صاحبدلان
14.4K subscribers
32K photos
2.8K videos
56 files
2.37K links
Download Telegram
چشمانت سرود باران است
و عطرت نشانی یاس های سپید..
سینه ات گندم زار داغ،
صدایت انعکاس آواز مرغان دریایی
و دستانت ادامه شعرهای از هم گسیخته من،
گره بزن به هم شعرهای مرا
از من شاعری بساز که نشانی یاس های سپید را بلد باشد
در گندمزارهای داغ آفتاب سوخته بدود و با مرغان دریایی ترانه بخواند،
دستانت را به شعرهایم پیوند بزن
که با عشق سرود باران را بسراییم...
تو شعر شوی
و
من شاعر...

#بیتاهراتیان
سلام مرا به گنجشک های محل برسان
به چنارهای بلند کوچه
و دیوارهای عرق کرده حیاط،
به پنجره های منتظر و خیابان های دلتنگ..
به جای من لب فنجان ها را ببوس و دست نوازش بر سر شمعدانی ها بکش!
کنار حوض آبی حیاط بنشین ماه را به سینه ماهی ها بچسبان،
آلبالوهای قرمز را بچین و به گوش پروانه ها بیانداز..
روی ایوان داغ خانه آب بپاش
و صورت تب دار آسمان را بشوی
از قول من به تابستان بگو؛
تیرت قلبم را سوزاند،
وقتی آمد و داغ جای خالی اش روی دلم ماند...

#بیتاهراتیان
تابستونتون زيبا 💞
🍃🌹
مرا به دورها برسان
به مزارع زرد خورشید

آنجا که پرندگان گونه مترسک ها را می بوسند
و مترسک ها گندم به دست باد می دهند تا آنها را در هر کوی و گذر خیرات کند تا زنان شهر تنورهایشان روشن و گرم بماند..

🍃
مرا به دورها ببر
آنجا که باران برای آمدن دعا نمی خواهد و درخت ها قصه پاییز را از دهان کلاغ ها شنیده اند

🍃
مرا به پیچک های سبز بهار برسان به آشیانه فاخته ها و نیلوفرهای مرداب ندیده..
مرا که گره خورده ام به زمین
دوخته شده ام به سینه ی پاییز
یخ بسته ام در مدار زیر صفر

جدایم کن از اینجا
بنشانم روی شانه های قاصدک

رهایم کن در آسمان
دست مرا در دست آفتاب بگذار...

شنیده ام پشت آسمان شهریست
که نه زمستان دارد و نه پاییز
و شاعرانش شعرهایشان به درد آلوده نیست!

شنیده ام آنجا ماهی ها دلتنگ دریا نمی شوند
و هیچ چشمی منتظر آمدن سایه ای نیست،

آنجا خانه ای دارد حوالی کوچه ای سبز
خانه ای که پنجره اش رو به خدا باز می شود...

#بیتاهراتیان
گمان می کردم عشق
پرنده ای رها
در گندمزاری زرد است
که بر فراز آسمان پرواز می کند
و برای خوشه های گندم
اواز می خواند،
اما عشق
پرنده ای سپید بود
پشت پنجره ای بسته
که هر شب خاطرات گندمزار را
برای دیوارها
با بغض می خواند...

#بیتاهراتیان
شب خوش

@Ssahebdeelan
پاییز رفت و یک دل سیر عاشقی نکردیم ..
پاییز هم با ما راه نیامد ...
شکایتی نداریم
دل خوش می کنیم به زمستان ،
چه فرقی میکند چه فصلی باشد
ما از دنیا فقط یکدیگر را میخواهیم
زیر یک سقف
گرم کنار یکدیگر
لبهایمان غرق بوسه
آغوشمان ملتهب از دوست داشتن
وتن هایمان دور از رخوت جدایی..
برف هم آمد
بیاید ،
خوش آمد ،
قدمش روی چشمِ عاشقانه هایمان ..
مینشینیم با یار
یک چای خوشرنگ می نوشیم و
دعابه جانش می کنیم که به یمن سرمایش،
ما روز به روز گرمتر میشویم
و بهانه دستمان می آید برای بغل کردن
کم کم جوانه میزنیم برای گل دادن و بهاری شدن..
فصلها به هم زنجیر شده اند
بهانه اند برای عاشقی کردن
میشود با هر کدام عاشقانه ای خلق کرد
فقط کافیست او"که باید باشد ،
باشد... 💥

#بیتاهراتیان

@Ssahebdeelan
چشمانت سرود باران است
و عطرت نشانی #یاس های سپید..
سینه ات گندم زار داغ،
صدایت انعکاس آواز مرغان دریایی
و دستانت ادامه شعرهای از هم گسیخته من،
گره بزن به هم شعرهای مرا
از من شاعری بساز که نشانی یاس های سپید را بلد باشد
در گندمزارهای داغ آفتاب سوخته بدود و با مرغان دریایی ترانه بخواند،
دستانت را به شعرهایم پیوند بزن
که با عشق سرود باران را بسراییم...
تو شعر شوی
و
من شاعر...

#بیتاهراتیان

روزتان بطراوت باران بهاري

@Ssahebdeelan
☕️
یه چای خوشرنگ واسه خودت بریز
پنجره رو باز کن
نفس عمیق بکش،
لبخند بزن به داشته هات و
بی خیال نداشته هات شو..
غمارو چال کن یه گوشه از زندگیت
جایی که خودتم نتونی پیداشون کنی!
لباسی رو که دوست داری بپوش
فیلمی رو که لبخند میاره رو لبت ببین
آهنگی رو که حالتو خوب می کنه گوش کن،
برقص و
بخند و
شاد باش..
به خودت سخت نگیر
تویِ دنیایی که
نه شادیاش می مونه و نه غمش
و به فرداش هیچ اعتباری نیست،
جوری که دوست داری زندگی کن
به دور از همه چیزایی که مانع رسیدن به ارزوهات میشن...

#بیتاهراتیان
عصر بخير
@Ssahebdeelan
گمان می کردم عشق
پرنده ای رها
در گندمزاری زرد است
که بر فراز آسمان پرواز می کند
و برای خوشه های گندم
اواز می خواند،
اما عشق
پرنده ای سپید بود
پشت پنجره ای بسته
که هر شب خاطرات گندمزار را
برای دیوارها
با بغض می خواند...

#بیتاهراتیان
شب خوش

@Ssahebdeelan
سلام مرا به گنجشک های محل برسان
به چنارهای بلند کوچه
و دیوارهای عرق کرده حیاط،
به پنجره های منتظر و خیابان های دلتنگ..
به جای من لب فنجان ها را ببوس و دست نوازش بر سر شمعدانی ها بکش!
کنار حوض آبی حیاط بنشین ماه را به سینه ماهی ها بچسبان،
آلبالوهای قرمز را بچین و به گوش پروانه ها بیانداز..
روی ایوان داغ خانه آب بپاش
و صورت تب دار آسمان را بشوی
از قول من به تابستان بگو؛
تیرت قلبم را سوزاند،
وقتی آمد و داغ جای خالی اش روی دلم ماند...

#بیتاهراتیان

@Ssahebdeelan
گمان می کردم عشق
پرنده ای رها
در گندمزاری زرد است
که بر فراز آسمان پرواز می کند
و برای خوشه های گندم
اواز می خواند،
اما عشق
پرنده ای سپید بود
پشت پنجره ای بسته
که هر شب خاطرات گندمزار را
برای دیوارها
با بغض می خواند...

#بیتاهراتیان
شب خوش

@Ssahebdeelan
☕️
یه چای خوشرنگ واسه خودت بریز
پنجره رو باز کن
نفس عمیق بکش،
لبخند بزن به داشته هات و
بی خیال نداشته هات شو..
غمارو چال کن یه گوشه از زندگیت
جایی که خودتم نتونی پیداشون کنی!
لباسی رو که دوست داری بپوش
فیلمی رو که لبخند میاره رو لبت ببین
آهنگی رو که حالتو خوب می کنه گوش کن،
برقص و
بخند و
شاد باش..
به خودت سخت نگیر
تویِ دنیایی که
نه شادیاش می مونه و نه غمش
و به فرداش هیچ اعتباری نیست،
جوری که دوست داری زندگی کن
به دور از همه چیزایی که مانع رسیدن به ارزوهات میشن...

#بیتاهراتیان
عصر بخير
@Ssahebdeelan
سلام مرا به گنجشک های محل برسان
به چنارهای بلند کوچه
و دیوارهای عرق کرده حیاط،
به پنجره های منتظر و خیابان های دلتنگ..
به جای من لب فنجان ها را ببوس و دست نوازش بر سر شمعدانی ها بکش!
کنار حوض آبی حیاط بنشین ماه را به سینه ماهی ها بچسبان،
آلبالوهای قرمز را بچین و به گوش پروانه ها بیانداز..
روی ایوان داغ خانه آب بپاش
و صورت تب دار آسمان را بشوی
از قول من به تابستان بگو؛
تیرت قلبم را سوزاند،
وقتی آمد و داغ جای خالی اش روی دلم ماند...

#بیتاهراتیان