌شود.

رامین آقازاده قهرمانی حدود ۱۵ روز در جهنم کهریزک بازداشت بود و در آنجا مورد شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفته بود و بعد از آزادی آثار شکنجه‌ها همچنان بر روی بدنش نمایان بود. رامین بعد از آزادی به مادرش گفته بود که در کهریزک چندین روز از پا او را آویزانش کرده بودند و تا حد مرگ شکنجه‌اش کرده بودند. رامین پس از دو روز آزادی از زندان به دلیل لخته های خون در سینه‌اش در منزل دچار تشنج میشه و پیش از رسیدنش به بیمارستان جانش را در راه آزادی وطن از دست میدهد.

یاد و خاطره #احمد_نجاتی_کارگر و #رامین_آقازاده_قهرمانی تا همیشه در قلب ما زنده و گرامی خواهد بود و ما هرگز قهرمانان راه آزادی وطن را فراموش نخواهیم کرد. 💔💔»

صدای مظلومیت شأن باشیم.

✍️ مسعود علیزاده

#احمد_نجاتی_کارگر
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech