به كسى كه با تو هر شب
همه شوق گفت و گو بود
چه رسيده است
كه امشب
سر گفت و گو ندارد...
#حسين_منزوى................................https://telegram.me/joinchat/BWvvOj_s182ypVUSg5qfXQ
همه شوق گفت و گو بود
چه رسيده است
كه امشب
سر گفت و گو ندارد...
#حسين_منزوى................................https://telegram.me/joinchat/BWvvOj_s182ypVUSg5qfXQ
.
.
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
تا کور سوی اخترکان بشکند همه
از نام تو به بام افق ها ، علم زدم
با وامی از نگاه تو خورشید های شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم
هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم
از شادی ام مپرس که من نیز در ازل
همراه خواجه قرعه ی قسمت به غم زدم
#حسين_منزوى
.
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
تا کور سوی اخترکان بشکند همه
از نام تو به بام افق ها ، علم زدم
با وامی از نگاه تو خورشید های شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم
هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم
از شادی ام مپرس که من نیز در ازل
همراه خواجه قرعه ی قسمت به غم زدم
#حسين_منزوى
دوباره مۍنویسمت کنارِ بیت آخرم
و چکه چکه مۍچکم به سطر های دفترم
تو مثل ماهِ برکه ای ،
و من غریق مست شب
دوباره تو ، دوباره من
شناوری ،
شناورم ..
#حسين_منزوى
و چکه چکه مۍچکم به سطر های دفترم
تو مثل ماهِ برکه ای ،
و من غریق مست شب
دوباره تو ، دوباره من
شناوری ،
شناورم ..
#حسين_منزوى
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
تا کور سوی اخترکان بشکند همه
از نام تو به بام افق ها ، علم زدم
با وامی از نگاه تو خورشید های شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم
هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم
از شادی ام مپرس که من نیز در ازل
همراه خواجه قرعه ی قسمت به غم زدم
#حسين_منزوى
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
تا کور سوی اخترکان بشکند همه
از نام تو به بام افق ها ، علم زدم
با وامی از نگاه تو خورشید های شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم
هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم
از شادی ام مپرس که من نیز در ازل
همراه خواجه قرعه ی قسمت به غم زدم
#حسين_منزوى
دوبــاره می نـویسمت
کنـارِ بیــــت آخـــــرم
و چکه چکه، می چکم
بـه ســطرهای دفـترم
تـــو مثل مـاهِ برکه ای
و من غریق مست شب
دوباره تـو، دوباره مـن
شـناوری، شناورم ...!!!
#حسين_منزوى
شبتون ارام
@Ssahebdeelan
کنـارِ بیــــت آخـــــرم
و چکه چکه، می چکم
بـه ســطرهای دفـترم
تـــو مثل مـاهِ برکه ای
و من غریق مست شب
دوباره تـو، دوباره مـن
شـناوری، شناورم ...!!!
#حسين_منزوى
شبتون ارام
@Ssahebdeelan
.
اگر باید زخمی داشته باشم
که نوازشم کنی
بگو تا تمام دلم را
شرحه شرحه کنم
زخمها زیبایند
و زیباتر آنکه
تیغ را هم تو فرود آورده باشی
تیغت سـِحر است و
نوازشت معجزه
و لبخندت
تنظیفی از فوارهی نور
و تیمار داریات
کرشمهای میان زخم و مرهم
عشق و زخم
از یک تبارند
اگر خویشاوندیم یا نه
من سراپا همه زخمم
تو سراپا
همه انگشت نوازش باش...
#حسين_منزوى
شب خوش
اگر باید زخمی داشته باشم
که نوازشم کنی
بگو تا تمام دلم را
شرحه شرحه کنم
زخمها زیبایند
و زیباتر آنکه
تیغ را هم تو فرود آورده باشی
تیغت سـِحر است و
نوازشت معجزه
و لبخندت
تنظیفی از فوارهی نور
و تیمار داریات
کرشمهای میان زخم و مرهم
عشق و زخم
از یک تبارند
اگر خویشاوندیم یا نه
من سراپا همه زخمم
تو سراپا
همه انگشت نوازش باش...
#حسين_منزوى
شب خوش