زادروز پابلو نرودا، شاعر شیلیایی
پابلو نرودا در ایران شاعر شناخته شدهای است و کمتر کتابخوان و اهل شعر و ادبیاتی است که شعری از او نخوانده باشد و نام او را نشنیده باشد. چند سال پیش بود که گور نرودا را شکافتند چرا که این گمان میرفت که مرگ او در سال ۱۹۷۳ که چند روز پس از کودتای نظامی و روی کار آمدن ژنرال آگوستو پینوشه روی داد مشکوک است و او به دست نیروهای پینوشه کشته شده است.
در حکومت پینوشه بیش از سه هزار نفر کشته و ناپدید شدند و این گمان میرفت که نرودا یکی از این کشتهشدگان باشد. پزشکان اعلام کرده بودند نوعی عفونت باکتریایی در بدن این شاعر محبوب دیده شده است. مانوئل آریا، دستیار شخصی نرودا میگوید که این شاعر تصمیم داشت به مکزیک برود و یک مبارزه جهانی علیه دیکتاتوری پینوشه را رهبری کند.
این دستیار نرودا به بیبیسی میگوید که در هیچ صورتی نظرش تغییر نخواهد کرد و «نرودا به قتل رسیده. آنها نمیخواستند نرودا از شیلی برود بنابراین او را کشتند.» نظر این دستیار جدی گرفته شد و یک قاضی پس از تحقیقات به این نتیجه رسید که دستور نبش قبر را صادر کند. هنوز نتایج قطعی این آزمایشات مشخص نیست و دکتر پاتریسیو باستوس مدیر پزشک قانونی شیلی که نهادی دولتی است و بر نبش قبر و آزمایشهای پس از آن نظارت دارد میگوید که گذشت زمان کار ما را مشکل میکند اما از طرف دیگر پیشرفت تکنولوژی در ۳۰ یا ۴۰ سال گذشته به ما کمک میکند.
فرانسیسکو اوگاس، سخنگوی دولت شیلی در سال ۲۰۱۳ پس از نبش قبر و انجام آزامایشهای اولیه اعلام کرد که ردی از سم در جنازه نرودا پیدا نشده است اما اکنون آزمایشهای بیشتری در جریان است. در گواهی رسمی، علت مرگ نرودا در سال ۱۹۷۳ سرطان پروستات اعلام شده بود.
پابلو نرودا دوازدهم ژوئیه سال ۱۹۰۴ میلادی در شهر پارال در ۴۰۰ کیلومتری جنوب سانتیاگو در کشور شیلی به دنیا آمد. پدرش کارمند راهآهن و مادرش معلم بود. نرودا تنها دو ماه داشت که مادرش درگذشت و پابلو به همراه پدرش در شهر تموکو سکنی گزیدند. نرودا از کودکی به نوشتن علاقهمند بود هر چند پدرش خیلی به این کار فرزند رغبت نشان نمیداد. یکی از کسانی که مشوق نرودا برای نوشتن بود، گابریل میسترال، شاعر و آموزگار و دیپلمات فمینیست شیلیایی بود که خود بعدها به خاطر داستان معروف «دعا به خاطر آنها که خودکشی کردند» برنده جایزه ادبی نوبل شد. نخستین مقاله نرودا زمانی در یک روزنامه محلی منتشر شد که پابلو تنها شانزده سال سن داشت. پس از ورود نرودا به دانشگاه او با شخصیتهای فرهنگی و ادبی آشنا شد. ...
یکی از اشعار نرودا به ترجمه احمد شاملو:
به آرامی آغاز به مردن میكنی
اگر سفر نكنی
اگر كتابی نخوانی
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی
اگر از خودت قدردانی نكنی
به آرامی آغاز به مردن میكنی
زمانی كه خودباوری را در خودت بكشی
وقتی نگذاری دیگران به تو كمک كنند
به آرامی آغاز به مردن میكنی
اگر بردهی عادات خود شوی
اگر همیشه از یک راه تكراری بروی
اگر روزمرگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نكنی
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی
به آرامی آغاز به مردن میكنی
...
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/pR9mB8
@Tavaana_TavaanaTech
پابلو نرودا در ایران شاعر شناخته شدهای است و کمتر کتابخوان و اهل شعر و ادبیاتی است که شعری از او نخوانده باشد و نام او را نشنیده باشد. چند سال پیش بود که گور نرودا را شکافتند چرا که این گمان میرفت که مرگ او در سال ۱۹۷۳ که چند روز پس از کودتای نظامی و روی کار آمدن ژنرال آگوستو پینوشه روی داد مشکوک است و او به دست نیروهای پینوشه کشته شده است.
در حکومت پینوشه بیش از سه هزار نفر کشته و ناپدید شدند و این گمان میرفت که نرودا یکی از این کشتهشدگان باشد. پزشکان اعلام کرده بودند نوعی عفونت باکتریایی در بدن این شاعر محبوب دیده شده است. مانوئل آریا، دستیار شخصی نرودا میگوید که این شاعر تصمیم داشت به مکزیک برود و یک مبارزه جهانی علیه دیکتاتوری پینوشه را رهبری کند.
این دستیار نرودا به بیبیسی میگوید که در هیچ صورتی نظرش تغییر نخواهد کرد و «نرودا به قتل رسیده. آنها نمیخواستند نرودا از شیلی برود بنابراین او را کشتند.» نظر این دستیار جدی گرفته شد و یک قاضی پس از تحقیقات به این نتیجه رسید که دستور نبش قبر را صادر کند. هنوز نتایج قطعی این آزمایشات مشخص نیست و دکتر پاتریسیو باستوس مدیر پزشک قانونی شیلی که نهادی دولتی است و بر نبش قبر و آزمایشهای پس از آن نظارت دارد میگوید که گذشت زمان کار ما را مشکل میکند اما از طرف دیگر پیشرفت تکنولوژی در ۳۰ یا ۴۰ سال گذشته به ما کمک میکند.
فرانسیسکو اوگاس، سخنگوی دولت شیلی در سال ۲۰۱۳ پس از نبش قبر و انجام آزامایشهای اولیه اعلام کرد که ردی از سم در جنازه نرودا پیدا نشده است اما اکنون آزمایشهای بیشتری در جریان است. در گواهی رسمی، علت مرگ نرودا در سال ۱۹۷۳ سرطان پروستات اعلام شده بود.
پابلو نرودا دوازدهم ژوئیه سال ۱۹۰۴ میلادی در شهر پارال در ۴۰۰ کیلومتری جنوب سانتیاگو در کشور شیلی به دنیا آمد. پدرش کارمند راهآهن و مادرش معلم بود. نرودا تنها دو ماه داشت که مادرش درگذشت و پابلو به همراه پدرش در شهر تموکو سکنی گزیدند. نرودا از کودکی به نوشتن علاقهمند بود هر چند پدرش خیلی به این کار فرزند رغبت نشان نمیداد. یکی از کسانی که مشوق نرودا برای نوشتن بود، گابریل میسترال، شاعر و آموزگار و دیپلمات فمینیست شیلیایی بود که خود بعدها به خاطر داستان معروف «دعا به خاطر آنها که خودکشی کردند» برنده جایزه ادبی نوبل شد. نخستین مقاله نرودا زمانی در یک روزنامه محلی منتشر شد که پابلو تنها شانزده سال سن داشت. پس از ورود نرودا به دانشگاه او با شخصیتهای فرهنگی و ادبی آشنا شد. ...
یکی از اشعار نرودا به ترجمه احمد شاملو:
به آرامی آغاز به مردن میكنی
اگر سفر نكنی
اگر كتابی نخوانی
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی
اگر از خودت قدردانی نكنی
به آرامی آغاز به مردن میكنی
زمانی كه خودباوری را در خودت بكشی
وقتی نگذاری دیگران به تو كمک كنند
به آرامی آغاز به مردن میكنی
اگر بردهی عادات خود شوی
اگر همیشه از یک راه تكراری بروی
اگر روزمرگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نكنی
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی
به آرامی آغاز به مردن میكنی
...
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/pR9mB8
@Tavaana_TavaanaTech
توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
پابلو نرودا؛ شاعر شیلیایی - توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
پابلو نرودا در ایران شاعر شناخته شدهای است و کمتر کتابخوان و اهل شعر و ادبیاتی است که شعری از او نخوانده باشد و نام او را نشنیده باشد. چند سال پیش بود که گور نرودا را شکافتند چرا که این گمان میرفت که مرگ او در سال ۱۹۷۳ که چند روز پس از کودتای […]
اگز میلش را دارید میتوانید در کتابخانهها را ببندید، اما چفت و قفلی برای محدودکردن آزادی تفکر وجود ندارد
-- ویرجینیا ولف
@Tavaana_TavaanaTech
-- ویرجینیا ولف
@Tavaana_TavaanaTech
تقدیم به نرگس محمدی و خانواده کوچکش:
زنی را می شناختم
که گلبرگ تنش
محراب خلوت تازیانه بود
ونگاه خیسش
ریشخندی به مردانگی ما
*****
مردی را می شناختم
که دستان زبرش
گهواره ی لطیف خواب نیلوفربود
وکویر چهره اش
شایسته ترین ترین رستنگاه بوسه
*****
کودکی را می شناسم
که دور از چشم باغبان
میوه ی کال کودکیش راچیدند
وسبد مردانگی زودرس بر دوش
به جستجوی رسیدن
هنوز می دود
*****
وتا ابد
عطش آزادی
و
سیاهچال
چونان آینه های موازی
دردوسوی این کانون متلاشی
خواهند ماند............
مسعود جعفری زاده
منبع: اینستاگرام
https://www.instagram.com/p/BHvKAmFhPUI/
@Tavaana_TavaanaTech
زنی را می شناختم
که گلبرگ تنش
محراب خلوت تازیانه بود
ونگاه خیسش
ریشخندی به مردانگی ما
*****
مردی را می شناختم
که دستان زبرش
گهواره ی لطیف خواب نیلوفربود
وکویر چهره اش
شایسته ترین ترین رستنگاه بوسه
*****
کودکی را می شناسم
که دور از چشم باغبان
میوه ی کال کودکیش راچیدند
وسبد مردانگی زودرس بر دوش
به جستجوی رسیدن
هنوز می دود
*****
وتا ابد
عطش آزادی
و
سیاهچال
چونان آینه های موازی
دردوسوی این کانون متلاشی
خواهند ماند............
مسعود جعفری زاده
منبع: اینستاگرام
https://www.instagram.com/p/BHvKAmFhPUI/
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
دکتر مسعود جعفری زاده.
masoud jaafarizadeh: تقدیم به نرگس محمدی و خانواده کوچکش: زنی را می شناختم که گلبرگ تنش محراب خلوت تازیانه بود ونگاه خیسش ریشخندی به مردانگی ما ***** مردی را می شناختم که دستان زبرش گهواره ی لطیف خواب نیلوفربود وکویر چهره اش شایسته ترین ترین رستنگاه بوسه…
۱۳ سال از قتل زهرا کاظمی گذشت
زهرا کاظمی، پرونده همیشه بازی که بسته شد
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
زهرا کاظمی، پرونده همیشه بازی که بسته شد
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
۱۳ سال از قتل زهرا کاظمی گذشت
زهرا کاظمی، پرونده همیشه بازی که بسته شد
در ایران، آمران و عاملان نقض حقوق بشر از مصونیت مطلق برخوردارند و تنها امید قربانیان و بازماندگان آنها، امکان شکایت به مراجع بین المللی یا دادگاه های کشورهای ثالث است. بسیاری از قربانیان شکنجه یا سایر موارد نقض حقوق بشر که از کشورهایی مثل ایران جان بهدربردهاند، به جز امنیت و آزادی، به دنبال دستیابی به عدالتی نیز هستند که در خانههایشان از آنها دریغ شده است. پرونده " زهرا کاظمی علیه جمهوری اسلامی" که تا عالیترین دادگاه کانادا پیش رفت، از نظر حقوقی ویژگیهایی دارد که بازخوانی آن را برای جامعه ایرانی، و به خصوص قربانیان شکنجه و سایر موارد نقض حقوق بشر ضروری می کند.
سیزده سال از مرگ زهرا (زیبا) کاظمی، عکاس ایرانی-کانادایی در بیمارستان بقیه الله تهران میگذرد. او که در ۳ تیر ۱۳۸۲ در حال عکاسی از معترضان جلو زندان اوین دستگیر شده بود، براساس گزارش کمیسیون اصل ۹۰ مجلس، به علت ضربه مغزی ناشی از ضرب و شتم و شکنجه در ۲۰ تیر همان سال فوت میکند. با وجود اینکه گزارش کمیسیون اصل ۹۰ مجلس نقش سعید مرتضوی، دادستان وقت تهران در مرگ زهرا کاظمی و همینطور کتمان حقایق مربوط به او را مسجل کرده بود، تنها یک مامور دون پایه وزارت اطلاعات به نام رضا احمدی، در روندی غیر شفاف محاکمه و سپس تبرئه شد. به عبارت دیگر، هیچ راهی برای دسترسی به عدالت از طریق نظام حقوقی ایران وجود نداشت.
دادگاه اولیه (دادگاه عالی ایالت کبک) این موضوع را که زهرا کاظمی در دوران بازداشت خود کتک خورده، مورد تجاوز جنسی قرار گرفته، شکنجه شده و در اثر شکنجه فوت کرده است را تایید کرد. اما دعوی استفان کاظمی را به دلیل اینکه با اصل مصونیت دولتها که در قانون مصوب ۱۹۸۵ کانادا به رسمیت شناخته شده در تعارض است، رد کرد. این پرونده در نهایت به دیوان عالی کانادا رسید. جمهوری اسلامی تنها در دادگاه اول وکیلی برای دفاع از خود فرستاد و لازم ندید که در جلسه دادگاه دیوان عالی کانادا شرکت کند. تعداد زیادی از مهمترین سازمانهای حقوقی و حقوق بشری بین المللی و ایرانی در این مرحله در پرونده مداخله کردند.
آنها با ارائه لوایح مفصل حقوقی، تلاش کردند به دیوان عالی کانادا بقبولانند که اجازه دهد دادگاههای کانادا به این پرونده رسیدگی کنند. دلیل مداخله آنها این بود که در صورتی که رای به نفع خواسته خانواده کاظمی صادر میشد، پیشرفت بزرگی در حقوق بین الملل به نفع قربانیان شکنجه و در محدود کردن مصونیت دولتها و فرار آنها از پاسخگویی ایجاد میشد. اما در نهایت دیوان عالی کانادا نیز رای دادگاه اولیه را تایید و در سال ۱۳۹۳ (۱۰ اکتبر ۲۰۱۴)، با نظر اکثریت ۶ به ۱ قضات، دعوی استفان هاشمی را مردود اعلام کرد.
Shadi Sadr
شادی صدر
منبع: بیبیسی
برای خواندن کامل مقاله به لینک زیر بروید:
http://goo.gl/CXKTDC
@Tavaana_TavaanaTech
زهرا کاظمی، پرونده همیشه بازی که بسته شد
در ایران، آمران و عاملان نقض حقوق بشر از مصونیت مطلق برخوردارند و تنها امید قربانیان و بازماندگان آنها، امکان شکایت به مراجع بین المللی یا دادگاه های کشورهای ثالث است. بسیاری از قربانیان شکنجه یا سایر موارد نقض حقوق بشر که از کشورهایی مثل ایران جان بهدربردهاند، به جز امنیت و آزادی، به دنبال دستیابی به عدالتی نیز هستند که در خانههایشان از آنها دریغ شده است. پرونده " زهرا کاظمی علیه جمهوری اسلامی" که تا عالیترین دادگاه کانادا پیش رفت، از نظر حقوقی ویژگیهایی دارد که بازخوانی آن را برای جامعه ایرانی، و به خصوص قربانیان شکنجه و سایر موارد نقض حقوق بشر ضروری می کند.
سیزده سال از مرگ زهرا (زیبا) کاظمی، عکاس ایرانی-کانادایی در بیمارستان بقیه الله تهران میگذرد. او که در ۳ تیر ۱۳۸۲ در حال عکاسی از معترضان جلو زندان اوین دستگیر شده بود، براساس گزارش کمیسیون اصل ۹۰ مجلس، به علت ضربه مغزی ناشی از ضرب و شتم و شکنجه در ۲۰ تیر همان سال فوت میکند. با وجود اینکه گزارش کمیسیون اصل ۹۰ مجلس نقش سعید مرتضوی، دادستان وقت تهران در مرگ زهرا کاظمی و همینطور کتمان حقایق مربوط به او را مسجل کرده بود، تنها یک مامور دون پایه وزارت اطلاعات به نام رضا احمدی، در روندی غیر شفاف محاکمه و سپس تبرئه شد. به عبارت دیگر، هیچ راهی برای دسترسی به عدالت از طریق نظام حقوقی ایران وجود نداشت.
دادگاه اولیه (دادگاه عالی ایالت کبک) این موضوع را که زهرا کاظمی در دوران بازداشت خود کتک خورده، مورد تجاوز جنسی قرار گرفته، شکنجه شده و در اثر شکنجه فوت کرده است را تایید کرد. اما دعوی استفان کاظمی را به دلیل اینکه با اصل مصونیت دولتها که در قانون مصوب ۱۹۸۵ کانادا به رسمیت شناخته شده در تعارض است، رد کرد. این پرونده در نهایت به دیوان عالی کانادا رسید. جمهوری اسلامی تنها در دادگاه اول وکیلی برای دفاع از خود فرستاد و لازم ندید که در جلسه دادگاه دیوان عالی کانادا شرکت کند. تعداد زیادی از مهمترین سازمانهای حقوقی و حقوق بشری بین المللی و ایرانی در این مرحله در پرونده مداخله کردند.
آنها با ارائه لوایح مفصل حقوقی، تلاش کردند به دیوان عالی کانادا بقبولانند که اجازه دهد دادگاههای کانادا به این پرونده رسیدگی کنند. دلیل مداخله آنها این بود که در صورتی که رای به نفع خواسته خانواده کاظمی صادر میشد، پیشرفت بزرگی در حقوق بین الملل به نفع قربانیان شکنجه و در محدود کردن مصونیت دولتها و فرار آنها از پاسخگویی ایجاد میشد. اما در نهایت دیوان عالی کانادا نیز رای دادگاه اولیه را تایید و در سال ۱۳۹۳ (۱۰ اکتبر ۲۰۱۴)، با نظر اکثریت ۶ به ۱ قضات، دعوی استفان هاشمی را مردود اعلام کرد.
Shadi Sadr
شادی صدر
منبع: بیبیسی
برای خواندن کامل مقاله به لینک زیر بروید:
http://goo.gl/CXKTDC
@Tavaana_TavaanaTech
BBC Persian
زهرا کاظمی، پرونده همیشه بازی که بسته شد - BBC Persian
دیوان عالی کانادا در پرونده زهرا کاظمی، با مصونیت مطلق دادن به دولت، و تمامی مستخدمان آن، از عالیرتبهترین تا دون پایهترین، از شکنجهگر محافظت، و قربانی شکنجه را با دستهای خالی رها می کند.
Forwarded from آموزشکده توانا
ایوان کراستف، نظریهپرداز میگوید: پنج #انقلاب بزرگ، فرهنگ سیاسی را در ۵۰ سال گذشته شکل داده است. او نشان میدهد که چگونه هر مرحله رو به جلو -از #انقلاب_فرهنگی در دهه ۶۰ تا انقلابهای اخیر در زمینه #دانش عصبشناسی- به تحلیل رفتن #اعتماد به دست #دموکراسی کمک کرده است. به گفته او، «راهی که به درستی طی کردیم به بیراهه انجامید.» آیا دموکراسی بقا خواهد یافت؟
در سی سال گذشته، دانشمندانِ علوم سیاسی شاهد کاهشی دایمی #جمعیت رایدهندگان بودند. مردمی که کمترین علاقه به رای دادن را نشان میهند همان مردمی هستند که انتظار میرود بیشترین سود را از شرکت در #انتخابات بهدست بیاورند...
https://goo.gl/tDncZC
فایل صوتی تصویری این سخنرانی را می توانید از لینک زیر با انتخاب زیرنویس دانلود کنید:
https://www.ted.com/talks/ivan_krastev_can_democracy_exist_without_trust?language=fa
@Tavaana_Tavaanatech
در سی سال گذشته، دانشمندانِ علوم سیاسی شاهد کاهشی دایمی #جمعیت رایدهندگان بودند. مردمی که کمترین علاقه به رای دادن را نشان میهند همان مردمی هستند که انتظار میرود بیشترین سود را از شرکت در #انتخابات بهدست بیاورند...
https://goo.gl/tDncZC
فایل صوتی تصویری این سخنرانی را می توانید از لینک زیر با انتخاب زیرنویس دانلود کنید:
https://www.ted.com/talks/ivan_krastev_can_democracy_exist_without_trust?language=fa
@Tavaana_Tavaanatech
Ted
ایوان کراستف: آیا دموکراسی بدون اعتماد وجود دارد؟
ایوان کراستف، نظریهپرداز میگوید: پنج انقلاب بزرگ، فرهنگ سیاسی را در ۵۰ سال گذشته شکل داده است. او نشان میدهد که چگونه هر مرحله رو به جلو -از انقلاب فرهنگی در دهه ۶۰ تا انقلابهای اخیر در زمینهی دانش عصبشناسی- به تحلیل رفتن اعتماد به دست دموکراسی کمک…
دریا دادور از ادای احترام ژولیت بینوش به عباس کیارستمی نوشت
شاخه گلی برای کیارستمی
ژولیت بینوش بازیگر سرشناس فرانسوی که در فیلم تحسینشده «کپی برابر اصل» با عباس کیارستمی همکاری کرده بود، در مراسمی که چند روز پیش در پاریس به منظور بزرگداشت فیلمساز نامدار ایران برگزار شد نتوانست حضور یابد اما با فرستادن شاخه گلی سفید که آن را روی صحنه گذاشته بودند به کیارستمی ادای احترام کرد. دریا دادور خواننده ایرانی با انتشار یادداشتی در صفحه فیسبوک خود به توصیف صحنههایی از شب وداع با کارگردان بزرگ ایران در پاریس پرداخته است.
دادور در ابتدای یادداشت خود مینویسد: «در یکی از مراسمی که در پاریس برای او برگزار شد احمد و بهمن دو پسر نازنین او همراه با خیلی از هنرمندان و دوستان حضور داشتند» و در ادامه اضافه کرده: «احمد کیارستمی سعی میکرد با آرامش از یک طرف درباره پدرش و از طرفی دیگر درباره یک هنرمند جهانی صحبت کند، کار آسانی نبود، بعضی وقتها بعضی وقتها بغض گلویش را میفشرد و بعد از چند لحظه دوباره به صحبتش ادامه میداد. معصومه لاهیجی همانطور که همیشه در فرانسه کنار کیارستمی حضور داشت، این بار کنار پسر او ایستاده بود. چندین بار اشک از چشمانش جاری شد. ابتدا انقدر برایش سخت بود که برای چند لحظه فکر کردیم شاید نتواند حرفی بزند اما هر بار با قدرت خاصی به خود مسلط میشد و حرفها را از فارسی به فرانسه ترجمه میکرد.»
او همچنین به حضور سیفالله صمدیان عکاس و فیلمساز ایرانی در این مراسم اشاره کرده و نوشته صمدیان «دفتر خاطراتش را باز نکرد و احساسات همان لحظاتش را بیان کرد. او که همیشه در سفرها برای کارهای هنری با کیارستمی بود به گفته خود باید این بار در سفری باورنکردنی او را به ایران همراهی میکرد.»
«کپی برابر اصل» با بازی بینوش و ویلیام شیمل اولینبار در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۰ روی پرده رفت و نامزد جایزه نخل طلا شد. دادور در ادامه یادداشت خود به ماجرای ادای احترام بازیگر نامدار سینمای فرانسه هم اشاره کرده: «ژولیت بینوش که نمیتوانست آنجا حضور داشته باشد شاخه گلی فرستاده بود که آن را روی صحنه بین دو بلندگو گذاشته بودند، انگار کیارستمی همانجا به خاک سپرده شده بود» و در پایان توصیف خود از مراسم وداع با عباس کیارستمی مینویسد: «ما رفتیم و رز ژولیت بینوش روی صحنه همچنان باقی بود، مثل عباس کیارستمی در قلب تک تک ما...»
برگرفته از وبسایت آیسینما
عکس:
تصویری که دریا داور از شاخ گلی که ژولیت بینوش در مراسم ادای احترام به کیارستمی منتشر کرده است
@Tavaana_TavaanaTech
شاخه گلی برای کیارستمی
ژولیت بینوش بازیگر سرشناس فرانسوی که در فیلم تحسینشده «کپی برابر اصل» با عباس کیارستمی همکاری کرده بود، در مراسمی که چند روز پیش در پاریس به منظور بزرگداشت فیلمساز نامدار ایران برگزار شد نتوانست حضور یابد اما با فرستادن شاخه گلی سفید که آن را روی صحنه گذاشته بودند به کیارستمی ادای احترام کرد. دریا دادور خواننده ایرانی با انتشار یادداشتی در صفحه فیسبوک خود به توصیف صحنههایی از شب وداع با کارگردان بزرگ ایران در پاریس پرداخته است.
دادور در ابتدای یادداشت خود مینویسد: «در یکی از مراسمی که در پاریس برای او برگزار شد احمد و بهمن دو پسر نازنین او همراه با خیلی از هنرمندان و دوستان حضور داشتند» و در ادامه اضافه کرده: «احمد کیارستمی سعی میکرد با آرامش از یک طرف درباره پدرش و از طرفی دیگر درباره یک هنرمند جهانی صحبت کند، کار آسانی نبود، بعضی وقتها بعضی وقتها بغض گلویش را میفشرد و بعد از چند لحظه دوباره به صحبتش ادامه میداد. معصومه لاهیجی همانطور که همیشه در فرانسه کنار کیارستمی حضور داشت، این بار کنار پسر او ایستاده بود. چندین بار اشک از چشمانش جاری شد. ابتدا انقدر برایش سخت بود که برای چند لحظه فکر کردیم شاید نتواند حرفی بزند اما هر بار با قدرت خاصی به خود مسلط میشد و حرفها را از فارسی به فرانسه ترجمه میکرد.»
او همچنین به حضور سیفالله صمدیان عکاس و فیلمساز ایرانی در این مراسم اشاره کرده و نوشته صمدیان «دفتر خاطراتش را باز نکرد و احساسات همان لحظاتش را بیان کرد. او که همیشه در سفرها برای کارهای هنری با کیارستمی بود به گفته خود باید این بار در سفری باورنکردنی او را به ایران همراهی میکرد.»
«کپی برابر اصل» با بازی بینوش و ویلیام شیمل اولینبار در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۰ روی پرده رفت و نامزد جایزه نخل طلا شد. دادور در ادامه یادداشت خود به ماجرای ادای احترام بازیگر نامدار سینمای فرانسه هم اشاره کرده: «ژولیت بینوش که نمیتوانست آنجا حضور داشته باشد شاخه گلی فرستاده بود که آن را روی صحنه بین دو بلندگو گذاشته بودند، انگار کیارستمی همانجا به خاک سپرده شده بود» و در پایان توصیف خود از مراسم وداع با عباس کیارستمی مینویسد: «ما رفتیم و رز ژولیت بینوش روی صحنه همچنان باقی بود، مثل عباس کیارستمی در قلب تک تک ما...»
برگرفته از وبسایت آیسینما
عکس:
تصویری که دریا داور از شاخ گلی که ژولیت بینوش در مراسم ادای احترام به کیارستمی منتشر کرده است
@Tavaana_TavaanaTech
نامه ليلى گلستان به رئيس جمهور:
(شرق)
آقای روحانی عزیز
با سلام و صلوات بسیار
من به شما رأی دادم و نه به وزرا و وکلایتان، پس روی سخنم فقط با شماست و لاغیر.
دلم میخواست روبهرویم نشسته بودید و حرفهایم را نه آرام بلکه با فریاد میگفتم.
آقای روحانی اهالی فرهنگ و هنر خسته شدهاند. خسته و دلمرده و جانبهلب.
از کجا شروع کنم که خدا را خوش بیاید.
از کتاب «کلنل» دولتآبادی بگویم که ترجمه تکهتکه و ناقصش روی تمام بساطیها ریخته؟
از کتاب «زندگی در پیش رو» و کتاب «میرا» بگویم که نه فقط افست آن در بساطیها که در قفسههای کتابفروشیها هم دیده شده. (که وقتی به ارشاد گله کردم، گفتند به ناجا مربوط میشود!)
از آثار تجسمی دزدیدهشده توسط کارمند ارشاد بگویم که هنوز نه به دار است و نه به بار.
از مجسمه ٣٥٠ کیلویی لاهوتی بگویم که در ایام تعطیلات عید از ساختمان معاونت فرهنگی دزدیده شده و تازه متوجه شدهاند و هنوز کسی چیزی نگفته.
از عمل کیارستمی بگویم که منجر به مرگش شد یا از فرش قرمزی که برای ورود جسدش پهن کردند!
از فیلم «٥٠ کیلو آلبالو» بگویم که بعد از سه ماه گفتند: از دستمان در رفته بود! و لغو مجوز شد.
از فیلم کاهانی بگویم که گفتند دخترها در فیلم برای مردها لهله میزدند.
از قلعوقمع کتابها بگویم که همچنان ادامه دارد.
از لغو مجوز آخرین لحظه کنسرتها بگویم که هم گروه کلی هزینه کرده و هم مردم بلیت خریدهاند.
از برنامه نازيباي «هفت» تلویزیون بگویم که مدیر شبکه هم از آن دفاع کرد.
از مجوزنداشتن شجریان عزیزمان بگویم؟
***
از کدامین دردمان بگویم که عجیب است که از رو هم نمیرویم و مدام هم حضورمان را اعلام میکنیم.
حالا نوبت پرویز تناولی، این استاد بزرگوار است که به اتهام نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی ممنوعالخروجش کردهاند.
تناولی و نشر اکاذیب!! مردی که عاشق ایران و هنر و سنتهای آن است، مردی که تمام عمرش را به کار و کارگری در خدمت هنر ایران گذرانده، برای ایران افتخار آفریده، تمام موزههای مهم دنیا از او کار دارند.
مردی که این همه شاگرد درجهیک تربیت کرده، مردی كه این همه سربهزیر و فروتن است که مجسمههایش را خریدند و ریختند در انبار شهرداری و با چه خون دلی توانست فقط خانهاش را پس بگیرد.
حالا به خودش گير دادهاند و دستش به کجا بند است؟ چه کسی به دادش میرسد و چه کسی قرار است...
آقای روحانی نگذارید کاری کنند که این استاد بزرگ هم مثل خیلیهای دیگر برود و پشت سرش را هم نگاه نکند و عطای ایران را به لقایش ببخشد.
متولیان فرهنگ و هنرمان که فقط نظارهگرند، دستهایشان را به هم میمالند، سری تکان میدهند و میگویند در بضاعتمان نیست.
یعنی نمیتوانیم؛ یعنی قدرتش را نداریم؛ یعنی هیچ کارهایم.
که البته من نمیدانم چرا هنوز هستند.
آقای روحانی میدانم خیلی گرفتارید. ترمیم و بازسازی خرابیهای آن هشت سال عجيب به ٨٠ سال کار شبانهروزی نیاز دارد؛ اما ما را دریابید.
بیایید آبروی مملکت را بخرید. اهالی فرهنگ و هنر آبروی مملکت ما هستند، آنها را دریابید.
فقط شما میتوانید، فقط شما بضاعتش را دارید، شما چیزی از دستتان در نمیرود!
آقای روحانی من به شما رأی دادم و پای رأیم هم ایستادهام؛ روسیاهم نکنید.
@Tavaana_TavaanaTech
(شرق)
آقای روحانی عزیز
با سلام و صلوات بسیار
من به شما رأی دادم و نه به وزرا و وکلایتان، پس روی سخنم فقط با شماست و لاغیر.
دلم میخواست روبهرویم نشسته بودید و حرفهایم را نه آرام بلکه با فریاد میگفتم.
آقای روحانی اهالی فرهنگ و هنر خسته شدهاند. خسته و دلمرده و جانبهلب.
از کجا شروع کنم که خدا را خوش بیاید.
از کتاب «کلنل» دولتآبادی بگویم که ترجمه تکهتکه و ناقصش روی تمام بساطیها ریخته؟
از کتاب «زندگی در پیش رو» و کتاب «میرا» بگویم که نه فقط افست آن در بساطیها که در قفسههای کتابفروشیها هم دیده شده. (که وقتی به ارشاد گله کردم، گفتند به ناجا مربوط میشود!)
از آثار تجسمی دزدیدهشده توسط کارمند ارشاد بگویم که هنوز نه به دار است و نه به بار.
از مجسمه ٣٥٠ کیلویی لاهوتی بگویم که در ایام تعطیلات عید از ساختمان معاونت فرهنگی دزدیده شده و تازه متوجه شدهاند و هنوز کسی چیزی نگفته.
از عمل کیارستمی بگویم که منجر به مرگش شد یا از فرش قرمزی که برای ورود جسدش پهن کردند!
از فیلم «٥٠ کیلو آلبالو» بگویم که بعد از سه ماه گفتند: از دستمان در رفته بود! و لغو مجوز شد.
از فیلم کاهانی بگویم که گفتند دخترها در فیلم برای مردها لهله میزدند.
از قلعوقمع کتابها بگویم که همچنان ادامه دارد.
از لغو مجوز آخرین لحظه کنسرتها بگویم که هم گروه کلی هزینه کرده و هم مردم بلیت خریدهاند.
از برنامه نازيباي «هفت» تلویزیون بگویم که مدیر شبکه هم از آن دفاع کرد.
از مجوزنداشتن شجریان عزیزمان بگویم؟
***
از کدامین دردمان بگویم که عجیب است که از رو هم نمیرویم و مدام هم حضورمان را اعلام میکنیم.
حالا نوبت پرویز تناولی، این استاد بزرگوار است که به اتهام نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی ممنوعالخروجش کردهاند.
تناولی و نشر اکاذیب!! مردی که عاشق ایران و هنر و سنتهای آن است، مردی که تمام عمرش را به کار و کارگری در خدمت هنر ایران گذرانده، برای ایران افتخار آفریده، تمام موزههای مهم دنیا از او کار دارند.
مردی که این همه شاگرد درجهیک تربیت کرده، مردی كه این همه سربهزیر و فروتن است که مجسمههایش را خریدند و ریختند در انبار شهرداری و با چه خون دلی توانست فقط خانهاش را پس بگیرد.
حالا به خودش گير دادهاند و دستش به کجا بند است؟ چه کسی به دادش میرسد و چه کسی قرار است...
آقای روحانی نگذارید کاری کنند که این استاد بزرگ هم مثل خیلیهای دیگر برود و پشت سرش را هم نگاه نکند و عطای ایران را به لقایش ببخشد.
متولیان فرهنگ و هنرمان که فقط نظارهگرند، دستهایشان را به هم میمالند، سری تکان میدهند و میگویند در بضاعتمان نیست.
یعنی نمیتوانیم؛ یعنی قدرتش را نداریم؛ یعنی هیچ کارهایم.
که البته من نمیدانم چرا هنوز هستند.
آقای روحانی میدانم خیلی گرفتارید. ترمیم و بازسازی خرابیهای آن هشت سال عجيب به ٨٠ سال کار شبانهروزی نیاز دارد؛ اما ما را دریابید.
بیایید آبروی مملکت را بخرید. اهالی فرهنگ و هنر آبروی مملکت ما هستند، آنها را دریابید.
فقط شما میتوانید، فقط شما بضاعتش را دارید، شما چیزی از دستتان در نمیرود!
آقای روحانی من به شما رأی دادم و پای رأیم هم ایستادهام؛ روسیاهم نکنید.
@Tavaana_TavaanaTech
آموزش جلوگیری از آزار جنسی به مهدهای کودک میرسد
دفاع شخصی در برابر تجاوز
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇
دفاع شخصی در برابر تجاوز
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇
آموزش جلوگیری از آزار جنسی به مهدهای کودک میرسد
دفاع شخصی در برابر تجاوز
بچهها هرکدامشان روی صندلیهای قرمزشان نشستهاند. دخترهای چهار، پنجساله با چشمان گرد و کمی نگران به خانم جوانی نگاه میکنند که جلو تخته ایستاده و روپوش سفیدی بر تن و دو عروسک در دست دارد. آنها به زن جوان، خاله سیما میگویند. او که فوقلیسانس روانشناسی کودک دارد، چهارسال است با مهدکودکها همکاری میکند. خاله سیما دو عروسک خرس در دست دارد. یک خرس کوچک و یکی بزرگتر. او در حالی که به بچهها نگاه میکند، از خرس کوچک دستش میپرسد: «پشمک خانم به من بگو ببینم وقتی عمو خرسی اومد خونه شما و تو رفتی روی پاش بشینی تا بهت شکلات بده، به کجای تنت نباید دست بزنه؟» بعد از پرسیدن این سؤال دستهای خرس کوچک به سمت مناطق ممنوعه بدنش میرود. نمایش که تمام میشود، خاله سیما از دختر کوچکی که گلاره نام دارد میپرسد که او با چه کسانی مجاز است به حمام برود و گلاره میگوید: «فقط و فقط مامانجون و عزیزجون و اگر اونا نبودن باباجون». این آموزش در عرض ٢٠دقیقه تمام میشود و سیما میگوید دغدغه آموزشدادن بخشی از مسائل جنسی و همچنین دفاع شخصی در برابر آموزش جنسی به کودکان وقتی برایش مهم شده که دخترخاله کوچکش مورد تعرض دوست صمیمی و خانوادگیشان قرار گرفته است. سیما میگوید: «آن مرد صمیمیترین و نزدیکترین فرد به خانواده کوچک دخترخالهام و همسرش بود؛ کسی که تقریبا همیشه آخر هفتهها را با او میگذراندند. بعد از یک مدت میبینند دختر کوچکشان که فقط شش سال داشت ضعف شدید جسمانی دارد و شبها در خواب هذیان میگوید و جیغ میزند. یکبار هم توی مهدکودک از حال رفته بود و خلاصه بعد از چند جلسه پزشک و مشاوره به مادرش گفته بود من بازیهایی که عمو میثم با من میکند را دوست ندارم و وقتی جزئیات را گفته بود فهمیده بودند وقتی دوستشان به بهانه پارک دخترک را بیرون میبرد و یا آنها بچه را پیش او میگذارند تا به کارشان برسند، او در نهایت پستی از بچه سوءاستفاده جنسی میکند».
سیما میگوید بعد از این اتفاق و از هم پاشیدن زندگی دخترخالهام به بهزیستی و آموزشوپرورش رفتم و از آنها خواستم به من اجازه بدهند تا درباره این موضوع کار کنم ولی آنها گفتند چنین آموزشی را در چارتهای تعریفشده ندارند. خلاصه من هم محلبهمحل به مهدکودکها سر زدم و با مسئولان مهدکودکها صحبت کردم و گفتم میخواهم در راه خدا به این بچهها آموزش دهم و حالا با چند مهدکودک در مناطق مختلف شهر قرارداد دارم.
سیما تصریح میکند که البته پذیرش چنین آموزشی به خانوادهها هم گارد زیادی را ایجاد میکند و بسیاری از خانوادهها وقتی میفهمند چنین آموزشی در مهدکودک فرزندشان وجود دارد، با دادوبیداد بچه را از مهدکودک ما میبرند. ولی من فکر میکنم آنقدر باید جلو این نگاه ایستاد تا خانوادهها یاد بگیرند به کودکانشان درباره خطرهای مهم آموزش دهند.
اما حالا ماجرا کمی تغییر کرده است، بعد از اتفاق ناگواری که برای ستایش، کودک افغانستانی شهرستان ورامین، افتاد و بعد از اینکه مورد تجاوز قرار گرفت و کشته شد، مسئولان امر احساس نگرانی کردهاند. حالا به گفته مدیرکل امور اجتماعی استانداری تهران، قرار است آموزشهای پیشگیری از آزار جنسی کودکان در مهدها و پیشدبستانیها قانونی و اجباری شود. سیاوش شهریور، مدیرکل امور اجتماعی و فرهنگی استانداری تهران، به «شرق» میگوید: «بعد از اتفاق تلخ ورامین و ازبینرفتن آن دخترک ششساله، بالاخره این نیاز احساس شد که کودکان ما در زمینه مسائل جنسی مهارت ندارند. قرار است در طرح ما بچهها اطلاع داشته باشند، تا بتوانند به رویینتنی و دفاع شخصی برسند و آن را آموزش ببینند». وی افزود: «ما در این طرح تمام هدفی که دنبال میکنیم این است که کودکان به بلوغ ذهنی برسند تا خودشان را در اختیار افراد سودجو قرار ندهند و بدانند فرق بازی با آزار جنسی چیست. کودکان باید در این طرح یاد بگیرند بدن آنها شخصی است و هیچکس اجازه ورود به آن را ندارد و اگر رفتار توهینآمیزی با آنها انجام شد، خودشان توانایی و مهارت دفاع داشته باشند و خود را در اختیار کسی قرار ندهند». این مقام مسئول در ادامه و در پاسخ به این سؤال که برای اجرائیکردن این طرح چه اقداماتی توسط آنها انجام شده، تصریح کرد: «ما از استادان فن برای پیگیری این ماجرا استفاده کردیم و متوجه شدیم یکی از استادان دانشگاه علامهطباطبایی کتابی بسیار جامع و کامل در حوزه آزار جنسی دارد و بعد از مطالعه کتاب به این نتیجه رسیدیم که این کتاب مباحث مدرنی دارد و البته خطوط قرمز مدنظر ما نیز در آن رعایت شده است. محتوای این کتاب این ارزش را دارد که روی آن کار شود و مورد استفاده قرار گیرد که به همین منظور تفاهمنامهای با این استاد دانشگاه منعقد کردیم که آموزشهایی از طریق این کتاب در پیشدبستانیها و مهدکودکها به بچهها ارائه شود
دفاع شخصی در برابر تجاوز
بچهها هرکدامشان روی صندلیهای قرمزشان نشستهاند. دخترهای چهار، پنجساله با چشمان گرد و کمی نگران به خانم جوانی نگاه میکنند که جلو تخته ایستاده و روپوش سفیدی بر تن و دو عروسک در دست دارد. آنها به زن جوان، خاله سیما میگویند. او که فوقلیسانس روانشناسی کودک دارد، چهارسال است با مهدکودکها همکاری میکند. خاله سیما دو عروسک خرس در دست دارد. یک خرس کوچک و یکی بزرگتر. او در حالی که به بچهها نگاه میکند، از خرس کوچک دستش میپرسد: «پشمک خانم به من بگو ببینم وقتی عمو خرسی اومد خونه شما و تو رفتی روی پاش بشینی تا بهت شکلات بده، به کجای تنت نباید دست بزنه؟» بعد از پرسیدن این سؤال دستهای خرس کوچک به سمت مناطق ممنوعه بدنش میرود. نمایش که تمام میشود، خاله سیما از دختر کوچکی که گلاره نام دارد میپرسد که او با چه کسانی مجاز است به حمام برود و گلاره میگوید: «فقط و فقط مامانجون و عزیزجون و اگر اونا نبودن باباجون». این آموزش در عرض ٢٠دقیقه تمام میشود و سیما میگوید دغدغه آموزشدادن بخشی از مسائل جنسی و همچنین دفاع شخصی در برابر آموزش جنسی به کودکان وقتی برایش مهم شده که دخترخاله کوچکش مورد تعرض دوست صمیمی و خانوادگیشان قرار گرفته است. سیما میگوید: «آن مرد صمیمیترین و نزدیکترین فرد به خانواده کوچک دخترخالهام و همسرش بود؛ کسی که تقریبا همیشه آخر هفتهها را با او میگذراندند. بعد از یک مدت میبینند دختر کوچکشان که فقط شش سال داشت ضعف شدید جسمانی دارد و شبها در خواب هذیان میگوید و جیغ میزند. یکبار هم توی مهدکودک از حال رفته بود و خلاصه بعد از چند جلسه پزشک و مشاوره به مادرش گفته بود من بازیهایی که عمو میثم با من میکند را دوست ندارم و وقتی جزئیات را گفته بود فهمیده بودند وقتی دوستشان به بهانه پارک دخترک را بیرون میبرد و یا آنها بچه را پیش او میگذارند تا به کارشان برسند، او در نهایت پستی از بچه سوءاستفاده جنسی میکند».
سیما میگوید بعد از این اتفاق و از هم پاشیدن زندگی دخترخالهام به بهزیستی و آموزشوپرورش رفتم و از آنها خواستم به من اجازه بدهند تا درباره این موضوع کار کنم ولی آنها گفتند چنین آموزشی را در چارتهای تعریفشده ندارند. خلاصه من هم محلبهمحل به مهدکودکها سر زدم و با مسئولان مهدکودکها صحبت کردم و گفتم میخواهم در راه خدا به این بچهها آموزش دهم و حالا با چند مهدکودک در مناطق مختلف شهر قرارداد دارم.
سیما تصریح میکند که البته پذیرش چنین آموزشی به خانوادهها هم گارد زیادی را ایجاد میکند و بسیاری از خانوادهها وقتی میفهمند چنین آموزشی در مهدکودک فرزندشان وجود دارد، با دادوبیداد بچه را از مهدکودک ما میبرند. ولی من فکر میکنم آنقدر باید جلو این نگاه ایستاد تا خانوادهها یاد بگیرند به کودکانشان درباره خطرهای مهم آموزش دهند.
اما حالا ماجرا کمی تغییر کرده است، بعد از اتفاق ناگواری که برای ستایش، کودک افغانستانی شهرستان ورامین، افتاد و بعد از اینکه مورد تجاوز قرار گرفت و کشته شد، مسئولان امر احساس نگرانی کردهاند. حالا به گفته مدیرکل امور اجتماعی استانداری تهران، قرار است آموزشهای پیشگیری از آزار جنسی کودکان در مهدها و پیشدبستانیها قانونی و اجباری شود. سیاوش شهریور، مدیرکل امور اجتماعی و فرهنگی استانداری تهران، به «شرق» میگوید: «بعد از اتفاق تلخ ورامین و ازبینرفتن آن دخترک ششساله، بالاخره این نیاز احساس شد که کودکان ما در زمینه مسائل جنسی مهارت ندارند. قرار است در طرح ما بچهها اطلاع داشته باشند، تا بتوانند به رویینتنی و دفاع شخصی برسند و آن را آموزش ببینند». وی افزود: «ما در این طرح تمام هدفی که دنبال میکنیم این است که کودکان به بلوغ ذهنی برسند تا خودشان را در اختیار افراد سودجو قرار ندهند و بدانند فرق بازی با آزار جنسی چیست. کودکان باید در این طرح یاد بگیرند بدن آنها شخصی است و هیچکس اجازه ورود به آن را ندارد و اگر رفتار توهینآمیزی با آنها انجام شد، خودشان توانایی و مهارت دفاع داشته باشند و خود را در اختیار کسی قرار ندهند». این مقام مسئول در ادامه و در پاسخ به این سؤال که برای اجرائیکردن این طرح چه اقداماتی توسط آنها انجام شده، تصریح کرد: «ما از استادان فن برای پیگیری این ماجرا استفاده کردیم و متوجه شدیم یکی از استادان دانشگاه علامهطباطبایی کتابی بسیار جامع و کامل در حوزه آزار جنسی دارد و بعد از مطالعه کتاب به این نتیجه رسیدیم که این کتاب مباحث مدرنی دارد و البته خطوط قرمز مدنظر ما نیز در آن رعایت شده است. محتوای این کتاب این ارزش را دارد که روی آن کار شود و مورد استفاده قرار گیرد که به همین منظور تفاهمنامهای با این استاد دانشگاه منعقد کردیم که آموزشهایی از طریق این کتاب در پیشدبستانیها و مهدکودکها به بچهها ارائه شود
ادامه پست قبلی
دکتر راضیه میرانینژاد، روانشناس کودک و عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی، در گفتوگو با «شرق» درباره نحوه آموزش جنسی به کودکان تصریح کرد: «آموزش مسائل جنسی به کودکان آداب و شرایط خاص خود را دارد. کسی باید در اینباره با کودکان صحبت کند که یا به وی خیلی نزدیک باشد یا متخصص باشد. برای همین در آموزش مسائل جنسی و جلوگیری از خطرهای جنسی به کودکان آنچه که شاید بیش از خود آموزش به کودک مهم است، آموزش به والدین است. آنها باید بدانند که با حفظ حریمها باید با کودکان صحبت و از بیپردهگویی و پردهدری پرهیز شود». وی افزود: «بهطورکلی آموزش مسائل جنسی به کودکان از سهسالگی شروع میشود و از زمان شروع آموزش هم آن چیزی که باید خانوادهها با دقت به آن نگاه کنند این است که آموزش مسائل جنسی از زمانی کلید میخورد که خود کودک دربارهاش سؤال میکند یا در شرایطی که کودک در برابر اندامهای جنسیاش بیتفاوت است، یعنی اصراری برای پوشاندن آن ندارد. این لحظات بسیار کلیدی و مهم است». میرانینژاد در ادامه با تأکید براینکه در آموزش مسائل جنسی به کودکان نباید دروغ گفته شود، افزود: «وقتی کودک درباره جایی که از آن آمده سؤال میکند، مادر باید بگوید که او در شکمش رشد کرده. هرچه سن کودک بالاتر میرود پاسخها میتواند بیشتر بسط پیدا کند. در آموزش به کودک خصوصیکردن و شخصی نشاندادن اندامهای جنسی به بچهها مهم است زیرا یاد میگیرند از خودشان مراقبت کنند. نکته مهم آن است در این آموزش جنسی نباید کودکان به خاطر اندام جنسیشان شرمسار شوند. وی افزود: «نباید حس خجالت از رشدکردن را در کودک بزرگ کرد. کودک باید بفهمد همانطورکه کسی اجازه ندارد به زبانش دست بزند و یا انگشتش را در گوش او فرو کند، حق این را هم ندارد که اندام جنسی او را لمس کند. او باید بفهمد تنها کسی که اجازه دارد بدن او را لمس کند، مادر یا پدر است و آنهم در مواقع لزوم. ما باید یادمان باشد ایجاد خجالت در کودک باعث میشود اگر تعرضی برای وی پیش آمد، او از گفتن آن به خانوادهاش امتناع ورزد».
عضو هیأتعلمی دانشگاه شهید بهشتی در پاسخ به این سؤال که خانواده باید در برابر کودکی که به او تعرضشده چه رفتاری داشته باشند، گفت: «دو عکسالعمل به معنای ازبینرفتن روح کودک است. یکی اینکه او را نادیده بگیرید و دیگر اینکه به او حمله کنید. اگر والدین درباره آزار و تعارض جنسی کودک حرفی نزنند، کودک با یک احساس گناه بزرگ میشود و عقدههای جنسی در او پدیدار میشود و اگر به او حمله کنند نیز شرایط روحی او تا ابد دستخوش تغییر میشود. والدین باید یاد بگیرند در چنین شرایطی با کودکشان صحبت کنند و در داشتن این تجربه تلخ با او سهیم شوند. وقتی کودک همدردی خانوادهاش را ببیند، اضطراب کشنده از او دور میشود. کودکی که به او تعرض میشود، بهخصوص اگر با خشونت همراه باشد، دچار پدیده PTSD یا استرس پس از حادثه میشود. یعنی اتفاق بدی برای او پیشآمده و تمامشده ولی حجم احساس منفی و هیجان در او مانده است. عزت نفس و حرمت نفس در این موضوع بهشدت در معرض خطر است. کودک با به یادآوری موضوع دچار حمله اضطرابی میشود. حتی اگر خودش را کنترل کند حمله اضطرابی تبدیل به اضطراب انتشاری در موضوعات دیگر میشود؛ مثلا اینکه از فضای بسته و از صدای بلند میترسد و به اصطلاح دامنه ترسهایش افزایش پیدا میکند. ضمن آنکه ممکن است افکار وسواسی پیدا کند و با کوچکترین صدا عصبی شود».
وی در پایان خاطرنشان کرد: «اگر خانواده متوجه شوند به کودک چندین بار تعرض شده است، مداخلات روانشناسی میتواند آنها را از تصمیمهای غیرعادی بپرهیزاند. کودکانی که آموزشهای لازم را میبینند و اطلاعات و آگاهی بهتری دارند، میزان آسیبپذیریشان نسبت به کودکانی که هیچ آموزش جنسیاي ندیدهاند و هیچ آشنایی درباره بدنشان و آزارهای جنسی ندارند کمتر است. پس همیشه تأکید بر پیشگیری است».
پزشکان عقیده دارند آموزش درباره آزار جنسی کودکان را باید از نامبردن اعضای بدن آغاز کرد. یکبهیک همه اعضای بدن را نام ببریم و او هم تکرار کند. بعد با همان خونسردی که درباره بقیه اعضای بدن حرف میزنیم، درباره اندامهای جنسی کودک نیز حرف بزنیم. توجه داشته باشید باید از اسامی درست برای نامیدن اعضای جنسی استفاده کنید. هیچگاه از اسامی غیرواضح، خندهدار یا کودکانه و تمسخرآمیز استفاده نکنید. علت این است که کودک باید واژههای درست را بداند تا بتواند اتفاقی را که برای او رخداده است درست توصیف کند.
منبع:
روزنامه شرق
@Tavaana_TavaanaTech
دکتر راضیه میرانینژاد، روانشناس کودک و عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی، در گفتوگو با «شرق» درباره نحوه آموزش جنسی به کودکان تصریح کرد: «آموزش مسائل جنسی به کودکان آداب و شرایط خاص خود را دارد. کسی باید در اینباره با کودکان صحبت کند که یا به وی خیلی نزدیک باشد یا متخصص باشد. برای همین در آموزش مسائل جنسی و جلوگیری از خطرهای جنسی به کودکان آنچه که شاید بیش از خود آموزش به کودک مهم است، آموزش به والدین است. آنها باید بدانند که با حفظ حریمها باید با کودکان صحبت و از بیپردهگویی و پردهدری پرهیز شود». وی افزود: «بهطورکلی آموزش مسائل جنسی به کودکان از سهسالگی شروع میشود و از زمان شروع آموزش هم آن چیزی که باید خانوادهها با دقت به آن نگاه کنند این است که آموزش مسائل جنسی از زمانی کلید میخورد که خود کودک دربارهاش سؤال میکند یا در شرایطی که کودک در برابر اندامهای جنسیاش بیتفاوت است، یعنی اصراری برای پوشاندن آن ندارد. این لحظات بسیار کلیدی و مهم است». میرانینژاد در ادامه با تأکید براینکه در آموزش مسائل جنسی به کودکان نباید دروغ گفته شود، افزود: «وقتی کودک درباره جایی که از آن آمده سؤال میکند، مادر باید بگوید که او در شکمش رشد کرده. هرچه سن کودک بالاتر میرود پاسخها میتواند بیشتر بسط پیدا کند. در آموزش به کودک خصوصیکردن و شخصی نشاندادن اندامهای جنسی به بچهها مهم است زیرا یاد میگیرند از خودشان مراقبت کنند. نکته مهم آن است در این آموزش جنسی نباید کودکان به خاطر اندام جنسیشان شرمسار شوند. وی افزود: «نباید حس خجالت از رشدکردن را در کودک بزرگ کرد. کودک باید بفهمد همانطورکه کسی اجازه ندارد به زبانش دست بزند و یا انگشتش را در گوش او فرو کند، حق این را هم ندارد که اندام جنسی او را لمس کند. او باید بفهمد تنها کسی که اجازه دارد بدن او را لمس کند، مادر یا پدر است و آنهم در مواقع لزوم. ما باید یادمان باشد ایجاد خجالت در کودک باعث میشود اگر تعرضی برای وی پیش آمد، او از گفتن آن به خانوادهاش امتناع ورزد».
عضو هیأتعلمی دانشگاه شهید بهشتی در پاسخ به این سؤال که خانواده باید در برابر کودکی که به او تعرضشده چه رفتاری داشته باشند، گفت: «دو عکسالعمل به معنای ازبینرفتن روح کودک است. یکی اینکه او را نادیده بگیرید و دیگر اینکه به او حمله کنید. اگر والدین درباره آزار و تعارض جنسی کودک حرفی نزنند، کودک با یک احساس گناه بزرگ میشود و عقدههای جنسی در او پدیدار میشود و اگر به او حمله کنند نیز شرایط روحی او تا ابد دستخوش تغییر میشود. والدین باید یاد بگیرند در چنین شرایطی با کودکشان صحبت کنند و در داشتن این تجربه تلخ با او سهیم شوند. وقتی کودک همدردی خانوادهاش را ببیند، اضطراب کشنده از او دور میشود. کودکی که به او تعرض میشود، بهخصوص اگر با خشونت همراه باشد، دچار پدیده PTSD یا استرس پس از حادثه میشود. یعنی اتفاق بدی برای او پیشآمده و تمامشده ولی حجم احساس منفی و هیجان در او مانده است. عزت نفس و حرمت نفس در این موضوع بهشدت در معرض خطر است. کودک با به یادآوری موضوع دچار حمله اضطرابی میشود. حتی اگر خودش را کنترل کند حمله اضطرابی تبدیل به اضطراب انتشاری در موضوعات دیگر میشود؛ مثلا اینکه از فضای بسته و از صدای بلند میترسد و به اصطلاح دامنه ترسهایش افزایش پیدا میکند. ضمن آنکه ممکن است افکار وسواسی پیدا کند و با کوچکترین صدا عصبی شود».
وی در پایان خاطرنشان کرد: «اگر خانواده متوجه شوند به کودک چندین بار تعرض شده است، مداخلات روانشناسی میتواند آنها را از تصمیمهای غیرعادی بپرهیزاند. کودکانی که آموزشهای لازم را میبینند و اطلاعات و آگاهی بهتری دارند، میزان آسیبپذیریشان نسبت به کودکانی که هیچ آموزش جنسیاي ندیدهاند و هیچ آشنایی درباره بدنشان و آزارهای جنسی ندارند کمتر است. پس همیشه تأکید بر پیشگیری است».
پزشکان عقیده دارند آموزش درباره آزار جنسی کودکان را باید از نامبردن اعضای بدن آغاز کرد. یکبهیک همه اعضای بدن را نام ببریم و او هم تکرار کند. بعد با همان خونسردی که درباره بقیه اعضای بدن حرف میزنیم، درباره اندامهای جنسی کودک نیز حرف بزنیم. توجه داشته باشید باید از اسامی درست برای نامیدن اعضای جنسی استفاده کنید. هیچگاه از اسامی غیرواضح، خندهدار یا کودکانه و تمسخرآمیز استفاده نکنید. علت این است که کودک باید واژههای درست را بداند تا بتواند اتفاقی را که برای او رخداده است درست توصیف کند.
منبع:
روزنامه شرق
@Tavaana_TavaanaTech
توئيت هاى ترانه على دوستى و مهناز افشار راجع به نرگس محمدى
#freenarges
پیوند هنرمندان به جنبش مدنی و شهروندی
@Tavaana_TavaanaTech
#freenarges
پیوند هنرمندان به جنبش مدنی و شهروندی
@Tavaana_TavaanaTech
ترجمه جدید توانا:
الفباى حمايت گرى
در دهههای گذشته، حقوق بشر و رشد دموکراسی در دستور کار بسیاری از کشورهای جهان بوده است. با اینهمه، با وجود اصلاحات رسمی دموکراتیک، تمرکززدایی و دیگر اقدامات برای کاستن از فاصله تشکیلات دولتی و شهروندان، گروههای وسیعی از مردم از روندهای توسعه سیاسی و اقتصادی برکنار مانده اند.
حتی در مواردی که دولتها به طور مشخص فرصتهایی برای مشارکت و تاثیرگذاری شهروندان ایجاد کرده اند، گروههای معینی از جامعه، بخصوص گروههای فقرزده یا در معرض تبعیض، یا بسیار غریبه تر از آن بوده اند که در فرآیندها مشارکت جویند یا وقتی مشارکت جسته اند به سکوت واداشته شده اند و یا قادر نبوده اند که به زبان "مناسب" سخن بگویند.
این دستنامه، که ناشر آن موسسه "مساعدتهای کلیسایی دانمارک" (DanChurchAid) است و آموزشکده توانا آن را به طور اختصاصی ترجمه کرده، شیوه ای برای گروههای در حاشیه مانده یا در معرض تبعیض و سازمانهای جامعه مدنی، که از طرف آنها فعالیت میکنند، ارائه میکند تا برای حقوق و فرصتهای برابر برای همه شهروندان -فارغ از جنسیت، مذهب، قومیت- دست به فعالیتهای ترویج و حمایتگری بزنند.
برای دانلود به صفحه زیر می توانید بروید:
https://tavaana.org/fa/content/abcs-advocacy-fa
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
الفباى حمايت گرى
در دهههای گذشته، حقوق بشر و رشد دموکراسی در دستور کار بسیاری از کشورهای جهان بوده است. با اینهمه، با وجود اصلاحات رسمی دموکراتیک، تمرکززدایی و دیگر اقدامات برای کاستن از فاصله تشکیلات دولتی و شهروندان، گروههای وسیعی از مردم از روندهای توسعه سیاسی و اقتصادی برکنار مانده اند.
حتی در مواردی که دولتها به طور مشخص فرصتهایی برای مشارکت و تاثیرگذاری شهروندان ایجاد کرده اند، گروههای معینی از جامعه، بخصوص گروههای فقرزده یا در معرض تبعیض، یا بسیار غریبه تر از آن بوده اند که در فرآیندها مشارکت جویند یا وقتی مشارکت جسته اند به سکوت واداشته شده اند و یا قادر نبوده اند که به زبان "مناسب" سخن بگویند.
این دستنامه، که ناشر آن موسسه "مساعدتهای کلیسایی دانمارک" (DanChurchAid) است و آموزشکده توانا آن را به طور اختصاصی ترجمه کرده، شیوه ای برای گروههای در حاشیه مانده یا در معرض تبعیض و سازمانهای جامعه مدنی، که از طرف آنها فعالیت میکنند، ارائه میکند تا برای حقوق و فرصتهای برابر برای همه شهروندان -فارغ از جنسیت، مذهب، قومیت- دست به فعالیتهای ترویج و حمایتگری بزنند.
برای دانلود به صفحه زیر می توانید بروید:
https://tavaana.org/fa/content/abcs-advocacy-fa
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
Tavaana
الفباى حمايتگرى