صاحبدلان
12.5K subscribers
32.2K photos
2.83K videos
56 files
2.38K links
Download Telegram
پناه ببر به دلخوشی‌های خیلی کوچک و خیلی سبز... پناه ببر به صبح فردا، به طلوع، به آفتاب... پناه ببر به روز جدیدی که شاید باآن، اتفاق خوبی از راه برسد و تمام اندوه جهان را از شانه‌هات بردارد...
پناه ببر به صدای جیرجیرک، به هوهوی باد، به ساعت ۵ و نیم صبح، به گرگ و میش هوا، به هیاهوی گنجشگ‌ها...
پناه ببر به خدا، خدایی که هیچ‌وقت دیر نمی‌کند...

#نرگس_صرافیان_طوفان

🌱🌷
📝
من خسته‌ام؛
از تلاش‌هایِ بسیارِ دیده نشده!
از بارهای سنگینِ برداشته و مهر و گذشت‌های وظیفه شده!
از هرچه مهربانی کردن و در پاسخِ کج‌فهمی‌ها لبخند زدن و هربار بیشتر زخم‌زبان شنیدن!!!
رنج است که هرچه بیشتر مراعاتشان را بکنی و هرچه بیشتر انسانیت به خرج بدهی، بیشتر دیوار غرور و شعور تو را کوتاه می‌بینند.
رنج است که فراتر از نیاز، خودت را خرج کنی و به روی خودشان نیاورند و بیشتر به تو آسیب بزنند و خستگی را در وجود تو ماندگار کنند.
آدم چه نیاز دارد به دیده شدن؟ تو ببین! تو قدردانِ هر آدمی باش که چه در مرزهای جهان تو و چه جایی دیگر، دارد تمامِ خودش را صرفِ ساختن می‌کند! که بیشتر از توان و جان و وظیفه‌اش می‌جنگد و آرامش و نقاط امن خودش را نادیده می‌گیرد.
تا کجا برای حفظ اصالت و برای دل خودشان محبت کنند و واکنش‌ها و پاسخ‌ها را نادیده‌ بگیرند؟! تو برایت مهم نیست نوازش کنی و در پاسخ به تو سیلی بزنند؟ مهم نیست لبخند بزنی و اخم و خشم تحویل بگیری؟ آدم‌ها اگر دیده و فهمیده نشوند، اگر مدام پاسخ از خودگذشتگی‌ها و محبت‌هاشان، کوچک‌شماری و زخم‌زبان باشد، اگر در انتهای تمام مسیرها حس کنند از خودشان یک قربانی ساخته‌اند، می‌روند و رفتن؛ همیشه در را باز کردن و دور شدن و بازنگشتن نیست! آدم‌ها گاهی می‌روند، در حالی که هیچ دری بازنشده و هیچ آدمی از هیچ چهارچوبی نگذشته و بالاجبار مانده، اما دیگر هیچ‌وقت شبیه به قبل نشده.
ما دیر می‌فهمیم با آدم‌ها چه کرده‌ایم.

#نرگس_صرافیان_طوفان
ما آدم‌های بدی نبودیم...
این مادیات و اقتضائات و مناسبات زیستن بود که ما را از هم جدا کرد و میان دل‌های ما دیوار کشید. ما مهربانی می‌کردیم و اخلاق و انصاف را اولویت قرار می‌دادیم اما جهان طبق اصول دیگری پیش می‌رفت و در انتهای تمام راه‌ها، ما را از بنا را بر مهر ورزی گذاشتن پشیمان می‌کرد و از یک‌جایی به بعد ما مجبور شدیم محتاطانه‌تر پیش برویم و در هر ماجرا، بیش از هرچیزی، نفع و صلاح خودمان را در نظر بگیریم تا کمتر زمین بخوریم و کمتر برنجیم و مجبور شدیم برای ساختن جهان خودمان، صرف‌نظر کنیم از جهان‌ دیگران و خیلی چیزها که دل می‌خواست و منطق مخالفت می‌کرد.
ما آدم‌های بدی نبودیم، فقط از یک‌جایی به بعد فهمیدیم مهربانی کردن و بنا را بر مهرورزی‌های افراطی گذاشتن به صلاحمان نبود و جهان برای ادامه به چیزهای دیگری نیاز داشت.
پخته‌تر که شدیم و قد و قامت ادراکمان که بلندتر شد، هرم نیازها را نگاه کردیم و فهمیدیم وقتی جای اساسی‌ترین نیازها خالی‌ست، نمی‌توان به نیازهای مراحل بعدتر فکر کرد و نمی‌توان با هزاران مشکل و فقدان دست و پنجه نرم کرد و همچنان مهربان بود و دوام آورد...

#نرگس_صرافیان_طوفان
🌱🌷
ما آدم‌های بدی نبودیم...
این مادیات و اقتضائات و مناسبات زیستن بود که ما را از هم جدا کرد و میان دل‌های ما دیوار کشید. ما مهربانی می‌کردیم و اخلاق و انصاف را اولویت قرار می‌دادیم اما جهان طبق اصول دیگری پیش می‌رفت و در انتهای تمام راه‌ها، ما را از بنا را بر مهر ورزی گذاشتن پشیمان می‌کرد و از یک‌جایی به بعد ما مجبور شدیم محتاطانه‌تر پیش برویم و در هر ماجرا، بیش از هرچیزی، نفع و صلاح خودمان را در نظر بگیریم تا کمتر زمین بخوریم و کمتر برنجیم و مجبور شدیم برای ساختن جهان خودمان، صرف‌نظر کنیم از جهان‌ دیگران و خیلی چیزها که دل می‌خواست و منطق مخالفت می‌کرد.
ما آدم‌های بدی نبودیم، فقط از یک‌جایی به بعد فهمیدیم مهربانی کردن و بنا را بر مهرورزی‌های افراطی گذاشتن به صلاحمان نبود و جهان برای ادامه به چیزهای دیگری نیاز داشت.
پخته‌تر که شدیم و قد و قامت ادراکمان که بلندتر شد، هرم نیازها را نگاه کردیم و فهمیدیم وقتی جای اساسی‌ترین نیازها خالی‌ست، نمی‌توان به نیازهای مراحل بعدتر فکر کرد و نمی‌توان با هزاران مشکل و فقدان دست و پنجه نرم کرد و همچنان مهربان بود و دوام آورد...

#نرگس_صرافیان_طوفان
خردادِ عزیز !
خوش آمدی ...


با این که می دانم در کوله ات ، چیزی جز خاطره ی امتحانات و بویِ تندِ بیقراری نداری
با این که می دانم ، هرگز شبیهِ اردیبهشت ، صورتی و دلبرانه نخواهی بود ،
با این که با هوایت غریبه ام ...
ولی من آن قدر در خیالم ، حال و هوایِ نابِ اردیبهشت را کِش می دهم ؛
تا حواسم از تو و تکرارِ روزهایت پرت شود
مشکل از تو نیست ،
ما از هوایِ تکراریِ این روزها خسته ایم ،
دنبالِ معجزه می گردیم ،
و تو اصلا شبیهِ معجزه نیستی !
لطفا میانِ صفحاتِ معمولی ات ؛
دو سه خط ، بارانِ غیرِ معمولی مهمانمان کن ...
شاید از حضورت کمی ذوق کردیم ...

#نرگس_صرافیان_طوفان
یک دردهایی را نمی‌شود به کسی گفت. نمی‌شود گفت: همه چیز خوب است، من خوبم، اما جایی‌ام که دیده و شنیده و فهمیده نمی‌شوم! نمی‌شود گفت خشمگین و مستاصل و بی‌رمقم از محبت‌های ندیده و توجه‌های نداشته! نمی‌شود گفت چه بی‌اندازه دردناک است رنجِ به اندازه‌ی کافی دوست داشته‌نشدن و طعم آغوش و نوازش و تحسین و عشق را نچشیدن!
مثل قایقی که وسط بیابان رها شده، از درون می‌میرد انسانی که در جای اشتباه و کنار آدم‌های اشتباه زیسته و دوام آورده...

#نرگس_صرافیان_طوفان 
طلا، مچاله‌اش هم طلاست، کثیفش هم طلاست، بریده و شکسته و از هم‌گسیخته‌اش هم طلاست.
به ارزش خودتان شک نکنید، اگر حال و اوضاع و شرایطتان خوب نیست و در منگنه‌های سخت دنیا قرار گرفتید و مشت و لگد خورده، گوشه‌ی رینگ روزگار افتادید و تمام چشم‌ها، به دیده‌ی تحقیر نگاهتان کرد. اتفاقا موقعیتِ شناخت خوبی‌ست. خوب ببینید و به خاطر بسپارید و فراموش نکنید، تا اوضاع که بهتر شد، بدانید چه کسانی حق دارند کنار شما باشند.
طلای جلایافته و براق را همه دوست دارند. ببینید چه کسی از هم‌گسیخته و غبارگرفته و دورافتاده‌ی شما را هم دوست دارد.
باد، غبارها را و آب، گل و لای‌ را و گذار زمان، زخم‌ها را می‌شوید. ترک‌های وجودتان دوباره به هم پیوند می‌خورد و از قبل هم جاافتاده‌تر و زیباتر خواهید‌بود.
سرتان را بالا بگیرید؛ چه کسی دیده طلا‌ی مچاله و به خاک افتاده، تبدیل به آهن شود؟ یا آهنِ جلایافته، طلا؟!

#نرگس_صرافیان_طوفان
روزی برایت خواهم گفت که داشتم چه روزهای عجیب و سختی را پشت سر می‌گذاشتم و چطور می‌دیدم که آدم‌ها، یکی یکی از جهانم حذف می‌شدند، آنان که پیش از این عزیزترین کسان من بودند.
روزی برایت خواهم‌گفت که نباید به شلوغی اطرافت نگاه کنی، روزهای سخت به تو ثابت خواهد کرد که چقدر تنها و بدون پشتوانه‌ای.
روزی برایت خواهم‌گفت که جز خودت نباید روی هیچ‌کس حساب باز کنی تا به روزگار من که رسیدی، با دستانی خالی و قلبی لبریز، مقابل مشت‌های روزگار نایستاده‌باشی...

#نرگس_صرافیان_طوفان
من لذت می‌برم می‌بینم یک نفر، در هر شغل و حرفه و جایگاهی، با تماااام توانش دارد تلاش می‌کند و کم نمی‌گذارد تا بهترینِ خودش باشد؛ چطور دلتان می‌آید تلاشِ بی‌وقفه‌ی آدم‌ها را ببینید و دهان به کنایه و بدگویی و بدخواهی باز کنید؟!  چطور می‌توانید تلاش برای بهبود را در مقابل خیل عظیم بی‌همتی و رکود و بی‌عاری، ستایش نکنید؟!
آن یک‌نفر و تمام آن یک‌نفرها، می‌توانند خودتان باشند! انگار کنید دارید به آینه نگاه می‌کنید؛ دنیا همینقدر دوار و حواس‌جمع و تلافی‌کننده است. چشم بر هم خواهید زد و خواهید دید روزی را که خودتان در حرفه و جایگاهی دارید با تماااام توان و انرژی می‌جنگید و آدم‌ها فقط و فقط به دنبال ایراد ‌های کوچک شما خواهند بود تا شما را ناامید کنند. و رنج خواهید کشید، بسیار رنج خواهید کشید...

#نرگس_صرافیان_طوفان
بعضی‌وقت‌ها آنقدر خسته‌ای از روی پای خودت ایستادن و دوام آوردن و قوی بودن، که دلت می‌خواهد یک‌نفر والدانه و نگران از راه برسد و -مثل اینکه بچه‌اش را- دستان تو را بگیرد، مقابل دنیا و اتفاقات و آدم‌ها بایستد و بگوید: این بچه هر کار کرده و هرچیز به عهده گرفته و هرچیز که برداشته و شکسته و خراب کرده، به پای خودم. بعد در همان‌حال که تو سمت دنیا اخم کرده و با غرور می‌خزی پشت اقتدار او پنهان شوی، دستی روی موهات بکشد و بگوید: جنگجوی کوچک من خیلی خسته است، با او کاری نداشته‌باشید. بعد تو بغض کنی و ذوق کنی و اشک بریزی و بخندی، انگار که مدت‌هاست انتظار چنین لحظه‌ و حمایتی را داشته‌ای.
بعضی وقت‌ها روزگار آنقدر با تو بد تا می‌کند و آنقدر آزارت می‌دهد که دلت می‌خواهد همه چیز را بدون شرح، به شخص دیگری واگذار کنی و بروی به نقطه‌ی امن و ناشناخته‌ای و همه چیز را از اول شروع کنی.

#نرگس_صرافیان_طوفان
بعضی‌وقت‌ها آنقدر خسته‌ای از روی پای خودت ایستادن و دوام آوردن و قوی بودن، که دلت می‌خواهد یک‌نفر والدانه و نگران از راه برسد و -مثل اینکه بچه‌اش را- دستان تو را بگیرد، مقابل دنیا و اتفاقات و آدم‌ها بایستد و بگوید: این بچه هر کار کرده و هرچیز به عهده گرفته و هرچیز که برداشته و شکسته و خراب کرده، به پای خودم. بعد در همان‌حال که تو سمت دنیا اخم کرده و با غرور می‌خزی پشت اقتدار او پنهان شوی، دستی روی موهات بکشد و بگوید: جنگجوی کوچک من خیلی خسته است، با او کاری نداشته‌باشید. بعد تو بغض کنی و ذوق کنی و اشک بریزی و بخندی، انگار که مدت‌هاست انتظار چنین لحظه‌ و حمایتی را داشته‌ای.
بعضی وقت‌ها روزگار آنقدر با تو بد تا می‌کند و آنقدر آزارت می‌دهد که دلت می‌خواهد همه چیز را بدون شرح، به شخص دیگری واگذار کنی و بروی به نقطه‌ی امن و ناشناخته‌ای و همه چیز را از اول شروع کنی.

#نرگس_صرافیان_طوفان
یک جوری می‌گویند که " امیدها را در چاه همستر نریزید " که انگار برای جوان ایرانی، هزار چشمه‌ی جوشان امید باز کرده‌اند و او لگد پرانی کرده و به سمت بیراهه رفته! باباجان! شما فیلترتان را بکنید و سنگتان را بیندازید مقابل کسب و کارها و امیدها را در نطفه خفه کنید، چه‌کار دارید؟ بگذارید دلِ جوانِ ایرانی هم به یک موش خوش باشد.
یک‌جوری انتقاد می‌کنند که انگار تمام مسیرها را برای تهیه‌ی ماشین و مسکن و زندگی مرفه، باز گذاشته‌اند و دلشان به حال ما سوخته!
بله! در حوضی که ماهی نیست، همستر هم هفت‌تیرکش می‌شود!
آب که نیاورده‌اید، ما هم که کوزه نداریم بشکنید، چه‌کار به تصور کوزه‌ی خیالیِ جوان ایرانی دارید؟! از تصور کوزه‌ی پر از آب هم زورتان گرفته؟؟؟!

#نرگس_صرافیان_طوفان
من تجربه کرده‌ام؛ بدون فراغت و تفریح، زندگی هیچ‌گونه ارزشی ندارد!!!
آدم هیچ چیز از جهان نمی‌فهمد؛ وقتی که سفر نمی‌رود، وقتی که با خانواده و عزیزان نمی‌نشیند و وقتی که برای خوشحالی خودش هیچ کاری نمی‌کند.
چه فایده‌ای دارد دویدن و دویدن و به هدف رسیدن اما از مسیر، هیچ نفهمیدن؟
چه فایده‌ای دارد از میان تمام رنگ‌های جهان، خاکستری را دیدن و از میان اینهمه پنجره‌ی رو به زیبایی، مقابل دیوار نشستن؟!
چه فایده‌ای دارد، خسته و مشغول، به رفت‌ و آمدها نگریستن و از لبخندها و شادی‌ها و لذت‌ها هیچ نفهمیدن؟!
باید در زیستن به تعادل رسید. نه کار اولویت است، نه تفریح! باید هر دو را با هم آمیخت و به موازات کار، تفریح داشت و به موازات هدف‌ها، دلخوشی...
باید دلگرم بود به چیزی، به کسی، به جایی. باید تعلق داشت... باید هوشمندانه از جهان بهره‌ برد و به زیستنی خوشایند و مطلوب رسید.
باید زیست، باید سبز و گرم و عاشق و امیدوار زیست...

#نرگس_صرافیان_طوفان
خدایا مرا ببخش بابت تمام زمان‌هایی که می‌شد به بخش‌های خوب جهانم فکر کنم و من متمرکز شدم روی همان تکه‌های غمگین و سیاهی که می‌توانستم بی‌تفاوت از کنارشان عبور کنم.
مرا ببخش که می‌شد سرم را به نشانه‌ی شکرگزاری و لبخند بالا بگیرم، اما برای گلایه سراغت آمدم.
مرا ببخش که گاهی بیش از چیزی که باید رنجیدم و غمگین شدم، ببخش که همیشه حق را به خودم دادم، ببخش که گاهی آدمِ بدِ داستان، من بودم و در ذهنم از خودم قربانی ساخته‌بودم...
کمک کن قوی باشم و جسورانه در مقابل رنج‌‌های روزگار بایستم و اگر زخم کوچکی برداشتم، به حرمت تکه‌های سلامتِ وجودم، نادیده‌اش بگیرم.
کمک کن صبور باشم و کلیت آدم‌ها را با جزئیات حرف‌ها و رفتارهاشان زیر سوال نبرم.
کمک کن پس از هر رنجشی، به پذیرش و آرامش برسم و آرامش را تکثیر کنم و کسی نباشم که از غم‌های کوچک می‌رنجد و شادی‌های بزرگ را نادیده می‌گیرد.

#نرگس_صرافیان_طوفان
گلدان مناسب، وقتی که با گل‌ها و گیاهان مناسب پر نشود، می‌شود بهترین بستر برای علف‌های هرز!
حواستان به آدم‌های زلال‌دل و مهربان جهانتان باشد. این‌هایی که خیلی بی منت توجه می‌کنند و دوست می‌دارند و عشق می‌ورزند و می‌بینند و مهربانی می‌کنند.
حواستان به آن‌هایی باشد که آنقدر به شما خوبی کرده‌اند که خیالتان از بابت بودن و داشتنشان راحت شده. همان‌هایی که حتی یک هزارمِ میزانی که محبت می‌کنند، محبت نمی‌بینند و حتی یک هزارمِ میزانی که دوست می‌دارند، دوست داشته نمی‌شوند و حتی یک هزارمِ میزانی که توجه می‌کنند، توجه نمی‌بینند.
یادتان باشد؛ کم پیش می‌آید که آدم‌ها بگویند: مرا ببین! به من توجه کن! دوستم داشته‌باش! آدم‌ها در دریای عمیق نیازهایشان غرق می‌شوند و آن‌وقت دیگر برایشان فرقی نمی‌کند دستی که به سمتشان دراز شده، برای نجاتشان آمده، یا آزار دادنشان! آدم‌ها در اوج تشنگی عاطفی، جامی که به سمتشان دراز شده را می‌گیرند، حتی اگر زهر باشد...

#نرگس_صرافیان_طوفان