از تاریکخانه لابراتوار چاپ عکس در خیابان گلبرگ تا مزرعه آفتابگردان در #برازجان
داستانش طولانی است،پر از شیرینی و تلخی،پر از شکست و پیروزی
عاشق عکاسی بودم،
در سیزده سالگی،روزی که تصمیم گرفتم تمام وقت کار کنم ،اولین مغازه ای که دیدم آگهی استخدام کارگر روی شیشه ویترینش زده، یک عکاسی بود،استخدام شدم و از عکاسی به لابراتوار چاپ عکس رفتم و سالها در تاریکخانه عکس رنگی با آگراندیسمان چاپ کردم،تا مدیر فنی شدم و هنگام درو محصول سالها پادویی و کارگری بازداشتم کردند و از یک ملیارد سال ۹۲ ،رسیدم به زیر صفر..
اما برخاستم و ...
کشاورزی هم یکی از کارهای مورد علاقه ام است،همیشه چند شغله بودم،روزها عکس چاپ می کردم،بعد از ظهر ها ویزیتوری،رانندگی ،کارت پخش کنی...
حالا صبح زود به کلانتری می روم ( برای اعلام حضور در محل محکومیت به اقامت اجباری #تبعید) و سپس به مزرعه می روم،تا غروب کشاورزی و پس از استراحتی کوتاه، شغل دوم و سوم:
ترجمه و تدریس.
اشتباهاتم زیاد بوده، شکستهایم زیاد بوده،ولی
وقتی می خواهم به خودم نمره بدهم با توجه به امکانات و حوادث و بحرانهایی که داشتم،از صد نمره به خودم چهل نمره می دهم.
داستانش طولانی است،پر از شیرینی و تلخی،پر از شکست و پیروزی
عاشق عکاسی بودم،
در سیزده سالگی،روزی که تصمیم گرفتم تمام وقت کار کنم ،اولین مغازه ای که دیدم آگهی استخدام کارگر روی شیشه ویترینش زده، یک عکاسی بود،استخدام شدم و از عکاسی به لابراتوار چاپ عکس رفتم و سالها در تاریکخانه عکس رنگی با آگراندیسمان چاپ کردم،تا مدیر فنی شدم و هنگام درو محصول سالها پادویی و کارگری بازداشتم کردند و از یک ملیارد سال ۹۲ ،رسیدم به زیر صفر..
اما برخاستم و ...
کشاورزی هم یکی از کارهای مورد علاقه ام است،همیشه چند شغله بودم،روزها عکس چاپ می کردم،بعد از ظهر ها ویزیتوری،رانندگی ،کارت پخش کنی...
حالا صبح زود به کلانتری می روم ( برای اعلام حضور در محل محکومیت به اقامت اجباری #تبعید) و سپس به مزرعه می روم،تا غروب کشاورزی و پس از استراحتی کوتاه، شغل دوم و سوم:
ترجمه و تدریس.
اشتباهاتم زیاد بوده، شکستهایم زیاد بوده،ولی
وقتی می خواهم به خودم نمره بدهم با توجه به امکانات و حوادث و بحرانهایی که داشتم،از صد نمره به خودم چهل نمره می دهم.
.
《ماه نماد آرامش است》
ماه یعنی
یک روز داغ دیگر تمام شد.
یک هفته داغ و عذاب آور ...
۱۲۰ روز داغ محکومیت به #اقامت_اجباری در #برازجان،به این جرم که
آنها غارت کردند و ما فریاد زدیم " آی دُزد!"
آنها جنایت کردند و ما #دادخواهی
آنها به کانادا رفتند و ما به شکنجه گاه !
...
۱۲۰ روز داغ در #تبعید گذشت
۳۴۰۰ روز حبس گذشت ...
روزهای داغ تمام می شوند
زمستانهای سرد می گذرند
ولی ما از این روزها نمی گذریم...
ششمین یازده مردادی که حتی حسرت یک تولدت مبارک گفتن به او روی دلم ماند ...
بی رحمانه جنایت کردید و
از روز مجازات نترسیدید،
خیلی خوب است که گمان می کنید ظلم پایدار می ماند ،خیلی خوشحالیم که ما را دستکم می گیرید و گمان می کنید می توان هر جنایتی کرد و تقاص پس نداد...
جنایت کنید.
این روزها را به یادتان می آوریم،
در دادگاه های مردمی، وقتی محکوم شده اید و طلب بخشش می کنید...
همیشه خوبی را با خوبی پاسخ دادم و بدی ها را بخشیدم.
اما این بار نه
تاریخ نیاز به معلمی دارد که درس عبرت بدهد
درس عبرت خواهید شد.
.
#ماه
نماد #آرامش است
شاید هم
آرامش
پیش
از
طوفان
la vengeance est un plat qui se mange froid
《ماه نماد آرامش است》
ماه یعنی
یک روز داغ دیگر تمام شد.
یک هفته داغ و عذاب آور ...
۱۲۰ روز داغ محکومیت به #اقامت_اجباری در #برازجان،به این جرم که
آنها غارت کردند و ما فریاد زدیم " آی دُزد!"
آنها جنایت کردند و ما #دادخواهی
آنها به کانادا رفتند و ما به شکنجه گاه !
...
۱۲۰ روز داغ در #تبعید گذشت
۳۴۰۰ روز حبس گذشت ...
روزهای داغ تمام می شوند
زمستانهای سرد می گذرند
ولی ما از این روزها نمی گذریم...
ششمین یازده مردادی که حتی حسرت یک تولدت مبارک گفتن به او روی دلم ماند ...
بی رحمانه جنایت کردید و
از روز مجازات نترسیدید،
خیلی خوب است که گمان می کنید ظلم پایدار می ماند ،خیلی خوشحالیم که ما را دستکم می گیرید و گمان می کنید می توان هر جنایتی کرد و تقاص پس نداد...
جنایت کنید.
این روزها را به یادتان می آوریم،
در دادگاه های مردمی، وقتی محکوم شده اید و طلب بخشش می کنید...
همیشه خوبی را با خوبی پاسخ دادم و بدی ها را بخشیدم.
اما این بار نه
تاریخ نیاز به معلمی دارد که درس عبرت بدهد
درس عبرت خواهید شد.
.
#ماه
نماد #آرامش است
شاید هم
آرامش
پیش
از
طوفان
la vengeance est un plat qui se mange froid
Soheil Arabi_سهیل عربی
#تبعید 👇
باز خوش به حال رهبر شما که در دوران تبعید حداقل خودرو داشت! یعنی خیلی از سختی هایی که ما آدم معمولی ها در تبعید می کشیم را نکشید،حداقلش اینه که اگر تبعید خودرو داشته باشی ،خونه هم نتونی اجاره کنی تو ماشینت می خوابی،مثل ما کپر خواب و کارتن خواب نمیشی، یک دفعه از خواب نمی پری ببینی چند تا سگ دورت حلقه زدند و سوسکها روت دارن رژه میرن...
بعد از هشت سال حبس ،بی اطلاع قبلی و بدون آمادگی از زندان گوهر دشت آوردنم برازجان،( بماند که قبلش از وکیلم سه ملیون بابت بلیط هواپیما گرفتند و سروان رمضانی پول بلیط را بالا کشید و ما سه زندانی را با یک پژو قراضه تا برازجان آورد،نه ملیون فقط در یک انتقال خورد_ ما تلفن نداشتیم روز قبلش از وکیلم پول گرفته بود و من نمی دونستم)
ساعت سه صبح رسیدیم برازجان،مرا تحویل کلانتری دادند و رفتند،مامور کلانتری گفت الان که نصف شبه،روز تو وقت اداری برو دادستانی و بعد کلانتری دژ ...
الانم برو بیرون می خوام بخوابم!
گفتم آخه من هیچ پولی ندارم،اینجا رو بلد نیستم،حداقل بگذار یک تلفن بزنم به خانوادم...
گفت مشکل خودته برو بیرون می خوام بخوابم ...
اومدم بیرون کلانتری
هیچ انسانی در خیابان نبود،
فقط چند سگ بی خانمان به استقبالم آمدند...
تا صبح آنجا در خیابان منتطر بودم که بالاخره چند نفر را دیدم،
گفتم کارت تلفن دارید :
خانمها یک جور بدی نگاهم کردند و یکی گفت مزاحم نشو بی شششععععور
چند دقیقه بعد از یک آقا پرسیدم
گفت داداش اصحاب کهفی؟
چند ساله دیگه تلفن کارتی جمع شده ،همه موبایل دارن...
گفتم حالا من موبایل ندارم چه کنم ؟؟
گفت برو آقا مزاحم نشو...
خلاصه ...
بالاخره یکی لطف کرد و با خانوادم تماس گرفت
حالا من خوش شانس بودم که چند دوست در برازجان داشتم و از آنها کمی پول قرض کردم
رفتم دادستانی گفتم به من مرخصی بدید برم شهرم پول و موبایل تهیه کنم حداقل
گفتند باید دادستان تهران مرخصی بده،دست ما نیست
گفتم خوب برم تهران؟
گفت اگه بری غیبت برات می زنیم !جریمه میشی!
...
یک زندانی پس از سالها تحمل حبس همه زندگیش از هم پاشیده ،همه دار و ندارش رفته،همسرش را مجبور به جدا شدن کردید، اقسام شکنجه های فیزیکی و روانی ،جسم و روانش را بیمار کرده و حالا باید در شهر غریب بدون پول و شغل و حتی یک تلفن ساده چه کند؟؟؟؟؟؟
#تبعید #برازجان
¤¤
وقتی از زندان به برازجان برای محکومیت تبعید منتقل شدم
چند روزی به سختی در برازجان ماندم، پولم تموم شد و موبایل هم نداشتم،مرخصی هم ندادند
غیبت کردم و به تهران رفتم ...
چند وقت بعد دوباره احضارم کردند
برگشتم برازجان
پول و شغل که نداشتم،کارتن خواب شدم
مردم می آمدند و لطف داشتند ،می گفتند که چرا اینجا خوابیدی؟
ماجرای محکوم شدنم را تعریف می کردم،وقتی می فهمیدند به دلیل انتقاد و دادخواهی زندانی شدم ،همدردی می کردند
...
همین صحبت کردنها باعث خشمگین شدن حکومتی ها شد
چند بار اخطار دادند
گفتند حرف سیاسی نزن ...
گفتم حرف سیاسی نیست ،درد دل است...
درگیر شدیم...
خلاصه رئیس اجرای احکام وقت گفت که فعلا برگرد تهران به درمانت برس...
چند ماه بعد بازداشت شدم و بعد از پایان محکومیت رئیس اجرای احکام جدید احضارم کرد و گفت باید باقی مانده محکومیت را سپری کنی...
از ابتدای اردیبهشت امسال در برازجان هستم...
بعد از هشت سال حبس ،بی اطلاع قبلی و بدون آمادگی از زندان گوهر دشت آوردنم برازجان،( بماند که قبلش از وکیلم سه ملیون بابت بلیط هواپیما گرفتند و سروان رمضانی پول بلیط را بالا کشید و ما سه زندانی را با یک پژو قراضه تا برازجان آورد،نه ملیون فقط در یک انتقال خورد_ ما تلفن نداشتیم روز قبلش از وکیلم پول گرفته بود و من نمی دونستم)
ساعت سه صبح رسیدیم برازجان،مرا تحویل کلانتری دادند و رفتند،مامور کلانتری گفت الان که نصف شبه،روز تو وقت اداری برو دادستانی و بعد کلانتری دژ ...
الانم برو بیرون می خوام بخوابم!
گفتم آخه من هیچ پولی ندارم،اینجا رو بلد نیستم،حداقل بگذار یک تلفن بزنم به خانوادم...
گفت مشکل خودته برو بیرون می خوام بخوابم ...
اومدم بیرون کلانتری
هیچ انسانی در خیابان نبود،
فقط چند سگ بی خانمان به استقبالم آمدند...
تا صبح آنجا در خیابان منتطر بودم که بالاخره چند نفر را دیدم،
گفتم کارت تلفن دارید :
خانمها یک جور بدی نگاهم کردند و یکی گفت مزاحم نشو بی شششععععور
چند دقیقه بعد از یک آقا پرسیدم
گفت داداش اصحاب کهفی؟
چند ساله دیگه تلفن کارتی جمع شده ،همه موبایل دارن...
گفتم حالا من موبایل ندارم چه کنم ؟؟
گفت برو آقا مزاحم نشو...
خلاصه ...
بالاخره یکی لطف کرد و با خانوادم تماس گرفت
حالا من خوش شانس بودم که چند دوست در برازجان داشتم و از آنها کمی پول قرض کردم
رفتم دادستانی گفتم به من مرخصی بدید برم شهرم پول و موبایل تهیه کنم حداقل
گفتند باید دادستان تهران مرخصی بده،دست ما نیست
گفتم خوب برم تهران؟
گفت اگه بری غیبت برات می زنیم !جریمه میشی!
...
یک زندانی پس از سالها تحمل حبس همه زندگیش از هم پاشیده ،همه دار و ندارش رفته،همسرش را مجبور به جدا شدن کردید، اقسام شکنجه های فیزیکی و روانی ،جسم و روانش را بیمار کرده و حالا باید در شهر غریب بدون پول و شغل و حتی یک تلفن ساده چه کند؟؟؟؟؟؟
#تبعید #برازجان
¤¤
وقتی از زندان به برازجان برای محکومیت تبعید منتقل شدم
چند روزی به سختی در برازجان ماندم، پولم تموم شد و موبایل هم نداشتم،مرخصی هم ندادند
غیبت کردم و به تهران رفتم ...
چند وقت بعد دوباره احضارم کردند
برگشتم برازجان
پول و شغل که نداشتم،کارتن خواب شدم
مردم می آمدند و لطف داشتند ،می گفتند که چرا اینجا خوابیدی؟
ماجرای محکوم شدنم را تعریف می کردم،وقتی می فهمیدند به دلیل انتقاد و دادخواهی زندانی شدم ،همدردی می کردند
...
همین صحبت کردنها باعث خشمگین شدن حکومتی ها شد
چند بار اخطار دادند
گفتند حرف سیاسی نزن ...
گفتم حرف سیاسی نیست ،درد دل است...
درگیر شدیم...
خلاصه رئیس اجرای احکام وقت گفت که فعلا برگرد تهران به درمانت برس...
چند ماه بعد بازداشت شدم و بعد از پایان محکومیت رئیس اجرای احکام جدید احضارم کرد و گفت باید باقی مانده محکومیت را سپری کنی...
از ابتدای اردیبهشت امسال در برازجان هستم...
Soheil Arabi_سهیل عربی
Video
.
Treize mois se sont écoulés depuis l'exil dans la ville de Barazjan...
خلاصه بهاری دیگر
بی حضور تو
از راه می رسد،...
و آن چه که زیبا نیست زندگی نیست!
روزگار است!
گل نیلوفر مردابه ی این جهانیم
و به نیلوفر بودن خود شادمانیم،
سقفی دارد شادکامی
کف ناکامی ناپدید است.
هر رودخانه ای به دریاچه ی خود فرو می ریزد
به حسرت زنده رود زنده نمی شود رود
نمی شود آب را تا کرد و به رودخانه ی دیگری ریخت
به رود بودن خود شادمان می توان بود.
بهار، بهار است، و بر سر سبز کردن شاخه ها نیست
برف، برف است، هوای شکستن شاخه های درخت را ندارد
برگ را، به تمنا، نمی شود از ریزش باز داشت
با فصل های سال همسفر شو،
سقفی دارد بهار
کف یخبندان ها ناپدید است.
دستی برای نوازش و
زانویی برای رسیدن اگر مانده است
با خود مهربان باش،
اگرچه تو نیز دروغی می گویی گاهی مثل من
دروغت را چون قندی در دهان گسم آب می کنم
با خود مهربان باش.
نبودم اگر نبودی،
دروغ تو را
خار تشنه ی کاکتوسی می بینم
که پرندگان مهیب را دور می کند
به پرنده ی کوچک پناه می دهد،
سقف دارد راستی
کف ناراستی ناپدید است،
ای ماه شقه شقه صبور باش!
چه ها که ندیده ئی
چه ها که نخواهی شنید
ما التیام زخم های تو را بر سینه ی مجروحت باز می شناسیم
ماه لکه لکه!
مثل حبابی بر دریا بدرخش و
با آسمان خالی خود شادمان باش،
جشنواره ی آب است زندگی
چراغانی رودها که به دریاها می رسند
زخم خورده ی بادها، زورق ها، صخره ها
سقفی دارد روشنی
کرانه ی تاریکی ناپدید است.
اندیشه مکن که بهار است و تو نرگس و سوسن نیستی
به حسرت زنده رود زنده نمی شود رود،
خاکت را زیر و رو کن
ریشه و آبی مباد که نمانده باشد،
سقفی دارد زندگی
کف نیستی ناپدید است،
به رنگ و بوی تو خود شادمان می توان بود،
گل نیلوفر مردابه ی این جهانیم
و به نیلوفر بودن خود شادمانیم...
■■
#عکس :
#برازجان
#Borazjan
#تبعید #اقامت_اجباری
#سهیل_عربی
#شعر :
گل نیلوفر
#شمس_لنگرودی
#موسیقی اسلاید اول
#دشتستانی #هومن_پناهی
اسلاید دوم فولکلور #خراسانی
#exile #voyager #Iran
#borazjan
Treize mois se sont écoulés depuis l'exil dans la ville de Barazjan...
خلاصه بهاری دیگر
بی حضور تو
از راه می رسد،...
و آن چه که زیبا نیست زندگی نیست!
روزگار است!
گل نیلوفر مردابه ی این جهانیم
و به نیلوفر بودن خود شادمانیم،
سقفی دارد شادکامی
کف ناکامی ناپدید است.
هر رودخانه ای به دریاچه ی خود فرو می ریزد
به حسرت زنده رود زنده نمی شود رود
نمی شود آب را تا کرد و به رودخانه ی دیگری ریخت
به رود بودن خود شادمان می توان بود.
بهار، بهار است، و بر سر سبز کردن شاخه ها نیست
برف، برف است، هوای شکستن شاخه های درخت را ندارد
برگ را، به تمنا، نمی شود از ریزش باز داشت
با فصل های سال همسفر شو،
سقفی دارد بهار
کف یخبندان ها ناپدید است.
دستی برای نوازش و
زانویی برای رسیدن اگر مانده است
با خود مهربان باش،
اگرچه تو نیز دروغی می گویی گاهی مثل من
دروغت را چون قندی در دهان گسم آب می کنم
با خود مهربان باش.
نبودم اگر نبودی،
دروغ تو را
خار تشنه ی کاکتوسی می بینم
که پرندگان مهیب را دور می کند
به پرنده ی کوچک پناه می دهد،
سقف دارد راستی
کف ناراستی ناپدید است،
ای ماه شقه شقه صبور باش!
چه ها که ندیده ئی
چه ها که نخواهی شنید
ما التیام زخم های تو را بر سینه ی مجروحت باز می شناسیم
ماه لکه لکه!
مثل حبابی بر دریا بدرخش و
با آسمان خالی خود شادمان باش،
جشنواره ی آب است زندگی
چراغانی رودها که به دریاها می رسند
زخم خورده ی بادها، زورق ها، صخره ها
سقفی دارد روشنی
کرانه ی تاریکی ناپدید است.
اندیشه مکن که بهار است و تو نرگس و سوسن نیستی
به حسرت زنده رود زنده نمی شود رود،
خاکت را زیر و رو کن
ریشه و آبی مباد که نمانده باشد،
سقفی دارد زندگی
کف نیستی ناپدید است،
به رنگ و بوی تو خود شادمان می توان بود،
گل نیلوفر مردابه ی این جهانیم
و به نیلوفر بودن خود شادمانیم...
■■
#عکس :
#برازجان
#Borazjan
#تبعید #اقامت_اجباری
#سهیل_عربی
#شعر :
گل نیلوفر
#شمس_لنگرودی
#موسیقی اسلاید اول
#دشتستانی #هومن_پناهی
اسلاید دوم فولکلور #خراسانی
#exile #voyager #Iran
#borazjan
Forwarded from FotoSoheil_RB (Soheil_Arabi)
از این تانکرها چه می دانید؟
استانی که ۹۰۰ کیلومتر خط ساحلی دارد!
روزی دوازده ساعت قطعی آب ،هر روز !
بعضی ها تانکر و پمپ آب دارند،خیلی ها نیز در توانشان نیست که تانکر و پمپ بخرند،آب را در گالنهای پلاستیکی ذخیره می کنند !
البته آب لوله کشی قابل آشامیدن نیست و آب آشامیدنی را باید جدا خرید
بعضی ها دستگاه تصفیه دارند ،برخی با ماشین به فروشگاه های تصفیه آب می روند و آب می آورند، و خیلی ها پیاده گالنهای سنگین را بیش از یک کیلومتر حمل می کنند،
در دمای پنجاه تا شصت درجه حمل این گالنها تشدید رنج است،حتی شب ها هم که برای آوردن آب می روم،تمام لباسهایم خیس عرق می شود..
خیس خیس!
جوری که انگار شنا کرده ام...
#بوشهر #بحران_آب
#عکاس_درتبعید
#برازجان
#Borazjan
#دژ
#عکاس
#Borazjan
#برازجان
#تبعید
#نخل
#Exilé
#سهیل_عربی
#SoheilArabi
#Parand
#Photo
#Photography
#LaVie
#FotoYvida
https://t.me/SoheYl_ArabiFoto
استانی که ۹۰۰ کیلومتر خط ساحلی دارد!
روزی دوازده ساعت قطعی آب ،هر روز !
بعضی ها تانکر و پمپ آب دارند،خیلی ها نیز در توانشان نیست که تانکر و پمپ بخرند،آب را در گالنهای پلاستیکی ذخیره می کنند !
البته آب لوله کشی قابل آشامیدن نیست و آب آشامیدنی را باید جدا خرید
بعضی ها دستگاه تصفیه دارند ،برخی با ماشین به فروشگاه های تصفیه آب می روند و آب می آورند، و خیلی ها پیاده گالنهای سنگین را بیش از یک کیلومتر حمل می کنند،
در دمای پنجاه تا شصت درجه حمل این گالنها تشدید رنج است،حتی شب ها هم که برای آوردن آب می روم،تمام لباسهایم خیس عرق می شود..
خیس خیس!
جوری که انگار شنا کرده ام...
#بوشهر #بحران_آب
#عکاس_درتبعید
#برازجان
#Borazjan
#دژ
#عکاس
#Borazjan
#برازجان
#تبعید
#نخل
#Exilé
#سهیل_عربی
#SoheilArabi
#Parand
#Photo
#Photography
#LaVie
#FotoYvida
https://t.me/SoheYl_ArabiFoto
.
املتیه
کتلتیه
تش باد
خرما پزون
ذوب آهن ...
۱: املتیه :
دورانی است که می توان بدون نیاز به گاز و فقط با قرار دادن تابه زیر آفتاب املت درست کرد
۲: کتلتیه
فاز دوم تاب ستان
که می توان بدون گاز ،تابه را روی آسفالت و زیر نور خورشید گذاشت و با گرمای طبیعی کتلت درست کرد،البته ورژن گیاهیشم میشه ,مثل #پکورا ( #پاکوره) و پیتزای سبزیجات ،با جو دو سر پرک و کلم وکدو و قارچ و ...
۳
#تش_باد ( باد آتشین) و #خرماپزون و ذوب آهن
که در اون دوران توصیه می کنم تابه را زیر تابش خورشید قرار ندهید
چون ذوب میشه،دیگه به درد آشپزی نمی خوره،سی ذوب آهن خُشه...
اینکه کفش نرم و منبسط بشه و میخ توش بره معمولا تو دوران خرما پزون رخ میداد،حالا تو دوران املتیه...
کفشم بی کفشای قدیم کُکا...
همه چی زپرتی شده ...
دوران املتیه از ده فروردین شروع میشه تا اوایل اردیبهشت
بعد #کتلتیه تا اوایل خرداد و از خرداد تا آذر فاز سوم تابستان ...
از اواسط دی بهار میشه
گرمای ملو تا اوایل فروردین...
حالا به درجه ای از عرفان رسیدُم که دیگه گرمای زیر شصت درجه برام بهاره
.
بر این تاب ستان هم غلبه می کنیم...
#تاب_ستان #برازجان
#تبعید #اقامت_اجباری
املتیه
کتلتیه
تش باد
خرما پزون
ذوب آهن ...
۱: املتیه :
دورانی است که می توان بدون نیاز به گاز و فقط با قرار دادن تابه زیر آفتاب املت درست کرد
۲: کتلتیه
فاز دوم تاب ستان
که می توان بدون گاز ،تابه را روی آسفالت و زیر نور خورشید گذاشت و با گرمای طبیعی کتلت درست کرد،البته ورژن گیاهیشم میشه ,مثل #پکورا ( #پاکوره) و پیتزای سبزیجات ،با جو دو سر پرک و کلم وکدو و قارچ و ...
۳
#تش_باد ( باد آتشین) و #خرماپزون و ذوب آهن
که در اون دوران توصیه می کنم تابه را زیر تابش خورشید قرار ندهید
چون ذوب میشه،دیگه به درد آشپزی نمی خوره،سی ذوب آهن خُشه...
اینکه کفش نرم و منبسط بشه و میخ توش بره معمولا تو دوران خرما پزون رخ میداد،حالا تو دوران املتیه...
کفشم بی کفشای قدیم کُکا...
همه چی زپرتی شده ...
دوران املتیه از ده فروردین شروع میشه تا اوایل اردیبهشت
بعد #کتلتیه تا اوایل خرداد و از خرداد تا آذر فاز سوم تابستان ...
از اواسط دی بهار میشه
گرمای ملو تا اوایل فروردین...
حالا به درجه ای از عرفان رسیدُم که دیگه گرمای زیر شصت درجه برام بهاره
.
بر این تاب ستان هم غلبه می کنیم...
#تاب_ستان #برازجان
#تبعید #اقامت_اجباری
Forwarded from FotoSoheil_RB (Soheil_Arabi)
عکس را با دقت ببینید !
پسر نوجوان که مشغول گل آرایی ماشین عروس بود توجهش به چه چیز جلب شده ؟
چند ون گشت ارشاد و ماشین پلیس !
اینهمه ون و ماشین پلیس برای یک خیابان کوچک در شهری که همیشه مورد تبعیض قرار گرفته اما این بار نه !
▪︎▪︎
شهر کوچک ما بالاخره مورد توجه قرار. گرفت !
گاه با خود می گوییم شاید ما را جز ایران حساب نمی کنند !
چطور می شود که روزی دوازده ساعت قطعی آب آنهم در استانی که نهصد کیلومتر خط ساحلی دارد توجه آنها را جلب نکرد،قطعی برقسرعت کم اینترنت ،خرابی جاده ها و خیابانها،اوضاع فجیع آسفالت،کمبود امکانات فرهنگی،آموزشی،ورزشی و....
نمردیم و یک بار هم به ما توجه شد!
البته موقع سرکوب
نه تنها مورد تبعیض و کم توجهی قرار نگرفتیم،بلکه حتی زیاد از حد در این مورد به ما توجه شد
خیابانهای کوچک ما پر از ونهای گشت ارشاد شده،آنقدر که ون گشت ارشاد در شهر ما هست،عابر نیست!
#مچکریم!
https://t.me/SoheYl_ArabiFoto
#برازجان
#تبعید
#عکس
#سهیل_عربی
پسر نوجوان که مشغول گل آرایی ماشین عروس بود توجهش به چه چیز جلب شده ؟
چند ون گشت ارشاد و ماشین پلیس !
اینهمه ون و ماشین پلیس برای یک خیابان کوچک در شهری که همیشه مورد تبعیض قرار گرفته اما این بار نه !
▪︎▪︎
شهر کوچک ما بالاخره مورد توجه قرار. گرفت !
گاه با خود می گوییم شاید ما را جز ایران حساب نمی کنند !
چطور می شود که روزی دوازده ساعت قطعی آب آنهم در استانی که نهصد کیلومتر خط ساحلی دارد توجه آنها را جلب نکرد،قطعی برقسرعت کم اینترنت ،خرابی جاده ها و خیابانها،اوضاع فجیع آسفالت،کمبود امکانات فرهنگی،آموزشی،ورزشی و....
نمردیم و یک بار هم به ما توجه شد!
البته موقع سرکوب
نه تنها مورد تبعیض و کم توجهی قرار نگرفتیم،بلکه حتی زیاد از حد در این مورد به ما توجه شد
خیابانهای کوچک ما پر از ونهای گشت ارشاد شده،آنقدر که ون گشت ارشاد در شهر ما هست،عابر نیست!
#مچکریم!
https://t.me/SoheYl_ArabiFoto
#برازجان
#تبعید
#عکس
#سهیل_عربی
Soheil Arabi_سهیل عربی
Photo
گنجها در دل رنجها نهفته اند !
آزادی فقط یک هدف نیست !
راه به اندازه مقصد مهم است !
هر گام که در راه آزادی بر می داریم ،پیروزی بزرگی است،هر گام در راه آزادی یعنی آزادی از یک زندان،زندانی به نام ترس و تن به ذلت دادن ،زندانی به نام نگرانی ،نگران بودن برای از دست دادن ،از دست دادن چیزهایی که بالاخره دیر یا زود از دستشان می دهیم،هر گام در راه آزادی یعنی یادآوری این مهم که پس از مرگ چیزی با خود نمی توان از دنیا برد،فقط می توان یادگار گذاشت،و چه بهتر که آن یادگار " تلاش ما برای شرافتمندانه زیستن باشد....
.
پیش آمدهایی که خودمان در آنها نقشی نداریم،مثل آب و هوا(اینکه بارونی باشه یا آفتابی_خیلی سرد ،خیلی گرم یا معتدل!_ پاییز پارسال یک قطره باران هم نیامد،حالا داره بارون میاد! پارسال این موقع کتاب سیصد صفحه ای می گذاشتم رو کله ام،بازم مغزم می سوخت)
▪︎
مثلا اینکه در چه نوع سلولی باید #انفرادی بکشیم؟
توالت داره یا از ایناس که باید ساعتها منتظر بمونی تا زندانبان بیاد و بعد از کلی غرغر که همین چند ساعت پیش بردمت.
بالاخره خلاص بشی.
اینکه تو بند عمومی همبندیات باحال و با مرام باشن،یا آزارگر و آدم فروش، در #تبعید ماموری که باید برای حاضری هر روز بری دفترش ، عقده ای باشه یا آدمی نسبتا با وجدان، حداقل بیشتر از آنچه که قانون تعیین کرده اذیتت نکنه..
مردم شهری که در آنجا محکومیت به اقامت اجباری/ #تبعید را سپری می کنی مهمان نواز باشن یا غریب کُش،زود کار و جا گیر بیاری،یا..
●●
بخشی از آنچه در این مسیر رخ می دهد را می توان با استفاده از تجربیات دیگران فهمید و خیلی جاهاش هم دیکته ننوشته است!
هر دوران ویژگی های خودش را دارد،مبارزه در عصر اینترنت و شبکه های اجتماعی تجربه ای جدید بود و خیلی از جاها با آزمون و خطا جلو رفتیم..
.
دو درس از مهمترین درسهایی که در این سالها گرفتم،
۱:اینکه خیلی وقتها ممکن است اوضاع بهتر یا بدتر از آنچه که پیش بینی می کردم شود و همیشه باید برای حوادث و بحرانهای غیر قابل پیش بینی آماده باشم...
و بزرگترین درس :
مسیر و مقصد هر دو مهم هستند،خیلی از گنجها در رنج ها بود و من دیر فهمیدم...
در جوانی گمان می کردم #آزادی فقط یک مقصد و هدف است و یک آغاز و یک غایت/ پایان دارد،اما بعد فهمیدم که هر گام که در این راه برمیداریم به خودی خود یک پیروزی است،هر گام به سمت آزادی یعنی رهایی از یک #زندان ،زندانهایی که خیلی از آنها را خودمان ساخته ایم،آدم هیچ زندانبانی بدتر از خودش ندارد!
یکی از این زندانها نگرانی ها است :
اگر اعتراض کنم و زندانی بشم، بیکار بشم.. چی؟
اگر کتک بخورم؟ اگر تمام پس اندازم در همان ماه های اول زندان تمام شود چی ؟
●
اگر بدانی همین از دست دادن ها ،همین رنج ها خودشان مهمترین گنج ها هستند،از زندان نگرانی ها رها می شوی:
ساکت!
اخراج میشی ،
بیکار میشی..
وقتی بدونی هیچی بد تر از سکوت در برابر ستمگر نیست، رنجها هم برات شیرین می شوند...
■■☆☆■■
#تبعید_نامه !
آنچه گذشت:
سال ۹۷ ، هنگامی که در زندان تهران بزرگ( چرمشهر _فشافویه) پنجمین سال از محکومیت به حبس را می گذراندم,
پرونده ای جدید علیهم گشوده شد و به دلیل نوشتن و انتشار چند گزارش از اوضاع زندان و زندانیان در زندان تهران بزرگ به ویژه افشای اجرای احکام قطع انگشت
محکوم به تحمل ۲ سال حبس،۲ سال اقامت اجباری ( تبعید) در برازجان و چهار ملیون جریمه نقدی شدم.
اواخر پاییز سال ۱۴۰۰ پس از پایان ۸ سال محکومیت حبس،از زندان گوهر دشت ،با دو مامور با یک خودرو پژو به کلانتری فرهنگشهر برازجان منتقل شدم،
ساعت سه صبح به برازجان رسیدیم،
مامور کلانتری تشکیل پرونده داد و نیم ساعت بعد گفت حالا برو فردا ساعت ده به دادستانی برازجان مراجعه کن تا مراحل تشکیل پرونده تکمیل شود،
گفتم کجا برم؟
گفت هر جا می خوای برو
ولی بعد از تشکیل پرونده باید هر روز بیای کلانتری در حضور مامور دفتر حضور غیاب را امضا کنی...
گفتم من همین امروز بعد از هشت سال از زندان اومدم بیرون،نه پول دارم نه موبایل که با خانوادم تماس بگیرم،
الان کجا برم ؟
گفت دیگه مشکل خودته
برو بیرون از یکی موبایلشو بگیر به خانوادت زنگ بزن...
ساعت چهار صبح
تو میدون فرهنگ شهر
که اون زمان فقط یک دره بود ،
یک شهرک تازه تاسیس در حاشیه برازجان
فقط چند تا سگ اونجا بود
...
تا هشت صبح هیچ آدمی ندیدم
منم هیچ پولی نداشتم،موبایل هم نداشتم...
جایی هم در این شهر بلد نبودم...
فقط به سگها گفتم من سالها زندانی بودم،غذای خوب نخوردم،من رو بخورید حالتون بد میشه،از ما گفتن..
بالاخره صبح به۱۰نفر گفتم تا یکی تماس گرفت با مادرم،مقداری پول به حسابش زدیم و اونم داد بهم و چند روزی پول رفت و برگشتم به کلانتری و مراحل تشکیل پرونده ،مثل خرید دفتر و عکس گرفتن و.. جور شد ،اما بعدش،باید چکار می کردم؟
نه پول دارم،نه شغل دارم،نه حتی موبایل برای تماس با خانواده..
آزادی فقط یک هدف نیست !
راه به اندازه مقصد مهم است !
هر گام که در راه آزادی بر می داریم ،پیروزی بزرگی است،هر گام در راه آزادی یعنی آزادی از یک زندان،زندانی به نام ترس و تن به ذلت دادن ،زندانی به نام نگرانی ،نگران بودن برای از دست دادن ،از دست دادن چیزهایی که بالاخره دیر یا زود از دستشان می دهیم،هر گام در راه آزادی یعنی یادآوری این مهم که پس از مرگ چیزی با خود نمی توان از دنیا برد،فقط می توان یادگار گذاشت،و چه بهتر که آن یادگار " تلاش ما برای شرافتمندانه زیستن باشد....
.
پیش آمدهایی که خودمان در آنها نقشی نداریم،مثل آب و هوا(اینکه بارونی باشه یا آفتابی_خیلی سرد ،خیلی گرم یا معتدل!_ پاییز پارسال یک قطره باران هم نیامد،حالا داره بارون میاد! پارسال این موقع کتاب سیصد صفحه ای می گذاشتم رو کله ام،بازم مغزم می سوخت)
▪︎
مثلا اینکه در چه نوع سلولی باید #انفرادی بکشیم؟
توالت داره یا از ایناس که باید ساعتها منتظر بمونی تا زندانبان بیاد و بعد از کلی غرغر که همین چند ساعت پیش بردمت.
بالاخره خلاص بشی.
اینکه تو بند عمومی همبندیات باحال و با مرام باشن،یا آزارگر و آدم فروش، در #تبعید ماموری که باید برای حاضری هر روز بری دفترش ، عقده ای باشه یا آدمی نسبتا با وجدان، حداقل بیشتر از آنچه که قانون تعیین کرده اذیتت نکنه..
مردم شهری که در آنجا محکومیت به اقامت اجباری/ #تبعید را سپری می کنی مهمان نواز باشن یا غریب کُش،زود کار و جا گیر بیاری،یا..
●●
بخشی از آنچه در این مسیر رخ می دهد را می توان با استفاده از تجربیات دیگران فهمید و خیلی جاهاش هم دیکته ننوشته است!
هر دوران ویژگی های خودش را دارد،مبارزه در عصر اینترنت و شبکه های اجتماعی تجربه ای جدید بود و خیلی از جاها با آزمون و خطا جلو رفتیم..
.
دو درس از مهمترین درسهایی که در این سالها گرفتم،
۱:اینکه خیلی وقتها ممکن است اوضاع بهتر یا بدتر از آنچه که پیش بینی می کردم شود و همیشه باید برای حوادث و بحرانهای غیر قابل پیش بینی آماده باشم...
و بزرگترین درس :
مسیر و مقصد هر دو مهم هستند،خیلی از گنجها در رنج ها بود و من دیر فهمیدم...
در جوانی گمان می کردم #آزادی فقط یک مقصد و هدف است و یک آغاز و یک غایت/ پایان دارد،اما بعد فهمیدم که هر گام که در این راه برمیداریم به خودی خود یک پیروزی است،هر گام به سمت آزادی یعنی رهایی از یک #زندان ،زندانهایی که خیلی از آنها را خودمان ساخته ایم،آدم هیچ زندانبانی بدتر از خودش ندارد!
یکی از این زندانها نگرانی ها است :
اگر اعتراض کنم و زندانی بشم، بیکار بشم.. چی؟
اگر کتک بخورم؟ اگر تمام پس اندازم در همان ماه های اول زندان تمام شود چی ؟
●
اگر بدانی همین از دست دادن ها ،همین رنج ها خودشان مهمترین گنج ها هستند،از زندان نگرانی ها رها می شوی:
ساکت!
اخراج میشی ،
بیکار میشی..
وقتی بدونی هیچی بد تر از سکوت در برابر ستمگر نیست، رنجها هم برات شیرین می شوند...
■■☆☆■■
#تبعید_نامه !
آنچه گذشت:
سال ۹۷ ، هنگامی که در زندان تهران بزرگ( چرمشهر _فشافویه) پنجمین سال از محکومیت به حبس را می گذراندم,
پرونده ای جدید علیهم گشوده شد و به دلیل نوشتن و انتشار چند گزارش از اوضاع زندان و زندانیان در زندان تهران بزرگ به ویژه افشای اجرای احکام قطع انگشت
محکوم به تحمل ۲ سال حبس،۲ سال اقامت اجباری ( تبعید) در برازجان و چهار ملیون جریمه نقدی شدم.
اواخر پاییز سال ۱۴۰۰ پس از پایان ۸ سال محکومیت حبس،از زندان گوهر دشت ،با دو مامور با یک خودرو پژو به کلانتری فرهنگشهر برازجان منتقل شدم،
ساعت سه صبح به برازجان رسیدیم،
مامور کلانتری تشکیل پرونده داد و نیم ساعت بعد گفت حالا برو فردا ساعت ده به دادستانی برازجان مراجعه کن تا مراحل تشکیل پرونده تکمیل شود،
گفتم کجا برم؟
گفت هر جا می خوای برو
ولی بعد از تشکیل پرونده باید هر روز بیای کلانتری در حضور مامور دفتر حضور غیاب را امضا کنی...
گفتم من همین امروز بعد از هشت سال از زندان اومدم بیرون،نه پول دارم نه موبایل که با خانوادم تماس بگیرم،
الان کجا برم ؟
گفت دیگه مشکل خودته
برو بیرون از یکی موبایلشو بگیر به خانوادت زنگ بزن...
ساعت چهار صبح
تو میدون فرهنگ شهر
که اون زمان فقط یک دره بود ،
یک شهرک تازه تاسیس در حاشیه برازجان
فقط چند تا سگ اونجا بود
...
تا هشت صبح هیچ آدمی ندیدم
منم هیچ پولی نداشتم،موبایل هم نداشتم...
جایی هم در این شهر بلد نبودم...
فقط به سگها گفتم من سالها زندانی بودم،غذای خوب نخوردم،من رو بخورید حالتون بد میشه،از ما گفتن..
بالاخره صبح به۱۰نفر گفتم تا یکی تماس گرفت با مادرم،مقداری پول به حسابش زدیم و اونم داد بهم و چند روزی پول رفت و برگشتم به کلانتری و مراحل تشکیل پرونده ،مثل خرید دفتر و عکس گرفتن و.. جور شد ،اما بعدش،باید چکار می کردم؟
نه پول دارم،نه شغل دارم،نه حتی موبایل برای تماس با خانواده..
در #تاجیکستان کسی که در زمان حیات از آشنایان یا خانواده و بستگانش دور افتاده باشد را
زنده جُدا
می نامند .
#تبعید
#برازجان
#زنده_جدا
زنده جُدا
می نامند .
#تبعید
#برازجان
#زنده_جدا
تو این گردشِ گردون،نصیبم غم و درده....
☆
سازمان جهانی هواشناسی با بازنشر بخشهایی از این گزارش در صفحات مجازی خود، عنوان کرده است: شوکه کننده است، اما تعجب آور نیست که ما به این دوره ۱۲ ماهه رسیدهایم. در حالی که این توالی ماههای رکوردشکنی در نهایت قطع خواهد شد، اما تغییرات آب و هوایی همچنان باقی است و هیچ نشانهای از تغییر در چنین روندی وجود ندارد.
بر اساس تازهترین گزارش سرویس تغییرات اقلیمی کوپرنیک، میانگین افزایش دمای جهانی در ۱۲ ماه گذشته یعنی در فاصله ماههای ژوئن ۲۰۲۳ تا می ۲۰۲۴ از ۱.۵ درجه سانتیگراد نیز فراتر رفته است.
#عسلویه #برازجان #گرمازدگی #تبعید
☆
سازمان جهانی هواشناسی با بازنشر بخشهایی از این گزارش در صفحات مجازی خود، عنوان کرده است: شوکه کننده است، اما تعجب آور نیست که ما به این دوره ۱۲ ماهه رسیدهایم. در حالی که این توالی ماههای رکوردشکنی در نهایت قطع خواهد شد، اما تغییرات آب و هوایی همچنان باقی است و هیچ نشانهای از تغییر در چنین روندی وجود ندارد.
بر اساس تازهترین گزارش سرویس تغییرات اقلیمی کوپرنیک، میانگین افزایش دمای جهانی در ۱۲ ماه گذشته یعنی در فاصله ماههای ژوئن ۲۰۲۳ تا می ۲۰۲۴ از ۱.۵ درجه سانتیگراد نیز فراتر رفته است.
#عسلویه #برازجان #گرمازدگی #تبعید
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
La vie quotidienne en exil
زندگی روزمره در تبعید :
صبح میرم کلانتری حاضری می زنم ( برای تبعید )
بعد شروع به کار
وسطش
تماس از زندان
در دل
دلداری
دادا کاری بیرون داری بگو ...
تماس از خانواده زندانیان
...
تماس همبندیان سابق
دلداری
همدردی ...
...
تماس از رسانه... برای مصاحبه
...
تماس بازجو و تهدید
...
بین دو شیفت_ در راه رفت یا برگشت از محل کار ...
به سئوال های دوستی که درباره اوضاع زندان پرسید هم جواب می دهم
وقت کافی برای تایپ کردنش نبود !
#EXILÉ
https://t.me/Soheil_Arabi645
☆
https://www.instagram.com/soheil_arabi645?igsh=MTB4Z3kwaHFnMmY3Yg==
☆
https://t.me/SoheYl_ArabiFoto
#Soheil_Arabi
#La_vie_quotidienne_en_exil
#borazjan
#برازجان #تبعید
زندگی روزمره در تبعید :
صبح میرم کلانتری حاضری می زنم ( برای تبعید )
بعد شروع به کار
وسطش
تماس از زندان
در دل
دلداری
دادا کاری بیرون داری بگو ...
تماس از خانواده زندانیان
...
تماس همبندیان سابق
دلداری
همدردی ...
...
تماس از رسانه... برای مصاحبه
...
تماس بازجو و تهدید
...
بین دو شیفت_ در راه رفت یا برگشت از محل کار ...
به سئوال های دوستی که درباره اوضاع زندان پرسید هم جواب می دهم
وقت کافی برای تایپ کردنش نبود !
#EXILÉ
https://t.me/Soheil_Arabi645
☆
https://www.instagram.com/soheil_arabi645?igsh=MTB4Z3kwaHFnMmY3Yg==
☆
https://t.me/SoheYl_ArabiFoto
#Soheil_Arabi
#La_vie_quotidienne_en_exil
#borazjan
#برازجان #تبعید
Soheil Arabi_سهیل عربی
Photo
.
بسیار " تش باد" باید،
تا
پخته شود خرما!
☆
در این هفده ماه که بابت محکومیت اقامت اجباری اینجا (در برازجان) هستم،چند انسان محکوم به تبعید را دیدم:
یکی به جرم کشتن پدرش به ده سال حبس و دو سال تبعید محکوم شده بود( اول اعدام بود و بعد شکست) که از ده سال حبس ،سه سال و از تبعیدش کمتر از چهار ماه کشید و عفو خورد..
دیگری خانمی بود که بابت انتقاد به تحمیل حجاب مطلوب حکومت / رفتار پلیس موسوم به #گشت_ارشاد ،محکوم به تحمل سه سال حبس ،دو سال تبعید و جریمه نقدی شده بود که ایشان هم پس از سپری کردن هشت ماه بسیار سخت مجازاتش تبدیل به جریمه نقدی شد،
یک دوست بهایی و دو دوست درویش هم پس از یک سال مشمول تخفیف مجازات و آزاد شدند.
یک دوست روزنامه نگار متهم به فعالیت تبلیغی و اجتماع و تبانی علیه نظام هم پس از پانزده ماه آزاد شد.
خوشبختانه همه به خانه برگشتند ،اگرچه به جز آقایی که مرتکب قتل شده بود بقیه از دید من هیچ یک مجرم و مستحق حتی یک روز مجازات نبودند و بدیهی است که همان آقایی که پدرش را کشته هم به احتمال زیاد اگر در این اوضاع که اکثر انسانها خشن و کم تحمل شده اند "نبود"/اگر زندگی طبیعی داشت ،می توانست خود را کنترل کند و...
☆☆
من هم طبق قوانین موجود باید یک ماه پیش محکومیتم تمام می شد،چون هفت ماه در بازداشت اول و یک ماه در بازداشت سوم بیشتر از آنچه قاضی تعیین کرده بود ،حبس کشیدم /زندانی بودم و به گفته رئیس اجرای احکام باید این هشت ماه از محکومیت تبعید کم می شد،اما نشد...
ظاهرا خیلی به من وابسته شده اند،
گرچه من هم اعتراضی ندارم،چون در این دنیای بزرگ هیچ کس به جز شکنجه گرانم مشتاق دیدنم نیست!
(کسی از بین آنان که گمان می کردم رفیق روزهای سخت باشد...)
بگذریم!
این تش باد برایم لازم بود،در چنین روزهایی است که آدمی حقایق مهمی را می فهمد ...
...
تلاش می کنم که این روزها و این تجربه برایم آموزنده باشد،باید از نخلها درس گرفت،زیر این آفتاب سوزان و تش باد ها نه تنها نمی سوزند،بلکه می سازند : خرما
تا پخته شود خرما،
بسیار " تش باد " باید ...
🌴
#تش_باد #تاب_ستان #نخل #خرماپزون
#تبعید #برازجان
بسیار " تش باد" باید،
تا
پخته شود خرما!
☆
در این هفده ماه که بابت محکومیت اقامت اجباری اینجا (در برازجان) هستم،چند انسان محکوم به تبعید را دیدم:
یکی به جرم کشتن پدرش به ده سال حبس و دو سال تبعید محکوم شده بود( اول اعدام بود و بعد شکست) که از ده سال حبس ،سه سال و از تبعیدش کمتر از چهار ماه کشید و عفو خورد..
دیگری خانمی بود که بابت انتقاد به تحمیل حجاب مطلوب حکومت / رفتار پلیس موسوم به #گشت_ارشاد ،محکوم به تحمل سه سال حبس ،دو سال تبعید و جریمه نقدی شده بود که ایشان هم پس از سپری کردن هشت ماه بسیار سخت مجازاتش تبدیل به جریمه نقدی شد،
یک دوست بهایی و دو دوست درویش هم پس از یک سال مشمول تخفیف مجازات و آزاد شدند.
یک دوست روزنامه نگار متهم به فعالیت تبلیغی و اجتماع و تبانی علیه نظام هم پس از پانزده ماه آزاد شد.
خوشبختانه همه به خانه برگشتند ،اگرچه به جز آقایی که مرتکب قتل شده بود بقیه از دید من هیچ یک مجرم و مستحق حتی یک روز مجازات نبودند و بدیهی است که همان آقایی که پدرش را کشته هم به احتمال زیاد اگر در این اوضاع که اکثر انسانها خشن و کم تحمل شده اند "نبود"/اگر زندگی طبیعی داشت ،می توانست خود را کنترل کند و...
☆☆
من هم طبق قوانین موجود باید یک ماه پیش محکومیتم تمام می شد،چون هفت ماه در بازداشت اول و یک ماه در بازداشت سوم بیشتر از آنچه قاضی تعیین کرده بود ،حبس کشیدم /زندانی بودم و به گفته رئیس اجرای احکام باید این هشت ماه از محکومیت تبعید کم می شد،اما نشد...
ظاهرا خیلی به من وابسته شده اند،
گرچه من هم اعتراضی ندارم،چون در این دنیای بزرگ هیچ کس به جز شکنجه گرانم مشتاق دیدنم نیست!
(کسی از بین آنان که گمان می کردم رفیق روزهای سخت باشد...)
بگذریم!
این تش باد برایم لازم بود،در چنین روزهایی است که آدمی حقایق مهمی را می فهمد ...
...
تلاش می کنم که این روزها و این تجربه برایم آموزنده باشد،باید از نخلها درس گرفت،زیر این آفتاب سوزان و تش باد ها نه تنها نمی سوزند،بلکه می سازند : خرما
تا پخته شود خرما،
بسیار " تش باد " باید ...
🌴
#تش_باد #تاب_ستان #نخل #خرماپزون
#تبعید #برازجان