🎞️کارگاه«خلاقیت در هنر تدوین» با پویا عاقلی زاده
🎬تجربهی #لذت_کات_خوب
🎬برای ایجاد امکان تمرکز بر راشها/ویدئوهای شرکتکنندگان، تعداد محدودی برای حضور در این کارگاه انتخاب خواهند شد.
ثبت نام از طریق پیام به تلگرام @PouyaAghelizadehM
@SurrealSundayS
🎬تجربهی #لذت_کات_خوب
🎬برای ایجاد امکان تمرکز بر راشها/ویدئوهای شرکتکنندگان، تعداد محدودی برای حضور در این کارگاه انتخاب خواهند شد.
ثبت نام از طریق پیام به تلگرام @PouyaAghelizadehM
@SurrealSundayS
Forwarded from همْفیلم | HamFilm
اکران و تحلیل فیلم
Leviathan 2014
کارگردان : آندری زویاگینتسف
ژانر: درام/جنایی
مدت فیلم: 2h 21m
تحلیلگر: پویا عاقلی زاده
تاریخ برنامه: پنجشنبه ۲۱ تیر
ساعت برنامه: ۱۵ تا ۱۹
• همراه با عصرانه و گفتوگوی تعاملی
• رزرو تیکت از وبسایت "همایسم"
Hamism.ir
*دریافت اطلاعات بیشتر
@golfamrad
@shaghayeghabdolvand
0910-4250641
Leviathan 2014
کارگردان : آندری زویاگینتسف
ژانر: درام/جنایی
مدت فیلم: 2h 21m
تحلیلگر: پویا عاقلی زاده
تاریخ برنامه: پنجشنبه ۲۱ تیر
ساعت برنامه: ۱۵ تا ۱۹
• همراه با عصرانه و گفتوگوی تعاملی
• رزرو تیکت از وبسایت "همایسم"
Hamism.ir
*دریافت اطلاعات بیشتر
@golfamrad
@shaghayeghabdolvand
0910-4250641
🎬کارگاه «خلاقیت در هنر تدوین» با پویا عاقلی زاده
دوشنبهها ساعت ١۶
ظرفیت باقیمانده: ١ نفر
@SurrealSundayS
دوشنبهها ساعت ١۶
ظرفیت باقیمانده: ١ نفر
@SurrealSundayS
📜نقد #پویا_عاقلی_زاده بر «تی تی» فیلمی از #آیدا_پناهنده
١ مرداد ١۴٠٢
متن کامل:
https://www.instagram.com/p/CgWTooQNS9N/
@SurrealSundayS
١ مرداد ١۴٠٢
متن کامل:
https://www.instagram.com/p/CgWTooQNS9N/
@SurrealSundayS
از نظر ژاک لاکان، جوهر عشق، نه کلیت و توازن بلکه “تفاوت”است.
فیلم “سالت برن” محصول 2023 به کارگردانی امرالد فنل، با سکانس مونتاژی کوتاهی در مورد مفهوم “عاشق بودن” آغاز میشود. الیور (بری کئوگان) در ابتدای فیلم از عاشق نبودنش نسبت به مردی میگوید. روند تدوینی این سکانس، موقعیت مبهمی را برای مخاطب میسازد که دقیقاً موقعیت سوژه و ابژهی عشق به چه صورت است و این دقیقاً همان مفهومی است که قرار است در دو ساعت بعد با فیلم تجربهاش کنیم. از آنجایی که اصطلاح “I didn’t fall in love with him” متعلق به زبان انگلیسی است و برای مشخص کردن وجه تمایزش با “I loved him” نیاز به توضیحات و کنکاش بسیار است، عبارت اول را معادل موقعیت “عشق توصیف و کنترل ناپذیر” (و به اختصار، “عشق”) در نظر میگیریم و عبارت دوم را صرفاً علاقهی زیاد به یک دوست که او را از دیگران متمایز میکند. پس الیور اصرار دارد بگوید که در عشقی با فلیکس (جکوب الوردی) نیست ولی او را دوست دارد؛ عنصر تعلیقزایی که در همان ابتدای فیلم کاشته شده و ما را تا انتها درگیر معانی مختلفش میسازد.
فیلم با ورود الیور به آکسفورد آغاز میشود و اولین جملهای که به او گفته میشود در راستای نامتناسب بودن او در این فضا به خاطر ظاهر و لباسهایش است. همین “تفاوت،” اولین انگیزه یا سائق برای ورود به ساحت عشق میشود. از دیدگاه لاکان، همه ی سائق ها جنسی هستند و هر سائق خود یک سائق مرگ است زیرا همه ی سائق ها مفرط، تکرار شونده و در نهایت ویران گر هستند. از این رو، فیلمنامهی”سالت برن” مسیر شکلگیری یک سائق (جنسی) تا به نتیجه رسیدن آن را در یک پلات پیچیده و در عین حال، سرگرمکننده جای میدهد. آنچه این فیلمنامه را برای فیلمی در سال 2023 ویژه میسازد، بازی نسبتاً نویی است که با ژانر رازآلود (Mystery) انجام میدهد. ورود به محل تحصیل آن هم آکسفورد و بعد از آن، ورود به خانهای اشرافی از دوران هِنری بزرگ در بریتانیا، هر دو سوخت موتور یک فیلم تریلر و رازآلود هستند تا مخاطب را به کشفی بزرگ در درون این خانهها و سازههای قدیمی برسانند. اما “سالت برن” سراغ همهی آن اطلاعات کلیشهواری که از زیست اشرافی و خانههای اعیانی و محیط دانشگاه بزرگی چون آکسفورد وجود دارد، نمیرود و فقط در نقاط مختلف فیلم، اشاراتی سریع و بهجا به آنها میکند (مثل فکر جنسی فارلی (آرچی مدکوی) به هِنری هفتم یا هشتم). معما و رازی که “سالت برن” میسازد، همان محتوای غیر قابل دسترسی است که در ذهن یک جوان نسبتاً دهاتی با ضریب هوشی فوقالعاده بالا میگذرد وقتی به واسطهی توان فکریاش به آرزوی جدا شدن از خانوادهاش میرسد و وارد فضای رویاگونِ دانشگاه آکسفورد میشود اما در این بهشت برین، هیچ چیز برای او نیست. او تنهاست و از همان لحظهی اول، ناخودآگاه تصمیم میگیرد راه عشق را انتخاب کند (اولین صحنهی بعد از ورود الیور به آکسفورد، تماشای فلیکس از پشت پنجرهی اتاقش است).
آنچه هنوز هم در سینما جای کار بسیار دارد و میتواند موضوع جذابی برای فیلمهای جدید باشد، پرداختن به فضاهای ناآشنای ذهن اشخاصی است که از نظر توان فکری در جایگاه بالایی در جامعه قرار میگیرند ولی از نظر توان اجتماعی، موقعیتی ناهماهنگ با آن توان فکری دارند. این تناقض بزرگ، در طول تاریخ بشری بسیار دیده میشود، به ویژه از قرن بیستم به بعد که به واسطهی مدرن شدن و ورود تکنولوژی به ساحت زندگی روزمره، بسیاری در نوجوانی، راه تکنولوژی را برمیگزینند و با استفاده از توان فکریشان، به موفقیتهای چشمگیری میرسند. اما وقتی زمان بهرهبرداری از موفقیت و جایگاه شغلی در زندگی شخصی میشود، مساله متفاوت میشود. کلیشهی این موقعیت، “اصالت”است. یعنی در رفتار اجتماعی، اصل و نسب حرف اول را میزند و اگر کسی آن را نداشته باشد، قطعاً بازنده و آینهی عبرت بسیاری دیگر خواهد شد. طبیعتاً این همان حرفی است که از طرفداران اشرافیگری برای حفظ موقعیت خودشان آمده است. این کلیشه در اکثر فیلمهای عمدتاً ترسناک از این جنس جریان دارد. اما “سالت برن” به نوعی این حرف را در نقطهی تمرکز قرار نمیدهد وقتی نشان میدهد که لزوماً این ذهن مریض و آرزومند از خانوادهای ناتوان و سطح پایین نیست و آنچه مهم است توجه به آن ابژهایست که ذهنی با این توان فکری بالا به آن معطوف میشود؛ در واقع، درک نشدن الیور و خواستههای اولیهی زیستنش (سائقهایی که در سنین مختلف برایش ایجاد میشود) توسط خانوادهای که سطح فکری فرزندش را ندارد، او را به جنگجویی تبدیل میسازد که برای رسیدن به اهدافش، از هیچ نقشه و نابودیای دریغ نمیکند؛ موقعیتی دقیقاً معادل قهرمان کلاسیک ادبیات و سینما.
@SurrealSundayS
فیلم “سالت برن” محصول 2023 به کارگردانی امرالد فنل، با سکانس مونتاژی کوتاهی در مورد مفهوم “عاشق بودن” آغاز میشود. الیور (بری کئوگان) در ابتدای فیلم از عاشق نبودنش نسبت به مردی میگوید. روند تدوینی این سکانس، موقعیت مبهمی را برای مخاطب میسازد که دقیقاً موقعیت سوژه و ابژهی عشق به چه صورت است و این دقیقاً همان مفهومی است که قرار است در دو ساعت بعد با فیلم تجربهاش کنیم. از آنجایی که اصطلاح “I didn’t fall in love with him” متعلق به زبان انگلیسی است و برای مشخص کردن وجه تمایزش با “I loved him” نیاز به توضیحات و کنکاش بسیار است، عبارت اول را معادل موقعیت “عشق توصیف و کنترل ناپذیر” (و به اختصار، “عشق”) در نظر میگیریم و عبارت دوم را صرفاً علاقهی زیاد به یک دوست که او را از دیگران متمایز میکند. پس الیور اصرار دارد بگوید که در عشقی با فلیکس (جکوب الوردی) نیست ولی او را دوست دارد؛ عنصر تعلیقزایی که در همان ابتدای فیلم کاشته شده و ما را تا انتها درگیر معانی مختلفش میسازد.
فیلم با ورود الیور به آکسفورد آغاز میشود و اولین جملهای که به او گفته میشود در راستای نامتناسب بودن او در این فضا به خاطر ظاهر و لباسهایش است. همین “تفاوت،” اولین انگیزه یا سائق برای ورود به ساحت عشق میشود. از دیدگاه لاکان، همه ی سائق ها جنسی هستند و هر سائق خود یک سائق مرگ است زیرا همه ی سائق ها مفرط، تکرار شونده و در نهایت ویران گر هستند. از این رو، فیلمنامهی”سالت برن” مسیر شکلگیری یک سائق (جنسی) تا به نتیجه رسیدن آن را در یک پلات پیچیده و در عین حال، سرگرمکننده جای میدهد. آنچه این فیلمنامه را برای فیلمی در سال 2023 ویژه میسازد، بازی نسبتاً نویی است که با ژانر رازآلود (Mystery) انجام میدهد. ورود به محل تحصیل آن هم آکسفورد و بعد از آن، ورود به خانهای اشرافی از دوران هِنری بزرگ در بریتانیا، هر دو سوخت موتور یک فیلم تریلر و رازآلود هستند تا مخاطب را به کشفی بزرگ در درون این خانهها و سازههای قدیمی برسانند. اما “سالت برن” سراغ همهی آن اطلاعات کلیشهواری که از زیست اشرافی و خانههای اعیانی و محیط دانشگاه بزرگی چون آکسفورد وجود دارد، نمیرود و فقط در نقاط مختلف فیلم، اشاراتی سریع و بهجا به آنها میکند (مثل فکر جنسی فارلی (آرچی مدکوی) به هِنری هفتم یا هشتم). معما و رازی که “سالت برن” میسازد، همان محتوای غیر قابل دسترسی است که در ذهن یک جوان نسبتاً دهاتی با ضریب هوشی فوقالعاده بالا میگذرد وقتی به واسطهی توان فکریاش به آرزوی جدا شدن از خانوادهاش میرسد و وارد فضای رویاگونِ دانشگاه آکسفورد میشود اما در این بهشت برین، هیچ چیز برای او نیست. او تنهاست و از همان لحظهی اول، ناخودآگاه تصمیم میگیرد راه عشق را انتخاب کند (اولین صحنهی بعد از ورود الیور به آکسفورد، تماشای فلیکس از پشت پنجرهی اتاقش است).
آنچه هنوز هم در سینما جای کار بسیار دارد و میتواند موضوع جذابی برای فیلمهای جدید باشد، پرداختن به فضاهای ناآشنای ذهن اشخاصی است که از نظر توان فکری در جایگاه بالایی در جامعه قرار میگیرند ولی از نظر توان اجتماعی، موقعیتی ناهماهنگ با آن توان فکری دارند. این تناقض بزرگ، در طول تاریخ بشری بسیار دیده میشود، به ویژه از قرن بیستم به بعد که به واسطهی مدرن شدن و ورود تکنولوژی به ساحت زندگی روزمره، بسیاری در نوجوانی، راه تکنولوژی را برمیگزینند و با استفاده از توان فکریشان، به موفقیتهای چشمگیری میرسند. اما وقتی زمان بهرهبرداری از موفقیت و جایگاه شغلی در زندگی شخصی میشود، مساله متفاوت میشود. کلیشهی این موقعیت، “اصالت”است. یعنی در رفتار اجتماعی، اصل و نسب حرف اول را میزند و اگر کسی آن را نداشته باشد، قطعاً بازنده و آینهی عبرت بسیاری دیگر خواهد شد. طبیعتاً این همان حرفی است که از طرفداران اشرافیگری برای حفظ موقعیت خودشان آمده است. این کلیشه در اکثر فیلمهای عمدتاً ترسناک از این جنس جریان دارد. اما “سالت برن” به نوعی این حرف را در نقطهی تمرکز قرار نمیدهد وقتی نشان میدهد که لزوماً این ذهن مریض و آرزومند از خانوادهای ناتوان و سطح پایین نیست و آنچه مهم است توجه به آن ابژهایست که ذهنی با این توان فکری بالا به آن معطوف میشود؛ در واقع، درک نشدن الیور و خواستههای اولیهی زیستنش (سائقهایی که در سنین مختلف برایش ایجاد میشود) توسط خانوادهای که سطح فکری فرزندش را ندارد، او را به جنگجویی تبدیل میسازد که برای رسیدن به اهدافش، از هیچ نقشه و نابودیای دریغ نمیکند؛ موقعیتی دقیقاً معادل قهرمان کلاسیک ادبیات و سینما.
@SurrealSundayS
“من چیزی که میخواستی را بهت دادم مثل همه که میخوان خواستههای تو رو برآورده کنند”. این آخرین دیالوگی است که الیور به فلیکس میگوید و ظاهراً در موقعیت تمنا و ضعف قرار دارد؛ بهترین لحظه برای شکل دادن نقطهی چرخش دراماتیک فیلم که امرالد فنل به خوبی از آن بهره برده است؛ به ویژه که بازیگر مناسبی برای شخصیت مرموز و غیرقابل دسترس انتخاب کرده که حتی بعد از تجربهی مخاطب با فیلمهای “کشتن گوزن مقدس” و “بنشیهای اینیشرین”، همچنان شخصیتی مرموز بر پردهی سینما باقی مانده است. دیالوگ بالا را میتوان دیالوگ یک شخص به یکتای خودش دانست؛ بندهای که در نقطهی بحرانی زندگیاش به یگانهای که سالها به او باور داشته، میگوید و حالا منتظر جواب یا حرکتی از اوست؛ میتوان مهمترین موقعیت سینمایی این چنینی را در فیلم “نور زمستانی” برگمان مشاهده کرد. جایی که سکوت خدا بزرگترین رنج انسان میشود. در فیلم “سالت برن”نیز اتفاق مشابهی میافتد. وقتی الیور این حرف را به یگانهاش، فلیکس میزند، فلیکس در موقعیت فرو ریختن خودشیفتگی قرار میگیرد و به الیور ترحم میکند؛ شاید این همان عکسالعملی است که الیور آرزو داشت از فلیکس نبیند. پس تصمیم میگیرد او را بکشد چون دیگر لیاقت یگانهی او بودن را ندارد و نبودنش در این جهان، اضطراب زیستن عاشقانهی الیور را از بین میبرد. نقطهی اوج نمایش نظریهی لاکان در مورد سائق جنسی و هدایت آن به سمت مرگ (خواهی) صحنهایست که برای اولین بار، الیور عمل جنسی را انجام میدهد و آن هم با همان یکتایی که خودش او را کشته. الیورچون توان آن را نداشته که ابژهی اضطرابزای عشقش را به سطح خودش بیاورد، پس او را نابود میکند و همچنان با تصویر و خیال آن یکتای دستنیافتی، عشقبازی میکند. او حتی پس از این تجربه هم باز عمل جنسیای را انجام نمیدهد. از مناسبات فیلمنامه به نظر میرسد که الیور همهی این نقشهها را چیده که به مادری قدرتمند و صاحب این خانه، السپت (رزاموند پایک) برسد و رابطهی جنسی ناشناختهای را با او رقم بزند اما گویا سائق مرگخواهی همچنان قویتر از سائق جنسی عمل میکند.
در نهایت، الیور به هدفی میرسد که از سائق ابتداییاش در حیاط دانشگاه شکل گرفت؛ یعنی همان جبران کمبود اصالت در نگاه قشر اشرافی جامعه و در واقع، جبران همان تفاوتی که لاکان جوهر عشق میداندش. در پایان، الیور به ابژهی عشقاش که همان خانهی اشرافی بود، میرسد و برهنه در آن میرقصد چرا که حالا او عمیقترین تجربهی جنسی را با خدایی داشته که خودش او را کشته ولی تصویری ازلی – ابدی دارد و ارضایی فراتر از آن برای خودش متصور نیست. اما سوال اینجاست که با فرض این که ساکنان این خانه همگی مزاحم لذت بینهایت الیور شدهاند، تکلیف او با خودش که حالا تنها ساکن این خانه است، چه خواهد بود؟
پویا عاقلی زاده
بامداد پنج پنج سه
@SurrealSundayS
در نهایت، الیور به هدفی میرسد که از سائق ابتداییاش در حیاط دانشگاه شکل گرفت؛ یعنی همان جبران کمبود اصالت در نگاه قشر اشرافی جامعه و در واقع، جبران همان تفاوتی که لاکان جوهر عشق میداندش. در پایان، الیور به ابژهی عشقاش که همان خانهی اشرافی بود، میرسد و برهنه در آن میرقصد چرا که حالا او عمیقترین تجربهی جنسی را با خدایی داشته که خودش او را کشته ولی تصویری ازلی – ابدی دارد و ارضایی فراتر از آن برای خودش متصور نیست. اما سوال اینجاست که با فرض این که ساکنان این خانه همگی مزاحم لذت بینهایت الیور شدهاند، تکلیف او با خودش که حالا تنها ساکن این خانه است، چه خواهد بود؟
پویا عاقلی زاده
بامداد پنج پنج سه
@SurrealSundayS
🎬 #یکشنبه_های_سوررئال: فصل دوازدهم با پویا عاقلی زاده در خانه مستقل تهران
📽️ نمایش و تحلیل جمعی چهار فیلم کمدی سیاه:
- «گلهای پژمرده» (٢٠٠۵) از جیم جارموش - برنده نخل طلای کن
- «شبح آزادی» (١٩٧۴) از بونوئل
- «مثلت اندوه» (٢٠٢٢) از اوستلاند - برنده نخل طلای کن
- «مرگ استالین» (٢٠١٧) از لانوچی
آغاز دوره: ٢١ مرداد
🎫اطلاعات ثبت نام در پوستر
@SurrealSundayS
📽️ نمایش و تحلیل جمعی چهار فیلم کمدی سیاه:
- «گلهای پژمرده» (٢٠٠۵) از جیم جارموش - برنده نخل طلای کن
- «شبح آزادی» (١٩٧۴) از بونوئل
- «مثلت اندوه» (٢٠٢٢) از اوستلاند - برنده نخل طلای کن
- «مرگ استالین» (٢٠١٧) از لانوچی
آغاز دوره: ٢١ مرداد
🎫اطلاعات ثبت نام در پوستر
@SurrealSundayS
🎬 تماشا و تحلیل جمعی چهار فیلم بلک کمدی در فصل دوازدهم یکشنبههای سوررئال با پویا عاقلی زاده
بازگشت به خانه مستقل تهران
(۲۱ مرداد تا ۱۱ شهریور - هر یکشنبه ساعت ۱۹:۳۰)
فصل دوازدهم با چهار فیلم Black Comedy:
• Broken Flowers (2005) Jim Jarmusch
• Triangle of Sadness (2022) - Ruben Ostlund
• Phantom of Liberty (1974) - Luis Bunuel
• Death of Stalin (2017) - Armando Lannucci
ظرفیت محدود. مهلت ثبت نام دوره: چهارشنبه ١٧ مرداد
🎫 ثبت نام از طریق تیوال یا شماره داخل پوستر:
https://www.tiwall.com/p/surreal.sundays12
@SurrealSundayS
بازگشت به خانه مستقل تهران
(۲۱ مرداد تا ۱۱ شهریور - هر یکشنبه ساعت ۱۹:۳۰)
فصل دوازدهم با چهار فیلم Black Comedy:
• Broken Flowers (2005) Jim Jarmusch
• Triangle of Sadness (2022) - Ruben Ostlund
• Phantom of Liberty (1974) - Luis Bunuel
• Death of Stalin (2017) - Armando Lannucci
ظرفیت محدود. مهلت ثبت نام دوره: چهارشنبه ١٧ مرداد
🎫 ثبت نام از طریق تیوال یا شماره داخل پوستر:
https://www.tiwall.com/p/surreal.sundays12
@SurrealSundayS
🎬 تماشا و تحلیل جمعی #مثلث_اندوه برنده نخل طلای ٢٠٢٢ در یکشنبههای سوررئال با پویا عاقلی زاده
٢٨ مرداد ساعت ١٩:٣٠ در خانه مستقل تهران
🎫 ثبت نام به تعداد محدود از طریق تیوال:
https://www.tiwall.com/p/triangle.of.sadness2
@SurrealSundayS
٢٨ مرداد ساعت ١٩:٣٠ در خانه مستقل تهران
🎫 ثبت نام به تعداد محدود از طریق تیوال:
https://www.tiwall.com/p/triangle.of.sadness2
@SurrealSundayS
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 تماشا و تحلیل جمعی #مثلث_اندوه برنده نخل طلای ٢٠٢٢ در یکشنبههای سوررئال با پویا عاقلی زاده
٢٨ مرداد ساعت ١٩:٣٠ در خانه مستقل تهران
🎫 ثبت نام به تعداد محدود از طریق تیوال:
https://www.tiwall.com/p/triangle.of.sadness2
@SurrealSundayS
٢٨ مرداد ساعت ١٩:٣٠ در خانه مستقل تهران
🎫 ثبت نام به تعداد محدود از طریق تیوال:
https://www.tiwall.com/p/triangle.of.sadness2
@SurrealSundayS
📜فراخوان لوکیشن برای فیلم
اگر خیابانی در تهران میشناسید که
در تقاطعش، ساختمانی با آینه باشه به شکلی که بازتاب خانهی روبروش رو بده، به @PouyaAghelizadehM اطلاع بدید.
@SurrealSundayS
اگر خیابانی در تهران میشناسید که
در تقاطعش، ساختمانی با آینه باشه به شکلی که بازتاب خانهی روبروش رو بده، به @PouyaAghelizadehM اطلاع بدید.
@SurrealSundayS
📽️به مناسبت سالروز تولد شاعر معاصر«حسین منزوی» روز یکشنبه ساعت ١٧ در سالن ناصری خانه هنرمندان به تماشای مستند «بهانه را» به کارگردانی پانته آ بیات مختاری و محمد قنبری کلخوران و با تدوین پویا عاقلی زاده خواهیم نشست.
🎫جهت حضور به لینک زیر مراجعه کنید:
https://www.tiwall.com/p/the.excuse
@SurrealSundayS
🎫جهت حضور به لینک زیر مراجعه کنید:
https://www.tiwall.com/p/the.excuse
@SurrealSundayS
📜درباره #قیف
برای یک خنده بیشتر، یا
جایی برای پیرمردها نیست؟
پویا عاقلی زاده
چهارم مهر سه
- داخلی. سالن سینمای کوروش مال – شب
در حال تماشای تیتراژ فیلم “قیف” هستم. متوجه میشوم که سالن پر در ابتدای فیلم، دچار کچلی اساسی شده. چند پسر نوجوان کنار من، در حال شکرگزاری هستند که بالاخره فیلم تمام شد. مردی با محاسن زیاد میگوید: “معناگرا بود؟ فقط معناشو ما نفهمیدیم” و با دوستانش میخندند. خانم جوانی به جمع دوستانش که عجله دارند از سالن خارج شوند، میپیوندد و با تردید میگوید: “خوب بودا!” و با برخورد خشن و شدید دوستانش مواجه میشود: “ولمون کن بابا!”
من بهت زده به عوامل حرفهای فیلم در تیتراژ نگاه میکنم. باورم نمیشود که در این لحظه از زندگیام همچین تجربهی ناخوشایندی را پشت سر گذاشتهام. حتی برای اولین بار صلاح نمیبینم که تا پایان تیتراژ در سالن بنشینم و حس تنهاییام با پردهی نقرهای را داشته باشم؛ کاری که حتی بعد از تماشای فیلم “هتل” هم ابایی از انجامش نداشتم.
فرزاد موتمن در مصاحبهای در جشنوارهی فجر قبلی گفته بود که ما همچنان میتوانیم فیلم بسازیم. و اشارهاش به فیلمسازانی بود که وارد بازهی سنیای شدهاند که خطر پیر انگاری تهدیدشان میکند. ولی چه تهدیدی؟ چه خطری؟!اساساً سینما راهی است برای آنهایی که میخواهند وارد سن پیری بشوند ولی پیر نباشند. مگر کوروساوا نگفته بود که هر چه بیشتر زندگی میکنی، فیلمساز بهتری میشوی؟ و خودش ناگهان یک چرخش عجیب در ده سال آخر عمرش به دوران کودکیاش پیدا نکرد؟ پس چرا یاد نگرفتهاید؟ پس چرا این قدر از جوانها فاصله گرفتهاید که حتی پیرتر از عدد سنتان هم به نظر میرسید.
محسن امیر یوسفی با شیطنتهای فانتزیاش از “خواب تلخ” وارد سینما شد. در ادامه هم دیده شد و رییس کانون کارگردانان سینمای ایران شد؛ سمتی بزرگ و انتظار ساز... آیا او نمیداند که کمدی باید بخنداند و بعد در جان مخاطب رسوب کند؟ یا یادش رفته که نقدی که به کمدیهای غالب بر پردههای سینمای ماست، از جنبهی جنسیتزده و لودگی آدمهای فیلمهاست؟اگر یادش رفته که مثل عطاران در همین فیلم “قیف” باید از عباس جمشیدیفر یک چک بخورد تا به خودش بیاید و پاسخگوی انتظارات مخاطبانی باشد که همین چند روز پیش در اختتامیه جشن ایسفا، اهدای جایزهی کارگردانی از دستان او را شاهد بودند و او به تمسخر گفت که مثل این که ما پیرمرد شدیم!
بله آقای امیریوسفی! شما پیرمرد شدهاید ولی خودخواسته. مگر میشود این قدر از جامعهتان دور باشید که در یک فیلم کمدی تنها بخشهای خندهدار برای مخاطبان، همان لوده بازیها و تیکههای جنسیای باشد که عطاران در کارهای دیگرش اجرا میکند، و حتی آنجا تاثیرگذار ولی اینجا شرمآور؟!واقعاً پاسخ آن تماشاگر با محاسن را چه کسی و چگونه میدهد وقتی بفهمد کارگردان این فیلم رییس انجمن کارگردان سینمای ایران است و قرار است نسلی جدید را به سوی ذائقهای نو برای مردمش هدایت کند؟ شما یا آقای عیاری با “ویلای ساحلی”اش؟
جواب سوالهای بالا را تنها یک نفر در چنته دارد و او هم رضا عطاران است که با نبوغش افسار سینما را به دست گرفته و با همین روند اخیر دارد دانه دانه پیرمردها را الک میکند و دور میاندازد. حیف جوانهایی که نشستهاند ببینند بزرگترها چه کار میکنند بلکه چیزی یاد بگیرند. گویا این فرمول هم برای پیرمردهاست و این شکاف بزرگ جای ترمیم ندارد بین نسلی که حداقل امکان این را داشتند که فیلم بسازند و الآن هم به خاطر روابطشان میدانی دارند که فیلمی روی پرده ببرند، و نسلی که نمیدانند دیگر پاشنهی کدام در را از جا دربیاورند تا به حداقلهای فیلمسازی دست پیدا کنند و به این سینمای در کما رفته، جانی دوباره ببخشند.
چند سال پیش، به بهانهی دیالوگی با فیلم “جهان با من برقص”، مقالهای دربارهی آسیبشناسی فیلمنامههای موجود در فیلمهای اول نوشتم که سروش صحت هم آن را بخواند. آگاهانه یا ناآگاهانه در فیلم بعدیاش – که هنوز اکران نشده و شاید هیچوقت هم اکران نشود – حس کردم فیلمساز به دیالوگم پاسخ داده. آن مقاله برای یک فیلم اولی بود ولی حس میکنم میتواند مشق شب فیلمسازانی باشد که فیلم چندمشان را میسازند تا بارها از رویش بنویسند و بدانند که مردم ما فیلمنامه میفهمند؛ بدانند هر جا که درنگ کردی و خواستی جلوی چشمشان (روی پردهی سینما) از مسیر فرعی دورشان بزنی، به ساحت سینما و جامعهات، توامان بی احترامی کردهای و خیلی زود، هر دویشان به تو پشت خواهند کرد. حالا آیا میارزد که حتی به بهانهی غم نان، فراموش کنیم که قلم بود که سینما را شکل داد و بیتوجه به فیلمنامه، برویم که با سوپراستارهای فربه از درآمد، یه کاری بسازیم و پولی به جیب بزنیم؟...
@SurrealSundayS
برای یک خنده بیشتر، یا
جایی برای پیرمردها نیست؟
پویا عاقلی زاده
چهارم مهر سه
- داخلی. سالن سینمای کوروش مال – شب
در حال تماشای تیتراژ فیلم “قیف” هستم. متوجه میشوم که سالن پر در ابتدای فیلم، دچار کچلی اساسی شده. چند پسر نوجوان کنار من، در حال شکرگزاری هستند که بالاخره فیلم تمام شد. مردی با محاسن زیاد میگوید: “معناگرا بود؟ فقط معناشو ما نفهمیدیم” و با دوستانش میخندند. خانم جوانی به جمع دوستانش که عجله دارند از سالن خارج شوند، میپیوندد و با تردید میگوید: “خوب بودا!” و با برخورد خشن و شدید دوستانش مواجه میشود: “ولمون کن بابا!”
من بهت زده به عوامل حرفهای فیلم در تیتراژ نگاه میکنم. باورم نمیشود که در این لحظه از زندگیام همچین تجربهی ناخوشایندی را پشت سر گذاشتهام. حتی برای اولین بار صلاح نمیبینم که تا پایان تیتراژ در سالن بنشینم و حس تنهاییام با پردهی نقرهای را داشته باشم؛ کاری که حتی بعد از تماشای فیلم “هتل” هم ابایی از انجامش نداشتم.
فرزاد موتمن در مصاحبهای در جشنوارهی فجر قبلی گفته بود که ما همچنان میتوانیم فیلم بسازیم. و اشارهاش به فیلمسازانی بود که وارد بازهی سنیای شدهاند که خطر پیر انگاری تهدیدشان میکند. ولی چه تهدیدی؟ چه خطری؟!اساساً سینما راهی است برای آنهایی که میخواهند وارد سن پیری بشوند ولی پیر نباشند. مگر کوروساوا نگفته بود که هر چه بیشتر زندگی میکنی، فیلمساز بهتری میشوی؟ و خودش ناگهان یک چرخش عجیب در ده سال آخر عمرش به دوران کودکیاش پیدا نکرد؟ پس چرا یاد نگرفتهاید؟ پس چرا این قدر از جوانها فاصله گرفتهاید که حتی پیرتر از عدد سنتان هم به نظر میرسید.
محسن امیر یوسفی با شیطنتهای فانتزیاش از “خواب تلخ” وارد سینما شد. در ادامه هم دیده شد و رییس کانون کارگردانان سینمای ایران شد؛ سمتی بزرگ و انتظار ساز... آیا او نمیداند که کمدی باید بخنداند و بعد در جان مخاطب رسوب کند؟ یا یادش رفته که نقدی که به کمدیهای غالب بر پردههای سینمای ماست، از جنبهی جنسیتزده و لودگی آدمهای فیلمهاست؟اگر یادش رفته که مثل عطاران در همین فیلم “قیف” باید از عباس جمشیدیفر یک چک بخورد تا به خودش بیاید و پاسخگوی انتظارات مخاطبانی باشد که همین چند روز پیش در اختتامیه جشن ایسفا، اهدای جایزهی کارگردانی از دستان او را شاهد بودند و او به تمسخر گفت که مثل این که ما پیرمرد شدیم!
بله آقای امیریوسفی! شما پیرمرد شدهاید ولی خودخواسته. مگر میشود این قدر از جامعهتان دور باشید که در یک فیلم کمدی تنها بخشهای خندهدار برای مخاطبان، همان لوده بازیها و تیکههای جنسیای باشد که عطاران در کارهای دیگرش اجرا میکند، و حتی آنجا تاثیرگذار ولی اینجا شرمآور؟!واقعاً پاسخ آن تماشاگر با محاسن را چه کسی و چگونه میدهد وقتی بفهمد کارگردان این فیلم رییس انجمن کارگردان سینمای ایران است و قرار است نسلی جدید را به سوی ذائقهای نو برای مردمش هدایت کند؟ شما یا آقای عیاری با “ویلای ساحلی”اش؟
جواب سوالهای بالا را تنها یک نفر در چنته دارد و او هم رضا عطاران است که با نبوغش افسار سینما را به دست گرفته و با همین روند اخیر دارد دانه دانه پیرمردها را الک میکند و دور میاندازد. حیف جوانهایی که نشستهاند ببینند بزرگترها چه کار میکنند بلکه چیزی یاد بگیرند. گویا این فرمول هم برای پیرمردهاست و این شکاف بزرگ جای ترمیم ندارد بین نسلی که حداقل امکان این را داشتند که فیلم بسازند و الآن هم به خاطر روابطشان میدانی دارند که فیلمی روی پرده ببرند، و نسلی که نمیدانند دیگر پاشنهی کدام در را از جا دربیاورند تا به حداقلهای فیلمسازی دست پیدا کنند و به این سینمای در کما رفته، جانی دوباره ببخشند.
چند سال پیش، به بهانهی دیالوگی با فیلم “جهان با من برقص”، مقالهای دربارهی آسیبشناسی فیلمنامههای موجود در فیلمهای اول نوشتم که سروش صحت هم آن را بخواند. آگاهانه یا ناآگاهانه در فیلم بعدیاش – که هنوز اکران نشده و شاید هیچوقت هم اکران نشود – حس کردم فیلمساز به دیالوگم پاسخ داده. آن مقاله برای یک فیلم اولی بود ولی حس میکنم میتواند مشق شب فیلمسازانی باشد که فیلم چندمشان را میسازند تا بارها از رویش بنویسند و بدانند که مردم ما فیلمنامه میفهمند؛ بدانند هر جا که درنگ کردی و خواستی جلوی چشمشان (روی پردهی سینما) از مسیر فرعی دورشان بزنی، به ساحت سینما و جامعهات، توامان بی احترامی کردهای و خیلی زود، هر دویشان به تو پشت خواهند کرد. حالا آیا میارزد که حتی به بهانهی غم نان، فراموش کنیم که قلم بود که سینما را شکل داد و بیتوجه به فیلمنامه، برویم که با سوپراستارهای فربه از درآمد، یه کاری بسازیم و پولی به جیب بزنیم؟...
@SurrealSundayS
«هوش مصنوعی» با حضور پویا عاقلیزاده روی آنتن شبکه آموزش میرود
برنامه «هوش مصنوعی شنبه و یکشنبه، ٢٨ و ٢٩ مهرماه با حضور پویا عاقلیزاده نویسنده، کارگردان و عضو انجمن بینالمللی منتقدان فیلم (فیپرشی) روی آنتن شبکه آموزش میرود.
در این برنامه، پویا عاقلی زاده که در سالهای اخیر به نوشتن فیلمنامهی سریال «سمفونی دهم» با نگاهی داستانی به مسالهی ورود هوش مصنوعی به زیست روزمرهی بشر مشغول بوده، از ارتباط هوش مصنوعی و داستانسرایی خواهد گفت.
او با توجه به موضوع چالشبرانگیز «اعتماد به ماشینها» از الگوی شکلگیری ماشینها بر اساس داستانهای افسانهای و اسطورهای میگوید.
پویا عاقلیزاده که در عرصهی کارگردانی و تدوین سینما فعال است، با بررسی فیلمهایی از جمله اودیسه فضایی (١٩۶٨)، بلید رانر (١٩٨٢ و ٢٠١٧)، هوش مصنوعی (٢٠٠١) و او (٢٠١٣) نگاهی به آیندهی جهانی که انسانها و ماشینها ارتباط عاطفی دارند، میپردازد و از امکان شکلگیری تروما (زخم روانی) برای انسانها خواهد گفت.
برنامه «هوش مصنوعی» به تهیهکنندگی و کارگردانی سعید بشیری و سروش نائینی، از شنبه تا چهارشنبه ساعت ٢٣:١٠، به صورت زنده از شبکه آموزش پخش میشود.
@SurrealSundayS
برنامه «هوش مصنوعی شنبه و یکشنبه، ٢٨ و ٢٩ مهرماه با حضور پویا عاقلیزاده نویسنده، کارگردان و عضو انجمن بینالمللی منتقدان فیلم (فیپرشی) روی آنتن شبکه آموزش میرود.
در این برنامه، پویا عاقلی زاده که در سالهای اخیر به نوشتن فیلمنامهی سریال «سمفونی دهم» با نگاهی داستانی به مسالهی ورود هوش مصنوعی به زیست روزمرهی بشر مشغول بوده، از ارتباط هوش مصنوعی و داستانسرایی خواهد گفت.
او با توجه به موضوع چالشبرانگیز «اعتماد به ماشینها» از الگوی شکلگیری ماشینها بر اساس داستانهای افسانهای و اسطورهای میگوید.
پویا عاقلیزاده که در عرصهی کارگردانی و تدوین سینما فعال است، با بررسی فیلمهایی از جمله اودیسه فضایی (١٩۶٨)، بلید رانر (١٩٨٢ و ٢٠١٧)، هوش مصنوعی (٢٠٠١) و او (٢٠١٣) نگاهی به آیندهی جهانی که انسانها و ماشینها ارتباط عاطفی دارند، میپردازد و از امکان شکلگیری تروما (زخم روانی) برای انسانها خواهد گفت.
برنامه «هوش مصنوعی» به تهیهکنندگی و کارگردانی سعید بشیری و سروش نائینی، از شنبه تا چهارشنبه ساعت ٢٣:١٠، به صورت زنده از شبکه آموزش پخش میشود.
@SurrealSundayS
📽️ The Substance (2024)
وحشت واقعی! میراث سینما از فرانکنشتاین و سرگیجه و شاینینگ تا سینمای آرونوفسکی و نئون دمون!
بالاخره فیلمی که منتظرش بودم، آمد. فیلمی که برای پردهی سینما ساخته شده تا ابتدا از شکوهش لذت بصری ببرید و بعد، در وحشت عمیقش تا مغز استخوان به خود بلرزید. در مورد مسیری که سینما طی کرده تا به این نقطه برسد و اخطاری این چنین وحشتناک و قریبالوقوع را به ما بدهد، مطلبی مفصل خواهم نوشت. پیشنهاد میکنم دو ویدئوی آخرم در مورد تروما و امکانات هوش مصنوعی را تماشا کنید که ارتباطی با این فیلم نیز پیدا میکند.
فیلمنامهی درخشان فیلم برندهی جایزهی کن شد اما حقش بود تدوین و کارگردانی حیرتانگیزش فرسنگها بالاتر از «تیتان» جایزهمند میشد. فیلمی که از آرونوفسکی و نئون دمون نیکلاس ویندینگ دارد تا اودیسه و شاینینگ و ارجاع موسیقایی به سرگیجهی هیچکاک. همچنان سینما میترساند و میماند، بلکه گوش فرا دهیم...
https://instagram.com/p/DBh3ghWIaZE/
@SurrealSundayS
وحشت واقعی! میراث سینما از فرانکنشتاین و سرگیجه و شاینینگ تا سینمای آرونوفسکی و نئون دمون!
بالاخره فیلمی که منتظرش بودم، آمد. فیلمی که برای پردهی سینما ساخته شده تا ابتدا از شکوهش لذت بصری ببرید و بعد، در وحشت عمیقش تا مغز استخوان به خود بلرزید. در مورد مسیری که سینما طی کرده تا به این نقطه برسد و اخطاری این چنین وحشتناک و قریبالوقوع را به ما بدهد، مطلبی مفصل خواهم نوشت. پیشنهاد میکنم دو ویدئوی آخرم در مورد تروما و امکانات هوش مصنوعی را تماشا کنید که ارتباطی با این فیلم نیز پیدا میکند.
فیلمنامهی درخشان فیلم برندهی جایزهی کن شد اما حقش بود تدوین و کارگردانی حیرتانگیزش فرسنگها بالاتر از «تیتان» جایزهمند میشد. فیلمی که از آرونوفسکی و نئون دمون نیکلاس ویندینگ دارد تا اودیسه و شاینینگ و ارجاع موسیقایی به سرگیجهی هیچکاک. همچنان سینما میترساند و میماند، بلکه گوش فرا دهیم...
https://instagram.com/p/DBh3ghWIaZE/
@SurrealSundayS
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📽️«خاطره مصنوعی و بلید رانر ها»
شب سینما و «هوش مصنوعی» با پویا عاقلی زاده - شبکه آموزش - ٢٩ مهر ١۴٠٣
@SurrealSundayS
شب سینما و «هوش مصنوعی» با پویا عاقلی زاده - شبکه آموزش - ٢٩ مهر ١۴٠٣
@SurrealSundayS