صاحبدلان
12K subscribers
33K photos
3.02K videos
56 files
2.4K links
Download Telegram
ته تغاری بهار
خرداد دوست داشتنی
دیدی چه راحت و ساده رسیدی

چقدر شبیه هم هستیم من و تو
شعله‌ی عشقمان گرم و تب‌دار
همین گرمی دوست داشتن
باعث تنهایی ماست

نه شکوفه‌های دلبرانه داریم
نه نوبرانه‌های آب‌دار
نه هوای ابریُ
بدون چتر قدم زدن زیر باران
هیچ کدام را نداریم

فقط دوست داشتن بلدیم
ساده و بی ریا
گرم و تب‌دار..






#فرهاد_فرهادی

🌱🌷
.
کولیِ من
ای بهارِ گم شده‌ی من
گوشه‌ی هر جوی رسته بته‌ی نعنا
پیچک لب می‌کشد به کاشیِ درگاه
کولی من
ای بهارِ گم شده
بازآ..
#نصرت_رحمانی
🌷🌱
ای سپیدهٔ آغاز خوشبختی من
از دریچهٔ سالها تنهایی ام
بر گوشه گوشه های
این خلوت چشم انتظار
بتاب
بتاب
و این صبح را دیگر
کنار شکوفایی این باور بمان
مرا به آرزویم برسان





#فریبا_سعادت

🌱🌷
#خرداد
خرداد، ماه ِترنم‌های مانده از بهارست
همان شوق پنهان ِمانده در لابه لای ِیاس ها
همان حیاط نم خورده از بارانی عصرگاهی
همان شب‌های ِخاطره انگیز وخنک ،با عطرمیوه ها
دورهمی های ِدلچسب و غزل های حافظ
و لبی که تر می‌شود به شعرهای ازجنس ِنآب ِسهراب
خرداد ،ماه ِ شاعرانه ی سال ست
تا هنوز در بر داغی تیرنگشوده
میزبان ِدل‌های پرشور عشاق ست


*ماه تان را به خوشی سپری کنید
بهارتان ممتد و روزهایتان در شکوه ِخرداد ،درخشان باد

#نیلوفر_ثانی
خردادماهتون بخير
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
این روزها که عشق را دربازار بی عاطفگی هامثل کالایی به بهایی اندک می فروشند بردگان عشق با پیراهن های کهنه ومندرس ،موهای ژولیده ودست وپاهایی به زنجیر کشیده به جایی می روند که ارزش ها را به تاراج می برند !
داستان لیلی ومجنون به تاریخ پیوست فرهادهرگز به شیرینش نرسید ولی باشیرینی دیگر کامش را عسل نکرد!
امروز که عشق را به حراج می گذارندوزمانی هم  به تاراج می برند  هوس را درقهوه ی عشق می ریزند ومستانه سرمی کشند ، نام های مضحک برای این واژه ی مقدس انتخاب می کنند  ونقاب مسخره ی هرزگی را به چهره می آویزند !باید بگوییم :وامصیبتا!
عشق ته نشین شده را شاید بتوان باهم زدن ذره ای زندگی بخشید ولی وقتی شکست وتکه تکه شد هزار شکسته بند هم بیاوری دیگر مثل روز اول نمی شود که نمی شود !
داستان لیلی ها ومجنون ها در عمق تاریخ دفن شدندو ما تنها شنیدیم وآیندگان .....شاید هرگز نشنوند واگر هم شنیدند باصدای بلند بخندند !
به داد عشق اگر نرسیم فاتحه ی همه چیز را باید بعدازآن به زودی بخوانیم !

#فرشته_محمودی
آدم بد شانس، بد شانس است، هر کاری کند یک بد بیاری تویش هست، پیک موتوری بشود هوا برفی می‌شود نمی گذارد یک‌ لقمه نان در بیاورد، آسمان صاف و آفتابی بشود هر هفته یک میخ توی لاستیک عقبش فرو‌ می رود، میخ هم توی لاستیک عقبش فرو‌ نرود خلاصه چاله چوله های آسفالت یک راهی پیدا می کنند تا یک حالی به پیک موتوری مذکور بدهند، آدم بدشانس حتی اگر متخصص قلب هم باشد منشی اش یک پیرزن غرغرو است که تخصصش پراندن بیمار است، شاید یک متخصص قلب بد شانس اندازه ی یک پیک موتوری بدشانس رنج نبیند، اما جفتشان از نظر کائنات روی یک میز تاس می اندازند و‌ عددشان مثل هم است، آدم نیاز دارد پیشانی اش بلند باشد، پیک موتوری یا متخصص قلب بودنش هیچ فرقی ندارد، طالع که بلند شد خوب مدد می دهد، کافی است یک نگاهی بکنید به پیکهای موتوری که هرگز پنچرگیری نکرده اند، یا یک نگاهی بیاندازید به متخصصان قلبی که منشی های خوشگل دارند، آن وقت متوجه می شوید پیشانی بلند از نان شب هم واجب‌تر است.
.
#پوریا_میرزاپور
و تو خندیدی
باران‌های رنگارنگ بارید...
بارانی که انسان را به گریستن وامی‌داشت.

صدایت گرم بود
به داغی چشمانِ آهویی زخمی
صدایی داشتی پراحساس
به لطافت قلبِ آهویی زخمی...

تو آمدی و در گوشه‌ی جنونم ایستادی
ابرها آمدند و بالای سرت ایستادند
چشم‌هایت
خود نهایتِ رحمت و مهربانی بود...





#سزائی_کاراکوچ

🌱🌷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

از صدای پر مرغان سحر...
لاله از خواب گران دیده گشود
اولین پرتو سیمایی صبح...
بوسه بر گنـبـــد مینا زده بود

#فریدون_مشیری

🌱🌷
ای کاش
کنارت بودم
تا زیباترین صبح عاشقانه را در ایوانِ اشعارم ،
برایت رقم میزدم با غزلے ناب
از چشمهای جذابت ....
و تو با شهد لبانت شیرین میڪردی
چاے دارچینِ بداهه هایم را...


#یلدا_ڪولیوند
خلاصه ی اتفاقی که قبل و بعد از حس چهلسالگی تجربه می‌کنیم !

نمایشگاه کتاب تمام شد. بعد ده روز بسختی برگشتم خانه. خانه‌ای که هیچ کم از بازار شام ندارد. گوشه گوشه‌اش هوار می‌کشد که صاحب‌خانه شب‌ها دیر برگشته و جز خوردن یک چای و نمازخواندن کار دیگری نکرده.

میروم سَرْوقتِ خانه؛ برای نجات‌دادنش از این حجم آشفتگی. خانه که سامان می‌گیرد، یادم می‌افتد که فردا باید برگردم به کار.

هجده‌ساله بودم. دانشجوی ادبیات داستانیِ دانشگاه‌ خوارزمی. خیال می‌کردم دنیا زنِ نجات‌دهنده‌ای می‌خواهد که منم. و راه نجات دنیا چیزی جز نوشتن و ادبیات نیست: همین‌قدر معصوم و غیرواقع‌بینانه.

حالا اما سی‌ساله‌ام. چای ریخته‌ام تا بعد از نماز مغرب، آن‌قدری خنک شده باشد که به آدم بچسبد و دارم به این فکر می‌کنم شاید بد نباشد دنیا زنی را بخواهد که خانه‌اش را از آشفتگی نجات می‌دهد، روزگارش را از ملال و تجربه به او ثابت کرده که چای بین دونماز مغرب و عشا آن‌قدری خنک است که با خیال راحت بنوشد!

#فاطمه_بهروز_فخر
Bomb
Pouya Bayati
صاحبدل عزيز درودهایمان ارزانی شما که غزلخوان مهرید و
آینه گردان سپهرید...
باغ مخملین لبخندتان خرم؛
جام بلورین ارغوانتان لبالب؛
تنبور و سنتور نغمه های شادی انگیزتان کوک؛
سپاسهایمان چکاوکی چکامه سرا نشسته بر چینه ی
سنبله آرای بهارینگی تان...


خرداد ماه بر شما خوش يمن
🌱🌷
دین برای آن است که آن را بفهمند و از سر رغبت بدان دل بسپارند، نه اینکه از آن بترسند و از سر کراهت بدان تن بسپارند.
کمال دین در کمال دلربایی آن است نه وحشت‌زایی آن.

#دکتر_سروش
.

نشد یک لحظه از یادت جدا دل



#لاهوتی

🌷🌱
Man Bighararam
Sina Shabankhani
هیچ‌کس به خانه‌اش نرسید امروز.

کودکی بازیگوش
تمامِ کوچه‌های شهر را دیشب
به نامِ تو کرده بود!

#رضا_کاظمی
خردادِ عزیز !
خوش آمدی ...


با این که می دانم در کوله ات ، چیزی جز خاطره ی امتحانات و بویِ تندِ بیقراری نداری
با این که می دانم ، هرگز شبیهِ اردیبهشت ، صورتی و دلبرانه نخواهی بود ،
با این که با هوایت غریبه ام ...
ولی من آن قدر در خیالم ، حال و هوایِ نابِ اردیبهشت را کِش می دهم ؛
تا حواسم از تو و تکرارِ روزهایت پرت شود
مشکل از تو نیست ،
ما از هوایِ تکراریِ این روزها خسته ایم ،
دنبالِ معجزه می گردیم ،
و تو اصلا شبیهِ معجزه نیستی !
لطفا میانِ صفحاتِ معمولی ات ؛
دو سه خط ، بارانِ غیرِ معمولی مهمانمان کن ...
شاید از حضورت کمی ذوق کردیم ...

#نرگس_صرافیان_طوفان
عصرتون سرشار از حال خوب.......
زندگی شاید شبیه به یک پازل باشد
هر کدام از آدم ها و اتفاقات زندگی یک قطعه ی پازل هستند...
وقتی به دنیا می آییم درست همان لحظه که بند نافمان را می زنند و ما را سر و ته می کنند ، تمام قطعات پازل به هم می ریزد و ما شروع می کنیم به گریه کردن.
هر کدام از ما یک زمان مشخصی را فرصت داریم تا پازل زندگیمان را مرتب کنیم... تا همه چیز را سر جای خودش بگذاریم...
برای درست کردن پازل زندگی باید از قسمت های ساده شروع کرد ... باید اتفاق های ساده را کنار هم قرار داد تا بتوانیم قسمت های سخت و پیچیده را سر جای خودش بگذاریم...
یک رویا پردازی، یک زیاده خواهی، یک اشتباه همه چیز را خراب می کند...
فقط کافیست یک قسمت زندگی را اشتباه بچینی...
باید همه چیز را خراب کنی و دوباره از نو بسازی... چون با یک اشتباه تا آخر زندگی ات پر از اشتباه می شود
باید چهار چشمی حواسمان به زندگیمان باشد
خدا نکند که یک قسمت پازل گم شود... نمی شود برایش جایگزین پیدا کرد..

برای یک زندگی درست ما اول باید بفهمیم از زندگیمان چه می خواهیم... وقتی همه چیز تمام شد اگر از زندگیت رضایت نداشتی مطمئن باش پازل زندگی ات را اشتباه چیده ای...
مطمئن باش یک چیزی سر جای خودش نیست

حسین_حائریان
@Ssahebdeelan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM