تفکر
14.3K subscribers
1.64K photos
1.05K videos
372 files
3.88K links
روشنگری را فراموش نکنید. شعار روشنگری به قول کانت از این قرار است که “در به کار گیری فهم خود شهامت داشته باشیم.”
هدف از ایجاد این کانال هم، همین روشنگری و روشنفکری است.
رواج بدهید این مکتب عالمگیر را...
پل ارتباطی
@Zahramehr
Download Telegram
Audio
آیا بدون اعتقاد به خدا، اخلاقی زیستن ممکن است؟

استاد مصطفی ملکیان
@Tafakkor
پیرزنی جلوی مقبرهٔ لنین ایستاده بود و داشت زار زار گریه می‌کرد. یک سرباز سرخ به او نزدیک می‌شود و می‌گوید: «مادرجان چرا گریه می‌کنی؟ لنین مرده ولی لنینیسم زنده است».
پیرزن می‌گوید: «من هم به خاطر همین گریه می‌کنم. ایکاش لنین زنده می‌ماند و لنینیسم می‌مرد!»

میخائیل میلنیچینکو
@Tafakkor
امروز‌در‌این‌آیه‌تدبر‌می‌کنیم
👇به نام خدا


أَينَما تَكونوا يُدرِككُمُ المَوتُ وَلَو كُنتُم في بُروجٍ مُشَيَّدَةٍ
هر جا باشید، مرگ شما را درمی‌یابد؛ هر چند در برجهای محکم باشید.
نساء/۷۸
@Tafakkor
࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅

و این جهان گذرنده را خلود نیست و همه بر کاروان‌گاهیم و پس ِیکدیگر می‌رویم و هیچ کس را اینجا مُقام نخواهد بود.
چنان باید زیست که پس از مرگ، دعای نیک‌ کنند.

تاریخ بیهقی
@Tafakkor
دام‌های اخلاقی

در ضرب‌المثل "راه جهنم با نیت‌‌های خوب فرش شده است" واقعیتی نهفته است. کار‌‌های بسیار بدی توسط افرادی انجام شده که معتقد بودند درست عمل می‌کنند.

حداقل سه دلیل وجود دارد:

١- واگذار کردن قضاوت اخلاقی به دیگران

ما قضاوت اخلاقی را به دیگران واگذار می‌کنیم، زیرا معتقدیم آنها دانش خاصی در مورد درست و غلط دارند و ما می‌توانیم با پیروی از دستورات آنها احساس پارسایی کنیم، حتی زمانی که آنها به ما می‌گویند هزاران نفر را قربانی نماییم (همان‌طور که در جنگ‌‌های صلیبی و بسیاری از جنگ‌‌های مقدس قبل و بعد از آن رخ داده است).

سلب مسئولیت اخلاقی از خود در نهاد‌‌های مدنی نیز رخ می‌دهد، خصوصا زمانی که "اطاعت از ما فوق" به‌عنوان یک فضیلت به‌حساب می‌آید. معمولا به سربازان آموزش داده می‌شود که "ارتش چرا ندارد!" این وضعیت به آنها امکان می‌دهد تا بی‌رحمی‌‌های وحشتناک را تنها با این مطلب که "من فقط از دستورات اطاعت می‌کنم"، توجیه کنند.

٢-نامطلوب دانستن دیگران

زمانی که دیگران ذاتا حقیر و نامطلوب در نظر گرفته می‌شوند، می‌توان با چهره‌ای حق به جانب آنها را منزوی کرد، به بردگی کشید، یا حتی نیست و نابود کرد. قوانین اخلاقی گروه ما، در مورد عناصر ذاتا نامطلوب اعمال نمی‌شوند. سیاه‌پوستان در میان قربانیان همیشگیِ این کنارگذاری‌‌های اخلاقی بوده‌اند، اما بیشتر نژاد‌ها، ادیان، ملیت‌ها، گروه‌‌های طبقاتی و اقوام در بخش‌‌هایی از تاریخ مشمول بدگویی و آزار و اذیت بوده‌اند.

راه‌حل این مشکل، پرورش کودکانی است که معتقدند هیچ انسانی فاقد کرامت انسانی نیست، هیچ کسی ذاتا حقیر یا نامطلوب نیست، و هیچ انسانی هرچند متفاوت، بیرون از مرز‌‌های اخلاقی قرار نمی‌گیرد.

٣-سرکوب افکار بد

افکار به اصطلاح بد، مانند افکاری که به‌همراه خشم و حسادت می‌آیند، رایج و طبیعی‌اند. اما افرادی که معتقدند "یک فکر بد به اندازه یک عمل بد نامطلوب است" اغلب به‌منظور حفظ خودپنداره مثبتشان، به این افکار، ناخواسته برچسب‌‌های ناجور می‌زنند یا آنها را انکار می‌نمایند (یک روانشناس ممکن است خشم آنها را ناهشیار بداند). این امر به مشکلات جدی در خودنظم‌دهی منجر می‌شود. برای مثال، خشم، چه تشخیص داده شود و یا ناشناخته باقی بماند، اشتهایی برای پرخاشگری ایجاد می‌نماید. اما قبل از این که ارتباط میان خشم و پرخاشگری را قطع کنیم، باید ابتدا تشخیص دهیم که در حال تجربه خشم هستیم.
تنها پس از این است که می‌توانیم به خود بگوییم، "من اکنون عصبانی هستم، پس باید مراقب رفتار خود در قبال این فرد باشم". برچسب‌زدن نامناسب، زمانی که یاد می‌گیریم بر اساس آن‌چه انجام می‌دهیم در مورد اخلاقی‌بودن خویش قضاوت کنیم، نه بر اساس آن‌چه فکر می‌کنیم، کمتر اتفاق می‌افتد.

میشل اسکالمن
@Tafakkor
تحولات اخلاقی در ایران
دکتر مقصود فراستخواه
تحولات اخلاقی
در ایران چند دهه اخیر

دکتر مقصود فراستخواه
@Tafakkor
مشکل رابطه‌های ما از جایی آغاز می‌شود که مرز میان "تنهایی" و "درهم‌آمیختگی" را گم می‌کنیم.‌

اگر تنهایی را به عنوان بخشی از زندگی نپذیریم، فلسفه‌اش را ندانیم و شیوه‌ی کنار آمدن را با آن نیاموزیم؛ یا برای فرار از تنهایی به‌تمامی به بخشی از دیگری بدل می‌شویم و یا او را به سطح ابزاری برای مقابله با تنهایی، پایین می‌آوریم.‌

بهترین شکل رابطه آن است که در عین احساس تعلق، استقلال‌مان را حفظ کنیم. و کسی می‌تواند چنین رابطه‌ی عمیق و بادوامی برقرار کند که رویارویی با تنهایی را آموخته باشد

اروین یالوم
@Tafakkor
Roozhaye Bi Gharar
Alireza Ghorbani
ای داغ از قلب پریشانم چه می‌خواهی
ای جای زخم کهنه از جانم چه می‌خواهی

ای وای از این، ای وای از این از دست دادن‌ها
ای مرگ از جان رفیقانم چه می‌خواهی

ما حسرت یک خنده‌ی دنباله‌داریم
ما خسته از این روزهای بی‌قراریم
@Tafakkor
امروز‌در‌این‌آیه‌تدبر‌می‌کنیم
👇به نام خدا


وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ و َمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ
و ما آسمان‌ها و زمين و آنچه را بين آنهاست به بازى نيافريديم.
دخان/۳۸
@Tafakkor
࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅

بس بگردید و بگردَدْ روزگار
دل به دنیا در نبندد هوشیار

ای که دستت می‌رسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار

سعدی
@Tafakkor
ما از تغییر می‌ترسیم؛ ولی آیا بدون آن چیزی ممکن است به وجود آید؟
آیا برای طبیعت چیزی عزیزتر و بهتر از تغییر وجود دارد؟ اگر چوب تغییر نمی‌کرد، آیا می‌توانستی با آب گرم استحمام کنی؟ اگر غذا تغییر نمی‌کرد، آیا می‌توانستی تغذیه کنی؟ آیا بدون تغییر هیچ چیز مهمی به وجود می‌آمد؟ پس مگر نمی‌بینی تغییر و تحول درون تو نیز از همین نوع است و به همين اندازه برای طبیعت ضرورت دارد؟

تأملات/مارکوس اورلیوس
@Tafakkor
دموکراسی از نظر احساسی دو جنبه دارد. وقتی می‌گوید "من هم به خوبی تو هستم" سودمند است. اما وقتی می‌گوید "تو بهتر از من نیستی" سرکوبگر و مانع رشد ارزشهای استثنایی است. به بیان دقیق‌تر؛ دموکراسی وقتی باعث احترام به نفس شود خوب است و وقتی باعث شکنجه افراد استثنایی به دست توده مردم شود بد است.

برتراند راسل
@Tafakkor
امروز‌در‌این‌آیه‌تدبر‌می‌کنیم
👇به نام خدا


كُلُّ نَفسٍ ذائِقَةُ المَوتِ
هر کسی مرگ را می‌چشد
آل عمران/۱۸۵
@Tafakkor
࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅

اینکه در شه‌نامه‌ها آورده‌اند
رستم و رویینه‌تن اسفندیار

تا بدانند این خداوندان مُلک
کز بسی خلق است دنیا یادگار

این همه رفتند و مای شوخ چشم
هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار

سعدی
@Tafakkor
خدای بدون معرفت را بی‌ارزش شمارید. به‌جای اعتقاد، فکر بنشانید و دیگر نگویید، «من معتقدم» بلکه بگویید، «من چنین فکر می‌کنم».
اگر بگویید «من چنین فکر می‌کنم» با دیگری هم گفت‌وگو خواهید کرد.
 اما اگر بگویید «من معتقدم» دیگر با کسی گفت‌وگو نمی‌کنید و کسی هم با شما گفت وگو نخواهد نکرد.

مصطفی محقق داماد
@Tafakkor
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این فیلم ضبط شده از یک رخداد واقعی را ملاحظه بفرمایید؛
دقت کنید
▫️چگونه کسانی شروع کردند،
▫️چگونه کسانی پیوستند
▫️و چگونه یک موقعیت پیچیده، به سامان رسید.

آینده‌ی جامعه را کسانی می سازند که
▫️امیدوارند
▫️کنشگرند (در دایره امکان دست به اقدام می زنند)
▫️خودِ تعمیم یافته دارند (وجودشان را در خود محدود نکرده‌اند)
▫️مسئولیت پذیرند
(در قبال جامعه احساس مسئولیت می‌کنند).
@Tafakkor
آنچه از فنِ تبلیغات می‌آموزیم این است که هر موضوعی را می‌توان به اکثریت مردم قبولاند به‌شرطی که چندین بار به نحوی تکرارش کنیم که در حافظه آنان حک شود. ما غالب چیزها را باور داریم فقط به این علّت که چندین‌بار با لحن تائیدآمیزی درباره‌ی آنها شنیده‌ایم؛ حتی به خاطر نمی‌آوریم که کجا و چرا موردِ تائید واقع شده‌اند. از این روست که نمی‌توانیم به نقدِ آنها بپردازیم، حتّی وقتی که هیچ پشتوانه‌ی منطقی مؤیدِ آنها نبوده و تائیدشان از طرف اشخاص ذی‌نفع ابراز شده باشد.

برتراند راسل
@Tafakkor
چشم‌هایش
علیرضا قربانی و حسام ناصری
ما شفا خواهیم یافت
دردها و رنجها پایان می‌پذیرند
آرامش خواهد آمد
آرام آرام
در غروبی گرم
از شاخه‌های سبز سنگین فرو خواهد ریخت
اندکی بیش دوام آورید
بیرون در
مرگ نه
که زندگی در انتظار ماست
بیرون در
جهانی پر شور نشسته
ما مردمیم
می‌دانیم چگونه امید را با دارو در هم بیامیزیم
چگونه به‌پاخیزیم
زندگی کنیم
و بازبیابیم طعم نمک، خاک و آفتاب را.

ناظم حکمت
@Tafakkor
امروز‌در‌این‌آیه‌تدبر‌می‌کنیم
👇به نام خدا


الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ
آن كس كه چون [برای عبادت] برمى ‏خيزى تو را مى ‏بيند.
شعراء/۲۱۸
@Tafakkor
࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅

باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد،
که مادران سیاه‌پوش
داغ‌داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاده‌ها 
سر برنگرفته‌اند.

احمد شاملو
@Tafakkor
امروز‌در‌این‌آیه‌تدبر‌می‌کنیم
👇به نام خدا


الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ
آن كس كه چون [برای عبادت] برمى ‏خيزى تو را مى ‏بيند.
شعراء/۲۱۸
@Tafakkor
࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅

باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد،
که مادران سیاه‌پوش
داغ‌داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاده‌ها 
سر برنگرفته‌اند.

احمد شاملو
@Tafakkor
خودکامگی، موجب تباهی‌ است

از نظر "فردوسی" قدرت مطلقه به ظلم و تباهی می‌انجامد. چاره‌ی دفع بلای خودکامگی تقسیم قدرت است. این را در سراسرِ "شاهنامه" می‌توان دید. از دوره‌ی اساطیری پیشدادیان، که پادشاه خود پهلوان و رهبرِ قوم بود چون بگذریم، در ادوارِ بعدی قدرتِ مطلق به دست پادشاه نیست. در دوره‌ی کیانی تا پایانِ عصرِ کیخسرو، پهلوانان شریکِ قدرتِ پادشاه‌ هستند و از گشتاسب تا یزدگرد، موبدان.

پادشاهان، آسایش این جهانی ایرانیان را تأمین می‌کردند و موبدان راهِ رستگاری آن‌جهانی را به مردم نشان می‌دادند و هردو نیرو در خدمت بهروزی و نیک‌سرانجامی ایرانیان بود. در شاهنامه، پادشاه مظهر استقلالِ کشور و حافظ ایران در برابر هجوم خارجی است. اعلام جنگ و صلح با اوست. پهلوانان در جنگ با دشمن فرمانبردارِ او هستند، اما نوکرِ چشم و گوش بسته‌ی او نیستند. پهلوانان در عین وفاداری به شاه، وجدان بیدارِ ملت و مظهرِ آزادگی و گردن‌فرازی هستند و اگر پادشاه از اصول صحیحِ شهریاری و دادگری پای فراتر گذارد در برابر او مردانه می‌ایستند. نمونه‌های ایستادگی پهلوانان مخصوصاً "رستم" را در برابر شاهانی چون "کاووس" و "گشتاسب" و سخنان تند پهلوانان را خطاب به آن شاهان می‌بینیم. وقتی کیکاووس با سبک‌سری و به فریبِ ابلیس، چهار عقاب را به تخت بست و به نیروی آن‌ها به آسمان رفت و در بیشه‌ای در آمل به زمین افتاد، گودرز او را چنین سرزنش کرد:

بدو گفت گودرز بیمارستان
تو را جای زیباتر از شارستان
به دشمن دهی هر زمان جای خویش
نگویی به کَس، بیهُده رای خویش
سه بارت چنین رنج و سختی فتاد
سرت ز آزمایش نگشت اوستاد
کشیدی سِپه را به مازندران
نگر تا چه سختی رسید اندر آن
دگرباره مهمان دشمن شدی
صنم بودی، اکنون برهمن شدی
به جنگِ زمین سر به‌ سر تاختی
کنون بآسمان نیز پرداختی

کاووس جوابی ندارد. شرمسار می‌شود و از کاخ بیرون می‌رود. یک بار دیگر هنگامی که رستم خبر کشته شدن دست‌پرورده‌اش سیاوش، شاهزاده‌ی بی‌گناه را می‌شنود، به آهنگ کین‌خواهی از تورانیان از نیمروز حرکت می‌کند. ابتدا به درگاهِ کاووس می‌رود و با خشم و خروش او را خوار می‌سازد.
چو آمد برِ تختِ کاووس ِکی
سرش بود پُرخاک و پُرخاک پی
بدو گفت خوی بد، ای شهریار
پراگندی و‌ تخمت آمد به بار
تو را مهرِ سودابه و بدخُوی
ز سر برگرفت افسرِ خسروی
کنون آشکارا ببینی همی
که بر موج دریا نشینی همی

کاووس با شرمساری در برابر سخنان جهان‌پهلوانِ خشمگین، جز اشک ریختن چاره‌ای ندارد. رستم از آن‌جا به سراغ سودابه می‌رود و او را می‌کشد و‌ کاووس از جای خود نمی‌جنبد
به خنجر به دو نیمه کردش به راه
نجنبید بر تخت کاووس‌شاه

با این نمونه‌ها می‌بینید که شاهنامه، ستایش شاهان نیست، ستایش ایران و ایرانیان و پهلوانانِ ایران است. هیچ پادشاهی در شاهنامه از رستم که نمادِ یک ایرانی آرمانی است بزرگ‌تر نیست و این نکته در همان عصر فردوسی هم بر همگان روشن بوده است. از این‌جاست که در حکایت تاریخ سیستان می‌خوانیم که محمود به فردوسی می‌گوید: "همه‌ی شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم..."

زنده‌یاد استاد محمدامین ریاحی
فردوسی، زندگی، اندیشه و‌ شعرِ او"
صص221–21
@Tafakkor