ولی بیا بپذیریم زنهایی که بیرون از خانه کار میکنند، هرچقدر هم موفق و خودساخته؛ اما همیشه از درون خلاء عظیمی را احساس میکنند. دخترک آرامشخواهی درون همهی زنها هست که گاهی وسط سختیهای روزگار و دنیای بیرون کم میآورد و دلش امنیتِ خانه و رسیدگی بدون محدودیت زمانی به گلها و لم دادن روی مبل و با خیال تخت کتاب خواندن و رقصیدن و موزیک شنیدن و به اتفاقات خوب فکر کردن میخواهد...
من شک ندارم اکثر زنان شاغل، در جنگی تمام نشدنی با دخترک درونشان هر صبح به محیط کار میروند و بر میگردند در حالی که هیچ روزی آنطور که دلشان میخواهد، فرصتی برای رسیدگی به دلخوشیهای خودشان نمییابند و دلخوشند به همین: که روی پای خودشان ایستادهاند.
#نرگس_صرافیان_طوفان
من شک ندارم اکثر زنان شاغل، در جنگی تمام نشدنی با دخترک درونشان هر صبح به محیط کار میروند و بر میگردند در حالی که هیچ روزی آنطور که دلشان میخواهد، فرصتی برای رسیدگی به دلخوشیهای خودشان نمییابند و دلخوشند به همین: که روی پای خودشان ایستادهاند.
#نرگس_صرافیان_طوفان
سوار و اسب و بارون
گرشا رضایی
خدا، خدای ماه من!
تویی تو غربت جهان، رفیق من،
پناه من،
حامی و تکیهگاه من!
خدا، خدای نازنین!
میشه منو بغل کنی؟
دلم گرفته از زمین...
#نرگس_صرافیان_طوفان
تویی تو غربت جهان، رفیق من،
پناه من،
حامی و تکیهگاه من!
خدا، خدای نازنین!
میشه منو بغل کنی؟
دلم گرفته از زمین...
#نرگس_صرافیان_طوفان
پناه ببر به دلخوشیهای خیلی کوچک و خیلی سبز... پناه ببر به صبح فردا، به طلوع، به آفتاب... پناه ببر به روز جدیدی که شاید باآن، اتفاق خوبی از راه برسد و تمام اندوه جهان را از شانههات بردارد...
پناه ببر به صدای جیرجیرک، به هوهوی باد، به ساعت ۵ و نیم صبح، به گرگ و میش هوا، به هیاهوی گنجشگها...
پناه ببر به خدا، خدایی که هیچوقت دیر نمیکند...
#نرگس_صرافیان_طوفان
🌱🌷
پناه ببر به صدای جیرجیرک، به هوهوی باد، به ساعت ۵ و نیم صبح، به گرگ و میش هوا، به هیاهوی گنجشگها...
پناه ببر به خدا، خدایی که هیچوقت دیر نمیکند...
#نرگس_صرافیان_طوفان
🌱🌷
📝
من خستهام؛
از تلاشهایِ بسیارِ دیده نشده!
از بارهای سنگینِ برداشته و مهر و گذشتهای وظیفه شده!
از هرچه مهربانی کردن و در پاسخِ کجفهمیها لبخند زدن و هربار بیشتر زخمزبان شنیدن!!!
رنج است که هرچه بیشتر مراعاتشان را بکنی و هرچه بیشتر انسانیت به خرج بدهی، بیشتر دیوار غرور و شعور تو را کوتاه میبینند.
رنج است که فراتر از نیاز، خودت را خرج کنی و به روی خودشان نیاورند و بیشتر به تو آسیب بزنند و خستگی را در وجود تو ماندگار کنند.
آدم چه نیاز دارد به دیده شدن؟ تو ببین! تو قدردانِ هر آدمی باش که چه در مرزهای جهان تو و چه جایی دیگر، دارد تمامِ خودش را صرفِ ساختن میکند! که بیشتر از توان و جان و وظیفهاش میجنگد و آرامش و نقاط امن خودش را نادیده میگیرد.
تا کجا برای حفظ اصالت و برای دل خودشان محبت کنند و واکنشها و پاسخها را نادیده بگیرند؟! تو برایت مهم نیست نوازش کنی و در پاسخ به تو سیلی بزنند؟ مهم نیست لبخند بزنی و اخم و خشم تحویل بگیری؟ آدمها اگر دیده و فهمیده نشوند، اگر مدام پاسخ از خودگذشتگیها و محبتهاشان، کوچکشماری و زخمزبان باشد، اگر در انتهای تمام مسیرها حس کنند از خودشان یک قربانی ساختهاند، میروند و رفتن؛ همیشه در را باز کردن و دور شدن و بازنگشتن نیست! آدمها گاهی میروند، در حالی که هیچ دری بازنشده و هیچ آدمی از هیچ چهارچوبی نگذشته و بالاجبار مانده، اما دیگر هیچوقت شبیه به قبل نشده.
ما دیر میفهمیم با آدمها چه کردهایم.
#نرگس_صرافیان_طوفان
من خستهام؛
از تلاشهایِ بسیارِ دیده نشده!
از بارهای سنگینِ برداشته و مهر و گذشتهای وظیفه شده!
از هرچه مهربانی کردن و در پاسخِ کجفهمیها لبخند زدن و هربار بیشتر زخمزبان شنیدن!!!
رنج است که هرچه بیشتر مراعاتشان را بکنی و هرچه بیشتر انسانیت به خرج بدهی، بیشتر دیوار غرور و شعور تو را کوتاه میبینند.
رنج است که فراتر از نیاز، خودت را خرج کنی و به روی خودشان نیاورند و بیشتر به تو آسیب بزنند و خستگی را در وجود تو ماندگار کنند.
آدم چه نیاز دارد به دیده شدن؟ تو ببین! تو قدردانِ هر آدمی باش که چه در مرزهای جهان تو و چه جایی دیگر، دارد تمامِ خودش را صرفِ ساختن میکند! که بیشتر از توان و جان و وظیفهاش میجنگد و آرامش و نقاط امن خودش را نادیده میگیرد.
تا کجا برای حفظ اصالت و برای دل خودشان محبت کنند و واکنشها و پاسخها را نادیده بگیرند؟! تو برایت مهم نیست نوازش کنی و در پاسخ به تو سیلی بزنند؟ مهم نیست لبخند بزنی و اخم و خشم تحویل بگیری؟ آدمها اگر دیده و فهمیده نشوند، اگر مدام پاسخ از خودگذشتگیها و محبتهاشان، کوچکشماری و زخمزبان باشد، اگر در انتهای تمام مسیرها حس کنند از خودشان یک قربانی ساختهاند، میروند و رفتن؛ همیشه در را باز کردن و دور شدن و بازنگشتن نیست! آدمها گاهی میروند، در حالی که هیچ دری بازنشده و هیچ آدمی از هیچ چهارچوبی نگذشته و بالاجبار مانده، اما دیگر هیچوقت شبیه به قبل نشده.
ما دیر میفهمیم با آدمها چه کردهایم.
#نرگس_صرافیان_طوفان
ما آدمهای بدی نبودیم...
این مادیات و اقتضائات و مناسبات زیستن بود که ما را از هم جدا کرد و میان دلهای ما دیوار کشید. ما مهربانی میکردیم و اخلاق و انصاف را اولویت قرار میدادیم اما جهان طبق اصول دیگری پیش میرفت و در انتهای تمام راهها، ما را از بنا را بر مهر ورزی گذاشتن پشیمان میکرد و از یکجایی به بعد ما مجبور شدیم محتاطانهتر پیش برویم و در هر ماجرا، بیش از هرچیزی، نفع و صلاح خودمان را در نظر بگیریم تا کمتر زمین بخوریم و کمتر برنجیم و مجبور شدیم برای ساختن جهان خودمان، صرفنظر کنیم از جهان دیگران و خیلی چیزها که دل میخواست و منطق مخالفت میکرد.
ما آدمهای بدی نبودیم، فقط از یکجایی به بعد فهمیدیم مهربانی کردن و بنا را بر مهرورزیهای افراطی گذاشتن به صلاحمان نبود و جهان برای ادامه به چیزهای دیگری نیاز داشت.
پختهتر که شدیم و قد و قامت ادراکمان که بلندتر شد، هرم نیازها را نگاه کردیم و فهمیدیم وقتی جای اساسیترین نیازها خالیست، نمیتوان به نیازهای مراحل بعدتر فکر کرد و نمیتوان با هزاران مشکل و فقدان دست و پنجه نرم کرد و همچنان مهربان بود و دوام آورد...
#نرگس_صرافیان_طوفان
🌱🌷
این مادیات و اقتضائات و مناسبات زیستن بود که ما را از هم جدا کرد و میان دلهای ما دیوار کشید. ما مهربانی میکردیم و اخلاق و انصاف را اولویت قرار میدادیم اما جهان طبق اصول دیگری پیش میرفت و در انتهای تمام راهها، ما را از بنا را بر مهر ورزی گذاشتن پشیمان میکرد و از یکجایی به بعد ما مجبور شدیم محتاطانهتر پیش برویم و در هر ماجرا، بیش از هرچیزی، نفع و صلاح خودمان را در نظر بگیریم تا کمتر زمین بخوریم و کمتر برنجیم و مجبور شدیم برای ساختن جهان خودمان، صرفنظر کنیم از جهان دیگران و خیلی چیزها که دل میخواست و منطق مخالفت میکرد.
ما آدمهای بدی نبودیم، فقط از یکجایی به بعد فهمیدیم مهربانی کردن و بنا را بر مهرورزیهای افراطی گذاشتن به صلاحمان نبود و جهان برای ادامه به چیزهای دیگری نیاز داشت.
پختهتر که شدیم و قد و قامت ادراکمان که بلندتر شد، هرم نیازها را نگاه کردیم و فهمیدیم وقتی جای اساسیترین نیازها خالیست، نمیتوان به نیازهای مراحل بعدتر فکر کرد و نمیتوان با هزاران مشکل و فقدان دست و پنجه نرم کرد و همچنان مهربان بود و دوام آورد...
#نرگس_صرافیان_طوفان
🌱🌷
ما آدمهای بدی نبودیم...
این مادیات و اقتضائات و مناسبات زیستن بود که ما را از هم جدا کرد و میان دلهای ما دیوار کشید. ما مهربانی میکردیم و اخلاق و انصاف را اولویت قرار میدادیم اما جهان طبق اصول دیگری پیش میرفت و در انتهای تمام راهها، ما را از بنا را بر مهر ورزی گذاشتن پشیمان میکرد و از یکجایی به بعد ما مجبور شدیم محتاطانهتر پیش برویم و در هر ماجرا، بیش از هرچیزی، نفع و صلاح خودمان را در نظر بگیریم تا کمتر زمین بخوریم و کمتر برنجیم و مجبور شدیم برای ساختن جهان خودمان، صرفنظر کنیم از جهان دیگران و خیلی چیزها که دل میخواست و منطق مخالفت میکرد.
ما آدمهای بدی نبودیم، فقط از یکجایی به بعد فهمیدیم مهربانی کردن و بنا را بر مهرورزیهای افراطی گذاشتن به صلاحمان نبود و جهان برای ادامه به چیزهای دیگری نیاز داشت.
پختهتر که شدیم و قد و قامت ادراکمان که بلندتر شد، هرم نیازها را نگاه کردیم و فهمیدیم وقتی جای اساسیترین نیازها خالیست، نمیتوان به نیازهای مراحل بعدتر فکر کرد و نمیتوان با هزاران مشکل و فقدان دست و پنجه نرم کرد و همچنان مهربان بود و دوام آورد...
#نرگس_صرافیان_طوفان
این مادیات و اقتضائات و مناسبات زیستن بود که ما را از هم جدا کرد و میان دلهای ما دیوار کشید. ما مهربانی میکردیم و اخلاق و انصاف را اولویت قرار میدادیم اما جهان طبق اصول دیگری پیش میرفت و در انتهای تمام راهها، ما را از بنا را بر مهر ورزی گذاشتن پشیمان میکرد و از یکجایی به بعد ما مجبور شدیم محتاطانهتر پیش برویم و در هر ماجرا، بیش از هرچیزی، نفع و صلاح خودمان را در نظر بگیریم تا کمتر زمین بخوریم و کمتر برنجیم و مجبور شدیم برای ساختن جهان خودمان، صرفنظر کنیم از جهان دیگران و خیلی چیزها که دل میخواست و منطق مخالفت میکرد.
ما آدمهای بدی نبودیم، فقط از یکجایی به بعد فهمیدیم مهربانی کردن و بنا را بر مهرورزیهای افراطی گذاشتن به صلاحمان نبود و جهان برای ادامه به چیزهای دیگری نیاز داشت.
پختهتر که شدیم و قد و قامت ادراکمان که بلندتر شد، هرم نیازها را نگاه کردیم و فهمیدیم وقتی جای اساسیترین نیازها خالیست، نمیتوان به نیازهای مراحل بعدتر فکر کرد و نمیتوان با هزاران مشکل و فقدان دست و پنجه نرم کرد و همچنان مهربان بود و دوام آورد...
#نرگس_صرافیان_طوفان
خردادِ عزیز !
خوش آمدی ...
با این که می دانم در کوله ات ، چیزی جز خاطره ی امتحانات و بویِ تندِ بیقراری نداری
با این که می دانم ، هرگز شبیهِ اردیبهشت ، صورتی و دلبرانه نخواهی بود ،
با این که با هوایت غریبه ام ...
ولی من آن قدر در خیالم ، حال و هوایِ نابِ اردیبهشت را کِش می دهم ؛
تا حواسم از تو و تکرارِ روزهایت پرت شود
مشکل از تو نیست ،
ما از هوایِ تکراریِ این روزها خسته ایم ،
دنبالِ معجزه می گردیم ،
و تو اصلا شبیهِ معجزه نیستی !
لطفا میانِ صفحاتِ معمولی ات ؛
دو سه خط ، بارانِ غیرِ معمولی مهمانمان کن ...
شاید از حضورت کمی ذوق کردیم ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
خوش آمدی ...
با این که می دانم در کوله ات ، چیزی جز خاطره ی امتحانات و بویِ تندِ بیقراری نداری
با این که می دانم ، هرگز شبیهِ اردیبهشت ، صورتی و دلبرانه نخواهی بود ،
با این که با هوایت غریبه ام ...
ولی من آن قدر در خیالم ، حال و هوایِ نابِ اردیبهشت را کِش می دهم ؛
تا حواسم از تو و تکرارِ روزهایت پرت شود
مشکل از تو نیست ،
ما از هوایِ تکراریِ این روزها خسته ایم ،
دنبالِ معجزه می گردیم ،
و تو اصلا شبیهِ معجزه نیستی !
لطفا میانِ صفحاتِ معمولی ات ؛
دو سه خط ، بارانِ غیرِ معمولی مهمانمان کن ...
شاید از حضورت کمی ذوق کردیم ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
یک دردهایی را نمیشود به کسی گفت. نمیشود گفت: همه چیز خوب است، من خوبم، اما جاییام که دیده و شنیده و فهمیده نمیشوم! نمیشود گفت خشمگین و مستاصل و بیرمقم از محبتهای ندیده و توجههای نداشته! نمیشود گفت چه بیاندازه دردناک است رنجِ به اندازهی کافی دوست داشتهنشدن و طعم آغوش و نوازش و تحسین و عشق را نچشیدن!
مثل قایقی که وسط بیابان رها شده، از درون میمیرد انسانی که در جای اشتباه و کنار آدمهای اشتباه زیسته و دوام آورده...
#نرگس_صرافیان_طوفان
مثل قایقی که وسط بیابان رها شده، از درون میمیرد انسانی که در جای اشتباه و کنار آدمهای اشتباه زیسته و دوام آورده...
#نرگس_صرافیان_طوفان
طلا، مچالهاش هم طلاست، کثیفش هم طلاست، بریده و شکسته و از همگسیختهاش هم طلاست.
به ارزش خودتان شک نکنید، اگر حال و اوضاع و شرایطتان خوب نیست و در منگنههای سخت دنیا قرار گرفتید و مشت و لگد خورده، گوشهی رینگ روزگار افتادید و تمام چشمها، به دیدهی تحقیر نگاهتان کرد. اتفاقا موقعیتِ شناخت خوبیست. خوب ببینید و به خاطر بسپارید و فراموش نکنید، تا اوضاع که بهتر شد، بدانید چه کسانی حق دارند کنار شما باشند.
طلای جلایافته و براق را همه دوست دارند. ببینید چه کسی از همگسیخته و غبارگرفته و دورافتادهی شما را هم دوست دارد.
باد، غبارها را و آب، گل و لای را و گذار زمان، زخمها را میشوید. ترکهای وجودتان دوباره به هم پیوند میخورد و از قبل هم جاافتادهتر و زیباتر خواهیدبود.
سرتان را بالا بگیرید؛ چه کسی دیده طلای مچاله و به خاک افتاده، تبدیل به آهن شود؟ یا آهنِ جلایافته، طلا؟!
#نرگس_صرافیان_طوفان
به ارزش خودتان شک نکنید، اگر حال و اوضاع و شرایطتان خوب نیست و در منگنههای سخت دنیا قرار گرفتید و مشت و لگد خورده، گوشهی رینگ روزگار افتادید و تمام چشمها، به دیدهی تحقیر نگاهتان کرد. اتفاقا موقعیتِ شناخت خوبیست. خوب ببینید و به خاطر بسپارید و فراموش نکنید، تا اوضاع که بهتر شد، بدانید چه کسانی حق دارند کنار شما باشند.
طلای جلایافته و براق را همه دوست دارند. ببینید چه کسی از همگسیخته و غبارگرفته و دورافتادهی شما را هم دوست دارد.
باد، غبارها را و آب، گل و لای را و گذار زمان، زخمها را میشوید. ترکهای وجودتان دوباره به هم پیوند میخورد و از قبل هم جاافتادهتر و زیباتر خواهیدبود.
سرتان را بالا بگیرید؛ چه کسی دیده طلای مچاله و به خاک افتاده، تبدیل به آهن شود؟ یا آهنِ جلایافته، طلا؟!
#نرگس_صرافیان_طوفان
روزی برایت خواهم گفت که داشتم چه روزهای عجیب و سختی را پشت سر میگذاشتم و چطور میدیدم که آدمها، یکی یکی از جهانم حذف میشدند، آنان که پیش از این عزیزترین کسان من بودند.
روزی برایت خواهمگفت که نباید به شلوغی اطرافت نگاه کنی، روزهای سخت به تو ثابت خواهد کرد که چقدر تنها و بدون پشتوانهای.
روزی برایت خواهمگفت که جز خودت نباید روی هیچکس حساب باز کنی تا به روزگار من که رسیدی، با دستانی خالی و قلبی لبریز، مقابل مشتهای روزگار نایستادهباشی...
#نرگس_صرافیان_طوفان
روزی برایت خواهمگفت که نباید به شلوغی اطرافت نگاه کنی، روزهای سخت به تو ثابت خواهد کرد که چقدر تنها و بدون پشتوانهای.
روزی برایت خواهمگفت که جز خودت نباید روی هیچکس حساب باز کنی تا به روزگار من که رسیدی، با دستانی خالی و قلبی لبریز، مقابل مشتهای روزگار نایستادهباشی...
#نرگس_صرافیان_طوفان