شورای بازنشستگان ایران
Photo
من #متین_منانی هستم. من زنده هستم ولی هر دو چشمم کور شده. ۲۵ سالمه و دانشجوی مهندسی کامپیوتر در ساری هستم یا بهتره بگم بودم . ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ آخرین روزی بود که تونستم ببینم! من علاوه بر تحصیل در دانشگاه پیام نور ساری نیمه وقت با برادرم گل آرایی میکردیم تا هزینه های خانواده را تأمین کنیم چون پدرم که جانباز جنگ هست در پی حادثه در حين كار نقاشی ساختمان از کار افتاده شد و مسئولیت مالی خانواده بر دوش من و برادرم افتاد.
غروب ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ بود، برای خرید به مرکز ساری رفته بودم حوالی ساعت ۸ شب به سیل جمعیت حاضر در میدان امام حسین برخوردم، پلیس نوپو و یگان ویژه به سمت جمعیت یورش بردن و من فرار کردم. برای رهایی از ازدحام جمعیت و یافتن راهی برای رفتن به خونه به سمت پارک سبزه میدان دویدم که به محض رسیدن به ورودی ضلع جنوبی پارک صدای چند شلیک از فاصله نزدیک را شنیدم و ناگهان بی اختیار افتادم زمین و سوزش شدیدی در چشمام احساس کردم. دیگه چیزی رو ندیدم و فقط درد و سوزش چشمامو حس میکردم. من هدف گلوله های ساچمه ای از جلو و پشت سرم قرار گرفته بودم و در حالی که غرق در خون بودم دو خانم و یک آقای جوان که از شهروندای حاضر در اون صحنه بودن با دیدن جسم و صورت خون آلود من، منو کشان کشان سوار ماشین شخصی خودشون کردن تا برای مداوای فوری به نزدیک ترین مرکز درمانی ببرن. در این فاصله با پرس وجو از من شماره موبایل یکی از دوستام و همینطور برادرم مبین رو از موبایلم پیدا کردن و جریان مجروح شدنم رو به اونا اطلاع دادن. بعد منو به اورژانس بیمارستان امیرمازندرانی ساری بردن همون موقع دوستم و مبین هم خودشون رو به بیمارستان رسوندن اما متأسفانه نگهبانی اون بیمارستان از پذیرش من خودداری کرد و قصد تماس با پلیس بخاطرحضور من در بیمارستان رو برای بررسی موضوع مجروح شدنم داشت که مبین سریع منو از اونجا خارج کرد و با ماشین خودش به اورژانس بیمارستان بوعلی سینا ساری رسوند. اونجا با مساعدت کادر درمان کمکهای اولیه درمانی جهت جلوگیری از خونریزی و... برای من انجام شد ولی با توجه به شدت جراحات وارد شده به چشمام و همینطور نبود متخصصای مربوطه در اون برهه زمانی و همین طور کافی نبودن تجهیزات چشم پزشکی اون بیمارستان به مبین توصیه کردن سریعا منو با آمبولانس به بیمارستان چشم پزشکی فارابی تهران منتقل کنه، بعد از هماهنگیهای لازم حدود ساعت یک صبح چهارشنبه ۳۰ شهریور من و مبین با آمبولانس عازم تهران شدیم که حوالی ساعت شش صبح در بیمارستان فارابی تهران پذیرش و بستری شدم و بعد از گذشت چند ساعت تحت عمل جراحی در ناحیه دو چشم قرار گرفتم، بعد از سه روز بستری بودن در بیمارستان فارابی با تجویز پزشکای مربوطه از اونجا ترخیص شدم تا بعد از گذشت مدتی امکان جراحی های دیگه فراهم بشه.
الان هشت ماه گذشته، به دلیل از بین رفتن کامل سیستم عصب چشمام، امکان بازگشت بینایی هر دو چشمم برای همیشه از دست رفته. برای درآوردن ساچمه چند جراحی در قسمتای مختلف بدنم انجام شده تا الان. هنوزم تعداد بسیار زیادی ساچمه در سر و صورت، گردن، قفسه سینه، شکم، بازوها و دستام وجود داره.
من شکایتی با عنوان «ایراد صدمه بدنی عمدی» به دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان ساری فرستادم و با توجه به وجود ساچمه هایی که از بدنم درآوردن در طی جراحی، مشخصه که ساچمه ها مربوط به اسلحه شاتگان یا همون ساچمه پران بدون خان بوده که خیلی راحت قابل شناسایی هس که این اسلحه در اون شب توسط چه شخص یا اشخاص یا یگانی مورد استفاده قرار گرفته بوده. تمام هزینه های هنگفت جراحیهای منو خانواده و برادرم پرداخت کردن. بعد از تمام شدن اقدامات درمانی و قطع امید پزشکا برای بازگشت بینایی من، اکثر اوقات خونه هستم و حالا همه هزینه های درمان و معاش من بر دوش خانواده ام و برادر فداکارم مبین سنگینی میکنه.
#کور_کردند
@Shbazneshasteganir
غروب ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ بود، برای خرید به مرکز ساری رفته بودم حوالی ساعت ۸ شب به سیل جمعیت حاضر در میدان امام حسین برخوردم، پلیس نوپو و یگان ویژه به سمت جمعیت یورش بردن و من فرار کردم. برای رهایی از ازدحام جمعیت و یافتن راهی برای رفتن به خونه به سمت پارک سبزه میدان دویدم که به محض رسیدن به ورودی ضلع جنوبی پارک صدای چند شلیک از فاصله نزدیک را شنیدم و ناگهان بی اختیار افتادم زمین و سوزش شدیدی در چشمام احساس کردم. دیگه چیزی رو ندیدم و فقط درد و سوزش چشمامو حس میکردم. من هدف گلوله های ساچمه ای از جلو و پشت سرم قرار گرفته بودم و در حالی که غرق در خون بودم دو خانم و یک آقای جوان که از شهروندای حاضر در اون صحنه بودن با دیدن جسم و صورت خون آلود من، منو کشان کشان سوار ماشین شخصی خودشون کردن تا برای مداوای فوری به نزدیک ترین مرکز درمانی ببرن. در این فاصله با پرس وجو از من شماره موبایل یکی از دوستام و همینطور برادرم مبین رو از موبایلم پیدا کردن و جریان مجروح شدنم رو به اونا اطلاع دادن. بعد منو به اورژانس بیمارستان امیرمازندرانی ساری بردن همون موقع دوستم و مبین هم خودشون رو به بیمارستان رسوندن اما متأسفانه نگهبانی اون بیمارستان از پذیرش من خودداری کرد و قصد تماس با پلیس بخاطرحضور من در بیمارستان رو برای بررسی موضوع مجروح شدنم داشت که مبین سریع منو از اونجا خارج کرد و با ماشین خودش به اورژانس بیمارستان بوعلی سینا ساری رسوند. اونجا با مساعدت کادر درمان کمکهای اولیه درمانی جهت جلوگیری از خونریزی و... برای من انجام شد ولی با توجه به شدت جراحات وارد شده به چشمام و همینطور نبود متخصصای مربوطه در اون برهه زمانی و همین طور کافی نبودن تجهیزات چشم پزشکی اون بیمارستان به مبین توصیه کردن سریعا منو با آمبولانس به بیمارستان چشم پزشکی فارابی تهران منتقل کنه، بعد از هماهنگیهای لازم حدود ساعت یک صبح چهارشنبه ۳۰ شهریور من و مبین با آمبولانس عازم تهران شدیم که حوالی ساعت شش صبح در بیمارستان فارابی تهران پذیرش و بستری شدم و بعد از گذشت چند ساعت تحت عمل جراحی در ناحیه دو چشم قرار گرفتم، بعد از سه روز بستری بودن در بیمارستان فارابی با تجویز پزشکای مربوطه از اونجا ترخیص شدم تا بعد از گذشت مدتی امکان جراحی های دیگه فراهم بشه.
الان هشت ماه گذشته، به دلیل از بین رفتن کامل سیستم عصب چشمام، امکان بازگشت بینایی هر دو چشمم برای همیشه از دست رفته. برای درآوردن ساچمه چند جراحی در قسمتای مختلف بدنم انجام شده تا الان. هنوزم تعداد بسیار زیادی ساچمه در سر و صورت، گردن، قفسه سینه، شکم، بازوها و دستام وجود داره.
من شکایتی با عنوان «ایراد صدمه بدنی عمدی» به دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان ساری فرستادم و با توجه به وجود ساچمه هایی که از بدنم درآوردن در طی جراحی، مشخصه که ساچمه ها مربوط به اسلحه شاتگان یا همون ساچمه پران بدون خان بوده که خیلی راحت قابل شناسایی هس که این اسلحه در اون شب توسط چه شخص یا اشخاص یا یگانی مورد استفاده قرار گرفته بوده. تمام هزینه های هنگفت جراحیهای منو خانواده و برادرم پرداخت کردن. بعد از تمام شدن اقدامات درمانی و قطع امید پزشکا برای بازگشت بینایی من، اکثر اوقات خونه هستم و حالا همه هزینه های درمان و معاش من بر دوش خانواده ام و برادر فداکارم مبین سنگینی میکنه.
#کور_کردند
@Shbazneshasteganir
#برای_چشمانی که نابینایش کردند:
۲۹ شهریور آخرین روزی بودکه تونستم ببینم
من #متین_منانی هستم من زنده هستم ولی هر دو چشمم کور شد ۲۵ سالمه و دانشجوی #مهندسی_کامپیوتر در #ساری هستم یا بهتره بگم بودم من علاوه بر تحصیل با برادرم گل آرایی میکردم تا هزینه خانواده را تامین کنم.
غروب ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ بود، برای خرید به مرکز ساری رفته بودم حوالی ساعت ۸ شب به سیل جمعیت حاضر در میدان امام حسین برخوردم، پلیس نوپو و یگان ویژه به سمت جمعیت یورش بردن و من فرار کردم. برای رهایی از ازدحام جمعیت و یافتن راهی برای رفتن به خونه به سمت پارک سبزه میدان دویدم که به محض رسیدن به ورودی ضلع جنوبی پارک صدای چند شلیک از فاصله نزدیک را شنیدم .ناگهان بی اختیار افتادم زمین و سوزش شدیدی در چشمام احساس کردم. دیگه چیزی رو ندیدم و فقط درد و سوزش چشمامو حس میکردم. من هدف گلوله های ساچمه ای از جلو و پشت سرم قرار گرفته بودم
...در بیمارستان فارابی تهران پذیرش و بستری شدم تحت عمل جراحی در ناحیه دو چشم قرار گرفتم.
به دلیل از بین رفتن کامل سیستم عصب چشمام، امکان بازگشت بینایی هر دو چشمم برای همیشه از دست رفته.
روز انتقام نزدیک است
@iranhrs98
/کانون حقوق بشر ایران
@Shbazneshasteganir
۲۹ شهریور آخرین روزی بودکه تونستم ببینم
من #متین_منانی هستم من زنده هستم ولی هر دو چشمم کور شد ۲۵ سالمه و دانشجوی #مهندسی_کامپیوتر در #ساری هستم یا بهتره بگم بودم من علاوه بر تحصیل با برادرم گل آرایی میکردم تا هزینه خانواده را تامین کنم.
غروب ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ بود، برای خرید به مرکز ساری رفته بودم حوالی ساعت ۸ شب به سیل جمعیت حاضر در میدان امام حسین برخوردم، پلیس نوپو و یگان ویژه به سمت جمعیت یورش بردن و من فرار کردم. برای رهایی از ازدحام جمعیت و یافتن راهی برای رفتن به خونه به سمت پارک سبزه میدان دویدم که به محض رسیدن به ورودی ضلع جنوبی پارک صدای چند شلیک از فاصله نزدیک را شنیدم .ناگهان بی اختیار افتادم زمین و سوزش شدیدی در چشمام احساس کردم. دیگه چیزی رو ندیدم و فقط درد و سوزش چشمامو حس میکردم. من هدف گلوله های ساچمه ای از جلو و پشت سرم قرار گرفته بودم
...در بیمارستان فارابی تهران پذیرش و بستری شدم تحت عمل جراحی در ناحیه دو چشم قرار گرفتم.
به دلیل از بین رفتن کامل سیستم عصب چشمام، امکان بازگشت بینایی هر دو چشمم برای همیشه از دست رفته.
روز انتقام نزدیک است
@iranhrs98
/کانون حقوق بشر ایران
@Shbazneshasteganir
چه هزینه های سنگینی! از دست دادن بینایی هر دو چشم در نوجوانی😔
متین منانی و حسین نادربیگی، دو جوان از مصدومان چشم در خیزش انقلابی ۱۴۰۱ هستند که بینایی هر دو چشمان خود را از دست دادهاند.
آنها اما بسیار «بینا» هستند...
متین ضمن انتشار این عکس دو نفره نوشت:
«صدای خنده هامون که پیچید
فهمیدم هر چقدر هم ظلم و تاریکیو تحمیل کنی،
باز هم حقیقت و نور واضحه.
ما به هم دلگرمیم،
ما میخندیم چون با چشم بسته هم نورِ حقیقت رو میبینیم.
و در آخر:
"قصه این است چِه اندازه کبوتر باشی"»
matin.mannani
hossein.naderbeigi.new
#متین_منانی
#حسین_نادربیگی
#مهسا_امینی
#چشم_برای_آزادی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Shbazneshasteganir
متین منانی و حسین نادربیگی، دو جوان از مصدومان چشم در خیزش انقلابی ۱۴۰۱ هستند که بینایی هر دو چشمان خود را از دست دادهاند.
آنها اما بسیار «بینا» هستند...
متین ضمن انتشار این عکس دو نفره نوشت:
«صدای خنده هامون که پیچید
فهمیدم هر چقدر هم ظلم و تاریکیو تحمیل کنی،
باز هم حقیقت و نور واضحه.
ما به هم دلگرمیم،
ما میخندیم چون با چشم بسته هم نورِ حقیقت رو میبینیم.
و در آخر:
"قصه این است چِه اندازه کبوتر باشی"»
matin.mannani
hossein.naderbeigi.new
#متین_منانی
#حسین_نادربیگی
#مهسا_امینی
#چشم_برای_آزادی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Shbazneshasteganir