.
همزمان با اذان صبح چهارشنبه،حکم اعدام #انور_خضری اجرا شد و #خسرو_بشارت را نیز به #سلول_انفرادی بند دربسته☆ منتقل کردند.
خانواده او نگران هستند ،احکام اعدام پنج هم پرونده وی اجرا شده است.

خسرو بشارت در تاریخ ۱۸ بهمن‌ماه ۱۳۹۸ با نگارش نامه‌ای سرگشاده به افکار عمومی و نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر از فشار وزارت اطلاعات جهت تایید شدن این حکم در دیوان عالی کشور خبر داد. وی هم‌چنین در این نامه در مورد شکنجه‌هایی نوشته است که در این سال‌ها بر وی اعمال شده است: «بارها من را ساعت‌ها با دست بند به سقف آویزان می کردن و بارها من را به تختی بسته و با کابل‌های برق فشار قوی زخیم و سه رشته محکم به کف پاهایم ضربه می‌زدند طوریکه نزدیک بود مغزم از دهانم بیرون بیاید و چشمهایم از حدقه جدا شود و قلبم داشت می ترکید..>>


☆بند دربسته / سوئیت جایی است که محکومان به اعدامی که حکمشان تایید شده و دستور اجرای آن صادر شده را در آنجا محبوس می کنند، سلول‌ها انفرادی است و معمولا زندانی را با دستبند و پابند می بندند که تا زمان اجرا اقدام به خود کشی نکند، شب آخر آخوند می آید وصیت نامه می گیرد...
(
#بند_دربسته #سوئیت
Soheil Arabi_سهیل عربی
Photo
واقعا همبندی از برادر به آدم نزدیکتره
باورم نمیشه
اسفند ۱۴۰۱
تو هواخوری آش درست کرده بودند
دور هم رو یه گلیم پاره نشسته بودیم ....


.
سالها همبندی بودیم تو گوهر دشت
چه انسانهای شریفی
همه در زندان کار می کردند و تمام اندک درآمدشان از کارهای سخت را برای خانواده هایشان می فرستادند
همه از محروم ترین نقاط...
هر وقت جدیدالورود تو بند می آمد، رقابت بود سر اینکه کی زودتر بهش وسایل هدیه کنه،مثل حوله،مسواک ...
با همون اندک امکانات بسیار بخشنده و سخاوتمند...
چنین انسان‌هایی را به دار می کشند...

انگار همین دیروز بود که کاک داود با همون جیره خشک زندان/همون لوبیا نخودهای دیر پز آش خوبی برامون درست کرد و روی گلیم پاره ای در هواخوری نشسته بودیم و ترانه های کُوردی برایمان می خواندند...
ما از کتاب زندگی آنها حتی در حد یک پاراگرافش را  هم نخوانده ایم...
#داود_عبداللهی
https://iranwire.com/fa/features/128545-%D8%AC%D8%A7%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B4%DB%8C%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%B4%DA%A9%D9%86%D8%AC%D9%87-%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%AA%DA%A9%D9%84%DB%8C%D9%81%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D8%B3%D8%B1%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA-%DB%B7-%D8%B4%D9%87%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%87%D9%84%D8%B3%D9%86%D8%AA-%DA%A9%D8%B1%D8%AF/

#خسرو_بشارت #داوود_عبداللهی #فرهاد_سلیمی #انور_خضری #کامران_شیخه #ایوب_کریمی
Soheil Arabi_سهیل عربی
Photo
طنز تلخ ماجرا
اینه که حکم مقیسه نقض شده
بعد دادن صلواتی رسیدگی مجدد کنه ...
در نهایت یک نفر به جرم قتل محکوم به قصاص شده و بقیه به اتهام مشارکت به ده سال حبس
پس چطور شش نفر اعدام شدند ؟
#یادآوری #بند_دربسته


:چند روز قبل از اجرای حکم اعدام
زندانی را به سلول‌های این بند منتقل می کنند و با دستبند و پابند او را می بندند که خود کشی نکند تا خودشان او را اعدام کنند.

شب آخر آخوند میاد وصیت نامه بگیره
همشون میگن : حاجی
ما هیچی نداریم به کسی ببخشیم
فقط یه بالشت و پتو داشتیم دادیم به همخرجمون
.
هر روز دم اذون صبح از تو دریچه سلول می دیدم که چند جوان را با غل و زنجیر پای چوبه های دار می برند.
همه خوشحال بودند
می گفتن :
زجر کشیدن تموم شد.
ما به دنیا اومدیم ولی دنیا به ما نیومد.

بچه جنوب شهر دعوا می کنه چون غرق در گرفتاریه، همش بحران و بدبختی.
بچه پولدار تو گوشش هم بزنی دعوا نمی کنه
چون زندگیشو دوست داره
واسه امثال ما
مرگ آرزو بود حاجی...
#سوئیت_گوهردشت

دلم چای می خواد، چای تو لیوان شیشه ای ، نه از این لیوان یه بار مصرفای نازک!
چای خونگی، نه چای دُلی که مثل شاش بَچَس...
دلم خواب می خواد؛
نه از این کابوسای همیشگی، که وسطش ده بار با جیغ و زوزه های ابوالفضل میپری و تا چشمت گرم بشه ، پاسدار بند میاد بیدارت می کنه:
آقا پاشو _ آمار
_ آمار عنه؟
از زنده به‌ گور شده که آمار نمی گیرن...
دلم می خواد یه جا، تنهای تنها باشم، هیچ صدایی نشنوم، هیچکسیُ نبینم،
اینجا اسمش سلول انفرادیه، ولی در واقع از موهبت تنهایی و انفرادی بودن محرومی،

از بیرون سلول یک عالمه صداهای دلخراش میاد،
اعدامیا شب تا صبح ناله می کنن، سحر که میبرنشون برای اجرا،
صدای کشیده شدن غل و زنجیر شون رو زمین ، دلِ آدمُ ریش می کنه...
از همه بدتر صدای ابوالفضل
از وقتی اومده ، پنج دقیقه خواب برامون آرزو شده،
بی وقفه داد میزنه:
آخه چرا بعد پونزده سال حبس و زجر کشیدن میخواین بکشیدم بالا،
خو همون اولش اعدام می کردین،
تازه نامزد کردم،
تازه امید به زندگی پیدا کردم،
بابا من آدم کش نیستم،
پسر عموی جاکشم رفت دعوا سر دوست دخترش، من رفتم جدا کنم،
من فقط چاقو رو از شیکم یارو کشیدم بیرون،
اثر انگشت من بدبخت مونده،
اون جاکش گردن نگرفت،
انگار نه انگار من به خاطر اون خودمو انداختم تو خطر،
عموم سپاهیه
گفت برو تو من درت میارم ،
پسرشُ فرستاد اونورِ آب منِ بدبخت اینجا پوسیدم،
نکرد دیه بده در بیام،
این همه هم ثروت داره،
آخه این چه سرنوشت تخمیه من دارم؟؟؟؟؟؟
پاسدار بند!!!!!
بگذار یه زنگ به ننم بزنم، نگرانه
پاسدار بند !!!!!
بیا دستبند پابندمُ واکن ، بذار یه وضو بگیرم، والا دست و پام برید،
پاسدار بند !!!!!
...
نعره می کشه،
از وقتی اومده همش نعره می کشه،
حتی پاسدار بند دیشبی یه کم جرم بهش داد، اما آروم نشد،( تو زندون به هروئین میگن جرم )
یه کله نعره می کشه،
پاسدار بند!!!!!
بگذار یه زنگ به ننم بزنم
_ (پاسدار بند: )
ابولی دادا چقد ضر می زنی، مغزمون رفت، گفتم که اینجا سوئیته، سوئیت تلفن نداره،
امشب آخوند میاد ازت وصیت نامه می گیره، صبح ملاقات آخرته ، پس فردا هم اجراس،(اجرای حکم اعدام)
ایشالله میری پای چوبه رضایت می گیری، توکل کن به خدا دادا ...
_ حداقل بیا دستبند پابندمُ وا کن، دِ آخه مگه مسلمون نیستی؟؟؟؟
میخوام وضو بگیرم
_ : یه بار بازت کردم خود زنی کردی، حاجی دستور داده بسته باشی،
شب خودش میاد بهش بگو، من باز کنم برام داستان میشه....

••••

●●●

شب که آخوند میاد برا وصیت نامه گرفتن ، از تلخ ترین لحظاته،
اکثر زندانیان میگن :
حاجی ما ده سال/ پونزده ساله تو حبسیم ، گور نداریم که کفن داشته باشیم، یه شِر ( تشکی که زندانی با پتو دولتی درست می کنه) و یه بالشت داشتیم اونم یادگار دادسم به همبندیمون ...
چیزی نداریم که برا وررثه بذاریم‌‌...
اصن وقت نداد این زندگی که زن و بچه دار بشیم...
بدبخت زندگی کردیم و ناکام می میریم‌....
صبح ملاقات آخره،
و معمولا بعد ملاقات آخر همه فِس میشن( سکوت مرگبار)
اما ابوالفضل همچنان جیغ می کشه و گریه می کنه ، خودش رو به در و دیوار می کوبه هی میگه : آخه من تازه نامزد کردم...
یک ساعت مونده به اذون صبح، چند تا پاسداربند میاد توی بند،
صدای کشیده شدن غل و زنجیر روی زمین،
هر قدمی که بر می دارن ، صدای مرگ میده، پاها به زور به سمت جلو حرکت می کنه...
آیا بشر کاری کثیف تر و وحشتناک تر از اعدام انجام داده؟؟؟

...

نگاه کن ، مرده هاش به مرده نمیرن،
حتی به شمعِ جون سپرده نمیرن،
مثلِ فانوسیَن
که اگه خاموشه،
واسه نفت نیست
هنوز
یه عالم نفت توشه...
نفت توشه....

چهارشنبه های مرگ
سوئیت زندان گوهر دشت،
محل نگهداری موردی ها و اجرایی ها
معمولا دو روز قبل از اجرای حکم اعدام ، زندانی را به سلول‌های انفرادی سوئیت می اندازند...

#گوهردشت _ #فجایع_شهر
مهر ۹۹
●●

خاطره ای از سوئیت:

برام دعا کن داداش!
من هم اجرایی هستم!
لیوان نایلونی _ یک بار مصرف چای را از دریچه ی روی درب سلول به دستم داد و این جملات را گفت؛ وقتی گفت من هم اجرایی هستم، لیوان چای در دستم ترکید و چای داغ دستم و جملاتش قلبم را سوزاند.
از تعجب، خشم و اندوه ، خشکم زد،
خواستم بپرسم، اجرایی هستم یعنی چه، که پاسداربند( زندانبان) سرش فریاد کشید :
مگه نگفتم با این امنیتیه حرف نزن!
این ( من) جرمش سیاسیه ، برامون دردسر میشه ...
داشت می رفت باز زیر لب گفت:
فقط برام دعا کن...
دنیا داشت دور سرم می چرخید، صداش توی گوشم می پیچید:
من هم اجرایی هستم !
چشمم به نوشته های روی دیوارهای سلول افتاد:
بدرود زندگی ، چهارشنبه اجراست...
آخرین روزهای حبس، فردا میرم بالا چوبه و بعدش کلا آزادم، از زندگی از زجرهای بی پایان، لعنت به پایین شهر، لعنت به دعوا...
از زندان تهران بزرگ تا اینجا با چشم بند آوردنم، تازه چند دقیقه پیش از روی نوشته روی لباس سرباز فهمیدم اینجا زندان رجایی شهر( گوهردشت) است،
موقعی داشتن می انداختنم توی ماشین، دستم را از پشت خیلی پیچاند و صدای شکستنش را شنیدم، تا صبح از درد خوابم نبرد، از صدای ناله ها و شیونهای زندانی ها فهمیدم که اینجا بندی است که اجرایی ها را در آن محبوس می کنند، نزدیکای اذان صبح بود که دیدم چند نفر را با غل و زنجیر می کشند، آنها را برای اجرای حکم اعدام می بردند،
در شیفت جدید، یکی از مراقب ها آشنا بود،وقتی در زندان تهران بزرگ بودم او در آنجا افسر نگهبان بود ، از او پرسیدم، مگر قانون اسلام این نیست که در محرم و صفر نباید کسی اعدام شود ؟؟
لبخند تلخی زد و گفت: توی این مملکت قانون فقط یه شوخیه! خود من را از تهران بزرگ به دلیل مبارزه با باندهای مواد مخدر به اینجا تبعید کردند، مثل خودت، تو با یک شیوه جنگیدی و من با شیوه دیگر، ولی هر دو به یک جا تبعید شدیم، تهران بزرگ شکنجه گاه بود، اینجا کشتار گاه...

فردای آن روز ، دوباره مرد مهربان آمد و همان جملات را تکرار کرد:
برام دعا کن ، من هم اجرایی هستم...
بهش گفتم آخه چرا؟ تو اصلا به قاتلا شبیه نیستی!
گفت نود درصد قاتل ها ناخواسته قاتل میشن!
من دست فروش بودم، در دوران کرونا کاسبی داغونتر شد،
صاحب خانه چند بار اومد برای کرایه، هی گفتم هفته بعد ...
یک بار خیلی عصبانی شد و شروع کرد داد زدن،
هی بهش گفتم آبرو دارم صبر کن،
هی داد زد...
اومدم جلوی دهنشو بگیرم
ترسید
عقب عقب رفت
از پله ها افتاد
ضربه مغزی شد...


داشتم بهش می گفتم خب وکیل بگیر ، بگو عمدی نبوده ،اصلا شماره شا‌کیتو بده ، من از اینجا در بیام بتونم تلفن بزنم ، میگم چند نفر برن ازش رضایت بگیرن، دیه رو قسطی کنیم...
که زندان بان داد زد سرش
با این حرف نزن!!!!
رفت.
رفت و دیگه نیامد،
از فرداش یک خدماتی دیگه جاش اومد.
بعد از اون نگهبانی که از تهران بزرگ می شناختمش پرسیدم اون خدماتی قبلی چی شد؟
گفت حکمش اجرا شد بنده خدا....

#سهیل_عربی

#دریچه #بند_دربسته
انگار همین دیروز بود که کاک داود با همون جیره خشک زندان/همون لوبیا نخودهای دیر پز آش خوبی برامون درست کرد و روی گلیم پاره ای در هواخوری نشسته بودیم و ترانه های کُوردی برایمان می خواندند...
ما از کتاب زندگی آنها حتی در حد یک پاراگرافش را هم نخوانده ایم...
#داود_عبداللهی
https://iranwire.com/fa/features/128545-%D8%AC%D8%A7%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B4%DB%8C%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%B4%DA%A9%D9%86%D8%AC%D9%87-%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%AA%DA%A9%D9%84%DB%8C%D9%81%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D8%B3%D8%B1%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA-%DB%B7-%D8%B4%D9%87%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%87%D9%84%D8%B3%D9%86%D8%AA-%DA%A9%D8%B1%D8%AF/

#خسرو_بشارت #داوود_عبداللهی #فرهاد_سلیمی #انور_خضری #کامران_شیخه #ایوب_کریمی
" ج.ا هر پنج ساعت یک نفر را در ایران اعدام می کند "
البته این آمار بر اساس تعداد اعدامهایی است که درباره آنها خبر رسانی شده،بسیاری از اعدام‌ها در سکوت خبری رخ می دهند( در زندان‌هایی که امکان اطلاع رسانی نیست/ یا خانواده هایی که اطلاع رسانی نمی کنند )
علاوه بر اعدام‌ها، کشته شده سوختبر ها ،کولبر ها،شوتی سواران،مرگ کارگران در نبود ایمنی کافی مثل انفجار در معادن و گرما زدگی در عسلویه و نقاط مشابه یا افتادن از روی داربست..
طبق آمارهای منتشر شده در رسانه های خود حکومت تعداد تصادف‌های منجر به فوت پیک موتوری ها به دلیل موتور های بی کیفیت و خرابی آسفالت خیابان‌ها و همچنین آمار تصادفات جاده ای به ویژه به دلیل کیفیت بسیار بد خودروها و جاده ها نیز افزایش یافته،
آمار خودکشی طی ده سال اخیر چهل درصد افزایش داشت و ....
از سوی دیگر آمارها نشان می دهد آمار ازدواج و فرزندآوری کاهش شدیدی داشته ،در واقع هر روز مرگ و اعدام جوان‌ها بیشتر می شود و امکان ازدواج و فرزند آوری کمتر...
اکثر اعدام شدگان جوان ( کمتر از چهل سال ) و نان آور خانواده بودند ،یعنی نه فقط یک فرد ،بلکه خانواده و در پی آن تمام جامعه آسیب می بیند.
#قیام_علیه_اعدام
.
مجبوریم بدیهیات را تکرار کنیم!

یک: انسانی که تصمیم گرفته  دادخواهی/ مبارزه  با ظلم و فساد ...کند حتما این مهم را فهمیده که آزادی گنجی است که بی رنج به دست نمی آید و برایش باید هزینه پرداخت ،اگر هم ندادند بهتر است پیش از شروع بفهمد،وسط راه پشیمان شدن هم به خودش هم به جنبش آسیب می زند _ آنها که زندان را تجربه کرده اند می دانند که توابها/ بریده ها/ مخبر ها چه آسیب‌هایی به سایر زندانیان زده اند.
.

دو : باید تصویر درست،دقیق و کاملی از تمام مراحل بازداشت،زندان،بازجویی،محاکمه ،محکومیت و حتی پس از پایان محکومیت ارائه شود تا وکلا و مدافعین واقعی حقوق بشر /رواندرمانگران و سایر مددکاران اجتماعی و البته تمام وجدانهای بیدار  راهکار برای پایان دادن به این فجایع پیدا کنند.
پس وقتی کسی دشواری این وظیفه ( روایت و روشنگری ) را می پذیرد با جملاتی مثل اینکه " حالا گفتنش چه فایده داره،ترس ایجاد می کنه، دو روز حبس کشیدی ده سال خاطره تعریف می کنی..." او را آزار ندهید .
نوشتن/ یادآوری  آنچه در دوران تحت شکنجه بودن گذشت ،چند برابر لحظاتی که این شکنجه ها رخ داد ،برای راوی دردناک است ،در لحظات زندانی بودن،یا هر مبارزه ای مقاومت انسان از حالت عادی بیشتر می شود و هنگامی که پس از چند ماه/ سال این لحظات در ذهن مرور می شود و به ویژه وقتی نوشته و بازگو می شود ،انسان از طرفی آن مقاومت ویژه را ندارد،و ازطرفی آن‌قدر در دوران تحت شکنجه بودن آسیب دیده که آسیب پذیر تر و حساستر شده ...

شخصی که می نویسد ،هدفش این است که تلنگری بزند و توجه همنوعانش را به فجایعی که هنوز تکرار می شوند جلب کند،تا اقدامات درخور انجام شود.
با قضاوتهای نادرست،او را شکنجه نکنیم!


و یک نکته مهم دیگر ،اینکه زندان با زندان،زندانی با زندانی و زندانبان با زندانبان و بازجو با بازجو فرق دارد،ممکن جوجه شدن،اجبار به لخت شدن هنگام بازرسی و خیلی از شکنجه ها را همه تجربه نکرده باشند،
مثلا در زندان اوین اجباری به لخت شدن هنگام بازرسی ( برای همه نبود)
اما در اکثر زندان‌ها اجباری است و اگر کسی نپذیرد با زور او را مجبور می کنند،یا مثلا لباس دالتون حین اعزام،
در اوین می توانستیم انصراف دهیم ،در زندان تهران بزرگ و در زمان ریاست فرزادی حق انصراف نداشتیم،اگر نمی پوشیدیم با کتک ...ولی در همان #زندان و با ریاست مرزدارانی انصراف دادم و جریمه اش انتقال به زندان #گوهردشت بود...

..

#قیام_علیه_اعدام_وشکنجه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در هایلایت "صدای راننده" برخی از گلایه ها،شکایت‌ها و تجربیات کارگر/ رانندگان پیک یا  تاکسی های اینترنتی مثل اسنپ و تپسی را منتشر کردم  و ادامه مطلب  در فرصت‌های بعد،اگر خواسته یا شکایتی هست که گمان می کنید زودتر و بیشتر باید به آن پرداخته شود،همینجا در کامنت یا از طریق پیام بفرستید طبق خواست فرستنده با نامش یا بدون نام منتشر شود...
البته که این انتشار به قصد اطلاع رسانی و آگاهی رسانی است و ممکن است با همه اظهار نظر ها موافق نباشم.
آدرس هایلایت #صدای_راننده
اینستاگرام 👇
https://www.instagram.com/s/aGlnaGxpZ2h0OjE4MTM1MTE2MDk4MzI4MTUx?igsh=MWRvcTZqNXk2YmNhMA==


#اسنپ #کارگر_اسنپ #کارگر
توضیحات بیشتر

👇
Soheil Arabi_سهیل عربی
در هایلایت "صدای راننده" برخی از گلایه ها،شکایت‌ها و تجربیات کارگر/ رانندگان پیک یا  تاکسی های اینترنتی مثل اسنپ و تپسی را منتشر کردم  و ادامه مطلب  در فرصت‌های بعد،اگر خواسته یا شکایتی هست که گمان می کنید زودتر و بیشتر باید به آن پرداخته شود،همینجا در کامنت…
در هایلایت "صدای راننده" برخی از گلایه ها،شکایت‌ها و تجربیات کارگر/ رانندگان پیک یا  تاکسی های اینترنتی مثل اسنپ و تپسی را منتشر کردم  و ادامه مطلب  در فرصت‌های بعد،اگر خواسته یا شکایتی هست که گمان می کنید زودتر و بیشتر باید به آن پرداخته شود،همینجا در کامنت یا از طریق پیام بفرستید طبق خواست فرستنده با نامش یا بدون نام منتشر شود...
البته که این انتشار به قصد اطلاع رسانی و آگاهی رسانی است و ممکن است با همه اظهار نظر ها موافق نباشم.

اما به ویژه درباره مسئله جریمه رانندگان اسنپ به دلیل عدم رعایت حجاب مورد نظر حکومت توسط مسافران باید نگاه پانرومیک و ژرف داشته باشیم،اکثر رانندگان گفته اند که با تحمیل حجاب / حجاب اجباری مخالفند اما علاوه بر هزینه های بالا مثل تعویض لنت و روغن و خرابی ها و سوخت و ....این جریمه ها هم. زجر مضاعفی برای کسانی است که از سر بیکاری و گرانی مجبور به انتخاب این شغل،یا افزودن این شغل به عنوان شغل دوم یا سوم  شده اند ...
بابد در این باره همفکری کنیم و مشکل اجتماعی را با هم حل کنیم.

■■
خودم هم در چند دوره از زندگیم چنین شغل‌هایی  را چه با موتور چه با خودروی سواری و " ون"  تجربه کردم،اگر چه یک سال
از آخرین سرویس می گذرد و مدت کمی به طور نیمه وقت و به عنوان شغل سوم بود،اما هنوز از دردها،مصدومیت‌ها و به ویژه آسیب‌های روحی ناشی از این شغل خلاص نشده ام...
تصادف،کمردرد،پله بالا رفتن ها،زیر باران لیز خوردن ها، هزینه بالای تعمیر و درآمد اندک و...
همه آسیب‌های مادی و جسمی به کنار،
توهین و تحقیر های مشتری های تازه به دوران رسیده از همه بدتر ...
خیلی ها گمان می کنند ،راننده یا پیک " برده " آنهاست !

سال ۱۴۰۰ ،پس از تحمل هشت سال حبس گفتم تا کار مناسب گیر بیارم مدتی به این کار مشغول بشم،هم برای درآمد ،هم آشنایی با جامعه و اوضاع جدید ...
،با قرض یک موتور دسته دوم خریدم چهارده ملیون،همان روزهای اول کار اسنپ موتوری ، یکی از سرویس‌ها
از سهروردی شمالی خواست که بروم میدان امام حسین ،دو تا نان سنگگ بخرم و برایش ببرم...
نانوا دو نان خیلی دراز پر کنجد داد
.
اون بار خیلی زود کار بهتر گیرآوردم،اما باز هم به عنوان شغل دوم ادامه دادم،
اگرچه زجرآور بود،اما لازم بود بفهمم چه تغییراتی در این هشت سال رخ داده ...
چند ماه بعد باز هم بازداشت شدم و دوباره بیکار ،دوباره کار گیر آوردم و بازهم بازداشت شدم تا
فروردین سال بعد ...
فروردین که اومدم ،از طرفی پدرم تازه فوت شده بود و هیچ پولی برای مراسم نداشتم
از طرفی بیکار..عید بود و همه جا تعطیل و تنها گزینه همون اسنپ...
هر چی گذشت بدتر شد
...
یک روز بارانی
سرویس از ستارخان به شهرک مخابرات خورد،دو گونی غذای سگ
خیلی سنگین بود
باد و باران و سربالایی...
وقتی رسیدم هم دیدم آسانسور خرابه و خونه مشتری طبقه پنجم ...
دو گونی سنگین را پنج طبقه بالا بردم
نه تنها معذرت‌خواهی نکرد ...
دختر پانزده ساله سرم داد کشید که بچه ام ( سگش) نیم ساعته گرسنه است....
منم گفتم گور بابای بی پولی
...
گونی ها رو هم بهش ندادم
آوردم پایین سوراخشون کردم و ریختم جلوی در ...

هی از اسنپ زنگ می زدن و
بلاک...

چند روز بعد شم اومدم برازجان
حالا با اینکه یک سال گذشته
هنوز خاطرات تلخش و پادرد و کمردرد تموم نشده ...


آدرس هایلایت صدای راننده در اینستاگرام 👇
https://www.instagram.com/s/aGlnaGxpZ2h0OjE4MTM1MTE2MDk4MzI4MTUx?igsh=MWRvcTZqNXk2YmNhMA==