کنار پارک

در سرما و گرما،
بهار، تابستان ، پاییز و زمستان،
زیر آفتاب، باران، باد و برف ...
زیر رگبار متلکهای جنسی و گیرهای شهرداری ...
فقط با یک قوری_ کتری و منقل کنار پارکی ایستاده و چای می فروشد،
یک زن حدودا پنجاه ساله، با چای فروختن کنار پارک، خرج دو فرزندش را می دهد، برای همسرش که ( به دلیل ناتوانی از پرداخت بدهی_ ورشکستگی)در زندان است هم پول می فرستد و خرد خرد پول شاکی ها را پس می دهد تا همسرش آزاد شود...

داخل پارک یک آقای بیست و چهار ساله،
خوشتیپ و با کلاس،
دو کیسه در دست دارد،
خیلی مودب و متین، به کسانی که روی نیمکت‌ها نشسته اند ، می گوید:
ساندویچ خانگی دارم، با کالباس و پوره سیب زمینی ، سالم و بهداشتی‌..
خرج دانشگاهش و هزینه زندگی خودش و مادرش را اینگونه تامین می کند.
چندین متر دور تر از پارک در میدان،
چندین هیولای در کالبد بشر ، با اسلحه و باتوم ، با نگاه پر از نفرت و تهدید به مردم می گویند اگر اعتراض کنید، با گلوله و باتومهای ما طرفید.

#عکاسی_بدون_دوربین

از اوضاع شهر

#اعتراضات_سراسری
#عکاس_بی_دوربین

#عکاسی_بی_دوربین
#سهیل_عربی