اطلاعیه
دانشجویان متقاضی حمایت مالی تغذیه توجه داشته باشند:
⏰ حداکثر مهلت ثبت درخواست:
ساعت ۷ صبح روز یکشنبه ۷ دیماه
📌 درخواستها در همین هفته بررسی میشوند و از تاریخ شنبه ۱۳ دیماه به بعد، غذای دانشجویان واجد شرایط با تخفیف ۷۰ درصدی محاسبه خواهد شد.
📍 ثبت درخواست از طریق سایت دانشجو (تغذیه) – فرمهای الکترونیک
—
معاونت فرهنگی و دانشجویی
دانشگاه علوم پزشکی شیراز
@SumsTweetMD | ارسال توییت
دانشجویان متقاضی حمایت مالی تغذیه توجه داشته باشند:
⏰ حداکثر مهلت ثبت درخواست:
ساعت ۷ صبح روز یکشنبه ۷ دیماه
📌 درخواستها در همین هفته بررسی میشوند و از تاریخ شنبه ۱۳ دیماه به بعد، غذای دانشجویان واجد شرایط با تخفیف ۷۰ درصدی محاسبه خواهد شد.
📍 ثبت درخواست از طریق سایت دانشجو (تغذیه) – فرمهای الکترونیک
—
معاونت فرهنگی و دانشجویی
دانشگاه علوم پزشکی شیراز
#دانشگاه_علوم_پزشکی_شیراز
@SumsTweetMD | ارسال توییت
❤9👎4
بابا مگه نمیگفتین درآمد پسیو داشته باشین خب الان چرا تقبیح میکنین😂🤦🏻♀
@SumsTweetMD | ارسال توییت
#دانشگاه_علوم_پزشکی_شیراز
@SumsTweetMD | ارسال توییت
❤13😁4👎1
دکتر زنگ زد که یکیو میفرستم داروخونه اتون، ولی ازش پول نگیرین خودم میام حساب میکنم
بعد خانمه اومد نسخه رو که شامل یه قلم کمبود بود رو گرفت، و گفت یه بسته دیگه بدین
گفتیم دیگه نداریم
گفت: ازاد بدین
خواستم بگم تو که پول داشتی، پول همون داروی مصرف دو ماهت رو میدادی بیچاره دکتر نده
@SumsTweetMD | ارسال توییت
بعد خانمه اومد نسخه رو که شامل یه قلم کمبود بود رو گرفت، و گفت یه بسته دیگه بدین
گفتیم دیگه نداریم
گفت: ازاد بدین
خواستم بگم تو که پول داشتی، پول همون داروی مصرف دو ماهت رو میدادی بیچاره دکتر نده
#دانشگاه_علوم_پزشکی_شیراز
@SumsTweetMD | ارسال توییت
👍31🗿5👎1💔1
عمو لوییز ازت میخواد همین الان زیر گاز رو خاموش کنی.
@SumsTweetMD | ارسال توییت
#دانشگاه_علوم_پزشکی_شیراز
@SumsTweetMD | ارسال توییت
🤣34🔥3
وقتی به عنوان دانشجوی پزشکی وارد دانشگاه شد،از همان روزهای اول عاشق همکلاسیاش گردید..با چه بدبختیای توانست آن دختر(پریسا) را راضی نماید..در همان دوران علومپایه توانست با او ازدواج نماید...میگفتند یکی از بهترین زوجهایی هستند که تاکنون در دانشگاه دیده شدهاند..عاشق یکدیگر بودند
من دو سال بعد از او در دانشگاه قبول شدم...طیف دوستانمان با هم فرق داشت...با بچههایی از ورودی او دوست بودم،که با او خوب نبودند و دشمنی میکردند...در تشکلی عضو شدم که با تشکلی که او در آن عضو بود،مشکل داشتند و دشمن بودند...پس واضح است که با هم رابطه خوبی نداشتیم اما رابطه رودرروی بدی هم با هم نداشتیم.بهتر بگویم با هم رابطهای نداشتیم.اما هر روز شاهد رفت و آمد عاشقانه او و همسرش در دانشگاه بودم.
زمان گذشت و تشکلی که در آن عضو بود،منحل گردید...برایم تبدیل به آدمی معمولی شده بود که هیچ حساسیت و موضعی رویش نداشتم...استاجر شدم و او اینترنم بود.با هم دوست شدیم.با خانمش اختلاف پیدا کرده بود.
خانمش در بخش دیگری اینترن بود و با یکی از رزیدنتهای آن بخش رابطه خوبی پیدا کرده بودند...بعدها میگفت که آن رزیدنت به خانمش گفته بود که وقتی به بخش میآیی،حلقه ازدواجت را از دستت در بیاور...داستان این دو نفر ادامهدار شد...بخشی که با دوستم بودم،تمام شد و هر کدام به بخشهای دیگری رفتیم...تا مدتی همدیگر را ندیدیم...شنیدم که چند ماهی است که مرخصی گرفته است و اینترنی نمیگذراند...میگفتند مشغول دادگاه و کارهای طلاق است.متاسف شدم.
اینترن شدم.شبی که در بیمارستان شهدا بودم و باران شدیدی میبارید؛ساعت دو صبح،در پاویون باز شد و بعد مدتها او را دیدم.خیس از آب باران با ساکی در دست نشست و تعریف کرد.سیگار از دستش رها نمیشد.میگفت همسرش مهریه را به اجرا گذاشته و حکم بازداشتش را گرفته است و چون این پول را ندارد،متواری شده و هر شب را در یک جایی میگذراند..منزل دوستان یا آشنایان یا اقوام یا پاویونهای بیمارستانهای مختلف...میگفت به دلیل کتککاریای که با آن رزیدنت در داخل بیمارستان انجام داده است،نیز یک پرونده شکایت قضایی دیگر و حکم بازداشت دیگر نیز دارد و الآن با دو حکم بازداشت،تحت تعقیب است...گرسنهاش بود...برایش شام آوردم...من هیچوقت ندیدم که کسی در هنگام غذاخوردن نیز سیگار دستش باشد و بعد از هر لقمهای که با قاشق میخورد،یک پک هم به سیگارش بزند.میگفت قرار است همسر سابقش با آن رزیدنت ازدواج کند و آن خانم به او گفته است که میخواهند با پول مهریهاش خانه بخرند.دردی در چشمانش بود که دلم را میلرزاند. خوابم میآمد،اما سیگارهایی که با او میکشیدم،بیدارم نگاه میداشت...گفت و گفت تا صبح شد...هر دو خندهمان گرفت...قرار بود شب را اینجا بخوابد...تا سپیده زد،ساکش را برداشت و همچون مجرمان فراری رفت...
اینترن بیمارستان لقمان بودم،که دوباره بعد از چند ماه،او را دیدم...این بار صبح بود و روپوش سفید بر تنش بود...میگفت به تفاهم رسیدهاند و قرار شده که به تدریج و به اصطلاح قسطی و با مقدار کمتری،مهریهاش را بپردازد...و دوباره اینترنی را شروع کرده است...ناراحت بود که یک سال و نیم از عمرش اینگونه هدر رفته است...
دو ماه بعد بود که همچنان در لقمان بودم و او را دیدم که خوشحال بود...میگفت که آن رزیدنت با اینترن دیگری(مریم)دوست شده است و همسرش را سر کار گذاشته است...اینقدر این چیزها را در همین محیط دیده بودم که اصلا تعجب نکردم...تمام کسانی که در پاویون بودند،همین اعتقاد را داشتند و بعضیها که آن رزیدنت را میشناختند میگفتند که از اول ،آخر همین داستان را همینگونه حدس میزدند...
اما ماجرا وقتی جالبتر شد که فهمیدم دختری که با آن رزیدنت دوست شده است(مریم)،همان کسی است که به دوست ديگر من گفته بود من با غیر رزیدنت ازدواج نمیکنم و پدرم به یک جیپی،زن نمیدهد و سالها اشک برایش رقم زد...داستان عجیب و حیرانکنندهای بود...روزگار به طرز عجیبی دو دوستم را به هم پیوند داده بود...چیزی در این مورد به دوستم نگفتم...
و البته نیاز به توضیح نیست که آن رزیدنت با مریم نیز سرانجامی نیافت و مریم با همکلاسیاش که هیچوقت رزیدنت نشد،ازدواج کرد و به استرالیا رفتند...سالها گذشته است...این دوستم نیز مجددا ازدواج کرده است و او نیز به همراه همسرش در استرالیا هستند...عکسهایشان را در اینترنت میبینم و از شادیها و خوشبختی که خودش اظهار میدارد،خوشحال میشوم...
بازیهای روزگار،جالب و حیرانکننده هستند...آخرین خبر در این موضوع هم اینکه مریم هم از شوهرش جدا شده و شوهرش با یک استرالیایی ازدواج کرد…
و در آخر هم،همیشه در اینستاگرام کلیپهای آن رزیدنت سابق را میبینم و شاهد شیادیهایش هستم…
راستی،هیچکدام از دوستان من عاشق مریم نبودند
عاشق مریم،نویسنده این متن بود...
@SumsTweetMD | ارسال توییت
من دو سال بعد از او در دانشگاه قبول شدم...طیف دوستانمان با هم فرق داشت...با بچههایی از ورودی او دوست بودم،که با او خوب نبودند و دشمنی میکردند...در تشکلی عضو شدم که با تشکلی که او در آن عضو بود،مشکل داشتند و دشمن بودند...پس واضح است که با هم رابطه خوبی نداشتیم اما رابطه رودرروی بدی هم با هم نداشتیم.بهتر بگویم با هم رابطهای نداشتیم.اما هر روز شاهد رفت و آمد عاشقانه او و همسرش در دانشگاه بودم.
زمان گذشت و تشکلی که در آن عضو بود،منحل گردید...برایم تبدیل به آدمی معمولی شده بود که هیچ حساسیت و موضعی رویش نداشتم...استاجر شدم و او اینترنم بود.با هم دوست شدیم.با خانمش اختلاف پیدا کرده بود.
خانمش در بخش دیگری اینترن بود و با یکی از رزیدنتهای آن بخش رابطه خوبی پیدا کرده بودند...بعدها میگفت که آن رزیدنت به خانمش گفته بود که وقتی به بخش میآیی،حلقه ازدواجت را از دستت در بیاور...داستان این دو نفر ادامهدار شد...بخشی که با دوستم بودم،تمام شد و هر کدام به بخشهای دیگری رفتیم...تا مدتی همدیگر را ندیدیم...شنیدم که چند ماهی است که مرخصی گرفته است و اینترنی نمیگذراند...میگفتند مشغول دادگاه و کارهای طلاق است.متاسف شدم.
اینترن شدم.شبی که در بیمارستان شهدا بودم و باران شدیدی میبارید؛ساعت دو صبح،در پاویون باز شد و بعد مدتها او را دیدم.خیس از آب باران با ساکی در دست نشست و تعریف کرد.سیگار از دستش رها نمیشد.میگفت همسرش مهریه را به اجرا گذاشته و حکم بازداشتش را گرفته است و چون این پول را ندارد،متواری شده و هر شب را در یک جایی میگذراند..منزل دوستان یا آشنایان یا اقوام یا پاویونهای بیمارستانهای مختلف...میگفت به دلیل کتککاریای که با آن رزیدنت در داخل بیمارستان انجام داده است،نیز یک پرونده شکایت قضایی دیگر و حکم بازداشت دیگر نیز دارد و الآن با دو حکم بازداشت،تحت تعقیب است...گرسنهاش بود...برایش شام آوردم...من هیچوقت ندیدم که کسی در هنگام غذاخوردن نیز سیگار دستش باشد و بعد از هر لقمهای که با قاشق میخورد،یک پک هم به سیگارش بزند.میگفت قرار است همسر سابقش با آن رزیدنت ازدواج کند و آن خانم به او گفته است که میخواهند با پول مهریهاش خانه بخرند.دردی در چشمانش بود که دلم را میلرزاند. خوابم میآمد،اما سیگارهایی که با او میکشیدم،بیدارم نگاه میداشت...گفت و گفت تا صبح شد...هر دو خندهمان گرفت...قرار بود شب را اینجا بخوابد...تا سپیده زد،ساکش را برداشت و همچون مجرمان فراری رفت...
اینترن بیمارستان لقمان بودم،که دوباره بعد از چند ماه،او را دیدم...این بار صبح بود و روپوش سفید بر تنش بود...میگفت به تفاهم رسیدهاند و قرار شده که به تدریج و به اصطلاح قسطی و با مقدار کمتری،مهریهاش را بپردازد...و دوباره اینترنی را شروع کرده است...ناراحت بود که یک سال و نیم از عمرش اینگونه هدر رفته است...
دو ماه بعد بود که همچنان در لقمان بودم و او را دیدم که خوشحال بود...میگفت که آن رزیدنت با اینترن دیگری(مریم)دوست شده است و همسرش را سر کار گذاشته است...اینقدر این چیزها را در همین محیط دیده بودم که اصلا تعجب نکردم...تمام کسانی که در پاویون بودند،همین اعتقاد را داشتند و بعضیها که آن رزیدنت را میشناختند میگفتند که از اول ،آخر همین داستان را همینگونه حدس میزدند...
اما ماجرا وقتی جالبتر شد که فهمیدم دختری که با آن رزیدنت دوست شده است(مریم)،همان کسی است که به دوست ديگر من گفته بود من با غیر رزیدنت ازدواج نمیکنم و پدرم به یک جیپی،زن نمیدهد و سالها اشک برایش رقم زد...داستان عجیب و حیرانکنندهای بود...روزگار به طرز عجیبی دو دوستم را به هم پیوند داده بود...چیزی در این مورد به دوستم نگفتم...
و البته نیاز به توضیح نیست که آن رزیدنت با مریم نیز سرانجامی نیافت و مریم با همکلاسیاش که هیچوقت رزیدنت نشد،ازدواج کرد و به استرالیا رفتند...سالها گذشته است...این دوستم نیز مجددا ازدواج کرده است و او نیز به همراه همسرش در استرالیا هستند...عکسهایشان را در اینترنت میبینم و از شادیها و خوشبختی که خودش اظهار میدارد،خوشحال میشوم...
بازیهای روزگار،جالب و حیرانکننده هستند...آخرین خبر در این موضوع هم اینکه مریم هم از شوهرش جدا شده و شوهرش با یک استرالیایی ازدواج کرد…
و در آخر هم،همیشه در اینستاگرام کلیپهای آن رزیدنت سابق را میبینم و شاهد شیادیهایش هستم…
راستی،هیچکدام از دوستان من عاشق مریم نبودند
عاشق مریم،نویسنده این متن بود...
#دانشگاه_علوم_پزشکی_شیراز
@SumsTweetMD | ارسال توییت
💔106😐23❤7🤣6👎3🥴2🫡1
Forwarded from AUT VIP
✨جشنواره اختصاصی AUTVIP✨
روی لینک زیر کلیک کرده و اپلیکیشن بلو را نصب کنید.
کد «
https://blubank.sb24.ir/download
بعد از ثبت نام ۵۰ هزار تومن از بلوبانک و ۵۰ هزار تومن از ما هدیه بگیرید
جهت دریافت ۵۰ هزار تومن از کانال AUTVIP به آیدی زیر مراجعه کرده و چند شماره آخر شماره موبایلی که با آن اقدام به ثبت نام کردید را وارد کنید
@RTHI22
همچنین میتوانید پس از ثبت نام با استفاده از کد خود بابت دعوت هر فرد تا پایان سال ۱۴۰۴، ۱۵۰ هزار تومان دریافت کنید
مراحل ثبت نام:
زیر ۵ دقیقه طول میکشد و نیاز به احراز از طریق چند ثانیه فیلم میباشد
اعتبار بلوبانک:
متصل به بانک سامان میباشد و کاملا معتبر است
پس از ثبت نام کارت بلوبانک برای شما ارسال میشود
🆔@AUTVIP
روی لینک زیر کلیک کرده و اپلیکیشن بلو را نصب کنید.
کد «
NPUNNQ» را در قسمت کد معرف وارد و فرآیند بازکردن حساب را تکمیل کنید.https://blubank.sb24.ir/download
بعد از ثبت نام ۵۰ هزار تومن از بلوبانک و ۵۰ هزار تومن از ما هدیه بگیرید
جهت دریافت ۵۰ هزار تومن از کانال AUTVIP به آیدی زیر مراجعه کرده و چند شماره آخر شماره موبایلی که با آن اقدام به ثبت نام کردید را وارد کنید
@RTHI22
همچنین میتوانید پس از ثبت نام با استفاده از کد خود بابت دعوت هر فرد تا پایان سال ۱۴۰۴، ۱۵۰ هزار تومان دریافت کنید
مراحل ثبت نام:
زیر ۵ دقیقه طول میکشد و نیاز به احراز از طریق چند ثانیه فیلم میباشد
اعتبار بلوبانک:
متصل به بانک سامان میباشد و کاملا معتبر است
پس از ثبت نام کارت بلوبانک برای شما ارسال میشود
🆔@AUTVIP
👎6👍2❤1🤣1
نه. این جزوهها تو یه هفته جمع نمیشه. ولی این سریال چرا.
@SumsTweetMD | ارسال توییت
#دانشگاه_علوم_پزشکی_شیراز
@SumsTweetMD | ارسال توییت
🔥36🤣25👍3
📣 امروز ساعت ۱۶:۴۸، موعدِ مدار است!
ایران با پرتاب «ظفر ۲»، «پایا» و «کوثر» بهعنوان نهمین کشور صاحب چرخه کامل فضایی، با تکیه بر ۲۵ مأموریت موفق قبلی، «چشم ایرانی» را برای رصد دقیقتر خشکسالی و منابع آب به کار میگیرد.
@SumsTweetMD | ارسال توییت
ایران با پرتاب «ظفر ۲»، «پایا» و «کوثر» بهعنوان نهمین کشور صاحب چرخه کامل فضایی، با تکیه بر ۲۵ مأموریت موفق قبلی، «چشم ایرانی» را برای رصد دقیقتر خشکسالی و منابع آب به کار میگیرد.
#دانشگاه_علوم_پزشکی_شیراز
@SumsTweetMD | ارسال توییت
🔥47❤3🤣3🫡3🎃1
وام ازدواج هم حذف شد و من هنوز منتظر وام تحصیلی این ترمم 😂🎀
کاش حداقل میگفتن اگر قصد ندارن پرداخت کنن ما هم تکلیف خودمون بدونیم روش حساب نکنیم
@SumsTweetMD | ارسال توییت
کاش حداقل میگفتن اگر قصد ندارن پرداخت کنن ما هم تکلیف خودمون بدونیم روش حساب نکنیم
#دانشگاه_علوم_پزشکی_شیراز
@SumsTweetMD | ارسال توییت
😁23
طرح دکتر در بیمارستان جهنمی تموم شد
طرح نینی در دنیا شروع شد
قیافهی این دوتا کنار هم فقط🤣🤌
@SumsTweetMD | ارسال توییت
طرح نینی در دنیا شروع شد
قیافهی این دوتا کنار هم فقط🤣🤌
#دانشگاه_علوم_پزشکی_شیراز
@SumsTweetMD | ارسال توییت
🤣35😭4❤1
هفته پیش به یه خانم مسنی سمعک دادم اموزشای لازم رو هم بهش دادم، امروز با دخترش اومده بود و یادش رفته بود چیزایی که بهش گفته بودم، وقتی دوباره بهش اموزش دادم رو کرد به دخترش گفت آخیی زبون بسته اینارو هفته پیش هم بهم گفته بودا،
زبون بسته اخه🫠😂
@SumsTweetMD | ارسال توییت
زبون بسته اخه🫠😂
#دانشگاه_علوم_پزشکی_شیراز
@SumsTweetMD | ارسال توییت
🤣45❤1
ساعتهای کاردانشجویی مهر و آبان ماها رو روی دلار ۱۱۳ ازمون گرفتن، امروز رفتیم روی دلار ۱۴۰ و هنوز پرداخت نکردن.
از مسئولین در تمامی ردههای سازمانی مملکت ممنونیم. لطفا از شنبه خودتون جای دانشجوها رو پر کنید چون حقوقِ اندک کاردانشجویی دو ماه یکبار رو، بعد از چهارماه گرفتن نمیصرفه.
@SumsTweetMD | ارسال توییت
از مسئولین در تمامی ردههای سازمانی مملکت ممنونیم. لطفا از شنبه خودتون جای دانشجوها رو پر کنید چون حقوقِ اندک کاردانشجویی دو ماه یکبار رو، بعد از چهارماه گرفتن نمیصرفه.
#دانشگاه_علوم_پزشکی_شیراز
@SumsTweetMD | ارسال توییت
👍20
دکتر از مرز و بوم مگه میخواستی دفاع کنی؟؟؟
یه پایاننامه بوده سبک بگیرین بابا
@SumsTweetMD | ارسال توییت
یه پایاننامه بوده سبک بگیرین بابا
#دانشگاه_علوم_پزشکی_شیراز
@SumsTweetMD | ارسال توییت
🗿26👍6
از برنامه درسیم فقط تایم استراحتشو با دقت تمام انجام میدم.
@SumsTweetMD | ارسال توییت
#دانشگاه_علوم_پزشکی_شیراز
@SumsTweetMD | ارسال توییت
🤣22💅2
طرف گفت راننده و فوریت امبولانس منو سر صحنه تصادف چک زدن و فحش ناموسی دادن شروع کردم مراحل پیگیری رو بهش بگم که یهو گفت اره مست پشت فرمون بودم.
@SumsTweetMD | ارسال توییت
#دانشگاه_علوم_پزشکی_شیراز
@SumsTweetMD | ارسال توییت
🤣14🤯1😐1🗿1