یادداشتی از سروناز احمدی (که این اواخر با قید وثیقه از زندان آزاد شده و به پنج سال حبس محکوم است) برای #سمانه_اصغری
🔻شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران #سمانه_اصغری، دانشجوی دانشگاه خوارزمی و فعال حقوق کودکان کار را به ۱۸ سال و سه ماه زندان محکوم کرده است که یک سوم این محکومیت یعنی شش سال و سه ماه آن قابل اجرا است.
سروناز احمدی چنین نوشته:
تو انفرادی یکی از چیزایی که کنار اومدن رو با اون "هیچ بزرگ" که دورت رو گرفته آسونتر میکنه صدای سلولای دیگهست. خصوصا روز اول که فضا برات ناشناختهست، میخوان بترسی و برای اولین بار در سلول انفرادی رو برات باز میکنن و اون مربع کوچیک رو میبینی که میخواد "تعلق به جمع" رو ازت بگیره، شاید مهمترین بخش هویتت رو
اولین صدای روشنی که من شنیدم صدای ضرب گرفتن چن تا زن روی در سلولشون بود، "هر کی یارش خوشگله جاش تو بهشته" میخوندن، البته سریع هم زندانبانا که دوست نداشتن بهشون بگن زندانبان خودشونو میرسوندن و یه پارچه سیاه مینداختن روی این روزنه نور. همونجور که حتی نمیذاشتن وقتی کسی آزاد میشه دست بزنیم، اما نور راهشو پیدا میکرد باز. فکر میکردم وقتی این ترانه رو مینوشتن هیچ فکرش رو نمیکردن کسی تو انفرادی باهاش به خودش بیاد؛ جمعش یادش بیاد. مقاومت شکلهای زیادی داشت اونجا، صورتای زیادی که همگی دستتو میذاشتن تو دست زندگی. "تو چشام نگا کن و دستتو بذار تو دستم، غمو روسیاه کن و دستتو بذار تو دستم"
اما شب اول فقط صدای خوندن ترانه نبود، اون شب صدای آشنای یه زن رو هم شنیدم که از سلولش با یه سلول دیگه با صدای بلند بدون ترس حرف میزد، با تموم وجود میخواستم بیشتر حرف بزنه تا بفهمم کیه، تا یادم بیاد این نترسی رو توی کدوم صدا شنیدم
خودش بود
سمانه بود
مثل همیشه خیلی نزدیک
فاصله زندانی سلول ۳۱ با سلولی که اولش ۴ داره هیچ زیاد نیست
"رفیقت هم فرستادیم قرچک"، حتما به سمانه هم اون گفته بود، شب دوم هم باز شنیدمش، به کسی میگفت "سروناز هم گرفتن، انفرادیه"، صدای رساش این بار کمی غمگین و خشمگین هم بود. شروع کرد از شب بعد... "گل سرخ خورشید باز اومد و شب شد گریزون" و جمع برگشت به من... و حتما که زندگی برگشت به زندانی سلول ۱۱، ۱۵، ۲۱، ۲۵، ۳۵ و بقیه عددهایی که ۱ و ۵ توی یکانشون میخواد یادت بره چه فیلمایی میبینی، با چه آهنگایی میرقصی، چطور عاشق میشی و مهمتر از همه چی رنجت میده ... جلسه پژوهش میبردن، پرسید نویسنده مورد علاقهت کیه ... اشتباه کرد ... گفتم ابوتراب خسروی، کتابام یادم اومد، اشکام بالاخره اومد و زندگی ... دوباره برگشت به من
این مدت از آدمهای زیادی که از قرچک اومدن شنیدم از سمانه، حتی وقتی خیلی کم پیشش بودن دقیق توصیفش میکنن. روی دیوار ۳۱ یه نفر نوشته بود "به تعداد میلهها روزها در این سلول بودهام و به آواز پرندهای زیستهام" ... سمانه در لغت یعنی پرنده کوچکی که در گندمزارها زندگی میکند... باید ادامه داد: و آواز زندگی را به قدری رسا میخواند که هر از دیواری میگذرد.
#سمانه_اصغری
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#جنین_زند_آجوئی
@shbazneshasteganir
🔻شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران #سمانه_اصغری، دانشجوی دانشگاه خوارزمی و فعال حقوق کودکان کار را به ۱۸ سال و سه ماه زندان محکوم کرده است که یک سوم این محکومیت یعنی شش سال و سه ماه آن قابل اجرا است.
سروناز احمدی چنین نوشته:
تو انفرادی یکی از چیزایی که کنار اومدن رو با اون "هیچ بزرگ" که دورت رو گرفته آسونتر میکنه صدای سلولای دیگهست. خصوصا روز اول که فضا برات ناشناختهست، میخوان بترسی و برای اولین بار در سلول انفرادی رو برات باز میکنن و اون مربع کوچیک رو میبینی که میخواد "تعلق به جمع" رو ازت بگیره، شاید مهمترین بخش هویتت رو
اولین صدای روشنی که من شنیدم صدای ضرب گرفتن چن تا زن روی در سلولشون بود، "هر کی یارش خوشگله جاش تو بهشته" میخوندن، البته سریع هم زندانبانا که دوست نداشتن بهشون بگن زندانبان خودشونو میرسوندن و یه پارچه سیاه مینداختن روی این روزنه نور. همونجور که حتی نمیذاشتن وقتی کسی آزاد میشه دست بزنیم، اما نور راهشو پیدا میکرد باز. فکر میکردم وقتی این ترانه رو مینوشتن هیچ فکرش رو نمیکردن کسی تو انفرادی باهاش به خودش بیاد؛ جمعش یادش بیاد. مقاومت شکلهای زیادی داشت اونجا، صورتای زیادی که همگی دستتو میذاشتن تو دست زندگی. "تو چشام نگا کن و دستتو بذار تو دستم، غمو روسیاه کن و دستتو بذار تو دستم"
اما شب اول فقط صدای خوندن ترانه نبود، اون شب صدای آشنای یه زن رو هم شنیدم که از سلولش با یه سلول دیگه با صدای بلند بدون ترس حرف میزد، با تموم وجود میخواستم بیشتر حرف بزنه تا بفهمم کیه، تا یادم بیاد این نترسی رو توی کدوم صدا شنیدم
خودش بود
سمانه بود
مثل همیشه خیلی نزدیک
فاصله زندانی سلول ۳۱ با سلولی که اولش ۴ داره هیچ زیاد نیست
"رفیقت هم فرستادیم قرچک"، حتما به سمانه هم اون گفته بود، شب دوم هم باز شنیدمش، به کسی میگفت "سروناز هم گرفتن، انفرادیه"، صدای رساش این بار کمی غمگین و خشمگین هم بود. شروع کرد از شب بعد... "گل سرخ خورشید باز اومد و شب شد گریزون" و جمع برگشت به من... و حتما که زندگی برگشت به زندانی سلول ۱۱، ۱۵، ۲۱، ۲۵، ۳۵ و بقیه عددهایی که ۱ و ۵ توی یکانشون میخواد یادت بره چه فیلمایی میبینی، با چه آهنگایی میرقصی، چطور عاشق میشی و مهمتر از همه چی رنجت میده ... جلسه پژوهش میبردن، پرسید نویسنده مورد علاقهت کیه ... اشتباه کرد ... گفتم ابوتراب خسروی، کتابام یادم اومد، اشکام بالاخره اومد و زندگی ... دوباره برگشت به من
این مدت از آدمهای زیادی که از قرچک اومدن شنیدم از سمانه، حتی وقتی خیلی کم پیشش بودن دقیق توصیفش میکنن. روی دیوار ۳۱ یه نفر نوشته بود "به تعداد میلهها روزها در این سلول بودهام و به آواز پرندهای زیستهام" ... سمانه در لغت یعنی پرنده کوچکی که در گندمزارها زندگی میکند... باید ادامه داد: و آواز زندگی را به قدری رسا میخواند که هر از دیواری میگذرد.
#سمانه_اصغری
#ژن_ژیان_ئازادی
#زن_زندگی_آزادی
#جنین_زند_آجوئی
@shbazneshasteganir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در آستانه سالگرد انقلاب!
«کرد و بلوچ و آذری، آزادی و برابری»
دزاپ (زاهدان)، جمعه ۲۴ شهریور ۱۴۰۲
#دزاپ
#زاهدان
#بلوچستان
#ماهو_بلوچ
#جمعههای_اعتراضی
#قیام_ژینا
#قیام_زندگی
#زن_زندگی_آزادی
#جنین_زند_آجوئی
@Shbazneshasteganir
«کرد و بلوچ و آذری، آزادی و برابری»
دزاپ (زاهدان)، جمعه ۲۴ شهریور ۱۴۰۲
#دزاپ
#زاهدان
#بلوچستان
#ماهو_بلوچ
#جمعههای_اعتراضی
#قیام_ژینا
#قیام_زندگی
#زن_زندگی_آزادی
#جنین_زند_آجوئی
@Shbazneshasteganir
منابع خبری از شروع اعتصابات در ادامه واکنشها به سالگرد «جمعه خونین زاهدان» در شهرهای مختلف سیستان و بلوچستان از جمله در چابهار و نوبندیان و زاهدان خبر دادند.
امروز شنبه ۸ مهرماه، مردم چابهار و زاهدان و نوبندیان و دیگر شهرهای استان سیستان و بلوچستان در همراهی با خانوادههای دادخواه و سالگرد جمعه خونین زاهدان دست به اعتصاب زدهاند.
انتشار تصاویر خبر از استقرار «نیروهای نظامی در بازار بزرگ شهر زاهدان واقع در چهارراه رسولی» داد.
#اعتصاب_عمومی
#سالگرد_جمعه_خونین_زاهدان
#جنین_زند_آجوئی
#سالگرد_انقلاب_مهسا
#ایستادهایم_تا_پایان.
@shbazneshasteganir
امروز شنبه ۸ مهرماه، مردم چابهار و زاهدان و نوبندیان و دیگر شهرهای استان سیستان و بلوچستان در همراهی با خانوادههای دادخواه و سالگرد جمعه خونین زاهدان دست به اعتصاب زدهاند.
انتشار تصاویر خبر از استقرار «نیروهای نظامی در بازار بزرگ شهر زاهدان واقع در چهارراه رسولی» داد.
#اعتصاب_عمومی
#سالگرد_جمعه_خونین_زاهدان
#جنین_زند_آجوئی
#سالگرد_انقلاب_مهسا
#ایستادهایم_تا_پایان.
@shbazneshasteganir