کلمات و خاطرات در مغزم گیج و حیرانند…
وقتی یکی از هم بندیان سابقم خبر درگذشت سپیده فرحان را برایم فرستاد زمین و زمان دور سرم چرخید و هنوز متوقف نشده…
سال ۹۸ وقتی از انفرادیِ تنبیهی سپاه به بند بازگشتم او را برای اجرای دو سال حبس به اوین آورده بودند، با هم دوست شدیم، هم سفره بودیم، پیشتر مچ پایش شکسته بود درد آزارش میداد و اجازه درمان به او نمیدادند، خوش روحیه و خنده رو بود، همیشه لیوان نسکافه در دستش بود، آبان ۹۹ از وزارت اطلاعات برای هم نشینی با ما، امضای بیانیه های جمعی و شرکت در مراسمهای سیاسیِ بند به او تذکر دادند، به او گفتند درخواست آزادی مشروط بنویسد، نه تنها حاضر به نوشتن درخواست آزادی مشروط نشد بلکه به تندی با مامور وزارت اطلاعات برخورد کرده بود، همان روز به او گفتند منتظر عواقب برخوردت باش، نیمه آذر ۹۹ او را به بند امنیتی زندان قرچک تبعید کردند، پیش و پس از آن هر کسی را که به زندان قرچک تبعید کردند اتهام عمومی یا محل سکونت را بهانه تبعید قرار دادند، اما اتهام سپیده عمومی نبود و محل سکونتش کرج بود، او را برای تنبیه و شکنجه به قرچک تبعید کرده بودند…
در نهایت نیمه تیر ۱۴۰۰ از زندان قرچک آزاد شد، در آن زمان خودم در تبعید زندان لاکان رشت بودم و خوشحال از آزادی او که در زندان چون عضو خانوادهام شده بود.
وقتی از زندان آزاد شدم با او صحبت کردم، خاطراتمان را مرور کردیم، باورش نمیشد که یادگاری را که در زندان با دستان خودش برایم درست کرده بود را تا لاکان و بعد از آزادی با خود داشته باشم، گفت از ایران رفته و در ترکیه است، گفت وقتی در ترکیه بود پدر عزیزش را از دست داده، زندگی و کار بسیار سختی در ترکیه داشت، افسرده شده بود یک بار گفت قصد دارد به ایران بازگردد،او را منصرف کردم اما گویا حدود سه ماه پیش بیخبر به ایران بازگشته بود و دیروز کشته شد.
میگویم کشته شد چون در ایران تحت اشغال ج.ا حتی تصادف، خودکشی و مرگ بر اثر بیماری هم سیاسیست و ج.ا مسئول آن…
#سپیده_فرح_آبادی
#سپیده_فرحان
🔸 برگرفته از صفحه اینستاگرام #آتنا_دائمی
#مرگ_های_مشکوک
@shbazneshasteganir
وقتی یکی از هم بندیان سابقم خبر درگذشت سپیده فرحان را برایم فرستاد زمین و زمان دور سرم چرخید و هنوز متوقف نشده…
سال ۹۸ وقتی از انفرادیِ تنبیهی سپاه به بند بازگشتم او را برای اجرای دو سال حبس به اوین آورده بودند، با هم دوست شدیم، هم سفره بودیم، پیشتر مچ پایش شکسته بود درد آزارش میداد و اجازه درمان به او نمیدادند، خوش روحیه و خنده رو بود، همیشه لیوان نسکافه در دستش بود، آبان ۹۹ از وزارت اطلاعات برای هم نشینی با ما، امضای بیانیه های جمعی و شرکت در مراسمهای سیاسیِ بند به او تذکر دادند، به او گفتند درخواست آزادی مشروط بنویسد، نه تنها حاضر به نوشتن درخواست آزادی مشروط نشد بلکه به تندی با مامور وزارت اطلاعات برخورد کرده بود، همان روز به او گفتند منتظر عواقب برخوردت باش، نیمه آذر ۹۹ او را به بند امنیتی زندان قرچک تبعید کردند، پیش و پس از آن هر کسی را که به زندان قرچک تبعید کردند اتهام عمومی یا محل سکونت را بهانه تبعید قرار دادند، اما اتهام سپیده عمومی نبود و محل سکونتش کرج بود، او را برای تنبیه و شکنجه به قرچک تبعید کرده بودند…
در نهایت نیمه تیر ۱۴۰۰ از زندان قرچک آزاد شد، در آن زمان خودم در تبعید زندان لاکان رشت بودم و خوشحال از آزادی او که در زندان چون عضو خانوادهام شده بود.
وقتی از زندان آزاد شدم با او صحبت کردم، خاطراتمان را مرور کردیم، باورش نمیشد که یادگاری را که در زندان با دستان خودش برایم درست کرده بود را تا لاکان و بعد از آزادی با خود داشته باشم، گفت از ایران رفته و در ترکیه است، گفت وقتی در ترکیه بود پدر عزیزش را از دست داده، زندگی و کار بسیار سختی در ترکیه داشت، افسرده شده بود یک بار گفت قصد دارد به ایران بازگردد،او را منصرف کردم اما گویا حدود سه ماه پیش بیخبر به ایران بازگشته بود و دیروز کشته شد.
میگویم کشته شد چون در ایران تحت اشغال ج.ا حتی تصادف، خودکشی و مرگ بر اثر بیماری هم سیاسیست و ج.ا مسئول آن…
#سپیده_فرح_آبادی
#سپیده_فرحان
🔸 برگرفته از صفحه اینستاگرام #آتنا_دائمی
#مرگ_های_مشکوک
@shbazneshasteganir