.. هنگامیکه دولت نوخاسته اسرائیل در سال ۱۹۴۸ توسط سازمان ملل متحد بوجود آمد. ایران در آن هنگام بعنوان یک کشور مسلمان حاضر به شناسائی رسمی این دولت نشد، ولی وجود یک اقلیت بزرگ یهودی در ایران که بسیاری از افراد آن از همانوقت قصد مهاجرت به کشور نوبنیاد یهود کردند دست کم برقراری نوعی از رابطه را میان این دو کشور ایجاب میکرد که در عرف دیپلماتیک بین المللی شناسائی عملی de facto در مقابل شناسائی حقوقی تمام وكمال de jure خوانده میشود. این رابطه از همان آغاز بین ایران و اسرائیل منحصراً در همین حد وجود داشت ، در صورتی که در همان موقع کشوری مانند ترکیه اسرائیل را بصورت کامل برسمیت شناخته بود.
از سال ۱۳۳۸ به پیشنهاد مدیران و سردبیران مطبوعات ایران مصاحبه ماهانه ای در حضور محمدرضا پهلوی انجام میشد که در آن شاه به تمام پرسشهایی که در زمینه های مختلف مملکتی مطرح میشد پاسخ میداد. در مصاحبه اول مرداد ماه ۱۳۳۹، وی در پاسخ یکی از این پرسشها اظهارداشت: شناسائی اسرائیل از طرف ایران از همان آغاز پیدایش این دولت بصورت "دوفاكتو" صورت گرفته بود و امری نیست که تازگی داشته باشد. منتها روی جریانات روز و در عین حال بخاطر صرفه جوئی چند سال پیش نماینده ما از این کشور احضار شده بود و هنوز هم وی بدانجا برنگشته است ".
جمال عبدالناصر رهبر مصر آنرا دستاویز نطقی بسیار شدید اللحن علیه شاه و حکومت ایران قرار داد و رابطه سیاسی مصر و ایران را قطع کرد و در پی این نطق دستگاه تبلیغاتی نیرومند مصر و "صوت العرب " قاهره راه تصاعد خشونت و تدريجاً ناسزاگوئی علیه شاه را در پیش گرفتند.
چند روز بعد از آغاز این حمله گسترده تبلیغاتی، رئیس جامع معروف الازهر بعنوان بلندپایه ترین مقام مذهبی جهان عرب، طی تلگرامی به شاه نوشت که سخنان او در مصاحبه مطبوعاتی مایه نگرانی جهان اسلام شده است و شاه در پاسخ این پیام تلگرامی در روز ۱۰ ا مرداد ۱۳۳۹ به رئیس الازهر مخابره کرد که شایسته است متن آن بعنوان یک مدرک تاریخی عیناً در اینجا نقل شود :
@Sorkhgo
از سال ۱۳۳۸ به پیشنهاد مدیران و سردبیران مطبوعات ایران مصاحبه ماهانه ای در حضور محمدرضا پهلوی انجام میشد که در آن شاه به تمام پرسشهایی که در زمینه های مختلف مملکتی مطرح میشد پاسخ میداد. در مصاحبه اول مرداد ماه ۱۳۳۹، وی در پاسخ یکی از این پرسشها اظهارداشت: شناسائی اسرائیل از طرف ایران از همان آغاز پیدایش این دولت بصورت "دوفاكتو" صورت گرفته بود و امری نیست که تازگی داشته باشد. منتها روی جریانات روز و در عین حال بخاطر صرفه جوئی چند سال پیش نماینده ما از این کشور احضار شده بود و هنوز هم وی بدانجا برنگشته است ".
جمال عبدالناصر رهبر مصر آنرا دستاویز نطقی بسیار شدید اللحن علیه شاه و حکومت ایران قرار داد و رابطه سیاسی مصر و ایران را قطع کرد و در پی این نطق دستگاه تبلیغاتی نیرومند مصر و "صوت العرب " قاهره راه تصاعد خشونت و تدريجاً ناسزاگوئی علیه شاه را در پیش گرفتند.
چند روز بعد از آغاز این حمله گسترده تبلیغاتی، رئیس جامع معروف الازهر بعنوان بلندپایه ترین مقام مذهبی جهان عرب، طی تلگرامی به شاه نوشت که سخنان او در مصاحبه مطبوعاتی مایه نگرانی جهان اسلام شده است و شاه در پاسخ این پیام تلگرامی در روز ۱۰ ا مرداد ۱۳۳۹ به رئیس الازهر مخابره کرد که شایسته است متن آن بعنوان یک مدرک تاریخی عیناً در اینجا نقل شود :
@Sorkhgo
« استاد الاكبر الشيخ محمود شلتوت ، رئیس جامع الازهر قاهره از دریافت تلگرام شما که دلیل علاقه و وحدت نظر جامعه اسلامی است مسرور گشتم و از اینکه تولید سو تفاهمی موجب تبادل نظر ما برای کشف حقیقت در جامعه اسلامی گردیده است خرسندم. البته تاكنون آگاهی یافته اید که در سال ۱۹۵۰ دولت ایران اسرائیل را بعنوان دفاکتو شناخت و این شناسائی در زمان حکومت دکتر مصدق در سال ۱۹۵۱ که مامور ایران از اسرائیل احضار شد تایید گردید . ولی تاکنون شناسائی حقوقی دژوره بعمل نیامده و این روش ما مکرر مورد تقدیر ممالک و ملل اسلامی واقع گردیده است، و اکنون هم در صدد تغییر این روش نیستیم پس موردی برای نگرانی علماء اعلام و جامعه اسلامی وجود نمیتواند داشته باشد. با این حال میل دارم برای مزید اطمینان خاطر آن شخصیت دینی و سایر علماء محترم الازهر تصریح نمایم که روش ما در مواجهه با مصالح جامعه اسلامی همواره روشی روشن و ثابت بوده که براساس پشتیبانی از حقوق مسلمانان در هر نقطه از جهان بدون در نظر داشتن اختلاف نژاد یا طایفه استوار است . بهمین سبب ما در محافل بین المللی پشتیبان ثابت اصول مصالح اسلامی بوده ایم و در هر قضیه بزرگتر و کوچکتر که پیش آید حتی در قضیه اقلیت مسلمانان قبرس و سایر اقلیتهای اسلامی طرفدار مصالح مسلمانان شناخته شده ایم و لازم بیاد آوری نیست هنگامی که مسئله کانال سوئز در شورای امنیت مطرح بود نماینده ایران از حقوق حقه مصر دفاع کرد و همچنان در موقعی که قوای اجنبی به مملکت مصر حمله ور گردید با آنکه غیر از جهت جامعه اسلامی در آن سرزمین مصالح خاصی نداشتیم دولت ایران از تقبیح تجاوز قوای اجنبی خودداری نکرد و بعلاوه شخصا راجع به ضرورت خروج قوای بیگانه از مصر آنچه میسر بود اقدام کردم جا دارد این نکته نا گفته نماند که روشهای تفرقه اندازی و استناد به شایعات و احتمالات وسوء ظن ها و گزارشهای مغرضانه بی اساس که شرعا مذموم و چه بسا موجب تفرقه در جامعه اسلامی گشته و آثار نامطلوب ببار آورده، مورد دقت واقع شود.»
محمد رضا پهلوی ۱۳۳۹
/2
@Sorkhgo
محمد رضا پهلوی ۱۳۳۹
/2
@Sorkhgo
با درگذشت جمال عبدالناصر و روی کارآمدن انور السادات در مصر تحول بزرگی در روابط ایران با دنیای عرب آغاز شد. همکاری ایران با کشورهای منطقه خلیج فارس هموار شد. در طول سه سال رؤسای یکا یک این کشورها یکی پس از به ایران آمدند و قراردادهای دوستی و همکاری با این امضاء کردند و بموازات آن شاه به عربستان سعودی، کویت ، عمان، امارات متحده عربی رفت. ولی مهمترین این رفت و آمدها سفر انورا السادات به تهران و سفر متقابل شاه به قاهره بود که نه تنها به نزدیکی دو کشور بلکه به دوستی عمیق شخصی این دو رهبر انجامید در پیامد های همین تلاش نزدیکی با دنیای عرب بود که شاه به بزرگترین موفقیت سیاسی خویش یعنی حل نهائی اختلاف ایران و عراق بر سر شط العرب ، که آنرا نیز پیش از آن سیاست استعماری انگلستان بعنوان خاری بر پهلوی روابط این دو همسایه نشانده بود، توفیق یافت .
در این گرما گرم بود که تحولاتی بنیادی در وضع سیاسی خاورمیانه روی داد: در سال ۱۹۷۳ ارتش های مصر و سوریه از آبراه سوئز و بلندیهای جولان بخاک اسرائیل حمله بردند به احتمال قوی شاه نیز در آغاز این ماجرا مانند دیگران اعتقادی به توانائی ارتش مصر در گذشتن از استحکامات نداشت. عقیده داشت اقدام نظامی مصر کوششی در بازستاندن قسمتی از خاک این کشور است که قبلا به زور گرفته شده است. هنگام حمله مصر به اسرائیل مصر از ایران تقاضای ارسال مواد سوختی بویژه بنزین هواپیما و بنزین معمولی کرد شاه در پذیرفتن این درخواست تردید نکرد و مواد مورد درخواست را در اسرع اوقات برای این کشور ارسال داشت در طول درگیری های اسرائیل با اعراب هیچگاه ایران تا این اندازه روابط خود را با اعراب گسترش نداده بود. شاید بهمین دلیل اسرائیلی ها بصورتی جدی احساس کردند که شاه بیش از آنکه در جبهه آنها با شد در جبهه دشمنان آنها است، و باین ترتیب از همانوقت پرونده قطوری برای این گناه بخشش نا پذیر شاه بازکردند. _ احمد میرفندرسکی ۱۹۸۴ / 3
@Sorkhgo
در این گرما گرم بود که تحولاتی بنیادی در وضع سیاسی خاورمیانه روی داد: در سال ۱۹۷۳ ارتش های مصر و سوریه از آبراه سوئز و بلندیهای جولان بخاک اسرائیل حمله بردند به احتمال قوی شاه نیز در آغاز این ماجرا مانند دیگران اعتقادی به توانائی ارتش مصر در گذشتن از استحکامات نداشت. عقیده داشت اقدام نظامی مصر کوششی در بازستاندن قسمتی از خاک این کشور است که قبلا به زور گرفته شده است. هنگام حمله مصر به اسرائیل مصر از ایران تقاضای ارسال مواد سوختی بویژه بنزین هواپیما و بنزین معمولی کرد شاه در پذیرفتن این درخواست تردید نکرد و مواد مورد درخواست را در اسرع اوقات برای این کشور ارسال داشت در طول درگیری های اسرائیل با اعراب هیچگاه ایران تا این اندازه روابط خود را با اعراب گسترش نداده بود. شاید بهمین دلیل اسرائیلی ها بصورتی جدی احساس کردند که شاه بیش از آنکه در جبهه آنها با شد در جبهه دشمنان آنها است، و باین ترتیب از همانوقت پرونده قطوری برای این گناه بخشش نا پذیر شاه بازکردند. _ احمد میرفندرسکی ۱۹۸۴ / 3
@Sorkhgo
« هنگامیکه سرهنگ عبدالناصر با من به دشمنی برخاست، من چاره ای ندیدم جز آنکه با دشمن دشمن خود یعنی اسرائیل نزدیک شوم اما اکنون وضع بکلی فرق کرده است. اسرائیل در جنگ ۱۹۶۷ سرزمینهای عربی را اشغال کرده و از تخلیه آنها سرباز میزند. بارها به مقامات مختلف اسرائیلی که برای دیدنم آمده بودند گفتم که آنها در هیچ شرایطی حق ندارند برای اشغال سرزمینهای اعراب به زور ادامه دهند، و بدانان توضیح دادم که این کار اگر هم کار یک ملت بیست یا سی میلیون نفری باشد کار یک ملت دو یا سه میلیون نفری نیست متأسفانه آنان گوش به این حرف فرا ندادند و در عوض مطبوعات اسرائیلی حملات شدیدی را علیه شخص من براه انداختند .»
ما بلافاصله پس از اعلام آتش بس ژوئن ۱۶۷ میان اعراب و اسرائیل اشغال سرزمینهای اعراب توسط اسرائیل را محکوم کردیم و نخستین کشوری بودیم که نظر مخالف خود را در این باره اعلام داشتیم. باید بگویم که تا کنون هیچ تغییری در این سیاست پدید نیامده است .
از هنگامی که شاه در سفری به ترکیه بلافاصله پس از پایان جنگ شش روزه و با وجود رابطه نزدیک خود با اسرائیل و رابطه بسیار بد با عبدالناصر، اشغال اراضی اعراب را توسط اسرائیل با قاطعیت محکوم کرد، نظر اصولی ایران در این مورد که همان نظر اعلام شده قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل متحد بود، تغییرنا پذیر باقی ماند:
دنیا باید بداند که هیچ کشوری حاضر نیست اراضی آن در اشغال دیگران باقی بماند. من در دیدار اخیر خودم از آمریکا نظر تغییر نا پذیر کشور خودمان را در این باره اظهار داشتم و گفتم که اسرائیل باید براساس قطعنامه سال ۱۹۶۷ شورای امنیت اراضی اشغال شده اعراب را تخلیه کند. ما اشغال اراضی دیگران را با توسل به زور در هر جا که با شد محکوم میکنیم .
در همان موقع که گلدا میر نخست وزیر اسرائیل در مصاحبه با روزنامه اسرائیلی معاریو میگفت : اگر منظورتان این است که ما مرز های مشخصی را برای کشور خود تعیین کنیم ما اینکار را نکرده ایم و فقط وقتی خواهیم کرد که لازم باشد. ولی یکی از اصول کلی سیاست ما بطور مسلم این است که مرزهای ۴ ژوئن ۱۹۶۷ دیگر نمیتوانند مرز های قرارداد صلح تلقی شوند. باید در این مرزها تغییرات اساسی داده شود و اصولا باید در همه مرزهای ما تغییراتی داده شود تا نظر ما در مورد امنیت اسرائیل تأمین شده باشد.
شاه در مصاحبه ای با مجله لبناني "الحوادث " تأكيد میکرد که :
نظر ما این است که اسرائیل باید از سرزمینهای عربی خارج شود، و به قطعنامه سال ۱۹۶۷ شورای امنیت گردن نهد. گفتگو درباره بيت المقدس ما را به تأیید این نکته وا میدارد که این امر یک مسئله امنیتی نیست و اسرائیل نمیتواند بگوید که این شهر مقدس را برای تضمین امنیت خود میخواهد گذشته از این من از سخن گفتن درباره مرزهای امن و مطمئن در کنار قدرت سلاحهای جدید نظامی تعجب میکنم زیرا این سلاحها فرصتی برای صحبت کردن از مرزهای مطمئن باقی نمیگذارند. .. متاسفانه اسرائیل با خودداری از اجرای قطعنامه های سازمان ملل متحد مانع پیشرفت بسوی یک راه حل مسالمت آمیز در خاورمیانه میشود، بطوریکه مخالفت اسرائیل با اجرای این قطعنامه ها ، مانعی در سر راه حل اختلافات شده است. حتی بعد از جنگ ۱۹۷۳ نیز آنها مانع اجرای این قطعنامه ها میشوند ، و این امر موضوع رفع اختلافات را با بن بست مواجه میسازد.
تا وقتیکه حقوق حقه ملت فلسطین تامین نشود صلحی در منطقه وجود نخواهد داشت . من در مذاکرات خودم با کیسینجر صراحتاً متذکر شدم که نمیتوان قبول کرد اماکن مقدسه اسلامی بدست غیر مسلمانان سپرده شود. این سیاست را ما از سال ۱۹۶۷ اتخا ذکردیم و سیاست تازه ای نیست . / 4
@Sorkhgo
ما بلافاصله پس از اعلام آتش بس ژوئن ۱۶۷ میان اعراب و اسرائیل اشغال سرزمینهای اعراب توسط اسرائیل را محکوم کردیم و نخستین کشوری بودیم که نظر مخالف خود را در این باره اعلام داشتیم. باید بگویم که تا کنون هیچ تغییری در این سیاست پدید نیامده است .
از هنگامی که شاه در سفری به ترکیه بلافاصله پس از پایان جنگ شش روزه و با وجود رابطه نزدیک خود با اسرائیل و رابطه بسیار بد با عبدالناصر، اشغال اراضی اعراب را توسط اسرائیل با قاطعیت محکوم کرد، نظر اصولی ایران در این مورد که همان نظر اعلام شده قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل متحد بود، تغییرنا پذیر باقی ماند:
دنیا باید بداند که هیچ کشوری حاضر نیست اراضی آن در اشغال دیگران باقی بماند. من در دیدار اخیر خودم از آمریکا نظر تغییر نا پذیر کشور خودمان را در این باره اظهار داشتم و گفتم که اسرائیل باید براساس قطعنامه سال ۱۹۶۷ شورای امنیت اراضی اشغال شده اعراب را تخلیه کند. ما اشغال اراضی دیگران را با توسل به زور در هر جا که با شد محکوم میکنیم .
در همان موقع که گلدا میر نخست وزیر اسرائیل در مصاحبه با روزنامه اسرائیلی معاریو میگفت : اگر منظورتان این است که ما مرز های مشخصی را برای کشور خود تعیین کنیم ما اینکار را نکرده ایم و فقط وقتی خواهیم کرد که لازم باشد. ولی یکی از اصول کلی سیاست ما بطور مسلم این است که مرزهای ۴ ژوئن ۱۹۶۷ دیگر نمیتوانند مرز های قرارداد صلح تلقی شوند. باید در این مرزها تغییرات اساسی داده شود و اصولا باید در همه مرزهای ما تغییراتی داده شود تا نظر ما در مورد امنیت اسرائیل تأمین شده باشد.
شاه در مصاحبه ای با مجله لبناني "الحوادث " تأكيد میکرد که :
نظر ما این است که اسرائیل باید از سرزمینهای عربی خارج شود، و به قطعنامه سال ۱۹۶۷ شورای امنیت گردن نهد. گفتگو درباره بيت المقدس ما را به تأیید این نکته وا میدارد که این امر یک مسئله امنیتی نیست و اسرائیل نمیتواند بگوید که این شهر مقدس را برای تضمین امنیت خود میخواهد گذشته از این من از سخن گفتن درباره مرزهای امن و مطمئن در کنار قدرت سلاحهای جدید نظامی تعجب میکنم زیرا این سلاحها فرصتی برای صحبت کردن از مرزهای مطمئن باقی نمیگذارند. .. متاسفانه اسرائیل با خودداری از اجرای قطعنامه های سازمان ملل متحد مانع پیشرفت بسوی یک راه حل مسالمت آمیز در خاورمیانه میشود، بطوریکه مخالفت اسرائیل با اجرای این قطعنامه ها ، مانعی در سر راه حل اختلافات شده است. حتی بعد از جنگ ۱۹۷۳ نیز آنها مانع اجرای این قطعنامه ها میشوند ، و این امر موضوع رفع اختلافات را با بن بست مواجه میسازد.
تا وقتیکه حقوق حقه ملت فلسطین تامین نشود صلحی در منطقه وجود نخواهد داشت . من در مذاکرات خودم با کیسینجر صراحتاً متذکر شدم که نمیتوان قبول کرد اماکن مقدسه اسلامی بدست غیر مسلمانان سپرده شود. این سیاست را ما از سال ۱۹۶۷ اتخا ذکردیم و سیاست تازه ای نیست . / 4
@Sorkhgo
اختلاف دیدگاههای ایران و اسرائیل در مورد تخلیه سرزمینهای اشغال شده بر اساس قطعنامه شورای امنیت ، تدریجا بحدی رسیده بود که نماینده مجله آلمانی اشترن در مصاحبه خود با شاه احتمال برخورد نظامی دو کشور را مطرحکرد، ولی شاه این احتمال را منتفی دانست :
امکان برخورد نظامی ایران و اسرائیل بطور مستقیم وجود ندارد، زیرا ما دارای مرز مشترکی با یکدیگر نیستیم، ولی تصریح میکنم که اسرائیل از یک خط مشی کاملا نادرست و نا پایدار پیروی میکند، که هم با قطعنامه سازمان ملل متحد مغایرت دارد و هم سیاست عاقلانه ای نیست. بهمین جهت تأکید میکنم که این روش سیاسی بقاء و دوا می نخواهد داشت / ۱۹۷۵
فلسطین مهمترین مسئله ای است که باید حل شود ،/ در مصاحبه با روزنامه سعودی عکاظ ، ۵ خرداد ۱۳۵۵
اصول سیاست شاه در این مورد برای وزارت امور خارجه آمریکا کاملا روشن بود: شاه عقیده دارد که آمریکا باید از هیچگونه کوششی برای فراهم ساختن هر چه زودتر راه حلی مناسب برای حل اختلاف اعراب و اسرائیل دریغ نورزد او با یهودی شدن تمام اورشلیم مخالف است و طرفدار بیرون رفتن اسرائیل از تمام مناطق اشغال شده اعراب و اعاده حقوق حقه وقانونی فلسطینی ها است / اسناد سفارت امریکا
شاه با لحنی خشمگین بمن گفت : در سالهای گذشته بارها در این فکر بودم که اسرائیلی ها نمیتوانند وجود ایرانی را که روز بروز بر قدرت نظامی و صنعتی آن افزوده میشود تحمل کنند، زیرا برنامه آنها این بوده و هست که در آینده ای نه چندان دور قدرت مسلط خاورمیانه شوند، و بزرگترین مانع در راه انجام این برنامه وجود من و ارتش نیرومند ایران بود . شایدفرمان تقدیر چنین بود ولی آیا این پایان ماجرا خواهد بود؟ _ ویلیام سالیوان، سفیر امریکا در ایران
برای درک علل عمیق اختلاف دیدگاههای شاه و دولت بگین در مورد مسئله فلسطین میباید قبل از هر چیز اساس ایدئولوژیک حکومتهای اسرائیل بویژه برداشت گروه ائتلافی لیکود را که در آن هنگام زمامدار این حکومت بود در نظر گرفت، یعنی میباید ایدئولوژی صهیونیسم را که کلیه حکومتهای اسرائیل بر آن - و دولت لیکود بر تعبیر افراطی آن - بنیاد نهاده شده اند کلید اصلی حل معما شمرد ، زیرا همچنانکه در امپراتوری کهن روم همه راهها به رم ختم میشد ، در اسرائیل نیز همه راهها به صهیونیسم میرسد.
مختصر از کتاب
جنایات و مکافات - شجاع الدین شفا
@Sorkhgo
امکان برخورد نظامی ایران و اسرائیل بطور مستقیم وجود ندارد، زیرا ما دارای مرز مشترکی با یکدیگر نیستیم، ولی تصریح میکنم که اسرائیل از یک خط مشی کاملا نادرست و نا پایدار پیروی میکند، که هم با قطعنامه سازمان ملل متحد مغایرت دارد و هم سیاست عاقلانه ای نیست. بهمین جهت تأکید میکنم که این روش سیاسی بقاء و دوا می نخواهد داشت / ۱۹۷۵
فلسطین مهمترین مسئله ای است که باید حل شود ،/ در مصاحبه با روزنامه سعودی عکاظ ، ۵ خرداد ۱۳۵۵
اصول سیاست شاه در این مورد برای وزارت امور خارجه آمریکا کاملا روشن بود: شاه عقیده دارد که آمریکا باید از هیچگونه کوششی برای فراهم ساختن هر چه زودتر راه حلی مناسب برای حل اختلاف اعراب و اسرائیل دریغ نورزد او با یهودی شدن تمام اورشلیم مخالف است و طرفدار بیرون رفتن اسرائیل از تمام مناطق اشغال شده اعراب و اعاده حقوق حقه وقانونی فلسطینی ها است / اسناد سفارت امریکا
شاه با لحنی خشمگین بمن گفت : در سالهای گذشته بارها در این فکر بودم که اسرائیلی ها نمیتوانند وجود ایرانی را که روز بروز بر قدرت نظامی و صنعتی آن افزوده میشود تحمل کنند، زیرا برنامه آنها این بوده و هست که در آینده ای نه چندان دور قدرت مسلط خاورمیانه شوند، و بزرگترین مانع در راه انجام این برنامه وجود من و ارتش نیرومند ایران بود . شایدفرمان تقدیر چنین بود ولی آیا این پایان ماجرا خواهد بود؟ _ ویلیام سالیوان، سفیر امریکا در ایران
برای درک علل عمیق اختلاف دیدگاههای شاه و دولت بگین در مورد مسئله فلسطین میباید قبل از هر چیز اساس ایدئولوژیک حکومتهای اسرائیل بویژه برداشت گروه ائتلافی لیکود را که در آن هنگام زمامدار این حکومت بود در نظر گرفت، یعنی میباید ایدئولوژی صهیونیسم را که کلیه حکومتهای اسرائیل بر آن - و دولت لیکود بر تعبیر افراطی آن - بنیاد نهاده شده اند کلید اصلی حل معما شمرد ، زیرا همچنانکه در امپراتوری کهن روم همه راهها به رم ختم میشد ، در اسرائیل نیز همه راهها به صهیونیسم میرسد.
مختصر از کتاب
جنایات و مکافات - شجاع الدین شفا
@Sorkhgo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همه این داستان خطر نابودی دسته جمعی یهودیان که از جانب عبدالناصر و اعراب متوجه ما بود، داستانی بود که خود ما ساخته و پرداخته بودیم تا جنگ شش روزه ۱۹۶۷ و الحاق سرزمین های تازه ای را به خاک خود توجیه کنیم. باید بگویم که خطر نابودی ملت اسرائیل در آن موقع مطلقاً در میان نبود. این فرضیه که در ژوئن ۱۹۶۷ خطر قتل عام بالای سَرِ ما بود و ما مجبور شدیم برای حفظ موجودیت خودمان بجنگیم، یک بلوف واقعی بود که بعد از جنگ شش روزه خود ما به آن شاخ و برگ دادیم.
واقعا جالب است. ما داریم از چیزی که فلسطینی ها ممکن بود با یهودی ها بکنند حرف می زنیم و تازه این ها داستان های پوشالی و ناپذیرفتنی است، تاریخ جدی نیست. من دارم راجع به آنچه واقعا اتفاق افتاده است حرف می زنم. ,/ 2
ایلان پاپه [مورخ، نویسنده اثر Ten Myths About Israel] در گفتگو با استیو سکر ، سرویس جهانی BBC , 2014
نسخه کامل:
https://youtu.be/oscu4bdMmpQ?si=ua1kuau2WV_FOvZd
@Sorkhgo
واقعا جالب است. ما داریم از چیزی که فلسطینی ها ممکن بود با یهودی ها بکنند حرف می زنیم و تازه این ها داستان های پوشالی و ناپذیرفتنی است، تاریخ جدی نیست. من دارم راجع به آنچه واقعا اتفاق افتاده است حرف می زنم. ,/ 2
ایلان پاپه [مورخ، نویسنده اثر Ten Myths About Israel] در گفتگو با استیو سکر ، سرویس جهانی BBC , 2014
نسخه کامل:
https://youtu.be/oscu4bdMmpQ?si=ua1kuau2WV_FOvZd
@Sorkhgo
موشه دایان وزیر جنگ اسرائیل، روز ۵ ژوئن ۱۹۶۷ یعنی درست یک روز پیش از آغاز جنگ معروف شش روزه، در نطق رادیویی خود گفت:«اطمینان می دهم که ما هیچ نقشه تهاجمی عليه اعراب نداشته و نداریم» ولی تنها چند هفته بعد از آن یعنی در ۱۶ ژویه ۱۹۶۷، فرمانده نیروی هوایی اسرائیل در مصاحبه ای که در سندی تایمز لندن انتشار یافت، در اشاره به حمله هوایی غافلگیرانه ششم ژوئن ۱۹۶۷ اسرائیل به مصر اظهار داشت:«ما ۱۶ سال تمام مقدمات این کار را فراهم می کردیم تا در چنین روزی در عرض ۸۰ دقیقه از آن نتیجه گیری کنیم. در همه این مدت ما با این طرح زندگی می کردیم، با این طرح تغذیه می کردیم و آن را به طور پیگیر و منظم تكميل می کردیم.» مقامات بلند پایه سیاسی و نظامی خود اسرائیل آنچه را که ژنرال "حود" گفته بود، به طور صریح تأیید کردند. مردخای بن توو وزیر کابینه اسرائیل در ۱۴ آوریل ۱۹۷۲ نوشت:«همه این داستان خطر نابودی دسته جمعی یهودیان که از جانب عبدالناصر و اعراب متوجه ما بود، داستانی بود که خود ما ساخته و پرداخته بودیم تا جنگ شش روزه ۱۹۶۷ و الحاق سرزمین های تازه ای را به خاک خود توجیه کنیم.» / 3
@Sorkhgo
@Sorkhgo
ژنرال عزروايزمن وزير سرشناس دیگر کابینه اسرائیل در ۱۹ آوریل همان سال در مصاحبه ای گفت:«باید بگویم که خطر نابودی ملت اسرائیل در آن موقع مطلقا در میان نبود.»
ژنرال پلد افسر ارشد ارتش اسرائیل در ۱۹ مارس ۱۹۷۲ در روزنامه هاآرتص نوشت:«این فرضیه که در ژوئن ۱۹۶۷ خطر قتل عام بالای سَرِ ما بود و ما مجبور شدیم برای حفظ موجودیت خودمان بجنگیم، یک بلوف واقعی بود که بعد از جنگ شش روزه خود ما به آن شاخ و برگ دادیم.»
و ژنرال اسحاق رابین، نخست وزیر پیشین اسرائیل و وزیر کنونی دفاع در همان روز در مصاحبه دیگری با هاآرتص اظهار داشت:«تصور نمی کنم که ناصر واقعاً خیال جنگ با ما را داشت، زیرا وی تنها دو لشکر در روز ۱۴ مه ۱۹۶۷ به صحرای سینا فرستاده بود و مسلم بود که با این دو لشکر نمی توانست حمله به اسرائیل را آغاز کند. هم ناصر این را می دانست و هم ما می دانستیم.» / 4
@Sorkhgo
ژنرال پلد افسر ارشد ارتش اسرائیل در ۱۹ مارس ۱۹۷۲ در روزنامه هاآرتص نوشت:«این فرضیه که در ژوئن ۱۹۶۷ خطر قتل عام بالای سَرِ ما بود و ما مجبور شدیم برای حفظ موجودیت خودمان بجنگیم، یک بلوف واقعی بود که بعد از جنگ شش روزه خود ما به آن شاخ و برگ دادیم.»
و ژنرال اسحاق رابین، نخست وزیر پیشین اسرائیل و وزیر کنونی دفاع در همان روز در مصاحبه دیگری با هاآرتص اظهار داشت:«تصور نمی کنم که ناصر واقعاً خیال جنگ با ما را داشت، زیرا وی تنها دو لشکر در روز ۱۴ مه ۱۹۶۷ به صحرای سینا فرستاده بود و مسلم بود که با این دو لشکر نمی توانست حمله به اسرائیل را آغاز کند. هم ناصر این را می دانست و هم ما می دانستیم.» / 4
@Sorkhgo
این تاکتیک به همین صورت در مورد حمله نظامی اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲ نیز به کار گرفته شد. و این بار کار افشاگری را خانم مارگارت تاچر نخست وزیر انگلستان که خود از دوستان نزدیک اسرائیل است، به عهده گرفت:«در نزد عاملین سوء قصد به سفیر اسرائیل در لندن که حمله نظامی اسرائیل به لبنان به بهانه آن آغاز شد. لیستی توسط پلیس انگلستان بدست آمد که در آن، نام رئیس سازمان آزادی بخش فلسطین در لندن در جزو کسانی آمده بود که می بایستی ترور شوند. این نشان می داد که سوء قصد کنندگان بر خلاف آنچه اسرائیل ادعا کرده است، نه از افراد این سازمان بودند و نه مورد پشتیبانی آن بودند. من به هیچ وجه تصور نمی کنم که حمله اسرائیل به لبنان یک عمل تلافی جویانه در برابر این سوء قصد بود، بعکس فکر می کنم که اسرائیلی ها این موضوع را بهانه خود برای آغاز حمله قرار دادند.»
چند سال بعد، ژنرال آریل شارون در فردای اشغال نظامی جنوب لبنان به اوریانا فالاچی روزنامه نگار معروف ایتالیائی گفت : از اینکه ما حالا در خاک لبنان هستیم تعجب نکنید.ما هنوز جز قسمت کوچکی از کارمان را انجام نداده ایم .
به هر حال از همان فردای جنگ شش روزه، بسیاری از زمامداران اسرائیل هدف نهایی خویش را درباره انضمام قطعی مناطق اشغالی اعلام کردند. موشه دایان در بازدید از سربازان اسرائیلی در جبهه سینا در ۵ ژوئیه ۱۹۶۷ گفته بود: «کار تکمیل تمامیت "اسرائیل تاریخی" هنوز به پایان نرسیده است. در راه انجام این رسالت، ما از هنگام بازگشت یهود به ارض صهیون در صد سال پیش، متعهد به انجام یک برنامه مضاعف هستیم، که عبارت است از اسکان کلیه مهاجران یهود در این سرزمین و توسعه مرزهای آن. در این تلاش ما هنوز به پایان راهی که در پیش داریم نرسیده ایم، و فقط ملت اسرائیل است که مرزهای نهایی کشورش را تعیین خواهد کرد.»
موشه دایان در ۱۵ ژوئیه ۱۹۶۷ در جبهه جولان گفته بود:«نسل جنگ شش روزه به کانال سوئز و رود اردن و بلندی های جولان رسید ولی این هنوز پایان کار نیست. خطوط تازه آتش بس تعیین خواهند شد، و این خطوط غیر از آن خطوطی خواهند بود که امروز تعیین شده اند. این بار این خطوط از اردن خواهند گذشت و شاید از لبنان و سوریه مرکزی نیز فراتر برود.»
نقل قول روزنامه Le Monde از موشه دایان، ۲۰ اوت ۱۹۸۴:«زمامداران دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ نخستین مرزهای اسرائیل را به وجود آوردند. نسل حاضر اسرائیل این مرزها را به سرحدات سال۱۹۶۷ گسترش داد که ساحل غربی رود اردن و نوارغزه و بلندی های جولان را شامل می شود. وظیفه شما که نسل فردای اسرائیل هستید، رساندن این مرزها به سرحدات اسرائیل بزرگ خواهد بود.»
در آوریل ۱۹۶۹ خانم "گلدامیر" نخست وزير اسرائیل در پاسخ سئوال استيوارت السوپ روزنامه نگار و مفسر سرشناس آمریکایی که آیا اشغال طولانی سرزمینهای اعراب در نهایت به ارزشهای سنتی ملت اسرائیل لطمه نمیزند، گفت : «بگذارید ما صادقانه و صریح به شما بگویم که من خواستار یک ملت یهود مسالمت جو و لیبرال و ضد استعمار و ضد میلیتاریست نیستم، زیرا اگر اینطور باشد، این ملت دیگر ملتی زنده نخواهد بود .
برگرفته از جنایات و مکافات ، بخش ستاره داوود ، شجاع الدین شفا
@Sorkhgo
چند سال بعد، ژنرال آریل شارون در فردای اشغال نظامی جنوب لبنان به اوریانا فالاچی روزنامه نگار معروف ایتالیائی گفت : از اینکه ما حالا در خاک لبنان هستیم تعجب نکنید.ما هنوز جز قسمت کوچکی از کارمان را انجام نداده ایم .
به هر حال از همان فردای جنگ شش روزه، بسیاری از زمامداران اسرائیل هدف نهایی خویش را درباره انضمام قطعی مناطق اشغالی اعلام کردند. موشه دایان در بازدید از سربازان اسرائیلی در جبهه سینا در ۵ ژوئیه ۱۹۶۷ گفته بود: «کار تکمیل تمامیت "اسرائیل تاریخی" هنوز به پایان نرسیده است. در راه انجام این رسالت، ما از هنگام بازگشت یهود به ارض صهیون در صد سال پیش، متعهد به انجام یک برنامه مضاعف هستیم، که عبارت است از اسکان کلیه مهاجران یهود در این سرزمین و توسعه مرزهای آن. در این تلاش ما هنوز به پایان راهی که در پیش داریم نرسیده ایم، و فقط ملت اسرائیل است که مرزهای نهایی کشورش را تعیین خواهد کرد.»
موشه دایان در ۱۵ ژوئیه ۱۹۶۷ در جبهه جولان گفته بود:«نسل جنگ شش روزه به کانال سوئز و رود اردن و بلندی های جولان رسید ولی این هنوز پایان کار نیست. خطوط تازه آتش بس تعیین خواهند شد، و این خطوط غیر از آن خطوطی خواهند بود که امروز تعیین شده اند. این بار این خطوط از اردن خواهند گذشت و شاید از لبنان و سوریه مرکزی نیز فراتر برود.»
نقل قول روزنامه Le Monde از موشه دایان، ۲۰ اوت ۱۹۸۴:«زمامداران دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ نخستین مرزهای اسرائیل را به وجود آوردند. نسل حاضر اسرائیل این مرزها را به سرحدات سال۱۹۶۷ گسترش داد که ساحل غربی رود اردن و نوارغزه و بلندی های جولان را شامل می شود. وظیفه شما که نسل فردای اسرائیل هستید، رساندن این مرزها به سرحدات اسرائیل بزرگ خواهد بود.»
در آوریل ۱۹۶۹ خانم "گلدامیر" نخست وزير اسرائیل در پاسخ سئوال استيوارت السوپ روزنامه نگار و مفسر سرشناس آمریکایی که آیا اشغال طولانی سرزمینهای اعراب در نهایت به ارزشهای سنتی ملت اسرائیل لطمه نمیزند، گفت : «بگذارید ما صادقانه و صریح به شما بگویم که من خواستار یک ملت یهود مسالمت جو و لیبرال و ضد استعمار و ضد میلیتاریست نیستم، زیرا اگر اینطور باشد، این ملت دیگر ملتی زنده نخواهد بود .
برگرفته از جنایات و مکافات ، بخش ستاره داوود ، شجاع الدین شفا
@Sorkhgo
اول، ما باید به این موضوع بپردازیم که چگونه استعمار، استعمارگر را وحشی و غیرمتمدن میکند، به معنای واقعی کلمه او را بیرحم میسازد، او را تنزل میدهد، غرایز دفنشده، حرص، خشونت، نفرت نژادی و نسبیگرایی اخلاقی را در او بیدار میکند؛ باید نشان دهیم که هر بار که در ویتنام سری بریده میشود یا چشمی کور میشود و در فرانسه این واقعیت را میپذیرند، هر بار که به دختربچهای تجاوز میشود و در فرانسه این واقعیت را میپذیرند، هر بار که یک نفر اهل ماداگاسکار شکنجه میشود و در فرانسه این واقعیت را میپذیرند، تمدن یک بار سنگین دیگر متحمل میشود، یک عقبگرد جهانی رخ میدهد، یک گندیدگی آغاز میشود، یک مرکز عفونت شروع به گسترش میکند؛ در پایان تمام این معاهداتی که نقض شدند، تمام این دروغهایی که منتشر شدند، تمام این لشکرکشیهایی که تحمل شدند، تمام این زندانیانی که دستبسته بازجویی شدند، تمام این میهنپرستانی که شکنجه شدند، در پایان تمام این غرور نژادی که تشویق شده، تمام این خودستاییهایی که به نمایش گذاشته شده، یک سم در رگهای اروپا تزریق شده و آهسته اما مطمئن، این قاره به سمت توحش پیش میرود
ایمه سزر، گفتاری در باب استعمار
@Sorkhgo
ایمه سزر، گفتاری در باب استعمار
@Sorkhgo
در تضاد با روایتهای رسمی و جریان غالب رسانهای که تلاش دارند صهیونیسم را از هرگونه برچسب استعماری مبرا جلوه دهند و آن را صرفا در چارچوب بازگشت مذهبی یا حق ملی یهودیان تصویر کنند، بررسی منابع اولیهی خود این جنبش روایت متفاوتی را آشکار میسازد. آنچه از دل سخنان، نوشتهها و سیاستگذاریهای بنیانگذاران صهیونیسم بیرون میآید، تصویری صریح از پروژهای است که نهتنها از استعمارگری فاصله نداشت، بلکه در بنیاد خود بر آن بنا شده بود.
بسیاری از چهرههای کلیدی صهیونیسم، بدون تردید و با صراحت، به ماهیت استعماری این جنبش اشاره کردهاند. ولادیمیر ژابوتینسکی، از نظریهپردازان اصلی جریان صهیونیسم تجدیدنظرطلب، از این پروژه بهعنوان «ماجراجوییای در استعمار» نام برد. تئودور هرتسل، بنیانگذار صهیونیسم سیاسی، در نامهای خطاب به استعمارگر بریتانیایی، سسیل رودز، صراحتا از صهیونیسم بهعنوان «چیزی استعماری» یاد کرد؛ و حتی پیشتر، در اثر خود Der Judenstaat در سال ۱۸۹۶، به «تجربههای مهم استعمارگرانه در فلسطین» اشاره کرده بود. ماکس نوردو، از دیگر نظریهپردازان برجسته جنبش، نیز در سال ۱۹۰۵ تأکید کرد که صهیونیسم با استعمار تدریجی و پنهانی مخالف است؛ موضعی که ضمن نفی نفوذ آرام و خزنده، تلویحا بر اولویت استعمار آشکار و سازمانیافته تأکید داشت.
این رویکرد صرفا در سطح گفتمان نظری باقی نماند. نهادهایی که شالودهی اجرایی صهیونیسم را شکل دادند ، نظیر انجمن استعمار یهود، صندوق استعماری یهودی و ادارهی استعمار آژانس یهود ، از همان ابتدا اهدافی روشن و منسجم را دنبال میکردند: تملک زمین، ایجاد انحصار مالکیت و کاهش تدریجی حضور جمعیت عرب بومی. پروژهی صهیونیسم در اصل بر طراحی یک جامعهی یهودی محور استوار بود؛ جامعهای که با استفاده از ابزارهای حقوقی، اقتصادی و امنیتی، امکان تداوم و گسترش خود را در فضای جغرافیایی فلسطین فراهم کند، حتی اگر این به معنای حذف یا حاشیه نشینی جمعیت بومی باشد.
در همین زمینه، در سال ۱۹۰۵، برخی از مهاجران یهودی ساکن فلسطین، سیاستی را با عنوان «کار عبری» مطرح کردند که خواستار انحصار نیروی کار در دست یهودیان بود. این سیاست، علاوه بر ابعاد هویتی و فرهنگی، در عمل به حذف نیروی کار عربی منجر شد که در مراحل نخست مهاجرت جذب شده بودند. سیاستی که بر اصل تفکیک نژادی در کار، زمین و سکونت استوار بود و زمینه را برای ساختارهایی فراهم کرد که تا دههها بعد، شالودهی شهرکسازی در سرزمینهای اشغالی شدند.
زمینهایی که توسط نهادهای صهیونیستی خریداری میشدند، اغلب با شروطی واگذار میشدند که انتقال آنها به غیر یهودیان را ممنوع میکرد. این نوع مالکیت زمین نه صرفا یک اقدام اقتصادی، بلکه ماموریتی ایدئولوژیک بود: ایجاد فضایی اختصاصی برای جامعهای مهاجر که قرار بود بهتدریج جایگزین ساکنان بومی شود.
در ادامه، ساختار سکونتی کیبوتصها شکل گرفت: جوامع کشاورزی جمعگرا و صرفا یهودی که نه فقط بهمنظور تقویت خودکفایی اقتصادی، بلکه برای مقابله با مدلهایی طراحی شده بودند که در آنها یهودیان مالک زمین و فلسطینیها کارگر بودند. این ساختارها بعدها به الگوی غالب شهرکسازی در خارج از مرزهای ۱۹۶۷ تبدیل شدند. شهرکهایی که با منطق امنیت، تفکیک و انحصار ساخته شدند و در عمل، تحقق تدریجی همان هدفی را پی گرفتند که در دل ایدئولوژی اولیهی صهیونیسم نهفته بود: تسلط بر زمین، جابهجایی جمعیت بومی و استقرار یک جامعهی یهودی یکدست و وفادار به پروژهی ملی.
با اتکا به این شواهد، استعمار، نه برساختهی منتقدان یا زاییدهی نگاه چپ، بلکه مفهومی است که در متن سخنان و عملکرد بنیانگذاران صهیونیسم ریشه دارد. مروری بر آرشیو گفتارها، سیاستهای زمین، ساختارهای سکونتی، و نظم نیروی کار، نشان میدهد آنچه امروز در غزه و کرانهی باختری شاهد آن هستیم، نه یک حادثهی استثنایی، بلکه امتداد طبیعی پروژهای است که از ابتدای قرن بیستم، طراحی و پیگیری شده است.
@Sorkhgo
بسیاری از چهرههای کلیدی صهیونیسم، بدون تردید و با صراحت، به ماهیت استعماری این جنبش اشاره کردهاند. ولادیمیر ژابوتینسکی، از نظریهپردازان اصلی جریان صهیونیسم تجدیدنظرطلب، از این پروژه بهعنوان «ماجراجوییای در استعمار» نام برد. تئودور هرتسل، بنیانگذار صهیونیسم سیاسی، در نامهای خطاب به استعمارگر بریتانیایی، سسیل رودز، صراحتا از صهیونیسم بهعنوان «چیزی استعماری» یاد کرد؛ و حتی پیشتر، در اثر خود Der Judenstaat در سال ۱۸۹۶، به «تجربههای مهم استعمارگرانه در فلسطین» اشاره کرده بود. ماکس نوردو، از دیگر نظریهپردازان برجسته جنبش، نیز در سال ۱۹۰۵ تأکید کرد که صهیونیسم با استعمار تدریجی و پنهانی مخالف است؛ موضعی که ضمن نفی نفوذ آرام و خزنده، تلویحا بر اولویت استعمار آشکار و سازمانیافته تأکید داشت.
این رویکرد صرفا در سطح گفتمان نظری باقی نماند. نهادهایی که شالودهی اجرایی صهیونیسم را شکل دادند ، نظیر انجمن استعمار یهود، صندوق استعماری یهودی و ادارهی استعمار آژانس یهود ، از همان ابتدا اهدافی روشن و منسجم را دنبال میکردند: تملک زمین، ایجاد انحصار مالکیت و کاهش تدریجی حضور جمعیت عرب بومی. پروژهی صهیونیسم در اصل بر طراحی یک جامعهی یهودی محور استوار بود؛ جامعهای که با استفاده از ابزارهای حقوقی، اقتصادی و امنیتی، امکان تداوم و گسترش خود را در فضای جغرافیایی فلسطین فراهم کند، حتی اگر این به معنای حذف یا حاشیه نشینی جمعیت بومی باشد.
در همین زمینه، در سال ۱۹۰۵، برخی از مهاجران یهودی ساکن فلسطین، سیاستی را با عنوان «کار عبری» مطرح کردند که خواستار انحصار نیروی کار در دست یهودیان بود. این سیاست، علاوه بر ابعاد هویتی و فرهنگی، در عمل به حذف نیروی کار عربی منجر شد که در مراحل نخست مهاجرت جذب شده بودند. سیاستی که بر اصل تفکیک نژادی در کار، زمین و سکونت استوار بود و زمینه را برای ساختارهایی فراهم کرد که تا دههها بعد، شالودهی شهرکسازی در سرزمینهای اشغالی شدند.
زمینهایی که توسط نهادهای صهیونیستی خریداری میشدند، اغلب با شروطی واگذار میشدند که انتقال آنها به غیر یهودیان را ممنوع میکرد. این نوع مالکیت زمین نه صرفا یک اقدام اقتصادی، بلکه ماموریتی ایدئولوژیک بود: ایجاد فضایی اختصاصی برای جامعهای مهاجر که قرار بود بهتدریج جایگزین ساکنان بومی شود.
در ادامه، ساختار سکونتی کیبوتصها شکل گرفت: جوامع کشاورزی جمعگرا و صرفا یهودی که نه فقط بهمنظور تقویت خودکفایی اقتصادی، بلکه برای مقابله با مدلهایی طراحی شده بودند که در آنها یهودیان مالک زمین و فلسطینیها کارگر بودند. این ساختارها بعدها به الگوی غالب شهرکسازی در خارج از مرزهای ۱۹۶۷ تبدیل شدند. شهرکهایی که با منطق امنیت، تفکیک و انحصار ساخته شدند و در عمل، تحقق تدریجی همان هدفی را پی گرفتند که در دل ایدئولوژی اولیهی صهیونیسم نهفته بود: تسلط بر زمین، جابهجایی جمعیت بومی و استقرار یک جامعهی یهودی یکدست و وفادار به پروژهی ملی.
با اتکا به این شواهد، استعمار، نه برساختهی منتقدان یا زاییدهی نگاه چپ، بلکه مفهومی است که در متن سخنان و عملکرد بنیانگذاران صهیونیسم ریشه دارد. مروری بر آرشیو گفتارها، سیاستهای زمین، ساختارهای سکونتی، و نظم نیروی کار، نشان میدهد آنچه امروز در غزه و کرانهی باختری شاهد آن هستیم، نه یک حادثهی استثنایی، بلکه امتداد طبیعی پروژهای است که از ابتدای قرن بیستم، طراحی و پیگیری شده است.
@Sorkhgo