پیش از آن که واپسین نفس را برآرم
پیش از آن که پرده فرو افتد
پیش از پژمردن آخرین گل
برآنم که زندگی کنم
برآنم که عشق بورزم
برآنم که باشم.
در این جهان ظلمانی
در این روزگار سرشار از فجایع
در این دنیای پر از کینه
نزد کسانی که نیازمند منند
کسانی که نیازمند ایشانم
کسانی که ستایش انگیزند،
تا دریابم
شگفتی کنم
بازشناسم
که ام
که می توانم باشم
که می خواهم باشم،
تا روزها بی ثمر نماند
ساعت ها جان یابد
و لحظه ها گرانبار شود
هنگامی که می خندم
هنگامی که می گریم
هنگامی که لب فرو می بندم
در سفرم به سوی تو
به سوی خود
به سوی حقیقت
که راهی ست ناشناخته
پُر خار
ناهموار،
راهی که، باری
در آن گام می گذارم
که در آن گام نهاده ام
و سر ِ بازگشت ندارم
بی آن که دیده باشم شکوفایی ِ گل ها را
بی آن که شنیده باشم خروش رودها را
بی آن که به شگفت درآیم از زیبایی ِ حیات.ـــ
اکنون مرگ می تواند
فراز آید
اکنون می توانم به راه افتم
اکنون می توانم بگویم .
که زندگی کرده ام .
شاعر:مارگوت بیکل
ِترجمه:# احمد شاملو
https://telegram.me/joinchat/BmosMzyudU6XfjaJopWFIw
پیش از آن که پرده فرو افتد
پیش از پژمردن آخرین گل
برآنم که زندگی کنم
برآنم که عشق بورزم
برآنم که باشم.
در این جهان ظلمانی
در این روزگار سرشار از فجایع
در این دنیای پر از کینه
نزد کسانی که نیازمند منند
کسانی که نیازمند ایشانم
کسانی که ستایش انگیزند،
تا دریابم
شگفتی کنم
بازشناسم
که ام
که می توانم باشم
که می خواهم باشم،
تا روزها بی ثمر نماند
ساعت ها جان یابد
و لحظه ها گرانبار شود
هنگامی که می خندم
هنگامی که می گریم
هنگامی که لب فرو می بندم
در سفرم به سوی تو
به سوی خود
به سوی حقیقت
که راهی ست ناشناخته
پُر خار
ناهموار،
راهی که، باری
در آن گام می گذارم
که در آن گام نهاده ام
و سر ِ بازگشت ندارم
بی آن که دیده باشم شکوفایی ِ گل ها را
بی آن که شنیده باشم خروش رودها را
بی آن که به شگفت درآیم از زیبایی ِ حیات.ـــ
اکنون مرگ می تواند
فراز آید
اکنون می توانم به راه افتم
اکنون می توانم بگویم .
که زندگی کرده ام .
شاعر:مارگوت بیکل
ِترجمه:# احمد شاملو
https://telegram.me/joinchat/BmosMzyudU6XfjaJopWFIw
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
■ بازخوانی: دربارهٔ «گفتگو و نقد» | گفتگو با احمد شاملو در دانشگاه برکلی آمریکا، سال ۱۹۹۰ | نشر وبسایت و کانال رسمی احمد شاملو
یاران من بیائید
با دردهایتان
و بار دردتان را
در زخم قلب من بتکانید.
من زنده ام به رنج . . .
می سوزدم چراغ تن از درد . . .
یاران من بیائید
با دردهایتان
و زهر دردتان را
در زخم قلب من بچکانید.
احمد شاملو
با دردهایتان
و بار دردتان را
در زخم قلب من بتکانید.
من زنده ام به رنج . . .
می سوزدم چراغ تن از درد . . .
یاران من بیائید
با دردهایتان
و زهر دردتان را
در زخم قلب من بچکانید.
احمد شاملو
من و تو یکی دهانیم
که با همه آوازش
به زیبا سرودی خواناست.
من و تو یکی دیدگانیم
که دنیا را هر دَم
در منظر خویش
تازهتر میسازد.
نفرتی
از هر آنچه بازمان دارد
از هر آنچه محصورمان کند
از هر آنچه وادارد ِمان
که به دنبال بگردیم، ـ
دستی
که خطی گستاخ به باطل میکشد.
من و تو یکی شوریم
از هر شعلهای برتر
که هیچ گاه شکست را بر ما چیرگی نیست
چرا که از عشق روئینه تنیم
و پرستویی که در سر پناه ما آشیان کرده است
با آمد شدنی تابناک
خانه را
از خدایی گم شده
لبریز میکند
#احمد_شاملو
که با همه آوازش
به زیبا سرودی خواناست.
من و تو یکی دیدگانیم
که دنیا را هر دَم
در منظر خویش
تازهتر میسازد.
نفرتی
از هر آنچه بازمان دارد
از هر آنچه محصورمان کند
از هر آنچه وادارد ِمان
که به دنبال بگردیم، ـ
دستی
که خطی گستاخ به باطل میکشد.
من و تو یکی شوریم
از هر شعلهای برتر
که هیچ گاه شکست را بر ما چیرگی نیست
چرا که از عشق روئینه تنیم
و پرستویی که در سر پناه ما آشیان کرده است
با آمد شدنی تابناک
خانه را
از خدایی گم شده
لبریز میکند
#احمد_شاملو