✍ عید قربان; نزدیک شدن به خدا یا سیری شکم؟!
🔴 کلمه "قربان" از ماده "قرب" به معنای نزدیک شدن می باشد. مثلا در روایتی آمده "الصلاة قربان كل تقي" یعنی نماز نزدیک کننده(به خدا) هر فرد متقی است.
در عید قربان هدف نزدیکی به خداوند متعال است، انسان می خواهد در این عید خود را به خدا نزدیک کند.
بسیاری از اعمالی که در شریعت اسلامی آمده جنبه سمبلیک یا به عبارت دقیق تر دارای روح معناست یعنی نمادی از یک معنای والا و بزرگی است.
قربانی کردن نمادی از گذشتن و ذبح نفس و منیت دارد. انسان باید از خود بگذرد تا به خدا برسد. به قول شاعر عرب زبان: میان من و او یک من فاصله است.
این من باید برداشته شود و بشود من او.
در عید قربان مانند دیگر عید بزرگ اسلامی توجه به فقرا و نیازمندان در راس اعمال آن روز است در عید فطر باید زکات فطره داد که به مستحقین و فقراء می رسد و در عید قربان گوشت قربانی به ایتام و نیازمندان.
در اینجا باید از خود گذشت و گوشت قربانی را به فرد دیگری که نیازمند است، داد. این یک نوع تمرین و آموزش است برای انسان که دائما در طول سال اینگونه باشد.
🔵 اما این رسم قشنگ و اخلاق مدرانه سالهاست که در کشورمان تبدیل به چیز دیگری شده، افراد از چند روز قبل به خود وعده کباب و دل سیری از غذا در آوردن، به خود میدهند. منقل ها را آماده، زغال مرغوب را خریداری و یک وعده مفصل کباب خوردن را در روز عید از نظر می گذرانند.
اگر بخواهند از گوشت قربانی کسی را هم نصیب کنند، اولا از قسمت های کم ارزش لاشه می گیرند در ثانی به همسایه های خود که آنها هم در حال قربانی هستند می دهند که به نوعی بده بستان به حساب می آید.
⚫️ ما را چه شده؟! این رسم را به سخره گرفته ایم!
خداوند در قرآن می فرماید: "لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون" یعنی بر و نیکی به حساب نمی آید مگر از آنچیزی که دوست دارید ببخشید و انفاق کنید.
به عبارت دیگر از آنچیزی که برای خود می پسندم باید برای دیگران بپسندم.
این رسم در درجه اول برای این است که از خود بگذرم و به فقرا بدهم، حال از خود گذشتن کو؟! اطعام فقراء کو؟!
((بخوانید و اگر نقدی داشتید مرا مطلع کنید))🌹
✅ دکتر مهدی بوذرپور استاد سطوح عالی حوزه علمیه
👇👇👇
تفکر انتقادی🍀
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکرد انتقادی
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
🔴 کلمه "قربان" از ماده "قرب" به معنای نزدیک شدن می باشد. مثلا در روایتی آمده "الصلاة قربان كل تقي" یعنی نماز نزدیک کننده(به خدا) هر فرد متقی است.
در عید قربان هدف نزدیکی به خداوند متعال است، انسان می خواهد در این عید خود را به خدا نزدیک کند.
بسیاری از اعمالی که در شریعت اسلامی آمده جنبه سمبلیک یا به عبارت دقیق تر دارای روح معناست یعنی نمادی از یک معنای والا و بزرگی است.
قربانی کردن نمادی از گذشتن و ذبح نفس و منیت دارد. انسان باید از خود بگذرد تا به خدا برسد. به قول شاعر عرب زبان: میان من و او یک من فاصله است.
این من باید برداشته شود و بشود من او.
در عید قربان مانند دیگر عید بزرگ اسلامی توجه به فقرا و نیازمندان در راس اعمال آن روز است در عید فطر باید زکات فطره داد که به مستحقین و فقراء می رسد و در عید قربان گوشت قربانی به ایتام و نیازمندان.
در اینجا باید از خود گذشت و گوشت قربانی را به فرد دیگری که نیازمند است، داد. این یک نوع تمرین و آموزش است برای انسان که دائما در طول سال اینگونه باشد.
🔵 اما این رسم قشنگ و اخلاق مدرانه سالهاست که در کشورمان تبدیل به چیز دیگری شده، افراد از چند روز قبل به خود وعده کباب و دل سیری از غذا در آوردن، به خود میدهند. منقل ها را آماده، زغال مرغوب را خریداری و یک وعده مفصل کباب خوردن را در روز عید از نظر می گذرانند.
اگر بخواهند از گوشت قربانی کسی را هم نصیب کنند، اولا از قسمت های کم ارزش لاشه می گیرند در ثانی به همسایه های خود که آنها هم در حال قربانی هستند می دهند که به نوعی بده بستان به حساب می آید.
⚫️ ما را چه شده؟! این رسم را به سخره گرفته ایم!
خداوند در قرآن می فرماید: "لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون" یعنی بر و نیکی به حساب نمی آید مگر از آنچیزی که دوست دارید ببخشید و انفاق کنید.
به عبارت دیگر از آنچیزی که برای خود می پسندم باید برای دیگران بپسندم.
این رسم در درجه اول برای این است که از خود بگذرم و به فقرا بدهم، حال از خود گذشتن کو؟! اطعام فقراء کو؟!
((بخوانید و اگر نقدی داشتید مرا مطلع کنید))🌹
✅ دکتر مهدی بوذرپور استاد سطوح عالی حوزه علمیه
👇👇👇
تفکر انتقادی🍀
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکرد انتقادی
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
⬛️🖌ابراهیم پدر معنوی داعش است؛
ابراهیم مبانی تئوریک داعش را بنیان نهاد؛
او سَمبُل کسی است که اخلاق و عقلانیت را برای توهمی که گمان می کرد تکلیف الهی ست، ذبح کرد؛
🔶ابراهیم وظیفه داشت که به خدا بگوید؛ 《مگر تو قادر و عالم و عادل مطلق نیستی؟ اگر واقعا قصد داری که من پسر بی گناهم را به قتل برسانم، ظالم و نادانی؛
اگر هم قصد امتحان مرا داری؛ مگر با علم و قدرت مطلق ات، راهی بهتر و عادلانه برای امتحان من سراغ نداری؟ اگر نداری، وظیفه من مبارزه با خداوندی ظالم و نادان چون توست و نه اطاعت متعبدانه و کورکورانه》.
🔶ابراهیم هیچ چند و چونی نکرد؛ هیچ شکی نکرد مبنی بر اینکه شاید دچار توهم شده است و به اقتفای سطحی از اسکیزوفرن، صدایی می شنود که فکر می کند، صدای خداست!
🔶او عقلانیت و استدلال گرایی و واقع بینی را پاس نداشت و معلم خرد ستیزی و داعش پروری شد!
🔶 امیدوارم داستان ابراهیم، اسطوره و سمبلیک باشد؛ چون بعنوان مصداقى از فرد ايمانى، دافعه دارد و وحشتناک است و به زعم من بهتر است که انسان بميرد؛ ولى مثل ابراهيم نشود يا مثل خَلَف صالح اش، داعش که برای توهمِ حقیقت؛ می کشد و می میرد!
هرچند در وجه سمبلیک اش نیز نماد و منبع تشویق به ذبحِ اخلاق و عقلانیت در مقابل تعبد و اطاعت و توهم است.
#علیرضاموثق
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
ابراهیم مبانی تئوریک داعش را بنیان نهاد؛
او سَمبُل کسی است که اخلاق و عقلانیت را برای توهمی که گمان می کرد تکلیف الهی ست، ذبح کرد؛
🔶ابراهیم وظیفه داشت که به خدا بگوید؛ 《مگر تو قادر و عالم و عادل مطلق نیستی؟ اگر واقعا قصد داری که من پسر بی گناهم را به قتل برسانم، ظالم و نادانی؛
اگر هم قصد امتحان مرا داری؛ مگر با علم و قدرت مطلق ات، راهی بهتر و عادلانه برای امتحان من سراغ نداری؟ اگر نداری، وظیفه من مبارزه با خداوندی ظالم و نادان چون توست و نه اطاعت متعبدانه و کورکورانه》.
🔶ابراهیم هیچ چند و چونی نکرد؛ هیچ شکی نکرد مبنی بر اینکه شاید دچار توهم شده است و به اقتفای سطحی از اسکیزوفرن، صدایی می شنود که فکر می کند، صدای خداست!
🔶او عقلانیت و استدلال گرایی و واقع بینی را پاس نداشت و معلم خرد ستیزی و داعش پروری شد!
🔶 امیدوارم داستان ابراهیم، اسطوره و سمبلیک باشد؛ چون بعنوان مصداقى از فرد ايمانى، دافعه دارد و وحشتناک است و به زعم من بهتر است که انسان بميرد؛ ولى مثل ابراهيم نشود يا مثل خَلَف صالح اش، داعش که برای توهمِ حقیقت؛ می کشد و می میرد!
هرچند در وجه سمبلیک اش نیز نماد و منبع تشویق به ذبحِ اخلاق و عقلانیت در مقابل تعبد و اطاعت و توهم است.
#علیرضاموثق
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
Fek
آری نیچه/در ستایش نیچه محسن سلگی 🔥اخلاق زندگی در برابر خزندگی آری گویی نیچه در خود یه نه دارد، اما این نه هم کنشی و مثبت است.انسان تراژیک انسانی است که بر لبه ی هستی با غرور و اضطراب راه می رود؛ مانند بندبازی که نیچه از آن سخن می گوید . این همان مینی مال…
✍ نظر جناب دکتر #سیدمحمد_دیباجی در خصوص یادداشت:
🔷 آری نیچه/درستایش نیچه
🔰 نوشته ی #محسن_سلگی
✅ در بیان اخلاق #اربابی در مقابل اخلاق #بردگی که نیچه #دین را ساخته #ضعفا می دانست یک نکته ظریف وجود دارد و آن تاثیری است که این کشیش کوچک از اخلاق رهبانیت مسیحیت و کلیسای کاتولیک گرفته و به قول #هانری_کربن این تفکرات همان #تفریط در الهیات کلیسای تجسد گرای #پسر_خداست که نغمه #خدا_مرده است نیچه تا مرد برتر که از کتابهایی بود که سربازان در جنگ جهانی همراه خود داشتند و کسانی که در جواب سیلی ان طرف صورت خویش را جلو می آوردند به کشتار و تجاوز بی رحمانه انسانهای دیگر پرداختند.
✅ اگر #هیوم نیز در نسبیت دین اشاره به همین ضعف و اخلاق بردگی و ستایش فقر و محبت به کودکان مسیحیت اشاره می کند و نوید #گلادیاتورهای جنگجو و شجاع یونان را در آینده می دهد،آیاد دچار #استیلای تفکر افراطی دیگری در غرب به سمت #استعمار و چپاول ملتهای ضعیف نمی رود
این نقطه ضعفهای اعتقادی و اجتماعی در مسیحیت،آیا در #پارادوکس دین اسلام و در سیمای امامت #حضرت_علی تکامل نیافته است که ایشان والاتر از مسیح در زمانی که حاکم حکومت بر نیمی از دنیا و جهان اسلام بود در دشنام و فحاشی خوارج با متانت آنها را به دعای خیر سلام می گفت و چهار دست و پا کودکان یتیم را بر دوش خود سوار می نمود ولی در عدالت و نه هوا و هوس قدرت دلیرانه تر از گلادیاتورها شمشیر می زد و قلعه های خیبر را فتح می نمود و آیا در #خود_شناسی تا #خداشناسی با دلایل و استدلالهای عقلی با نهج البلاغه سمبل تجلی اسمای الهی و استاد زبان و کلام و منطق و فلسفه نیست و در عرفان با کشف حقیقت و واسطه فیض برای کمیل و سبب کشف و شهود میثم خرما فروش نمی گردد؟
✅ پس با وجود امامت که هانری کربن دنیای مسیحیت و فلسفه غرب را بدان متمایل می سازد و اعتقاد به امتداد نبوت در سایه ولایت و نقش هدایتی که در این مرحله جهان بشریت بدان محتاج است،برداشت هر چند اندک ومختصر از تفکر نیچه و فیلسوفان غرب در #تناقضات و تفکرات #ناقص انها توسط استاد #مطهری و دکتر #شریعتی و... بسیار رهگشا و قابل اعتماد است زیرا انها شاگرد همین مکتب هستند و کربن ریزه خوار این سفره که #مستشرقین را در این که تصور نموده اند اسلام نیز چون ادیان دیگر مدت زمانش به #پایان رسیده است بسیار #مذمت نموده و دعوت به شناخت عمیق تر و موثر امامت،پس از نبوت می نماید تا حتی بهتر مذهب و مکتب فکری خود را بشناسند.
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکرد انتقادی
@Tafakor_e_Enteghadi
🔷 آری نیچه/درستایش نیچه
🔰 نوشته ی #محسن_سلگی
✅ در بیان اخلاق #اربابی در مقابل اخلاق #بردگی که نیچه #دین را ساخته #ضعفا می دانست یک نکته ظریف وجود دارد و آن تاثیری است که این کشیش کوچک از اخلاق رهبانیت مسیحیت و کلیسای کاتولیک گرفته و به قول #هانری_کربن این تفکرات همان #تفریط در الهیات کلیسای تجسد گرای #پسر_خداست که نغمه #خدا_مرده است نیچه تا مرد برتر که از کتابهایی بود که سربازان در جنگ جهانی همراه خود داشتند و کسانی که در جواب سیلی ان طرف صورت خویش را جلو می آوردند به کشتار و تجاوز بی رحمانه انسانهای دیگر پرداختند.
✅ اگر #هیوم نیز در نسبیت دین اشاره به همین ضعف و اخلاق بردگی و ستایش فقر و محبت به کودکان مسیحیت اشاره می کند و نوید #گلادیاتورهای جنگجو و شجاع یونان را در آینده می دهد،آیاد دچار #استیلای تفکر افراطی دیگری در غرب به سمت #استعمار و چپاول ملتهای ضعیف نمی رود
این نقطه ضعفهای اعتقادی و اجتماعی در مسیحیت،آیا در #پارادوکس دین اسلام و در سیمای امامت #حضرت_علی تکامل نیافته است که ایشان والاتر از مسیح در زمانی که حاکم حکومت بر نیمی از دنیا و جهان اسلام بود در دشنام و فحاشی خوارج با متانت آنها را به دعای خیر سلام می گفت و چهار دست و پا کودکان یتیم را بر دوش خود سوار می نمود ولی در عدالت و نه هوا و هوس قدرت دلیرانه تر از گلادیاتورها شمشیر می زد و قلعه های خیبر را فتح می نمود و آیا در #خود_شناسی تا #خداشناسی با دلایل و استدلالهای عقلی با نهج البلاغه سمبل تجلی اسمای الهی و استاد زبان و کلام و منطق و فلسفه نیست و در عرفان با کشف حقیقت و واسطه فیض برای کمیل و سبب کشف و شهود میثم خرما فروش نمی گردد؟
✅ پس با وجود امامت که هانری کربن دنیای مسیحیت و فلسفه غرب را بدان متمایل می سازد و اعتقاد به امتداد نبوت در سایه ولایت و نقش هدایتی که در این مرحله جهان بشریت بدان محتاج است،برداشت هر چند اندک ومختصر از تفکر نیچه و فیلسوفان غرب در #تناقضات و تفکرات #ناقص انها توسط استاد #مطهری و دکتر #شریعتی و... بسیار رهگشا و قابل اعتماد است زیرا انها شاگرد همین مکتب هستند و کربن ریزه خوار این سفره که #مستشرقین را در این که تصور نموده اند اسلام نیز چون ادیان دیگر مدت زمانش به #پایان رسیده است بسیار #مذمت نموده و دعوت به شناخت عمیق تر و موثر امامت،پس از نبوت می نماید تا حتی بهتر مذهب و مکتب فکری خود را بشناسند.
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکرد انتقادی
@Tafakor_e_Enteghadi
✍ #ابراهیم_نبوی
✅ اصلاح طلب ایرانی: اصلاح طلبهای ایرانی موجوداتی هستند که همیشه برای اینکه اصلاح کنند، #کوتاه میکند، هیچ وقت #دراز نمیکند.
✅ اصولگراهای ایرانی: اصولگراهای ایرانی تنها اصولگراهای دنیا هستند که #هیچ اصولی برای رسیدن به قدرت ندارند و وقتی قرار باشد به قدرت فکر کنند برای رضای #خدا با #شیطان هم همکاری میکنند. و برای حفظ ارزشهای دینی از هر #کلاهبردار، #فاسد و #منحرفی استفاده میکنند.
✅ فمینیستهای ایرانی: فقط پنج دقیقه وقت لازم است که متوجه شویم ۸۰درصد فمینیستهای ایرانی زبان انگلیسیشان ضعیف است در حدی که فرق «لزبین» و « فمینیست» را نمیدانند. حتما باید مثال بزنم؟ و همین فمینیستهای ایرانی تنها فمینیستهایی هستند که موقع طلاق گرفتن از مهریه، شیربها، اجرتالمثل و جهیزیهشان نمیگذرند. همان مثال قبلی.
✅ ناسیونالیست ایرانی: فقط چهار دقیقه وقت لازم است که متوجه شویم حداقل ۷۰ درصد ناسیونالیستهای ایرانی همان #فاشیستهایی هستند که معتقدند خاک و خونشان مقدس است و #نژادشان بهترین و خالصترین نژاد جهان است.
✅ سلطنت طلبان ایرانی: سلطنت طلبان ایرانی تنها سلطنت طلبانی هستند که #میخواهند حکومت جمهوری تشکیل بدهند.
✅ کمونیست های ایرانی: کمونیست های ایرانی غالبا آدمهایی هستند که دوست دارند به فقرا، یتیمان، روستائیان، بیوه زنان، درماندگان کمک کنند، جلوی فساد و فحشا را میگیرند، دوست دارند همه برابر و برادر باشند، بشدت آدمهای اخلاقی هستند، حتی در خانه های تیمیشان هم با زنانی که رفیق بودند، مطلقا با چشم هوس آلود نگاه نمیکردند، در واقع تنها آدمهای واقعا مذهبی ایران کمونیستهایی هستند که #هیچ اعتقادی به خدا ندارند.
✅ اپوزیسیون ایرانی: اپوزیسیون ایرانی تنها اپوزیسیونی است در جهان که به جای اینکه با #حکومت بجنگد با #بقیه نیروهای اپوزیسیون میجنگد و6 حتی دیده شده که حاضر است برای از بین بردن بقیه اپوزیسیون با حکومت هم همکاری بکند.
✅ اپوزیسیون خارج از کشور: اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور، فقط یک مشکل دارد، آنها میخواهند حکومت را #اداره کنند، ولی حاضر نیستند از #اقامت در فرنگ دست بردارند، چون زندگی شان به هم میخورد، به همین دلیل اگر پیروز بشوند، تازه اول #بدبختیشان است.
✅ حکومت ایرانی: حکومت ایران تنها حکومت جهان است که یه #هیچ_دوستی نیاز ندارد، ولی همیشه به تعدادی #دشمن نیاز دارد، به همین دلیل است که #دائما دوستان و اعضای حکومت را بیرون میکند و از طریق تبدیل آنها به #دشمن خودش را زنده نگه میدارد.
✅ مذهبیهای ایران: آنها میدانند #قدرت انسان را #فاسد میکند، به همین دلیل حاضر نیستند #هیچ بخشی از قدرت را به مردم بدهند، آنها دوست دارند مردم به بهشت بروند، ولی کارهایی میکنند که به نظر می رسد که بطور جدی میخواهند به جهنم بروند، آنها دوست دارند همه #میلیاردرها را نابود کنند و #خودشان میلیارد شوند، آنها دوست دارند همه #ساکت بمانند، اما خودشان هر چه #دلشان خواست بگویند، آنها دوست دارند بنزسواران اشرافی از بین ببرند، ولی خودشان پورشه و مازراتی سوار شوند، آنها دوست دارند جلوی رفتن مردم به #ترکیه را بگیرند، ولی خودشان به #لاس_وگاس بروند.
✅ طنزنویسان ایرانی: تنها طنزنویسانی در دنیا هستند که وقتی #مردم نوشتههایشان را میخوانند به جای اینکه #بخندند، #زار_زار گریه میکنند.
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکرد انتقادی
@Tafakor_e_Enteghadi
✅ اصلاح طلب ایرانی: اصلاح طلبهای ایرانی موجوداتی هستند که همیشه برای اینکه اصلاح کنند، #کوتاه میکند، هیچ وقت #دراز نمیکند.
✅ اصولگراهای ایرانی: اصولگراهای ایرانی تنها اصولگراهای دنیا هستند که #هیچ اصولی برای رسیدن به قدرت ندارند و وقتی قرار باشد به قدرت فکر کنند برای رضای #خدا با #شیطان هم همکاری میکنند. و برای حفظ ارزشهای دینی از هر #کلاهبردار، #فاسد و #منحرفی استفاده میکنند.
✅ فمینیستهای ایرانی: فقط پنج دقیقه وقت لازم است که متوجه شویم ۸۰درصد فمینیستهای ایرانی زبان انگلیسیشان ضعیف است در حدی که فرق «لزبین» و « فمینیست» را نمیدانند. حتما باید مثال بزنم؟ و همین فمینیستهای ایرانی تنها فمینیستهایی هستند که موقع طلاق گرفتن از مهریه، شیربها، اجرتالمثل و جهیزیهشان نمیگذرند. همان مثال قبلی.
✅ ناسیونالیست ایرانی: فقط چهار دقیقه وقت لازم است که متوجه شویم حداقل ۷۰ درصد ناسیونالیستهای ایرانی همان #فاشیستهایی هستند که معتقدند خاک و خونشان مقدس است و #نژادشان بهترین و خالصترین نژاد جهان است.
✅ سلطنت طلبان ایرانی: سلطنت طلبان ایرانی تنها سلطنت طلبانی هستند که #میخواهند حکومت جمهوری تشکیل بدهند.
✅ کمونیست های ایرانی: کمونیست های ایرانی غالبا آدمهایی هستند که دوست دارند به فقرا، یتیمان، روستائیان، بیوه زنان، درماندگان کمک کنند، جلوی فساد و فحشا را میگیرند، دوست دارند همه برابر و برادر باشند، بشدت آدمهای اخلاقی هستند، حتی در خانه های تیمیشان هم با زنانی که رفیق بودند، مطلقا با چشم هوس آلود نگاه نمیکردند، در واقع تنها آدمهای واقعا مذهبی ایران کمونیستهایی هستند که #هیچ اعتقادی به خدا ندارند.
✅ اپوزیسیون ایرانی: اپوزیسیون ایرانی تنها اپوزیسیونی است در جهان که به جای اینکه با #حکومت بجنگد با #بقیه نیروهای اپوزیسیون میجنگد و6 حتی دیده شده که حاضر است برای از بین بردن بقیه اپوزیسیون با حکومت هم همکاری بکند.
✅ اپوزیسیون خارج از کشور: اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور، فقط یک مشکل دارد، آنها میخواهند حکومت را #اداره کنند، ولی حاضر نیستند از #اقامت در فرنگ دست بردارند، چون زندگی شان به هم میخورد، به همین دلیل اگر پیروز بشوند، تازه اول #بدبختیشان است.
✅ حکومت ایرانی: حکومت ایران تنها حکومت جهان است که یه #هیچ_دوستی نیاز ندارد، ولی همیشه به تعدادی #دشمن نیاز دارد، به همین دلیل است که #دائما دوستان و اعضای حکومت را بیرون میکند و از طریق تبدیل آنها به #دشمن خودش را زنده نگه میدارد.
✅ مذهبیهای ایران: آنها میدانند #قدرت انسان را #فاسد میکند، به همین دلیل حاضر نیستند #هیچ بخشی از قدرت را به مردم بدهند، آنها دوست دارند مردم به بهشت بروند، ولی کارهایی میکنند که به نظر می رسد که بطور جدی میخواهند به جهنم بروند، آنها دوست دارند همه #میلیاردرها را نابود کنند و #خودشان میلیارد شوند، آنها دوست دارند همه #ساکت بمانند، اما خودشان هر چه #دلشان خواست بگویند، آنها دوست دارند بنزسواران اشرافی از بین ببرند، ولی خودشان پورشه و مازراتی سوار شوند، آنها دوست دارند جلوی رفتن مردم به #ترکیه را بگیرند، ولی خودشان به #لاس_وگاس بروند.
✅ طنزنویسان ایرانی: تنها طنزنویسانی در دنیا هستند که وقتی #مردم نوشتههایشان را میخوانند به جای اینکه #بخندند، #زار_زار گریه میکنند.
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکرد انتقادی
@Tafakor_e_Enteghadi
#خاطره_ی_شخصی:
✅خاطرم است روزی در همین فضای مجازی، اشکالاتی را که بر فقهِ سنتی وارد می باشد را بیان کرده و عرض می کردم که؛ من بعنوان یک تحصیل کرده ی حوزه و آشنا با اصول و فروع فقهی، منتقد این فقهِ ارتجاعی می باشم که حق فحش دادن به مخالف و آبرویش را بردن و پاپوش دوختن به او را می دهد و کاملا شرعی و حکم الهی اش اعلام می کند! مخالف این رویکرد فقهی هستم که انسان ها را به درجه ی یک و دو نجس و پلید و ... تقسیم می کند و زنان را در کنار حیواناتی چون شتر قرار می دهد!
❌❌❌طبق معمول یک عزیز مذهبی سنتی با عصبانیت گوش زد کردن که؛ شما که روحانی هستی! شما که نان حوزه خورده ای! چرا فقه را نقد می کنی، فقه ناموس ِ طلبه است!
✅به او گفتم: ناموس طلبه "مردم" هستند و نه فقه، تمامی انبیاء برای خاطر مردم آمدند، پیامبران برای مردم پیام آورده اند و تنها وسیله ای هستند و بقول قرآن "مذکر" هستند، «انما انت مذکر» حتی کتب آسمانی هم وسیله ای می باشند در اختیار مردم و برای مردم، و حتی همین فقهی که امروز مثل شخصی چاق و تنبل و بی کفایت تنها مکانی را اشغال کرده و خوراک را حرام و ادعای سلطنت می کند و شعار «الفقیه سلطان» سر می دهد نیز در ابتدا، تنها برای سعادت مردم و آسایش آنان و طبق مقتضای جامعه تنظیم شده بود، چنان که قرآن می گوید "یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر" خداوند اراده کرده است که بر شما آسان گیرد نه اینکه سخت بگیرد. (اما فقه میگوید «الفقیه سلطان» فقیه سلطان است، سخت بگیر و گرنه عمل نمی کنند! اگی سخت گرفتی باز هم عمل نکردند فی المثل ظلم حجاب اجباری را تحمل نکردند و معقولانه معترض شدند، سرکوبشان کن! گویی چک و سفته است که می خواهند به زور وصول کنند!)
✅و همین مردم در قرآن، جانشین الله شده است، بطوری که هر کجا که «انفاق» و «قرض» آمده، همانند "ان تقرض الله قرضا حسنا" اگر در راه الله انفاق کنید، الله که نیازی به انفاق ندارد، حال بجای واژه ی الله، الناس، بگذارید می شود؛ اگر در راه مردم انفاق کنید، یعنی برای آنان انفاق کنید و یا آیاتی مثل "والذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقون فی سبیل الله" و...
✅و در سنت نبوی می بینیم که خداوند مردم را خویش خود می خواند "الخلق عیال الله"
✅بنابراین، این مردم هستند و سعادت و خوشبختی آنان است که هدف و غایت است و نه اجرا کردن چند حکم ارتجاعی من در آوردیِ فقهی!
✅فقه، تنها «وسیله» ای بود که حال تبدیل به افیونی خطرناک و سفّاکی سراسر خطر و اژدهایی هفت سر، گشته و اسلام را در جا بلعیده است، مردم نه تنها ناموس طلبه بلکه ناموس هر انسانی هستند که ذره ای "وجدان" دارد و "احساسِ مسئولیت"(اگر انسان باشد و نه دگم) ، و گرنه با ضَرَبَ ضَرَبَا و احکام نجاست و برده داری و ناقص العقل بودن زنان و فحش و ناسزا به دگر اندیشان و پاپوش دوختن برای این و آن (باب مباهته) و تخلّی و دبر و قبل و مقدمه ی واجب واجب است! راه بجایی نمی بریم چنان چه نبرده ایم!
#ابوذرشریعتی
#خاطره_ی_شخصی
👇👇👇
تفکر انتقادی🍀
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکرد انتقادی
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
✅خاطرم است روزی در همین فضای مجازی، اشکالاتی را که بر فقهِ سنتی وارد می باشد را بیان کرده و عرض می کردم که؛ من بعنوان یک تحصیل کرده ی حوزه و آشنا با اصول و فروع فقهی، منتقد این فقهِ ارتجاعی می باشم که حق فحش دادن به مخالف و آبرویش را بردن و پاپوش دوختن به او را می دهد و کاملا شرعی و حکم الهی اش اعلام می کند! مخالف این رویکرد فقهی هستم که انسان ها را به درجه ی یک و دو نجس و پلید و ... تقسیم می کند و زنان را در کنار حیواناتی چون شتر قرار می دهد!
❌❌❌طبق معمول یک عزیز مذهبی سنتی با عصبانیت گوش زد کردن که؛ شما که روحانی هستی! شما که نان حوزه خورده ای! چرا فقه را نقد می کنی، فقه ناموس ِ طلبه است!
✅به او گفتم: ناموس طلبه "مردم" هستند و نه فقه، تمامی انبیاء برای خاطر مردم آمدند، پیامبران برای مردم پیام آورده اند و تنها وسیله ای هستند و بقول قرآن "مذکر" هستند، «انما انت مذکر» حتی کتب آسمانی هم وسیله ای می باشند در اختیار مردم و برای مردم، و حتی همین فقهی که امروز مثل شخصی چاق و تنبل و بی کفایت تنها مکانی را اشغال کرده و خوراک را حرام و ادعای سلطنت می کند و شعار «الفقیه سلطان» سر می دهد نیز در ابتدا، تنها برای سعادت مردم و آسایش آنان و طبق مقتضای جامعه تنظیم شده بود، چنان که قرآن می گوید "یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر" خداوند اراده کرده است که بر شما آسان گیرد نه اینکه سخت بگیرد. (اما فقه میگوید «الفقیه سلطان» فقیه سلطان است، سخت بگیر و گرنه عمل نمی کنند! اگی سخت گرفتی باز هم عمل نکردند فی المثل ظلم حجاب اجباری را تحمل نکردند و معقولانه معترض شدند، سرکوبشان کن! گویی چک و سفته است که می خواهند به زور وصول کنند!)
✅و همین مردم در قرآن، جانشین الله شده است، بطوری که هر کجا که «انفاق» و «قرض» آمده، همانند "ان تقرض الله قرضا حسنا" اگر در راه الله انفاق کنید، الله که نیازی به انفاق ندارد، حال بجای واژه ی الله، الناس، بگذارید می شود؛ اگر در راه مردم انفاق کنید، یعنی برای آنان انفاق کنید و یا آیاتی مثل "والذین یکنزون الذهب و الفضه و لا ینفقون فی سبیل الله" و...
✅و در سنت نبوی می بینیم که خداوند مردم را خویش خود می خواند "الخلق عیال الله"
✅بنابراین، این مردم هستند و سعادت و خوشبختی آنان است که هدف و غایت است و نه اجرا کردن چند حکم ارتجاعی من در آوردیِ فقهی!
✅فقه، تنها «وسیله» ای بود که حال تبدیل به افیونی خطرناک و سفّاکی سراسر خطر و اژدهایی هفت سر، گشته و اسلام را در جا بلعیده است، مردم نه تنها ناموس طلبه بلکه ناموس هر انسانی هستند که ذره ای "وجدان" دارد و "احساسِ مسئولیت"(اگر انسان باشد و نه دگم) ، و گرنه با ضَرَبَ ضَرَبَا و احکام نجاست و برده داری و ناقص العقل بودن زنان و فحش و ناسزا به دگر اندیشان و پاپوش دوختن برای این و آن (باب مباهته) و تخلّی و دبر و قبل و مقدمه ی واجب واجب است! راه بجایی نمی بریم چنان چه نبرده ایم!
#ابوذرشریعتی
#خاطره_ی_شخصی
👇👇👇
تفکر انتقادی🍀
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکرد انتقادی
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
#ماسمالیزاسیون_چیست
❌❌❌چگونه روحانيت صفوی توانست چنين تشيعی درست کند که همه چيزش درست به شيعه می ماند، اما هيچ شباهتی به شيعه ندارد؟
با يك حقه هوشيارانه بزرگ !
بطوری که تشيع از اصلش هم بالاتر و مهم تر جلوه کند و هم يك جو برای زندگی مردم اثری و برای دشمنان مردم ضرری نداشته باشد؟!
چطور؟ مگر مي شود؟
"کلاه شرعي = فريب دادن خدا"
بله می شود! خيلی هم ساده و سريع، بطوری که آب هم از آب تکان نخورد و کسی هم نفهمد! روحانی صفوی حلال مشکلات است، چنان حلال را حرام و حرام را حلال
می کند که شاخ در می آوری، آن هم چنان شرعی و قانونی و قرآنی که حظ کنی.
#تشیع_علوی_و_تشیع_صفوی
#دکتر_علی_شریعتی
پ ن:
✅شریعتی راست می گفت اما ما فکر می کردیم او کافر است، و به دنبال آخوند او را فحش می دادیم، غافل از این که اصلا در فقه حیله هایی است بنام "حیله های شرعی" که حرام را طوری برایت حلال می کند که در عین حال که حرام است حلال هم باشد! به حرمت خود باقی بماند اما برای تو حلال بشود، نمونه اش هم، حلال کردن ربا، توسط فقها!
✅می خواهی یک میلیون ربا دهی و دو برابرش را بگیری، مشکلی ندارد یک شکلات بگذار وسط معامله و بگو این شکلات را به تو فروختم به قیمت دو میلیون، سپس وقتی موعد قرض فرا رسید از او دو میلیون بگیر، تو اینجا پول شکلاتِ فروخته شده را گرفته ای و نه پول ربا را!
دیدی می شود؟ به همین سادگی!!!
به این می گویند" ماسمالیزاسیونِ فقهی"
#ابوذرشریعتی
#ماسمالیزاسیون
@philosophic_books
👇👇👇
تفکر انتقادی🍀
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکرد انتقادی
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
❌❌❌چگونه روحانيت صفوی توانست چنين تشيعی درست کند که همه چيزش درست به شيعه می ماند، اما هيچ شباهتی به شيعه ندارد؟
با يك حقه هوشيارانه بزرگ !
بطوری که تشيع از اصلش هم بالاتر و مهم تر جلوه کند و هم يك جو برای زندگی مردم اثری و برای دشمنان مردم ضرری نداشته باشد؟!
چطور؟ مگر مي شود؟
"کلاه شرعي = فريب دادن خدا"
بله می شود! خيلی هم ساده و سريع، بطوری که آب هم از آب تکان نخورد و کسی هم نفهمد! روحانی صفوی حلال مشکلات است، چنان حلال را حرام و حرام را حلال
می کند که شاخ در می آوری، آن هم چنان شرعی و قانونی و قرآنی که حظ کنی.
#تشیع_علوی_و_تشیع_صفوی
#دکتر_علی_شریعتی
پ ن:
✅شریعتی راست می گفت اما ما فکر می کردیم او کافر است، و به دنبال آخوند او را فحش می دادیم، غافل از این که اصلا در فقه حیله هایی است بنام "حیله های شرعی" که حرام را طوری برایت حلال می کند که در عین حال که حرام است حلال هم باشد! به حرمت خود باقی بماند اما برای تو حلال بشود، نمونه اش هم، حلال کردن ربا، توسط فقها!
✅می خواهی یک میلیون ربا دهی و دو برابرش را بگیری، مشکلی ندارد یک شکلات بگذار وسط معامله و بگو این شکلات را به تو فروختم به قیمت دو میلیون، سپس وقتی موعد قرض فرا رسید از او دو میلیون بگیر، تو اینجا پول شکلاتِ فروخته شده را گرفته ای و نه پول ربا را!
دیدی می شود؟ به همین سادگی!!!
به این می گویند" ماسمالیزاسیونِ فقهی"
#ابوذرشریعتی
#ماسمالیزاسیون
@philosophic_books
👇👇👇
تفکر انتقادی🍀
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکرد انتقادی
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
🔷"لج بازیِ شرعی ِ فقهی "
✅یکی از اعمالِ غیر اخلاقیِ فقها این است که هر چه می کنند یا دلشان می خواهد بکنند را ابتدا شرعی اعلام می کنند سپس دست به اقدام می زنند که دیگر جای هیچ اعتراضی نباشد، همان طور که اگر خواستند آبروی کسی را ببرند و برایش پاپوش بدوزند ابتدا اتهامِ" بدعت گذار" بودن را بر وی می زنند، سپس با استناد به قاعده ی خود ساخته ی "مباهته" جواز هر گونه تهمت و پاپوش را پیدا می کنند و آبروی مخالف را هر طور شده لکه دار کرده و لجن مالش می کنند، در اینجا هم همینطور است!
✅فقهای سنتی، یک قاعده ای در استنباط احکام دارند تحت عنوان "خذ ما خالف العامه" که طبق آن به استنباط احکام شرعی می پردازند!
✅اما این قاعده چیست؟ قاعده از این قرار است که اگر فقیهی برای مساله ای از مسائل جامعه، هیچ روایت و حکمی پیدا نکرد، با اینکه باید اصل برائت جاری کند یعنی چون حکمی نسبت به آن مساله نیامده، پس اصل این است که آن مساله مباح هست، برعکس، فقها این اصل را زیر پا گذاشته و به قاعده ی "خذ ما خالف العامه" روی می آورند، یعنی نگاه می کنند به فتوای علمای اهلسنت و سپس هر فتوایی که اهلسنت در این زمینه داده اند را برعکس می کنند و خلاف آن فتوا می دهند! (این هم دانشمند ما و آن هم کشفِ ایده آلش)
❌❌❌یکی از موارد قابل توجه در این باب ، حد نصاب قطع ید در مجازات سارق است بنا بر نقل آیه الله مقتدایی در درس خارج ، مشهور رای فقهای عامه علی رغم اختلافاتی که در منابع روایی آنها وجود دارد ربع دینار است یعنی اگر سارقی مالی را به ارزش ربع دینار بدزد با رعایت سایر شرایط دستش قطع میگردد، در منابع شیعی هم روایات متعارض و متفاوتی در مورد حد نصاب مال سرقتی وجود دارد، اما نهایتا فقهای شیعی بنا بر قاعده "خذ بما خالف العامه" روایت خمس دینار را که مخالف با ربع دینار اهل سنت است ، به عنوان نصاب حد سرقت در نظر میگیرند و به مفاد آن فتوی میدهد!
✅خیلی ساده لج بازی می کنند و نام این لج بازی را حکم خدا و خود این لج بازی را شرعی کرده و یک باب فقهی هم برایش تنظیم می کنند! (و به همین سادگی ما حصل دشمنی و لج بازی و اختلاف بین دو مذهب می شود حکم الهی !!!)
✅از فقهای اهلسنت نیز بودند کسانی که چنین می کردند فی المثل ابن تیمیه که فتوا داده بود : هرچند انگشتر در دست راست کردن سنت پیامبر است، اما چون شیعه، امروز انگشتر در دست راست می کند ما انگشتر را در دست چپ می اندازیم!
👈👈👈از اینجا می توان به اختلافاتِ اساسیِ پوچ و بچگانه ی این دو مذهب پی برد، فراموش نکنیم که اختلاف و لج بازی های شرعی آقایان چقدر برای توده ی نا آگاه که بر اساس این اختلافات تاریخی و لج بازی های شرعی وارد جنگ و دعوا شده اند، برایمان هزینه داشته است!
#ابوذرشریعتی
#لجبازی_شرعی_فقهی
👇👇👇
تفکر انتقادی🍀
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکرد انتقادی
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
✅یکی از اعمالِ غیر اخلاقیِ فقها این است که هر چه می کنند یا دلشان می خواهد بکنند را ابتدا شرعی اعلام می کنند سپس دست به اقدام می زنند که دیگر جای هیچ اعتراضی نباشد، همان طور که اگر خواستند آبروی کسی را ببرند و برایش پاپوش بدوزند ابتدا اتهامِ" بدعت گذار" بودن را بر وی می زنند، سپس با استناد به قاعده ی خود ساخته ی "مباهته" جواز هر گونه تهمت و پاپوش را پیدا می کنند و آبروی مخالف را هر طور شده لکه دار کرده و لجن مالش می کنند، در اینجا هم همینطور است!
✅فقهای سنتی، یک قاعده ای در استنباط احکام دارند تحت عنوان "خذ ما خالف العامه" که طبق آن به استنباط احکام شرعی می پردازند!
✅اما این قاعده چیست؟ قاعده از این قرار است که اگر فقیهی برای مساله ای از مسائل جامعه، هیچ روایت و حکمی پیدا نکرد، با اینکه باید اصل برائت جاری کند یعنی چون حکمی نسبت به آن مساله نیامده، پس اصل این است که آن مساله مباح هست، برعکس، فقها این اصل را زیر پا گذاشته و به قاعده ی "خذ ما خالف العامه" روی می آورند، یعنی نگاه می کنند به فتوای علمای اهلسنت و سپس هر فتوایی که اهلسنت در این زمینه داده اند را برعکس می کنند و خلاف آن فتوا می دهند! (این هم دانشمند ما و آن هم کشفِ ایده آلش)
❌❌❌یکی از موارد قابل توجه در این باب ، حد نصاب قطع ید در مجازات سارق است بنا بر نقل آیه الله مقتدایی در درس خارج ، مشهور رای فقهای عامه علی رغم اختلافاتی که در منابع روایی آنها وجود دارد ربع دینار است یعنی اگر سارقی مالی را به ارزش ربع دینار بدزد با رعایت سایر شرایط دستش قطع میگردد، در منابع شیعی هم روایات متعارض و متفاوتی در مورد حد نصاب مال سرقتی وجود دارد، اما نهایتا فقهای شیعی بنا بر قاعده "خذ بما خالف العامه" روایت خمس دینار را که مخالف با ربع دینار اهل سنت است ، به عنوان نصاب حد سرقت در نظر میگیرند و به مفاد آن فتوی میدهد!
✅خیلی ساده لج بازی می کنند و نام این لج بازی را حکم خدا و خود این لج بازی را شرعی کرده و یک باب فقهی هم برایش تنظیم می کنند! (و به همین سادگی ما حصل دشمنی و لج بازی و اختلاف بین دو مذهب می شود حکم الهی !!!)
✅از فقهای اهلسنت نیز بودند کسانی که چنین می کردند فی المثل ابن تیمیه که فتوا داده بود : هرچند انگشتر در دست راست کردن سنت پیامبر است، اما چون شیعه، امروز انگشتر در دست راست می کند ما انگشتر را در دست چپ می اندازیم!
👈👈👈از اینجا می توان به اختلافاتِ اساسیِ پوچ و بچگانه ی این دو مذهب پی برد، فراموش نکنیم که اختلاف و لج بازی های شرعی آقایان چقدر برای توده ی نا آگاه که بر اساس این اختلافات تاریخی و لج بازی های شرعی وارد جنگ و دعوا شده اند، برایمان هزینه داشته است!
#ابوذرشریعتی
#لجبازی_شرعی_فقهی
👇👇👇
تفکر انتقادی🍀
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکرد انتقادی
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
#دورباطل!
#عقلانیت_محدود_ومقید
☝️وقتی به رساله ی مراجع دین نگاه می کنیم، می بینم آورده اند که؛ تقلید در اصول دین جایز نمی باشد و هر فردی باید با تحقیق و دلیل، به یک امر اعتقادی که جزوِ اصولِ دین است، ایمان بیاورد، «توضیح المسایل مراجع ، ص 13.نشر انتشارات اسلامی ،قم 1386»
🔴این سخن بدین معنا است که، عقیده ی کورکورانه و مقلدانه و ارثی هیچ ارزشی ندارد و ای بسا که باعث گمراهی هم می شود، چنانچه خودِ همین مراجعِ تقلید با استنادِ به آیاتی چون :
و اذا قیل لهم اتّبعوا ما انزل اللّه قالوا بل نتّبع ما الفیناعلیه آباءنا او لو کان اباؤهم لا یعقلون شیئاً و لا یهتدون؛
"هنگامی که به آن ها گفته شود از آنچه خدا نازل کرده ، پیروی کنید، میگوید: بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروی می نماییم . آیا نه این است که پدران آن ها چیزی نمی فهمند و هدایت نیافت"بقره 170
به هیچ وجه تقلید در عقاید را جایز ندانسته اند، اما روی سخنِ من با آن بخش از صحبت های مراجعِ رسمی دین است که فردی که با تحقیق و تتبع دست از اسلام می کشد، را مرتد می خوانند و نجس!
🔴از طرفی به انسان می گویند تو قبل از ایمان آوردن باید تحقیق کنی و در این امر تقلید جایز نمی باشد، و از طرف دیگر می گویند وقتی تحقیق کردی باید به همان نتیجه ای که ما می گوییم برسی! و اگر در تحقیقت، به نتیجه ای غیر از آنچه که ما گفتیم رسیدی، خونت را می ریزیم، جان و مال و ناموست را بی ارزش اعلام می کنیم، مرتد می شوی و مرتد هم حکمش اعدام است!
🔴این دیگر چه بازیی است که مراجع سر انسانِ این عصر و این نسل در آورده اند، این دقیقاً همان دگماتیستی ِ محض و مطلق اندیشیِ دگمانه می باشد که از ویژگی جزامیان تفکر است!
✅از طرفی به تو می گوید تحقیق کن و از طرفی دیگر تهدید ات می کند که باید به نتیجه ای که قبل از تحقیق، من تعیین کرده ام یعنی ايمان ِ به اسلام و قرآن و محمد برسی و اگر نتیجه ی تحقیقَت، چیزی غیر از این باشد، مرتد هستی و نجس!
✅خب این دیگر چه صیغه ایست، از همان ابتدا بگویید به چیزی که من می گویم ایمان بیاور وگرنه فتوا میدهم که مرتد هستی و عوام الناس را به جانت می اندازم و خونت را حلال می کنم، شما که نتیجه ی تحقیق را قبل از شروعِ تحقیق مشخص کرده ای، دیگر چه نیازی به تحقیق کردن است، اصلا در این حالت تحقیق کردن و نکردن مساوی است، چرا که از قبل نتیجه تعیین شده!
✅مثل آن می ماند که شما به یک دانش آموزی بگویید که فردا امتحان است حتما بخوان، ولی یادت باشد که نمره ات صفر است، خب وقتی نمره تعیین شده، دانش آموزِ بدبخت، چه بخواند چه نخواند هیچ فرقی به حالِ او ندارد!! اتفاقا اگر بخواند ضرر هم کرده، چرا که وقت و زمان اش را به اتلاف گذارنده و صرف کاری بیهوده کرده است!!!!
#دورباطل
#ابوذرشریعتی
👇👇👇
تفکر انتقادی🍀
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکرد انتقادی
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
#عقلانیت_محدود_ومقید
☝️وقتی به رساله ی مراجع دین نگاه می کنیم، می بینم آورده اند که؛ تقلید در اصول دین جایز نمی باشد و هر فردی باید با تحقیق و دلیل، به یک امر اعتقادی که جزوِ اصولِ دین است، ایمان بیاورد، «توضیح المسایل مراجع ، ص 13.نشر انتشارات اسلامی ،قم 1386»
🔴این سخن بدین معنا است که، عقیده ی کورکورانه و مقلدانه و ارثی هیچ ارزشی ندارد و ای بسا که باعث گمراهی هم می شود، چنانچه خودِ همین مراجعِ تقلید با استنادِ به آیاتی چون :
و اذا قیل لهم اتّبعوا ما انزل اللّه قالوا بل نتّبع ما الفیناعلیه آباءنا او لو کان اباؤهم لا یعقلون شیئاً و لا یهتدون؛
"هنگامی که به آن ها گفته شود از آنچه خدا نازل کرده ، پیروی کنید، میگوید: بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروی می نماییم . آیا نه این است که پدران آن ها چیزی نمی فهمند و هدایت نیافت"بقره 170
به هیچ وجه تقلید در عقاید را جایز ندانسته اند، اما روی سخنِ من با آن بخش از صحبت های مراجعِ رسمی دین است که فردی که با تحقیق و تتبع دست از اسلام می کشد، را مرتد می خوانند و نجس!
🔴از طرفی به انسان می گویند تو قبل از ایمان آوردن باید تحقیق کنی و در این امر تقلید جایز نمی باشد، و از طرف دیگر می گویند وقتی تحقیق کردی باید به همان نتیجه ای که ما می گوییم برسی! و اگر در تحقیقت، به نتیجه ای غیر از آنچه که ما گفتیم رسیدی، خونت را می ریزیم، جان و مال و ناموست را بی ارزش اعلام می کنیم، مرتد می شوی و مرتد هم حکمش اعدام است!
🔴این دیگر چه بازیی است که مراجع سر انسانِ این عصر و این نسل در آورده اند، این دقیقاً همان دگماتیستی ِ محض و مطلق اندیشیِ دگمانه می باشد که از ویژگی جزامیان تفکر است!
✅از طرفی به تو می گوید تحقیق کن و از طرفی دیگر تهدید ات می کند که باید به نتیجه ای که قبل از تحقیق، من تعیین کرده ام یعنی ايمان ِ به اسلام و قرآن و محمد برسی و اگر نتیجه ی تحقیقَت، چیزی غیر از این باشد، مرتد هستی و نجس!
✅خب این دیگر چه صیغه ایست، از همان ابتدا بگویید به چیزی که من می گویم ایمان بیاور وگرنه فتوا میدهم که مرتد هستی و عوام الناس را به جانت می اندازم و خونت را حلال می کنم، شما که نتیجه ی تحقیق را قبل از شروعِ تحقیق مشخص کرده ای، دیگر چه نیازی به تحقیق کردن است، اصلا در این حالت تحقیق کردن و نکردن مساوی است، چرا که از قبل نتیجه تعیین شده!
✅مثل آن می ماند که شما به یک دانش آموزی بگویید که فردا امتحان است حتما بخوان، ولی یادت باشد که نمره ات صفر است، خب وقتی نمره تعیین شده، دانش آموزِ بدبخت، چه بخواند چه نخواند هیچ فرقی به حالِ او ندارد!! اتفاقا اگر بخواند ضرر هم کرده، چرا که وقت و زمان اش را به اتلاف گذارنده و صرف کاری بیهوده کرده است!!!!
#دورباطل
#ابوذرشریعتی
👇👇👇
تفکر انتقادی🍀
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکرد انتقادی
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
.
✅مذهبی که برای من و تو ساخته اند چگونه مذهبی است ؟
❌مذهبی ست که در آن؛
1⃣قرآن کتاب استخاره و جادو و درمان زانو درد و دندان درد و شیر یا خط بوسیله ی تسبیح و بستن آن بر قنداق بچه و وقف قبرستان و تنها به کار گور و مرده آمدن شده !
2⃣امامش کسی است که شده است تنها وسیله ای برای حاجت خواستن و ناله و زاری به درگاش بردن و جای خداوند نشاندن و روزی و رزق خواستن !
3⃣حج اش شده است وسیله ای برای جبران کثافات آن هم در آخر عمر تا تمام پلیدی ها را یک جا بشوید و ببرد !
4⃣کربلایش هم یعنی گریه و زاری و مصیبت و عزا و بوسیله ی الکی گریه کردن (تباکی) از مسئولیت فرار کردن و بهشتی شدن و همنشین حور و غلمان گشتن!
5⃣امام حسین اش هم همان مسیح عیسی (مسیحیان معتقدند که عیسی کشته شد تا امت را شفاعت کند اینها هم حسین را به همین شکل در آورده اند)
6⃣امام حسن را هم نماد ضد زن و سمبل سگ وفا دارد، ندارد زن وفا(میگویند زن امام حسن به او سم خوراند پس زن جماعت چیزی بنام وفا ندارد)
7⃣علی بزرگ هم در مذهبی که اینها ساخته انده عبارت است از یک عدد هرکول و بت ملی منتهی از جنس مذهبی اش!
8⃣زن هم یک ناقص العقل دست و پا شکسته که در فقه و لمعه ی او در کنار شتر قرار داده شده است!
9⃣نمازش هم یک عادت روزانه ی اجباری که بعد از تمام شدنش یک آخیش راحت شدم را به دنبال دارد ( نماز گزاران بی نماز!)
🔟خدایش هم یک یهوه ی خشن و متصعب که تحمل هیچ عصیان و نظر مخالفی را ندارد و تنها با یک تار مو و یک برداشت نوین از متن دین، انسان را محکوم به نجاست و اسارت در درک اسفل و عذاب ابدی و خلود میکند !
👈با این خدا و این مذهب و این کتاب شیر یا خطی، می خواهند تمدن هم بسازند، علوم را اسلامی هم بکنند ! طرح کلی زندگی این جهانی و سعادت آن جهانی برای سوئیس و آلمان و آمریکا و کل جهان هم بدهند و جوانان را جذب مذهب نموده از دام نهیلیسم هم نجات دهند!!!
#ابوذرشریعتی
#مذهب_ارتجاع
👇👇👇
تفکر انتقادی🍀
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکرد انتقادی
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
✅مذهبی که برای من و تو ساخته اند چگونه مذهبی است ؟
❌مذهبی ست که در آن؛
1⃣قرآن کتاب استخاره و جادو و درمان زانو درد و دندان درد و شیر یا خط بوسیله ی تسبیح و بستن آن بر قنداق بچه و وقف قبرستان و تنها به کار گور و مرده آمدن شده !
2⃣امامش کسی است که شده است تنها وسیله ای برای حاجت خواستن و ناله و زاری به درگاش بردن و جای خداوند نشاندن و روزی و رزق خواستن !
3⃣حج اش شده است وسیله ای برای جبران کثافات آن هم در آخر عمر تا تمام پلیدی ها را یک جا بشوید و ببرد !
4⃣کربلایش هم یعنی گریه و زاری و مصیبت و عزا و بوسیله ی الکی گریه کردن (تباکی) از مسئولیت فرار کردن و بهشتی شدن و همنشین حور و غلمان گشتن!
5⃣امام حسین اش هم همان مسیح عیسی (مسیحیان معتقدند که عیسی کشته شد تا امت را شفاعت کند اینها هم حسین را به همین شکل در آورده اند)
6⃣امام حسن را هم نماد ضد زن و سمبل سگ وفا دارد، ندارد زن وفا(میگویند زن امام حسن به او سم خوراند پس زن جماعت چیزی بنام وفا ندارد)
7⃣علی بزرگ هم در مذهبی که اینها ساخته انده عبارت است از یک عدد هرکول و بت ملی منتهی از جنس مذهبی اش!
8⃣زن هم یک ناقص العقل دست و پا شکسته که در فقه و لمعه ی او در کنار شتر قرار داده شده است!
9⃣نمازش هم یک عادت روزانه ی اجباری که بعد از تمام شدنش یک آخیش راحت شدم را به دنبال دارد ( نماز گزاران بی نماز!)
🔟خدایش هم یک یهوه ی خشن و متصعب که تحمل هیچ عصیان و نظر مخالفی را ندارد و تنها با یک تار مو و یک برداشت نوین از متن دین، انسان را محکوم به نجاست و اسارت در درک اسفل و عذاب ابدی و خلود میکند !
👈با این خدا و این مذهب و این کتاب شیر یا خطی، می خواهند تمدن هم بسازند، علوم را اسلامی هم بکنند ! طرح کلی زندگی این جهانی و سعادت آن جهانی برای سوئیس و آلمان و آمریکا و کل جهان هم بدهند و جوانان را جذب مذهب نموده از دام نهیلیسم هم نجات دهند!!!
#ابوذرشریعتی
#مذهب_ارتجاع
👇👇👇
تفکر انتقادی🍀
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکرد انتقادی
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
زنده باد آزادی/تقدیم به محسن رنانی
محسن سلگی
✅آرمان "کرامت" و اینکه انسان ها برابر هستند، در برابر اشرافیت یا "شرافت" و در برابر فئودالیسم مطرح شد. حال از آرمان "اصالت" باید سخن به میان آورد که این آرمان، فراسوی کرامت و درست در برابر اشرافیت است. آرمان اصالت یعنی توانایی متفاوت بودن و توانایی ابراز صادقانه ی این متفاوت بودن بدون ترس از محروم شدن.
✅در ایران دشوار است کسی صادقانه لیبرال بودن اش را ابراز کند، چون با تحقیر، تحدید و محرومیت مواجه خواهد شد. وقتی محسن رنانی بر مسلم بودن اش تاکید می کند و می گوید "من مسلمان لیبرال هستم" شاید برای نگرانی از اتهاماتی هم بوده که متوجه ی او می شود. رنانی می داند که برخی افراد، مسلمان بودن را با لیبرال بودن قابل جمع نمی دانند و به او تهمت نامسلمانی خواهند زد.
☄وقتی کسی چون حسن عباسی، لیبرال ها را نجس(!) می خواند، شهامت ابراز لیبرال بودن، شهامتی ستودنی است.
🌕آن زمان شاهد احساس عمومی اصالت و تحقق آرمان اصالت در کشورمان خواهیم بود که یک ایرانی براحتی بتواند بگوید لیبرال است، فمنیست یا نظایر این هاست و علاوه بر اینکه از حقوق اجتماعی محروم نشود، مورد تهمت و ناسزا قرار نگیرد.
🥀جامعه ی غیردمکراتیک و استبدادی، جامعه ای است که افراد منتقد چندان نمی توانند با نظام سیاسی و حاکمیت صادق باشند. این جامعه، ریاپرور و متملق ساز است و با صداقت و صراحت که لازمه ی اصالت است، سازگار نیست.
امیدوارم هرگز چنین جامعه ای نباشیم و دیگران نیز چون رنانی بتوانند با صراحت لیبرال بودن خود را اعلام کنند.
⚠️سال ۱۳۵۶ امام خمینی در پاسخ به خبرنگار لوموند که می پرسد: اگر شما در ایران پیروز شوید، با حزب توده و کمونیست ها چه کار خواهید کرد، پاسخ می دهند: " آنها در اظهار عقیده آزادند، اما برای توطئه آزاد نیستند..."
🔰امیدوارم دست کم برای دفاع از آزادی اظهار عقیده ی لیبرال ها، همواره آزاد و صادق باشیم.
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکردخ انتقادی
@Tafakor_e_Enteghadi
محسن سلگی
✅آرمان "کرامت" و اینکه انسان ها برابر هستند، در برابر اشرافیت یا "شرافت" و در برابر فئودالیسم مطرح شد. حال از آرمان "اصالت" باید سخن به میان آورد که این آرمان، فراسوی کرامت و درست در برابر اشرافیت است. آرمان اصالت یعنی توانایی متفاوت بودن و توانایی ابراز صادقانه ی این متفاوت بودن بدون ترس از محروم شدن.
✅در ایران دشوار است کسی صادقانه لیبرال بودن اش را ابراز کند، چون با تحقیر، تحدید و محرومیت مواجه خواهد شد. وقتی محسن رنانی بر مسلم بودن اش تاکید می کند و می گوید "من مسلمان لیبرال هستم" شاید برای نگرانی از اتهاماتی هم بوده که متوجه ی او می شود. رنانی می داند که برخی افراد، مسلمان بودن را با لیبرال بودن قابل جمع نمی دانند و به او تهمت نامسلمانی خواهند زد.
☄وقتی کسی چون حسن عباسی، لیبرال ها را نجس(!) می خواند، شهامت ابراز لیبرال بودن، شهامتی ستودنی است.
🌕آن زمان شاهد احساس عمومی اصالت و تحقق آرمان اصالت در کشورمان خواهیم بود که یک ایرانی براحتی بتواند بگوید لیبرال است، فمنیست یا نظایر این هاست و علاوه بر اینکه از حقوق اجتماعی محروم نشود، مورد تهمت و ناسزا قرار نگیرد.
🥀جامعه ی غیردمکراتیک و استبدادی، جامعه ای است که افراد منتقد چندان نمی توانند با نظام سیاسی و حاکمیت صادق باشند. این جامعه، ریاپرور و متملق ساز است و با صداقت و صراحت که لازمه ی اصالت است، سازگار نیست.
امیدوارم هرگز چنین جامعه ای نباشیم و دیگران نیز چون رنانی بتوانند با صراحت لیبرال بودن خود را اعلام کنند.
⚠️سال ۱۳۵۶ امام خمینی در پاسخ به خبرنگار لوموند که می پرسد: اگر شما در ایران پیروز شوید، با حزب توده و کمونیست ها چه کار خواهید کرد، پاسخ می دهند: " آنها در اظهار عقیده آزادند، اما برای توطئه آزاد نیستند..."
🔰امیدوارم دست کم برای دفاع از آزادی اظهار عقیده ی لیبرال ها، همواره آزاد و صادق باشیم.
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکردخ انتقادی
@Tafakor_e_Enteghadi
🔴آموزش و پرورش در ایران
✔️آموزش و پرورش در ایران تنها یک هدف دارد
✔️لیبرالیسم آموزشی در آموزش و پرورش ایران وجود ندارد
🔹آموزش و پرورش در کشور ایران، گویی یک هدف را در نظر دارد و بنا بر این، وقتی کودکان و نوباوگان را در مهد کودک یا کودکستان تحویل می گیرد، هدفش این است که آنان را به گونه ای تعلیم دهد تا در آینده دارای شغل و حرفه ای باشند. گویی که کسب درآمد مهمترین چیز در زندگی است و کسب درآمد بدون شغل و حرفه امکان پذیر نیست. گویی نظرشان بر این است که انسان ناگزیر است که حرفه ای را در یکی از مقولات علم، فن و یا هنر داشته باشد و چون حرفه ی بدون تخصص امکان پذیر نیست، هر یک از این نوباوگان باید برای تخصصی تعلیم داده شوند. با تاملی در آموزش و پرورش ایران، آنچه حاصل می آید پیش فرض هایی است که بیان شد.
اینکه لفظ "گویی" استفاده می شود بدین خاطر است که آموزش و پرورش هنوز به گونه ای سامان نیافته است که حتی این غرض خود را هم به خوبی اظهار کند.
🔹در اینجا دو نکته وجود دارد:
اول اینکه در طول تاریخ فرهنگ بشری، متفکرینی که در زمینه آموزش و پرورش فعالیت کرده اند، همگی بر این عقیده نیستند که هدف آموزش و پرورش، ارائه ی تخصص به کودکان و آماده سازی آنها برای ورود به بازار کار است. کنفسیوس چین باستان، و افلاطون و ارسطو یونان باستان، و کانت و جان و دیوئی، و متفکرین معاصری چون پائولو فِرِره (Paulo Freire) و ایوان ایلیچ از اندیشمندان بزرگ تعلیم و تربیت در طول تاریخ هستند و همگی اجماع ندارند که هدف تعلیم و تربیت، آماده سازی افراد برای تصدی مشاغل است.
پنج هدف بزرگ برای آموزش و پرورش توسط پنج مکتب ارائه شده است و تنها یکی از آنها، این است که آموزش و پرورش، وظیفه اش این است که نوباوگان را متخصص بار بیاورد. اما چهار دیدگاه رقیب نیز که بسیار جدی هستند، وجود دارند.
🔹در کشورهای غربی امروز، یک نوع لیبرالیسم آموزشی وجود دارد و هر مدرسه، دیدگاه خود را دارد و والدین نیز، هر کدام از این دیدگاه ها را که صحیح بدانند فرزند خود را برای تعلیم و تربیت به دست آنان می سپارند. در کشورهای پیشرفته مدارسی وجود دارند که با روش های مختلف رودولف اشتاینر، پائولو فرره و ایوان ایلیچ کار می کنند که به این مدارس، مدارس مدرسه زدایی هم گفته می شود. مدارسی وجود دارند که به روش رابیندرانات تاگور-اواخر قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم- عمل می کنند.
🔹سوالی که وجود دارد این است که چرا آموزش و پرورش در ایران، این هدف را انتخاب کرده است؟
همچنین لیبرالیسم آموزشی در ایران وجود ندارد و تمامی مدارس موجود، با همان سیستمی کار می کنند که از مرکز به آن ها دیکته می شود و اگر والدینی نخواهند که فرزندشان با این سیستم آموزشی، پرورش پیدا کند، مدرسه ای دیگر با سیستم آموزشی متفاوتی وجود ندارد که مطابق خواسته ی آنها باشد.
نکته ی دوم این است که فارغ التحصیلان دانشگاه ها ی ایران، نیازمند مشاور خانواده و روانشناس و روان کاو و مشاور روابط اجتماعی هستند.
در ایران، وقتی شخصی در اوایل دهه ی سوم زندگی خود مدرک دکتری خود را می گیرد، منصفانه که به خود می نگرد متوجه می شود که زندگی کردن بلد نیست! در حالت آرمانی، این فرد مثلا در آزمایشگاه فیزیک همه کاری از دستش بر می آید، اما وقتی پا را از آن آزمایشگاه بیرون می گذارد، گویی که هیچ چیز نمی داند! زندگی کردن را نمی داند.
🖌مصطفی ملکیان؛ سخنرانی آموزش هنر زندگی به کودکان ، نشر آسمان خیال
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
✔️آموزش و پرورش در ایران تنها یک هدف دارد
✔️لیبرالیسم آموزشی در آموزش و پرورش ایران وجود ندارد
🔹آموزش و پرورش در کشور ایران، گویی یک هدف را در نظر دارد و بنا بر این، وقتی کودکان و نوباوگان را در مهد کودک یا کودکستان تحویل می گیرد، هدفش این است که آنان را به گونه ای تعلیم دهد تا در آینده دارای شغل و حرفه ای باشند. گویی که کسب درآمد مهمترین چیز در زندگی است و کسب درآمد بدون شغل و حرفه امکان پذیر نیست. گویی نظرشان بر این است که انسان ناگزیر است که حرفه ای را در یکی از مقولات علم، فن و یا هنر داشته باشد و چون حرفه ی بدون تخصص امکان پذیر نیست، هر یک از این نوباوگان باید برای تخصصی تعلیم داده شوند. با تاملی در آموزش و پرورش ایران، آنچه حاصل می آید پیش فرض هایی است که بیان شد.
اینکه لفظ "گویی" استفاده می شود بدین خاطر است که آموزش و پرورش هنوز به گونه ای سامان نیافته است که حتی این غرض خود را هم به خوبی اظهار کند.
🔹در اینجا دو نکته وجود دارد:
اول اینکه در طول تاریخ فرهنگ بشری، متفکرینی که در زمینه آموزش و پرورش فعالیت کرده اند، همگی بر این عقیده نیستند که هدف آموزش و پرورش، ارائه ی تخصص به کودکان و آماده سازی آنها برای ورود به بازار کار است. کنفسیوس چین باستان، و افلاطون و ارسطو یونان باستان، و کانت و جان و دیوئی، و متفکرین معاصری چون پائولو فِرِره (Paulo Freire) و ایوان ایلیچ از اندیشمندان بزرگ تعلیم و تربیت در طول تاریخ هستند و همگی اجماع ندارند که هدف تعلیم و تربیت، آماده سازی افراد برای تصدی مشاغل است.
پنج هدف بزرگ برای آموزش و پرورش توسط پنج مکتب ارائه شده است و تنها یکی از آنها، این است که آموزش و پرورش، وظیفه اش این است که نوباوگان را متخصص بار بیاورد. اما چهار دیدگاه رقیب نیز که بسیار جدی هستند، وجود دارند.
🔹در کشورهای غربی امروز، یک نوع لیبرالیسم آموزشی وجود دارد و هر مدرسه، دیدگاه خود را دارد و والدین نیز، هر کدام از این دیدگاه ها را که صحیح بدانند فرزند خود را برای تعلیم و تربیت به دست آنان می سپارند. در کشورهای پیشرفته مدارسی وجود دارند که با روش های مختلف رودولف اشتاینر، پائولو فرره و ایوان ایلیچ کار می کنند که به این مدارس، مدارس مدرسه زدایی هم گفته می شود. مدارسی وجود دارند که به روش رابیندرانات تاگور-اواخر قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم- عمل می کنند.
🔹سوالی که وجود دارد این است که چرا آموزش و پرورش در ایران، این هدف را انتخاب کرده است؟
همچنین لیبرالیسم آموزشی در ایران وجود ندارد و تمامی مدارس موجود، با همان سیستمی کار می کنند که از مرکز به آن ها دیکته می شود و اگر والدینی نخواهند که فرزندشان با این سیستم آموزشی، پرورش پیدا کند، مدرسه ای دیگر با سیستم آموزشی متفاوتی وجود ندارد که مطابق خواسته ی آنها باشد.
نکته ی دوم این است که فارغ التحصیلان دانشگاه ها ی ایران، نیازمند مشاور خانواده و روانشناس و روان کاو و مشاور روابط اجتماعی هستند.
در ایران، وقتی شخصی در اوایل دهه ی سوم زندگی خود مدرک دکتری خود را می گیرد، منصفانه که به خود می نگرد متوجه می شود که زندگی کردن بلد نیست! در حالت آرمانی، این فرد مثلا در آزمایشگاه فیزیک همه کاری از دستش بر می آید، اما وقتی پا را از آن آزمایشگاه بیرون می گذارد، گویی که هیچ چیز نمی داند! زندگی کردن را نمی داند.
🖌مصطفی ملکیان؛ سخنرانی آموزش هنر زندگی به کودکان ، نشر آسمان خیال
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به میمون سمت راستی انگور داده میشه، به میمون سمت چپی خیار.
یه آزمایش ساده در خصوص تاثیر تبعیض بر رفتار و سلامت روان
🔹🔹
@tafakorenteghadi
یه آزمایش ساده در خصوص تاثیر تبعیض بر رفتار و سلامت روان
🔹🔹
@tafakorenteghadi
امرمحتوم به مثابه ی بنیادین ترین موضع انسانی .
امر محتوم ( حتمی و یا محتوم الحدوث ) وضعی است که هر انسان برخوردار از عقل رزین و رای متینی , به وجودش گواهی داده و بر کمتر عاقلی این نکته پوشیده است که او و دیگر ادمیان در یک موقعیت وجودی مستقرند که اراده ای در انتخاب ان نداشته اند.. اری , ما انسانها در وضعی مستقر هستیم که عادت کردن به ان , غرابتش را بر ما پوشانیده و ان ظهوری نیست الا ' زندگی ', , زندگی ' حداقل برای من وضعیتی کاملا عجیب است ,, حال باید پرسید عجیب بودن , خود چیست ؟ .. اینطور فرض کنید که در یک صبح زیبای بهاری عجیب ! با معشوقه ی عجیب خود !! به پارک می روید و در خلال گپ زدن های کوتاه , دفعتا باران نرمی می بارد و شما هم در همین حین به نقطه ای در دور دستها خیره شده و فکری بر شما مستولی می شود که چقدر باران عجیب است !! .. و بعد از خود می پرسید که چرا باید باران عجیب باشد ؟ و پاسخ این خواهد بود که " چون زندگی عجیب است " !! .. سپس به خود نهیب بر می زنید که ای نادان انچیزهایی عجیبند که معمولی نباشند و عجیب بودن وصفی است که در قیاس با وصف معمولی بودن متبادر می شود !! و لیکن چون بیشتر می اندیشید این پاسخ از راه می رسد که پس زندگی با چه چیز معمولی مقایسه شده که در مقابل ان عجیب است ؟ و پاسخ اینست که با هیچ چیز !! .. و این خودش عجیبترین مساله است ! که چیزی عجیب باشد ولی نه در قیاس با چیز غیر عجیب دیگری !! و در عین حال , در گمان ما بنحوی خودسامان و مستقل اعجاب اور بنماید !!! حال با در اپوخه قرار دادن انچه گفته امد , بنده در راستای انچه که در اغاز پست امد , می گویم : " امر محتوم ' سریان دائمی ما بر روی یک خط ناپیدا است که مبداء ان حال بد ما و منتهایش حال خوب ما است . یعنی تمامی هدف و انگیزه و تمامی مجاهدت های دشوار ما در زندگی , فقط و فقط برای تحصیل همان وضع بنیادینی است که عرض شد . یعنی تلاش برای ارتقاء خود از حال بد به حال خوب , , یعنی از موضع غم به ساحت شادمانی و لاغیر ..
شاید قدری عجیب باشد ! ولی این یک واقعیت ملموس است که ما غمگین می شویم چون دلایل شاد بودن خود را از دست می دهیم . یعنی اندوه ما ناشی از فقد دلیل مکفی برای شاد بودنمان است . ما همیشه در یک طرف و غم و شادی نیز , در سوی مقابل ما هستند . نقطه ی اتصال ما با هر یک از ایندو حال درونی , دلبستگی های ما هستند . بدین معنا که هر انچه که ما خود را دلبسته ی به ان می دانیم تنها فقط واسطه ای است برای اتصال ما به ' غم ' و یا ' شادمانی ' .. ما کودک خود را بسیار دوست می داریم و لیکن از این نکته یکسر غافلیم که او چون واسطه ای میان ما با شادمانی و یا اندوه قرار گرفته و خودش اهمیتی را برایمان ندارد . او چو رنجور باشد , ما را به غم متصل و چون شادمان باشد ما را به سویه ی شادمانی متصل می کند .. ما خانه ی خود را دوست می داریم به این دلیل که واسطه ای است میان ما با احساسی بنام شادمانی , ما ماشین خود را و سلامتی خود را دوست میداریم , چون انها وسیله ای هستند که امکان اتصال ما را به شادمانی بیشتر فراهم می کنند !! دوستانمان را دوست میداریم چون فقط نقاط اتصال ما هستند به شادمانی ,, درد جسمی ما را خوش نمی اید , چه , مانعی است در اتصال ما به شادمانی بیشتر .. ما کمال را دوست می داریم چون احساس خودمان و دیگری را , نسبت بما و در راستای تحصیل شادمانی بیشتر عوض میکند .. مخلص کلام اینکه همه ی راهها به ' رم ' ( بخوانید شادمانی ) ختم می شود و برای احراز این امر ضرورتی به ان نیست که به مغز خود فشار زیادی بیاوریم , بل , کافی است فقط کمی به احوال و تمایلات درونی خود بیندیشیم و جهت انرا دریابیم . بر این نمط , وابستگی و دلبستگی های ما به اشیاء و موجودات , چیزی جز تمایل ما به امور مع الواسطه ی میان ما و دو موضع بنیادین که ذکرشان برفت نیست و تمامی علائق عینی و ذهنی ما چیزی نیستند جز واسطه ای میان ما با شادمانی و اندوه . اینک لازم است تا برای درک واضحتر انچه امد کمی اشنا زدایی شود و دلیل این اشنایی زدایی اینست که بلاشک سامانه ی معرفت شناسی ما انچنان تعبیه شده که ادراک کاملتر امری که انرا اشنا می انگاریم ( شادمانی مثلا ) از مسیر باز نگری در ان بواسطه ی اشنایی زدایی محقق می شود . یعنی برای تکمیل مبحث لازم است تا بجای شادمانی از حرف w !! استفاده و بجای غم از حرف d استفاده کنیم . در اینصورت انسان موجودی است مستقر در میان دو حد , که از d تا w در سریان است .. ما انسانها ممکن است با پرت کردن خود از یک بلندی به زندگی خود خاتمه دهیم !! و لیکن امکان ندارد که پس از انتخاب زندگی بجای مرگ ( مقصود خودکشی است ) , بتوانیم خود را از گردونه ی متکرر فرار از سویه ی d به سویه ی w برهانیم !! چرا که چنین وضعی به وجهی سرگیجه اور و تصور ناپذیر, نقطه ی پرگار وجودی ماست و تمام
امر محتوم ( حتمی و یا محتوم الحدوث ) وضعی است که هر انسان برخوردار از عقل رزین و رای متینی , به وجودش گواهی داده و بر کمتر عاقلی این نکته پوشیده است که او و دیگر ادمیان در یک موقعیت وجودی مستقرند که اراده ای در انتخاب ان نداشته اند.. اری , ما انسانها در وضعی مستقر هستیم که عادت کردن به ان , غرابتش را بر ما پوشانیده و ان ظهوری نیست الا ' زندگی ', , زندگی ' حداقل برای من وضعیتی کاملا عجیب است ,, حال باید پرسید عجیب بودن , خود چیست ؟ .. اینطور فرض کنید که در یک صبح زیبای بهاری عجیب ! با معشوقه ی عجیب خود !! به پارک می روید و در خلال گپ زدن های کوتاه , دفعتا باران نرمی می بارد و شما هم در همین حین به نقطه ای در دور دستها خیره شده و فکری بر شما مستولی می شود که چقدر باران عجیب است !! .. و بعد از خود می پرسید که چرا باید باران عجیب باشد ؟ و پاسخ این خواهد بود که " چون زندگی عجیب است " !! .. سپس به خود نهیب بر می زنید که ای نادان انچیزهایی عجیبند که معمولی نباشند و عجیب بودن وصفی است که در قیاس با وصف معمولی بودن متبادر می شود !! و لیکن چون بیشتر می اندیشید این پاسخ از راه می رسد که پس زندگی با چه چیز معمولی مقایسه شده که در مقابل ان عجیب است ؟ و پاسخ اینست که با هیچ چیز !! .. و این خودش عجیبترین مساله است ! که چیزی عجیب باشد ولی نه در قیاس با چیز غیر عجیب دیگری !! و در عین حال , در گمان ما بنحوی خودسامان و مستقل اعجاب اور بنماید !!! حال با در اپوخه قرار دادن انچه گفته امد , بنده در راستای انچه که در اغاز پست امد , می گویم : " امر محتوم ' سریان دائمی ما بر روی یک خط ناپیدا است که مبداء ان حال بد ما و منتهایش حال خوب ما است . یعنی تمامی هدف و انگیزه و تمامی مجاهدت های دشوار ما در زندگی , فقط و فقط برای تحصیل همان وضع بنیادینی است که عرض شد . یعنی تلاش برای ارتقاء خود از حال بد به حال خوب , , یعنی از موضع غم به ساحت شادمانی و لاغیر ..
شاید قدری عجیب باشد ! ولی این یک واقعیت ملموس است که ما غمگین می شویم چون دلایل شاد بودن خود را از دست می دهیم . یعنی اندوه ما ناشی از فقد دلیل مکفی برای شاد بودنمان است . ما همیشه در یک طرف و غم و شادی نیز , در سوی مقابل ما هستند . نقطه ی اتصال ما با هر یک از ایندو حال درونی , دلبستگی های ما هستند . بدین معنا که هر انچه که ما خود را دلبسته ی به ان می دانیم تنها فقط واسطه ای است برای اتصال ما به ' غم ' و یا ' شادمانی ' .. ما کودک خود را بسیار دوست می داریم و لیکن از این نکته یکسر غافلیم که او چون واسطه ای میان ما با شادمانی و یا اندوه قرار گرفته و خودش اهمیتی را برایمان ندارد . او چو رنجور باشد , ما را به غم متصل و چون شادمان باشد ما را به سویه ی شادمانی متصل می کند .. ما خانه ی خود را دوست می داریم به این دلیل که واسطه ای است میان ما با احساسی بنام شادمانی , ما ماشین خود را و سلامتی خود را دوست میداریم , چون انها وسیله ای هستند که امکان اتصال ما را به شادمانی بیشتر فراهم می کنند !! دوستانمان را دوست میداریم چون فقط نقاط اتصال ما هستند به شادمانی ,, درد جسمی ما را خوش نمی اید , چه , مانعی است در اتصال ما به شادمانی بیشتر .. ما کمال را دوست می داریم چون احساس خودمان و دیگری را , نسبت بما و در راستای تحصیل شادمانی بیشتر عوض میکند .. مخلص کلام اینکه همه ی راهها به ' رم ' ( بخوانید شادمانی ) ختم می شود و برای احراز این امر ضرورتی به ان نیست که به مغز خود فشار زیادی بیاوریم , بل , کافی است فقط کمی به احوال و تمایلات درونی خود بیندیشیم و جهت انرا دریابیم . بر این نمط , وابستگی و دلبستگی های ما به اشیاء و موجودات , چیزی جز تمایل ما به امور مع الواسطه ی میان ما و دو موضع بنیادین که ذکرشان برفت نیست و تمامی علائق عینی و ذهنی ما چیزی نیستند جز واسطه ای میان ما با شادمانی و اندوه . اینک لازم است تا برای درک واضحتر انچه امد کمی اشنا زدایی شود و دلیل این اشنایی زدایی اینست که بلاشک سامانه ی معرفت شناسی ما انچنان تعبیه شده که ادراک کاملتر امری که انرا اشنا می انگاریم ( شادمانی مثلا ) از مسیر باز نگری در ان بواسطه ی اشنایی زدایی محقق می شود . یعنی برای تکمیل مبحث لازم است تا بجای شادمانی از حرف w !! استفاده و بجای غم از حرف d استفاده کنیم . در اینصورت انسان موجودی است مستقر در میان دو حد , که از d تا w در سریان است .. ما انسانها ممکن است با پرت کردن خود از یک بلندی به زندگی خود خاتمه دهیم !! و لیکن امکان ندارد که پس از انتخاب زندگی بجای مرگ ( مقصود خودکشی است ) , بتوانیم خود را از گردونه ی متکرر فرار از سویه ی d به سویه ی w برهانیم !! چرا که چنین وضعی به وجهی سرگیجه اور و تصور ناپذیر, نقطه ی پرگار وجودی ماست و تمام
ی حس حضورمان بر روی خطی سپری می شود متشکل از کمیت هایی راز گون که در میان این دو مولفه در سریان هستند . و عمیقترین تاملات فلسفی موید اینست که تمامی جلوه های دلخواه ما در طی مسیری بنام زندگی فقط بهانه ایست برای این تغییر فاز درونی که از سویی به دیگر سوی در سریان است . باری , برای تشریح این یگانه وضع بنیادین لازم است تا غم و شادمانی را نه به مثابه ی احوالی اشنا , بل به منزله ی اموری عجیب در خاطر نقش زنیم و بعد به تحلیل ایندو وضع , همچون یک پدیدار فیزیکال بپردازیم .
#behzadbabayee
@philosophic_books
🍀🍀🍀 https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
#behzadbabayee
@philosophic_books
🍀🍀🍀 https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
Fek
ادامه👆👆👆 ✅پس به همین دلیل هیچ تفسیر و تحلیل و توصیفی از جهان یا هستی ندارند و چون هیچ تحلیل و تفسیر و توصیفی از هستی ندارند پس به مانند دیگر موجودات حضوری هم در هستی ندارند اما دازاین ویژگی و ساختار وجودی اش توام با "برون ایستایی" است و به همین دلیل از هستی…
.
#هایدگرشناسی
📝پست چهارم
در پست های پیشین به اینجا رسیدیم که چرا هستی خود را از ما پنهان کرده است؟ هایدگر به ما میگوید که هستی خود را از ما پنهان کرده است چرا که ما پرسش را درست مطرح نکرده ایم یا این که اساسا به این پرسش بها نداده ایم و این پرسش را رها کرده ایم، هایدگر معتقد است که "پاسخ صحیح در گرو پرسش صحیح است"
هایدگر به ما می گوید که؛ اولا)؛ ما بر خلاف فهممون یعنی برخلاف چیزی که تا حالا توسط فلاسفه یا دیگران به غلط طرح شده است قابلیت پرسش از هستی را داریم
ثانیا)؛ هستی یک امر بدیهی نیست برخلاف کسانی که گمان می کنند هستی یک امر بدیهی است و لذا هیچ نیازی به شناخت و طرح پرسش ندارد!
ثالثا)؛ما در تاریخ متافیزیک باید دقت داشته باشیم که ما در تاریخ متافیزیک دچار اشتباهاتی شده ایم که الان نباید آن ها را تکرار کنیم و لذا دوباره و صد باره گمان کنیم که هستی یک امر بدیهی یا ناشناختنی می باشد!
هایدگر توضیح می دهد که دازاین یک رابطه با هستی است، که انسان آن را به دست می آورد اما عنایت داشته باشید که هایدگر نمی گوید که دازاین جای انسان را می گیرد یعنی برخلاف تلقی غلطی که از دازاین در فسلفه ی هایگر شده است او اصلن نمی گوید که دازاین مساوی انسان است و انسان مساوی دازاین، بلکه می گوید دازاین یک نوع موقعیت اتولوژِک است که موجب طرح این پرسش برای انسان می شود، پرسش از هستی!
نکته ای بعدی این که هایدگر سعی می کند شعر را هم در قالب زبان مطرح کند که انسان با خواندن شعر می تواند زندگی کند، یعنی با شعر علاوه بر هم کلام شدن هم زبان شدن هم خانه هم بشود احساسات ناب شاعرانه را نیز درک بکند و لذا هایدگر به ما می گوید که برخورد ما با هستی زبانی شهودی است و نه صرفا عقلانی محض(لطفا دقت)
و لذا هایدگر از همه ی فلاسفه ی تاریخ متافیزیک غرب فاصله می گیرد حتی آن اشتراکی که با افلاطون داشت که در پست های گذشته عرض کردیم همان را هم اینجا از بین می برد و فلسفه ی خود را ویژگی خاص و منحصر به فردی می بخشد حتی با ژان پل سارتر و هوسرل هم فاصله اش را حفظ می کند !
حتی از هگل نیز فاصله می گیرد اما او فاصله اش را هگل را چگونه تبیین می کند؟
ادامه دارد...
#ابوذرشریعتی
#هایدگرشناسی
👇👇👇
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
#هایدگرشناسی
📝پست چهارم
در پست های پیشین به اینجا رسیدیم که چرا هستی خود را از ما پنهان کرده است؟ هایدگر به ما میگوید که هستی خود را از ما پنهان کرده است چرا که ما پرسش را درست مطرح نکرده ایم یا این که اساسا به این پرسش بها نداده ایم و این پرسش را رها کرده ایم، هایدگر معتقد است که "پاسخ صحیح در گرو پرسش صحیح است"
هایدگر به ما می گوید که؛ اولا)؛ ما بر خلاف فهممون یعنی برخلاف چیزی که تا حالا توسط فلاسفه یا دیگران به غلط طرح شده است قابلیت پرسش از هستی را داریم
ثانیا)؛ هستی یک امر بدیهی نیست برخلاف کسانی که گمان می کنند هستی یک امر بدیهی است و لذا هیچ نیازی به شناخت و طرح پرسش ندارد!
ثالثا)؛ما در تاریخ متافیزیک باید دقت داشته باشیم که ما در تاریخ متافیزیک دچار اشتباهاتی شده ایم که الان نباید آن ها را تکرار کنیم و لذا دوباره و صد باره گمان کنیم که هستی یک امر بدیهی یا ناشناختنی می باشد!
هایدگر توضیح می دهد که دازاین یک رابطه با هستی است، که انسان آن را به دست می آورد اما عنایت داشته باشید که هایدگر نمی گوید که دازاین جای انسان را می گیرد یعنی برخلاف تلقی غلطی که از دازاین در فسلفه ی هایگر شده است او اصلن نمی گوید که دازاین مساوی انسان است و انسان مساوی دازاین، بلکه می گوید دازاین یک نوع موقعیت اتولوژِک است که موجب طرح این پرسش برای انسان می شود، پرسش از هستی!
نکته ای بعدی این که هایدگر سعی می کند شعر را هم در قالب زبان مطرح کند که انسان با خواندن شعر می تواند زندگی کند، یعنی با شعر علاوه بر هم کلام شدن هم زبان شدن هم خانه هم بشود احساسات ناب شاعرانه را نیز درک بکند و لذا هایدگر به ما می گوید که برخورد ما با هستی زبانی شهودی است و نه صرفا عقلانی محض(لطفا دقت)
و لذا هایدگر از همه ی فلاسفه ی تاریخ متافیزیک غرب فاصله می گیرد حتی آن اشتراکی که با افلاطون داشت که در پست های گذشته عرض کردیم همان را هم اینجا از بین می برد و فلسفه ی خود را ویژگی خاص و منحصر به فردی می بخشد حتی با ژان پل سارتر و هوسرل هم فاصله اش را حفظ می کند !
حتی از هگل نیز فاصله می گیرد اما او فاصله اش را هگل را چگونه تبیین می کند؟
ادامه دارد...
#ابوذرشریعتی
#هایدگرشناسی
👇👇👇
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
Fek
. #هایدگرشناسی 📝پست چهارم در پست های پیشین به اینجا رسیدیم که چرا هستی خود را از ما پنهان کرده است؟ هایدگر به ما میگوید که هستی خود را از ما پنهان کرده است چرا که ما پرسش را درست مطرح نکرده ایم یا این که اساسا به این پرسش بها نداده ایم و این پرسش را رها…
#هایدگرشناسی
📝در ادامه ی پست چهارم
در پست های گذشته گفتیم که هایدگر با تمامی فلاسفه ی تاریخ فاصله می گیرد و یک فلسفه ی منحصر به فرد و ویژه ای را بنیان می نهد و گفتیم که حتی با هگل نیز فاصله می گیرد و این سوال را طرح کردیم که فاصله ی خود با هگل را چگونه تبیین می کند؟
هایدگر معتقد است که هگل چند پیش فرض نادرست دارد و لذا آن پیش فرض ها را توضیح داده و به نقد می کشد، هایدگر به ترتیب پیش فرض های هگل را توضیح میدهد؛
پیش فرض اول)؛ هگل معتقد به جهان شمولیت هتسی است؛ در این رابطه البته گفتنی است که یک اشتراکاتی نیز بین خود و هگل را حفظ می کند و نمی خواهد به تمامه از او فاصله بگیرد وقتی جهان شمولیتی هگل را توضیح میدهد از ارسطو نیز صحبت می کند و می گوید که هگل آمده از جهان شمولیت به صورت بلاواسطه صحبت کرده است و لذا از این جهت است که بین خود و هگل فاصله ای نمی اندازد اما اولین خط فاصله ای که بین خود و هگل می اندازد این است که هایدگر هستی را به عنوان یک پازل مطرح می کند به عنوان یک اپوریا( اپوریاهای افلاطون را به خاطر بیاورید) و نه به صورت یک داده هایدگر معتقد است که ما در برابر اپوریا و پازل وار بودن هستی است که perplex می شویم یعنی بهت زده و دچار سردرگمی می شویم و نه در برابر یک داده ما در برابر این مساله است که دچار پرپکس می شویم و نه در برابر فسلفه ی هگل این مساله است که ما را "مضطرب" می کند و لذا از این جهت است که گفتیم که "فلسفه ی هایدگر دلواپسی می دهد" چون می خواهد که ما متوجه این امر بشویم که اولا)؛ هستی به صورت یک داده ی بسیار ساده نیست ثانیا)؛ هستی خود را از ما پنهان کرده است یا پنهان شده است یا به جهت غلط طی کردن راه توسط تاریخ متافیزیک از چشم ما پنهان شده است و لذا ما در برابر آن دچار بهت زدگی و حیرت و سردرگمی خاصی می شویم ما با یک اپوریای خاصی مواجه می شویم( اپوریا را در پست های قبلی توضیح داده ام منظور از اپوریا حل نشدن مساله یا سخت و پیچیده بودن آن و باز بودن آن و به پاسخ قطعی نرسیدن نیز می باشد)
بنابر این ما نمی توانیم در مورد هستی به صورت خیلی روشن صحبت کنیم و آن را به صورت خیلی ساده درک نماییم و لذا این مساله در فلسفه ی او به عنوان یک پازل مطرح می شود و نه به صورت یک بتن آرمه چنانچه در فلسفه ی هگل طرح و بحث شده است.
منظور از تعبیر بتن آرمه چیست؟ منظور این است که ما در فلسفه ی هگل دچار اضراب و دلواپسی نمی شویم هگل فلسفه اش یک سیستم واضح و روشنی دارد و با اپوریا مواجه نمی شود و ما در برابر فلسفه ی او سردرگم و یا بهت زده و حیرت زده نمی شویم ما در فلسفه ی هگل خیلی راحت به پاسخ می رسیم البته این که به پاسخ می رسیم بدین معنا نیست که به پاسخ صحیح می رسیم و اساسا نقد هایدگر هم به همین مساله است که ما به پاسخ نرسیده ام چرا که پرسش هستی را از اساس غلط طرح کرده ایم بنابراین مراد ما از این که می گوییم فلسفه ی هگل به صورت بتن آرمه است یعنی این که شما در فلسفه ی هگل زیر پایتان خالی نمیشود هرگز نمی لغزید و دچار "اضطراب" و "دلواپسی" نمی شود برخلاف فلسفه ی هایدگر که دقیقا عکس این امر می باشد!
ادامه دارد...🙏🌺
#ابوذرشریعتی
#هایدگرشناسی
👇👇👇
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
📝در ادامه ی پست چهارم
در پست های گذشته گفتیم که هایدگر با تمامی فلاسفه ی تاریخ فاصله می گیرد و یک فلسفه ی منحصر به فرد و ویژه ای را بنیان می نهد و گفتیم که حتی با هگل نیز فاصله می گیرد و این سوال را طرح کردیم که فاصله ی خود با هگل را چگونه تبیین می کند؟
هایدگر معتقد است که هگل چند پیش فرض نادرست دارد و لذا آن پیش فرض ها را توضیح داده و به نقد می کشد، هایدگر به ترتیب پیش فرض های هگل را توضیح میدهد؛
پیش فرض اول)؛ هگل معتقد به جهان شمولیت هتسی است؛ در این رابطه البته گفتنی است که یک اشتراکاتی نیز بین خود و هگل را حفظ می کند و نمی خواهد به تمامه از او فاصله بگیرد وقتی جهان شمولیتی هگل را توضیح میدهد از ارسطو نیز صحبت می کند و می گوید که هگل آمده از جهان شمولیت به صورت بلاواسطه صحبت کرده است و لذا از این جهت است که بین خود و هگل فاصله ای نمی اندازد اما اولین خط فاصله ای که بین خود و هگل می اندازد این است که هایدگر هستی را به عنوان یک پازل مطرح می کند به عنوان یک اپوریا( اپوریاهای افلاطون را به خاطر بیاورید) و نه به صورت یک داده هایدگر معتقد است که ما در برابر اپوریا و پازل وار بودن هستی است که perplex می شویم یعنی بهت زده و دچار سردرگمی می شویم و نه در برابر یک داده ما در برابر این مساله است که دچار پرپکس می شویم و نه در برابر فسلفه ی هگل این مساله است که ما را "مضطرب" می کند و لذا از این جهت است که گفتیم که "فلسفه ی هایدگر دلواپسی می دهد" چون می خواهد که ما متوجه این امر بشویم که اولا)؛ هستی به صورت یک داده ی بسیار ساده نیست ثانیا)؛ هستی خود را از ما پنهان کرده است یا پنهان شده است یا به جهت غلط طی کردن راه توسط تاریخ متافیزیک از چشم ما پنهان شده است و لذا ما در برابر آن دچار بهت زدگی و حیرت و سردرگمی خاصی می شویم ما با یک اپوریای خاصی مواجه می شویم( اپوریا را در پست های قبلی توضیح داده ام منظور از اپوریا حل نشدن مساله یا سخت و پیچیده بودن آن و باز بودن آن و به پاسخ قطعی نرسیدن نیز می باشد)
بنابر این ما نمی توانیم در مورد هستی به صورت خیلی روشن صحبت کنیم و آن را به صورت خیلی ساده درک نماییم و لذا این مساله در فلسفه ی او به عنوان یک پازل مطرح می شود و نه به صورت یک بتن آرمه چنانچه در فلسفه ی هگل طرح و بحث شده است.
منظور از تعبیر بتن آرمه چیست؟ منظور این است که ما در فلسفه ی هگل دچار اضراب و دلواپسی نمی شویم هگل فلسفه اش یک سیستم واضح و روشنی دارد و با اپوریا مواجه نمی شود و ما در برابر فلسفه ی او سردرگم و یا بهت زده و حیرت زده نمی شویم ما در فلسفه ی هگل خیلی راحت به پاسخ می رسیم البته این که به پاسخ می رسیم بدین معنا نیست که به پاسخ صحیح می رسیم و اساسا نقد هایدگر هم به همین مساله است که ما به پاسخ نرسیده ام چرا که پرسش هستی را از اساس غلط طرح کرده ایم بنابراین مراد ما از این که می گوییم فلسفه ی هگل به صورت بتن آرمه است یعنی این که شما در فلسفه ی هگل زیر پایتان خالی نمیشود هرگز نمی لغزید و دچار "اضطراب" و "دلواپسی" نمی شود برخلاف فلسفه ی هایدگر که دقیقا عکس این امر می باشد!
ادامه دارد...🙏🌺
#ابوذرشریعتی
#هایدگرشناسی
👇👇👇
https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
🔰 صدا و سیشا، #گشودگی یا #پوشیدگی
🔶 تقدیم به دکتر #محسن_سلگی و #همه_ی #دوستان #دردمند مشغول به فعالیت در #سیشا
✍ #امید_نادری
با تمام #هشدارهایی که از #چپ و #راست از سر #سیاست و یا #کیاست داده می شود که جامعه و کشور بر سر یک #پیچ_تند قرار دارد و باید #تک صدایی را بر #چند صدای #ترجیح داد، اما اکنون جامعه #انقلابی_زده و #سیاست_زده ایران در دهه #چهارم عمر خود به جایگاهی رسیده است که خواستار #نقد خود، راه و هدفی است که برای آن دست به #انقلاب زده است. بی شک شرایط بسیاری باعث به وجود آمدن چنین #خودنقدگرایی شده است، که اگر بخواهیم به طور #سطحی و نه #دقیق تحقیقی، مواردی از آن ها را نام ببریم، (چرا که چگونگی و چرایی رسیدن به چنین موقعیتی از #حوزه این نوشتار بیرون است) می توان به افزایش سطح سواد #اجتماعی و #آکادمیک، برخورد با دنیا از دریچه هایی #بجز دین، تغییر گرایش باورمندان از #مونولیستی به نام حوزه علمیه و تبدیل آن به #پلورالیستی همچون #دانشگاه، #رسانه های دیداری و شنیداری، سیر و سیاحت و مواردی از این دست را نام برد. اما شاید اگر جامعه را به مثابه #افلاطون به یک انسان با #قلم بزرگتر تعبیر کنیم، بعد از گذشت چهل سال از سن این انسان بزرگ، #خواه_ناخواه این حالت برای این بزرگ انسان پیش می آید که با اندیشیدن به گذشته خود سعی کند تا دریابد که نقاط6 ضعف و قدرتش کجا بوده اند، آیا مسیر درستی را پیموده است و آیا هدفی را که در پی آن بوده است را به #درستی انتخاب کرده است و یا نه. در این میان صدا و سیشا به عنوان یکی از #ستون های اصلی این #خیمه_شبازی چهل ساله به مرحله ای رسیده است که می توان این صداها را هرچند #آهسته و #لرزان ولی به هر حال می توان از درون آن #شنید. اما این صداهایی که از سیشا بلند می شوند را می توان به #دوگونه تفسیر کرد و از دو منظر #خوش_بینانه و #بدبینانه نگریست. در حالت #خوشبینانه می توان آن را به این شیوه تعبیر کرد که مسوئلان این #نهاد به #اشتباه خود پی برده اند و به دنبال #تغییر و #عذر به #درگاه #ملت بردن هستند، که چون #قرائن بسیاری در دست هست که این تفسیر #خوشبینانه #بویی از واقعیت نبرده است از #خیرش می گذریم و به دومین می پردازیم. اما تفسیر بدبینانه که هرچند #بدبینانه لغت درستی برایش نیست و باید گفت #واقع_بینانه، این است که سیشا به #پوچی خورده است و کاسه چه کنم چه کنم دست گرفته است و #ناتوان از #رقابت با #رقیبان نه توان #پذیرش #اشتباه را دارد و نه #توان #جلوگیری از #شکست را. اما در نقد این موضوع باید یک #سه_گانه ای را به صورت نگرش، روش و کنش در نظر آورد. در این سه گانه که به اعتقاد بنده در سیستم های بسیاری می توان آن ها را دید، #روشنی هایی وجود دارد که می توانند به #شرط_پذیرش موجب #توفیق در کار سیشا و دمیدن #روحی تازه ای در آن شوند. اگر بخواهم از #گان آخر به اول آن ها را به طور خلاصه روشن نمایم، ضلع #کنش مربوط می شود به ساختار #فیزیکی سیشا، ساختاری که شما هر روز به نظاره آن می نشینید، مجریان #پیراهن ها را از #سبز به #بنفش، از #بنفش به #سفید و از #سفید به #سیاه تبدیل می کنند، گل ها را از #لاله به #عباسی و از #عباسی به #کاکتوس، روزی #سنت را با #مدرن در هم می آمیزند و دکوراسیونی #پست_مدرن به #زعم خودشان تحویل مخاطب می دهند و فردا روزش در تنازعی دیالکتیکی بین #تهیه_کننده و #ناظر #راستین_بین با زدن رنگی سرخ و سیاه و چسباندن دو شعار و چندتایی #سربند و #روبند و #چشم_بند از #غلظت #غرب_زدگیش می کاهند و از #موجودی #لاابالی به #وجودی #پریشان و #پشیمان و #ترس_آگاه تبدیلش می کنند و با #قلبی_آرام و #روحی مطمئن به مجری می گویند که با تمام توانش در #چشمان مخاطبان زل بزند و بگوید: #خوشحالم که امروز هم مهمان خانه های شما هستیم و می دانیم که سر از پا نمی شناختید، که ما دوباره مهمان خانه های زیبایتان شویم. اما در بعد روش که #متاسفانه و یا #خوشبختانه تنها این شبکه #چهار است که توانسته است از سطح #کنش به سطح #روش #صعودی داشته باشد و آن هم نه به تمامی. تا پیش از به وجود آمدن این شبکه اصولا فضای #منولوگی بر پیکره #سیشا #سایه افکنده بود و به رسم #فرهنگ هزارساله شان تک مجری بود که از روی کاغذ چند بندی را می خواند و #تصدیقی هم از روی همان بند ها می گرفت و برنامه به خوبی به پایان می رسید، فضایی #پدرسالارانه و #خطبه_خوانانه که به ارث رسیده از #دیار_خوبان بود.
اما در طی این چند سال و با در #تقابل قرار گرفتن با رسانه های #مجازی و اتفاقات #ناخواسته و #فضای به زور باز شده #اطلاعاتی بر روی مردم و کاهش #جهش_گونه مخاطبان تی وی، #آینده_نگرانشان سعی در تغییر شیوه از #مونولوگ به #دیالوگ نمودند، اما پس از اندک زمانی متوجه شدند که در #دیالوگ خاصیتی نهفته است که #نمی تواند مورد قبولشان افتد، چرا که #شانیت #سیشا یک #شانیت #توجیهی و #مشروعیت_ز
ایی بوده و
🔶 تقدیم به دکتر #محسن_سلگی و #همه_ی #دوستان #دردمند مشغول به فعالیت در #سیشا
✍ #امید_نادری
با تمام #هشدارهایی که از #چپ و #راست از سر #سیاست و یا #کیاست داده می شود که جامعه و کشور بر سر یک #پیچ_تند قرار دارد و باید #تک صدایی را بر #چند صدای #ترجیح داد، اما اکنون جامعه #انقلابی_زده و #سیاست_زده ایران در دهه #چهارم عمر خود به جایگاهی رسیده است که خواستار #نقد خود، راه و هدفی است که برای آن دست به #انقلاب زده است. بی شک شرایط بسیاری باعث به وجود آمدن چنین #خودنقدگرایی شده است، که اگر بخواهیم به طور #سطحی و نه #دقیق تحقیقی، مواردی از آن ها را نام ببریم، (چرا که چگونگی و چرایی رسیدن به چنین موقعیتی از #حوزه این نوشتار بیرون است) می توان به افزایش سطح سواد #اجتماعی و #آکادمیک، برخورد با دنیا از دریچه هایی #بجز دین، تغییر گرایش باورمندان از #مونولیستی به نام حوزه علمیه و تبدیل آن به #پلورالیستی همچون #دانشگاه، #رسانه های دیداری و شنیداری، سیر و سیاحت و مواردی از این دست را نام برد. اما شاید اگر جامعه را به مثابه #افلاطون به یک انسان با #قلم بزرگتر تعبیر کنیم، بعد از گذشت چهل سال از سن این انسان بزرگ، #خواه_ناخواه این حالت برای این بزرگ انسان پیش می آید که با اندیشیدن به گذشته خود سعی کند تا دریابد که نقاط6 ضعف و قدرتش کجا بوده اند، آیا مسیر درستی را پیموده است و آیا هدفی را که در پی آن بوده است را به #درستی انتخاب کرده است و یا نه. در این میان صدا و سیشا به عنوان یکی از #ستون های اصلی این #خیمه_شبازی چهل ساله به مرحله ای رسیده است که می توان این صداها را هرچند #آهسته و #لرزان ولی به هر حال می توان از درون آن #شنید. اما این صداهایی که از سیشا بلند می شوند را می توان به #دوگونه تفسیر کرد و از دو منظر #خوش_بینانه و #بدبینانه نگریست. در حالت #خوشبینانه می توان آن را به این شیوه تعبیر کرد که مسوئلان این #نهاد به #اشتباه خود پی برده اند و به دنبال #تغییر و #عذر به #درگاه #ملت بردن هستند، که چون #قرائن بسیاری در دست هست که این تفسیر #خوشبینانه #بویی از واقعیت نبرده است از #خیرش می گذریم و به دومین می پردازیم. اما تفسیر بدبینانه که هرچند #بدبینانه لغت درستی برایش نیست و باید گفت #واقع_بینانه، این است که سیشا به #پوچی خورده است و کاسه چه کنم چه کنم دست گرفته است و #ناتوان از #رقابت با #رقیبان نه توان #پذیرش #اشتباه را دارد و نه #توان #جلوگیری از #شکست را. اما در نقد این موضوع باید یک #سه_گانه ای را به صورت نگرش، روش و کنش در نظر آورد. در این سه گانه که به اعتقاد بنده در سیستم های بسیاری می توان آن ها را دید، #روشنی هایی وجود دارد که می توانند به #شرط_پذیرش موجب #توفیق در کار سیشا و دمیدن #روحی تازه ای در آن شوند. اگر بخواهم از #گان آخر به اول آن ها را به طور خلاصه روشن نمایم، ضلع #کنش مربوط می شود به ساختار #فیزیکی سیشا، ساختاری که شما هر روز به نظاره آن می نشینید، مجریان #پیراهن ها را از #سبز به #بنفش، از #بنفش به #سفید و از #سفید به #سیاه تبدیل می کنند، گل ها را از #لاله به #عباسی و از #عباسی به #کاکتوس، روزی #سنت را با #مدرن در هم می آمیزند و دکوراسیونی #پست_مدرن به #زعم خودشان تحویل مخاطب می دهند و فردا روزش در تنازعی دیالکتیکی بین #تهیه_کننده و #ناظر #راستین_بین با زدن رنگی سرخ و سیاه و چسباندن دو شعار و چندتایی #سربند و #روبند و #چشم_بند از #غلظت #غرب_زدگیش می کاهند و از #موجودی #لاابالی به #وجودی #پریشان و #پشیمان و #ترس_آگاه تبدیلش می کنند و با #قلبی_آرام و #روحی مطمئن به مجری می گویند که با تمام توانش در #چشمان مخاطبان زل بزند و بگوید: #خوشحالم که امروز هم مهمان خانه های شما هستیم و می دانیم که سر از پا نمی شناختید، که ما دوباره مهمان خانه های زیبایتان شویم. اما در بعد روش که #متاسفانه و یا #خوشبختانه تنها این شبکه #چهار است که توانسته است از سطح #کنش به سطح #روش #صعودی داشته باشد و آن هم نه به تمامی. تا پیش از به وجود آمدن این شبکه اصولا فضای #منولوگی بر پیکره #سیشا #سایه افکنده بود و به رسم #فرهنگ هزارساله شان تک مجری بود که از روی کاغذ چند بندی را می خواند و #تصدیقی هم از روی همان بند ها می گرفت و برنامه به خوبی به پایان می رسید، فضایی #پدرسالارانه و #خطبه_خوانانه که به ارث رسیده از #دیار_خوبان بود.
اما در طی این چند سال و با در #تقابل قرار گرفتن با رسانه های #مجازی و اتفاقات #ناخواسته و #فضای به زور باز شده #اطلاعاتی بر روی مردم و کاهش #جهش_گونه مخاطبان تی وی، #آینده_نگرانشان سعی در تغییر شیوه از #مونولوگ به #دیالوگ نمودند، اما پس از اندک زمانی متوجه شدند که در #دیالوگ خاصیتی نهفته است که #نمی تواند مورد قبولشان افتد، چرا که #شانیت #سیشا یک #شانیت #توجیهی و #مشروعیت_ز
ایی بوده و
نه یک #شانیت #کشفی و #آگاهی_زایی و این #شانیت #سیشا با #دیالوگ آن هم نه تنها به سبک #یونانیش که به معنای #کشف و #حرکت به سمت #حقیقت باشد و بلکه به سبک #ایرانیش یعنی بیان دو #دیدگاه #تعین پذیرفته $پیشینی باشد به کلی #ناسازگار بود و این #ناسازگاری موجوب به وجود آمدن #تناقضی شد که به روش های مختلف #تلاش می شود تا به #حداقل رسانده شود، تلاش هایی همچون دعوت از دو کارشناس #تاییدگر هم(#دیاتاییدیک)، توجیه و تعیین حدود کارشناسان پیش از ضبط برنامه، #سانسور برنامه پیش از پخش و در نهایت چنانچه هیچ کدام از این راه کارها نتوانست جوابگو باشد، برنامه مورد نظر را در هفته مورد پخش #حذف می کنند و مشکل را بر گردن #عوامل #همیشه $بیچاره #فنی می اندازند، که دیواری #کوتاه_تر از آن ها در این مواقع نمی توان یافت. به #راحتی می توان #دریافت که #کار در #سیشا به مانند مبحث #احتمالات در #ریاضیات است، بدین معنا که در #سیشا از پیش #تعداد #مهرها #مشخص و #حالت ها هم #نمی_توانند بیش از آنچه که این حساب احتمالات به شما می دهند افزایش یایند. فرض کنید ما #سه_عدد در کیسه داریم، تعداد حالت های ممکن قرار گیری این اعداد در کنار هم نمی تواند فراتر از #هشت برود و به همین ترتیب. این حساب احتمالات یعنی #بازی_کردن در یک #تفکر #قالبی و #بازی در #زمینی که از پیش #تمامی قوانین و حالات آن مشخص است، در این بازی #مرزها و #مهره_ها مشخص هستند، رنگ ها مشخص هستند، شما در یک سیستم کاملا مکانیکی منزوی باید بازی کنید، و حتی نمی توانید از این #سیستم #منزوی وارد یک #سیستم #بسته و یا #باز شوید و می دانیم که سیستم #منزوی بدترین نوع #سیستم انسانی می باشد، که در حالت ایده آل آن امکان تبادل هیچ #گونه_ماده و #انرژی وجود ندارد (سیستم #جمهوری #افلاطون)، در #مقابل این سیستم، سیستم های #بسته که امکان تبادل انرژی وجود دارد و یا سیستم #باز که هم می توانند تبادل #انرژی نمود و هم تبادل #ماده کنند، وجود دارند. اما #تفکر به حکم #تفکر بودنش #نیازمند #فرا_رفتن است، و #فرا_رفتن یعنی #گشوده_شدن و #گشوده_بودن #برتمامی #حالات #ممکن و این #گشودگی است که موجب #کلیشه_زدایی، #خلاقیت و #ایده_پردازی و #فرا_رفتن از #اکنون به #متااکنون می شود، حالتی که در #تقابل با #پوشیدگی، #تفکر_قالبی و #اندیشه #سفارشی است. اندیشه را نمی توان کنسرویزاسیونی کرد، #اندیشه #طوفانی است در #لامکان، به #حصر و #حبس در نیامده و نخواهد هم آمد و این تناقض به وجود آمده در #گان #روش در #سیشا خود #گویای این مساله است که نه #تنها #نمی_توان و بلکه #نباید دست به #مهندسی #تفکرات #مخاطب زد، چرا که این #امر به #رویگردانی و #فرار هرچه بیشتر مخاطب از خود می شود که به تبع آن موجب #خود_بیگانه_پنداری و #طلب آنچه #خود دارد در #نزد #بیگانه می شود. این نوشتار در پی آن است تا بیان دارد #نمی_توان #بدون #تغییر #نگرش و #پذیرفتن اینکه #تو #خود #حجاب #خودی #حافظ #از #میان #برخیز دست به #تغییر و #تولید محتوا #ارزشمند و #جذب #حداکثری مخاطب زد و زمانی ما می توانیم این #مهم را به انجام برسانیم که #نگرش خود را #دچار #تحول کنیم و در #پی #تحول در #نگرش است که #تحول در #روش دیالکتیک و نتایج آن نه #لزوما #پذیرفته و #بلکه می تواند #بدون ترس و #واهمه در #اختیار مخاطب گذاشته شود و #آنگاه است که #تغییر #دکوراسیون ها می توانند #معنادار و #معناساز شوند. اما #متاسفانه و یا #خوشبختانه این #موضوعی نیست که بسیاری از عوامل #فهمیده و #روشنفکر سیما آن را ندانند و بلکه این دوستان عزیز که در این سازمان #عریض و #طویل مشغول به فعالیت هستند، به نیکی این موضوع را می دانند #ولی #کاری از #دستشان برنمی آید، چرا که #سیشا یک #ابزار است، #ابزاری در #خدمت #مقبولیت و #مشروعیت_زایی هر چه #تمامتر و #هیچ ارزشی نه تنها #فی_نفسه نمی تواند برای #مافوق_های این #دردمندان #واقعی خود داشته باشد و بلکه حتی #ناتوان از #تعیین #قانون و #خط_مش_های خود نیز می باشد و این چنین است که #مجبور است #محتوایش را با #شرایط #صدق #قیاس از #پیش #تعیین شده #تطبیق دهد، اما به #روشنی #مشخص است که از این #قیاس #خنده #خواهد آمد خلق را، #همچنان که #پیش از این آمده است و هر روز #بیش از #پیش در این #دنیای #کاشف_البعد #روزمره با #تک_بعدی و قالب های #پوسیده و #پکیده دچار انسداد فکری خواهد شود. باشد که با #گشودگی دست از #پوشیدگی حقیقت برداریم
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکرد انتقادی
@Tafakor_e_Enteghadi
📚《حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح》
✒بررسی مسائل فرهنگی با رویکرد انتقادی
@Tafakor_e_Enteghadi
🍀🍀🍀
استاد محترم
جناب آقای دکتر عبدالکریمی
ضمن عرض سلام و ارادت و تشکر خالصانه من باب همه آنچه ازحضرتعالی آموخته ام.
اقرار می کنم که این حقیر نه فقط از حضرتعالی درس علم و فلسفه بلکه ادب و اخلاق نیز می آموزم و در همین راستا است که بزرگواری شما به من شهامت می بخشد تا نقد خود را صریحا به استحضار برسانم.
استاد گرامی,
نوشته ها و گفتارهای شما مملو از اراده و دعوت به ماوا گزینی در امر نامتعین است.
و شگفت انگیز تر اینکه این دعوت و این اراده با ادعای به خاک مالیدن پوزه نهلیسم انجام میپذیرد.
شگفتی اینجاست که در "برهوت نامتعین " به دنبال نور و گشایش اید!
به قول نیچه,
هولناک است در وسط دریا از تشنگی هلاک شدن, چرا باید حقیقتِ خود را آنقدر شور کنیم که در وسط دریا هلاک شویم؟!!!!!
همینطور که واقفید, کانت , بعنوان پیامبر مدرنیته نیز اشاراتی به امور نامتعین دارند و اصلا همه هستی را نامتعین می دانند که توسط دستگاه معرفتی انسان تعین می یابد.
و جهان تا وقتی توسط دستگاه معرفتی تعین پیدا نکرده است و وارد حوزه شناخت نشده است.
برای او هیچ است.
برای انسان چه چیزی می تواند وجود داشته باشد که در حوزه شناخت او نباشد.؟
لذا تمام سعی وتلاش ما باید درجهت تعین بخشیدن به نامتعینات هستی باشد.
و این همان سخنی است که نیچه نیز می گوید:
هستی بالذاته بی معنا است این ما هستیم که بر هستی معنا را حمل می کنیم.
چرا باید خود را در زندان تاریک و نمور امور نامتعین به زنجیر بکشیم و این رستگاری دروغین حاصل از باور را نجات از نهلیسم بنامیم.
نجات از نهلیسم فقط وفقط در تلالو نور آگاهی میسر است و آگاهی به شناخت منجر میشود و شناخت چیزی نیست جز تعین بخشیدن به امور نامتعین.
ما نباید در امور نامتعین ماوا بگزینیم, بلکه باید به آنها معنا ببخشیم, به آنها تعین ببخشیم و خود را از امور نامتعین نجات دهیم.یعنی فقط افکندن نور آگاهی بر امور نامتعین نجاتبخش انسان از پوچی و نهلیسم است.
اینکه شما مدعی هستید به جز دستگاه کانتی برای شناخت , دستگاه های دیگری نیز وجود دارد
ادعایی بیش نیست.
سخنان عاشقانه گفتن و اشعار عارفانه سرودن شناخت نیست, غلیان احساسات است که خود می تواند ابژه ای برای شناخت باشد اما شناخت نیست.
تفکیک امور شناختی از امورعاطفی و امور ایمانی از ملزومات جهان مدرن است.تا خودِ این امور نیز قابلیت شناخت بیابند.
همانطور که مستحضرید
هایدگر نیز با اینکه فهم و حال را هم سرچشمه می خوانند ولی به جدایی فهم و حال اذعان دارند.
گاهی شما از " آنات" سخن به میان میاورید که گویی ندایی غیبی است.
من به شما بگویم:
بطن هستی جز با زبان انسان با انسان سخن نمی گوید.
آنات لذت بخش زندگی , لحظاتی است که تاریکی مقاومی از هستی با سماجت آگاهی روشن میشود و امر نامتعینی به نور تعین شفاف می گردد.
استاد گرامی
ما قرنهاست که در کلبه قدسِ نمور و حزن آلودِ" نامتعین " زیسته ایم و به سردی و دشواری تاریخ گذرانده ایم. اکنون که خورشید مدرنیت در اذهان جوانانمان در حال طلوع است, به بهانه مقابله با نهلیسم سنگ جدیدی برسر راهِ مدرنیته نیافکنید.
استاد عزیز,
مسیر تاریخ ما پر ازسنگلاخ و پر از پیچهای خطرناک است.
همه ما مسئولیت داریم تا به یاری هم از این پیچهای خطرناک بگذریم و دروازه مدرنیته را به روی این مردم فلک زده بگشاییم.
حتی اگر اهل رقص نیچه ای و هایدگری هم باشیم.
برای چنین رقص هایی,
ابتدا باید جایگاه مستحکمی بسازیم.
و این جایگاه نیاز به امور متعین دارد, نیاز به دستگاه معرفتی مدرن.
نیاز به دستگاه معرفتی کانتی.
(مرتضی اشرفی)
دوازدهم شهریور نود وشش
@Tafakor_e_Enteghadi
استاد محترم
جناب آقای دکتر عبدالکریمی
ضمن عرض سلام و ارادت و تشکر خالصانه من باب همه آنچه ازحضرتعالی آموخته ام.
اقرار می کنم که این حقیر نه فقط از حضرتعالی درس علم و فلسفه بلکه ادب و اخلاق نیز می آموزم و در همین راستا است که بزرگواری شما به من شهامت می بخشد تا نقد خود را صریحا به استحضار برسانم.
استاد گرامی,
نوشته ها و گفتارهای شما مملو از اراده و دعوت به ماوا گزینی در امر نامتعین است.
و شگفت انگیز تر اینکه این دعوت و این اراده با ادعای به خاک مالیدن پوزه نهلیسم انجام میپذیرد.
شگفتی اینجاست که در "برهوت نامتعین " به دنبال نور و گشایش اید!
به قول نیچه,
هولناک است در وسط دریا از تشنگی هلاک شدن, چرا باید حقیقتِ خود را آنقدر شور کنیم که در وسط دریا هلاک شویم؟!!!!!
همینطور که واقفید, کانت , بعنوان پیامبر مدرنیته نیز اشاراتی به امور نامتعین دارند و اصلا همه هستی را نامتعین می دانند که توسط دستگاه معرفتی انسان تعین می یابد.
و جهان تا وقتی توسط دستگاه معرفتی تعین پیدا نکرده است و وارد حوزه شناخت نشده است.
برای او هیچ است.
برای انسان چه چیزی می تواند وجود داشته باشد که در حوزه شناخت او نباشد.؟
لذا تمام سعی وتلاش ما باید درجهت تعین بخشیدن به نامتعینات هستی باشد.
و این همان سخنی است که نیچه نیز می گوید:
هستی بالذاته بی معنا است این ما هستیم که بر هستی معنا را حمل می کنیم.
چرا باید خود را در زندان تاریک و نمور امور نامتعین به زنجیر بکشیم و این رستگاری دروغین حاصل از باور را نجات از نهلیسم بنامیم.
نجات از نهلیسم فقط وفقط در تلالو نور آگاهی میسر است و آگاهی به شناخت منجر میشود و شناخت چیزی نیست جز تعین بخشیدن به امور نامتعین.
ما نباید در امور نامتعین ماوا بگزینیم, بلکه باید به آنها معنا ببخشیم, به آنها تعین ببخشیم و خود را از امور نامتعین نجات دهیم.یعنی فقط افکندن نور آگاهی بر امور نامتعین نجاتبخش انسان از پوچی و نهلیسم است.
اینکه شما مدعی هستید به جز دستگاه کانتی برای شناخت , دستگاه های دیگری نیز وجود دارد
ادعایی بیش نیست.
سخنان عاشقانه گفتن و اشعار عارفانه سرودن شناخت نیست, غلیان احساسات است که خود می تواند ابژه ای برای شناخت باشد اما شناخت نیست.
تفکیک امور شناختی از امورعاطفی و امور ایمانی از ملزومات جهان مدرن است.تا خودِ این امور نیز قابلیت شناخت بیابند.
همانطور که مستحضرید
هایدگر نیز با اینکه فهم و حال را هم سرچشمه می خوانند ولی به جدایی فهم و حال اذعان دارند.
گاهی شما از " آنات" سخن به میان میاورید که گویی ندایی غیبی است.
من به شما بگویم:
بطن هستی جز با زبان انسان با انسان سخن نمی گوید.
آنات لذت بخش زندگی , لحظاتی است که تاریکی مقاومی از هستی با سماجت آگاهی روشن میشود و امر نامتعینی به نور تعین شفاف می گردد.
استاد گرامی
ما قرنهاست که در کلبه قدسِ نمور و حزن آلودِ" نامتعین " زیسته ایم و به سردی و دشواری تاریخ گذرانده ایم. اکنون که خورشید مدرنیت در اذهان جوانانمان در حال طلوع است, به بهانه مقابله با نهلیسم سنگ جدیدی برسر راهِ مدرنیته نیافکنید.
استاد عزیز,
مسیر تاریخ ما پر ازسنگلاخ و پر از پیچهای خطرناک است.
همه ما مسئولیت داریم تا به یاری هم از این پیچهای خطرناک بگذریم و دروازه مدرنیته را به روی این مردم فلک زده بگشاییم.
حتی اگر اهل رقص نیچه ای و هایدگری هم باشیم.
برای چنین رقص هایی,
ابتدا باید جایگاه مستحکمی بسازیم.
و این جایگاه نیاز به امور متعین دارد, نیاز به دستگاه معرفتی مدرن.
نیاز به دستگاه معرفتی کانتی.
(مرتضی اشرفی)
دوازدهم شهریور نود وشش
@Tafakor_e_Enteghadi
◼️🖌باسلام خدمت جناب عبدالکریمی عزیز!
تلاش قابل احترام و پرفایده فکری حضرتعالی؛ به زعم نگارنده، پیرامون مقوله «دین» است و به حق، در فرهنگ و جامعه ما، از هر موضوعی که شروع کنیم، به این مقوله می رسیم.
تفکر در «وجود و حقیقت استعلایی» و «نقد تئولوژی»؛ چیزی جز «دغدغه دین داشتن» نیست؛
اما حضرتعالی، در آرای خود، چندان دفاع استدلالی و منطقی از باورها را جدی نمی گیرید و «تفکر شما، نسبت اش با انبوه خرافه های دینی» روشن نیست و به راحتی به این خرافه ها اجازه ورود یا سوء استفاده می دهد.
دقت بفرمایید که کثیری از مذهبی های ما، بدون ذره ای تنش تئوریک، جام آموزه های شما را با اشتیاق و شورمندانه، تا جرعه آخر می نوشند؛ لکن با امثال راسل و پوپر، نسبت «جن و بسم الله» را دارند!!!
تعالیم شما به هیچ وجه، مزاحمی جدی برای باورهایی؛ چون جهنم قرآن و جن و فرشته و حوری و غلمان و زنده بودن امام زمان و بارداری مریم بدون اسپرم و شکافته شدن دریا توسط موسی و ... نیست و مشخص نیست که درون مایه نظریات شما، چطور و با چه امکان و مکانیزمی می خواهد به جنگ غول خرافات برود؟
بنده با افرادی گفتگو کرده ام که به شدت، هایدگر می خوانند و در کنارش؛ با قتل مرتد فطری و ملی نیز هیچ مشکل عاطفی و اخلاقی و عقلی ندارند!!!
شما بارها از مکتب «شیعه» با تعلق خاطر یاد کرده و آن را «شیعه عزیز» نامیده اید؛ اما ما وقتی تفکر 《استدلالی-انتقادی》 و متافیزیکی و منطق ارسطویی و عقلانیت مدرن را تحقیر می کنیم یا جدی نمی گیریم، با چه امکانی می خواهیم به نقد انبوه خرافه های شیعیان غالی بپردازیم؟ فقط بگوییم «اینها درست نیست و بد است»؟
وقتی «عقلانیت و عینیت مورد نظر این نوشتار»، تحقیر شود و تخفیف یابد، چرا باور به وجود هیولای اسپاگتی که یک موجود نامرئی و غیرمادی است، خرافه است؟
وقتی داور و ترازوی مشترک ما، دلایل آبجکتیو و مورد وفاق نباشد، چرا بین 《باور به وجود جن که باوری قرآنی است》 و 《باور به وجود هیولای اسپاگتی》، اولی درست و دومی نادرست است؟
اگر مقدمات ذیل برای توجیه باور به《موجودی نامرئی و غیرمادی به نام هیولای اسپاگتی》 در استدلال بیان شود، چه اشکالی دارد؟
🔶مقدمه اول) خداوند، قادر و عادل و عالم مطلق است و می تواند مریم را بدون اسپرم باردار کند و دریا را بشکافد و یک انسان به نام امام زمان را غیب کند و ۱۲۰۰ سال زنده نگهدارد و از آتش، جن و از خاک، انسان خلق کند؛ پس خلق هیولای اسپاگتی محال نیست.
🔶مقدمه دوم) موجودات غیر مادی؛ چون جن و فرشته و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و شیطان وجود دارند و افرادی آنها را دیده اند و حتی با خدا کشتی گرفته اند و محال نیست که این موجودات نامرئی و غیر مادی بیشتر باشند.
🔶مقدمه سوم) خداوند با عیسی و محمد و ... سخن گفته است و آنها اسکیزوفرن نداشته اند و محال نیست که با دیگران نیز صحبت کند؛ او قادر مطلق است و سخنگوست؛
همچنین افرادی با امام زمان صحبت کرده اند و موجودات غیبی و غیر مادی را با چشم باطن دیده اند؛ از جمله جن را.
🔶مقدمه چهارم) معرفت، صرفا منحصر به معلومات ناشی از دلایل آبجکتیو و منطقی و علمی نیست.
🔶مقدمه پنجم) منبع شناختی به نام چشم باطن و شهود عرفانی وجود دارد و جناب Y که انسانی اخلاقی و صادق است؛ مدعی است که با چشم باطن و شهود عرفانی، هیولای اسپاگتی را دیده است؛
🌺نتیجه: پس هیولای اسپاگتی که موجودی نامرئی و غیر مادی است، وجود دارد.
#علیرضاموثق
@philosophic_books
🍀🍀🍀 https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi
تلاش قابل احترام و پرفایده فکری حضرتعالی؛ به زعم نگارنده، پیرامون مقوله «دین» است و به حق، در فرهنگ و جامعه ما، از هر موضوعی که شروع کنیم، به این مقوله می رسیم.
تفکر در «وجود و حقیقت استعلایی» و «نقد تئولوژی»؛ چیزی جز «دغدغه دین داشتن» نیست؛
اما حضرتعالی، در آرای خود، چندان دفاع استدلالی و منطقی از باورها را جدی نمی گیرید و «تفکر شما، نسبت اش با انبوه خرافه های دینی» روشن نیست و به راحتی به این خرافه ها اجازه ورود یا سوء استفاده می دهد.
دقت بفرمایید که کثیری از مذهبی های ما، بدون ذره ای تنش تئوریک، جام آموزه های شما را با اشتیاق و شورمندانه، تا جرعه آخر می نوشند؛ لکن با امثال راسل و پوپر، نسبت «جن و بسم الله» را دارند!!!
تعالیم شما به هیچ وجه، مزاحمی جدی برای باورهایی؛ چون جهنم قرآن و جن و فرشته و حوری و غلمان و زنده بودن امام زمان و بارداری مریم بدون اسپرم و شکافته شدن دریا توسط موسی و ... نیست و مشخص نیست که درون مایه نظریات شما، چطور و با چه امکان و مکانیزمی می خواهد به جنگ غول خرافات برود؟
بنده با افرادی گفتگو کرده ام که به شدت، هایدگر می خوانند و در کنارش؛ با قتل مرتد فطری و ملی نیز هیچ مشکل عاطفی و اخلاقی و عقلی ندارند!!!
شما بارها از مکتب «شیعه» با تعلق خاطر یاد کرده و آن را «شیعه عزیز» نامیده اید؛ اما ما وقتی تفکر 《استدلالی-انتقادی》 و متافیزیکی و منطق ارسطویی و عقلانیت مدرن را تحقیر می کنیم یا جدی نمی گیریم، با چه امکانی می خواهیم به نقد انبوه خرافه های شیعیان غالی بپردازیم؟ فقط بگوییم «اینها درست نیست و بد است»؟
وقتی «عقلانیت و عینیت مورد نظر این نوشتار»، تحقیر شود و تخفیف یابد، چرا باور به وجود هیولای اسپاگتی که یک موجود نامرئی و غیرمادی است، خرافه است؟
وقتی داور و ترازوی مشترک ما، دلایل آبجکتیو و مورد وفاق نباشد، چرا بین 《باور به وجود جن که باوری قرآنی است》 و 《باور به وجود هیولای اسپاگتی》، اولی درست و دومی نادرست است؟
اگر مقدمات ذیل برای توجیه باور به《موجودی نامرئی و غیرمادی به نام هیولای اسپاگتی》 در استدلال بیان شود، چه اشکالی دارد؟
🔶مقدمه اول) خداوند، قادر و عادل و عالم مطلق است و می تواند مریم را بدون اسپرم باردار کند و دریا را بشکافد و یک انسان به نام امام زمان را غیب کند و ۱۲۰۰ سال زنده نگهدارد و از آتش، جن و از خاک، انسان خلق کند؛ پس خلق هیولای اسپاگتی محال نیست.
🔶مقدمه دوم) موجودات غیر مادی؛ چون جن و فرشته و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و شیطان وجود دارند و افرادی آنها را دیده اند و حتی با خدا کشتی گرفته اند و محال نیست که این موجودات نامرئی و غیر مادی بیشتر باشند.
🔶مقدمه سوم) خداوند با عیسی و محمد و ... سخن گفته است و آنها اسکیزوفرن نداشته اند و محال نیست که با دیگران نیز صحبت کند؛ او قادر مطلق است و سخنگوست؛
همچنین افرادی با امام زمان صحبت کرده اند و موجودات غیبی و غیر مادی را با چشم باطن دیده اند؛ از جمله جن را.
🔶مقدمه چهارم) معرفت، صرفا منحصر به معلومات ناشی از دلایل آبجکتیو و منطقی و علمی نیست.
🔶مقدمه پنجم) منبع شناختی به نام چشم باطن و شهود عرفانی وجود دارد و جناب Y که انسانی اخلاقی و صادق است؛ مدعی است که با چشم باطن و شهود عرفانی، هیولای اسپاگتی را دیده است؛
🌺نتیجه: پس هیولای اسپاگتی که موجودی نامرئی و غیر مادی است، وجود دارد.
#علیرضاموثق
@philosophic_books
🍀🍀🍀 https://t.me/Tafakor_e_Enteghadi