صبح است نشاط و شادمانی دم کن
پـیوندِ لـب و خنده به هم محکم کن
مـیخانهی چـشمهای خـود را بُگشای
بـر زخـمیِ شب، پـیالهای مـرهـم کـن
#شهریار
درودتان باد دوستان راستين
صبحتان پر از تلالو طلایی افتاب آبستن از بهاران...گلریزانی از رسم خوشایند زمانه در این صبحگاه گلگون ، زینت بخش سیه چشمان نافذ شما...بازتاب بهترینهای بامدادان ، جوشان و خروشان در شریان امروزتان... زنده بادا زندگی
🌸🍃🌷
@Ssahebdeelan
پـیوندِ لـب و خنده به هم محکم کن
مـیخانهی چـشمهای خـود را بُگشای
بـر زخـمیِ شب، پـیالهای مـرهـم کـن
#شهریار
درودتان باد دوستان راستين
صبحتان پر از تلالو طلایی افتاب آبستن از بهاران...گلریزانی از رسم خوشایند زمانه در این صبحگاه گلگون ، زینت بخش سیه چشمان نافذ شما...بازتاب بهترینهای بامدادان ، جوشان و خروشان در شریان امروزتان... زنده بادا زندگی
🌸🍃🌷
@Ssahebdeelan
تنهایی عمیقی در جهان است،
که در حرکتِ کُندِ عقربههای ساعت،
میتوان حس کرد.
مردمانِ خسته،
مُثلهشدگانی از عشق یا بیعشقی،
نامهربان با هم،
غنی نامهربان با غنی،
و فقیر با فقیر.
ترسیدهایم.
نظام آموزشی آموختمان،
که همه برندهایم،
از شکستها،
و خودکشیها نگفت،
یا از وحشتِ رنجآورِ انسانی،
که کسی لمسش نکرده،
یا با او سخن نرانده است،
و در تنهایی،
مشغول آب دادن گیاهان است.
#چارلز_بوکفسکی
ترجمه: #مهیار_مظلومی
🌷🍃🌸
که در حرکتِ کُندِ عقربههای ساعت،
میتوان حس کرد.
مردمانِ خسته،
مُثلهشدگانی از عشق یا بیعشقی،
نامهربان با هم،
غنی نامهربان با غنی،
و فقیر با فقیر.
ترسیدهایم.
نظام آموزشی آموختمان،
که همه برندهایم،
از شکستها،
و خودکشیها نگفت،
یا از وحشتِ رنجآورِ انسانی،
که کسی لمسش نکرده،
یا با او سخن نرانده است،
و در تنهایی،
مشغول آب دادن گیاهان است.
#چارلز_بوکفسکی
ترجمه: #مهیار_مظلومی
🌷🍃🌸
آمده از جایی دور
اما زاده زمین ام
آمده از جایی دور،
اما زاده زمین ام.
امانت دار آب و گیاه،
آورنده آرامش و
اعتبار امیدم.
من به نام اهل زمین است
که زنده ام.
زمین
با سنگ ها و سایه هایش،
من
با واژه ها و ترانه هایم،
هر دو
زیستن در باران را
از نخستین لذت بوسه آموخته ایم.
زمین
در تعلق خاطر من و
من در تعلق خاطر تو
کامل ام.
ما
همه
اگرچه زاده سرزمین تخیل و ترانه ایم،
اما سرانجام
به آغوش و بوسه های مگوی باز خواهیم گشت.
سیدعلی صالحی
🌷🍃🌸
اما زاده زمین ام
آمده از جایی دور،
اما زاده زمین ام.
امانت دار آب و گیاه،
آورنده آرامش و
اعتبار امیدم.
من به نام اهل زمین است
که زنده ام.
زمین
با سنگ ها و سایه هایش،
من
با واژه ها و ترانه هایم،
هر دو
زیستن در باران را
از نخستین لذت بوسه آموخته ایم.
زمین
در تعلق خاطر من و
من در تعلق خاطر تو
کامل ام.
ما
همه
اگرچه زاده سرزمین تخیل و ترانه ایم،
اما سرانجام
به آغوش و بوسه های مگوی باز خواهیم گشت.
سیدعلی صالحی
🌷🍃🌸
.
صبح را چشم به راهم
ساقه دوستی
گل بدهد
وزش باد تکانی بدهد
بهت و ابهام خیال شب دیرینم را
و بسازدبا مهر
کلبه صلح و صفایی کوچک
سفره ای بگشایم
که بود نان و پنیری در ان
و نثارش بکنم با
مهر
عطوفت
و صفا
ای دوست..!!
بیا
تو هم
مهمان این سفره مصفایم باش
چشم در راه تو نیز میباشم
گل لبخند بکاری برمن
و بنوشیم دمنوشی
که دهد
اب حیات
عشق و
امید
#هماکشتگر
مهربانان صبحتون شکرانه ایی از همساغری با زیبا صنم زندگی
🌸🍃🌷
@Ssahebdeelan
صبح را چشم به راهم
ساقه دوستی
گل بدهد
وزش باد تکانی بدهد
بهت و ابهام خیال شب دیرینم را
و بسازدبا مهر
کلبه صلح و صفایی کوچک
سفره ای بگشایم
که بود نان و پنیری در ان
و نثارش بکنم با
مهر
عطوفت
و صفا
ای دوست..!!
بیا
تو هم
مهمان این سفره مصفایم باش
چشم در راه تو نیز میباشم
گل لبخند بکاری برمن
و بنوشیم دمنوشی
که دهد
اب حیات
عشق و
امید
#هماکشتگر
مهربانان صبحتون شکرانه ایی از همساغری با زیبا صنم زندگی
🌸🍃🌷
@Ssahebdeelan
حالتان چطور است ؟
همین که بگویی امروز خوبم ، بهترم ، به خودت انرژی مثبت می دهی ؛ و به همه آنچه می بینی و آنچه تورا می بیند !
به گلدان های اتاقت ، به آبی که برای چای در کتری می ریزی ، به کبوتری که پشت پنجره آشپزخانه تلاش می کند خودش را نشانت دهد و تو مثل هر روز به اوصبح به خیر بگویی و کمی از ریزه های صبحانه ات را به او دهی ، انرژی مثبت می دهی.
باور می کنی سنگ هم از تو انرژی مثبت می گیرد ؟! هیچ به دیوارهای خانه ات توجه کرده ای ؟ وقتی تو خوب باشی آنها هم حالشان خوب است . و تو حس می کنی خانه ات را دوست داری.
و این گونه است که حال خوب تو ،هم حال خانه را خوب می کند و هم حال اهل خانه را . و هم حال.....
عبدالمجید شریفی
@Ssahebdeelan
همین که بگویی امروز خوبم ، بهترم ، به خودت انرژی مثبت می دهی ؛ و به همه آنچه می بینی و آنچه تورا می بیند !
به گلدان های اتاقت ، به آبی که برای چای در کتری می ریزی ، به کبوتری که پشت پنجره آشپزخانه تلاش می کند خودش را نشانت دهد و تو مثل هر روز به اوصبح به خیر بگویی و کمی از ریزه های صبحانه ات را به او دهی ، انرژی مثبت می دهی.
باور می کنی سنگ هم از تو انرژی مثبت می گیرد ؟! هیچ به دیوارهای خانه ات توجه کرده ای ؟ وقتی تو خوب باشی آنها هم حالشان خوب است . و تو حس می کنی خانه ات را دوست داری.
و این گونه است که حال خوب تو ،هم حال خانه را خوب می کند و هم حال اهل خانه را . و هم حال.....
عبدالمجید شریفی
@Ssahebdeelan
بیدار شو ای زنبق صحرایی زیبا
فرنوش فریبا
با بوسه ی مستانه ی شبنم
با نغمه ی پرشور چکاوک
با رقص نسیم و گل میخک
با شادی پوپک به سر شاخه ی افرا
برخیز و ببین با چه شکوهی
برخاسته از پشت چه کوهی
خورشید نوازشگر زرین
آن مژده گر خوش خبر، آن مهر جهانتاب
از دور به دیدار تو و باغ میآید
با هلهله ی ساز
با شادی و آواز
تا نور ببخشد به شکوفا شدنت باز
برخیز و به لبخند
بر دامنه ی سبز دماوند
_آن شوکت بشکوه سرافراز_
در آینه ی چشمه خودت را بنگر ناز
صبح آمده با شادی و با شوق
با دامنی از رقص هزاران پر پروانه ی طناز
تا روز بهارینه ی خود را
به طراوت
به حلاوت
سرمست و دل انگیز و غزلریز
از نو کنی آغاز
ای نابترین خلقت هستی
اعجاز قلم موی خداوند
ای شاخه نبات، ای عسل قندتر از قند
صبح تو پر از نور و پر از شور
روز تو به زیبایی شعر و غزل حافظ شیراز...
#شهراد_میدری
@Ssahebdeelan
فرنوش فریبا
با بوسه ی مستانه ی شبنم
با نغمه ی پرشور چکاوک
با رقص نسیم و گل میخک
با شادی پوپک به سر شاخه ی افرا
برخیز و ببین با چه شکوهی
برخاسته از پشت چه کوهی
خورشید نوازشگر زرین
آن مژده گر خوش خبر، آن مهر جهانتاب
از دور به دیدار تو و باغ میآید
با هلهله ی ساز
با شادی و آواز
تا نور ببخشد به شکوفا شدنت باز
برخیز و به لبخند
بر دامنه ی سبز دماوند
_آن شوکت بشکوه سرافراز_
در آینه ی چشمه خودت را بنگر ناز
صبح آمده با شادی و با شوق
با دامنی از رقص هزاران پر پروانه ی طناز
تا روز بهارینه ی خود را
به طراوت
به حلاوت
سرمست و دل انگیز و غزلریز
از نو کنی آغاز
ای نابترین خلقت هستی
اعجاز قلم موی خداوند
ای شاخه نبات، ای عسل قندتر از قند
صبح تو پر از نور و پر از شور
روز تو به زیبایی شعر و غزل حافظ شیراز...
#شهراد_میدری
@Ssahebdeelan
و صبح
کوتاه ترین غزلواره ی عشق است
که از آیینه خورشید
بر اطلسی های خانه می ریزد
و کاسه ی خیسِ دل را
مستِ بیداری می کند
#افسانه_کامکار
🍃🌷🌸
کوتاه ترین غزلواره ی عشق است
که از آیینه خورشید
بر اطلسی های خانه می ریزد
و کاسه ی خیسِ دل را
مستِ بیداری می کند
#افسانه_کامکار
🍃🌷🌸
ساقی بیا و جام می مشڪ بو بیار
این دم ڪه باد صبح به عنبرفشانی است
می هست واعتدال هواهست وسبزه هست
چیزی ڪه نیست صحبت یاران جانی است
#وحشی_بافقی
صبحتون بزيبايي صداي چکاوکان نازپرورده در لانه عاشقي ...
🍃🌷🌸
@Ssahebdeelan
این دم ڪه باد صبح به عنبرفشانی است
می هست واعتدال هواهست وسبزه هست
چیزی ڪه نیست صحبت یاران جانی است
#وحشی_بافقی
صبحتون بزيبايي صداي چکاوکان نازپرورده در لانه عاشقي ...
🍃🌷🌸
@Ssahebdeelan
احساس میکنم آدمها آنقدر شبیه هم شدهاند، آنقدر از روی هم کپی شدهاند، آنقدر شابلونی و سریدوزی و محصولی از تولیدات یک کارخانهی منظم و دقیق شدهاند که میشود نشست و مقتلی خواند برای آدمهای متفاوت... برای انقراض توفیرها...
میشود یکی دوبار زد روی سنگ قبری و فاتحهای خواند برای آن نگاه خاص که توی یک جفت چشم خاص باشد؛ همان که توی بقیهی چشمها نیست.
توی دنیای آدمهای درآمده از زیر دستگاه کپی، هر طرف بچرخی تنهایی. چون باید یک نفر باشد که با بقیه فرق کند، مثل بقیه نباشد، یک چیزی داشته باشد نه مثل همه، یک حرفی بزند نه مثل همه، یک طوری نگاهت کند نه مثل همه تا یک آن به خودت بیایی و بگویی "آها! خودشه!"
اینجا همه تکراریاند. "خودش"ها کجایند؟
رویای یک کافهی شبانه را دارم. از آنها که پشت میزِ بار همه سر به لاک خود نشستهاند. تو هم نشستهای و به قطرات آب روی لیوانِ جلوی رویت خیره شدهای. بعد یکی میآید مینشیند کنارت، چیزی میگوید؛ چیزی خاص! نه که ساعت بپرسد، نه که بپرسد امروز چندمه، نه که بگوید بهترین نوشیدنی اینجا کدام است یا بگوید چه شب سردی.
یک نفر از راه برسد که چیزی بگوید که توی بقیهی دهانها نچرخد. مثلا بگوید من با حلقهای که خیسیِ لیوان روی میز انداخته، فال میگیرم. بعد زیر نگاه مبهوت تو، لیوانت را بردارد، خیره شود به ردّ لیوان روی میز و بگوید "فالت میگه که تو تنهایی!" بعد چشم هاش را ریز کند، دقیقتر شود و بگوید "توی فالت یه آدم میبینم، یه آدم متفاوت!"
و تو فکر نکنی طرف یه چیزی زده! بدانی این همان است که بلد است یک چیزی بگوید غیر همه! یک طوری باشد غیر همه، این محصول معیوب کارخانه است که از قضا متفاوت از آب درآمده، این توفیر دارد...
این "خودش" است.
#سودابه_فرضیپور
🌸🍃🌷
میشود یکی دوبار زد روی سنگ قبری و فاتحهای خواند برای آن نگاه خاص که توی یک جفت چشم خاص باشد؛ همان که توی بقیهی چشمها نیست.
توی دنیای آدمهای درآمده از زیر دستگاه کپی، هر طرف بچرخی تنهایی. چون باید یک نفر باشد که با بقیه فرق کند، مثل بقیه نباشد، یک چیزی داشته باشد نه مثل همه، یک حرفی بزند نه مثل همه، یک طوری نگاهت کند نه مثل همه تا یک آن به خودت بیایی و بگویی "آها! خودشه!"
اینجا همه تکراریاند. "خودش"ها کجایند؟
رویای یک کافهی شبانه را دارم. از آنها که پشت میزِ بار همه سر به لاک خود نشستهاند. تو هم نشستهای و به قطرات آب روی لیوانِ جلوی رویت خیره شدهای. بعد یکی میآید مینشیند کنارت، چیزی میگوید؛ چیزی خاص! نه که ساعت بپرسد، نه که بپرسد امروز چندمه، نه که بگوید بهترین نوشیدنی اینجا کدام است یا بگوید چه شب سردی.
یک نفر از راه برسد که چیزی بگوید که توی بقیهی دهانها نچرخد. مثلا بگوید من با حلقهای که خیسیِ لیوان روی میز انداخته، فال میگیرم. بعد زیر نگاه مبهوت تو، لیوانت را بردارد، خیره شود به ردّ لیوان روی میز و بگوید "فالت میگه که تو تنهایی!" بعد چشم هاش را ریز کند، دقیقتر شود و بگوید "توی فالت یه آدم میبینم، یه آدم متفاوت!"
و تو فکر نکنی طرف یه چیزی زده! بدانی این همان است که بلد است یک چیزی بگوید غیر همه! یک طوری باشد غیر همه، این محصول معیوب کارخانه است که از قضا متفاوت از آب درآمده، این توفیر دارد...
این "خودش" است.
#سودابه_فرضیپور
🌸🍃🌷
از آنان که درسِ زندگی میدادند
پرسیدم خوشبختی چیست؟
از آنان که اربابِ هزاران کارگر بودند
پرسیدم خوشبختی چیست؟
همه سر تکان دادند
و با لبخندی ابلهانه سکوت کردند.
تا اینکه بعدها
در عصرِ یک روز تعطیل
که بر کنار رودخانه قدم میزدم
دستهای از کولی ها را دیدم
که با زنان و فرزندان خود
زیر درختان، در کنار بشکههای شراب
می رقصیدند و
می نوشیدند و
ساز می زدند ...!
#کارل_سندبرک
پرسیدم خوشبختی چیست؟
از آنان که اربابِ هزاران کارگر بودند
پرسیدم خوشبختی چیست؟
همه سر تکان دادند
و با لبخندی ابلهانه سکوت کردند.
تا اینکه بعدها
در عصرِ یک روز تعطیل
که بر کنار رودخانه قدم میزدم
دستهای از کولی ها را دیدم
که با زنان و فرزندان خود
زیر درختان، در کنار بشکههای شراب
می رقصیدند و
می نوشیدند و
ساز می زدند ...!
#کارل_سندبرک