درباره فروغ
فروغ برعکس سپهری منتقد نامآوری ندارد و غالبا او را ستوده اند؛ از نظریات بزرگان سطوری نقل میشود:
شما در مورد فروغ فرخزاد چه می اندیشید و محاسن کارش را چگونه ارزیابی میکنید؟
او زنی معترض به ستمی که بر زنان میرفت، بود. او میخواست به ظلمی که به نیمی از افراد جامعه میشد، اعتراض کند. این را در کتابهایش می توانیم ببینیم؛ از اسیر گرفته تا دیوار و زندگی و طرز فکر خیامی اش در عصیان.
بعد هم که خواست اسلوب و کار تازه ای را ارائه دهد، بسیار لطیف و پرشور و حال شعر میگفت و شاعر خوبی بود، به خصوص شعرهای آخرش بسیار لطیف و پرشور و حال بود، شعر ناب و نجیب بود.
این زیبایی را در کدام جهت از شعر فروغ می توان دید؟ در مفهوم و یا در فرم؟
این هر دو با هم هستند. چیزی نیستند که ما بتوانیم آنها را از هم جدا کنیم، این دو وقتی که خوب با یکدیگر تلفیق شدند، می توانیم از آنها به عنوان شعر خوب نام ببریم.
چه نقایصی در کارهایشان می بینید؟
شعرهایی که من از او خوانده ام اغلب خوب بوده، حتی همان شعرهای قدیمش.
اکنون کسان بسیاری از او تقلید میکنند و الگوی او را سرمشق خود قرار میدهند...
در مجموع من تقلید را نمیپسندم مگر در اوایل کار... کارهای فروغ اصولا در بعضی از جهاد تقلیدناپذیر است. او در این اواخر به قول معروف سهل و ممتنع شعر سروده است. کسانی که از او تقلید میکنند، ول معطل اند...
(گفتگو با مهدی اخوان ثالث. درباره هنر و ادبیات، به کوشش ناصر حریری، کتابسرای بابل، ۱۳۶۸. نقل از صدای حیرت بیدار صص ۴۴۳ _ ۴۴۸)
منبع: راهنمای ادبیات معاصر
نویسنده: استاد سیروس شمیسا
صص: ۲۶۶_۲۶۷، نشر میترا
#فروغ_فرخزاد #شعر_فارسی
#ادبیات_فارسی #نقد_ادبی
@Siroosshamisa
فروغ برعکس سپهری منتقد نامآوری ندارد و غالبا او را ستوده اند؛ از نظریات بزرگان سطوری نقل میشود:
شما در مورد فروغ فرخزاد چه می اندیشید و محاسن کارش را چگونه ارزیابی میکنید؟
او زنی معترض به ستمی که بر زنان میرفت، بود. او میخواست به ظلمی که به نیمی از افراد جامعه میشد، اعتراض کند. این را در کتابهایش می توانیم ببینیم؛ از اسیر گرفته تا دیوار و زندگی و طرز فکر خیامی اش در عصیان.
بعد هم که خواست اسلوب و کار تازه ای را ارائه دهد، بسیار لطیف و پرشور و حال شعر میگفت و شاعر خوبی بود، به خصوص شعرهای آخرش بسیار لطیف و پرشور و حال بود، شعر ناب و نجیب بود.
این زیبایی را در کدام جهت از شعر فروغ می توان دید؟ در مفهوم و یا در فرم؟
این هر دو با هم هستند. چیزی نیستند که ما بتوانیم آنها را از هم جدا کنیم، این دو وقتی که خوب با یکدیگر تلفیق شدند، می توانیم از آنها به عنوان شعر خوب نام ببریم.
چه نقایصی در کارهایشان می بینید؟
شعرهایی که من از او خوانده ام اغلب خوب بوده، حتی همان شعرهای قدیمش.
اکنون کسان بسیاری از او تقلید میکنند و الگوی او را سرمشق خود قرار میدهند...
در مجموع من تقلید را نمیپسندم مگر در اوایل کار... کارهای فروغ اصولا در بعضی از جهاد تقلیدناپذیر است. او در این اواخر به قول معروف سهل و ممتنع شعر سروده است. کسانی که از او تقلید میکنند، ول معطل اند...
(گفتگو با مهدی اخوان ثالث. درباره هنر و ادبیات، به کوشش ناصر حریری، کتابسرای بابل، ۱۳۶۸. نقل از صدای حیرت بیدار صص ۴۴۳ _ ۴۴۸)
منبع: راهنمای ادبیات معاصر
نویسنده: استاد سیروس شمیسا
صص: ۲۶۶_۲۶۷، نشر میترا
#فروغ_فرخزاد #شعر_فارسی
#ادبیات_فارسی #نقد_ادبی
@Siroosshamisa
کین خواستن
مردم باستانی معتقد بودند که اگر از قاتل انتقام نگیرند، روح مقتول در همین جهان سرگردان میماند و به آسمان (مینو، بهشت) نمیرود. وقتی رستم، شغاد را میکشد، شکر میکند که انتقام خود را گرفته است:
بدو گفت رستم ز یزدان سپاس
که بودم همه ساله یزدان شناس
از آن پس که جانم رسیده به لب
بر این کین ما بر بنگذشت شب
مرا زور دادی که از مرگ پیش
از این بی وفا خواستم کین خویش
لذا کین خواهی امری ضروری بود؛ چنانکه کیخسرو به کین خواهی پدرش سیاوش، ناچار است پدربزرگش افراسیاب را بکشد. اعراب هم معتقد بودند که روح مقتول به صورت جغد (هامه) در گوشه ای میماند تا انتقام _که معمولا بر عهده پسر و خاندان و قبیله بود_ گرفته شود. جنگهای اعراب با هم عمدتا بر مبنای همین تفکر بوده است.
بهمن در شاهنامه مفصلا سابقه کین خواهی را در تاریخ ایران برای سپاهیان شرح می دهد تا کار خود را موجّه کند:
هر آنکس که او باشد از آب پاک
نیارد سر گوهر اندر مغاک
به کردار شاه آفریدون بود
چون چونین بباشد همایون بود
که ضحاک را از پی خون جم
ز نام آوران جهان کرد کم
منوچهر با سلم و تور سترگ
بیاورد ز آمل سپاهی بزرگ
به چین رفت و کین نیا بازخواست
مرا همچنان داستان است راست
چو کیخسرو آمد ز افراسیاب
ز خون کرد گیتی چو دریای آب
پدر آمد و کین لهراسب خواست
ز کشته زمین کرد با کوه راست
فرامرز از بهر خون پدر
به خورشید تابان برآورد سر
در پایان شاهنامه به ماهوی که میخواهد یزدگرد را بکشد یادآوری میکنند که کین او گرفته خواهد شد. مهرنوش از تاریخ ایران شواهد بسیاری می آورد و از جمله میگوید:
چهارم سخن کین ارجاسب بود
که ریزنده خون لهراسب بود
چو اسفندیار اندر آمد به جنگ
ز کینه ندادش زمانی درنگ
به پنجم سخن کین هرمزدشاه
چو پرویز را گُشن شد دستگاه
به بندوی گستهم کرد آنچه کرد
نیاساید این چرخ گردان ز گرد
چو دستش شد او جان ایشان ببرد
در کینه را خوار نتوان شمرد
منبع: شاه نامه ها
نویسنده: استاد سیروس شمیسا
صص: ۶۳_۶۴
#ادبیات_فارسی #شعر_فارسی
#نقد_ادبی #شاهنامه #فردوسی
@Siroosshamisa
مردم باستانی معتقد بودند که اگر از قاتل انتقام نگیرند، روح مقتول در همین جهان سرگردان میماند و به آسمان (مینو، بهشت) نمیرود. وقتی رستم، شغاد را میکشد، شکر میکند که انتقام خود را گرفته است:
بدو گفت رستم ز یزدان سپاس
که بودم همه ساله یزدان شناس
از آن پس که جانم رسیده به لب
بر این کین ما بر بنگذشت شب
مرا زور دادی که از مرگ پیش
از این بی وفا خواستم کین خویش
لذا کین خواهی امری ضروری بود؛ چنانکه کیخسرو به کین خواهی پدرش سیاوش، ناچار است پدربزرگش افراسیاب را بکشد. اعراب هم معتقد بودند که روح مقتول به صورت جغد (هامه) در گوشه ای میماند تا انتقام _که معمولا بر عهده پسر و خاندان و قبیله بود_ گرفته شود. جنگهای اعراب با هم عمدتا بر مبنای همین تفکر بوده است.
بهمن در شاهنامه مفصلا سابقه کین خواهی را در تاریخ ایران برای سپاهیان شرح می دهد تا کار خود را موجّه کند:
هر آنکس که او باشد از آب پاک
نیارد سر گوهر اندر مغاک
به کردار شاه آفریدون بود
چون چونین بباشد همایون بود
که ضحاک را از پی خون جم
ز نام آوران جهان کرد کم
منوچهر با سلم و تور سترگ
بیاورد ز آمل سپاهی بزرگ
به چین رفت و کین نیا بازخواست
مرا همچنان داستان است راست
چو کیخسرو آمد ز افراسیاب
ز خون کرد گیتی چو دریای آب
پدر آمد و کین لهراسب خواست
ز کشته زمین کرد با کوه راست
فرامرز از بهر خون پدر
به خورشید تابان برآورد سر
در پایان شاهنامه به ماهوی که میخواهد یزدگرد را بکشد یادآوری میکنند که کین او گرفته خواهد شد. مهرنوش از تاریخ ایران شواهد بسیاری می آورد و از جمله میگوید:
چهارم سخن کین ارجاسب بود
که ریزنده خون لهراسب بود
چو اسفندیار اندر آمد به جنگ
ز کینه ندادش زمانی درنگ
به پنجم سخن کین هرمزدشاه
چو پرویز را گُشن شد دستگاه
به بندوی گستهم کرد آنچه کرد
نیاساید این چرخ گردان ز گرد
چو دستش شد او جان ایشان ببرد
در کینه را خوار نتوان شمرد
منبع: شاه نامه ها
نویسنده: استاد سیروس شمیسا
صص: ۶۳_۶۴
#ادبیات_فارسی #شعر_فارسی
#نقد_ادبی #شاهنامه #فردوسی
@Siroosshamisa
استاد سیروس شمیسا pinned «کین خواستن مردم باستانی معتقد بودند که اگر از قاتل انتقام نگیرند، روح مقتول در همین جهان سرگردان میماند و به آسمان (مینو، بهشت) نمیرود. وقتی رستم، شغاد را میکشد، شکر میکند که انتقام خود را گرفته است: بدو گفت رستم ز یزدان سپاس که بودم همه ساله یزدان شناس…»
فلسفه نگاه تازه
مسافری چون آب (۱)
سهراب سپهری از معدود شاعرانی است که دستگاه منسجم فکری خاص خود را دارند و برای فهمیدن شعر ایشان باید با کلید آن ساختمان فکری آشنا بود. توضیح اینکه شاعر لزوما نباید راوی یا مبدع یک جهانبینی خاص باشد اما برخی از شاعران بزرگ در همه آثار خود طرز فکر و نگرش خاصی را مطرح کردهاند.
مثلا از قدما مولانا چنین فردی است و بدین ترتیب همه اجزای آثار او به هم مربوط و متصل است و در کل، جهانبینی خاصی را با زبان و اصطلاحات خاصی توصیف میکند و نمیتوان با استعانت از افکار و اصطلاحات دیگران، آثار او را تبیین و تشریح کرد.
واضح است که بین تفکر و دستگاه فکری فرق است. در فلسفه، هر فیلسوفی صاحب تفکر است اما ممکن است دستگاه منسجم فکری و فلسفی نداشته باشد. مثل افلاطون یا هگل دارای سیستم فلسفی هستند و همه پدیده ها را بر مبنای مثل یا تز و آنتی تز و سنتز بررسی میکنند حال آنکه ممکن است نظیر چنین اصولی را در شوپنهاور یا نیچه نبینیم.
در آثار اصلی سهراب سپهری یعنی صدای پای آب، مسافر و حجم سبز، مبنای عرفانی و دستگاه منسجم فکری ای دیده میشود که به صورت خلاصه چنین است:
عارف (شناسا) که زندگی او سفر در جاده معرفت است، در لحظه حال زندگی میکند.
ابن الوقت است و از ماضی و مستقبل بریده است. عارف وقت خود است و مترقب است تا نفحات را که همان واردات لحظههاست، دریابد. مانند آبی جاری، در هر لحظه رود، تر و تازه است.
او در همه آنات، فقط یک نگاه تازه است و دیگر هیچ. جان او سرشار از دریافتهای ناب بدون شائبه گذشتههاست، خالی از پیش داوریها و دانش موروثی.
من دقیقا نمیدانم که سهراب سپهری تا چه حد با آراء و عقاید عارف معروف معاصر هندی کریشنا مورتی آشنا بوده است اما فلسفه او بسیار نزدیک به فلسفه کریشنا مورتی است.
البته در این گونه موارد، نمیتوان به ضرس قاطع حکم کرد که نزدیکی اندیشه دو فرد، دلیل بر آشنایی آنان است. ممکن است دو نفر دقیقا یک مسیر را پیموده باشند و هر دو به آن مقصد نهایی رسیده باشند و مخصوصا این وضع در عرفان مکررا دیده میشود و این است که ما به نظام عرفانی معتقدیم.
عارفان گوشه و کنار دنیا بدون آشنایی با افکار یکدیگر سخنان شبیه به هم دارند. هسه و کریشنا مورتی و سهراب سپهری و مولوی و یونگ و شیخ ابوسعید ابوالخیر و... سخنانی دارند که مبنای همه یکی است.
سخنان سپهری با سخنان مولانا نیز بسیار شبیه است حال آنکه به نظر نمیرسد او مثلا سالیان درازی را وقف مطالعه غزلیات و مثنوی و دیگر آثار مولانا کرده باشد مخصوصا مطالعه دقیق مثنوی که پر از اشارات و دقایق مشکل و باریک است، محتاج به صرف وقت معتنابهی است.
با این همه، اشتراک فکری بین سپهری و کریشنا مورتی گاهی به حدی است که میتوان احتمال داد که سپهری با آثار کریشنا مورتی یا منابع فکری او از قبیل تفکرات کهن هندی و ژاپنی و چینی مانوس بوده است و به نظر میرسد که در شعر مسافر به او اشاراتی هم کرده باشد.
اساس فلسفه کریشنا مورتی این است که درک ما از پدیده های پیرامون ما باید تازه و به دور از معارف و شناخت های موروثی باشد و فقط در این صورت است که درست میبینیم.
به نظر او در هر نگاه، سه عامل وجود دارد:
خود نگاه یا عمل دیدن، نگرنده یا مُدرِک و نگریسته یا امر مُدرّک.
نباید بین نگرنده و نگریسته فاصله باشد. فاصله، حاصل پیشداوریهای ماست؛ با دید موروث از گذشتهها، به شی نگریستن است.
اگر با چشم گذشتهها به شی نگاه کنیم، آن را چنان که باید، نمیبینیم. با چشم و ذهن دیگران که در غبار قرون و دهور گم شدهاند، آن را بد یا خوب میبینیم. مرده ریگ هفت هزار سالگان را که پر از حبّ و بغضهاست به شی حمل میکنیم. بی هیچ دلیل و انگیزه ای، فقط به متابعت از عرف، اسب را حیوان نجیبی میپنداریم و کرکس را زشت. اسم یکی از کتابهای او freedom from known است که تحت عنوان (رهایی از دانستگی) به فارسی ترجمه شده است.
آن چه چشم است آن که بیناییش نیست
ز امتحان ها جز که رسواییش نیست
ز آن که بر دل نقش تقلید است بند
رو به آب چشم بندش را بَرند
ز آن که تقلید آفت هر نیکوی است
که بود تقلید اگر کوه قوی است
گر سخن گوید ز مو باریکتر
آن سرش را ز آن سخن نبود خبر
مستی ای دارد ز گفت خود ولیک
از بر وی تا به می راهیست نیک
مولانا / دفتر دوم
سپهری هم میگوید:
من نمیدانم
که چرا میگویند: اسب حیوان نجیبی است، کبوتر
زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست.
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد.
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
پس آنچه مهم و درخور اهتمام است، خود نفس نگریستن است و آن وقتی صحیح است که بین نگرنده و نگریسته اتحاد ایجاد شود. برخورد، تازه باشد، هیچ بودن یعنی محو شدن نگرنده در نگریسته، فقط نگاه بودن. در حالت تسلیم محض بودن بدون مقاومت و کسب شناخت بدون گزینش و انتخاب یعنی بدون بد و خوب کردن.
#سهراب_سپهری
@Siroosshamisa
مسافری چون آب (۱)
سهراب سپهری از معدود شاعرانی است که دستگاه منسجم فکری خاص خود را دارند و برای فهمیدن شعر ایشان باید با کلید آن ساختمان فکری آشنا بود. توضیح اینکه شاعر لزوما نباید راوی یا مبدع یک جهانبینی خاص باشد اما برخی از شاعران بزرگ در همه آثار خود طرز فکر و نگرش خاصی را مطرح کردهاند.
مثلا از قدما مولانا چنین فردی است و بدین ترتیب همه اجزای آثار او به هم مربوط و متصل است و در کل، جهانبینی خاصی را با زبان و اصطلاحات خاصی توصیف میکند و نمیتوان با استعانت از افکار و اصطلاحات دیگران، آثار او را تبیین و تشریح کرد.
واضح است که بین تفکر و دستگاه فکری فرق است. در فلسفه، هر فیلسوفی صاحب تفکر است اما ممکن است دستگاه منسجم فکری و فلسفی نداشته باشد. مثل افلاطون یا هگل دارای سیستم فلسفی هستند و همه پدیده ها را بر مبنای مثل یا تز و آنتی تز و سنتز بررسی میکنند حال آنکه ممکن است نظیر چنین اصولی را در شوپنهاور یا نیچه نبینیم.
در آثار اصلی سهراب سپهری یعنی صدای پای آب، مسافر و حجم سبز، مبنای عرفانی و دستگاه منسجم فکری ای دیده میشود که به صورت خلاصه چنین است:
عارف (شناسا) که زندگی او سفر در جاده معرفت است، در لحظه حال زندگی میکند.
ابن الوقت است و از ماضی و مستقبل بریده است. عارف وقت خود است و مترقب است تا نفحات را که همان واردات لحظههاست، دریابد. مانند آبی جاری، در هر لحظه رود، تر و تازه است.
او در همه آنات، فقط یک نگاه تازه است و دیگر هیچ. جان او سرشار از دریافتهای ناب بدون شائبه گذشتههاست، خالی از پیش داوریها و دانش موروثی.
من دقیقا نمیدانم که سهراب سپهری تا چه حد با آراء و عقاید عارف معروف معاصر هندی کریشنا مورتی آشنا بوده است اما فلسفه او بسیار نزدیک به فلسفه کریشنا مورتی است.
البته در این گونه موارد، نمیتوان به ضرس قاطع حکم کرد که نزدیکی اندیشه دو فرد، دلیل بر آشنایی آنان است. ممکن است دو نفر دقیقا یک مسیر را پیموده باشند و هر دو به آن مقصد نهایی رسیده باشند و مخصوصا این وضع در عرفان مکررا دیده میشود و این است که ما به نظام عرفانی معتقدیم.
عارفان گوشه و کنار دنیا بدون آشنایی با افکار یکدیگر سخنان شبیه به هم دارند. هسه و کریشنا مورتی و سهراب سپهری و مولوی و یونگ و شیخ ابوسعید ابوالخیر و... سخنانی دارند که مبنای همه یکی است.
سخنان سپهری با سخنان مولانا نیز بسیار شبیه است حال آنکه به نظر نمیرسد او مثلا سالیان درازی را وقف مطالعه غزلیات و مثنوی و دیگر آثار مولانا کرده باشد مخصوصا مطالعه دقیق مثنوی که پر از اشارات و دقایق مشکل و باریک است، محتاج به صرف وقت معتنابهی است.
با این همه، اشتراک فکری بین سپهری و کریشنا مورتی گاهی به حدی است که میتوان احتمال داد که سپهری با آثار کریشنا مورتی یا منابع فکری او از قبیل تفکرات کهن هندی و ژاپنی و چینی مانوس بوده است و به نظر میرسد که در شعر مسافر به او اشاراتی هم کرده باشد.
اساس فلسفه کریشنا مورتی این است که درک ما از پدیده های پیرامون ما باید تازه و به دور از معارف و شناخت های موروثی باشد و فقط در این صورت است که درست میبینیم.
به نظر او در هر نگاه، سه عامل وجود دارد:
خود نگاه یا عمل دیدن، نگرنده یا مُدرِک و نگریسته یا امر مُدرّک.
نباید بین نگرنده و نگریسته فاصله باشد. فاصله، حاصل پیشداوریهای ماست؛ با دید موروث از گذشتهها، به شی نگریستن است.
اگر با چشم گذشتهها به شی نگاه کنیم، آن را چنان که باید، نمیبینیم. با چشم و ذهن دیگران که در غبار قرون و دهور گم شدهاند، آن را بد یا خوب میبینیم. مرده ریگ هفت هزار سالگان را که پر از حبّ و بغضهاست به شی حمل میکنیم. بی هیچ دلیل و انگیزه ای، فقط به متابعت از عرف، اسب را حیوان نجیبی میپنداریم و کرکس را زشت. اسم یکی از کتابهای او freedom from known است که تحت عنوان (رهایی از دانستگی) به فارسی ترجمه شده است.
آن چه چشم است آن که بیناییش نیست
ز امتحان ها جز که رسواییش نیست
ز آن که بر دل نقش تقلید است بند
رو به آب چشم بندش را بَرند
ز آن که تقلید آفت هر نیکوی است
که بود تقلید اگر کوه قوی است
گر سخن گوید ز مو باریکتر
آن سرش را ز آن سخن نبود خبر
مستی ای دارد ز گفت خود ولیک
از بر وی تا به می راهیست نیک
مولانا / دفتر دوم
سپهری هم میگوید:
من نمیدانم
که چرا میگویند: اسب حیوان نجیبی است، کبوتر
زیباست
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست.
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد.
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
پس آنچه مهم و درخور اهتمام است، خود نفس نگریستن است و آن وقتی صحیح است که بین نگرنده و نگریسته اتحاد ایجاد شود. برخورد، تازه باشد، هیچ بودن یعنی محو شدن نگرنده در نگریسته، فقط نگاه بودن. در حالت تسلیم محض بودن بدون مقاومت و کسب شناخت بدون گزینش و انتخاب یعنی بدون بد و خوب کردن.
#سهراب_سپهری
@Siroosshamisa
فلسفه نگاه تازه
مسافری چون آب (۲)
اساس فلسفه کریشنا مورتی
💥💥💥آیا سهراب سپهری تحت تاثیر عقاید و افکار کریشنا مورتی بوده است؟💥💥💥
اساس فلسفه کریشنا مورتی این است که درک ما از پدیده های پیرامون ما باید تازه و به دور از معارف و شناخت های موروثی باشد و فقط در این صورت است که درست میبینیم.
به نظر او در هر نگاه، سه عامل وجود دارد:
خود نگاه یا عمل دیدن، نگرنده یا مُدرِک و نگریسته یا امر مُدرّک.
نباید بین نگرنده و نگریسته فاصله باشد. فاصله، حاصل پیشداوریهای ماست؛ با دید موروث از گذشتهها، به شی نگریستن است.
اگر با چشم گذشتهها به شی نگاه کنیم، آن را چنان که باید، نمیبینیم. با چشم و ذهن دیگران که در غبار قرون و دهور گم شدهاند، آن را بد یا خوب میبینیم.
مرده ریگ هفت هزار سالگان را که پر از حبّ و بغضهاست به شی حمل میکنیم. بی هیچ دلیل و انگیزه ای، فقط به متابعت از عرف، اسب را حیوان نجیبی میپنداریم و کرکس را زشت. اسم یکی از کتابهای او freedom from known است که تحت عنوان (رهایی از دانستگی) به فارسی ترجمه شده است.
آن چه چشم است آن که بیناییش نیست
ز امتحان ها جز که رسواییش نیست
ز آن که بر دل نقش تقلید است بند
رو به آب چشم بندش را بَرند
ز آن که تقلید آفت هر نیکوی است
که بود تقلید اگر کوه قوی است
گر سخن گوید ز مو باریکتر
آن سرش را ز آن سخن نبود خبر
مستی ای دارد ز گفت خود ولیک
از بر وی تا به می راهیست نیک
مولانا / دفتر دوم
پس آنچه مهم و درخور اهتمام است، خود نفس نگریستن است و آن وقتی صحیح است که بین نگرنده و نگریسته اتحاد ایجاد شود. برخورد، تازه باشد، هیچ بودن یعنی محو شدن نگرنده در نگریسته، فقط نگاه بودن. در حالت تسلیم محض بودن بدون مقاومت و کسب آگاهی و شناخت بدون گزینش و انتخاب یعنی بدون بد و خوب کردن.
به قول مولانا صید بودن نه صیاد بودن:
عشق میگوید به گوشم پست پست
صید بودن خوشتر از صیادی است
و به قول سپهری در (حوضچه اکنون) آبتنی کردن و تر و تازه زیستن.
در صفحه ۵۴ اتاق آبی درباره نقاشی کاندینسکی مینویسد: ((در نقاشی وی پای تلفیق عقلی به میان است. پس دستخوش دستکاری و از روانی دور است و پیش اندیشیده است.
ذن را جهش برق گفتهاند. هنر ذن جای روان دستی است. نمیتوان در آن دست برد. قلم مو جلوتر از نقاش روان است. پیش از نقاش مینگارد. میان کاغذ و قلمو منطق و اندیشه نگارگر حجاب نیست.))
چنین آموزههایی در عرفان اصیل و قدیم ما هم وجود دارد اما بعد از درسی شدن عرفان و روی آوردن اصحاب مدرسه و قال و قیل به شرح و توضیح و تفسیر مصطلحات عرفانی، بعضا چهره دلالت آنها محو یا کمرنگ شده است؛ به طوری که گاهی معانی حقیقی گفتارهای عرفانی اصیل و کهن، باژگونه یا مغلوط فهمیده میشود.
#کریشنا_مورتی #سهراب_سپهری
#عرفان_شرقی #عرفان #نقد_ادبی
#ادبیات_فارسی #شعر_معاصر
@Siroosshamisa
مسافری چون آب (۲)
اساس فلسفه کریشنا مورتی
💥💥💥آیا سهراب سپهری تحت تاثیر عقاید و افکار کریشنا مورتی بوده است؟💥💥💥
اساس فلسفه کریشنا مورتی این است که درک ما از پدیده های پیرامون ما باید تازه و به دور از معارف و شناخت های موروثی باشد و فقط در این صورت است که درست میبینیم.
به نظر او در هر نگاه، سه عامل وجود دارد:
خود نگاه یا عمل دیدن، نگرنده یا مُدرِک و نگریسته یا امر مُدرّک.
نباید بین نگرنده و نگریسته فاصله باشد. فاصله، حاصل پیشداوریهای ماست؛ با دید موروث از گذشتهها، به شی نگریستن است.
اگر با چشم گذشتهها به شی نگاه کنیم، آن را چنان که باید، نمیبینیم. با چشم و ذهن دیگران که در غبار قرون و دهور گم شدهاند، آن را بد یا خوب میبینیم.
مرده ریگ هفت هزار سالگان را که پر از حبّ و بغضهاست به شی حمل میکنیم. بی هیچ دلیل و انگیزه ای، فقط به متابعت از عرف، اسب را حیوان نجیبی میپنداریم و کرکس را زشت. اسم یکی از کتابهای او freedom from known است که تحت عنوان (رهایی از دانستگی) به فارسی ترجمه شده است.
آن چه چشم است آن که بیناییش نیست
ز امتحان ها جز که رسواییش نیست
ز آن که بر دل نقش تقلید است بند
رو به آب چشم بندش را بَرند
ز آن که تقلید آفت هر نیکوی است
که بود تقلید اگر کوه قوی است
گر سخن گوید ز مو باریکتر
آن سرش را ز آن سخن نبود خبر
مستی ای دارد ز گفت خود ولیک
از بر وی تا به می راهیست نیک
مولانا / دفتر دوم
پس آنچه مهم و درخور اهتمام است، خود نفس نگریستن است و آن وقتی صحیح است که بین نگرنده و نگریسته اتحاد ایجاد شود. برخورد، تازه باشد، هیچ بودن یعنی محو شدن نگرنده در نگریسته، فقط نگاه بودن. در حالت تسلیم محض بودن بدون مقاومت و کسب آگاهی و شناخت بدون گزینش و انتخاب یعنی بدون بد و خوب کردن.
به قول مولانا صید بودن نه صیاد بودن:
عشق میگوید به گوشم پست پست
صید بودن خوشتر از صیادی است
و به قول سپهری در (حوضچه اکنون) آبتنی کردن و تر و تازه زیستن.
در صفحه ۵۴ اتاق آبی درباره نقاشی کاندینسکی مینویسد: ((در نقاشی وی پای تلفیق عقلی به میان است. پس دستخوش دستکاری و از روانی دور است و پیش اندیشیده است.
ذن را جهش برق گفتهاند. هنر ذن جای روان دستی است. نمیتوان در آن دست برد. قلم مو جلوتر از نقاش روان است. پیش از نقاش مینگارد. میان کاغذ و قلمو منطق و اندیشه نگارگر حجاب نیست.))
چنین آموزههایی در عرفان اصیل و قدیم ما هم وجود دارد اما بعد از درسی شدن عرفان و روی آوردن اصحاب مدرسه و قال و قیل به شرح و توضیح و تفسیر مصطلحات عرفانی، بعضا چهره دلالت آنها محو یا کمرنگ شده است؛ به طوری که گاهی معانی حقیقی گفتارهای عرفانی اصیل و کهن، باژگونه یا مغلوط فهمیده میشود.
#کریشنا_مورتی #سهراب_سپهری
#عرفان_شرقی #عرفان #نقد_ادبی
#ادبیات_فارسی #شعر_معاصر
@Siroosshamisa
فلسفه نگاه تازه
مسافری چون آب (۳)
مکتب خراسان در عرفان
امپرسیونیسم در آثار سهراب سپهری
عقاید عرفانی هندی ((همینطور افکاری از یونان باستان، چین، آیینهای کهن مذهبی مانند مسیحیت، مهرپرستی و...)) در زمان های قدیم به ایران رسیده بود و بعدها در گرد و غبار اصطلاحات و توجیهات مکاتب مختلف گم شد و مخصوصا بعد از حمله مغول ماجرایی دیگر یافت.
اما امروزه بعد از درک عقاید متفکران و عارفان نوینی چو یونگ، کریشنا مورتی و... میتوانیم بسیاری از عقاید عرفانی قدیم خود را بازشناسیم و مثلاً بفهمیم که مراد از ابن الوقت بودن صوفی این است که عارف باید فرزند لحظه باشد و لحظه و وارد آن را دریابد. نگاه های تازه کند و شناخت او مبتنی بر ماضی و مستقبل نباشد و در این صورت است که او (صاحب حال) خواهد بود.
فکرت از ماضی و مستقبل بود
چون ازین دو رست مشکل حل شود
دفتر دوم
((و گفت (ابوسعید خراز) وقت عزیز خود را جز به عزیزترین چیزها مشغول مکن و عزیزترین چیزهای بنده شغلی باشد عن الماضی و المستقبل؛ یعنی وقت نگاه دار.))
تذکره الاولیا ص ۳۸، تصحیح قزوینی
نظیر این سخنان در مکاتب دیگر از جمله در ذن بودایی نیز مطرح است. در ذن نیز اساس، نگاه بدون واسطه است: یورش مستقیم به دژ حقیقت، بدون تکیه بر مفاهیم (هر چه که میخواهد باشد: خدا، روح، نجات). و بدون استعانت از کتب مقدس، مناسک و اقوال.
...
در اینجا غرض ما این نیست که ریشه فلسفه نگاه تازه سپهری را در همه دبستان های کهن مذهبی و عرفانی جستجو کنیم؛ آراء او نیز مانند آراء هر متفکر بزرگ دیگری ریشه در هزاران سال تمدن بشری دارد. منتها او مانند همه بزرگان آنها را با زبان و اصطلاحات و نگرشهای نوین برای نسل دوره خود بازسازی کرده است.
یونگ میگوید امروز هیچ کس به آنچه که در پشت واژه هاست و به اندیشههای اساسی که در آنجا نهفته است، التفات ندارد. آنچه من در آثارم انجام دادهام فقط اطلاق نامهای جدید به این اندیشهها و به این حقایق است. مثلا به واژه ناخودآگاه توجه کنید. من تازگی مطالعه کتابی از یک بودایی فرقه ذن چینی را تمام کردهام و به نظرم رسید که ما هر دو درباره یک مطلب صحبت میکنیم. به نظرم تنها فرق میان ما، اطلاق دو واژه متفاوت به یک حقیقت واحد بود. بدین ترتیب استعمال واژه ناخوداگاه اهمیتی ندارد، آنچه مهم است فکری است که در پس این واژه است.
بدین ترتیب عرفان سهراب سپهری ادامه زنده همان عرفان مکتب اصیل ایرانی یعنی مکتب مشایخ خراسان (در مقابل مکتب مشایخ عراق) است و به آراء بزرگانی از قبیل ابوسعید ابوالخیر و مخصوصا مولانا شبیه است.
مکتب خراسان در عرفان، خود آمیزه ای از افکار بودایی و چینی و آیینهای کهن ایرانی و اسلام است. خراسان قرن ها با هند و چین در تماس و مراوده بوده است. اساس مکتب خراسان بر عشق و جنبش و زندگی و شادی و سکر است؛ حال آن که مکتب عراق یا بغداد، بیشتر مبتنی بر قبض و زهد و ریاضت بوده است.
احتمال دیگری که در ردیابی فلسفه نگاه تازه و درک لحظهای سهراب سپهری مطرح است، آشنایی او با مبانی مکتب نقاشی امپرسیونیسم است. امپرسیون به معنی احساس و تاثر است. ادعای این مکتب. آزادی نقاشی از نگاه های سنتی و بنای آن بر تاثرات لحظهای نقاش بود.
مثلا یکی از نقاشی های مونه (امپرسیون طلوع خورشید) نام دارد یعنی طلوع خورشید در یک نگاه، درکی تازه و لحظه ای از طلوع خورشید که اسم این مکتب مکتب هم از اسم این تابلو اخذ شده است.
در نقاشی امپرسیونیسم نقاشی متکی بر نگاه خود از جهان است که آموخته و دیدهها و شنیدههای کهن. از این رو آنان نقاشی را از کارگاه ها به هوای تازه طبیعت بردند.
یکی از مایههای اصلی این نقاشی، نشان دادن تابش و انعکاس نور است که در شعر سپهری هم مورد تاکید قرار گرفته است. به هر حال به نظر میرسد که فلسفه مکتب امپرسیونیسم در زیربنای اشعار سپهری جایی داشته باشد.
مخصوصا در دو منظومه صدای پای آب و مسافر میتوان اشارات گوناگونی به مسائل مطرح شده در این مکتب یافت؛ از قبیل: درک لحظهای، توجه به رنگ آبی و رنگهای مکمل، طلوع خورشید، تابش نور اشیا در نورهای مختلف، صور ناتمام اما زنده و پویا، هوای تازه و...
منبع: نگاهی به سهراب سپهری
سیروس شمیسا
انتشارات مروارید
چاپ سوم ۱۳۷۲
صص ۱۱ _ ۲۱
#سهراب_سپهری #بودا #یونگ #عرفان
#سبک_خراسانی #شعر_فارسی
@Siroosshamisa
مسافری چون آب (۳)
مکتب خراسان در عرفان
امپرسیونیسم در آثار سهراب سپهری
عقاید عرفانی هندی ((همینطور افکاری از یونان باستان، چین، آیینهای کهن مذهبی مانند مسیحیت، مهرپرستی و...)) در زمان های قدیم به ایران رسیده بود و بعدها در گرد و غبار اصطلاحات و توجیهات مکاتب مختلف گم شد و مخصوصا بعد از حمله مغول ماجرایی دیگر یافت.
اما امروزه بعد از درک عقاید متفکران و عارفان نوینی چو یونگ، کریشنا مورتی و... میتوانیم بسیاری از عقاید عرفانی قدیم خود را بازشناسیم و مثلاً بفهمیم که مراد از ابن الوقت بودن صوفی این است که عارف باید فرزند لحظه باشد و لحظه و وارد آن را دریابد. نگاه های تازه کند و شناخت او مبتنی بر ماضی و مستقبل نباشد و در این صورت است که او (صاحب حال) خواهد بود.
فکرت از ماضی و مستقبل بود
چون ازین دو رست مشکل حل شود
دفتر دوم
((و گفت (ابوسعید خراز) وقت عزیز خود را جز به عزیزترین چیزها مشغول مکن و عزیزترین چیزهای بنده شغلی باشد عن الماضی و المستقبل؛ یعنی وقت نگاه دار.))
تذکره الاولیا ص ۳۸، تصحیح قزوینی
نظیر این سخنان در مکاتب دیگر از جمله در ذن بودایی نیز مطرح است. در ذن نیز اساس، نگاه بدون واسطه است: یورش مستقیم به دژ حقیقت، بدون تکیه بر مفاهیم (هر چه که میخواهد باشد: خدا، روح، نجات). و بدون استعانت از کتب مقدس، مناسک و اقوال.
...
در اینجا غرض ما این نیست که ریشه فلسفه نگاه تازه سپهری را در همه دبستان های کهن مذهبی و عرفانی جستجو کنیم؛ آراء او نیز مانند آراء هر متفکر بزرگ دیگری ریشه در هزاران سال تمدن بشری دارد. منتها او مانند همه بزرگان آنها را با زبان و اصطلاحات و نگرشهای نوین برای نسل دوره خود بازسازی کرده است.
یونگ میگوید امروز هیچ کس به آنچه که در پشت واژه هاست و به اندیشههای اساسی که در آنجا نهفته است، التفات ندارد. آنچه من در آثارم انجام دادهام فقط اطلاق نامهای جدید به این اندیشهها و به این حقایق است. مثلا به واژه ناخودآگاه توجه کنید. من تازگی مطالعه کتابی از یک بودایی فرقه ذن چینی را تمام کردهام و به نظرم رسید که ما هر دو درباره یک مطلب صحبت میکنیم. به نظرم تنها فرق میان ما، اطلاق دو واژه متفاوت به یک حقیقت واحد بود. بدین ترتیب استعمال واژه ناخوداگاه اهمیتی ندارد، آنچه مهم است فکری است که در پس این واژه است.
بدین ترتیب عرفان سهراب سپهری ادامه زنده همان عرفان مکتب اصیل ایرانی یعنی مکتب مشایخ خراسان (در مقابل مکتب مشایخ عراق) است و به آراء بزرگانی از قبیل ابوسعید ابوالخیر و مخصوصا مولانا شبیه است.
مکتب خراسان در عرفان، خود آمیزه ای از افکار بودایی و چینی و آیینهای کهن ایرانی و اسلام است. خراسان قرن ها با هند و چین در تماس و مراوده بوده است. اساس مکتب خراسان بر عشق و جنبش و زندگی و شادی و سکر است؛ حال آن که مکتب عراق یا بغداد، بیشتر مبتنی بر قبض و زهد و ریاضت بوده است.
احتمال دیگری که در ردیابی فلسفه نگاه تازه و درک لحظهای سهراب سپهری مطرح است، آشنایی او با مبانی مکتب نقاشی امپرسیونیسم است. امپرسیون به معنی احساس و تاثر است. ادعای این مکتب. آزادی نقاشی از نگاه های سنتی و بنای آن بر تاثرات لحظهای نقاش بود.
مثلا یکی از نقاشی های مونه (امپرسیون طلوع خورشید) نام دارد یعنی طلوع خورشید در یک نگاه، درکی تازه و لحظه ای از طلوع خورشید که اسم این مکتب مکتب هم از اسم این تابلو اخذ شده است.
در نقاشی امپرسیونیسم نقاشی متکی بر نگاه خود از جهان است که آموخته و دیدهها و شنیدههای کهن. از این رو آنان نقاشی را از کارگاه ها به هوای تازه طبیعت بردند.
یکی از مایههای اصلی این نقاشی، نشان دادن تابش و انعکاس نور است که در شعر سپهری هم مورد تاکید قرار گرفته است. به هر حال به نظر میرسد که فلسفه مکتب امپرسیونیسم در زیربنای اشعار سپهری جایی داشته باشد.
مخصوصا در دو منظومه صدای پای آب و مسافر میتوان اشارات گوناگونی به مسائل مطرح شده در این مکتب یافت؛ از قبیل: درک لحظهای، توجه به رنگ آبی و رنگهای مکمل، طلوع خورشید، تابش نور اشیا در نورهای مختلف، صور ناتمام اما زنده و پویا، هوای تازه و...
منبع: نگاهی به سهراب سپهری
سیروس شمیسا
انتشارات مروارید
چاپ سوم ۱۳۷۲
صص ۱۱ _ ۲۱
#سهراب_سپهری #بودا #یونگ #عرفان
#سبک_خراسانی #شعر_فارسی
@Siroosshamisa
4_5906585440894324239 (1).pdf
2.2 MB
مقاله آقای دکتر یاسر دالوند در روزنامه اعتماد به مناسبت زادروز استاد.
عنوان مقاله: استاد ما شمیسا
@Siroosshamisa
عنوان مقاله: استاد ما شمیسا
@Siroosshamisa
🌹🌹🌹🌹 باد نوروزی 🌷🌷🌷🌷
باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود
تا ز صنعش هر درختی لعبتی دیگر شود
رویبند هر زمینی حلّۀ چینی شود
گوشوار هر درختی رشتۀ گوهر شود
چون حجابیلعبتان خورشید را بینی ز ناز
گه برون آید ز میغ و گه به میغ اندر شود
افسر سیمین فروگیرد ز سر کوهِ بلند
باز میناچشم و دیباروی و مشکینسر شود
عنصری بلخی
🌷🌷🌷🌷 #سال_نو_مبارک🌷🌷🌷🌷
باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود
تا ز صنعش هر درختی لعبتی دیگر شود
رویبند هر زمینی حلّۀ چینی شود
گوشوار هر درختی رشتۀ گوهر شود
چون حجابیلعبتان خورشید را بینی ز ناز
گه برون آید ز میغ و گه به میغ اندر شود
افسر سیمین فروگیرد ز سر کوهِ بلند
باز میناچشم و دیباروی و مشکینسر شود
عنصری بلخی
🌷🌷🌷🌷 #سال_نو_مبارک🌷🌷🌷🌷
استاد سیروس شمیسا pinned «🌹🌹🌹🌹 باد نوروزی 🌷🌷🌷🌷 باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود تا ز صنعش هر درختی لعبتی دیگر شود رویبند هر زمینی حلّۀ چینی شود گوشوار هر درختی رشتۀ گوهر شود چون حجابیلعبتان خورشید را بینی ز ناز گه برون آید ز میغ و گه به میغ اندر شود افسر سیمین فروگیرد ز سر کوهِ…»
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به مناسبت ۷۶ سالگی استاد سیروس شمیسا دقیقهای از آخرین گفتوگوی مجله ادبی نوپا با ایشان، تقدیم می شود.
#سیروس_شمیسا
#بوف_کور
#اسطوره_شناسی
#سیروس_شمیسا
#بوف_کور
#اسطوره_شناسی